مبانی وعوامل گسترده وقف وشبه وقف در یهودیت با تأکید برعهد عتیق: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «مؤلف: حسین حیدری- خدیجه کاردوست استادیار گروه ادیان دانشگاه کاشان دانشج...» ایجاد کرد) |
جز («مبانی وعوامل گسترده وقف وشبه وقف در یهودیت با تأکید برعهد عتیق» را محافظت کرد ([ویرایش=تنها مدیران] (بیپایان) [انتقال=تنها مدیران] (بیپ...) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۵:۵۷
مؤلف: حسین حیدری- خدیجه کاردوست استادیار گروه ادیان دانشگاه کاشان دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه کاشان
محتویات
چکيده
در علوم اسلامي وقف به نوعي از انفاق اطلاق ميشود که در آن عين چيزي نگهداري شده ولي منافع آن براي رفع نياز ديگران يا اجراي يکي از آموزهها يا اهداف ديني مصرف ميشود. گرچه نهاد وقف در اين معناي خاص و با تمام احکام و لوازم آن ويژهي عالم اسلام است ولي با اشکال و احکامي نسبتا متفاوت در همهي سنتهاي ديني ديده ميشود. اين مقاله در پي گزارش و تحليل آموزهي وقف در 39 کتاب عهد قديم است که انديشه ديني و اجتماعي قوم يهود را از حدود 1400 سال پيش از ميلاد تا هزار سال بعد مينماياند. اين پژوهش نشان ميدهد که از يک سو در آيات بسياري در تورات با گنج اندوزي و ثروت مبارزه شده و در صورت استفاده نادرست و يا هدف شمرده شدن، به شدت نکوهيده شده است و از سويي ديگر بر گردآوري و انباشت سرمايه در جهت رفع حوايج نيازمندان همکيش و حتي دگرانديشان تأکيد گرديده است. تورات برتر از استحباب، برخي از انواع وقف را واجب ميداند و تملّک، فروش، بازخريد، رهن و نقل و انتقال موقوفات را ممنوع دانسته و متخلفان را وعيد عذاب داده است. وقف انسان، وقف زمين، وقف نخست زادههاي انسان و بهايم، نوبر ميوهها و ديگرمحصولات، وقف منفعت، و وقف اشياء و اموال منقول از جمله موارد تصريح شده در عهد عتيق است. گذشته از اين، آياتي در تورات وجود دارد که با موضوع وقف بي ارتباط نيست، بلکه سنخيت متجانس و مکملي دارند. اين آيات به نوعي شبه وقفاند و دلالت به انفاق، صدقه، احسان، عمل صالح، و خيرخواهي دارند.
کليد واژهها: وقف، يهوديت، ثروت، احسان، عهد قديم، تورات، شبه وقف.
مقدمه
نهاد وقف، پيشينهاي به قدمت تاريخ حيات انسان دارد. پيام آوران وحي و پيروان آنان در انجام اين وظيفه مهم کوشيدهاند. ظهور پيامبران متفاوت در هر دوره و زماني، مؤيد اين است که هر عصري با توجه به خصلت مردمان آن، نيازمند يک شيوه ويژه و متمايز از اعصار ديگر به منظور کمال بشر بوده است. نکته حائز اهميت در اين ميان، اشتراک رسالت برگزيدگان خداوند مبتني بر رفاه، نجات و سعادت دنيوي و اخروي همه انسانهاست. بر اين مبنا، اگرچه پيامبران از روشهاي متفاوت براي ارتقاء مقام انسان به درجه کمال بهره گرفته اند، اما همه داراي يک هدف و يک محور واحد هستند و آن دعوت انسان ها به سوي انسانيت، برابري، کمال و ارزشهاي متعالي و اخلاقي است. بر همين اساس، فرهنگ و سازوکار وقف و شبه وقف در همه اديان وجود داشته و اين گسترش تاريخي وقف را در ابناي بشر نهادينه کرده است. اديان به ابعاد گوناگون وقف مجال و ميدان دادهاند تا هر کس متناسب با برداشت و احساس خود به عمل خير و نيک روي آورد. وقف در فرهنگ اسلامي گونهاي از انفاق، صدقه، هبه، هديه و بخشش را شامل ميشود که به خاطر رضايت خدا و مصالح خلق اهدا گردد. اساسا با توجه به بار معنايي نزديک اصطلاحات هديه، هبه، بخشش، تعاون و خيرخواهي، صدقه و انفاق ميتوان گفت که همگي با واژه وقف هم پوشاني و تجانس دارند. با اين همه، شايان ذکر است که کارهاي نيک وقف گونه و شبه وقف در اديان مختلف، احکام، قوانين و نامهاي گوناگوني داشتهاند، ولي با ظهور اسلام چنين کارهاي نيکي، وقف نام گرفت و به موضوع وقف تکامل يافتهتر و هدفمندتر توجه شد.
جايگاه شريعت و اخلاق در دين يهود
تصور چگونگي تعامل انسان با خدا از ابتداييترين و اساسيترين تعاليم اديان به شمار ميآيد و «اساسا ديانت موضوع رابطهاي است بين انسان و خدا» [۱] ديگر آموزههاي اديان کم و بيش، مستقيم يا غيرمستقيم، در تلاشند تا اين ارتباط را روشنتر ترسيم نمايند. در اين بين اديان توحيدي، با ايمان و اتکاء به خداي يگانه به عنوان آفريننده هستي، عالِم و توانا بر هر چيز و خيرخواه و مهربان نسبت به همه مخلوقات، مسير روشني براي رسيدن به هدف والاي خود که همانا شناخت، نزديکي و قرب پروردگار است، ترسيم کردهاند تا انسان با گام نهادن در اين راه و پيروي از دستورات الهي بتواند با اطمينان به منزل مقصود راه يابد. عهد عتيق يا تورات مجموعه دربردارنده احکام و سرودهاي مذهبي قوم يهود است. «در واقع يک سند کامل و متقن تاريخ آن قوم است که مورخان عبري آن را به قلم آورده اند» [۲] در يهوديت، رسيدن به قرب و شناخت خداوند عمدتا از طريق شريعت تحقق مييابد و ديني شريعت محور است. در تمام دوران سير مذهبي قوم يهود يک موضوع بزرگ ظاهر و آشکار ميباشد و آن همانا اعتقاد به خداي واحد عادل در نظام طبيعي و دستگاه اجتماعي عالم است [۳] در تورات بارها و بارها بر اين تأکيد شده که سعادت و خوشبختي، در پرستش خداي يگانه و اطاعت از او است [۴]
از اين نظر، خدا را بايد اطاعت و خدمت کرد: «اوامر او را نگاه داشته، به او بچسبيد و او را به تمامي دل و تمامي جان خود عبادت نماييد»
[۵] «مرا بخوان و تو را اجابت خواهم نمود» [۶] خدايي که به بندهاش رحمت ميکند؛ و«رحمت ميکنم تا هزار پشت، بر آناني که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه دارند» [۷] وانگهي، انسان بايد در برابر خداي يهوه همواره بکوشد تا گرفتار خشم و غضب او نگردد: «آناني که خداوند را ترک نمايند، نابود خواهند گرديد» [۸] «بنابراين آسمان را متزلزل خواهم ساخت و زمين از جاي خود متحرک خواهد شد. در حين غضب يهوه صبايوت و در روز شدت خشم او» [۹] ميتوان گفت که خداشناسي تورات، بلکه تمام ديانت يهوديت، برمحور«خشيتالهي» ميچرخد و اين آموزه محوري تاريخ يهود و کتاب مقدس آنان است. از اين رو، انسان بايد درصدد رسيدن به خداترسي، تقوي و پرهيزگاري باشد تا از خشم و غضب خداوند جلوگيري کند. و راه جلوگيري از غضب الهي و کسب وعدههاي خداوند انجام اعمال و عباداتي مخصوص و گذراندن قربانيها و تقديم هدايا و فديهها است. بر بنياد انسان شناسي عهد عتيق و مطابق ديدگاه خاخامها، آدمي دو گرايش در درون خويش دارد: گرايش خوب (يِصِر طوو= Yetzer tov) و گرايشي به شرارات (يِصِرها- راع، Yetzer ha-ra). گرايش نخست، انسان را به پيروي از خواسته هاي ميصواها (Teshuvah) و نگهداري پيماني که با خدا داشته است متمايل مي کند، در مقابل، گرايش ديگر ممکن است آدمي را به گناه بکشاند. براي متخلف هميشه امکان توبه يا تشووا (Teshuvah: برگشت) وجود دارد. توبه حقيقي، مي تواند به تبديل گناهان پيشين به اعمال عادلانه منجر شود. [۱۰] درهاي تشووا هميشه باز دانسته شده و نوشته هاي اخلاقي و تقوي آموز محاسبه نفس صادقانه را تشويق ميکنند تا يهوديان تأمل کنند که تا چه اندازه عمل آنان از فرمان الهي قصور دارد [۱۱]
