معرفی وقف نامه ی «قنات سرچشمه »، بزرگ ترین قنات زنجان در دوره ی قاجار

از ویکی خیر
نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۰:۱۰ توسط Wikikhair (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «مؤلف:پرستو قاسمی اندرود-بهمن خطیبی(صاحب سند) ==چکيده== (از آثار حاج عبدالحسي...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

مؤلف:پرستو قاسمی اندرود-بهمن خطیبی(صاحب سند)

چکيده

(از آثار حاج عبدالحسين تاجر زنجاني، بزرگ‌خاندان خطيبي‌هاي زنجان) اين وقف‌ نامه که از اسناد تاريخي به شمار مي‌رود، سندي است به خط شکسته ي نستعليق، با مرکّب مشکي بر روي کاغذ کاهي‌رنگ به ابعاد 33 در 43 سانتي‌متر، که به سال 1294 هـ. ق در دوران حکومت ناصرالدين شاه قاجار، براي تعيين وضعيت وقفي «قنات سرچشمه» ـ که بزرگ‌ترين و مهم‌ترين قنات زنجان است ـ نگاشته شده است. اين قنات 33 حلقه چاه داير و 141 حلقه چاه باير داشته و مبدأ آن در اراضي قريه ي ديزج، و مظهر آن در داخل شهر، محله ي معروف به «شکرالله ميرزا» بوده است. سند مذکور در 36 سطر نوشته شده و 26 نفر شاهد بر آن مهر زده‌اند. پشت سند هم مهر عبدالحسين که باني و صاحب قنات بوده است ديده مي‌شود. با توجه به وقف‌نامه ي موجود، حاج عبدالحسين، شش دانگ قنات مشهور به «قنات سرچشمه» را وقف عام کرده است. کليدواژه‌ها قنات سرچشمه، موقوفات زنجان، حاج عبدالحسين تاجر، قنات‌هاي وقفي

تعريف قنات

درباره ي ريشه ي «قنات» در ميان لغت‌شناسان اختلاف نظر وجود دارد. برخي اين واژه را در اصل واژه‌اي فارسي مي‌دانند. آنها لغت قنات را ماخوذ از لغت «کنه» به معناي کندن مي‌دانند. در ايران و ساير کشورهاي اسلامي جهان، براي قنات بيش از 27 اسم وجود دارد؛ يا به عبارت ديگر، براي ناميدن اين نوع شيوه ي استحصال آب، 27 اصطلاح به کار برده شده است. اين اسامي در جنوب غربي آسيا عبارتند از: قونات، کانات، قنات، کاريز، کهريز، کارزس و... همه ي اين نام‌ها به تونل‌هايي افقي گفته مي‌شود که در مخروط افکنه‌ها، آب زيرزميني رامي‌کشد و بدون پمپ و وسيله ي ديگري آن را به سطح زمين آورده، قابل استفاده مي‌کند. تعريف بهتر قنات عبارت است از مجموعه‌اي از چند ميله ي چاه و يک کوره ي زيرزميني که با شيبي کمتر از شيب سطح زمين، آب موجود در لايه‌هاي آبدار مناطق مرتفع زمين را به کمک نيروي ثقل و بدون کاربرد نيروي کشش و هيچ نوع انرژي الکتريکي يا حرارتي با جريان طبيعي جمع‌آوري مي‌کند و به نقاط پست‌تر مي‌رساند. در واقع قنات را مي‌توان نوعي زهکش زيرزميني دانست که آب جمع‌آوري شده توسط اين زهکش به سطح زمين آورده مي‌شود و به مصرف آبياري و شرب مي‌رسد [۱]

قنات‌هاي شهر زنجان

از دوران ناصرالدين شاه تاکنون، آخرين آب‌هاي جاري شهر زنجان که به صورت نوبتي مورد استفاده ي محلات قرار مي‌گرفته است عبارتند از: 1ـ قنات حاجي مير بهاءالدين؛

2ـ قنات حاج يوسف؛

3ـ قنات حاجي عبدالحسين تاجر موسوم به قنات سرچشمه؛

4ـ قنات قيز قيد. همه ي اين قنات‌ها از سلسله کوه‌هاي شرقي و شمال شرقي که حدود 30 الي 40 کيلومتري زنجان واقع شده‌اند شروع شده، آب کشاورزي و آشاميدني را تأمين مي‌کرده‌اند.

