موقوفات جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی (گواهی بر نفوذ یک نهاد عام المنفعه در زندگی مردم ایران ): تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۲ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
[[مؤلف:محمد علی محمدی (م.ریحان)]]
+
<div style="font-family:B Nazanin; font-size:20px;text-align:justify">
==چکيده==  
+
 
جمعيت [[هلال احمر جمهوري اسلامي]] مؤسسه اي متکي بر همياري خيرخواهان و داوطلبان خدمات اجتماعي است که در سال 1301 با عنوان «شير و خورشيد سرخ ايران» و با تأکيد بر مديريت ظرفيت‌هاي مردمي، براي رفع نيازهاي محرومان و حمايت از مصيبت‌ديدگان تأسيس شد.   
+
[[مؤلف:محمد علی محمدی]] (م.ریحان)
99 سند مندرج در کتاب ميراث ماندگار گوياي نکاتي دقيق از چگونگي نفوذ [[جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي]] در محيط زندگي اعتقادي مردم ايران است. گزارش کتاب از انتظارات واقفان از [[هلال احمر]] و چگونگي تعامل آنان با مسؤولان اين نهاد در شهرستان‌ها بسيار گوياست، اما توضيحات تحليلي در ذيل هر سند ندارد. جبران اين نقيصه مي‌تواند در ترغيب ديگران به همکاري با [[هلال احمر]] و مشارکت در خدمات آن تأثير بيشتري داشته باشد.   
+
==چکیده==  
نويسنده ي مقاله کوشيده است پاره‌اي نقاط قابل ذکر در خصوص اسناد را در برابر ديدگان خوانندگان قرار دهد و پيشنهاد داده است که در چاپ‌هاي بعدي کتاب، علاوه بر اسناد ساير موقوفات [[هلال احمر]]، گزارشي از وضعيت کنوني موقوفات و نوع رابطه ي اين جمعيت با واقفان و بازماندگان ايشان ارائه شود تا از اين رهگذر، بر پويايي پيوند [[جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران]] با زندگي اعتقادي اقشار مختلف جامعه، بيش از پيش تأکيد شود.   
+
جمعیت [[هلال احمر جمهوری اسلامی]] مؤسسه ای متکی بر همیاری خیرخواهان و داوطلبان خدمات اجتماعی است که در سال 1301 با عنوان «شیر و خورشید سرخ [[ایران]]» و با تأکید بر مدیریت ظرفیت‌های مردمی، برای رفع نیازهای محرومان و حمایت از مصیبت‌دیدگان تأسیس شد.   
''کليدواژه‌ها'' هلال احمر، شير و خورشيد، وقف‌نامه، توليت، نظارت، خدمات اجتماعي
+
99 سند مندرج در [[کتاب میراث ماندگار]] گویای نکاتی دقیق از چگونگی نفوذ [[جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی]] در محیط زندگی اعتقادی مردم [[ایران]] است.  
 +
 
 +
گزارش کتاب از انتظارات واقفان از [[هلال احمر]] و چگونگی تعامل آنان با مسؤولان این نهاد در شهرستان‌ها بسیار گویاست، اما توضیحات تحلیلی در ذیل هر سند ندارد. جبران این نقیصه می‌تواند در ترغیب دیگران به همکاری با [[هلال احمر]] و مشارکت در خدمات آن تأثیر بیشتری داشته باشد.   
 +
 
 +
نویسنده ی مقاله کوشیده است پاره‌ای نقاط قابل ذکر در خصوص اسناد را در برابر دیدگان خوانندگان قرار دهد و پیشنهاد داده است که در چاپ‌های بعدی کتاب، علاوه بر اسناد سایر موقوفات [[هلال احمر]]، گزارشی از وضعیت کنونی موقوفات و نوع رابطه ی این جمعیت با واقفان و بازماندگان ایشان ارائه شود تا از این رهگذر، بر پویایی پیوند [[جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران]] با زندگی اعتقادی اقشار مختلف جامعه، بیش از پیش تأکید شود.   
 +
 
 +
''کلیدواژه‌ها''  
 +
 
 +
هلال احمر، شیر و خورشید، وقف‌نامه، تولیت، نظارت، خدمات اجتماعی
 
==مقدمه==  
 
==مقدمه==  
[[جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي]] که از حدود ده سالگي با آن مرتبط بوده‌‌ام، مؤسسه اي است متکي بر همياري خيرخواهان و داوطلبان خدمات اجتماعي، که در سال 1301 با عنوان «شير و خورشيد سرخ ايران» و با تأکيد بر مديريت ظرفيت‌هاي مردمي، براي رفع نيازهاي محرومان و حمايت از مصيبت‌ديدگان تأسيس شد؛ و به رغم بدبيني مردم ايران به دستگاه ستم‌شاهي و مؤسسات مرتبط با آن، در جلب اعتماد عمومي توفيقي چشمگير داشت. بخش عمده ي اين توفيق در دهه‌هاي اول به شخصيت اعتقادي برخي مديران محلي اين مؤسسه، و در دهه‌هاي بعد به شخصيت مستقل و اعتقادي مرحوم دکتر حسين خطيبي ـ رئيس سازمان و داماد [[مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني (ره)]] ـ و ادب و آزادگي وي در تعامل با خيرخواهان استان‌ها و شهرها برمي گشت.   
+
[[جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی]] که از حدود ده سالگی با آن مرتبط بوده‌‌ام، مؤسسه ای است متکی بر همیاری خیرخواهان و داوطلبان خدمات اجتماعی، که در سال 1301 با عنوان «شیر و خورشید سرخ ایران» و با تأکید بر مدیریت ظرفیت‌های مردمی، برای رفع نیازهای محرومان و حمایت از مصیبت‌دیدگان تأسیس شد؛ و به رغم بدبینی مردم ایران به دستگاه ستم‌شاهی و مؤسسات مرتبط با آن، در جلب اعتماد عمومی توفیقی چشمگیر داشت. بخش عمده ی این توفیق در دهه‌های اول به شخصیت اعتقادی برخی مدیران محلی این مؤسسه، و در دهه‌های بعد به شخصیت مستقل و اعتقادی مرحوم دکتر حسین خطیبی ـ رئیس سازمان و داماد [[مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی (ره)]] ـ و ادب و آزادگی وی در تعامل با خیرخواهان استان‌ها و شهرها برمی گشت.   
حسين خطيبي فاصله و تفاوتي ميان خود و ساده‌ترين عضو داوطلب جمعيت نمي‌ديد و فراتر از رياستي که داشت يک الگوي محبوب اجتماعي هم به شمار مي‌آمد. هنر اصلي وي در واقع اين بود که توانسته بود شيوه ي سلوک اجتماعيِ اخلاقي‌ترين افراد اهل [[مسجد]] و منبر را وارد يک سازمان دولتي ـ مردمي کند و از اين طريق زمينه‌هاي اعمال و القاي فرهنگ دولتي را در جمعيت شير و خورشيد سرخ ايران به حداقل برساند.   
+
حسین خطیبی فاصله و تفاوتی میان خود و ساده‌ترین عضو داوطلب جمعیت نمی‌دید و فراتر از ریاستی که داشت یک الگوی محبوب اجتماعی هم به شمار می‌آمد. هنر اصلی وی در واقع این بود که توانسته بود شیوه ی سلوک اجتماعی اخلاقی‌ترین افراد اهل [[مسجد]] و منبر را وارد یک سازمان دولتی ـ مردمی کند و از این طریق زمینه‌های اعمال و القای فرهنگ دولتی را در جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران به حداقل برساند.   
اعضاي هيأت‌هاي امناي [[جمعيت هلال احمر]] در شهرهاي مختلف از ساده‌زيست‌ترين معتمدان محلي با علايق جدي به فعاليت‌ها و خدمات اجتماعي بودند که اگر مشي انقلابي هم نداشتند، نگاهشان به ضرورت تسکين آلام مردم نگاهي مؤمنانه بود؛ و حسن شهرت آنان موجب شتاب ساير خيّران در تأمين نيازهاي اعلام‌شده از سوي هيأت امناي جمعيت هر شهرستان در زمان وقوع حوادث غير مترقبه، و حتي در زمان‌هاي عادي و مناسبت‌هاي ساليانه مثل نوروز مي‌شد. از اين رو [[هلال احمر]] نقش به سزايي نيز در تلطيف و جهت‌دهي روابط انساني و اعتقادي شدن اين روابط ميان اقشار مختلف جوامع شهري ايفا مي‌کرد.   
+
اعضای هیأت‌های امنای [[جمعیت هلال احمر]] در شهرهای مختلف از ساده‌زیست‌ترین معتمدان محلی با علایق جدی به فعالیت‌ها و خدمات اجتماعی بودند که اگر مشی انقلابی هم نداشتند، نگاهشان به ضرورت تسکین آلام مردم نگاهی مؤمنانه بود؛ و حسن شهرت آنان موجب شتاب سایر خیران در تأمین نیازهای اعلام‌شده از سوی هیأت امنای جمعیت هر شهرستان در زمان وقوع حوادث غیر مترقبه، و حتی در زمان‌های عادی و مناسبت‌های سالیانه مثل نوروز می‌شد. از این رو [[هلال احمر]] نقش به سزایی نیز در تلطیف و جهت‌دهی روابط انسانی و اعتقادی شدن این روابط میان اقشار مختلف جوامع شهری ایفا می‌کرد.   
نکته ي مهم ديگر اينکه قريب به اتفاق تأمين کنندگان امکانات مادي براي افراد تحت پوشش جمعيت و حاميان مالي آنها ناشناخته بودند. نيازمندان با کم‌ترين پيچيدگي‌ها در بررسي نياز‌هايشان مواجه مي‌شدند و سرعت خدمات‌رساني در مواقع وقوع سيل و زلزله يا در حوادثي مثل اخراج توده‌وار ايرانيان مقيم [[عراق]] به گونه‌اي بود که بالاترين عامل التيام آلام به حساب مي‌آمد.   
+
نکته ی مهم دیگر اینکه قریب به اتفاق تأمین کنندگان امکانات مادی برای افراد تحت پوشش جمعیت و حامیان مالی آنها ناشناخته بودند. نیازمندان با کم‌ترین پیچیدگی‌ها در بررسی نیاز‌هایشان مواجه می‌شدند و سرعت خدمات‌رسانی در مواقع وقوع سیل و زلزله یا در حوادثی مثل اخراج توده‌وار ایرانیان مقیم [[عراق]] به گونه‌ای بود که بالاترین عامل التیام آلام به حساب می‌آمد.   
همين حفظ کرامت به نوبه خود موجب مي شد که خيلي از افراد مورد حمايت جمعيت، پس از رفع نياز و نيل به تمکن مالي، بهترين شکرگزاري به درگاه الهي را پيوستن به جرگه ي اعضا و حاميان اهداف انساني جمعيت بدانند و اين دايره به طور پيوسته و با کمترين رويکرد تبليغاتي در حال گسترش باشد.  
+
همین حفظ کرامت به نوبه خود موجب می شد که خیلی از افراد مورد حمایت جمعیت، پس از رفع نیاز و نیل به تمکن مالی، بهترین شکرگزاری به درگاه الهی را پیوستن به جرگه ی اعضا و حامیان اهداف انسانی جمعیت بدانند و این دایره به طور پیوسته و با کمترین رویکرد تبلیغاتی در حال گسترش باشد.  
اين اعتماد، پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تغيير نام جمعيت به [[هلال احمر]] نيز به خوبي حفظ شد؛ و علي‌رغم غفلت از نياز مضاعف چنين سازماني به ثبات مديريت، ادامه ي خدمات و ثمرات سازمان منجر به حفظ جايگاه آن در ميان سازمان هاي عام المنفعه ي کشور گرديد. حضور موفق در عرصه ي امدادرساني در جبهه‌هاي دفاع مقدس و شهرهايي که آماج حملات موشکي و هوايي بودند؛ نيز همراهي‌هاي بعدي با ساير نهادهاي حمايتي مثل [[کميته ي امداد امام خميني]] از فعاليت‌هاي قابل ملاحظه ي جمعيت [[هلال احمر]] است. البته اگر اين فعاليت‌ها با تقسيم دقيق‌تر وظايف و حيطه‌هاي عمل هر دستگاه نيز همراه مي‌شد و اطلاع‌رساني کامل و مستمري در اين خصوص به عمل مي‌آمد، بازده خدماتي و تأثير اجتماعي و فرهنگي آن ـ به ويژه از حيث استخراج و جاري کردن ارزش‌هاي اعتقادي در بستر عمل اجتماعي ـ صد چندان مي‌شد.
+
این اعتماد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تغییر نام جمعیت به [[هلال احمر]] نیز به خوبی حفظ شد؛ و علی‌رغم غفلت از نیاز مضاعف چنین سازمانی به ثبات مدیریت، ادامه ی خدمات و ثمرات سازمان منجر به حفظ جایگاه آن در میان سازمان های عام المنفعه ی کشور گردید. حضور موفق در عرصه ی امدادرسانی در جبهه‌های دفاع مقدس و شهرهایی که آماج حملات موشکی و هوایی بودند؛ نیز همراهی‌های بعدی با سایر نهادهای حمایتی مثل [[کمیته ی امداد امام خمینی]] از فعالیت‌های قابل ملاحظه ی جمعیت [[هلال احمر]] است. البته اگر این فعالیت‌ها با تقسیم دقیق‌تر وظایف و حیطه‌های عمل هر دستگاه نیز همراه می‌شد و اطلاع‌رسانی کامل و مستمری در این خصوص به عمل می‌آمد، بازده خدماتی و تأثیر اجتماعی و فرهنگی آن ـ به ویژه از حیث استخراج و جاری کردن ارزش‌های اعتقادی در بستر عمل اجتماعی ـ صد چندان می‌شد.
==کتاب ميراث ماندگار==  
+
==کتاب میراث ماندگار==  
[[جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران]] در هشتادمين سالگرد تأسيس، به ابتکار عباس صحرايي اردکاني دبير کل وقت جمعيت، مجموعه ي اسناد موقوفات خود را منتشر کرد تا امانتداري اش را به واقفان اثبات نمايد و اعتماد مؤمنان را بيش از پيش متوجه خود کند و بر تمايل آنان به سپردن موقوفات جديد و سهيم شدن در خدمات آتي [[هلال احمر]] بيفزايد.  
+
[[جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران]] در هشتادمین سالگرد تأسیس، به ابتکار عباس صحرایی اردکانی دبیر کل وقت جمعیت، مجموعه ی اسناد موقوفات خود را منتشر کرد تا امانتداری اش را به واقفان اثبات نماید و اعتماد مؤمنان را بیش از پیش متوجه خود کند و بر تمایل آنان به سپردن موقوفات جدید و سهیم شدن در خدمات آتی [[هلال احمر]] بیفزاید.  
در اين اقدام حقوقي و فرهنگي به همت عباس صحرايي اردکاني ـ که دانش‌آموخته ي رشته ي حقوق بود ـ ابتدا مجموعه‌اي مختصر شامل پنجاه سند از موقوفات [[هلال احمر]] انتشار يافت و سپس با گسترش همان مجموعه در ويرايش بعدي، 99 سند شامل وقف‌نامه‌ها و اسناد تکميلي و الحاقي در ضمن کتابي با عنوان ميراث ماندگار ارائه شد. به دنبال آن، اسناد تازه‌اي نيز شناسايي و بازيابي شد که به فاصله ي کمتر از يک سال موجب تمايل سازمان به چاپ مجموعه ي اسناد صلح و هبه، و تکميل و چاپ مجدد مجموعه ي اسناد وقفي گرديد.   
+
در این اقدام حقوقی و فرهنگی به همت عباس صحرایی اردکانی ـ که دانش‌آموخته ی رشته ی حقوق بود ـ ابتدا مجموعه‌ای مختصر شامل پنجاه سند از موقوفات [[هلال احمر]] انتشار یافت و سپس با گسترش همان مجموعه در ویرایش بعدی، 99 سند شامل وقف‌نامه‌ها و اسناد تکمیلی و الحاقی در ضمن کتابی با عنوان میراث ماندگار ارائه شد. به دنبال آن، اسناد تازه‌ای نیز شناسایی و بازیابی شد که به فاصله ی کمتر از یک سال موجب تمایل سازمان به چاپ مجموعه ی اسناد صلح و هبه، و تکمیل و چاپ مجدد مجموعه ی اسناد وقفی گردید.   
اسناد صلح و هبه در کتابي دو جلدي با عنوان يادگار ماندگار منتشر شدند، امّا چاپ دوم کتاب [[ميراث ماندگار]] و افزودن اسناد جديد به اين مجموعه ي نفيس، بر اثر تغيير مديريت‌ها به فراموشي سپرده شد و اکنون که قريب ده سال از آن زمان مي گذرد، به احتمال قوي مي‌توان گفت حداقل پنجاه مورد به موقوفات [[هلال احمر]] اضافه شده است.  
+
اسناد صلح و هبه در کتابی دو جلدی با عنوان یادگار ماندگار منتشر شدند، امّا چاپ دوم کتاب [[میراث ماندگار]] و افزودن اسناد جدید به این مجموعه ی نفیس، بر اثر تغییر مدیریت‌ها به فراموشی سپرده شد و اکنون که قریب ده سال از آن زمان می گذرد، به احتمال قوی می‌توان گفت حداقل پنجاه مورد به موقوفات [[هلال احمر]] اضافه شده است.  
چنان‌که انتظار مي‌رفت، انتشار کتاب ميراث ماندگار تجديد و تقويت اهتمام رؤساي [[هلال احمر]] شهرستان‌ها را به امر [[وقف]] در پي داشت و بار ديگر موفقيت در نگهداري، مديريت و ارتقاي بهره‌وري موقوفات موجود و ثبت موقوفات جديد را به يکي از نشانه‌هاي توانمندي و نفوذ اداري و اجتماعي رده‌هاي مختلف مديريتي جمعيت تبديل کرد؛ چرا که مؤسسات بزرگ حمايتي بيشترين زمينه ي اقتدار و نفوذ اجتماعي را از طريق تبديل روابط عادي خود با مردم به ارتباط اعتقادي کسب مي‌کنند؛ و در قالب [[وقف]] مي‌توان پيوندي عميق و مستمر ميان انگيزه‌هاي اعتقادي و اجتماعي و مؤثرترين ترابط ميان مناسک ديني و روند جامعه‌سازي را سامان داد.  
+
چنان‌که انتظار می‌رفت، انتشار کتاب میراث ماندگار تجدید و تقویت اهتمام رؤسای [[هلال احمر]] شهرستان‌ها را به امر [[وقف]] در پی داشت و بار دیگر موفقیت در نگهداری، مدیریت و ارتقای بهره‌وری موقوفات موجود و ثبت موقوفات جدید را به یکی از نشانه‌های توانمندی و نفوذ اداری و اجتماعی رده‌های مختلف مدیریتی جمعیت تبدیل کرد؛ چرا که مؤسسات بزرگ حمایتی بیشترین زمینه ی اقتدار و نفوذ اجتماعی را از طریق تبدیل روابط عادی خود با مردم به ارتباط اعتقادی کسب می‌کنند؛ و در قالب [[وقف]] می‌توان پیوندی عمیق و مستمر میان انگیزه‌های اعتقادی و اجتماعی و مؤثرترین ترابط میان مناسک دینی و روند جامعه‌سازی را سامان داد.  
کتاب ميراث ماندگار صرفاً حاوي تصاوير اسناد وقف است که متن حروف‌چيني هر سند را بدون ارائه ي هرگونه توضيح و تحليلي از متن وقف‌نامه و شرايط و مقدمات انعقاد آن در معرض ديد قرار مي دهد و نام‌هايي ارجمند را يادآوري مي‌کند که بالغ بر شصت سال از فوت برخي از آنان مي‌گذرد. اين امر به نوبه خود براي ديگران به ويژه وارثان آن مرحومان و کساني که به نحوي در جريان فوايد عمل الهي ايشان قرار مي‌گيرند انگيزه‌آفرين است.  
+
 
