موقوفات جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی (گواهی بر نفوذ یک نهاد عام المنفعه در زندگی مردم ایران )

از ویکی خیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ اوت ۲۰۱۷، ساعت ۱۰:۳۲ توسط Wikikhair (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «مؤلف:محمد علی محمدی (م.ریحان) ==چکيده== جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي مؤسس...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

مؤلف:محمد علی محمدی (م.ریحان)

چکيده

جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي مؤسسه اي متکي بر همياري خيرخواهان و داوطلبان خدمات اجتماعي است که در سال 1301 با عنوان «شير و خورشيد سرخ ايران» و با تأکيد بر مديريت ظرفيت‌هاي مردمي، براي رفع نيازهاي محرومان و حمايت از مصيبت‌ديدگان تأسيس شد. 99 سند مندرج در کتاب ميراث ماندگار گوياي نکاتي دقيق از چگونگي نفوذ جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي در محيط زندگي اعتقادي مردم ايران است. گزارش کتاب از انتظارات واقفان از هلال احمر و چگونگي تعامل آنان با مسؤولان اين نهاد در شهرستان‌ها بسيار گوياست، اما توضيحات تحليلي در ذيل هر سند ندارد. جبران اين نقيصه مي‌تواند در ترغيب ديگران به همکاري با هلال احمر و مشارکت در خدمات آن تأثير بيشتري داشته باشد. نويسنده ي مقاله کوشيده است پاره‌اي نقاط قابل ذکر در خصوص اسناد را در برابر ديدگان خوانندگان قرار دهد و پيشنهاد داده است که در چاپ‌هاي بعدي کتاب، علاوه بر اسناد ساير موقوفات هلال احمر، گزارشي از وضعيت کنوني موقوفات و نوع رابطه ي اين جمعيت با واقفان و بازماندگان ايشان ارائه شود تا از اين رهگذر، بر پويايي پيوند جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران با زندگي اعتقادي اقشار مختلف جامعه، بيش از پيش تأکيد شود. کليدواژه‌ها هلال احمر، شير و خورشيد، وقف‌نامه، توليت، نظارت، خدمات اجتماعي