متن وقف‌نامه

بسم الله الرحمن الرحيم هو الواقف علي الضمائر 1- بعد الحمد و الصلوة، منظور از نگارش اين کلمات شرعية المضامين آنکه چون وقف از جمله باقيات صالحات و ثواب آن علي الاستمرار عايد واقف عالي‌درجات بوده و هست، خصوص وقف عقارات [۲] و اجراي قنوات

2- که از جمله صدقات جاريه و ثواب آن عام است، ملاحظةً لهذه المراتب، توفيق رباني و سعادت حضرت سبحاني شامل حال توفيق‌مآل عمده الأعاظم و الأقران، فخر الأماجد و الأعيان، سلاله دودمان نجابت اشرف الحاجّ و المعتمرين الحاج عبدالحسين تاجر زنجاني [۳]

3- وفّقه الله تعالي گرديده، وقف مؤبّد شرعي و حبس مخلّد اسلامي نمود جميع حقوق احداثي خود را از قنات مشهوره به قنات سرچشمه، واقعه در شهر زنجان بر قاطبه ي مسلمين و عامه ي مومنينِ سکنه ي زنجان از مؤمنين و مؤمنات و عابرين سبيل و عامه ي مخلوقات، نسلاً بعد نسل إلي أن يَرِثَ اللهُ الأرضَ وَ مَن عليها

4- که بقدر الکفاف و الحاجة شرب و استعمال نمايند؛ و ثواب آن را محضاً لله هبه و عطيه نمود مِن لَدُن آدمَ عليه السلام إلي انقراض العالَم، به کافه ي متدينين و موحدين و مسلمين که بر شريعت حقه بوده و رفته‌اند و بعد از اين

5- در شريعت حضرت خاتم النبيين صلي الله عليه و آله و طريقت ائمه ي معصومين ـ صلوات الله عليهم أجمعين إلي يوم الدين بوده و خواهند بود؛ و قرارداد آب مزبور در هر عصري از اعصار منشعب شعب هست کافه بوده و خواهند بود.

6- از قراري که تفصيل داده شود، از آن قرار معمول شود؛ و از شعب هشت‌گانه در هيچ عصري از اعصار تخلف و تجاوز ننمايند؛ و هر کس در هر زمان بخواهد قولاً و فعلاً از مقتضاي ما وقَّعَه الواقف نمايد، اِثم و مخالفت شريعت

7- نموده، اذن استعمال و حق الشرب از آب مزبور ندارد؛ و تقسيم شعب هشت گانه از قرار تفصيل ذيل است: شعبه ي اولي در جنب برج بدن طرف شرقي که منتهي اليه برج‌هاي دروازه رشت است

8- و بالاي آن سيلابي است که ممتده مي‌شود الي خندق کهنه، تا منتهي شود به باغ حاجي داداش قوزاني [۴] ساکن زنجان؛ و بالاي سيلاب مزبور به هيچ وجه من الوجوه حق الشرب و استعمال ندارند. چنانچه آب را از بالاي سيلاب ببرند غرس اشجار و تصرفي نمايند به لعن خدا و رسول صلي الله عليه و آله گرفتار شوند

9- که اين شعبه ي آب مختص تحت سيلاب است نه بالاي سيلاب. شعبه ي ثانيه فيمابين همين برج بدن و محل قورخانه [۵] که معروف است. سادات کلهرود جهت استعمال، از آن شعبه آب به خانه‌هاي خودشان مي‌برند تا منتهي شود به محاذي [۶] امام‌زاده ي واجب التعظيم

10- امام‌زاده ابراهيم عليه السلام؛ و از آن حدود باز داخل شعبه ي برج بدن مي شود. شعبه ي ثالثه از وسط جاي قورخانه که جهت استعمال منشعب شده تا منتهي شود به حمام کوچک فراشباشي. شعبه ي رابعه محاذي امامزاده جديد [۷] طرف

11- غربي دروازه ي رشت المشهوره به تکيه ي مير کريم‌خان تا منتهي شود به ميدان مرسل المنتهي إليه شهر. شعبه ي خامسه آب انبار احداثي حاجي زمان تا منتهي شود به تکيه ي اسدالله بيک جهت شرب و استعمال فقط است.

12- شعبه ي سادسه دهنه ي سرچشمه [۸] در جنب باغ حکومتي و عمارات ديواني واقع است و آب اغلب شهر از آنجا منشعب مي‌شود و باغچه و عمارات شهر از آنجا مشروب مي‌شود که عمده همين شعبه است.

13- شعبه ي سابعه بيرون قلعه و دروازه ي ارک بعد از غسالخانه ي احداثي علي اکبر خان فراشباشي منشعب مي‌شود تا منتهي شود به قلعه‌چه ي حاجي ميرزا معصوم الي قنات توپ آقاجي. شعبه ي ثامنه از راه طاحونه ي احداثي که چهاردانگ

14- واقف مزبور است الي حد مال‌دره‌سي و اراضي محاذي کشکان و والارود است قدر آب بگيرد و خودِ واقف تحجير و حيازت نموده و تا بيست جريب نهر خانواري مجاناً و بلاعوض اذن تصرف و تملک داده، و به حدود آن اشاره خواهد شد؛ و خود واقف معين و مشخص نموده و همه آنها

15 در صورت کفاف شهر و فاضل آب است. جهت توضيح اشاره شد. و از ابتداي قوس الي آخر حَمَل که پنج ماه تمام است زياده از قدر کافيه ي مشروبي شهر، فاضل ِآب باغچه‌ها و خانه‌ها که اهل شهر آن وقت محتاج آب نيستند و باعث خرابي

16- خانه‌ها و محلات است مختص طاحونه ي احداثيِ واقف موفق است؛ و کسي تسلط مزاحمت و ممانعت در مدت معينه ندارد. بعد ذا، واقف مُعزي اليه، در ثاني وقف مؤبّد شرعي نمود تمامي سه دانگ از شش دانگ

17- دو حجره ي طاحونه ي احداثي خود را از هر يک يک‌دانگ و نيم، که ثلث منافع آن هر ساله صرف قنات سرچشمه باشد: اول نو کندن، بعد لاروب‌کاري.