در عين حال شرح پاره‌اي نکات در ارتباط با متن هر سند نيز لازم و ضروري به نظر مي رسد که جاي خالي آن در کتاب ميراث ماندگار مشهود است؛ و بايد اميدوار بود اهتمام مسؤولان فعلي جمعيت هلال احمر موجب رفع آن در چاپ بعدي کتاب شود.
+
کتاب میراث ماندگار صرفاً حاوی تصاویر اسناد وقف است که متن حروف‌چینی هر سند را بدون ارائه ی هرگونه توضیح و تحلیلی از متن وقف‌نامه و شرایط و مقدمات انعقاد آن در معرض دید قرار می دهد و نام‌هایی ارجمند را یادآوری می‌کند که بالغ بر شصت سال از فوت برخی از آنان می‌گذرد. این امر به نوبه خود برای دیگران به ویژه وارثان آن مرحومان و کسانی که به نحوی در جریان فواید عمل الهی ایشان قرار می‌گیرند انگیزه‌آفرین است.  
==مرور و تحليلي برمتن اسناد==  
+
در عین حال شرح پاره‌ای نکات در ارتباط با متن هر سند نیز لازم و ضروری به نظر می رسد که جای خالی آن در کتاب میراث ماندگار مشهود است؛ و باید امیدوار بود اهتمام مسؤولان فعلی جمعیت هلال احمر موجب رفع آن در چاپ بعدی کتاب شود.
تاريخ امضاي نخستين سند چاپ‌شده در کتاب، ارديبهشت 1308، يعني هفت سال پس از تأسيس سازمان است؛ و آخرين سند چاپ‌شده، تاريخ تيرماه 1381 يعني هشتاد سالگي سازمان را بر تارک خود دارد.  
+
 
