تنبلی (قرآن): تفاوت بین نسخهها
جز («تنبلی (قرآن)» را محافظت کرد ([ویرایش=فقط مدیران] (بیپایان) [انتقال=فقط مدیران] (بیپایان))) |
|||
سطر ۳۰: | سطر ۳۰: | ||
</ref> | </ref> | ||
==منبع== | ==منبع== | ||
− | [http://lib.eshia.ir/10061/8/422/%D9%86%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%A7 فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «نکوهش اهل تکاثر (قرآن)»] | + | [http://lib.eshia.ir/10061/8/422/%D9%86%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%A7 فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «نکوهش اهل [[تکاثر]] (قرآن)»] |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
[[رده:مقالات]] | [[رده:مقالات]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ آوریل ۲۰۱۶، ساعت ۱۹:۱۵
تنبلی به معنای تن پروری ، بیکارگی ، کاهلی و اهمال است [۱] که از واژههای «کسالی»، «بطا»، «قاعد» و جملات مفید معنای آن استفاده شده است. تنبل در لغت به معنای تنپرور است.
معنای تنبل در لغت و اصطلاح
کسی که مایل به کار نباشد و تن به کار ندهد و کسی که از کار گریزان است. [۲] [۳] در زبان عربی واژهی "کسل " مترادف با تنبلی میباشد. [۴] [۵] در اصطلاح علم اخلاق ، به هرنوع بیمیلی و بیرغبتی به کار ، تنبلی نمیگویند، زیرا در برخی از موارد، عامل گریزانی از کار ، ضعف جسمانی و وجود یک بیماری جسمی است و گاهی نیز اهمیت نداشتن یک موضوع خاص در اعتقاد شخصی سبب بیرغبتی آن شخص برای انجام آن موضوع است، بهطوری که اگر اهمیت موضوعی برایش قطعی شود، با چابکی و نشاط انجامش میدهد و همهی جوانب کار را نیز رعایت میکند. از این رو در علوم تربیتی به کسی تنبل اطلاق میشود که شخص بدون داشتن کوچکترینضعف جسمانی ، مهمترین کارهای خود را به تأخیر انداخته و یا با اکراه و اجبار انجام میدهد. [۶] [۷]
منبع
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «نکوهش اهل تکاثر (قرآن)»
پانویس
- ↑ فرهنگ فارسی، ج۱، ص۱۱۴۷، «تنبلی».
- ↑ عمید، حسن، فرهنگ عمید، ج۱، ص۶۲۱، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۱.
- ↑ معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج۱، ص۱۱۴۷، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۴.
- ↑ فراهیدی، خلیل، کتاب العین، ج۵، ص۳۱۰، قم، انتشارات هجرت، ۱۴۱۰ق.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین، المفردات فی غریب القرآن، ص۷۱۱، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق بیروت، انتشارات دارالعلم الدارالشامیه، ۱۴۱۲.
- ↑ مدرّس، محمدباقر، خرد و سپاه او، ج۳، ص۲۶۹، انتشارات کلینی، ۱۳۷۱ .
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، خصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ۱۳۶۲.