18- منافع يک ثلث باقي هم صرف چراغ و حصير مساجد زنجان، مسجد جناب حاجي ميرزا ابوالقاسم مرحوم (ره)، مسجد آقا سيد جليل مظلوم زمستاني و تابستاني، مسجد حسينيه، مسجد محله، مسجد زينبيه مشهور به مسجد آخوند سيد علي اکبر، مسجد نصرالله خان، مسجد جناب آخوند ملا علي مرحوم (ره)، مسجد ملا رحيم باشد از قرار تفصيل فوق. اينها بعد از وضع طاحونه است بقدر الحصّه ي. صيغه ي وقف علي ما قُرِّر في الشرع الأنور جاري و واقع گرديد؛ و منافع يک ثلث که صرف چراغ و حصير است

19- دو ثلث از براي حصير مساجد معين است و يک ثلث از براي روغن چراغ. جهت توضيح اشاره شد.

20- و حدود اربعه ي اراضي که واقفِ موفق حيازت نموده از نهر آسياب احداثي خود از قرار تفصيل است که قلمي مي‌شود:

21- جنوبيتاً جاده ي تبريز تا منتهي شود به رودخانه ي قريه همايون [۹] و شمالياً بالاي دهنه و آب‌گير قنوات شورجه متعلقيِ سرکار مقرب الخاقان

22- مظفر الملک [۱۰] و پاشاخان سرتيپ [۱۱] وقعات ورثه ي مرحومين کربلايي ابوطالب و حاجي زمان، که جمعاً سه رشته قنات است؛ به علاوه از بالاي دهنه ي قنوات مزبوره 23- موازي هشتصد ذرع [۱۲]

طولاً مساحت شود به سمت شمالي طرف صحرا؛ و گويا آنچه مستثني است آب‌گيرقنوات مزبوره است از دهنه ي نهر سه رشته قنات منفصله و ساير قنوات شورجه

24- که مال مالک قنوات مزبوره است، دخل به حيازت واقف معظّم له ندارد؛ شرقياً از نهر احداثي خود واقف منتهي شود به مقبره ي جناب رضوان متعال

25- که مرحوم مغفور ميرزا (ره) و قبرستان، و از آنجا منتهي شود به جاده ي تبريز؛ غربياً منتهي شود به رودخانه ي قريه همايون که معروف به سيلاب همايون است.

26- فکان ذلک وقوعاً و تحريراً في خامس شهر جمادي الثاني من شهور سنه هزار و دويست و نود و چهار هجري، علي ما حرر... و التحيه

27- مطابق با سال اود ئيل [۱۳] سنه ي 1294

28-فمن بَدَّلَهُ بَعدِ ما سَمِعَه فإنّما إِثمُهُ علي الذين يُبَدّلونه

29- وقفاً عاما ًصحيحاً شرعياً

30- و السلام علي من اتبع الهدي و نهي عن الهدي چون حدّ شمالي درست مشروح شود، مجدداً من باب التوضيح نگارش مي‌شود: بايد منتهي شود در سمت غربي لسيلاب جارچي، و از آنجا رو به پايين که سمت جنوب است مي‌آيد و منتهي مي‌شود به جاده ي قريه ي سارمساقلو [۱۴] و از تحت جاده مي‌رود و به مغرب منتهي مي‌شود به سيلاب همايون. حُرِّر ذلک في تاريخ الفوق، سنه ي اود ئيل شهر جمادي الثانيه 1294. هامش سند 1ـ اعترف الواقف المعظم لدي الأحقر. [مهر:] «و رفعناه مکاناً عليّاً».

2ـ ابن مرحوم حاجي ابراهيم. [مهر:] «هو الوهّاب».

3ـ قد اعترف الواقف الموفق بما نمي الي جنابه لدي الاقل ومراعاه الاحتياط صالحت منافع...... الي عالم يحدثه الواقف...... من قبل حجه الاسلام الحاج السيد حسين کوه کمره‌اي ـ سلّمه الله ـ علي المبلغ المعلوم بيني و بينه، و أن يصرف المبلغ المزبور بمستحقه في الاول من ذيحجه الحرام سنه 1294. [مهر:] «هو العليّ الأکبر1243».

4ـ حاجي شعبان. [مهر:] «شعبان».