پراکندگي موقوفات مورد اشاره و تنوع آنها نيز چشمگير و الهام‌بخش است و حکايت از موفقيت سازمان در جلب توجه خيّران به [[وقف]] ـ به ويژه در فضاي قبل از انقلاب ـ و اثبات صداقت و صلاحيت خود براي پيگيري نيات واقفان در نقاط مختلف کشور دارد.  
+
==مرور و تحلیلی برمتن اسناد==  
از حيث مقاصد [[وقف]] هم مي توان ترکيب موقوفات مورد اشاره در کتاب ميراث ماندگار را بسيار جالب دانست.  
+
تاریخ امضای نخستین سند چاپ‌شده در کتاب، اردیبهشت 1308، یعنی هفت سال پس از تأسیس سازمان است؛ و آخرین سند چاپ‌شده، تاریخ تیرماه 1381 یعنی هشتاد سالگی سازمان را بر تارک خود دارد.  
کمک به بيماران و تأمين مصارف بيمارستان [[هلال احمر]] شهرستان ساري از درآمد موقوفات زراعي، چهارده باب مغازه و يک تيمچه، خلاصه ي پنج سند اول است که در سال‌هاي 1308 تا 1312 تنظيم شده اند.  
+
پراکندگی موقوفات مورد اشاره و تنوع آنها نیز چشمگیر و الهام‌بخش است و حکایت از موفقیت سازمان در جلب توجه خیران به [[وقف]] ـ به ویژه در فضای قبل از انقلاب ـ و اثبات صداقت و صلاحیت خود برای پیگیری نیات واقفان در نقاط مختلف کشور دارد.  
واقف اولين موقوفه [[حجت الاسلام حاج شيخ عبدالرحيم مجتهد رحماني]] است که خود در زمان تنظيم سند رئيس کميسيون [امناي] بيمارستان و رئيس جمعيت شير و خورشيد ساري بوده است. در هنگام تنظيم سند همه ي اعضاي کميسيون [امناي] بيمارستان حضور ‌داشته‌اند و در [[وقف‌نامه]] تصريح شده که توليت اين موقوفه همواره و نسل به نسل بر عهده ي رئيس و اعضاي هيأت امنا يا هيأت مديره ي بيمارستان خواهد بود. در عين حال و از باب تأکيد بر انحصار عايدات موقوفه به بيمارستان و اطمينان از تغيير مصارف آن، از ايالت جليله [=استاندار] و رئيس وقت اوقاف و رئيس بهداري استان هم به عنوان ناظران امر نام برده شده است.  
+
از حیث مقاصد [[وقف]] هم می توان ترکیب موقوفات مورد اشاره در کتاب میراث ماندگار را بسیار جالب دانست.  
به اين ترتيب واقف که در عين حال اولين تحويل‌گيرنده ي موقوفه است، دوره ي توليت خود را نيز تنها تا زماني که رياست او بر کميسيون مورد بحث به قوت خود باقي است قرار داده و هرگونه شائبه ي تمايل به حفظ اِشراف خود بر بيمارستان شهر را منتفي ساخته و در عين حال با ساده‌نويسي [[وقف‌نامه]] کوشيده است بهترين الگو را براي احتراز از پيچيده کردن اعمال خير به همشهريان و مسؤولان همدوره ي خود و جانشينان ايشان عرضه کند. در عين حال اين جمله نيز در انتهاي [[وقف‌نامه]] ديده مي‌شود که با توجه به احوال روزگار واقف جاي تأمل دارد: «فَمَن بَدَّلَهُ من بَعدِ ما سَمِعَه فإنّما إثمُهُ علي الّذين يُبَدِّلونَه».  
+
کمک به بیماران و تأمین مصارف بیمارستان [[هلال احمر]] شهرستان ساری از درآمد موقوفات زراعی، چهارده باب مغازه و یک تیمچه، خلاصه ی پنج سند اول است که در سال‌های 1308 تا 1312 تنظیم شده اند.  
واقف دومين موقوفه [[حاج محمد باقر تاجر ساروي]] است، اما سندي که در کتاب به چشم مي‌خورد مصالحه‌نامه‌اي است که ورّاث وي با فروشندگان زمينِ معوض، براي جبران از دست رفتن زمين موقوفه امضا کرده‌اند؛ زيرا مورد [[وقف]] يک دانگ و نيم از قريه ي «کوچک‌سرا» بوده و پس از مرگ واقف همه ي اين قريه به تصرف پهلوي اول در آمده است؛ لذا وراث واقف چاره را در اين ديده‌اند که چهار هزار تومان معادل بهاي مورد وقف را براي خريد اراضي بهتر، به نام بيمارستان ساري در اختيار بگذارند و بخشي از اراضي «گل چيني» و «سنگريزه» را خريداري و به تصرف وقفي بيمارستان [=شير و خورشيد] ساري درآورند. از اين رو بعد از تمام توضيحات در پايان صلح‌نامه ي مزبور آمده است: «...معادل دو سهم و خمسِ سهم از نه سهم مشاع از کل شش دانگ قريتَين گل چيني و سنگريزه... متعلق به کميسيون مريض‌خانه ي پهلوي [=شير و خورشيد] ساري که در همين انتقال نامچه براي مريض‌خانه وقف شده که موافق مدلول وقف‌نامه ي مسجَّل در حاشيه [ي‌ سند]، عوايد آن براي مصرف لوازم مريض‌خانه برسانند».   
+
واقف اولین موقوفه [[حجت الاسلام حاج شیخ عبدالرحیم مجتهد رحمانی]] است که خود در زمان تنظیم سند رئیس کمیسیون [امنای] بیمارستان و رئیس جمعیت شیر و خورشید ساری بوده است. در هنگام تنظیم سند همه ی اعضای کمیسیون [امنای] بیمارستان حضور ‌داشته‌اند و در [[وقف‌نامه]] تصریح شده که تولیت این موقوفه همواره و نسل به نسل بر عهده ی رئیس و اعضای هیأت امنا یا هیأت مدیره ی بیمارستان خواهد بود. در عین حال و از باب تأکید بر انحصار عایدات موقوفه به بیمارستان و اطمینان از تغییر مصارف آن، از ایالت جلیله [=استاندار] و رئیس وقت اوقاف و رئیس بهداری استان هم به عنوان ناظران امر نام برده شده است.  
حاج حسن تاجر عرب سومين واقف مورد اشاره ي کتاب نيز يک دانگ مالکيت هر يک از چهارده باب دکان و يک باب تيمچه ي واقع در دروازه ي استرآباد ساري را ـ که تنها سه دانگ آنها در مالکيت وي بوده است ـ وقف مصارف مريض‌خانه ي شير و خورشيد ساري کرده، تا با نظارت کامل حاکم وقت مازندران [=استاندار] و هيأت مديره ي شير و خورشيد سرخ ساري، پس از کسر هزينه ي تعمير موقوفات به مصرف مريض‌خانه برسد؛ و البته همان جمله که در انتهاي سند اول بود در انتهاي اين سند هم به چشم مي‌خورد؛ و اين در واقع يادآور حضور و دخالت حجت الاسلام رحماني، رئيس شير و خورشيد ساري و نقش وي در ترغيب واقف به عمل وقف و اصرار او بر رعايت کامل احتياطات لازم، شايد از بيم طمع‌ورزي‌هاي درباريان و مقامات مقلد تجاوزگري رضا خان به اراضي ارزشمند است که حکايت‌هاي مفصل از آن در حافظه ي تاريخ معاصر ضبط است. البته اين جمله را مي‌توان در پايان بسياري وقف‌‌نامه‌هاي ديگرِ همين دوران و قبل از آن نيز ديد؛ و شايد گمان شود قيد چنين نکته‌اي را که از بديهيات شرعي امر وقف است بايد از لوازم عقد وقف دانست.  
+
به این ترتیب واقف که در عین حال اولین تحویل‌گیرنده ی موقوفه است، دوره ی تولیت خود را نیز تنها تا زمانی که ریاست او بر کمیسیون مورد بحث به قوت خود باقی است قرار داده و هرگونه شائبه ی تمایل به حفظ اِشراف خود بر بیمارستان شهر را منتفی ساخته و در عین حال با ساده‌نویسی [[وقف‌نامه]] کوشیده است بهترین الگو را برای احتراز از پیچیده کردن اعمال خیر به همشهریان و مسؤولان همدوره ی خود و جانشینان ایشان عرضه کند. در عین حال این جمله نیز در انتهای [[وقف‌نامه]] دیده می‌شود که با توجه به احوال روزگار واقف جای تأمل دارد: «فَمَن بَدَّلَهُ من بَعدِ ما سَمِعَه فإنّما إثمُهُ علی الّذین یبَدِّلونَه».  
در سند چهارم، ورثه ي ميرزا محمد خان سورتيجي ملقب به اشجع الملک و در سند پنجم نيز يکي از خواهران وي اراضي و مراتعي [؟!] را که در مالکيت ايشان بوده براي مصارف مريض‌خانه ي ساري و در صورت انحلال آن براي «مطلق مصارف خير در ساري» وقف کرده‌اند. سند اخير را مي‌توان مکمل سند ماقبل آن دانست. کيفيت مراتع مورد اشاره و چگونگي تملک شخصي آنها نيز نکته‌اي مستقل است که در جاي خود و با مراجعه و بازديد و کسب اطلاع از کيفيت اراضي مذکور در حدود هشتاد سال پيش مي‌توان دنبال کرد.   
+
واقف دومین موقوفه [[حاج محمد باقر تاجر ساروی]] است، اما سندی که در کتاب به چشم می‌خورد مصالحه‌نامه‌ای است که ورّاث وی با فروشندگان زمینِ معوض، برای جبران از دست رفتن زمین موقوفه امضا کرده‌اند؛ زیرا مورد [[وقف]] یک دانگ و نیم از قریه ی «کوچک‌سرا» بوده و پس از مرگ واقف همه ی این قریه به تصرف پهلوی اول در آمده است؛ لذا وراث واقف چاره را در این دیده‌اند که چهار هزار تومان معادل بهای مورد وقف را برای خرید اراضی بهتر، به نام بیمارستان ساری در اختیار بگذارند و بخشی از اراضی «گل چینی» و «سنگریزه» را خریداری و به تصرف وقفی بیمارستان [=شیر و خورشید] ساری درآورند. از این رو بعد از تمام توضیحات در پایان صلح‌نامه ی مزبور آمده است: «...معادل دو سهم و خمسِ سهم از نه سهم مشاع از کل شش دانگ قریتَین گل چینی و سنگریزه... متعلق به کمیسیون مریض‌خانه ی پهلوی [=شیر و خورشید] ساری که در همین انتقال نامچه برای مریض‌خانه وقف شده که موافق مدلول وقف‌نامه ی مسجَّل در حاشیه [ی‌ سند]، عواید آن برای مصرف لوازم مریض‌خانه برسانند».   
موقوفات سند ششم و هفتم يک باب خانه در خيابان فردوس شاهرود و يک باب خانه ي ديگر در مجاورت بيمارستان شهر هستند که عوايد اوّلي صرف حمايت از بيماران مي‌شود و خانه ي دوم به منظور توسعه ي بيمارستان تخريب مي گردد. تاريخ اين اسناد دي ماه 1314 و بهمن 1324 هجري شمسي است و شخص واقف ـ محمد عظيما ـ در عين حال بنيان‌گذار بيمارستان شهر نيز هست که در اختيار جمعيت قرار داشته، و امر نظارت و تعيين توليت آن در انحصار واقف و ورثه ي وي نسل به نسل قرار داده شده است.  
+
حاج حسن تاجر عرب سومین واقف مورد اشاره ی کتاب نیز یک دانگ مالکیت هر یک از چهارده باب دکان و یک باب تیمچه ی واقع در دروازه ی استرآباد ساری را ـ که تنها سه دانگ آنها در مالکیت وی بوده است ـ وقف مصارف مریض‌خانه ی شیر و خورشید ساری کرده، تا با نظارت کامل حاکم وقت مازندران [=استاندار] و هیأت مدیره ی شیر و خورشید سرخ ساری، پس از کسر هزینه ی تعمیر موقوفات به مصرف مریض‌خانه برسد؛ و البته همان جمله که در انتهای سند اول بود در انتهای این سند هم به چشم می‌خورد؛ و این در واقع یادآور حضور و دخالت حجت الاسلام رحمانی، رئیس شیر و خورشید ساری و نقش وی در ترغیب واقف به عمل وقف و اصرار او بر رعایت کامل احتیاطات لازم، شاید از بیم طمع‌ورزی‌های درباریان و مقامات مقلد تجاوزگری رضا خان به اراضی ارزشمند است که حکایت‌های مفصل از آن در حافظه ی تاریخ معاصر ضبط است. البته این جمله را می‌توان در پایان بسیاری وقف‌‌نامه‌های دیگرِ همین دوران و قبل از آن نیز دید؛ و شاید گمان شود قید چنین نکته‌ای را که از بدیهیات شرعی امر وقف است باید از لوازم عقد وقف دانست.  
اسناد هشتم، نهم و دهم، عمارتي بزرگ را همراه با رقباتي وسيع در روستاهاي اطراف صومعه‌ و تعدادي قالي و قاليچه و يک عمارت ديگر در تهران و تعدادي سهام شرکت مخابرات ايران، دوازده باب مغازه و آپارتمان‌هاي بالاي آنها و خانه ي ديگري در خيابان سعدي تهران تحت توليت جمعيت قرار مي دهند تا عوايد آنها صرف نگهداري يتيمان، حمايت بيماران، اطعام فقرا، اقامه ي عزاداري هاي محرم و ماه مبارک رمضان و ساير امور ـ به تشخيص سازمان ـ گردد.  
+
در سند چهارم، ورثه ی میرزا محمد خان سورتیجی ملقب به اشجع الملک و در سند پنجم نیز یکی از خواهران وی اراضی و مراتعی [؟!] را که در مالکیت ایشان بوده برای مصارف مریض‌خانه ی ساری و در صورت انحلال آن برای «مطلق مصارف خیر در ساری» وقف کرده‌اند. سند اخیر را می‌توان مکمل سند ماقبل آن دانست. کیفیت مراتع مورد اشاره و چگونگی تملک شخصی آنها نیز نکته‌ای مستقل است که در جای خود و با مراجعه و بازدید و کسب اطلاع از کیفیت اراضی مذکور در حدود هشتاد سال پیش می‌توان دنبال کرد.   
نام واقف حاج علي آقا تاجر تهراني معروف به وينه با اصليت اصفهاني است. بخش عمده ي مراتب وقف در متن وصيت‌نامه ي وي درج شده که سند هشتم مندرج در کتاب است. وصيت‌‌نامه‌اي که پس از نام بردن دو نفر به عنوان وصي موصي تصريح مي‌کند: «در صورت نبودن هيچ کدامشان، نماينده ي بنگاه شير و خورشيد سرخ جسد موصي را در [[حرم مطهر حضرت معصومه]]... دفن نمايند»؛ و اين درجه از اعتماد اگر قدر آن دانسته شود، عالي‌ترين سرمايه و قوي‌ترين پشتوانه ي چنين تشکيلاتي است.  
+
موقوفات سند ششم و هفتم یک باب خانه در خیابان فردوس شاهرود و یک باب خانه ی دیگر در مجاورت بیمارستان شهر هستند که عواید اوّلی صرف حمایت از بیماران می‌شود و خانه ی دوم به منظور توسعه ی بیمارستان تخریب می گردد. تاریخ این اسناد دی ماه 1314 و بهمن 1324 هجری شمسی است و شخص واقف ـ محمد عظیما ـ در عین حال بنیان‌گذار بیمارستان شهر نیز هست که در اختیار جمعیت قرار داشته، و امر نظارت و تعیین تولیت آن در انحصار واقف و ورثه ی وی نسل به نسل قرار داده شده است.  
وصيت‌نامه همچنين تصريح مي‌کند: «بنگاه شير و خورشيد سرخ حق «تبديل به احسن» رقبات موقوفه را در صورت مقتضي دارد»، اما در ذيل آن يادآوري کرده است که: «مريض‌خانه ي مذکور در بالا [در متن وصيت‌نامه] به اطفال يتيم بي‌بضاعت اختصاص دارد و عوايد موارد وقف مسطور به شرح مذکور بايد فقط به مصرف آنها برسد».  
+
اسناد هشتم، نهم و دهم، عمارتی بزرگ را همراه با رقباتی وسیع در روستاهای اطراف صومعه‌ و تعدادی قالی و قالیچه و یک عمارت دیگر در تهران و تعدادی سهام شرکت مخابرات ایران، دوازده باب مغازه و آپارتمان‌های بالای آنها و خانه ی دیگری در خیابان سعدی تهران تحت تولیت جمعیت قرار می دهند تا عواید آنها صرف نگهداری یتیمان، حمایت بیماران، اطعام فقرا، اقامه ی عزاداری های محرم و ماه مبارک رمضان و سایر امور ـ به تشخیص سازمان ـ گردد.  
در سند نهم نيز که وقف‌نامه‌اي با تاريخ ده سال بعد از وصيت‌نامه، يعني اول آبان 1327 است، از موقوفاتي جديد ياد مي‌شود و مي‌توان از اين اقدام جديد نتيجه گرفت که واقف با توجه به نظارت مستقيم خود در طول ده سال، از عملکرد جمعيت نسبت به موقوفات قبلي رضايت کامل داشته است.   
+
نام واقف حاج علی آقا تاجر تهرانی معروف به وینه با اصلیت اصفهانی است. بخش عمده ی مراتب وقف در متن وصیت‌نامه ی وی درج شده که سند هشتم مندرج در کتاب است. وصیت‌‌نامه‌ای که پس از نام بردن دو نفر به عنوان وصی موصی تصریح می‌کند: «در صورت نبودن هیچ کدامشان، نماینده ی بنگاه شیر و خورشید سرخ جسد موصی را در [[حرم مطهر حضرت معصومه]]... دفن نمایند»؛ و این درجه از اعتماد اگر قدر آن دانسته شود، عالی‌ترین سرمایه و قوی‌ترین پشتوانه ی چنین تشکیلاتی است.  
سند دهم تصويري از سند ثبتي مِلک موقوفه ي مرحوم وينه است که به نام جمعيت شير و خورشيد سرخ ايران به عنوان توليت صادر شده، و تارخ ثبت آن ـ بيستم فروردين 1340 ـ را نشان مي‌دهد که واقف تا مدتي قبل از همين تاريخ در قيد حيات بوده و بر عملکرد جمعيت نظارت داشته است.  
+
وصیت‌نامه همچنین تصریح می‌کند: «بنگاه شیر و خورشید سرخ حق «تبدیل به احسن» رقبات موقوفه را در صورت مقتضی دارد»، اما در ذیل آن یادآوری کرده است که: «مریض‌خانه ی مذکور در بالا [در متن وصیت‌نامه] به اطفال یتیم بی‌بضاعت اختصاص دارد و عواید موارد وقف مسطور به شرح مذکور باید فقط به مصرف آنها برسد».  
سند يازدهم به ملکي واقع در خيابان لاله زار نو تهران اشاره دارد که عرصه ي آن وقفي بوده و اعياني آن به صورت يک باب درمانگاه در مقابل يک سر نبات زرد شهري از سوي آقاي محمود وحيد سعد در تاريخ بيست و پنجم تير 1329 به نفع جمعيت شير و خورشيد سرخ تهران صلح شده است. بنا براين نمي‌توان تشخيص داد که جمعيت تا قبل از اين تاريخ بر عرصه ي ملک مزبور توليت داشته يا خير.  
