پندار گرایی
یکی از موانع سیر انسان به سوی خدا، پندارگرایی و گمان باطل است؛ چنانکه از مهمترین علل و اسباب طهارت روح و صعود آن به سوی حق، معرفت صحیح است.
محتویات
فرق عارف و پندارگرا
فرق عارف با پندارگرای غافل در این است که عارف، خود را در مشهد و محضر خدای علیم قدیر حکیم می یابد، چنانکه هر موجودی را مظهر او می داند و پندارگرای غافل، خود را غایب از او می پندارد، چنانکه هر موجودی را مستقل می پندارد. هر کس بر اساس معرفت یا گمان خود، سود یا زیانی می برد.
وصف قرآن از عارف و غافل
قرآن کریم در ستایش مؤمن عارف می گوید: او خود را در محضر خدای علیم قدیر حکیم می یابد و اهل مراقبت و محاسبت است، ولی در وصف غافل می گوید: او فاقد همه این کمال ها ست و با گمان و پندار زندگی می کند و در پندار خود، مدفون است.
مصادیق آیات پندارگرایان
در قرآن کریم، درباره پندارگرای ان غافل آیاتی آمده است.
آیات غفلت از دیدن خدا
در قرآن کریم، گاهی درباره پندارگرایان غافل می فرماید: «الم یعلم بان الله یری»؛ [۱] مگر او نمی داند که خدا می بیند؟ اگر کسی بداند که خدا او را می بیند و در محضر خدا کار می کند هرگز دستش به تباهی و زبانش به بدگویی آلوده نمی شود. گاهی می فرماید: «ایحسب ان لن یره احد»؛ [۲] آیا میپندارد که کسی او را نمی بیند؟ خدا شاهد است و شما در محضر و مشهد خدایید. گاهی می فرماید: «ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم»؛ [۳] آیا میپندارند که ما کارهای پنهان و نجوا ی آنها را نمی دانیم؟ اینها ناظر به بعد علمی است؛ یعنی انسان غافل فکر می کند که کسی او را نمی بیند و او تنهاست و چون تنهاست، رها ست.
آیات غفلت از قدرت خدا
گاهی میپندارد بر فرض، کسی او را ببیند قادر نیست جلو او را بگیرد و خود را در محضر قدیر نمیبیند؛ یعنی میپندارد که خدا بر او توانایی ندارد.
در این زمینه، ذات اقدس اله آیات فراوانی نازل کرده، میفرماید: «ایحسب ان لن یقدر علیه احد»؛ [۴] آیا انسان میپندارد خدا قدرت ندارد تا همه نعمت های او را به نقمت و حیات او را به ممات و سلامت او را به بیماری مبدل کند؟
گاهی انسان، جاه و قدرت خود را عامل موفقیت خود میپندارد. از این رو ذات اقدس خداوند میفرماید: «ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا ساء ما یحکمون»؛ [۵] آیا کافران می پندارند که سابق و پیشگامند و ما به آنها دسترسی نداریم؛ قضا و قدر ما آنها را رها کرده است و آنها از قلمرو قدرت ما بیرونند؟
آیات غفلت از مرگ
گاهی می فرماید: «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه»؛ [۶]
آیا انسان می پندارد که با مرگ نابود می شود و ما استخوانهای پوسیده او را دوباره زنده نمی کنیم؟
برخی چنین می پندارند که با مرگ نابود می شوند و خداوند بر احیای مجدد آنها قدرت ندارد و برخی می پندارند که بعد از مرگ، حساب و کتاب ی نیست و کسی بر حسابرسی اعمال آنها قدرت ندارد و به همین جهت، زبانشان دراز و دستشان به گناه، آلوده است.
آیات پندار جاودانگی در دنیا
گاهی نیز می پندارند قدرتهای مالی، مشکل آنها را حل می کند: «یحسب ان ماله اخلده»؛ [۷] آیامی پندارد که مال او، او را جاوید می کند. چنانکه در جای دیگر می فرماید: «و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد افان مت فهم الخالدون»؛ [۸] در نظام آفرینش، دنیا جای خلود و جاودانگی نیست و هیچ کس در آن، جاوید نمی ماند.