5ـ ابن مرحوم مشهدي. [مهر:] «عبده الرّاجي خداويردي».

6ـ ابن مرحوم حاجي علي اصغر به تاريخ 14 شهر جمادي الثاني 1294.

7ـ قد اعترف الواقف المؤيَّد الموفق ـ زاد الله توفيقاتِه ـ بتمام ما رُقِّمَ. حَرّره محمد حسن التفرشي ابن مرحوم الميرزا عبد العظيم (نَوّر الهُي مَضجَعَه) [مهر:] «عبده الراجي محمدحسن».

8ـ عالي‌جاه عمده ي الاعيان و الاشراف الحاج حاجي عبد الحسين اقرار و اعتراف بر مضمون متن نمودند. حرره علي ساکن زنجان [مهر:] «يا علي أدرکني».

9ـ بسم الله تبارک اسمه. و إن الإنسان اذا مات ينقطع أمله و عمله إلا من ثلاث: ولد صالح يدعوا له و علم انتفع به بعد موته و صدقه جاريه خيرها و يعم نفعها، شملت التوفيقات الإلهية...الواقف المسطور. فوقف تقربا الي الله تعالي ذلک احدثه علي من سطر من المسلمين لمن و جعل التوليه يسطر تقبل الله منه الباقيه الصالحه و الباقيات الصالحات خيرٌ عند ربک ثواباً و خيرٌ أمَلاً. و اعترف الواقف بکافّة ما سطر لَدَيَّ، و أنا أدعو الله أن يحفظ أهالي بلدنا و مَن يَلحَقُهم من ذُريّاتهم عن مخالفته. حرّره العبد الواثقُ ربَّه العظيم في 13 شهر جمادي الثاني من سنه 1294. [مهر:] «ابوالمکارم الموسوي» [۱۵] 10ـ قد اعترف الواقف المؤيَّد بتوفيق اله. سبحانه..... من البدو إلي الختم لَدَيَّ في12 شهر جمادي الثاني 1294 [مهر:] «صَلِّ علي محمد».

11ـ قد اعترف الواقف ـ وفَّقه الله لِما يُحبُّ و يَرضي ـ بمضمون الکتاب عن اشک والارتياب من المبدء والمآب لدي الداعي دام دوله العليه في 19 شهر صفر المظفر من سنة 1295. [مهر:] «يا خليل الله».

12ـ قد اعترف الواقف الموفّق بما فيه لدي الأحقر. حرّره أقلّ السادات. [مهر:] «محمدمهدي الحسيني»؛ «محسن ابن باقر الموسوي» [۱۶]

13ـ أنا من الشاهدين [مهر ناخوانا].

14ـ قد اعترف الواقف الموفق به جميع ما نمي اليه في الورقه متناوبا مشار اليه بيده الفانيه في 11 شهر جمادي الثاني من الشهور سنة 1294. [مهر:] «عبده عماد الدين الحسيني».

15ـ بسم الله الرحمن الرحيم. قد اعترف بحذافير ما سُطر فيه..... ذيقعدة الحرام سنة 1294. [مهر:] «حسين علي ابن رجبعلي».

16ـ قد اعترف الواقف الموفّق المکرّم لجميع ما رقم في الورقة متناً في 12 شهر جمادي الثاني 1294. [مهر:] «فتّاح ابن اسمعيل الحسيني».

17ـ توضيح آنکه توليت قنات با فرزند عزيز آقا عبد الجليل با اولاد ارشد او نسلاً بعد نسل و بطناً بعد بطن. [مهر:] «و رفعناه مکاناً عليّاً».

18ـ قد أقرّ الحاج المعظم له الواقف بوقوع ما صدر عنه من البدو الي الشهاده لدي الأقل في 12 جمادي الثاني 1294 [مهر:] «فتح الله الموسوي».

19ـ هو. ما سُطر في الورقة مقرون بالصحة و الصواب، و اعترف الواقف. حرّره في ثالث عشر شهر جمادي الثاني سنة 1294. [مهر:] «ابوطالب الموسوي» [۱۷]

20ـ قد اعترف بالمصالحة في ثالث عشر لدي جمادي الثاني 94.

21ـ اعترف الواقف الموفّق المؤيّد بحد ما في الورقه لدي العبد الأقل في عاشر شهر جمادي الأخري من الشهور المعظم سنة 1294. [مهر:] «نصر الله ابن محمدرحيم»؛ [۱۸] «لطف الله» [۱۹]

22ـ هو الله تعالي شأنه. قد اعترف الحاج المعظم المکرم بکل ما في الورقه من البدايه إلي الشهاده بالوقف و الشرط و ساير ما کان لديّ في يوم الجمعة العاشر من جمادي الأخري من سنة 1294. [مهر:] «الواثق بالله الغنيّ عبدُه حسن ابن علي».