+
در سند نهم نیز که وقف‌نامه‌ای با تاریخ ده سال بعد از وصیت‌نامه، یعنی اول آبان 1327 است، از موقوفاتی جدید یاد می‌شود و می‌توان از این اقدام جدید نتیجه گرفت که واقف با توجه به نظارت مستقیم خود در طول ده سال، از عملکرد جمعیت نسبت به موقوفات قبلی رضایت کامل داشته است.   
واقف سند دوازدهم در بهمن ماه 1330 آقاي ابوالقاسم نجم اهل و ساکن خيابان کاخ [فلسطين] شمالي تهران، و موضوع وقف دو عمارت واقع در چاله‌ميدان تهران براي احداث درمانگاه مستمندان به توليت و تصدي شعبه ي مرکزي جمعيت است؛ و نام‌برده بدون اشاره به نسبت خود با مالک اوليه ـ که طبعاً از بستگان درجه اول وي بوده است ـ از جمعيت مي‌خواهد بخشي از درمانگاه مستحدثه در موقوفه را به نام مشار اليها ـ بانو معصومه شاهرودي ـ نام‌گذاري کند.  
+
سند دهم تصویری از سند ثبتی مِلک موقوفه ی مرحوم وینه است که به نام جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران به عنوان تولیت صادر شده، و تارخ ثبت آن ـ بیستم فروردین 1340 ـ را نشان می‌دهد که واقف تا مدتی قبل از همین تاریخ در قید حیات بوده و بر عملکرد جمعیت نظارت داشته است.  
همين واقف در وقف‌نامه‌اي ديگر ـ سند شماره ي سيزده کتاب ـ به تاريخ دو سال بعد، سه دانگ از شش دانگ يک دکان واقع در عودلاجان را براي تأمين مخارج درمانگاه فوق الذکر [[وقف]] کرده و حق نظارت را براي خود و اولاد ذکورش نسل به نسل مقرر داشته است.  
+
سند یازدهم به ملکی واقع در خیابان لاله زار نو تهران اشاره دارد که عرصه ی آن وقفی بوده و اعیانی آن به صورت یک باب درمانگاه در مقابل یک سر نبات زرد شهری از سوی آقای محمود وحید سعد در تاریخ بیست و پنجم تیر 1329 به نفع جمعیت شیر و خورشید سرخ تهران صلح شده است. بنا براین نمی‌توان تشخیص داد که جمعیت تا قبل از این تاریخ بر عرصه ی ملک مزبور تولیت داشته یا خیر.  
سند چهاردهم نيز داراي صورت ظاهري صلح است، اما شروط ضمن عقد از جمله تعبيرِ «به قيد حبس دائمي» به وضوح نشان مي‌دهد هدف آن، وقف ملک مورد نظر به قصد توسعه ي پرورشگاه سيرجان بوده و ملاحظات ناگفته مثل محدوديت وکالت‌نامه ي وکيل مُصالح اصلي، موجب تمايل به عنوان صلح شده است.   
+
واقف سند دوازدهم در بهمن ماه 1330 آقای ابوالقاسم نجم اهل و ساکن خیابان کاخ [فلسطین] شمالی تهران، و موضوع وقف دو عمارت واقع در چاله‌میدان تهران برای احداث درمانگاه مستمندان به تولیت و تصدی شعبه ی مرکزی جمعیت است؛ و نام‌برده بدون اشاره به نسبت خود با مالک اولیه ـ که طبعاً از بستگان درجه اول وی بوده است ـ از جمعیت می‌خواهد بخشی از درمانگاه مستحدثه در موقوفه را به نام مشار الیها ـ بانو معصومه شاهرودی ـ نام‌گذاری کند.  
با تنظيم اين سند در تاريخ دوازده آبان 1331، يک باب خانه به مالکيت پرورشگاه شير و خورشيد سرخ شهرستان سيرجان کرمان ـ که داراي شخصيت مستقل حقوقي است ـ درآمده است. مُصالح نيز آقاي محمد ابراهيم سها به وکالت از رستم ماونداد بوده است. سند همچنين تصريح دارد که: «ضمن عقد مصالحه، آقاي وکيل مزبور از طرف موکل، شرط شرعي و قانوني نمود به اينکه خانه ي مورد مصالحه را به هيچ عنواني خريد و فروش قطعي انتقال ندهند و يا بخشش و صلح ننمايند».   
+
همین واقف در وقف‌نامه‌ای دیگر ـ سند شماره ی سیزده کتاب ـ به تاریخ دو سال بعد، سه دانگ از شش دانگ یک دکان واقع در عودلاجان را برای تأمین مخارج درمانگاه فوق الذکر [[وقف]] کرده و حق نظارت را برای خود و اولاد ذکورش نسل به نسل مقرر داشته است.  
سندهاي پانزدهم و شانزدهم کتاب، وصيت‌نامه و اقرارنامه‌اي است حاکي از [[وقف]] چند ملک زراعي و مالکيت دو قريه در حومه ي شهر مياندوآب و تکاب از سوي مرحوم حسن افشار و بازماندگان وي در سال 1332، که عايدات ساليانه ي آنها در زمان تنظيم وصيت‌نامه قطعاً بيش از ده هزار تومان [شايد معادل دويست ميليون تومان امروز] بوده است؛ زيرا در وصيت‌نامه مي‌خوانيم: «لا اقل هر ساله ده هزار تومان از عايدات آن املاکات را به شير و خورشيد و غيره بپردازد...».  
+
سند چهاردهم نیز دارای صورت ظاهری صلح است، اما شروط ضمن عقد از جمله تعبیرِ «به قید حبس دائمی» به وضوح نشان می‌دهد هدف آن، وقف ملک مورد نظر به قصد توسعه ی پرورشگاه سیرجان بوده و ملاحظات ناگفته مثل محدودیت وکالت‌نامه ی وکیل مُصالح اصلی، موجب تمایل به عنوان صلح شده است.   
ساير وقف‌نامه‌ها نيز به همين ترتيب املاک وسيع و پرارزشي را تحت توليت اين جمعيت و سازمان قرار مي دهند که از آن ميان مي‌توان به درمانگاهي در محله ي دربند شميران، ده‌ها قريه و باغ و مزرعه در استان هاي کرمان و آذربايجان، چند حمام و آب‌انبار و رخت‌شوي‌خانه و گاراژ و چند چاه و قنات، چند پرورشگاه و بيمارستان و بنگاه خيريه، ده ها خانه ي مسکوني و مستغلات ديگر در نايين، کاشان، سيرجان، لنگرود، نيشابور، تهران، بابل، قم، اراک، تکاب، کرمان، مراغه، مياندوآب، کرج، خسروشهر و شبستر، خوي، زنجان، مشهد، آبادان، رفسنجان، شوش، فريدون کنار، شيراز، اردبيل، سرعين، زرين شهر، باغ بهادران و اردکان اشاره کرد که واقفان آنها پزشک، مهندس، کشاورز، خانه‌دار، تاجر و کاسب هستند.  
+
با تنظیم این سند در تاریخ دوازده آبان 1331، یک باب خانه به مالکیت پرورشگاه شیر و خورشید سرخ شهرستان سیرجان کرمان ـ که دارای شخصیت مستقل حقوقی است ـ درآمده است. مُصالح نیز آقای محمد ابراهیم سها به وکالت از رستم ماونداد بوده است. سند همچنین تصریح دارد که: «ضمن عقد مصالحه، آقای وکیل مزبور از طرف موکل، شرط شرعی و قانونی نمود به اینکه خانه ی مورد مصالحه را به هیچ عنوانی خرید و فروش قطعی انتقال ندهند و یا بخشش و صلح ننمایند».   
در برخي وقف‌نامه‌ها نيز شاهد تأکيد برخي از خانواده‌هاي شهداي دفاع مقدس، بر ذکر نام شهيد خود به عنوان واقف هستيم.  
+
سندهای پانزدهم و شانزدهم کتاب، وصیت‌نامه و اقرارنامه‌ای است حاکی از [[وقف]] چند ملک زراعی و مالکیت دو قریه در حومه ی شهر میاندوآب و تکاب از سوی مرحوم حسن افشار و بازماندگان وی در سال 1332، که عایدات سالیانه ی آنها در زمان تنظیم وصیت‌نامه قطعاً بیش از ده هزار تومان [شاید معادل دویست میلیون تومان امروز] بوده است؛ زیرا در وصیت‌نامه می‌خوانیم: «لا اقل هر ساله ده هزار تومان از عایدات آن املاکات را به شیر و خورشید و غیره بپردازد...».  
اهداف و مقاصد [[وقف]] و مصارف عايدات موقوفات مزبور نيز علاوه بر آنچه قبلاً اشاره شد، شامل تأسيس پرورشگاه، مصارف خير به معني عام، توسعه و تأسيس بيمارستان و درمانگاه و داروخانه، تعمير [[مسجد]]، پرداخت حقوق امام جماعت و خادم و مؤذن مسجد، تأمين داروي مجاني براي فقرا، خدمات و مأموريت‌هاي جاري [[هلال احمر]]، تأسيس زايشگاه و اورژانس، ايجاد بخش‌هاي امراض ريوي و قلبي و چشم و فلج اطفال، تأمين خاکه و ذغال مصرفي زمستان فقرا، تأمين امکانات براي دانش‌آموزان مستمند، خريد کفش و لباس براي کودکان يتيم و بي‌سرپرست يا بدسرپرست، تأسيس مؤسسات فرهنگي به تشخيص سازمان، هزينه‌هاي کفن و دفن مردگان، نگهداري و مديريت مؤسسات مختلف درماني و خيريه و آموزشي، تأسيس آزمايشگاه، روضه ي حضرت زهرا، رسيدگي به امور زندگي مساکين و ابن السبيل و حمايت دانشجويان فقير است؛ و در تعداد قابل توجهي از اسناد، ضمن تعيين مسؤول [[هلال احمر]] محل به عنوان متولي، تأکيد شده است که وي حق توليتي دريافت نخواهد داشت؛ و هرگاه امکان عمل به نيتِ تصريح‌شده ي [[وقف]] نباشد، مي‌تواند به تشخيص خود عوايد يا اصل موقوفه را به امور ديگري اختصاص دهد.  
+
سایر وقف‌نامه‌ها نیز به همین ترتیب املاک وسیع و پرارزشی را تحت تولیت این جمعیت و سازمان قرار می دهند که از آن میان می‌توان به درمانگاهی در محله ی دربند شمیران، ده‌ها قریه و باغ و مزرعه در استان های کرمان و آذربایجان، چند حمام و آب‌انبار و رخت‌شوی‌خانه و گاراژ و چند چاه و قنات، چند پرورشگاه و بیمارستان و بنگاه خیریه، ده ها خانه ی مسکونی و مستغلات دیگر در نایین، کاشان، سیرجان، لنگرود، نیشابور، تهران، بابل، قم، اراک، تکاب، کرمان، مراغه، میاندوآب، کرج، خسروشهر و شبستر، خوی، زنجان، مشهد، آبادان، رفسنجان، شوش، فریدون کنار، شیراز، اردبیل، سرعین، زرین شهر، باغ بهادران و اردکان اشاره کرد که واقفان آنها پزشک، مهندس، کشاورز، خانه‌دار، تاجر و کاسب هستند.  
به عنوان مثال بانو بدر الملوک رهبري در وقف‌نامه ي خود ـ سند شماره ي بيست و يکم کتاب ـ به تاريخ اول خرداد 1335، خانه‌اي واقع در خيابان شاه آباد [=خيابان جمهوري اسلامي] تهران روبروي سقاخانه ي آيينه را با عنوان کلي «جهت تأسيس امور خيريه» و با توضيح «بنا به مقتضيات و حوايج وقت جمعيت» وقف کرده و خواسته است که از مرحوم هدايت قلي رهبري [احتمالا پدر مشارٌ اليها] در موقوفه نام برده شود.  
+
در برخی وقف‌نامه‌ها نیز شاهد تأکید برخی از خانواده‌های شهدای دفاع مقدس، بر ذکر نام شهید خود به عنوان واقف هستیم.  
همچنين [[محمد صادق شفيع زاده]]واقف موقوفات موضوع اسناد سي و دوم تا سي و نهم کتاب، که همگي با احداث، تجهيز، توسعه و تأمين هزينه‌هاي بيمارستان «شفيع‌زاده»ي بابل مرتبط است، در متن هر سند به نحوي لذت روحاني خود را از پيش‌قدم شدن در اين امر ذکر مي‌کند؛ و سرانجام چون توانايي خود را بر اثر بيماري ريوي از دست مي‌دهد، در سند شماره ي 39، قائم مقامي توليت موقوفات را در حيات خود به جمعيت مي‌دهد و انگيزه ي خود را نيز اين‌چنين بيان مي‌کند: «...ايجاب مي‌نمود اداره ي امور موقوفه به کسي سپرده شود که مورد اعتماد کامل بوده و صلاحيت تامه داشته باشد...».  
+
اهداف و مقاصد [[وقف]] و مصارف عایدات موقوفات مزبور نیز علاوه بر آنچه قبلاً اشاره شد، شامل تأسیس پرورشگاه، مصارف خیر به معنی عام، توسعه و تأسیس بیمارستان و درمانگاه و داروخانه، تعمیر [[مسجد]]، پرداخت حقوق امام جماعت و خادم و مؤذن مسجد، تأمین داروی مجانی برای فقرا، خدمات و مأموریت‌های جاری [[هلال احمر]]، تأسیس زایشگاه و اورژانس، ایجاد بخش‌های امراض ریوی و قلبی و چشم و فلج اطفال، تأمین خاکه و ذغال مصرفی زمستان فقرا، تأمین امکانات برای دانش‌آموزان مستمند، خرید کفش و لباس برای کودکان یتیم و بی‌سرپرست یا بدسرپرست، تأسیس مؤسسات فرهنگی به تشخیص سازمان، هزینه‌های کفن و دفن مردگان، نگهداری و مدیریت مؤسسات مختلف درمانی و خیریه و آموزشی، تأسیس آزمایشگاه، روضه ی حضرت زهرا، رسیدگی به امور زندگی مساکین و ابن السبیل و حمایت دانشجویان فقیر است؛ و در تعداد قابل توجهی از اسناد، ضمن تعیین مسؤول [[هلال احمر]] محل به عنوان متولی، تأکید شده است که وی حق تولیتی دریافت نخواهد داشت؛ و هرگاه امکان عمل به نیتِ تصریح‌شده ی [[وقف]] نباشد، می‌تواند به تشخیص خود عواید یا اصل موقوفه را به امور دیگری اختصاص دهد.  
موقوفه ي جالب بعدي بيمارستان فاتح کرج است که موضوع اسناد شماره ي 48 و 49 است و آن را مرحوم حاج محمد صادق فاتح وقف کرده است. واقف در سال 1340 توليت آن را به خود و سپس به رئيس هيأت مديره ي شرکت «آباداني جهان» و رئيس هيأت مديره ي «جهان چيت» اختصاص داده تا بتوانند از درآمد شرکت نيز به تحقق اهداف وقف‌نامه کمک کنند، اما نظارت را به جمعيت واگذار مي‌کند که شرح آن را عيناً در وقف‌نامه ي تنظيمي مرور مي‌کنيم: «و نظارت در حسن انجام امور و مصارف موقوفه با هيأت مديره ي جمعيت شير و خورشيد سرخ مرکزي تهران است».  
+
به عنوان مثال بانو بدر الملوک رهبری در وقف‌نامه ی خود ـ سند شماره ی بیست و یکم کتاب ـ به تاریخ اول خرداد 1335، خانه‌ای واقع در خیابان شاه آباد [=خیابان جمهوری اسلامی] تهران روبروی سقاخانه ی آیینه را با عنوان کلی «جهت تأسیس امور خیریه» و با توضیح «بنا به مقتضیات و حوایج وقت جمعیت» وقف کرده و خواسته است که از مرحوم هدایت قلی رهبری [احتمالا پدر مشارٌ الیها] در موقوفه نام برده شود.  
نکته ي مهم ديگر در اين اسناد، رعايت دقت‌هاي حقوقي است که موجب شده تقريباً هيچ يک از موقوفات هلال احمر از حيث نحوه ي تأمين هزينه‌هاي نگهداري و تعمير و ترميم خود بلاتکليف و دچار ابهام نباشند.  
+
همچنین [[محمد صادق شفیع زاده]]واقف موقوفات موضوع اسناد سی و دوم تا سی و نهم کتاب، که همگی با احداث، تجهیز، توسعه و تأمین هزینه‌های بیمارستان «شفیع‌زاده»ی بابل مرتبط است، در متن هر سند به نحوی لذت روحانی خود را از پیش‌قدم شدن در این امر ذکر می‌کند؛ و سرانجام چون توانایی خود را بر اثر بیماری ریوی از دست می‌دهد، در سند شماره ی 39، قائم مقامی تولیت موقوفات را در حیات خود به جمعیت می‌دهد و انگیزه ی خود را نیز این‌چنین بیان می‌کند: «...ایجاب می‌نمود اداره ی امور موقوفه به کسی سپرده شود که مورد اعتماد کامل بوده و صلاحیت تامه داشته باشد...».  
در برخي وقف‌نامه‌ها نيز ترکيبي از رئيس جمعيت هلال احمر محل، نزديکان واقف و معتمدان محلي به عنوان هيأت نظارت تعيين شده‌اند و گاه مسؤوليت و توليت امور موقوفه به استاندار يا شهردار محول شده است.  
+
موقوفه ی جالب بعدی بیمارستان فاتح کرج است که موضوع اسناد شماره ی 48 و 49 است و آن را مرحوم حاج محمد صادق فاتح وقف کرده است. واقف در سال 1340 تولیت آن را به خود و سپس به رئیس هیأت مدیره ی شرکت «آبادانی جهان» و رئیس هیأت مدیره ی «جهان چیت» اختصاص داده تا بتوانند از درآمد شرکت نیز به تحقق اهداف وقف‌نامه کمک کنند، اما نظارت را به جمعیت واگذار می‌کند که شرح آن را عیناً در وقف‌نامه ی تنظیمی مرور می‌کنیم: «و نظارت در حسن انجام امور و مصارف موقوفه با هیأت مدیره ی جمعیت شیر و خورشید سرخ مرکزی تهران است».  
مناسب است به برخي ديگر از اسناد جالب کتاب ميراث ماندگار نگاهي بيفکنيم. به عنوان مثال در سند شماره ي 61 (صفحات 376 و 377) که واقف آن حاجيه خانم نه نه کاظمي اهل ابهر زنجان بوده‌ است
+
نکته ی مهم دیگر در این اسناد، رعایت دقت‌های حقوقی است که موجب شده تقریباً هیچ یک از موقوفات هلال احمر از حیث نحوه ی تأمین هزینه‌های نگهداری و تعمیر و ترمیم خود بلاتکلیف و دچار ابهام نباشند.  
 +
در برخی وقف‌نامه‌ها نیز ترکیبی از رئیس جمعیت هلال احمر محل، نزدیکان واقف و معتمدان محلی به عنوان هیأت نظارت تعیین شده‌اند و گاه مسؤولیت و تولیت امور موقوفه به استاندار یا شهردار محول شده است.  
 +
مناسب است به برخی دیگر از اسناد جالب کتاب میراث ماندگار نگاهی بیفکنیم. به عنوان مثال در سند شماره ی 61 (صفحات 376 و 377) که واقف آن حاجیه خانم نه نه کاظمی اهل ابهر زنجان بوده‌ است
  