مقدمه

جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي که از حدود ده سالگي با آن مرتبط بوده‌‌ام، مؤسسه اي است متکي بر همياري خيرخواهان و داوطلبان خدمات اجتماعي، که در سال 1301 با عنوان «شير و خورشيد سرخ ايران» و با تأکيد بر مديريت ظرفيت‌هاي مردمي، براي رفع نيازهاي محرومان و حمايت از مصيبت‌ديدگان تأسيس شد؛ و به رغم بدبيني مردم ايران به دستگاه ستم‌شاهي و مؤسسات مرتبط با آن، در جلب اعتماد عمومي توفيقي چشمگير داشت. بخش عمده ي اين توفيق در دهه‌هاي اول به شخصيت اعتقادي برخي مديران محلي اين مؤسسه، و در دهه‌هاي بعد به شخصيت مستقل و اعتقادي مرحوم دکتر حسين خطيبي ـ رئيس سازمان و داماد مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني (ره) ـ و ادب و آزادگي وي در تعامل با خيرخواهان استان‌ها و شهرها برمي گشت. حسين خطيبي فاصله و تفاوتي ميان خود و ساده‌ترين عضو داوطلب جمعيت نمي‌ديد و فراتر از رياستي که داشت يک الگوي محبوب اجتماعي هم به شمار مي‌آمد. هنر اصلي وي در واقع اين بود که توانسته بود شيوه ي سلوک اجتماعيِ اخلاقي‌ترين افراد اهل مسجد و منبر را وارد يک سازمان دولتي ـ مردمي کند و از اين طريق زمينه‌هاي اعمال و القاي فرهنگ دولتي را در جمعيت شير و خورشيد سرخ ايران به حداقل برساند. اعضاي هيأت‌هاي امناي جمعيت هلال احمر در شهرهاي مختلف از ساده‌زيست‌ترين معتمدان محلي با علايق جدي به فعاليت‌ها و خدمات اجتماعي بودند که اگر مشي انقلابي هم نداشتند، نگاهشان به ضرورت تسکين آلام مردم نگاهي مؤمنانه بود؛ و حسن شهرت آنان موجب شتاب ساير خيّران در تأمين نيازهاي اعلام‌شده از سوي هيأت امناي جمعيت هر شهرستان در زمان وقوع حوادث غير مترقبه، و حتي در زمان‌هاي عادي و مناسبت‌هاي ساليانه مثل نوروز مي‌شد. از اين رو هلال احمر نقش به سزايي نيز در تلطيف و جهت‌دهي روابط انساني و اعتقادي شدن اين روابط ميان اقشار مختلف جوامع شهري ايفا مي‌کرد. نکته ي مهم ديگر اينکه قريب به اتفاق تأمين کنندگان امکانات مادي براي افراد تحت پوشش جمعيت و حاميان مالي آنها ناشناخته بودند. نيازمندان با کم‌ترين پيچيدگي‌ها در بررسي نياز‌هايشان مواجه مي‌شدند و سرعت خدمات‌رساني در مواقع وقوع سيل و زلزله يا در حوادثي مثل اخراج توده‌وار ايرانيان مقيم عراق به گونه‌اي بود که بالاترين عامل التيام آلام به حساب مي‌آمد. همين حفظ کرامت به نوبه خود موجب مي شد که خيلي از افراد مورد حمايت جمعيت، پس از رفع نياز و نيل به تمکن مالي، بهترين شکرگزاري به درگاه الهي را پيوستن به جرگه ي اعضا و حاميان اهداف انساني جمعيت بدانند و اين دايره به طور پيوسته و با کمترين رويکرد تبليغاتي در حال گسترش باشد. اين اعتماد، پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تغيير نام جمعيت به هلال احمر نيز به خوبي حفظ شد؛ و علي‌رغم غفلت از نياز مضاعف چنين سازماني به ثبات مديريت، ادامه ي خدمات و ثمرات سازمان منجر به حفظ جايگاه آن در ميان سازمان هاي عام المنفعه ي کشور گرديد. حضور موفق در عرصه ي امدادرساني در جبهه‌هاي دفاع مقدس و شهرهايي که آماج حملات موشکي و هوايي بودند؛ نيز همراهي‌هاي بعدي با ساير نهادهاي حمايتي مثل کميته ي امداد امام خميني از فعاليت‌هاي قابل ملاحظه ي جمعيت هلال احمر است. البته اگر اين فعاليت‌ها با تقسيم دقيق‌تر وظايف و حيطه‌هاي عمل هر دستگاه نيز همراه مي‌شد و اطلاع‌رساني کامل و مستمري در اين خصوص به عمل مي‌آمد، بازده خدماتي و تأثير اجتماعي و فرهنگي آن ـ به ويژه از حيث استخراج و جاري کردن ارزش‌هاي اعتقادي در بستر عمل اجتماعي ـ صد چندان مي‌شد.

کتاب ميراث ماندگار

جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران در هشتادمين سالگرد تأسيس، به ابتکار عباس صحرايي اردکاني دبير کل وقت جمعيت، مجموعه ي اسناد موقوفات خود را منتشر کرد تا امانتداري اش را به واقفان اثبات نمايد و اعتماد مؤمنان را بيش از پيش متوجه خود کند و بر تمايل آنان به سپردن موقوفات جديد و سهيم شدن در خدمات آتي هلال احمر بيفزايد. در اين اقدام حقوقي و فرهنگي به همت عباس صحرايي اردکاني ـ که دانش‌آموخته ي رشته ي حقوق بود ـ ابتدا مجموعه‌اي مختصر شامل پنجاه سند از موقوفات هلال احمر انتشار يافت و سپس با گسترش همان مجموعه در ويرايش بعدي، 99 سند شامل وقف‌نامه‌ها و اسناد تکميلي و الحاقي در ضمن کتابي با عنوان ميراث ماندگار ارائه شد. به دنبال آن، اسناد تازه‌اي نيز شناسايي و بازيابي شد که به فاصله ي کمتر از يک سال موجب تمايل سازمان به چاپ مجموعه ي اسناد صلح و هبه، و تکميل و چاپ مجدد مجموعه ي اسناد وقفي گرديد. اسناد صلح و هبه در کتابي دو جلدي با عنوان يادگار ماندگار منتشر شدند، امّا چاپ دوم کتاب ميراث ماندگار و افزودن اسناد جديد به اين مجموعه ي نفيس، بر اثر تغيير مديريت‌ها به فراموشي سپرده شد و اکنون که قريب ده سال از آن زمان مي گذرد، به احتمال قوي مي‌توان گفت حداقل پنجاه مورد به موقوفات هلال احمر اضافه شده است. چنان‌که انتظار مي‌رفت، انتشار کتاب ميراث ماندگار تجديد و تقويت اهتمام رؤساي هلال احمر شهرستان‌ها را به امر وقف در پي داشت و بار ديگر موفقيت در نگهداري، مديريت و ارتقاي بهره‌وري موقوفات موجود و ثبت موقوفات جديد را به يکي از نشانه‌هاي توانمندي و نفوذ اداري و اجتماعي رده‌هاي مختلف مديريتي جمعيت تبديل کرد؛ چرا که مؤسسات بزرگ حمايتي بيشترين زمينه ي اقتدار و نفوذ اجتماعي را از طريق تبديل روابط عادي خود با مردم به ارتباط اعتقادي کسب مي‌کنند؛ و در قالب وقف مي‌توان پيوندي عميق و مستمر ميان انگيزه‌هاي اعتقادي و اجتماعي و مؤثرترين ترابط ميان مناسک ديني و روند جامعه‌سازي را سامان داد.