23ـ هو. اعترف الحاجّ و المعتمر الواقف بوفق المستطر بما في تلک الورقه من بدو الي التاريخ المرقوم بين يدي الأقل الفاني. [مهر:] «المتوکل علي الله إسمعيل الحسيني.

24ـ [مهر:] «عبدالحسين».

تاريخچه ي خاندان خطيبي‌هاي زنجان

يکي از خاندان‌هاي ديرين زنجان طايفه ي خطيبي‌ها هستند. بر اساس اسناد و مدارک موجود، نسل خطيبي‌ها از تيره ي خالديان قريش است که از بدو ورود اسلام وارد ايران شده‌اند و قرن‌هاي متمادي موطن اصلي آنها شهرهاي نيشابور، مرو و شيراز بوده است. آنان از اوايل قرن پنجم به منطقه ي قزوين و زنجان نقل مکان مي‌‌کنند. در قرن هفتم دو صاحب‌مقام از اين خاندان برخاسته‌اند:

1ـ صدر الدين احمد ابن عبدالرزاق معروف به «صدر جهان» که چهار سال صدراعظم ايلخانيان بود.

2ـ قطب الدين احمد ابن عبدالرزاق معروف به «قطب جهان» که قاضي القضات ممالک اسلامي بود. پس از تغيير و تحولات اجتماعي و سياسي، باز هم از اين سلسله فردي به نام ميرزا عبدالحسين ملاباشي بپاخاست که در زمان شاه طهماسب دوم (1148ـ1135ق) آخرين ملاباشي شاهان صفوي بود. وي در سال 1148ق در دشت مغان به سبب اعتراض به اصلاحات مذهبي نادرشاه و تغيير سلطنت از صفويه به افشاريه، به دستور وي کشته شد. مرحوم آغا بزرگ تهراني در طبقات اعلام شيعه [۲۰] او را جزء شهداي قرن 12 هجري ذکر کرده است. پس از شهادت عبدالحسين ملاباشي، به لحاظ اختناق موجود در زمان نادر، فرزندان ملاباشي مجدداً از اصفهان به موطن اصلي خود منطقه ي زنجان بازگشتند. اولين فرد از اولاد ميرزا عبدالحسين ملاباشي که به زنجان آمده است فردي به نام حاج ميرزا عرب بوده که ابتدا ساکن سلطانيه [۲۱]

شده است. سپس فرزندانش به زنجان نقل مکان مي‌کنند. محل استقرار اوليه ي آنان در محله ي نصرالله خان، در قسمت شمال شرقيِ مسجد و مدرسه ي نصرالله خان بوده که در حال حاضر قسمتي از آن در خيابان فعلي زينبيه واقع شده است. حاج ميرزا عرب فرزندي به نام حاج جلال داشته که روستاي ده‌جلال خدابنده چون سهم الارث ايشان بوده، به نام او نام‌گذاري مي‌شود؛ چرا که حاج ميرزا عرب شماري از روستاهاي سلطانيه و خدابنده را خريداري کرده بود. حاج ميرزا عرب قبل از کوچ به زنجان به تجارت اشتغال داشته و در مسير اصفهان به آسياي صغير تجارت مي‌کرد. حاج جلال نيز فرزندي داشته به نام حاج ميرزا که در اسناد و نامه هاي موجود آن زمان به حاج ميرزاي زنجاني معروف بوده است. حتماً او نيز برادراني داشته که در حال حاضر از آنها اطلاعي در دست نيست. بر اساس تحقيقات نگارنده تاکنون، حاج ميرزاي زنجاني داراي پنج پسر به نام‌هاي حاج عبدالحسين، ميرزا ابراهيم خان مظفر الدوله، حاج زين العابدين، حاج مهديقلي و رضاقلي بوده است که هر کدام از اين فرزندان نيز اکنون در زنجان صاحب نسل هستند. فعلاً نوادگان حاج عبدالحسين و حاج مهديقليِ مرحوم، داراي نام خانوادگي «خطيبي» هستند. نام خانوادگي فرزندان ميرزا ابراهيم خان مظفر الدوله، «مظفري» است و نوادگان رضاقلي مرحوم نيز به «خطيب‌لو» مشتهر هستند. هر چند بر اساس نقل قول‌هاي متعدد، اين خانواده پيش از انتخاب نام خانوادگي رسمي در سال 1304، همچنان عنوان «خطيبي» داشته‌اند. سبب هم آن بوده که از نسل صدر جهان، قطب جهان و صدر الصدور [۲۲]