==فهرست موقوفات به قرار ذيل احصا گرديده است:==  
+
==فهرست موقوفات به قرار ذیل احصا گردیده است:==  
1ـ شش دانگِ يک قطعه باغ انگوري؛
+
1ـ شش دانگِ یک قطعه باغ انگوری؛
  
2ـ سه دانگ مشاع از شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛
+
2ـ سه دانگ مشاع از شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛
  
3ـ دو دانگ مشاع از شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛
+
3ـ دو دانگ مشاع از شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛
  
4ـ شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛
+
4ـ شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛
  
5 ـ پنج سير و سه هشتم سير مشاع از 240 سهم قنات امام جمعه و اراضي آن؛  
+
5 ـ پنج سیر و سه هشتم سیر مشاع از 240 سهم قنات امام جمعه و اراضی آن؛  
  
6ـ شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛
+
6ـ شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛
  
7ـ شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛
+
7ـ شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛
  
8ـ سه دانگ مشاع از شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛
+
8ـ سه دانگ مشاع از شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛
  
9ـ شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛
+
9ـ شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛
  
10ـ شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛
+
10ـ شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛
  
 
11ـ چهل و پنج ساعت آب از چشمه‌سار؛  
 
11ـ چهل و پنج ساعت آب از چشمه‌سار؛  
  
12ـ يازده ساعت آب از قنات خونين‌آب؛
+
12ـ یازده ساعت آب از قنات خونین‌آب؛
 
 
به اين ترتيب مساحت اراضي و باغات [[وقف]] شده تنها طي همين يک سند بالغ بر صدها هزار متر مربع است که عوايد همه ي آنها به تأمين داروي مورد نياز [[فقرا]] اختصاص يافته است.
 
سند جالب ديگر، وقف‌نامه ي بانو «شکار آزرمي واحد» اهل مراغه، مندرج در صفحات 387 و 388 کتاب به عنوان سند شماره ي هشتاد و هشتم است. به موجب اين سند، در تاريخ بيست و ششم آبان 1364، بانوي مذکور خانه‌اي را به جمعيت هلال احمر مراغه منتقل مي‌کند تا پس از فوت واقف «به هر ترتيب که جمعيت [[هلال احمر]] صلاح بداند به نفع فقرا و مستضعفين استفاده نمايد».
 
متن اين سند گوياست که خانه ي مورد [[وقف]] تنها سرپناه اين بانوي شصت ساله بوده، و اختيار تامّي که از حيث تعيين نوع استفاده از ملک به هلال احمر مي‌دهد، بازتابي از رابطه ي اعتقادي او با هلال احمر به عنوان يکي از نهادهاي مأمور حمايت از مستضعفين در نظام جمهوري اسلامي است.
 
همين رابطه ي اعتقادي را به نوعي ديگر در وقف‌نامه ي آقاي علي خوش‌رفتار ـ سند شماره ي 89 ـ مي‌توان ديد که در تاريخ بيست و يکم اسفند 1364، ضمن وقف چهار قطعه زمين به مساحت مجموع 1033 متر مربع در قم، تصريح مي‌کند: «وقف دائمي و ابدي نمود.... جهت احداث واحدهاي اداري و آموزشي و درماني و فرهنگي جمعيت هلال احمر شهرستان قم، و توليت آن را قرار داد با جمعيت هلال احمر شهرستان قم؛ و هيچ يک از ادارات و ارگان‌هاي دولتي و نهادهاي انقلابي حق مداخله و تصرف در مورد وقف ندارند».
 
اما شايد جالب‌تر از همه ي اينها، شريک شدن هلال احمر با آستان قدس رضوي به موجب سند شماره ي 90 کتاب در منافع موقوفه ي آقاي دکتر علي حاج صادقي در سيرجان است. موقوفه ي ايشان به تاريخ دوازدهم اسفند 1368 مبلغ يک ميليون تومان وجه نقد است که يک‌عُشر منافع سالانه ي آن را وقف آستان قدس رضوي، يک‌عُشر ديگر را وقف هلال احمر سيرجان براي هزينه‌هاي خدمات بهداشتي و درماني، و يک‌عُشر را نيز وقف بيمارستان امام رضاي سيرجان کرده و از آستان قدس رضوي به عنوان توليت موقوفه خواسته است هر سال پس از عمل به وقف، باقي‌مانده ي منافع را به اصل مبلغ وقف‌شده اضافه و در حساب سپرده بلند مدت منظور نمايد تا اصل موقوفه و منافع آن همواره در حال تزايد باشد. 
 
در صدر وقف‌نامه به نيت واقف اين گونه اشاره شده است: «حرفه ي پزشکي حرفه‌اي شريف و معنوي است و رابطه ي مادي بين پزشک و بيمار به معنويت اين حرفه ي مقدس لطمه زده و خواهد زد. به اميد از ميان برداشته شدن رابطه ي مادي موجود بين پزشک و بيمار. الحمد لله الواقف علي الضمائر...».
 
در ذيل وقف‌نامه نيز اختيار مصرحي به توليت موقوفه داده شده که شيوه ي نگارش آن قابل تأمل است: «در هر يک از موارد اجراي عمل به وقف و در هر زمان که به واسطه ي موانع و معاذير شرعي و قانوني اجراي شرايط وقف متعذر گردد، متولي و مجري با احراز محل انسب به نيت واقف، مجاز به اجراي آن خواهد بود».
 
اشاره شدکه برخي اسناد مندرج در کتاب ميراث ماندگار مزين به نام و ياد شهيدان است؛ از اين جمله بايد به سند شماره ي 91، موقوفه ي خانواده ي شهيد احمد درويش سلطاني در روستاي احمد آباد سيرجان اشاره کرد که شامل همه ي اموال غير منقول باقي‌مانده از شهيد ـ يعني: يک ملک مسکوني روستايي و دو قطعه باغ پسته با سهم مرقوم از موتور آب ـ است و در وقف‌نامه آمده که عوايد آنها بايد صرف مراجعين بي‌بضاعت درمانگاه شهيد احمد سلطاني شود. در پايان سند نيز قيد شده است: «پرداخت هزينه‌هاي ضروري و خريد تجهيزات و توسعه ي آن مرکز از محل موقوفه بلامانع است».
 
سند قابل توجه ديگر، يک تعهدنامه ي مندرج در صفحه ي 401 کتاب است که طي آن جمعيت هلال احمر سيرجان به عنوان متولي موقوفاتِ خانم فاطمه ي دهيادگاري، به وي تعهد مي‌دهد پس از فوت او، تا پنج سال هر سال يک گوسفند به نيت مشارٌ اليها در روز عيد قربان ذبح کند.
 
اين گونه تعهدات، گواه شعاع نفوذ جمعيت هلال احمر در حريم اعتقادي مردم است که مي‌تواند به عنوان پشتوانه‌اي مناسب براي ترويج وقف و تنوع بخشيدن به موضوعات آن مورد بهره‌برداري قرار گيرد و کارنامه ي خدمات امدادي، حمايتي و فرهنگي جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي را کامل‌تر و درخشان‌تر کند. 
 
اسناد نود و هشتم و نود و نهم کتاب ميراث ماندگار نيز مجموعاً از وقف چهار دانگ از خانه ي معروف به «خانه ي چهار ميرزايي» در اردکان به نام شهيد محمود صحرايي حکايت مي‌کند که با توجه به ويژگي‌هاي اين خانه ـ به عنوان بخشي از ميراث فرهنگي شهرستان اردکان ـ در پايان هر دو وقف‌نامه مي‌خوانيم: «بيع وقف جايز نيست مگر آنکه انتفاع از آن ممکن نباشد، يا عمران آن متعذر باشد».
 
نمايه ي اسناد که شامل فهرست اشخاص حقيقي و حقوقي و فهرست اماکن است، با دقت تمام در انتهاي کتاب و قبل از تصاوير موقوفات درج شده است. 
 
از ميان تصاوير کتاب مي‌توان به تصوير مجسمه ي دکتر علي حاج صادقي در خياباني به نام وي در سيرجان اشاره کرد که يادآور خدمات و نقش معرفتي اين پزشک اهل لنگرود به مردم سيرجان و روستاهاي آن، از آغاز مهاجرت و سکونت در سيرجان تا پايان عمر اوست.
 
بسيار پسنديده خواهد بود اگر چاپ‌هاي بعدي کتاب علاوه بر اسناد ساير موقوفات هلال احمر، دربردارنده ي گزارشي از وضعيت کنوني موقوفات و نوع روابط جمعيت با واقفان و بازماندگان ايشان باشد تا از اين رهگذر پويايي پيوند جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران با زندگي اعتقادي اقشار مختلف جامعه مورد تأکيد مجدد قرار گيرد.
 