به عنوان نمونه، در کتاب مقدس [۱۲] فهرستي از فرمان هاي مختلف خداوند ارايه شده است. اين فرمانها درباره موضوعات اخلاقي(شامل احترام به والدين، کمککردن به فقرا، رعايت عدل وصداقت، ولطف وعطوفت به محرومان،)، فقهي(مثل آداب روزشنبه، قرباني و مانند آن) وکلامي (از قبيل برزبان نياوردن نام پروردگار به بيهودگي) است. ازاين رو، انسان ميتواند با پيروي از اين احکام و فرامين به تقوي و پرهيزگاري مورد نظر دست يابد. افزون بر آن، عمدتا با اعمال فيزيکي آدمي مي تواند ميصواها را انجام دهد و از خطاهاي گذشته توبه کند. بنابراين، بسياري پارساييها نوعي فوريت و ضرورت دارند. اين فوريت و ضرورت به آدمي يادآور مي شود که نميتوان در مسايل سرنوشت ساز آدمي تعلل و تأخير روا داشت. [۱۳] اگر مفهوم ميصوا و پاداش و مجازاتي را که لازمه آن هستند مبنا قرار دهيم، به معناي آن است که معتقد شدهايم رستگاري نه از ايمان، بلکه از عمل ناشي ميشود [۱۴]
بنابر آنچه آمد، قرب الي اللّه و سعادت فردي و اجتماعي، در پرتو عمل نيک و مقدس به دست ميآيد. در مزامير [۱۵] چنين آمده است: «از بدي اجتناب نما و نيکويي بکن؛ صلح را طلب نما و در پي آن بکوش. چشمان خداوند به سوي صالحان است و گوش هاي وي به سوي فرياد ايشان. روي خداوند به سوي بدکاران است تا ذکر ايشان را از زمين منقطع سازد.» و در جاي ديگر [۱۶]
آمده است: «صالحان وارث زمين خواهند شد و در آن تا به ابد سکونت خواهند نمود» و باز ميگويد: «نور خدا بر مردمان صالح ميتابد و شادماني نصيب نيکوکاران ميگردد.» [۱۷]
پشتوانه هاي فکري و اخلاقي وقف در عهد عتيق
سنت فقهي وقف در صورتي ميتواند پايدار باشد که پشتوانههاي فکري، اخلاقي و جهان بيني لازم را داشته باشد. براي تبيين جايگاه و گستره وقف در عهد عتيق، بايد نگرش جهان شناسي و فرجام شناسي يهوديت ترسيم گردد واز سوي ديگر، مصاديق و آياتي که بر انفاق، احسان، تعاون، عمل صالح، قرض الحسنه، خيرات، و باقيات الصالحات صراحت دارد در نظر گرفته شود و سرانجام، مصاديق و آياتي که مبارزه با کنترل مال، تکاثر، اسراف، تفاخر، طغيان، کسب حرام، و حبّ مال را نکوهش ميکند درنظر گرفته شود: 1- در عهد قديم تصريح و تأکيد شده است که مال و ثروت، از جانب خداست و برخلاف انگار و پندار کساني که داشتههاي خود را محصول انديشه و رهاورد فکر خود ميدانند و عوامل ديگر را در انباشت سرمايه و ثروت خود هيچ ميانگارند و سرمست مال و ثروت خود ميشوند؛ گفته شده «هيچ گاه نگوييد: ما با نيرو و قدرت خود اين ثروت را به دست آورده ايم. خداوند خدايتان را هميشه به خاطر داشته باشيد، زيرا اوست که به شما قدرت و ثروت عطا ميکند.»
در قرآن کریم نیز دو گومه واژه درباره دارایی وثروت وچگونگی هزینه کردن آن وجود دارد که به هر دو توجه ویژه شده است: یکی گنج وگنج اندوزی است ودیگری ذخیره سازی وحبس مال، نگاه قرآن به یکی منفی وبه دیگری مثبت است؛ با یکی مبارزه وبه دیگری سفارش کرده است(محله وقف میراث جاویدان، شماره 71) . ادبیات تورات نیز تا حدودی همسو با ادبیات قرآن است.
[۱۸] در حقيقت، ثروت، و احترام در نتيجه فروتني و اطاعت از خداوند به دست ميآيد [۱۹] و در جاي ديگرآمده است: «اين برکت خداوند است که تو را ثروتمند ميسازد و زحمت زياد نميتواند آن را زيادتر کند.» [۲۰] با اين همه، اگر خدا به کسي ثروت و دارايي ميبخشد، او بايد اين بخشش خدا را با شکرگزاري بپذيرد [۲۱] 2- در عين اين که مال و ثروت به عنوان نوعي موهبت دانسته شده، اما انباشتن ثروت زياد مايه خوشي نيست [۲۲] و انسان برهنه از مادر به دنيا ميآيد و همان طور برهنه از دنيا ميرود و از ثروت خود چيزي را با خود نميبرد [۲۳] ثروت فريبنده است. اشخاص حريص مغرورند و آرامي ندارند. قوم ها را اسير کرده، آنها را نزد خود جمع ميکنند و مانند مرگ به کام خود فرو ميبرند و سير نميشوند [۲۴] ثروت شخص دولتمند نميگذارد که او شب ها خواب راحت داشته باشد [۲۵]
3- انسان بايد عاقل باشد و براي کسب ثروت خود را خسته نکند زيرا ثروت پايدار نيست و مانند عقاب ميپرد و ناپديد ميشود [۲۶] و از آن جا که همه انسانها ثروت خود را براي بازماندگان خود باقي ميگذارند [۲۷] ؛ جمع آوري ثروت فايدهاي ندارد، چون که فقر در انتظار ماست [۲۸] از نظر کتاب مقدس، آنان که جاه و جلالشان سر به فلک ميکشد و از نظر مالي در زندگي پيشرفت عظيمي دارند، سرانجام مانند فضله خود دور انداخته شده، براي هميشه نابود ميگردند و بدنهايشان که زماني جوان و نيرومند بود، به گور ميرود و خاک ميشود. امّا آنچه را که خوردهاند، در شکمشان ترش کرده، به زهرمار تبديل ميشود و ثروتي را که بلعيدهاند، قي ميکنند. خداوند همه را از شکمشان بيرون ميکشد.آن چه را که خوردهاند، مانند زهر مار آنها را مسموم کرده هلاک ميسازد.آن قدر زنده نميمانند که از نعمتهاي روغن زيتون، شير و عسل بهرهاي ببرند و از دارايي و مال خود استفاده کنند و لذّت ببرند. زيرا آنان در اندوختن ثروت، حريص هستند و قناعت ندارند و در اوج سعادت، ناگهان مصيبت و بدبختي بر سرشان ميآيد و رنج و مصيبت دامن گيرشان ميشود. در وقتي که همه چيز دارند و شکمشان سير است، به غضب خدا گرفتار ميشوند. از شمشير آهنين فرار ميکنند، امّا هدف تير برنزي قرار ميگيرند. همه مال و ثروتي را که اندوختهاند، نابود ميشود و آتش ناگهاني، باقيمانده دارايي آنان را از بين ميبرد. آسمانها گناهانشان را آشکار ميسازند و زمين به ضد آنان گواهي ميدهد. در اثر خشم خدا همه اموالشان تاراج مي شود [۲۹] به گفته کتاب مقدس پناهگاه ثروتمند، ثروت اوست که گمان ميکند از او محافظت خواهد کرد. [۳۰] اما در لحظه موعود خداوند همه دارايياش را از او ميگيرد، ثروتش را به دريا ميريزد و خودش نيز در آتش خواهد سوخت
یَحسَبُ اَنَّمَالَهُ أَخلِدَهُ کلاّلَیُنبَذَنَّ فی الحُطَمَةِ. وَ مَا أَدرَاکَ مَا الحُطَمةُ.نَارُاللهِ المُوقَدَةُ: الّتی تَطّلِعُ عَلَی الاَفئِدَةِ.إِنَّهَا عَلَیهم مَّؤصَدَةٌ.فی عَمَدٍمُّمَدّدَةِ«همزه: 3-9» یعنی پندارد که مالش اورا جاوید کرده. ولی نه قطعاً در آبش خزد کننده فرو افکنده خواهد شد. وتوجه دانی که آن آتش خرد کننده چیست. آتش افروخته خد ا ]یی[ است.]آتشی[ که به دلها می رسد.و ]آتشی که[ در ستون هایی دراز آنان را در میان فرا می گیرد.در ستون های کشیده وطولانی.
زکریا، 9: 4.
آیه ی مذکور یادآور لحن سوره همزه در قرآن است: «وای برهر بدگویی عیبجویی (1) که مالی گردآورد وبرشمردش
(2)پندارد که مالش اورا جا وید کرده
(3) ولی نه قطعاً در آتش خردکننده فروافکنده خواهد شد(2) پندارد که مالش اورا جاوید گرده(3) ولی نه قطعاً در آتش خرد کننده فروافکنده خواهد شد
(4) وتوجه دانی که آتش خردکننده چیست
(5) آتش افروخته خدا]یی[ است
(6) ]آتشی[ که به دلها می رسد
(7) و ]آتشی که[ در ستون هایی کشیده وطولانی
(9) آن که مال گردآوری وپیاپی شماره کرد و انباشت می پندارد که مالش اورا جاودانه خواهد ساخت. چنین نیست بی تردید در حطمه (آتش خرد کننده) افکنده می شود».