کتاب ميراث ماندگار صرفاً حاوي تصاوير اسناد وقف است که متن حروف‌چيني هر سند را بدون ارائه ي هرگونه توضيح و تحليلي از متن وقف‌نامه و شرايط و مقدمات انعقاد آن در معرض ديد قرار مي دهد و نام‌هايي ارجمند را يادآوري مي‌کند که بالغ بر شصت سال از فوت برخي از آنان مي‌گذرد. اين امر به نوبه خود براي ديگران به ويژه وارثان آن مرحومان و کساني که به نحوي در جريان فوايد عمل الهي ايشان قرار مي‌گيرند انگيزه‌آفرين است. 

در عين حال شرح پاره‌اي نکات در ارتباط با متن هر سند نيز لازم و ضروري به نظر مي رسد که جاي خالي آن در کتاب ميراث ماندگار مشهود است؛ و بايد اميدوار بود اهتمام مسؤولان فعلي جمعيت هلال احمر موجب رفع آن در چاپ بعدي کتاب شود.

مرور و تحليلي برمتن اسناد

تاريخ امضاي نخستين سند چاپ‌شده در کتاب، ارديبهشت 1308، يعني هفت سال پس از تأسيس سازمان است؛ و آخرين سند چاپ‌شده، تاريخ تيرماه 1381 يعني هشتاد سالگي سازمان را بر تارک خود دارد. پراکندگي موقوفات مورد اشاره و تنوع آنها نيز چشمگير و الهام‌بخش است و حکايت از موفقيت سازمان در جلب توجه خيّران به وقف ـ به ويژه در فضاي قبل از انقلاب ـ و اثبات صداقت و صلاحيت خود براي پيگيري نيات واقفان در نقاط مختلف کشور دارد. از حيث مقاصد وقف هم مي توان ترکيب موقوفات مورد اشاره در کتاب ميراث ماندگار را بسيار جالب دانست. کمک به بيماران و تأمين مصارف بيمارستان هلال احمر شهرستان ساري از درآمد موقوفات زراعي، چهارده باب مغازه و يک تيمچه، خلاصه ي پنج سند اول است که در سال‌هاي 1308 تا 1312 تنظيم شده اند. واقف اولين موقوفه حجت الاسلام حاج شيخ عبدالرحيم مجتهد رحماني است که خود در زمان تنظيم سند رئيس کميسيون [امناي] بيمارستان و رئيس جمعيت شير و خورشيد ساري بوده است. در هنگام تنظيم سند همه ي اعضاي کميسيون [امناي] بيمارستان حضور ‌داشته‌اند و در وقف‌نامه تصريح شده که توليت اين موقوفه همواره و نسل به نسل بر عهده ي رئيس و اعضاي هيأت امنا يا هيأت مديره ي بيمارستان خواهد بود. در عين حال و از باب تأکيد بر انحصار عايدات موقوفه به بيمارستان و اطمينان از تغيير مصارف آن، از ايالت جليله [=استاندار] و رئيس وقت اوقاف و رئيس بهداري استان هم به عنوان ناظران امر نام برده شده است. به اين ترتيب واقف که در عين حال اولين تحويل‌گيرنده ي موقوفه است، دوره ي توليت خود را نيز تنها تا زماني که رياست او بر کميسيون مورد بحث به قوت خود باقي است قرار داده و هرگونه شائبه ي تمايل به حفظ اِشراف خود بر بيمارستان شهر را منتفي ساخته و در عين حال با ساده‌نويسي وقف‌نامه کوشيده است بهترين الگو را براي احتراز از پيچيده کردن اعمال خير به همشهريان و مسؤولان همدوره ي خود و جانشينان ايشان عرضه کند. در عين حال اين جمله نيز در انتهاي وقف‌نامه ديده مي‌شود که با توجه به احوال روزگار واقف جاي تأمل دارد: «فَمَن بَدَّلَهُ من بَعدِ ما سَمِعَه فإنّما إثمُهُ علي الّذين يُبَدِّلونَه». واقف دومين موقوفه حاج محمد باقر تاجر ساروي است، اما سندي که در کتاب به چشم مي‌خورد مصالحه‌نامه‌اي است که ورّاث وي با فروشندگان زمينِ معوض، براي جبران از دست رفتن زمين موقوفه امضا کرده‌اند؛ زيرا مورد وقف يک دانگ و نيم از قريه ي «کوچک‌سرا» بوده و پس از مرگ واقف همه ي اين قريه به تصرف پهلوي اول در آمده است؛ لذا وراث واقف چاره را در اين ديده‌اند که چهار هزار تومان معادل بهاي مورد وقف را براي خريد اراضي بهتر، به نام بيمارستان ساري در اختيار بگذارند و بخشي از اراضي «گل چيني» و «سنگريزه» را خريداري و به تصرف وقفي بيمارستان [=شير و خورشيد] ساري درآورند. از اين رو بعد از تمام توضيحات در پايان صلح‌نامه ي مزبور آمده است: «...