  
 +
به این ترتیب مساحت اراضی و باغات [[وقف]] شده تنها طی همین یک سند بالغ بر صدها هزار متر مربع است که عواید همه ی آنها به تأمین داروی مورد نیاز [[فقرا]] اختصاص یافته است.
 +
سند جالب دیگر، وقف‌نامه ی بانو «شکار آزرمی واحد» اهل مراغه، مندرج در صفحات 387 و 388 کتاب به عنوان سند شماره ی هشتاد و هشتم است. به موجب این سند، در تاریخ بیست و ششم آبان 1364، بانوی مذکور خانه‌ای را به جمعیت هلال احمر مراغه منتقل می‌کند تا پس از فوت واقف «به هر ترتیب که جمعیت [[هلال احمر]] صلاح بداند به نفع فقرا و مستضعفین استفاده نماید».
 +
متن این سند گویاست که خانه ی مورد [[وقف]] تنها سرپناه این بانوی شصت ساله بوده، و اختیار تامّی که از حیث تعیین نوع استفاده از ملک به هلال احمر می‌دهد، بازتابی از رابطه ی اعتقادی او با هلال احمر به عنوان یکی از نهادهای مأمور حمایت از مستضعفین در نظام جمهوری اسلامی است.
 +
همین رابطه ی اعتقادی را به نوعی دیگر در وقف‌نامه ی آقای علی خوش‌رفتار ـ سند شماره ی 89 ـ می‌توان دید که در تاریخ بیست و یکم اسفند 1364، ضمن وقف چهار قطعه زمین به مساحت مجموع 1033 متر مربع در قم، تصریح می‌کند: «وقف دائمی و ابدی نمود.... جهت احداث واحدهای اداری و آموزشی و درمانی و فرهنگی جمعیت هلال احمر شهرستان قم، و تولیت آن را قرار داد با جمعیت هلال احمر شهرستان قم؛ و هیچ یک از ادارات و ارگان‌های دولتی و نهادهای انقلابی حق مداخله و تصرف در مورد وقف ندارند».
 +
اما شاید جالب‌تر از همه ی اینها، شریک شدن هلال احمر با آستان قدس رضوی به موجب سند شماره ی 90 کتاب در منافع موقوفه ی آقای دکتر علی حاج صادقی در سیرجان است. موقوفه ی ایشان به تاریخ دوازدهم اسفند 1368 مبلغ یک میلیون تومان وجه نقد است که یک‌عُشر منافع سالانه ی آن را وقف آستان قدس رضوی، یک‌عُشر دیگر را وقف هلال احمر سیرجان برای هزینه‌های خدمات بهداشتی و درمانی، و یک‌عُشر را نیز وقف بیمارستان امام رضای سیرجان کرده و از آستان قدس رضوی به عنوان تولیت موقوفه خواسته است هر سال پس از عمل به وقف، باقی‌مانده ی منافع را به اصل مبلغ وقف‌شده اضافه و در حساب سپرده بلند مدت منظور نماید تا اصل موقوفه و منافع آن همواره در حال تزاید باشد. 
 +
در صدر وقف‌نامه به نیت واقف این گونه اشاره شده است: «حرفه ی پزشکی حرفه‌ای شریف و معنوی است و رابطه ی مادی بین پزشک و بیمار به معنویت این حرفه ی مقدس لطمه زده و خواهد زد. به امید از میان برداشته شدن رابطه ی مادی موجود بین پزشک و بیمار. الحمد لله الواقف علی الضمائر...».
 +
در ذیل وقف‌نامه نیز اختیار مصرحی به تولیت موقوفه داده شده که شیوه ی نگارش آن قابل تأمل است: «در هر یک از موارد اجرای عمل به وقف و در هر زمان که به واسطه ی موانع و معاذیر شرعی و قانونی اجرای شرایط وقف متعذر گردد، متولی و مجری با احراز محل انسب به نیت واقف، مجاز به اجرای آن خواهد بود».
 +
اشاره شدکه برخی اسناد مندرج در کتاب میراث ماندگار مزین به نام و یاد شهیدان است؛ از این جمله باید به سند شماره ی 91، موقوفه ی خانواده ی شهید احمد درویش سلطانی در روستای احمد آباد سیرجان اشاره کرد که شامل همه ی اموال غیر منقول باقی‌مانده از شهید ـ یعنی: یک ملک مسکونی روستایی و دو قطعه باغ پسته با سهم مرقوم از موتور آب ـ است و در وقف‌نامه آمده که عواید آنها باید صرف مراجعین بی‌بضاعت درمانگاه شهید احمد سلطانی شود. در پایان سند نیز قید شده است: «پرداخت هزینه‌های ضروری و خرید تجهیزات و توسعه ی آن مرکز از محل موقوفه بلامانع است».
 +
سند قابل توجه دیگر، یک تعهدنامه ی مندرج در صفحه ی 401 کتاب است که طی آن جمعیت هلال احمر سیرجان به عنوان متولی موقوفاتِ خانم فاطمه ی دهیادگاری، به وی تعهد می‌دهد پس از فوت او، تا پنج سال هر سال یک گوسفند به نیت مشارٌ الیها در روز عید قربان ذبح کند.
 +
این گونه تعهدات، گواه شعاع نفوذ جمعیت هلال احمر در حریم اعتقادی مردم است که می‌تواند به عنوان پشتوانه‌ای مناسب برای ترویج وقف و تنوع بخشیدن به موضوعات آن مورد بهره‌برداری قرار گیرد و کارنامه ی خدمات امدادی، حمایتی و فرهنگی جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی را کامل‌تر و درخشان‌تر کند. 
 +
اسناد نود و هشتم و نود و نهم کتاب میراث ماندگار نیز مجموعاً از وقف چهار دانگ از خانه ی معروف به «خانه ی چهار میرزایی» در اردکان به نام شهید محمود صحرایی حکایت می‌کند که با توجه به ویژگی‌های این خانه ـ به عنوان بخشی از میراث فرهنگی شهرستان اردکان ـ در پایان هر دو وقف‌نامه می‌خوانیم: «بیع وقف جایز نیست مگر آنکه انتفاع از آن ممکن نباشد، یا عمران آن متعذر باشد».
 +
نمایه ی اسناد که شامل فهرست اشخاص حقیقی و حقوقی و فهرست اماکن است، با دقت تمام در انتهای کتاب و قبل از تصاویر موقوفات درج شده است. 
 +
از میان تصاویر کتاب می‌توان به تصویر مجسمه ی دکتر علی حاج صادقی در خیابانی به نام وی در سیرجان اشاره کرد که یادآور خدمات و نقش معرفتی این پزشک اهل لنگرود به مردم سیرجان و روستاهای آن، از آغاز مهاجرت و سکونت در سیرجان تا پایان عمر اوست.
 +
بسیار پسندیده خواهد بود اگر چاپ‌های بعدی کتاب علاوه بر اسناد سایر موقوفات هلال احمر، دربردارنده ی گزارشی از وضعیت کنونی موقوفات و نوع روابط جمعیت با واقفان و بازماندگان ایشان باشد تا از این رهگذر پویایی پیوند جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران با زندگی اعتقادی اقشار مختلف جامعه مورد تأکید مجدد قرار گیرد.
 +
</ref>
 
[[رده:میراث جاودان شماره 76]]
 
[[رده:میراث جاودان شماره 76]]
  
 
[[رده:مقالات]]
 
[[رده:مقالات]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۳۶

مؤلف:محمد علی محمدی (م.ریحان)

چکیده

جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی مؤسسه ای متکی بر همیاری خیرخواهان و داوطلبان خدمات اجتماعی است که در سال 1301 با عنوان «شیر و خورشید سرخ ایران» و با تأکید بر مدیریت ظرفیت‌های مردمی، برای رفع نیازهای محرومان و حمایت از مصیبت‌دیدگان تأسیس شد. 99 سند مندرج در کتاب میراث ماندگار گویای نکاتی دقیق از چگونگی نفوذ جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی در محیط زندگی اعتقادی مردم ایران است.

گزارش کتاب از انتظارات واقفان از هلال احمر و چگونگی تعامل آنان با مسؤولان این نهاد در شهرستان‌ها بسیار گویاست، اما توضیحات تحلیلی در ذیل هر سند ندارد. جبران این نقیصه می‌تواند در ترغیب دیگران به همکاری با هلال احمر و مشارکت در خدمات آن تأثیر بیشتری داشته باشد.

نویسنده ی مقاله کوشیده است پاره‌ای نقاط قابل ذکر در خصوص اسناد را در برابر دیدگان خوانندگان قرار دهد و پیشنهاد داده است که در چاپ‌های بعدی کتاب، علاوه بر اسناد سایر موقوفات هلال احمر، گزارشی از وضعیت کنونی موقوفات و نوع رابطه ی این جمعیت با واقفان و بازماندگان ایشان ارائه شود تا از این رهگذر، بر پویایی پیوند جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران با زندگی اعتقادی اقشار مختلف جامعه، بیش از پیش تأکید شود.

کلیدواژه‌ها

هلال احمر، شیر و خورشید، وقف‌نامه، تولیت، نظارت، خدمات اجتماعی

مقدمه

جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی که از حدود ده سالگی با آن مرتبط بوده‌‌ام، مؤسسه ای است متکی بر همیاری خیرخواهان و داوطلبان خدمات اجتماعی، که در سال 1301 با عنوان «شیر و خورشید سرخ ایران» و با تأکید بر مدیریت ظرفیت‌های مردمی، برای رفع نیازهای محرومان و حمایت از مصیبت‌دیدگان تأسیس شد؛ و به رغم بدبینی مردم ایران به دستگاه ستم‌شاهی و مؤسسات مرتبط با آن، در جلب اعتماد عمومی توفیقی چشمگیر داشت. بخش عمده ی این توفیق در دهه‌های اول به شخصیت اعتقادی برخی مدیران محلی این مؤسسه، و در دهه‌های بعد به شخصیت مستقل و اعتقادی مرحوم دکتر حسین خطیبی ـ رئیس سازمان و داماد مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی (ره) ـ و ادب و آزادگی وی در تعامل با خیرخواهان استان‌ها و شهرها برمی گشت. حسین خطیبی فاصله و تفاوتی میان خود و ساده‌ترین عضو داوطلب جمعیت نمی‌دید و فراتر از ریاستی که داشت یک الگوی محبوب اجتماعی هم به شمار می‌آمد. هنر اصلی وی در واقع این بود که توانسته بود شیوه ی سلوک اجتماعی اخلاقی‌ترین افراد اهل مسجد و منبر را وارد یک سازمان دولتی ـ مردمی کند و از این طریق زمینه‌های اعمال و القای فرهنگ دولتی را در جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران به حداقل برساند. اعضای هیأت‌های امنای جمعیت هلال احمر در شهرهای مختلف از ساده‌زیست‌ترین معتمدان محلی با علایق جدی به فعالیت‌ها و خدمات اجتماعی بودند که اگر مشی انقلابی هم نداشتند، نگاهشان به ضرورت تسکین آلام مردم نگاهی مؤمنانه بود؛ و حسن شهرت آنان موجب شتاب سایر خیران در تأمین نیازهای اعلام‌شده از سوی هیأت امنای جمعیت هر شهرستان در زمان وقوع حوادث غیر مترقبه، و حتی در زمان‌های عادی و مناسبت‌های سالیانه مثل نوروز می‌شد. از این رو هلال احمر نقش به سزایی نیز در تلطیف و جهت‌دهی روابط انسانی و اعتقادی شدن این روابط میان اقشار مختلف جوامع شهری ایفا می‌کرد. نکته ی مهم دیگر اینکه قریب به اتفاق تأمین کنندگان امکانات مادی برای افراد تحت پوشش جمعیت و حامیان مالی آنها ناشناخته بودند. نیازمندان با کم‌ترین پیچیدگی‌ها در بررسی نیاز‌هایشان مواجه می‌شدند و سرعت خدمات‌رسانی در مواقع وقوع سیل و زلزله یا در حوادثی مثل اخراج توده‌وار ایرانیان مقیم عراق به گونه‌ای بود که بالاترین عامل التیام آلام به حساب می‌آمد. همین حفظ کرامت به نوبه خود موجب می شد که خیلی از افراد مورد حمایت جمعیت، پس از رفع نیاز و نیل به تمکن مالی، بهترین شکرگزاری به درگاه الهی را پیوستن به جرگه ی اعضا و حامیان اهداف انسانی جمعیت بدانند و این دایره به طور پیوسته و با کمترین رویکرد تبلیغاتی در حال گسترش باشد. این اعتماد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تغییر نام جمعیت به هلال احمر نیز به خوبی حفظ شد؛ و علی‌رغم غفلت از نیاز مضاعف چنین سازمانی به ثبات مدیریت، ادامه ی خدمات و ثمرات سازمان منجر به حفظ جایگاه آن در میان سازمان های عام المنفعه ی کشور گردید. حضور موفق در عرصه ی امدادرسانی در جبهه‌های دفاع مقدس و شهرهایی که آماج حملات موشکی و هوایی بودند؛ نیز همراهی‌های بعدی با سایر نهادهای حمایتی مثل کمیته ی امداد امام خمینی از فعالیت‌های قابل ملاحظه ی جمعیت هلال احمر است. البته اگر این فعالیت‌ها با تقسیم دقیق‌تر وظایف و حیطه‌های عمل هر دستگاه نیز همراه می‌شد و اطلاع‌رسانی کامل و مستمری در این خصوص به عمل می‌آمد، بازده خدماتی و تأثیر اجتماعی و فرهنگی آن ـ به ویژه از حیث استخراج و جاری کردن ارزش‌های اعتقادی در بستر عمل اجتماعی ـ صد چندان می‌شد.

کتاب میراث ماندگار

جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران در هشتادمین سالگرد تأسیس، به ابتکار عباس صحرایی اردکانی دبیر کل وقت جمعیت، مجموعه ی اسناد موقوفات خود را منتشر کرد تا امانتداری اش را به واقفان اثبات نماید و اعتماد مؤمنان را بیش از پیش متوجه خود کند و بر تمایل آنان به سپردن موقوفات جدید و سهیم شدن در خدمات آتی هلال احمر بیفزاید. در این اقدام حقوقی و فرهنگی به همت عباس صحرایی اردکانی ـ که دانش‌آموخته ی رشته ی حقوق بود ـ ابتدا مجموعه‌ای مختصر شامل پنجاه سند از موقوفات هلال احمر انتشار یافت و سپس با گسترش همان مجموعه در ویرایش بعدی، 99 سند شامل وقف‌نامه‌ها و اسناد تکمیلی و الحاقی در ضمن کتابی با عنوان میراث ماندگار ارائه شد. به دنبال آن، اسناد تازه‌ای نیز شناسایی و بازیابی شد که به فاصله ی کمتر از یک سال موجب تمایل سازمان به چاپ مجموعه ی اسناد صلح و هبه، و تکمیل و چاپ مجدد مجموعه ی اسناد وقفی گردید. اسناد صلح و هبه در کتابی دو جلدی با عنوان یادگار ماندگار منتشر شدند، امّا چاپ دوم کتاب میراث ماندگار و افزودن اسناد جدید به این مجموعه ی نفیس، بر اثر تغییر مدیریت‌ها به فراموشی سپرده شد و اکنون که قریب ده سال از آن زمان می گذرد، به احتمال قوی می‌توان گفت حداقل پنجاه مورد به موقوفات هلال احمر اضافه شده است. چنان‌که انتظار می‌رفت، انتشار کتاب میراث ماندگار تجدید و تقویت اهتمام رؤسای هلال احمر شهرستان‌ها را به امر وقف در پی داشت و بار دیگر موفقیت در نگهداری، مدیریت و ارتقای بهره‌وری موقوفات موجود و ثبت موقوفات جدید را به یکی از نشانه‌های توانمندی و نفوذ اداری و اجتماعی رده‌های مختلف مدیریتی جمعیت تبدیل کرد؛ چرا که مؤسسات بزرگ حمایتی بیشترین زمینه ی اقتدار و نفوذ اجتماعی را از طریق تبدیل روابط عادی خود با مردم به ارتباط اعتقادی کسب می‌کنند؛ و در قالب وقف می‌توان پیوندی عمیق و مستمر میان انگیزه‌های اعتقادی و اجتماعی و مؤثرترین ترابط میان مناسک دینی و روند جامعه‌سازی را سامان داد.