بوده‌اند و اين هر سه با دارا بودن ملکه ي فصاحت و بلاغت، اغلب خطبه‌خوان بوده‌اند. علاوه بر آنکه مجالس درس و بحث آنها نيز رونق بسزا داشته است. در اين ميان شخصيت ميرزا عبدالحسين ملاباشي که ملاباشي صفويه، يعني: بالاترين مقام روحاني، بوده، در انتخاب اين لقب بي‌تأثير نبوده است. شخصيت اصلي که در مقاله مورد بحث است، حاج عبدالحسين تاجر زنجاني است. وي حدود 1215 ق در زنجان متولد شده و در زمان خود بزرگ‌خاندان خطيبي بوده است. شغل اصلي‌اش تجارت بوده و همواره با اصفهان مراوده داشته است. وي به سبب تجارت و ارثيه‌اي که از پدرش داشته، در زنجان يکي از رجال و اعيان طراز اول شهر بوده است. وي همواره در کارهاي عام المنفعه پيشقدم بوده و بر اساس اسناد و مدارک موجود، او مشوق اصلي آمدن و ماندن آخوند ملا علي قارپوز آبادي به زنجان بوده و سرمايه ي اصلي ساخت مسجد و مدرسه ي چهل ستون را تقبل کرده است. همچنان‌که يکي از دختران آخوند به نام ام سلمه خانم را نيز براي پسرش حاج عبدالرسول تزويج مي‌کند. آخوند در قسمت آخر وصيت‌نامه ي خود درباره ي حاج عبدالحسين آورده است: «اولاد خود را وصيت مي‌کنم به سلوک با يکديگر، و هر بزرگي کوچک خود را مراعات کند؛ و هر کوچکي حرمت بزرگ را نگه دارد؛ و همه را سپردم به خداوند رحمان؛ و بعد از فضل او، عالي‌شأن المکرم المخدوم المحترم حاج عبدالحسين را وصيت مي کنم که به قسمي که با من بود با ايشان هم باشند؛ زيرا که ايشان باني و باعث بر ماندن من در ولايت زنجان شدند. في هفتم محرم 1289. آخوند ملا علي قارپوز آبادي». [مهر:] «و رفعناه مکاناً عليّاً». حاج عبدالحسين بعد از واقعه ي بابيّت در زنجان که شهر دچار خرابي شده و قلعه‌هاي اصلي شهر فرومي‌ريزد، در قسمت غربي شهر نزديک دروازه ي تبريز قلعه‌چه‌اي براي خانواده اش مي‌سازد که حدود بيست هزار متر مساحت داشته و داراي چندين برج بوده و ديوارهايي ضخيم به عرض 5 / 1 متر و ارتفاع 3 متر داشته است. ضخامت ديوارها چنان بوده است که يک نفر اسب‌سوار مي‌توانسته روي ديوار حرکت کند. آثار اين قلعه‌چه تا دهه ي 40 موجود بوده است. از آنجايي که شهر زنجان در دوران قاجاريه به دلايل مختلف در حال گسترش و توسعه بوده؛ از طرفي شهر با کمبود آب آشاميدني و زراعي مواجه بود، به طوري که هنگام خشکسالي‌ها و تغييرات جوي مشکل آب شرب از مشکلات جدّي بوده است؛ مخصوصاً در خشکسالي سال 1288 [۲۳] که علاوه بر مرگ و مير مردم بر اثر قطحي، شمار فراواني نيز در شهر به خاطر آلودگي آب شرب به وبا مبتلا شده، از بين رفتند، در اين زمان عده‌اي از مردم به بزرگان شهر مراجعه کرده، خواستار حل مشکل آب شرب مي‌شوند. در اين ميان حاج عبدالحسين تقبل مي‌کند که قناتي براي تأمين آب شرب شهر زنجان حفر کند. حفر قنات از سال 1288 ق به دست مقنيان مجرب شهر آغاز مي‌شود. البته پيش از آن، در محله ي سرچشمه چشمه‌اي بوده، ولي رفته رفته آب‌دهي آن کم شده و به آب باريکه اي تبديل شده بود. حفر قنات چون در مرکز شهر بود، حاج عبدالحسين با مشکلاتي نيز روبرو بود؛ از جمله اينکه برخي از خانواده‌ها مانع احداث چاه‌هاي [۲۴] قنات مي‌شدند که با سياست و کارداني حاج عبدالحسين نيز اين مشکلات حل مي‌شود. اين قنات که به نام قنات سرچشمه معروف است، از زمين‌هاي روستاي ديزج آباد شروع مي‌شود. چاه‌هاي متعددي هم در مسير آن حفر شده است. بر طبق وقف‌نامه ي موجود، هشت شعبه داشته که شعبه اصلي آن همان محله ي سرچشمه است که در خيابان طالقاني فعلي قرار دارد و محله اي بوده که اکثر منسوبين خانواده ي خطيبي در آنجا زندگي مي‌کردند. در قسمت‌هاي مختلف شهر آب‌انبارهاي متعددي هم ساخته شده و آب آشاميدني مردم شهر در آنجا ذخيره مي‌شده است.ه تا اوايل قرن اخير، 12 آب انبار در داخل حصار که بافت قديمي شهر است وجود داشته است [۲۵] آب‌انباري نيز در محله ي گونيه، نزديک قلعه‌چه ي حاج عبدالحسين ساخته شده بود که تا اين اواخر باقي مانده بود. اين آب‌انبارها از نظر معماري و پلان به طور يکسان شامل سه فضاي مخصوص جمع شدن آب بوده است. ته‌نشست گل و لاي در فضاي نخستين انجام مي‌گرفت و مخزن دوم، آب نسبتاً صافي را در خود جاي مي‌داده است. فضاي سوم که محل برداشت آب بوده است يک پله نسبتاً طويل داشته که عموماً به نام قرخ اياق (چهل پله) ناميده مي‌شد. اين آب‌انبارها با عناصري نظير سنگ، آجر، ملاط ساروج ساخته شده‌اند. فلکه ي خروجي آب، به لحاظ عبور صاف شده، عموما اندکي بلندتر از کف آب انبار تعبيه شده و تماماً داراي فاضلاب جهت لايروبي گل و لاي است. اين آب‌انبارها تا دهه‌هاي اخير، قبل از لوله کشي مورد استفاده ي اهالي بوده است [۲۶]

شعبات قنات سرچشمه با توضيحات کامل در وقف‌نامه آمده است. نکته ي قابل توجه در وقف‌نامه، توضيح حدود اربعه ي زمين‌هاي تحت پوشش قنات است که از زمين‌هاي واقع در بين سيلاب همايوناز آبريز کوه هاي همايون جاري شده، تا رودخانه ي زنجان‌رود ادامه داشت. يعني: از حدود خيابان فرمانداري فعلي تا رودخانه ي سارمساقلو. همه ي اين زمين‌ها متعلق به حاج عبدالحسين بوده و در وقف‌نامه اشاره شده است که هر کس بيست جريب از اين زمين‌ها را حيازت کند، در تصرف و تملک او خواهد بود. اولين اقدام را جهت آبادي زمين‌ها، خود حاج عبدالحسين انجام داده، باغي را در قسمت شمال غربي آن زمين‌ها احداث مي‌کند که به حسين آباد معروف بود و در حال حاضر به علي آباد نامبردار است. اين باغ را حاج عبدالحسين به برادرش ميرزا ابراهيم خان سرتيپ که داماد عبدالله ميرزا دارا حاکم زنجان بود بخشيد تا بتواند از ميهمان‌هاي خود که از رجال کشوري و لشگري دوره ي قاجار بودند در آنجا پذيرايي کند. در خاطرات ناصرالدين شاه، مظفر الدين شاه و محمد علي شاه هم آمده است که در مسير زنجان به آذربايجان، چند شبي را در محل باغ حسين آباد گذرانده‌اند. حاج عبدالحسين فرد خيري بوده است. آن‌گونه که از معمّرين نقل شده است، در قحطي 1288 که به «سال مجاعه» معروف است و مردم به شدت در تنگنا بودند، کفالت بيش از 50 خانوار را شخصاً به عهده داشته و و با احداث تنورهايي در محل قلعه‌چه، به هر خانوار نيازمند زنجاني روزانه يک قرص نان مي‌داده است. در خاطرات و بعضي از سفرنامه‌هاي دوره ي قاجار از حاج عبدالحسين به عنوان يکي از رجال و اعيان زنجان نام برده شده است. سرانجام وي پس از حدود 85 سال عمر با برکت، در سال 1300 ق دعوت حق را لبيک گفته، در محل قبرستان قديمي شهر که نزديک مقبره ي مجتهدي‌ها بود دفن شد. (اکثر بزرگان خاندان خطيبي که هم‌عصر حاج عبدالحسين بوده‌اند، در آنجا مدفون هستند). در اوايل حکومت پهلوي اين قبرستان متروکه شد و دانش‌آموزان دختر در آن محل درختکاري کردند و آنجا قيزلارباغي (باغ دختران) نام گرفت. در روزنامه ي سفر آذربايجان که دافع الغرور نام‌گذاري شده و عبدالعلي اديب الملک برادر محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه به چاپ مي‌رساند، در سال 1275 ق نکات جالبي در خصوص شهرستان زنجان نگاشته شده که در قسمتي از آن به معرفي معارف و رجال شهر در سال مزبور پرداخته است که عيناً نقل مي‌شود: معارف و اعيان شهر عبارتند از: ميرزا ابراهيم خان سرتيپ که نصف املاک «خمسه» مال اوست. حاج شيخ‌علي تاجر، آقا کلب‌علي، آقا نادعلي تاجر، حاجي عباس‌علي، حاجي ابراهيم تاجر، حاجي اسدالله، آقاعبدالحسين، حاجي مهدي‌قلي، امير اصلان خان برادر حسينقلي خان، آقا محمد تاجر، حاج ابوطالب، حسين‌قلي خان نواده ي ذوالفقار خان. از اين 14 نفر که اديب الملک از آنها به عنوان اعيان و رجال شهر نام برده، چهار نفر از خاندان خطيبي بوده‌اند: ميرزا ابراهيم خان سرتيپ که فرمانده ي افواج «خمسه» بوده و در زمان ناصرالدين شاه به مظفر الدوله ملقب گرديد. حاجي عباس‌علي برادرزاده ي حاج عبدالحسين که از تاجران معروف زنجان بوده است. حاج مهدي‌قلي که برادر حاج عبدالحسين بوده است. در خصوص خاندان خطيبي اينجانب [۲۷] تحقيقاتي انجام داده‌ام که به حول و قوه ي الهي، پس از تکميل اطلاعات و اسناد و مدارک موجود چاپ خواهد شد. متن مورد قبول است. محمدعلي محمدي