همچنين،«ثروتش برباد ميرود و چيزي برايش باقي نميماند.»
ایوب، 15: 29.
<> [19] <> و در جايي ديگر آمده «او ثروت مياندوزد، ولي نميداند نصيب چه کسي خواهد شد» <> [20] <> <> [21] <> «مال و ثروت ذخيره ميکنيد، امّا همه را از دست ميدهيد» <> [22] <> بر اين اساس، اعتماد به ثروت نتيجهاي نخواهد داشت. <> [23] <> زيرا «کساني که بر ثروت خود توکّل دارند، مانند برگهاي پاييزي سقوط ميکنند، امّا مردمان درستکار، مانند برگهاي بهاري سبز و خرّم خواهند بود و ميوه خواهند آورد.» <> [24] . <> ثروت در هنگام مرگ هيچ فايدهاي براي انسان ندارد، ولي درستکاري موجب رستگاري انسان ميشود <> [25] <> سرانجام انباشت ثروت و هزينه نکردن آن در راه نياز جامعه و نيازمندان نه سعادت و خوشبختي، که شقاوت و بدبختي است: «هرقدر ثروت زياد شود به همان اندازه خورندگان آن زياد مي شوند. چه چيزي عايد صاحب آن ميشود جز اين که آن را به چشمان خود ببيند؟» <> [26] . <> 5- ثروت از جمله عواملي است که ميتواند انسان را از راه راست منحرف سازد <> [27] <> زيرا اگر انسان ثروتمند شود ممکن است خداوند را انکار کند و به جايگاه کفر و الحاد برسد <> [28] <> در واقع امر، انسان بهتر است فقير و درستکار باشد، از اين که ثروتمند و فريبکار <> [29] <> مال کم که از راه درست به دست آمده باشد، بهتر است از ثروت هنگفتي که از راه غلط جمع شده باشد <> [30] . <> بنابر آن چه آمد، ميتوان دريافت، مال و ثروت وسيلهاي براي رسيدن به سعادت اخروي و تقرب به خدا است، نه هدف. به اين دليل در يهوديت مال پرستي و اندوختن مال در برابر خدا پرستي سرزنش شده است وکساني که ثروتشان روز به روز زيادتر ميشود، جزو مردمان بدکار و شرير هستند [31] .
6- از نظرگاه، کتاب مقدس، خداوند داور و ناظر است و اعمال انسان را ميسنجد <> [32] <> و هر کس مطابق اعمالش جزا داده ميشود <> [33] <> در عين حال، در آخرالزمان همه زنده ميشوند و متناسب با اعمالشان به طور جاودانه زندگي خواهند کرد. در فصل12 دانيال آيات2 الي3 آمده است «تمام کساني که مردهاند، زنده ميشوند. بعضي براي حيات جاوداني و برخي براي خجالت و رسوايي ابدي. حکيمان همانند آفتاب خواهند درخشيد و کساني که مردم را به راه راست هدايت کردهاند، همچون ستارگان تا ابد تابناک ميشوند» <> [34] <> در ضمن، نکته شايان توجه اين است که تصور دنياي پس از مرگ در آثار قديم دين يهود وجود ندارد. رستاخيز مردگان در هيچ يک از اسفار پنج گانه تورات نيامده است. بر اين اساس، تعبير کلي آخرت را در آنها بايد به معناي «عاقبت دنيوي» دانست. در سنت يهودي براي اثبات وجود عقيده به زندگي پس از مرگ در تورات، به تعبير «به قوم خود ملحق شد» استناد ميشود. اين تعبير بارها در تورات در مورد مرگ افراد به کار رفته است <> [35] . <>
7- در کتابهايي از عهد عتيق که پيش از اسارت بابل نگاشته شده است، «روز خداوند» پايان جهان به شمار نميرود و در آنها از رستاخيز و پاداش و کيفر اخروي سخني گفته نشده است. در اين کتابها، روز خداوند به همين جهان مربوط ميشود و قهر و غضب الهي در اين جهان، دشمنان بني اسرائيل و گناهکاران اين قوم را فرا ميگيرد. عاموس نبي انديشه روز خداوند را به انديشه روز رستاخيز و جزا تبديل کرد <> [36] <> عاموس با ناميدن اين روز به «روز يهوه» مفهوم آن را تغيير داده و آن را از روز انتقام جويي بني اسرائيل از دشمنان خود به «روز جزا» و روز حساب و داوري جهاني تبديل کرده است: واي بر شما که مشتاق روز خداوند ميباشيد. روز خداوند براي شما چه خواهد بود؟ تاريکي و نه روشنايي <> [37] . <> 8- خداوند انسانها را براساس اعمالي که در زندگي انجام دادهاند در دنيا (در زمين) و پس از مرگ مجازات ميکند. از اين رو، چون اعمال انسان نزد خداوند محفوظ است. چنان چه عمل انسان صالح باشد، باقيات الصالحات خواهد بود و اينگونه اعمال نزد خداوند ثواب بهتري دارند؛ چون خداوند تعالي به آنان که آنها را انجام ميدهند، جزاي خير ميدهد. پس ميتوان گفت: همه کارها و اعمالي که خدا آن را نيک بداند، مشمول باقيات صالحات است. بهترين تفسير باقيات صالحات آن است که بگوييم باقيات صالحات به معناي اعمال صالح است. چنان چه باقيات صالحات را به معناي اعمال صالح يا مطلق کارهاي نيک بدانيم، وقف نيز يکي از مصاديق آن خواهد بود؛ چه آن که وقف از مصاديق عمل صالح است؛ بهويژه با توجه به اين که در پارهاي از روايات، وسيله نجات انسان در قيامت دانسته شده است <> [38] . <> در امثال فصل10 آيه 6 نيز ميخوانيم «عمل صالح مبلغ حيات است اما محصول طالح مورث گناه است». ناگفته پيداست که شخص نيک به خاطر کارهاي نيک خود پاداش ميگيرد <> [39] <> و زندگي شخص نيک مانند چراغ نوراني ميدرخشد، امّا زندگي گناهکاران مثل چراغي است که در حال خاموشي مي باشد (امثال، 13:
9). به نظر ميرسد منظور آيه فوق چنين است که چون گناهکاران هيچ باقيات صالحاتي از پيش نفرستادهاند، چراغ جزا و پاداششان در حال خاموشي است. عمدتاً، در بيشتر آيات زماني که صحبت از مجازات به ميان آمده جاودانگي و عزتمندي نيکوکاران در دنيا و نابودي شريران و زندگي سخت پس از مرگ براي آنها، اشاره ميشود. همان گونه که درمزامير ميخوانيم «خداوند راهنما و حافظ نيکوکاران است امّا عاقبت بدکاران هلاکت و نابودي است» <> [40] <> و «خدا از کارهاي بدکاران متنفّر است، امّا پيروان راستي را دوست ميدارد» <> [41] <> و همچنين«شريران واژگون و نيست ميشوند اما خانة عادلان برقرار خواهد ماند» <> [42] <> البته بايد گفت آيات مربوط به اين موضوع بسيارند و ما تنها به ذکر نمونهاي از آنان پرداختيم. 9- در کتاب مقدس براي نيکوکاري و عمل صالح آثاري مادي و معنوي در دنيا و آخرت بيان شده است. از آن جمله در فصل لاويان و در سر فصل اطاعت از دستورات، براي پاداش کساني که به دستور خدا رفتار ميکنند و آنان که اوامر او را اجرا نميکنند، سعادت دنيا و زندگي نيک و آسايش و آرامش، رهايي از عذاب الهي، تکفير گناهان و محو بد يها و گناهان از سوي خداوند، افزايش روزي و اتمام نعمت، امداد و ياري خاص خدا و پيروزي و نصرت بر دشمنان، جلب رحمت خاص خداوند، امتنان و منت الهي، محبوبيت و دوستي خداوند، بقاي نسل بر روي زمين، برخورداري از منزلت اجتماعي و قدرت سياسي، برخورداري از نام نيک، رهايي از اندوه و غم بزرگ را از آثار نيکوکاري بر شمرده است <> [43] . <> 10- در مواردي ديگر، به پيروزي و بقاي نهايي نيکوکاران در زمين اشاره شده است: «زيرا که راستان در زمين ساکن خواهند شد، و کاملان در آن باقي خواهند ماند. ليکن شريران از زمين منقطع خواهند شد، و ريشه خيانتکاران از آن کنده خواهد شد» <> [44] <> «از بدي برکنار شو و نيکويي بکن. پس ساکن خواهي بود تا ابدالآباد. زيرا خداوند انصاف را دوست ميدارد و مقدسان خود را ترک نخواهد فرمود. ايشان محفوظ خواهند بود تا ابدالآباد. و اما نسل شرير منقطع خواهدشد. صالحان وارث زمين خواهند بود و در آن تا به ابد سکونت خواهند نمود» <> [45] <> <> [46] <> ثمره عمل صالح، افزون بر موارد فوق طول عمر است <> [47] <> و کساني که به دستور يهوه رفتار ميکرد از زندگي دراز و خوب برخوردار ميشد و گناهکار زندگي کوتاه داشت. مرگ زودرس کيفر الهي است که بدکاران و کافران دچار ميشوند و مردم شرير هلاک ميشوند و نسل آنان باقي نميماند، ولي نسل مردم نيک پايدار خواهند بود. <> [48] <> آيات مذکور نشان ميدهد عهد عتيق با نويد پاداشهاي اخروي و دنيوي، مؤمنان را ترغيب و تشويق ميکند که به احسان و نيکوکاري به عنوان امري مهم توجه داشته باشند. باري، آدمي مي تواند از مال و ثروت خود به عنوان وسيلهاي براي رسيدن به کمال و پرهيزگاري استفاده کند، و راه آن هديه، بخشش، و انفاق است. و ذخيره سازي و نگه داشت مال و ثروت در راه خيرخواهي جامعه و بشريت پسنديده است: «نيکنامي از ثروت هنگفت بهتر است و محبوبيت از طلا و نقره.» <> [49] <> <> [50] . <> بر اين اصل و اساس، نمي توان گفت يهوديت در برابر مال و ثروت موضع منفي دارد و با آن صد در صد مخالف است، بلکه نوع برخورد انسان با ثروت و هدف از ثروت اندوزي براي اين دين اهميت دارد. مال و ثروت بايد به عنوان وسيله و ساز وکاري در جهت نشر فرهنگ خيرخواهي، انفاق، بخشش، ايثار، صدقه و وقف - و به يک معناي وسيع هر نوع عمل خير و نيکوکاري- باشد. از ديگر نگرشهاي مشوق وقف، نقش آموزههاي تحريک برانگيز و سائق عهد عتيق در انجام عمل صالح و اعتقاد به معاد و نعمات اخروي و دنيوي است. زيرا ريشه و منشأ نيکوکاري را بايد در ايمان حقيقي افراد دانست؛ زيرا تنها مؤمنان با پذيرش خالقيت و ربوبيت الهي و نيز باور به روز رستاخيز و مسأله پاداش و کيفر در آخرت است که به نيکوکاري و وقف روي ميآورند و به عنوان بنده خاص الهي در خدمت به ديگران ميکوشند و از هيچ کوشش و تلاشي براي رفع و دفع نيازهاي متنوع ديگران دست نميشويند.