کتاب میراث ماندگار صرفاً حاوی تصاویر اسناد وقف است که متن حروف‌چینی هر سند را بدون ارائه ی هرگونه توضیح و تحلیلی از متن وقف‌نامه و شرایط و مقدمات انعقاد آن در معرض دید قرار می دهد و نام‌هایی ارجمند را یادآوری می‌کند که بالغ بر شصت سال از فوت برخی از آنان می‌گذرد. این امر به نوبه خود برای دیگران به ویژه وارثان آن مرحومان و کسانی که به نحوی در جریان فواید عمل الهی ایشان قرار می‌گیرند انگیزه‌آفرین است. در عین حال شرح پاره‌ای نکات در ارتباط با متن هر سند نیز لازم و ضروری به نظر می رسد که جای خالی آن در کتاب میراث ماندگار مشهود است؛ و باید امیدوار بود اهتمام مسؤولان فعلی جمعیت هلال احمر موجب رفع آن در چاپ بعدی کتاب شود.

مرور و تحلیلی برمتن اسناد

تاریخ امضای نخستین سند چاپ‌شده در کتاب، اردیبهشت 1308، یعنی هفت سال پس از تأسیس سازمان است؛ و آخرین سند چاپ‌شده، تاریخ تیرماه 1381 یعنی هشتاد سالگی سازمان را بر تارک خود دارد. پراکندگی موقوفات مورد اشاره و تنوع آنها نیز چشمگیر و الهام‌بخش است و حکایت از موفقیت سازمان در جلب توجه خیران به وقف ـ به ویژه در فضای قبل از انقلاب ـ و اثبات صداقت و صلاحیت خود برای پیگیری نیات واقفان در نقاط مختلف کشور دارد. از حیث مقاصد وقف هم می توان ترکیب موقوفات مورد اشاره در کتاب میراث ماندگار را بسیار جالب دانست. کمک به بیماران و تأمین مصارف بیمارستان هلال احمر شهرستان ساری از درآمد موقوفات زراعی، چهارده باب مغازه و یک تیمچه، خلاصه ی پنج سند اول است که در سال‌های 1308 تا 1312 تنظیم شده اند. واقف اولین موقوفه حجت الاسلام حاج شیخ عبدالرحیم مجتهد رحمانی است که خود در زمان تنظیم سند رئیس کمیسیون [امنای] بیمارستان و رئیس جمعیت شیر و خورشید ساری بوده است. در هنگام تنظیم سند همه ی اعضای کمیسیون [امنای] بیمارستان حضور ‌داشته‌اند و در وقف‌نامه تصریح شده که تولیت این موقوفه همواره و نسل به نسل بر عهده ی رئیس و اعضای هیأت امنا یا هیأت مدیره ی بیمارستان خواهد بود. در عین حال و از باب تأکید بر انحصار عایدات موقوفه به بیمارستان و اطمینان از تغییر مصارف آن، از ایالت جلیله [=استاندار] و رئیس وقت اوقاف و رئیس بهداری استان هم به عنوان ناظران امر نام برده شده است. به این ترتیب واقف که در عین حال اولین تحویل‌گیرنده ی موقوفه است، دوره ی تولیت خود را نیز تنها تا زمانی که ریاست او بر کمیسیون مورد بحث به قوت خود باقی است قرار داده و هرگونه شائبه ی تمایل به حفظ اِشراف خود بر بیمارستان شهر را منتفی ساخته و در عین حال با ساده‌نویسی وقف‌نامه کوشیده است بهترین الگو را برای احتراز از پیچیده کردن اعمال خیر به همشهریان و مسؤولان همدوره ی خود و جانشینان ایشان عرضه کند. در عین حال این جمله نیز در انتهای وقف‌نامه دیده می‌شود که با توجه به احوال روزگار واقف جای تأمل دارد: «فَمَن بَدَّلَهُ من بَعدِ ما سَمِعَه فإنّما إثمُهُ علی الّذین یبَدِّلونَه». واقف دومین موقوفه حاج محمد باقر تاجر ساروی است، اما سندی که در کتاب به چشم می‌خورد مصالحه‌نامه‌ای است که ورّاث وی با فروشندگان زمینِ معوض، برای جبران از دست رفتن زمین موقوفه امضا کرده‌اند؛ زیرا مورد وقف یک دانگ و نیم از قریه ی «کوچک‌سرا» بوده و پس از مرگ واقف همه ی این قریه به تصرف پهلوی اول در آمده است؛ لذا وراث واقف چاره را در این دیده‌اند که چهار هزار تومان معادل بهای مورد وقف را برای خرید اراضی بهتر، به نام بیمارستان ساری در اختیار بگذارند و بخشی از اراضی «گل چینی» و «سنگریزه» را خریداری و به تصرف وقفی بیمارستان [=شیر و خورشید] ساری درآورند. از این رو بعد از تمام توضیحات در پایان صلح‌نامه ی مزبور آمده است: «...معادل دو سهم و خمسِ سهم از نه سهم مشاع از کل شش دانگ قریتَین گل چینی و سنگریزه... متعلق به کمیسیون مریض‌خانه ی پهلوی [=شیر و خورشید] ساری که در همین انتقال نامچه برای مریض‌خانه وقف شده که موافق مدلول وقف‌نامه ی مسجَّل در حاشیه [ی‌ سند]، عواید آن برای مصرف لوازم مریض‌خانه برسانند». حاج حسن تاجر عرب سومین واقف مورد اشاره ی کتاب نیز یک دانگ مالکیت هر یک از چهارده باب دکان و یک باب تیمچه ی واقع در دروازه ی استرآباد ساری را ـ که تنها سه دانگ آنها در مالکیت وی بوده است ـ وقف مصارف مریض‌خانه ی شیر و خورشید ساری کرده، تا با نظارت کامل حاکم وقت مازندران [=استاندار] و هیأت مدیره ی شیر و خورشید سرخ ساری، پس از کسر هزینه ی تعمیر موقوفات به مصرف مریض‌خانه برسد؛ و البته همان جمله که در انتهای سند اول بود در انتهای این سند هم به چشم می‌خورد؛ و این در واقع یادآور حضور و دخالت حجت الاسلام رحمانی، رئیس شیر و خورشید ساری و نقش وی در ترغیب واقف به عمل وقف و اصرار او بر رعایت کامل احتیاطات لازم، شاید از بیم طمع‌ورزی‌های درباریان و مقامات مقلد تجاوزگری رضا خان به اراضی ارزشمند است که حکایت‌های مفصل از آن در حافظه ی تاریخ معاصر ضبط است. البته این جمله را می‌توان در پایان بسیاری وقف‌‌نامه‌های دیگرِ همین دوران و قبل از آن نیز دید؛ و شاید گمان شود قید چنین نکته‌ای را که از بدیهیات شرعی امر وقف است باید از لوازم عقد وقف دانست. در سند چهارم، ورثه ی میرزا محمد خان سورتیجی ملقب به اشجع الملک و در سند پنجم نیز یکی از خواهران وی اراضی و مراتعی [؟!] را که در مالکیت ایشان بوده برای مصارف مریض‌خانه ی ساری و در صورت انحلال آن برای «مطلق مصارف خیر در ساری» وقف کرده‌اند. سند اخیر را می‌توان مکمل سند ماقبل آن دانست. کیفیت مراتع مورد اشاره و چگونگی تملک شخصی آنها نیز نکته‌ای مستقل است که در جای خود و با مراجعه و بازدید و کسب اطلاع از کیفیت اراضی مذکور در حدود هشتاد سال پیش می‌توان دنبال کرد. موقوفات سند ششم و هفتم یک باب خانه در خیابان فردوس شاهرود و یک باب خانه ی دیگر در مجاورت بیمارستان شهر هستند که عواید اوّلی صرف حمایت از بیماران می‌شود و خانه ی دوم به منظور توسعه ی بیمارستان تخریب می گردد. تاریخ این اسناد دی ماه 1314 و بهمن 1324 هجری شمسی است و شخص واقف ـ محمد عظیما ـ در عین حال بنیان‌گذار بیمارستان شهر نیز هست که در اختیار جمعیت قرار داشته، و امر نظارت و تعیین تولیت آن در انحصار واقف و ورثه ی وی نسل به نسل قرار داده شده است. اسناد هشتم، نهم و دهم، عمارتی بزرگ را همراه با رقباتی وسیع در روستاهای اطراف صومعه‌ و تعدادی قالی و قالیچه و یک عمارت دیگر در تهران و تعدادی سهام شرکت مخابرات ایران، دوازده باب مغازه و آپارتمان‌های بالای آنها و خانه ی دیگری در خیابان سعدی تهران تحت تولیت جمعیت قرار می دهند تا عواید آنها صرف نگهداری یتیمان، حمایت بیماران، اطعام فقرا، اقامه ی عزاداری های محرم و ماه مبارک رمضان و سایر امور ـ به تشخیص سازمان ـ گردد. نام واقف حاج علی آقا تاجر تهرانی معروف به وینه با اصلیت اصفهانی است. بخش عمده ی مراتب وقف در متن وصیت‌نامه ی وی درج شده که سند هشتم مندرج در کتاب است. وصیت‌‌نامه‌ای که پس از نام بردن دو نفر به عنوان وصی موصی تصریح می‌کند: «در صورت نبودن هیچ کدامشان، نماینده ی بنگاه شیر و خورشید سرخ جسد موصی را در حرم مطهر حضرت معصومه... دفن نمایند»؛ و این درجه از اعتماد اگر قدر آن دانسته شود، عالی‌ترین سرمایه و قوی‌ترین پشتوانه ی چنین تشکیلاتی است. وصیت‌نامه همچنین تصریح می‌کند: «بنگاه شیر و خورشید سرخ حق «تبدیل به احسن» رقبات موقوفه را در صورت مقتضی دارد»، اما در ذیل آن یادآوری کرده است که: «مریض‌خانه ی مذکور در بالا [در متن وصیت‌نامه] به اطفال یتیم بی‌بضاعت اختصاص دارد و عواید موارد وقف مسطور به شرح مذکور باید فقط به مصرف آنها برسد». در سند نهم نیز که وقف‌نامه‌ای با تاریخ ده سال بعد از وصیت‌نامه، یعنی اول آبان 1327 است، از موقوفاتی جدید یاد می‌شود و می‌توان از این اقدام جدید نتیجه گرفت که واقف با توجه به نظارت مستقیم خود در طول ده سال، از عملکرد جمعیت نسبت به موقوفات قبلی رضایت کامل داشته است. سند دهم تصویری از سند ثبتی مِلک موقوفه ی مرحوم وینه است که به نام جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران به عنوان تولیت صادر شده، و تارخ ثبت آن ـ بیستم فروردین 1340 ـ را نشان می‌دهد که واقف تا مدتی قبل از همین تاریخ در قید حیات بوده و بر عملکرد جمعیت نظارت داشته است. سند یازدهم به ملکی واقع در خیابان لاله زار نو تهران اشاره دارد که عرصه ی آن وقفی بوده و اعیانی آن به صورت یک باب درمانگاه در مقابل یک سر نبات زرد شهری از سوی آقای محمود وحید سعد در تاریخ بیست و پنجم تیر 1329 به نفع جمعیت شیر و خورشید سرخ تهران صلح شده است. بنا براین نمی‌توان تشخیص داد که جمعیت تا قبل از این تاریخ بر عرصه ی ملک مزبور تولیت داشته یا خیر. واقف سند دوازدهم در بهمن ماه 1330 آقای ابوالقاسم نجم اهل و ساکن خیابان کاخ [فلسطین] شمالی تهران، و موضوع وقف دو عمارت واقع در چاله‌میدان تهران برای احداث درمانگاه مستمندان به تولیت و تصدی شعبه ی مرکزی جمعیت است؛ و نام‌برده بدون اشاره به نسبت خود با مالک اولیه ـ که طبعاً از بستگان درجه اول وی بوده است ـ از جمعیت می‌خواهد بخشی از درمانگاه مستحدثه در موقوفه را به نام مشار الیها ـ بانو معصومه شاهرودی ـ نام‌گذاری کند. همین واقف در وقف‌نامه‌ای دیگر ـ سند شماره ی سیزده کتاب ـ به تاریخ دو سال بعد، سه دانگ از شش دانگ یک دکان واقع در عودلاجان را برای تأمین مخارج درمانگاه فوق الذکر وقف کرده و حق نظارت را برای خود و اولاد ذکورش نسل به نسل مقرر داشته است. سند چهاردهم نیز دارای صورت ظاهری صلح است، اما شروط ضمن عقد از جمله تعبیرِ «به قید حبس دائمی» به وضوح نشان می‌دهد هدف آن، وقف ملک مورد نظر به قصد توسعه ی پرورشگاه سیرجان بوده و ملاحظات ناگفته مثل محدودیت وکالت‌نامه ی وکیل مُصالح اصلی، موجب تمایل به عنوان صلح شده است. با تنظیم این سند در تاریخ دوازده آبان 1331، یک باب خانه به مالکیت پرورشگاه شیر و خورشید سرخ شهرستان سیرجان کرمان ـ که دارای شخصیت مستقل حقوقی است ـ درآمده است. مُصالح نیز آقای محمد ابراهیم سها به وکالت از رستم ماونداد بوده است. سند همچنین تصریح دارد که: «ضمن عقد مصالحه، آقای وکیل مزبور از طرف موکل، شرط شرعی و قانونی نمود به اینکه خانه ی مورد مصالحه را به هیچ عنوانی خرید و فروش قطعی انتقال ندهند و یا بخشش و صلح ننمایند». سندهای پانزدهم و شانزدهم کتاب، وصیت‌نامه و اقرارنامه‌ای است حاکی از وقف چند ملک زراعی و مالکیت دو قریه در حومه ی شهر میاندوآب و تکاب از سوی مرحوم حسن افشار و بازماندگان وی در سال 1332، که عایدات سالیانه ی آنها در زمان تنظیم وصیت‌نامه قطعاً بیش از ده هزار تومان [شاید معادل دویست میلیون تومان امروز] بوده است؛ زیرا در وصیت‌نامه می‌خوانیم: «لا اقل هر ساله ده هزار تومان از عایدات آن املاکات را به شیر و خورشید و غیره بپردازد...». سایر وقف‌نامه‌ها نیز به همین ترتیب املاک وسیع و پرارزشی را تحت تولیت این جمعیت و سازمان قرار می دهند که از آن میان می‌توان به درمانگاهی در محله ی دربند شمیران، ده‌ها قریه و باغ و مزرعه در استان های کرمان و آذربایجان، چند حمام و آب‌انبار و رخت‌شوی‌خانه و گاراژ و چند چاه و قنات، چند پرورشگاه و بیمارستان و بنگاه خیریه، ده ها خانه ی مسکونی و مستغلات دیگر در نایین، کاشان، سیرجان، لنگرود، نیشابور، تهران، بابل، قم، اراک، تکاب، کرمان، مراغه، میاندوآب، کرج، خسروشهر و شبستر، خوی، زنجان، مشهد، آبادان، رفسنجان، شوش، فریدون کنار، شیراز، اردبیل، سرعین، زرین شهر، باغ بهادران و اردکان اشاره کرد که واقفان آنها پزشک، مهندس، کشاورز، خانه‌دار، تاجر و کاسب هستند. در برخی وقف‌نامه‌ها نیز شاهد تأکید برخی از خانواده‌های شهدای دفاع مقدس، بر ذکر نام شهید خود به عنوان واقف هستیم. اهداف و مقاصد وقف و مصارف عایدات موقوفات مزبور نیز علاوه بر آنچه قبلاً اشاره شد، شامل تأسیس پرورشگاه، مصارف خیر به معنی عام، توسعه و تأسیس بیمارستان و درمانگاه و داروخانه، تعمیر مسجد، پرداخت حقوق امام جماعت و خادم و مؤذن مسجد، تأمین داروی مجانی برای فقرا، خدمات و مأموریت‌های جاری هلال احمر، تأسیس زایشگاه و اورژانس، ایجاد بخش‌های امراض ریوی و قلبی و چشم و فلج اطفال، تأمین خاکه و ذغال مصرفی زمستان فقرا، تأمین امکانات برای دانش‌آموزان مستمند، خرید کفش و لباس برای کودکان یتیم و بی‌سرپرست یا بدسرپرست، تأسیس مؤسسات فرهنگی به تشخیص سازمان، هزینه‌های کفن و دفن مردگان، نگهداری و مدیریت مؤسسات مختلف درمانی و خیریه و آموزشی، تأسیس آزمایشگاه، روضه ی حضرت زهرا، رسیدگی به امور زندگی مساکین و ابن السبیل و حمایت دانشجویان فقیر است؛ و در تعداد قابل توجهی از اسناد، ضمن تعیین مسؤول هلال احمر محل به عنوان متولی، تأکید شده است که وی حق تولیتی دریافت نخواهد داشت؛ و هرگاه امکان عمل به نیتِ تصریح‌شده ی وقف نباشد، می‌تواند به تشخیص خود عواید یا اصل موقوفه را به امور دیگری اختصاص دهد. به عنوان مثال بانو بدر الملوک رهبری در وقف‌نامه ی خود ـ سند شماره ی بیست و یکم کتاب ـ به تاریخ اول خرداد 1335، خانه‌ای واقع در خیابان شاه آباد [=خیابان جمهوری اسلامی] تهران روبروی سقاخانه ی آیینه را با عنوان کلی «جهت تأسیس امور خیریه» و با توضیح «بنا به مقتضیات و حوایج وقت جمعیت» وقف کرده و خواسته است که از مرحوم هدایت قلی رهبری [احتمالا پدر مشارٌ الیها] در موقوفه نام برده شود. همچنین محمد صادق شفیع زادهواقف موقوفات موضوع اسناد سی و دوم تا سی و نهم کتاب، که همگی با احداث، تجهیز، توسعه و تأمین هزینه‌های بیمارستان «شفیع‌زاده»ی بابل مرتبط است، در متن هر سند به نحوی لذت روحانی خود را از پیش‌قدم شدن در این امر ذکر می‌کند؛ و سرانجام چون توانایی خود را بر اثر بیماری ریوی از دست می‌دهد، در سند شماره ی 39، قائم مقامی تولیت موقوفات را در حیات خود به جمعیت می‌دهد و انگیزه ی خود را نیز این‌چنین بیان می‌کند: «...ایجاب می‌نمود اداره ی امور موقوفه به کسی سپرده شود که مورد اعتماد کامل بوده و صلاحیت تامه داشته باشد...». موقوفه ی جالب بعدی بیمارستان فاتح کرج است که موضوع اسناد شماره ی 48 و 49 است و آن را مرحوم حاج محمد صادق فاتح وقف کرده است. واقف در سال 1340 تولیت آن را به خود و سپس به رئیس هیأت مدیره ی شرکت «آبادانی جهان» و رئیس هیأت مدیره ی «جهان چیت» اختصاص داده تا بتوانند از درآمد شرکت نیز به تحقق اهداف وقف‌نامه کمک کنند، اما نظارت را به جمعیت واگذار می‌کند که شرح آن را عیناً در وقف‌نامه ی تنظیمی مرور می‌کنیم: «و نظارت در حسن انجام امور و مصارف موقوفه با هیأت مدیره ی جمعیت شیر و خورشید سرخ مرکزی تهران است». نکته ی مهم دیگر در این اسناد، رعایت دقت‌های حقوقی است که موجب شده تقریباً هیچ یک از موقوفات هلال احمر از حیث نحوه ی تأمین هزینه‌های نگهداری و تعمیر و ترمیم خود بلاتکلیف و دچار ابهام نباشند. در برخی وقف‌نامه‌ها نیز ترکیبی از رئیس جمعیت هلال احمر محل، نزدیکان واقف و معتمدان محلی به عنوان هیأت نظارت تعیین شده‌اند و گاه مسؤولیت و تولیت امور موقوفه به استاندار یا شهردار محول شده است. مناسب است به برخی دیگر از اسناد جالب کتاب میراث ماندگار نگاهی بیفکنیم. به عنوان مثال در سند شماره ی 61 (صفحات 376 و 377) که واقف آن حاجیه خانم نه نه کاظمی اهل ابهر زنجان بوده‌ است