علت عدم جاودانگی در دنیا
زیرا دنیا نشئه حرکت است و حرکت باید به مقصد برسد و با دوام، سازگار نیست و اگر موجودی دائما در حرکت باشد، «عبث» میشود. معنای دوام حرکت این است که هدفی در کار نیست. از این رو حرکت حتما باید منقطع شود و به «دارالقرار» برسد. ذات اقدس خداوند در این مورد می فرماید: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون»؛ [۹] آیا فکر کردهاید نظام آفرینش، یاوه و بیهوده است و این نظام، هدفی نداشته و شما معادی ندارید؟
آیات پندار به محق بودن
گاهی انسان خود را در محضر علیم قدیر حکیم می بیند و هیچ یک از بحثهای گذشته درباره او نیست اما خود را «محق» می پندارد؛ با اینکه در برابر وحی ایستاده و هم فکرش تیره و هم کارش تاریک است، می گوید: حق با ماست. در این زمینه، قرآن کریم میفرماید: «و یحسبون انهم مهتدون»؛ [۱۰] آنان می پندارند که هدایت یافتهاند در حالی که به بیراهه می روند. «و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» ؛ [۱۱] فکر می کنند که کار خوب می کنند؛ در حالی که به بدی مبتلایند.
تعبیر قرآن از پندارزدگان
تعبیر قرآن کریم درباره پندار زدگان این است: «و افئدتهم هواء»؛ [۱۲]
دلهای اینان تهی است و چیزی در آن نیست. چون آنچه به دل اینها راه یافته است، پندار محض است و پندار هم باطل است، ولی عارف، خود و همه کارهای خود را در محضر خدای علیم قدیر حکیم می یابد و می داند که خدا می بیند و می تواند و پس از مرگ، روز حسابی هست.
پس مهمترین راه برای تهذیب و تزکیه روح، همان معرفت صحیح و بدترین عامل برای آلودگی آن، همان گمان و پندار باطل است.
منشا پندارگرایی
خدای سبحان هرگز کسی را گرفتار جهل و پندار باطل نکرده، بلکه همه انسانها را با سلاح معرفت، مسلح کرده و هر انسانی را با الهام «فجور» و «تقوا» آفریده است: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها». [۱۳] ولی اگر کسی این الهام را با الحاد خودش تاریک کند، به دام پندار میافتد و از آن به بعد علمش به جهل و الهامش به الحاد، تبدیل می شود.
بنابراین،افرادی که در پندار باطل بهسر می برند باید خودشان را ملامت کنند، نه خدای خود را و هیچ عاملی جز خود آنان سبب فرو رفتگی در پندار باطل نیست.
هرگز خدا به کسی بد نمی کند و برای کسی بدی نمی فرستد، بلکه راه توبه را بر روی همگان باز می کند و بدی های آنان را به نیکی تبدیل می کند.
امکان نجات از پندارگرایی
تا انسان در عالم حرکت و طبیعت به سر می برد، راهی برای تبدیل سیئه به حسنه دارد.
اگر شراب نجس و حرام سرکه شود، همین نجس و حرام، پاک و حلال خواهد شد و اگر انسانی توبه کند، همین انسان تبهکار آلوده، پاک می شود: «یبدل الله سیئاتهم حسنات». [۱۴]
راه نجات از پندارگرایی
پس کار ابتدایی خدا، افاضه، الهام و انعام است و کسی که نعمت های الهی را به نقمت تبدیل کند، خداوند راهتوبه را بر روی او باز می کند تا دوباره آن نقمتها را به نعمت ، تبدیل کند. هرگز خدا به کسی بد نمی کند.
علل و عوامل بیرونی تنها انسان را به باطل دعوت میکند و این انسان است که باید برای انتخاب خیر تصمیم بگیرد و صدای بیگانه را از آشنا جدا کند.
و ما برای این کار ناچاریم با خداوند رابطه ای داشته باشیم که همواره نعمت های خود را ادامه دهد و ما را از شر خودمان و بد اندیشان نجات دهد و دعا یکی از مهمترین راه هاست. چنان که نماز که آمیخته با دعاست، از بهترین ارکان دین به حساب می آید.
آثار پندارگرایی
یکی از آثار پندارگرایی آن است که انسان به جای این که خود را در مشهد خدای سبحان دیده، به کرامت انسانی خود بیندیشد، به دیگران تبرک میجوید و در برابر غیر خدا تذلل می کند. البته تبرک جستن و توسل به انبیا و ائمه و اولیاء برای دیگران فخر است، اما غیر معصوم چه مزیتی بر ما دارد که ما به او تبرک بجوییم و به کار خود متبرک نشویم؟
ابوالمعالی صدر الدین قونوی از «انس» که سالیان متمادی در خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به سر می برد نقل می کند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، در دعا، دست را برای تضرع و ناله پیش خدا باز می کرد و هنگامی که دعایش تمام می شد، دست را به صورت خود می کشید و به اصحاب نیز میفرمود وقتی دعا کردید دست خود را به صورت خود بکشید.