وقف در يهوديت
از شعارهاي بنيادين يهوديت اين است که عشق به خداوند بدون عشق به همنوع کامل نيست. به گفته کتاب مقدس،«به همنوع خود ضرر نرسانيد و به مال او خيانت نکنيد.»
[1] يا «از کسي انتقام نگيريد و از او متنفّر نشويد، بلکه همنوعت را مثل جان خود دوست بدار، زيرا من خداوند خداي هستم»
[2] و يا اين که «اگر برادرت فقير شده، نزد تو تهي دست باشد، او را مثل غريب و مهمان دستگيري نما تا با تو زندگي نمايد»
[3] . به هر حال، پيداست که محبت به همکيش و فراتر از آن، دوست داشتن نوع بشر در کتب متاخر تر عهد عتيق، اساس اخلاق کتاب مقدس يهود است. بدين سان اخلاق اجتماعي بنياد مهم اخلاق ديني يهود است يک وجه مهم اين گرايش به انجام کارخوب، از طريق وقف و بخشش که در يهوديت پيشينه عميق تاريخي دارد. طرفه آن که نخستين صدقه موقوفه در اسلام هفت حائط(هفت باغ) از شخصي يهودي به نام «مخيريق» بود که وصيت کرده بود اگر کشته شدم، آنان از آن محمّد صلّيالله عليه وآله ميباشد و آن گونه که رضاي حق تعالي است مصرف کند و پيامبر اکرم صلّيالله عليه وآله آن باغ هاي هفت گانه را وقف کردند
[4] بدين سبب، مي توان دين يهود را از کهنترين شرايع الهي در اجراي آداب و رسوم اخلاقي و مذهبي، به خصوص سنت وقف، دانست. همواره وقف و بخشش داراييها و اموال مادي و غير مادي افراد جهت تأمين و رفع نيازهاي فقرا و محرومان جامعه در تورات سفارش شده است: «پولي که از اين راه به دست ميآورد، وقف خداوند خواهد شد. او آن را ذخيره نخواهد کرد، بلکه آنان که خدا را ميپرستند، از آن پول براي محتاجان، غذاي زياد و لباس خوب خواهند خريد»
[5] بدين سان، رفع بسياري از نيازمندي هاي محتاجان و فقرا و گشوده شدن بسياري از گرههاي نيازمندان با سنت وقف عملي ميشود و نخستين موقوفهها براي نيازمندان است. اهميت و ارزش سنت وقف در يهوديت تا جايي است که سزا و جزاي شخصي که به مال موقوفه نزديک ميشود، مطرود شدن است: «اگر کسي از فرزندانتان در نسلهاي آينده، ناپاک باشد و به موقوفاتي که قوم اسرائيل براي من وقف کردهاند، نزديک شود، آن شخص بايد از بين قوم طرد گردد.»
[6] همچنين نزديک شدن به مال موقوفه سبب به وجود آمدن مصيبت بزرگي براي فرد و حتي همه مردم ميشود.
[7] . بنابر کتاب مقدس، وقف براي تقرب به خداست وهر چيزي که کسي براي خداوند وقف کند، از کل ما يملک خود، چه از انسان، چه از بهايم، چه از زمين ملک خود، نه فروخته شود و نه فديه داده شود، زيرا هر چه وقف باشد، براي خداوند قدس اقداس است.
[8] پيداست که هر چيزي که کاملا وقف خداوند شود، هميشه به خداوند تعلق دارد. از اين رو، فروش، بازخريد، رهن، و نقل و انتقال موقوفات ممنوع است و کسي حق ندارد آنها را تملّک نمايد؛ زيرا به خدا تعلق دارند و چيزي که به خدا تعلق دارد قابل تملک نيست، چنان که در فرهنگ اسلامي يکي از ويژگيهاي وقف، همين حبس اصل شيءاي واختصاص دادن منفعت آن در راه خداست.گذشته از اين، طبق آيه فوق، جايز بودن موارد وقفي همچون انسان، بهايم، و زمين تأييد و تصريح شده است.
گونه هاي وقف در عهد قديم
>وقف انسان و آداب آن >وقف زمين >وقف بهايم >وقف محصول (وقف منفعت) >وقف اشياء(اموال منقول) >شبه وقف (وقف گونه ها)
وقف انسان و آداب آن
طبق تعاليم تورات وقتي که براي خداوند خدايتان نذر ميکنيد بايد بدون تأخير آن را ادا نماييد، زيرا اگر نذر خود را به موقع ادا نکنيد، در پيشگاه خداوند گناهکار محسوب ميشويد.»
[1] هم چنين گفته شده، خدواند از کساني که خود را وقف او نموده اند، حمايت ميکند.