معادل دو سهم و خمسِ سهم از نه سهم مشاع از کل شش دانگ قريتَين گل چيني و سنگريزه... متعلق به کميسيون مريض‌خانه ي پهلوي [=شير و خورشيد] ساري که در همين انتقال نامچه براي مريض‌خانه وقف شده که موافق مدلول وقف‌نامه ي مسجَّل در حاشيه [ي‌ سند]، عوايد آن براي مصرف لوازم مريض‌خانه برسانند». حاج حسن تاجر عرب سومين واقف مورد اشاره ي کتاب نيز يک دانگ مالکيت هر يک از چهارده باب دکان و يک باب تيمچه ي واقع در دروازه ي استرآباد ساري را ـ که تنها سه دانگ آنها در مالکيت وي بوده است ـ وقف مصارف مريض‌خانه ي شير و خورشيد ساري کرده، تا با نظارت کامل حاکم وقت مازندران [=استاندار] و هيأت مديره ي شير و خورشيد سرخ ساري، پس از کسر هزينه ي تعمير موقوفات به مصرف مريض‌خانه برسد؛ و البته همان جمله که در انتهاي سند اول بود در انتهاي اين سند هم به چشم مي‌خورد؛ و اين در واقع يادآور حضور و دخالت حجت الاسلام رحماني، رئيس شير و خورشيد ساري و نقش وي در ترغيب واقف به عمل وقف و اصرار او بر رعايت کامل احتياطات لازم، شايد از بيم طمع‌ورزي‌هاي درباريان و مقامات مقلد تجاوزگري رضا خان به اراضي ارزشمند است که حکايت‌هاي مفصل از آن در حافظه ي تاريخ معاصر ضبط است. البته اين جمله را مي‌توان در پايان بسياري وقف‌‌نامه‌هاي ديگرِ همين دوران و قبل از آن نيز ديد؛ و شايد گمان شود قيد چنين نکته‌اي را که از بديهيات شرعي امر وقف است بايد از لوازم عقد وقف دانست. در سند چهارم، ورثه ي ميرزا محمد خان سورتيجي ملقب به اشجع الملک و در سند پنجم نيز يکي از خواهران وي اراضي و مراتعي [؟!] را که در مالکيت ايشان بوده براي مصارف مريض‌خانه ي ساري و در صورت انحلال آن براي «مطلق مصارف خير در ساري» وقف کرده‌اند. سند اخير را مي‌توان مکمل سند ماقبل آن دانست. کيفيت مراتع مورد اشاره و چگونگي تملک شخصي آنها نيز نکته‌اي مستقل است که در جاي خود و با مراجعه و بازديد و کسب اطلاع از کيفيت اراضي مذکور در حدود هشتاد سال پيش مي‌توان دنبال کرد. موقوفات سند ششم و هفتم يک باب خانه در خيابان فردوس شاهرود و يک باب خانه ي ديگر در مجاورت بيمارستان شهر هستند که عوايد اوّلي صرف حمايت از بيماران مي‌شود و خانه ي دوم به منظور توسعه ي بيمارستان تخريب مي گردد. تاريخ اين اسناد دي ماه 1314 و بهمن 1324 هجري شمسي است و شخص واقف ـ محمد عظيما ـ در عين حال بنيان‌گذار بيمارستان شهر نيز هست که در اختيار جمعيت قرار داشته، و امر نظارت و تعيين توليت آن در انحصار واقف و ورثه ي وي نسل به نسل قرار داده شده است. اسناد هشتم، نهم و دهم، عمارتي بزرگ را همراه با رقباتي وسيع در روستاهاي اطراف صومعه‌ و تعدادي قالي و قاليچه و يک عمارت ديگر در تهران و تعدادي سهام شرکت مخابرات ايران، دوازده باب مغازه و آپارتمان‌هاي بالاي آنها و خانه ي ديگري در خيابان سعدي تهران تحت توليت جمعيت قرار مي دهند تا عوايد آنها صرف نگهداري يتيمان، حمايت بيماران، اطعام فقرا، اقامه ي عزاداري هاي محرم و ماه مبارک رمضان و ساير امور ـ به تشخيص سازمان ـ گردد.