«...ان رسول الله -صلی الله علیه وآله- کان اذا دعی فیرفع یدیه، مسح وجهه بیدیه».
وجاء فی روایة: «لم یضعها حتی یمسح بهما وجهه».
وجاء فی روایات اخری: «انه کان یامر اصحابه بذلک و یحرض علیه».
[۱۵] زیرا دستی که به طرف خدا دراز شود، خالی بر نمی گردد و اگر انسان دست خود را به صورت بکشد به این معناست که لطف خدا را با صورت، استقبال کرده است.
گاهی انسان، دست انبیا و اولیا و گاهی دست خودش را می بوسد؛ انسان وقتی صدقهای می دهد و کمکی به نیازمند می کند، شایسته است دست خود را ببوسد؛ زیرا دست او به دست خدایی که دست ندارد رسیده است.
بر اساس آیه «الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات»؛ [۱۶] خدا صدقه را می پذیرد و آن را می گیرد و صدقهای که به دست مستمند می رسد. در حقیقت به دست بیدستی خدا می رسد.
فرق زهد حقیقی و زهد فروش
عارف خود را در مشهد خدا می بیند و احساس می کند دستش به دست بی دستی خدا می رسد و خود، زاهد حقیقی می شود، نه زهد فروش و دست زاهد حقیقی را بوسیدن، صواب است، نه خطا: «که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن».
همانگونه که استقلال اقتصادی، بسیار خوب است، استقلال عرفانی و زهد هم بسیار خوب و بلکه بالاتر است.
بنابراین، چرا ما خود را رایگان بفروشیم؟
مسبب الاسباب بودن خداوند
خدای ما هم سبب ساز و هم سبب سوز است: «ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسباب». [۱۷] نظام عالم، نظام سبب و مسبب است؛ اما ذات اقدس اله، مسبب الاسباب است و به همه اسباب، سببیت داده است.
او به هر مسببی از سبب او و به هر کودکی از قیم او، نزدیکتر است. او چون قیوم است، گاهی سبب سوز است؛ یعنی، گاهی بدون دخالت اسباب ظاهری مستقیما از راه غیب، فیضی میرساند، یا با سبب ناشناخته و بدون تحقق سببهای عادی شناخته شده، مسبب را می آفریند.
بیان دیگری که ابوالمعالی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل میکند این است: «کل الناس یغدو فبایع نفسه فمعتقها، او موبقها»؛ [۱۸] در هر بامداد،مردم به سراغ تجارت میروند و در داد و ستد ند و هیچ کس بیکار نیست؛ با این تفاوت که برخی خود فروشند و برخی دیگر، خود را خریداری کرده، آزاد می کنند؛ یعنی، مردم یا خود را از خدای خود می خرند و آزاد می شوند و در این صورت هیچ گناهی نمی تواند آنها را به دام بیندازد و یا خود را به شیطان می فروشند و برده می شوند.
اگر با خدا معامله کنیم، خداوند «ثمن» و «مثمن» را به ما برمی گرداند و ما را آزاد می کند؛ اما اگر با شیطان معامله کنیم، ثمن و مثمن هر دو از آن اوست: هم کار ما و هم جان ما را می گیرد.
امیرالمؤمنین-علیه السلام- نیز می فرمایند: «الدینا دار ممر لا دار مقر و الناس فیها رجلان: رجل باع فیها نفسه فاو بقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها»؛ [۱۹] گروهی از مردم دنیا خود را آزاد می کنند و عده دیگر، خود را به هلاکت می کشانند. تهذیب روح و تزکیه نفس، به انسان فخر و کرامت می بخشد و انسان را آزاد می کند و در حقیقت، اولین ره آورد تهذیب روح، آزادی و استقلال است.
مصادیقی از پندارهای مانع
یکی از پندارهایی که مانع و رهزن سیر و سلوک آدمی است، آن است که خود را «مالک» و «ملک» می داند و معرفت گرانقدری که دین به ما می آموزد و در زمینه حسن خلق و تهذیب روح، سهم مؤثری دارد این است که آنچه در دست ماست «عاریه» است و ما مالک و ملک چیزی نیستیم. «لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیوة و لا نشورا». [۲۰] «قل من یرزقکم من السماء والارض امن یملک السمع و الابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبر الامر فسیقولون الله فقل افلا تتقون». [۲۱] به چیزی که در دست کسی است و مال او نیست از این جهت عاریه گفته اند که آن شخص از آن عریاناست. کسی که مالک چیزی نباشد و آن را از دیگری بگیرد، در حقیقت، خود از آن عریان و برهنه است. همه عناوین حقیقی عاریه است.