[2] در ادامه همين سنت حضرت مريم عليها السلام، عيسي عليه السلام را وقف معبد کرد. اما به نظر ميرسد «اسرائيليان مسلما ايده نذر و وقف انسان را از اجداد بدوي خود و يا تمدن هاي مجاور اقتباس کردهاند. چرا که در تمدنهاي قديم به نذر و وقف اسيران براي خدايان و معابد آنان زياد برخورد ميکنيم»
[3] بر اين پايه، در يهوديت به شخصي که در تحت نذري و وقف خداوند ميباشد «نَذيره» ميگويند که شروط و مقررات آن در سفر اعداد
[4] بيان شده وداراي شرايطي است: هر مرد يا زني که نذر مخصوصي(يعني نذر نذيره) کند و خود را وقف خدمت به خداوند کند، تا هنگامي که خود را وقف خداوند کرده است، نبايد مشروبات الکلي، شراب، سرکه و آب انگور بنوشد و نبايد انگور، کشمش و هر چيزي که از تاک به دست آمده باشد، حتّي دانه و پوست آن را بخورد. مدّت زماني که فرد خود را وقف خداوند کرده، نبايد موي سرش را بتراشد، او مقدّس است و بايد بگذارد موي سرش بلند شود. درآن دوره، نبايد به جنازهاي نزديک شود و خود را ناپاک سازد، حتّي اگر جنازه پدر، مادر، برادر و يا خواهرش باشد، زيرا در تمام آن مدّت، وقف خداوند است. هرگاه کسي به طور ناگهاني در کنار او بميرد، ناپاک ميشود و بايد پس از هفت روز موي سر خود را بتراشد تا از نجاست پاک شود. در روز هشتم دو قمري يا دو جوجه کبوتر را به در ورودي خيمه عبادت بياورد و به کاهن بدهد. کاهن يکي را به عنوان قرباني گناه و ديگري براي قرباني سوختني تقديم کند و گناه او را به خاطر نزديکياش به جنازه، کفّاره نمايد. در همان روز او بايد موهاي خود را دوباره تقديس کند و دوباره خود را وقف خداوند کند و روزهاي پيش از ناپاکياش را حساب نکند، زيرا تقديس موهايش از بين رفته است. او بايد يک برّه به عنوان قرباني جبران خطا پيشکش کند. وقتي دوره نذر خود را به پايان رسانيد، بايد به دَم دروازه خيمه عبادت برود. بعد، شخصي که خود را وقف خداوند کرده است، موي سر خود را جلوي در خيمه عبادت بتراشد و در آتش قربانگاه سلامتي بيندازد. سپس کاهن، شانه پُخته قوچ را با يک نان فطير و يک قرص نان روغني، در دست او بگذارد. پس از آن کاهن همه آنها را بگيرد و به عنوان هديه مخصوص در حضور خداوند تکان بدهد. اين مقرّرات مربوط به کسي است که نذر ميکند و خود را وقف خداوند ميکند. علاوه بر اينها، او بايد نذرهاي ديگري را که در شروع دوران وقف به گردن گرفته است، ادا کند. براي مثال، ميتوان در تورات از وقف سموئيل به خداوند ياد کرد.[5] در اين روايت، حنا زني بي اولاد بود و چون خداوند حنا را از داشتن اولاد بي بهره ساخته بود، فنينه، هووي او هميشه به او طعنه ميزد و او را ناراحت ميکرد. يک شب زماني که در شيلوه بودند، حنا بعد از صرف غذا برخاست و به معبد رفت و با سوز دل به درگاه خداوند دعا کرده، زار زار گريست. او در همان حال نذر کرد و گفت: «اي خداوند متعال، بر کنيز خود نظر کرده بر من رحمت نما. دعايم را بپذير و پسري به من عطا فرما و قول ميدهم که او را وقف تو کنم و تا زماني که زنده باشد، موي سر او هرگز تراشيده نشود.» پس از مدّتي حنا حامله شد و پسري به دنيا آورد و او را سموئيل يعني «از خدا خواسته شده» ناميد. وقتي که حنا طفل را از شير گرفت، برداشته، به معبد خداوند در شيلوه برد. حنا به کاهن معبد گفت: من از خداوند تقاضاي يک پسر کردم و او دعايم را اجابت کرد و اين پسر را به من عطا فرمود. «حالا ميخواهم او را وقف خداوند کنم که تا زنده است در خدمت او باشد»[6] . اگر کسي مطابق نذري، وقف خداوند شود، آن شخص ميتواند با رعايت مقررات خاصي و پرداخت مبلغ معيني خود را آزاد سازد[7] بدين قرار که براي آزادکردن، مرد بيست تا شصت ساله، پنجاه تکّه نقره، زن بيست تا شصت ساله، سي تکّه نقره، پسر پنج تا بيست ساله، بيست تکّه نقره، دختر پنج تا بيست ساله، ده تکّه نقره، پسر يک ماهه تا پنج ساله، پنج تکّه نقره، دختر يک ماهه تا پنج ساله، سه تکّه نقره، مرد از شصت ساله به بالا، پانزده تکّه نقره، زن از شصت ساله به بالا، ده تکّه نقره بايد بپردازد. اما اگر شخصي فقير باشد و نتواند آن مبلغ را بپردازد، پس او را پيش کاهن ببرند و او مبلغي را که بتواند بپردازد، تعيين کند[8] . گذشته از اين، در کتاب مقدس اغلب روايت ميشود که فرمانده يا اميري عهد ميکند که اگر يهوه شهري را به او تسليم نمايد تمام ساکنان آن را نذر و وقف يهوه نمايد. در فصل اعداد باب 21، آيات 2-3 آمده است که «اسرائيل براي خداوند نذر کرده، گفت: اگر اين قوم را به دست من تسليم نمايي، شهرهاي ايشان را بالکل هلاک خواهم ساخت. پس خداوند دعاي اسرائيل را مستجاب فرموده، کنعانيان را تسليم کرد و ايشان و شهرهاي ايشان را بالکل هلاک ساختند و آن مکان حُرمه ناميده شد.» حرمه به معني مکاني است که وقف به نابودي براي يهوه ميشود. در يک تحليل کلي، اين گونه وقف خود انسان نسبت به خداوند را ميتوان وقف در جهت عبادت خداوند و اعمال ديني و به بياني ديگر، «وقف عام تلقي کرد که براي انتفاع کل مردم قرار داده شده است»[9] افزون بر اين، ميتوان از يک نوع وقف ذرّي(وقف براي اشخاص خاص) و به بياني ديگر، وقف خاص نام برد، که حق انتفاع را براي گروهي خاص قرار داده است و مخصوص دستهاي خاص به نام لاويان و کاهنان است. خداوند در عهد عتيق مقام کهانت را مقامي وقف شده براي هارون و پسرانش ميداند: در سِفر خروج فصل 29، آيات 1 الي 9 آمده است که آنچه که تو بايد براي دستگذاري هارون و پسرانش انجام دهي تا آنها را براي خدمت کهانت تقديس نمايي اين است که هارون و پسرانش را به در خيمه مقدّس خداوند بياور و آنها را با آب غسل بده. سپس لباس کهانت، يعني پيراهن، جامه مخصوص کاهنان، ردايي که بر جامه مخصوص کاهنان قرار ميگيرد، سينه پوش و کمربند را به هارون بپوشان. دستار را بر سرش بگذار و نشانه مقدّس را که بر آن عبارت «وقف شده براي خداوند» حک شده، بر دستار نصب کن. کهانت براي هارون و پسرانش يک امر واجب دايمي خواهد بود. از نظر کتاب مقدس، «مقام کهانت، هديه خاصي است که به آنان داده شده است و اگر هرکس ديگري، به لوازم مقدّس نزديک شود، کشته خواهد شد»[10] . با اين همه، موقوفات قربانگاه، خيمه، و اماکن مقدس براي کاهن است: «وقتي قوم اسرائيل هر هديه مخصوصي را که براي خداوند ميآورند، بايد به کاهن بدهند و کاهن آن را براي خود نگاه دارد. همه چيزهايي که وقف خداوند ميشوند به کاهن تعلّق ميگيرد»[11] حتي قيد شده که هرآنچه در اسرائيل بدون قيد و شرط وقف خدا شده است، به کاهن تعلّق دارد[12] از اين رو «تنها کاهنان ميتوانند از هداياي مقدّس بخورند و هيچ کس ديگر، حتّي خدمتکار و مهمان کاهن هم حق خوردن آنها را ندارد»[13] اما اگر کسي ندانسته از هداياي مقدّس بخورد، بايد همان مقدار را به اضافه يک پنجم به کاهن بازگرداند. پس کاهنان نبايد به اشخاص ديگر اجازه بدهند که با خوردن هداياي مقدّسي که قوم اسرائيل براي خدا وقف ميکنند، آنها را بي حرمت سازند، زيرا با اين کار مقصّر شناخته ميشوند[14] در جاي ديگري آمده است: «خداوند به هارون فرمود: مسئوليّت تمام هدايايي را که قوم اسرائيل براي من ميآورند و همه اشيايي را که وقف من ميکنند، به عهده تو و پسرانت ميگذارم. اين يک قانون ابدي است» [15] . بر پايه تبيين مذکور، ميتوان گفت حق نظارت بر مال موقوفه به ناظر تعيين شده يعني کاهن اختصاص دارد و همچنين اداره زندگي کاهنان از منابع موقوفات بوده است. گذشته از اين، ميتوان به وقف لاويان اشاره کرد که البته اين وقف به وقف نخست زادگان(مذکر) نيز اشاره دارد. وقف نخست زادگان، مربوط