فهرست موقوفات به قرار ذیل احصا گردیده است:

1ـ شش دانگِ یک قطعه باغ انگوری؛

2ـ سه دانگ مشاع از شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛

3ـ دو دانگ مشاع از شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛

4ـ شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛

5 ـ پنج سیر و سه هشتم سیر مشاع از 240 سهم قنات امام جمعه و اراضی آن؛

6ـ شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛

7ـ شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛

8ـ سه دانگ مشاع از شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛

9ـ شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛

10ـ شش دانگ یک قطعه زمین زراعی؛

11ـ چهل و پنج ساعت آب از چشمه‌سار؛

12ـ یازده ساعت آب از قنات خونین‌آب؛

به این ترتیب مساحت اراضی و باغات وقف شده تنها طی همین یک سند بالغ بر صدها هزار متر مربع است که عواید همه ی آنها به تأمین داروی مورد نیاز فقرا اختصاص یافته است. سند جالب دیگر، وقف‌نامه ی بانو «شکار آزرمی واحد» اهل مراغه، مندرج در صفحات 387 و 388 کتاب به عنوان سند شماره ی هشتاد و هشتم است. به موجب این سند، در تاریخ بیست و ششم آبان 1364، بانوی مذکور خانه‌ای را به جمعیت هلال احمر مراغه منتقل می‌کند تا پس از فوت واقف «به هر ترتیب که جمعیت هلال احمر صلاح بداند به نفع فقرا و مستضعفین استفاده نماید». متن این سند گویاست که خانه ی مورد وقف تنها سرپناه این بانوی شصت ساله بوده، و اختیار تامّی که از حیث تعیین نوع استفاده از ملک به هلال احمر می‌دهد، بازتابی از رابطه ی اعتقادی او با هلال احمر به عنوان یکی از نهادهای مأمور حمایت از مستضعفین در نظام جمهوری اسلامی است. همین رابطه ی اعتقادی را به نوعی دیگر در وقف‌نامه ی آقای علی خوش‌رفتار ـ سند شماره ی 89 ـ می‌توان دید که در تاریخ بیست و یکم اسفند 1364، ضمن وقف چهار قطعه زمین به مساحت مجموع 1033 متر مربع در قم، تصریح می‌کند: «وقف دائمی و ابدی نمود.... جهت احداث واحدهای اداری و آموزشی و درمانی و فرهنگی جمعیت هلال احمر شهرستان قم، و تولیت آن را قرار داد با جمعیت هلال احمر شهرستان قم؛ و هیچ یک از ادارات و ارگان‌های دولتی و نهادهای انقلابی حق مداخله و تصرف در مورد وقف ندارند». اما شاید جالب‌تر از همه ی اینها، شریک شدن هلال احمر با آستان قدس رضوی به موجب سند شماره ی 90 کتاب در منافع موقوفه ی آقای دکتر علی حاج صادقی در سیرجان است. موقوفه ی ایشان به تاریخ دوازدهم اسفند 1368 مبلغ یک میلیون تومان وجه نقد است که یک‌عُشر منافع سالانه ی آن را وقف آستان قدس رضوی، یک‌عُشر دیگر را وقف هلال احمر سیرجان برای هزینه‌های خدمات بهداشتی و درمانی، و یک‌عُشر را نیز وقف بیمارستان امام رضای سیرجان کرده و از آستان قدس رضوی به عنوان تولیت موقوفه خواسته است هر سال پس از عمل به وقف، باقی‌مانده ی منافع را به اصل مبلغ وقف‌شده اضافه و در حساب سپرده بلند مدت منظور نماید تا اصل موقوفه و منافع آن همواره در حال تزاید باشد. در صدر وقف‌نامه به نیت واقف این گونه اشاره شده است: «حرفه ی پزشکی حرفه‌ای شریف و معنوی است و رابطه ی مادی بین پزشک و بیمار به معنویت این حرفه ی مقدس لطمه زده و خواهد زد. به امید از میان برداشته شدن رابطه ی مادی موجود بین پزشک و بیمار. الحمد لله الواقف علی الضمائر...». در ذیل وقف‌نامه نیز اختیار مصرحی به تولیت موقوفه داده شده که شیوه ی نگارش آن قابل تأمل است: «در هر یک از موارد اجرای عمل به وقف و در هر زمان که به واسطه ی موانع و معاذیر شرعی و قانونی اجرای شرایط وقف متعذر گردد، متولی و مجری با احراز محل انسب به نیت واقف، مجاز به اجرای آن خواهد بود». اشاره شدکه برخی اسناد مندرج در کتاب میراث ماندگار مزین به نام و یاد شهیدان است؛ از این جمله باید به سند شماره ی 91، موقوفه ی خانواده ی شهید احمد درویش سلطانی در روستای احمد آباد سیرجان اشاره کرد که شامل همه ی اموال غیر منقول باقی‌مانده از شهید ـ یعنی: یک ملک مسکونی روستایی و دو قطعه باغ پسته با سهم مرقوم از موتور آب ـ است و در وقف‌نامه آمده که عواید آنها باید صرف مراجعین بی‌بضاعت درمانگاه شهید احمد سلطانی شود. در پایان سند نیز قید شده است: «پرداخت هزینه‌های ضروری و خرید تجهیزات و توسعه ی آن مرکز از محل موقوفه بلامانع است». سند قابل توجه دیگر، یک تعهدنامه ی مندرج در صفحه ی 401 کتاب است که طی آن جمعیت هلال احمر سیرجان به عنوان متولی موقوفاتِ خانم فاطمه ی دهیادگاری، به وی تعهد می‌دهد پس از فوت او، تا پنج سال هر سال یک گوسفند به نیت مشارٌ الیها در روز عید قربان ذبح کند. این گونه تعهدات، گواه شعاع نفوذ جمعیت هلال احمر در حریم اعتقادی مردم است که می‌تواند به عنوان پشتوانه‌ای مناسب برای ترویج وقف و تنوع بخشیدن به موضوعات آن مورد بهره‌برداری قرار گیرد و کارنامه ی خدمات امدادی، حمایتی و فرهنگی جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی را کامل‌تر و درخشان‌تر کند. اسناد نود و هشتم و نود و نهم کتاب میراث ماندگار نیز مجموعاً از وقف چهار دانگ از خانه ی معروف به «خانه ی چهار میرزایی» در اردکان به نام شهید محمود صحرایی حکایت می‌کند که با توجه به ویژگی‌های این خانه ـ به عنوان بخشی از میراث فرهنگی شهرستان اردکان ـ در پایان هر دو وقف‌نامه می‌خوانیم: «بیع وقف جایز نیست مگر آنکه انتفاع از آن ممکن نباشد، یا عمران آن متعذر باشد». نمایه ی اسناد که شامل فهرست اشخاص حقیقی و حقوقی و فهرست اماکن است، با دقت تمام در انتهای کتاب و قبل از تصاویر موقوفات درج شده است. از میان تصاویر کتاب می‌توان به تصویر مجسمه ی دکتر علی حاج صادقی در خیابانی به نام وی در سیرجان اشاره کرد که یادآور خدمات و نقش معرفتی این پزشک اهل لنگرود به مردم سیرجان و روستاهای آن، از آغاز مهاجرت و سکونت در سیرجان تا پایان عمر اوست. بسیار پسندیده خواهد بود اگر چاپ‌های بعدی کتاب علاوه بر اسناد سایر موقوفات هلال احمر، دربردارنده ی گزارشی از وضعیت کنونی موقوفات و نوع روابط جمعیت با واقفان و بازماندگان ایشان باشد تا از این رهگذر پویایی پیوند جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران با زندگی اعتقادی اقشار مختلف جامعه مورد تأکید مجدد قرار گیرد.

</ref>