با قدری تامل بیش تر، می بینیم نه تنها اموال، اولاد و اعضای خانواده ما عاریه اند، بلکه اصل زندگی و «بود» ما نیز عاریه است.
اصلا این جهان، جهان عاریه است.
در این جا جز خلیفةالله کسی مظهر ملیک و مالک نیست مگر در حد بسیار ضعیف.
در بهشت جاودان، خداوند، مؤمنان صالح را مظهر ملیک و مالک می کند.
آن جا دیگر انسان، عریان یا عاری نیست.
برآورده شدن آرزوها در بهشت
وعدهای که به بهشتیان داده شده این است: «الا تجوع فیها و لا تعری». [۲۲] انسان در بهشت نه گرسنه است و نه عریان و انسان مؤمن نه تنها عاری نیست و همواره جامه در بر دارد، بلکه مظهر ملیک و مالک است.
عدهای مظهر «تبارک الذی بیده الملک» [۲۳] هستند و اینان «متوسطان» از مؤمنان ند و عدهای مجلای «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء» [۲۴] که اینها «اوحدی» از مؤمنان هستند. از این رو در بهشت، انسان هر چه بخواهد برای او حاصل است: «لهم ما یشاؤون فیها و لدینا مزید». [۲۵] در دنیا هر چه بخواهیم، نصیبمان نخواهد شد خواه متعلق درخواست، متاع دنیا باشد یا آخرت: «لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب». [۲۶] بسیاری از تمنیات ما حاصل نشده و نمی شود.
ما در راه به ثمر رسانیدن بسیاری از کارها تلاش و کوشش می کنیم ولی به مقصد نمی رسیم، ولی در بهشت، خواستن همان و تحقق مقصود، همان.
خواسته خداوند همیشه محقق است؛ زیرا هیچ مانعی در برابر حکم او نیست: «لا راد لقضائه». [۲۷] و در بهشت چون مؤمنان، مظهر «هو الملیک» و «هو المالک» و مظهر «تبارک الذی بیده الملک» [۲۸] و «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء» [۲۹] هستند، ملک و ملکوت هر چیزی به دست آنها ست. چنین عالمی در انتظار ماست؛ آنگاه ما خود را به زباله دنیا، سرگرم می کنیم! مرداری که در گوش های افتاده، شام های را نمی رنجاند، ولی شام های رهگذر از بوی بد مرداری رنجور می شود که بادی وزیده، بوی بد آن را به شامهرهگذر می رساند.
منابع
مراحل اخلاق در قرآن کریم، جوادی آملی، فصل سوم.
پانویس
- ↑ علق/سوره۹۶، آیه۱۴.
- ↑ بلد/سوره۹۰، آیه۷.
- ↑ زخرف/سوره۴۳، آیه۸۰.
- ↑ بلد/سوره۹۰، آیه۵.
- ↑ عنکبوت/سوره۲۹، آیه۴.
- ↑ قیامت/سوره۷۵، آیه۳.
- ↑ همزه/سوره۱۰۴، آیه۳.
- ↑ انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۴.
- ↑ مؤمنون۲۳/سوره، آیه۱۱۵.
- ↑ زخرف/سوره۴۳، آیه۳۷.
- ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۴.
- ↑ ابراهیم/سوره۱۴، آیه۴۳.
- ↑ شمس/سوره۹۱، آیه۷-۸.
- ↑ فرقان/سوره۲۵، آیه۷۰.
- ↑ شرح الاربعین، ص۳۴.
- ↑ توبه/سوره۹، آیه۱۰۴.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ شرح الاربعین، ص۴۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۳۳.
- ↑ مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.
- ↑ shia.ir/17001/1/212/%D9%8A%D9%8E%D8%B1%D9%92%D8%B2%D9%8F%D9%82%D9%8F%D9%83%D9%8F%D9%85 یونس/سوره۱۰، آیه۳۱.
- ↑ طه/سوره۲۰، آیه۱۱۸.
- ↑ ملک/سوره۶۷، آیه۱.
- ↑ یس/سوره۳۶، آیه۸۳.
- ↑ ق/سوره۵۰، آیه۳۵.
- ↑ نساء/سوره۴، آیه۱۲۳.
- ↑ بحار، ج۴، ص۱۶۰.
- ↑ ملک/سوره۶۷، آیه۱.
- ↑ یس/سوره۳۶، آیه۸۳.