پانویس

  1. بابلی یزدی ، محمد حسین ولباف خانیگی ، مجید .(1382).قنات های اول نفت .چاپ اول .تهران:انتشارات میراث فرهنگی.
  2. عَقارات جمع عَقار به معنی سرای ، خانه،اثات، آب وزمین وملک ،(فرهنگ معین ،ج1).
  3. الحاج عبدالحسین تاجر زنجانی چهار اولاد ذکور داشت :الف.حاج عبدالجلیل که متولی قنات بود .ب.حاج عبد الرسول ،داماد آخوند ملا علی قار پوزآبادی؛ج. حاج عبد الاحد ملقب به معتمد الرعایا؛4-...؟؟.
  4. قوزان :روستایی از توابع شهرستان ایجرود در 43 کیلومتری استان زنجان.
  5. قور خانه :اسلحه خانه زراد خانه (لغت نامه ی دهخدا).
  6. امامزاده اسماعیل علیه السلام که در محل زمین چمن دبیرستان شریعتی قرار داشت ، ومتأسفانه هیچ گونه کنبد وبارگاهی برای آن ایجاد نشده است.
  7. دهنه ی اصلی سرچشمه ، واقع در خیابان طالقانی فعلی که محوطه ی بازی بود.
  8. بیرون قلعه :منظور از قلعه همان دیوار وحفاظ اصلی شهر بود که در دروازه ی رشت قرار داشت.
  9. همایون :روستایی از توابع شهرستان زنجان در 7 کیلومتری مرکز استان .
  10. مظفر الملک :مظفر الدوله صحیح است .آقاخان مظفرالدوله از مردان مشهور ومعروف شهر زنگان ورئیس فوج اول خمسه بود.
  11. پاشا خان سرتیب: حسین پاشاخان برادر آقاخان مظفر الدوله ملقب به مظفر السلطنه.
  12. ذرع، معادل 16 گروه ؛ یعنی یک متر وچها صدم یک متر (لغت ناامه دهخدا).
  13. اودئیل :از ماه های سال ترکی به معنی سال گاو.
  14. سارمساقلو: روستایی از توابع شهرستان زنجان در 18 کیلومتری مرکز استان.
  15. حاج میرزا ابوالمکارم زنگانی (میرزایی)(1255-1330ق):از روحانیون طراز اول زنجان در دوران مشروطه واز فرزندان میرزا ابوالقاسم میرزایی .
  16. محسن ابن باقر موسوی زنجانی متوفی در 10 دی الحجه 1317ق.
  17. حاج میرزا ابوطالب موسوی زنگانی ملقب به فخر الدین (1259-1329ق)از فرزندان میرزا ابوالقاسم میرزایی.
  18. میرزا نصرالله ابن حاج میرزا عبدالرحیم ملقب به شیخ الاسلام از روحانیون زنگان بوده است .
  19. حاج میرزا لطف الله بن نصرالله بن محمد بن علی زنگانی متولد 1233ق، عالمی ادیب بوده.
  20. در زمان قاجاریه ، به جای «ملا باشی» که در اواخر سلطنت صفویه معمول شده بود ، «صدالصدور» می گفتند.
  21. طهرانی ، محمد محسن ، طبقات أعلام الشیعه ، ج6، ص422-421.
  22. البته به غیر از خاندان ملا باشی ، از خاندان صفویان اصفهان نیز کسانی همراه حاج میرزا عرب بودند که آن ها هم در سلطانیه مستقر شدند واکنون صفوی های سلطانیه از نسل آنانند.در این مدت ، بین این دو خاندان نسبت های سببی وخانوادگی ایجاد شده است.
  23. در تاریخ مفصل زنجان نگارش کریم نیرومند ، این سال به سبب شدت خسارت خشکسالی واز بین رفتن شمار فراوانی از مردم شهر زنجان «سال مجاعه»نام نهاده شده است.
  24. البته آن گونه که از طریق شهرداری بررسی کرده ام ، در حال حاضر نیز از آب چاه های این قنات برای آبیاری پارک جنگلی شماره یک استفاده می شود.
  25. کیانی ، محمد یوسف وهوشنگ ثبوتی (1370).شهر های ایران (شهر زنجان).جهاد دانشگاهی ،ج4، ص224.
  26. ثبوتی ، هوشنگ ،(1365).تاریخ زنجان.ص144-145.
  27. بهمن خطیبی.