به جريان خروج قوم بني اسرائيل از مصر است که چون فرعون سرسختي کرد و نخواست آنها را آزاد کند، خداوند تمام نخست زادههاي مذکر را چه انسان و چه حيوان در سرزمين مصر کشت[16] به همين دليل آنان بايد تمام نخست زادگان مذکر را براي خداوند وقف کنند. همچنين تمام نخست زادههاي نرينه حيوانات از آن خداوند است[17] . در اين ميان، آيين فديه نخست زاده بلافاصله پس از گذشتن سي روز از تولد کودک، که ديگر به نظر ميرسد قابليت زنده ماندن را داراست، صورت ميگيرد. مراسم ياد شده فقط آنگاه ضرورت مييابد که هيچ يک از پدر يا پدربزرگ مادري بچه کوهن و يا لاوي نباشند. در ميهمانياي که پدر بچه ترتيب ميدهد و کوهني را به آن دعوت ميکند آيين فديه انجام ميگيرد. پس از آن که مهمانان با هم غذا صرف کردند، کوهن بچه را ميگيرد و از پدر کودک ميپرسد که آيا وي ترجيح ميدهد که پسر نخست زادهاش را نگه دارد يا پنج سکه نقرهاي لازم براي آزاد کردن وي را. پدر جواب ميدهد که پسرش را ميخواهد و پس از خواندن براخاهاي مناسب مقام، سکه ها را به کوهن تقديم ميکند وکوهن بچه را بر ميگرداند. آنگاه آيات و براخاهاي گوناگون ديگري نيز ميخوانند. و پايان مراسم، برکت دادن بچه با برکات خاص کاهني است.[18] صرف نظر از لزوم انجام آيين فديه در مورد نخست زاده مذکر، هلاخا او را فقط در دو موضوع با بچههاي ديگر فرق گذاشته است. وي بايد روز قبل از عيد پسح را که در آن نخست زادگان مصريان کشته شدند و نخست زادگان اسرائيليان زنده ماندند روزه بگيرد. همچنين سهم دو برابري از مايملک پدرش را به ارث ميبرد. دختر منزلت نخست زاده را ندارد[19] با اين همه، فديه دادن براي پسر نخست زاده، پيديون هبن، رسمي است که فقط در بين سنت گراها پابرجا مانده است. دليل اصلي اين آيين اين نکته است که نخست زاده تقدس خاصي به دست مي آورد؛ زيرا در يهوديت فرض بر اين است که او مقام کاهني دارد. با اين حال عملا اين وظيفه به کوهن منتقل شده است و به همين جهت او با دريافت مبلغ مختصري از پدر، بچه را آزاد مي کند[20] اما به مرور زمان رسم فديه نخست زاده تغيير کرد و گفته شد «لاويان را به جاي پسران اول اسرائيل و حيواناتشان را به جاي نخست زادگان حيوانات براي من وقف کن»[21] لاويان به جاي تمام نخست زادگان قوم بني اسرائيل براي خداوند وقف شدهاند و بايد در امور مربوط به عبادت به کاهنان کمک کنند. آنان وظايف محوله خود را در خيمه عبادت انجام ميدهند: «لاويان وقف من شدهاند تا وظايف مقدّس خود را در خيمه عبادت انجام دهند»[22] در عين حال، اداره زندگي لاويان نيز از منابع موقوفات و نذور بوده است و ده درصد هر چيزي را که قوم اسرائيل وقف و نذر خداوند ميکردند، به طايفه لاويان تعلق داشته است[23] . وقف زمين يکي از مواردي که در عهد عتيق به وقف زمين اشاره ميکند، مربوط به رؤياي يعقوب در بيت ئيل است که هنگام غروب آفتاب به محلي رسيد. همان جا سنگي زير سر خود گذاشت و خوابيد. در خواب ديد، پلّکاني در آنجا هست که يک سرش بر زمين و سر ديگرش در آسمان است و فرشتگان از آن بالا و پايين ميروند. و خداوند در کنار آن ايستاده و ميگويد: «من هستم خداي ابراهيم و اسحاق. من اين زميني را که روي آن خوابيدهاي به تو و به فرزندان تو خواهم داد. او ترسيد و گفت: اين چه جاي ترسناکي است. اين جا بايد خانه خدا باشد. اينجا دروازه آسمان است. يعقوب روز بعد، صبح زود برخاست. او سنگي را که زير سر خود گذاشته بود برداشت و آن را به عنوان يک ستون يادبود در آنجا گذاشت. بر روي آن روغن زيتون ريخت تا به اين وسيله آن را براي خدا وقف کند[1] در واقع، يعقوب با ديدن رؤيا يک ستون سنگي به عنوان قربانگاه بنا کرد و آنجا را براي خداوند وقف کرد و اسم آنجا را قربانگاه خداي بيت ئيل گذاشت.در حقيقت، همه معابد، هيکلها، و قربانگاهها به عنوان اماکن مقدسي هستند که وقف خداوند شدهاند. افزون بر اين، در دستورالعملهاي براي جنگ در کتاب مقدس، در سفر تثنيه[2] چنين آمده است: «کيست که خانه نو بنا کرده، و آن را وقف نکرده است، به خانه خود بازگردد، مبادا در جنگ بميرد و ديگري آن خانه را وقف نمايد». بر پايه اين تبيين، اهميت وقف حتي در حالت جنگ مدنظر قرار گرفته تا واقف فينفسه از ثواب عمل خير خود بهره و حظ ببرد. در ضمن، در تورات در خصوص وقف خانه و زمين نيز قواعد و شرايطي ذکر شده است، از جمله اين که هرگاه کسي خانه خود را وقف خداوند کند، کاهن بايد خانه را ارزيابي کند و آن ارزش نهايي خانه خواهد بود. و اگر کسي که خانه را وقف کرده، بخواهد خانه را بازخريد کند، او بايد قيمت خانه را به اضافه بيست درصد بهاي آن بپردازد. اگر شخصي، يک قسمت زمين خود را وقف خدا کند، قيمت آن بايد از روي مقدار تخمي که در آن کاشته ميشود، تعيين گردد. زميني که در آن يکصد کيلو جو کاشته شود، ده تکّه نقره قيمت دارد. اگر شخصي زمين خود را در سال پنجاهم وقف کند، در آن صورت قيمت زمين مساوي با قيمت محصول پنجاه ساله آن است. امّا اگر زمين را بعد از سال پنجاهم وقف کند، بايد قيمت آن را از روي سالهايي که به سال پنجاهم آينده باقيمانده است، تعيين کند. حال اگر آن شخص بخواهد زمين را دوباره بخرد، او بايد بيست درصد به قيمت آن اضافه کند و بپردازد. امّا اگر او بدون آن که زمين را بازخريد کند، آن را به شخص ديگري بفروشد، ديگر هرگز نميتواند آن را دوباره بخرد؛ ولي در سال پنجاهم بعدي آن زمين موقوفه شده به خداوند تعلّق ميگيرد و بايد آن را به کاهن دهد. هرگاه کسي زميني را که خريده است به خدا وقف کند و آن زمين مال موروثه نباشد، کاهن بايد قيمت آن را از روي سالهايي که به سال پنجاهم باقيمانده است، تعيين کند و آن شخص بايد قيمت آن را در همان روز بپردازد و پول آن به خداوند تعلّق ميگيرد. در سال پنجاهم زمين بايد به مالک اصلياش بازگردد. با اين همه، بايد گفت قيمتها بايد مطابق نرخ رسمي تعيين گردند[3] . وقف بهايم در يهوديت به وقف حيوانات نيز تصريح شده است. تمام نخست زادههاي نرينه حيوانات از جمله گاو و گوسفند از آن خداوند است؛ از نخست زاده گاو نبايد کار کشيد و پشم نخست زاده گوسفند را نبايد چيد[1] از سوي ديگر، ده درصد گلّه و رمه از آن خداوند است. هنگامي که آنها را ميشماريم، هر دهمين آنها به خداوند تعلّق ميگيرند. صاحب گلّه يا رمه، در خوبي و بدي حيوان نبايد تفحص نمايد و آن حيوان را نبايد مبادله کند، و اگر آن را مبادله کند، در اين صورت هر دو حيوان به خداوند تعلق ميگيرند و وقف خداوند هستند و حق بازخريد آن را ندارد[2] . از آن جا که، اولين نوزاد هر حيوان، چه گاو و چه گوسفند، متعلّق به خداوند است، بنابراين کسي نميتواند آن را وقف کند. البته نوزاد حيوان حرام را ميتوان با قيمت روز به اضافه بيست درصد اضافه بها بازخريد کرد. اگر بازخريد نشد، ميتوان آن را به قيمت روز به کس ديگري فروخت[3] . اگر کسي حيواني را وقف خداوند کند بايد آن حيوان را به خدا تقديم کند، و هر چيزي که به خدا تقديم ميشود، مقدس است؛ آن حيوان نبايد مبادله شود و خوب را به بد يا بد را به خوب عوض نشود. و اگر حيواني را به حيواني مبادله کند، هم آن و آنچه به عوض آن داده شود، هر دو حيوان متعلق به خداوند خواهد بود. و اگر هر قسم حيوان نجس باشد، که براي خداوند قابل پذيرش نباشد، آن حيوان را پيش کاهن ببرد. و کاهن آن را بر اساس کيفيتش چه خوب و چه بد قيمت کند و بهايي را براي آن تعيين کند و آن شخص بايد آن بها را بپردازد[4] . وقف محصول (وقف منفعت) از جمله تعاريف وقف اين است که منافع تسبيل ميشود يعني با حفظ اصل، منافع چيزي در راه خدا صرف شود[1] اين تعريف گوياي آن است که در وقف بايد اصل سرمايه محفوظ بماند و درآمد، منافع و ثمره آن در راه خدا صرف شود که تسامحا ميتوان آن را وقف منفعت ناميد: «در وقف منفعت، نظر واقف تحصيل درآمد و مصرف درآمد در موارد مورد نظر واقف است»[2] در يهوديت اين نوع وقف به وقف محصول اشعار دارد که در آن ميوه هر درخت نو براي سه سال نخست حرام است و هيچ گونه بهره ديگري نيز نميتوان از آن ببرد. اين ممنوعيت عورلا(Orlah) نام دارد. ميوه چهارمين سال بايد به اورشليم برده شود تا در آنجا به مصرف برسد؛ يا با پول بازخريد و با پول آن مطابق معمول غذايي خريده تا در اورشليم خورده شود[3] به گفته کتاب مقدس، «هنگامي که به سرزمين کنعان وارد شديد، هرگونه درخت ميوه که کاشتيد، ميوههاي آنها را براي سه سال اول ناپاک بدانيد و شما نبايد ميوه آنها را بخوريد. تمام محصول سال چهارم را براي سپاس و شکرگزاري وقف خداوند کنيد[4] . گونه ديگروقف منفعت، ضرورت جدا کردن ده يک (عشريه) از محصول سرزمين است. ده يکها به کوهن(از نسل خاص کاهنان معبد) داده ميشود، و يا اين که آن را به فقرا ميدهند يا به جاي آن در سالهاي خاصي بايد به اورشليم فرستاده و در آنجا به مصرف خوردن برسد[5] از اين نظر گفته شده «از تمام محصولات زمينهاي خود هرساله ده درصد را کنار بگذاريد»[6] «ده درصد محصول زمين، چه غلّه باشد چه ميوه، به خداوند تعلّق دارد»[7] ناگفته نماند که فرد بايد اين ده يکها را به مکاني که خداوند براي پرستش انتخاب کرده ببرد و اگر معبد از خانه فرد بسيار دور است و فرد نميتواند ده درصد محصولاتي را که خداوند به او برکت داده است، به آنجا ببرد؛ آنگاه آنها را بفروشد و پولش را به مکاني که خداوند براي پرستش خود برگزيده ببرد[8] نکته شايان ذکر اين است که ده درصد تمام محصولات براي لاويان، غريبان، يتيمان و بيوه زنان شهراست که بخورند و سير شوند[9] نکتهاي که با يک نگاه اجمالي به مطلب ياد شده به دست مي آيد، اين است که خداوند نوعي احسان مادي به نام عشريه (ده يک) براي غريبان، يتيمان و بيوه زنان معين کرده است. گونه ديگر وقف منفعت، مربوط به محصول سرزمين اسرائيل در سال آخر دوره هفت ساله معروف به شميطا يا سال شباتي(سال استراحت و تعطيل زمين) بر ميگردد. کتاب مقدس دستور توقف کامل کارهاي کشاورزي در اين سال را داده است[10] بنابر کتاب مقدس«هر هفت سال بگذاريد که زمين من استراحت کند. شش سال زمينهاي خود را کشت کنيد، درختان انگور را هرس نماييد و محصولات خود را جمع کنيد. امّا در سال هفتم زمين را به خداوند وقف نماييد و در آن چيزي نکاريد و هرس نکنيد. نباتات خودرو را که در زمين شما ميرويند درو نکنيد و همچنين انگور را از درختاني که هرس نشدهاند، براي خود نچينيد. آن سال براي زمين، سال استراحت است»[11] بر اين اساس، بايد زمين را در سال هفتم به حال خود واگذاشت و در آن زراعت نکرد تا فقرا از آن بخورند و آنچه را هم که از آنها باقي ماند، حيوانات صحرا بخورند[12] . وقف اشياء(اموال منقول) برخي کالاهاي بادوام را که منافع و عوايد بلندمدت دارند مانند کتاب، وسايل و ابزار، اثاثيه منزل، انواع ظروف و امثال آن را ميتوان وقف کرد. در سفر خروج، در خصوص دستگذاري هارون و پسرانش آمده است که لوحهاي برّاق از طلاي خالص بساز و کلمات «وقف شده براي خداوند» را بر روي آن حک کن، همان طوري که يک جواهر ساز روي انگشتري خاتم حکاکي ميکند.[1] گذشته از اين، در مورد برپا کردن و تقديس خيمه مقدّس، خداوند به موسي فرمود: «روغن مسح را بگير و بر همه چيزهايي که در خيمه است بپاش؛ اثاث و لوازم آن را وقف خداوند کن تا پاک و مقدّس شوند. سپس بر حوض و پايه آن روغن مسح را بپاش و آن را وقف کن»[2] به موجب آيات فوق، وقف اموال منقول و اثاث و لوازم، جايز است. در يهوديت وقف اموال منقولي همچون طلا و نقره تأييد شده است. براي مثال حضرت داوود غنايم جنگي طلا و نقره را وقف خداوند کرده است: «داوود پادشاه همه اين هدايا را با تمام نقره و طلايي که از اَدوم، موآب، عمون، فلسطين، عمالقه و هددعزر به غنيمت گرفته بود، وقف خداوند کرد[3] حضرت سليمان نيز معبدي ساخت که ساختن آن سيزده سال طول کشيد: «هنگامي که سليمان پادشاه کارهاي معبد بزرگ را به پايان رساند، تمام ظروف نقره و طلا را که پدرش داوود، وقف کرده بود، به خزانه معبد بزرگ آورد»[4] . شبه وقف (وقف گونه ها) افزون بر نکات فوق، که در خصوص وقف به آنها اشاره شد، آياتي که در کتاب مقدس دلالت بر انفاق، صدقه، احسان، عمل صالح و ايثار دارند ميتوانند مشوّق وقف باشند. از اين رو، ميتوان گفت وقف و وقف گونهها، بخش مهم شريعت دين يهود را تشکيل ميدهند. يکي از مصاديق شبه وقف در يهوديت صدقه است. البته بين وقف و صدقه، اشتراکاتي وجود دارد و ميتوان گفت هرنوع وقفي، اساسا صدقهاي است که در راه خدا انجام ميشود. صدقه دادن تنها عملي ناشي از لطف و شفقت احسان کننده نيست؛ بلکه وظيفهاي است که هر فرد بايد آن را انجام دهد. با صدقه دادن، او نه تنها نيکوکاري ميکند، بلکه عملي عادلانه نيز انجام ميدهد. همه مايملک انسان وامي است که از طرف آفريدگار هستي، که جهان و هرچه در آن است به او تعلق دارد، به وي داده شده و شخص به وسيله خيرات و احسان، عطاياي خداوند را به نحو منصفانه ميان ابناي بشر تقسيم ميکند. تعريفي بهتر از آنچه در گفتار داوود در زير آمده است، نميتوان درباره اعتقاد دانشمندان يهود درباره صدقات يافت: «زيرا همه چيز از جانب تو مي آيد و آنچه که از دست تو به ما رسيده است، در راه تو دادهايم» [1] . در اغلب موارد در تورات صدقه و قرباني با هم آمده و قريب المعني به کار رفته اند: «بنابراين قسم خوردم که گناهان خاندان عيلي را با قرباني و صدقه نميبخشم»[2] و در جايي ديگر: «ما هرگز از خداوند نافرماني نميکنيم و ادّعا نداريم که با ساختن يک قربانگاه براي خود و تقديم قربانيهاي سوختني و صدقههاي آردي، فرمان خداوند را بجا ميآوريم»[3] وانگهي، به مرور زمان صدقه دادن به عنوان عملي نيکوکارانه جايگزين قرباني- برغم اهميت بي بديل آن در شريعت يهود- تلقي شده و «صدقه دادن از ديگر جايگزينهاي قرباني ميان يهوديان به شمار رفت؛ و در اين باره گفته شده که خدمت به همنوع نزد خداوند، محبوبتر از قرباني دادن است»[4] همان گونه که در کتاب اشعياي نبي باب 57 در توجيه گمراهان عاصي و حق طلبان و راستان، قرباني و تقديم هدايا را بيثمر معرفي مينمايد. آنها هرگز موجب تسلّي خداوند نخواهد گرديد و فقط عدالت و اعمال درست نجات بخش خواهند بود. و در باب 58 در وصف ايمان و تقوي، روزه و شعائري را که فقط براي حفظ ظاهر عمل ميشود مورد استهزا قرار داده و از زبان يهوه ميگويد: آيا تو اين را روزه مينامي؟ اين است روزهاي که مورد پسند يهوه است؟ هرگز! مگر روزهاي که من ميپسندم اين نيست که زنجيرهاي ناحق را بگسليد و بندهاي يوغ را باز کنيد و مظلومان را آزاد سازيد و رانده و دربند شدگان را در خانه خويش پذيرايي کنيد؟ اگر برهنهاي را ميبيني او را بپوشاني و نان خود را به گرسنگان تقسيم کني و از کمک به خويشان دريغ ننمايي؟ در اين صورت، رحمت من مثل خورشيد صبحگاهي بر تو خواهد درخشيد، و زخمهاي تو زود شفا خواهد يافت. من هميشه با تو خواهم بود و تو را نجات خواهم داد، و حضور من تو را از هر جهت حمايت خواهد کرد. وقتي دعا کنيد به شما پاسخ خواهم داد، و وقتي مرا بخوانيد به شما جواب مي دهم. بر اين اساس بايد گفت «در سراسر اين دو فصل رضايت يهوه فقط در عدالت خواهي و عمل صالح انسان توجيه ميشود و کوچکترين اشارهاي به تقديم قرباني و هداياي ديگر نيست بلکه به طوري که ديديم آنها را بي ثمر مينامد» [5] . نبايد از نظر دور داشت که در نظرگاه کتاب مقدس يهود قوم برگزيده است: «زيرا که تو براي يهوه خدايت قوم مقدسي هستي، يهوه خدايت تو را برگزيده است تا از جميع قومهايي که بر روي زميناند، قوم مخصوص براي خود او باشي. [6] ، و اين آموزه ويژگي ثابت انديشه ديني يهود از زمان تدوين کتاب مقدس تاکنون بوده است.(Sherbok,p.426) با وجود اين، شمول خيرخواهي و نيکوکاري حتي در اسفار خمسه غير يهود را نيز در بر ميگيرد: «بر شخص غريب ظلم منما»[7] و از ما ميخواهد که از روي عدالت و راستي رفتار کنيم و با غريبان بدرفتاري و ظلم نکنيم[8] و حق آنها را پايمال نکنيم[9] و آنان را از حقوق شان محروم نکنيم[10] با اين همه، به دادههاي پيش گفته اکتفا نميکند، و سهم و بهرهاي از ده درصد محصول زمين را براي غريبان مقرر ميکند[11] . از ديگر مصاديق خيرخواهي، دستگيري از فقرا، بيوه زنان و يتيمان است. طبقه فقرا در تورات به شدت مورد توجه واقع شده اند. در تورات گفته شده خوشا به حال کساني که در انديشه فقرا هستند زيرا خداوند آنان را هنگام سختي نجات خواهد داد[12] اساسا، اگر به فقرا کمک کني، هرگز محتاج نميشوي، امّا اگر روي خود را از آنان برگرداني، مورد لعنت قرار ميگيري[13] بر اين اصل و اساس، از مردم خواسته شده که از روي عدالت و راستي رفتار کنند و با يتيمان بدرفتاري و ظلم نکنند[14] و آنان را از حقوق شان محروم نکنند[15] و همچنين اجازه ندهند حق يتيمان پايمال شود[16] نبايد از نظر دور داشت که بر اساس آموزه هاي عهد عتيق، لزوم اختصاصدادن گوشهاي از مزرعه براي برداشت محصول توسط غريبان، يتيمان و بيوه زنان به وضوح تأکيد شده است. بدين بيان که هنگامي که حاصل زمين خود را درو ميکنيد گوشههاي مزرعه، دانههاي به جا مانده[17] ، دانههاي فراموش شده[18] ، دانههاي ريخته شده تاکستان و خوشههاي به جا مانده انگورها را براي فقيران و غريبان و بيوه زنان بگذاريد[19] با اين همه، دستورات مکرر نسبت به رسيدگي و احسان به فقرا بدين حد است که اصلا مسکيني باقي نماند، «تا اين که در ميان تو مسکين نباشد»[20] و اين همه تأکيد بدان خاطر است که از شعارهاي بنيادين مذهب يهود اين است که «عشق به خداوند بدون عشق به همنوعان کامل نيست»[21] . در تفکر يهودي، احسان و خيرخواهي به کساني که از ثروت و نعمت کمتري برخوردارند، صرفا کاري خيرخواهانه و از روي نوعدوستي نبوده و بلکه اقدامي عدالت خواهانه است. حقوق افراد فقير در مورد غذا، سرپناه و لباس در دين يهودي يه يک ادعاي حقوقي عليه ثروتمندان تبديل ميشود[22] از همين روي، کتاب مقدس احسان و کمک مالي به مستمندان و فقيران را مورد تشويق قرار داده است و آنان را از جمله کساني ميداند که ميبايست بدون هيچ چشم داشتي به آنان احسان کرد. در همين رابطه، در مورد لزوم قرض دادن به فقرا آمده است که «هر گاه يکي از برادرانت فقير باشد دلت را بر برادر مسکينت سخت نکن و دستت را نبند؛ بلکه حتما دستت را براي او باز کن، حتما به اندازهي نيازش، آن چه را کسر دارد به او قرض بده»[23] در عين حال گفته شده، هرگاه يکي از اسرائيليان همسايه تو فقير و تنگدست شود، به او کمک نما. از پولي که به او قرض ميدهي، سود نگير [24] در ضمن، گرويي فرد فقير را آنگاه که به آن نياز دارد نبايد نزد خود نگه داشت[25] بنابر ملاحظات فوق، در هر حال، بايد فقيران را مورد حمايت و احسان مالي قرار داد و اگر پولي به عنوان قرض به آنان داده شود بايد بدون بهره و سود باشد و اگر گرويي از آنان گرفته مي شود، نبايد نزد خود نگه داشت. در همين رابطه، از ديگر مصاديق انفاق و خيرخواهي، اين است که «اگر غلام عبري بخري، شش سال خدمت کند و در هفتمين، بي قيمت، آزاد بيرون رود»[26] يعني در سال هفتم بايد بردگان را بي قيمت آزاد کرد زيرا سال آزادي بردگان است. در عين حال، در سال هفتم بايد وامها را بخشيد.«در پايان هر هفت سال، بايد وامهاي بدهکاران خود را ببخشيد. هرکسي که از همسايه اسرائيلي خود طلبي دارد، بايد آن را ببخشد. او نبايد وام خود را طلب کند، زيرا خود خداوند اين قرض را لغو کرده است»[27] . از ديگر مصاديق مرتبط، قوانين مربوط به سال پنجاهم است که در اين سال رها کردن زمين، مباح بودن محصولات کشاورزي براي استفاده عموم، آزادي بردگان، بازگردانده شدن زمين موروثي فروخته شده به صاحب اصلي زمين در سال پنجاهم، و فردي که به خاطر دزدي فروخته شده نيز در اين سال آزاد ميگردد. [28] . تمام اين مطالب بيانگر آن است که در عهد قديم نيز اعمال و آموزههايي تصريح شده که اگرچه تحت عنوان وقف نبوده ولي نوعي انفاق و بخشش محسوب ميشده است. بر اساس مباني و مبادي که گذشت، آيات فوق به فقرزدايي، رفاه عمومي و عدالت اجتماعي مربوط ميشود که البته ميتوان گفت بخش عمده موارد مصرفي موقوفات براي اين اهداف در نظر گرفته شده است. نتيجه گيري بر همين اساس، بايد گفت سياست عهد عتيق بر کنترل، تعديل و حفاظت ثروت جامعه است. عهد عتيق افراد و کساني را که از راه تکاثر و اتراف سعي ميکنند همه چيز را در انحصار خود درآورند، مورد سرزنش و ملالت قرار ميدهد و به دنبال آن از طريق راهکارها و رهنمودهاي غيرخواهي، ايثار و تعميم ثروتهاي اضافي شخصي، سرمايه و ثروتهاي جامعه را تعديل ميکند و فاصله طبقاتي ميان فقراء و اغنياء را کاهش ميدهد. اخلاق اجتماعي بنياد مهم اخلاق ديني يهود است و در مباني لزوم احسان و انفاق مکررا تاکيد ميشود که ثروت، نيرو و قدرت انسانها از خود آنان نيست، بلکه از آن خداوند است و انفاق کننده از مال و نيروي خود صرف نميکند، بلکه مال خداوند را در راه او هزينه ميکند. در اين، دين مال پرستي در برابر خدا پرستي سرزنش شده و مال و ثروت را نه هدف، بلکه وسيلهاي براي رسيدن به سعادت اخروي ميداند. وقف در يهوديت داراي بستر و گستره درخوري است که از وقف به انسان و بهايم و زمين گرفته تا وقف محصول و اشياء را فرا ميگيرد. گذشته از اين، اداره قربانگاهها، معابد و زندگي کاهنان و لاويان از منافع و منابع موقوفات بوده است.گونه خاص وقف در يهوديت که در ديگر اديان شايد بي نظير باشد، وقف نخست زادگان اعم از فرزندان انسان، بهايم و ميوههاست. درعهد قديم موقوفات قدس اقداس است، از اين رو، تملّک، فروش، بازخريد، رهن، و نقل و انتقال موقوفات ممنوع است. افزون بر اين موارد، ميتوان از ماهيت و سنت شبه وقف در تورات بحث کرد که با سنت وقف همپوشاني و تجانس دارد و هدف عمده آن نشر فرهنگ خيرخواهي، صدقه، انفاق، بخشش، و خيرخواهي حتي نسبت به غير يهود است.
پانویس
- ↑ بوبر، مارتین، کسوف خداوند:مطالعاتی در باب رابطه دین وفلسفه، ص102.
- ↑ ناس، جان بایر، تاریخ جامع ادیان، ص484.
- ↑ همان.
- ↑ سلیمانی اردستانی، عبد الرّحیم، یهودیت، ص87.
- ↑ یوشح، 22: 5.
- ↑ ارمیا، 33: 3.
- ↑ تثنیه، 50: 10.
- ↑ اشعیا، 1: 28.
- ↑ اشعیا، 13: 13.
- ↑ آنترمن، اَلن، باورها وآیین های یهودی، ص55 .
- ↑ همان، 56.
- ↑ لاویان، 19: 37-2.
- ↑ آنترمن، اَلن، باورها وآیین های یهودی، ص56.
- ↑ همان، 58.
- ↑ مزامیر، 34: 14-16.
- ↑ همان، 29:37.
- ↑ همان، 11:97 .
- ↑ تثنیه، 8: 18-17 .
- ↑ امثال، 22: 4.
- ↑ امثال، 10: 22 ونگ: همان، 8: 21.
- ↑ جامعه، 5: 19.
- ↑ ایوب، 31: 25.
- ↑ جامعه، 5: 15.
- ↑ حبقوق، 2: 5.
- ↑ جامعه، 5: 12 .
- ↑ امثال، 23: 5-4.
- ↑ مزامیر، 49: 10.
- ↑ نگ: امثال، 28: 22.
- ↑ ایوب، 20: 28-6.
- ↑ امثال، 18: 11.