نام واقف حاج علي آقا تاجر تهراني معروف به وينه با اصليت اصفهاني است. بخش عمده ي مراتب وقف در متن وصيت‌نامه ي وي درج شده که سند هشتم مندرج در کتاب است. وصيت‌‌نامه‌اي که پس از نام بردن دو نفر به عنوان وصي موصي تصريح مي‌کند: «در صورت نبودن هيچ کدامشان، نماينده ي بنگاه شير و خورشيد سرخ جسد موصي را در حرم مطهر حضرت معصومه... دفن نمايند»؛ و اين درجه از اعتماد اگر قدر آن دانسته شود، عالي‌ترين سرمايه و قوي‌ترين پشتوانه ي چنين تشکيلاتي است. 

وصيت‌نامه همچنين تصريح مي‌کند: «بنگاه شير و خورشيد سرخ حق «تبديل به احسن» رقبات موقوفه را در صورت مقتضي دارد»، اما در ذيل آن يادآوري کرده است که: «مريض‌خانه ي مذکور در بالا [در متن وصيت‌نامه] به اطفال يتيم بي‌بضاعت اختصاص دارد و عوايد موارد وقف مسطور به شرح مذکور بايد فقط به مصرف آنها برسد». در سند نهم نيز که وقف‌نامه‌اي با تاريخ ده سال بعد از وصيت‌نامه، يعني اول آبان 1327 است، از موقوفاتي جديد ياد مي‌شود و مي‌توان از اين اقدام جديد نتيجه گرفت که واقف با توجه به نظارت مستقيم خود در طول ده سال، از عملکرد جمعيت نسبت به موقوفات قبلي رضايت کامل داشته است. سند دهم تصويري از سند ثبتي مِلک موقوفه ي مرحوم وينه است که به نام جمعيت شير و خورشيد سرخ ايران به عنوان توليت صادر شده، و تارخ ثبت آن ـ بيستم فروردين 1340 ـ را نشان مي‌دهد که واقف تا مدتي قبل از همين تاريخ در قيد حيات بوده و بر عملکرد جمعيت نظارت داشته است. سند يازدهم به ملکي واقع در خيابان لاله زار نو تهران اشاره دارد که عرصه ي آن وقفي بوده و اعياني آن به صورت يک باب درمانگاه در مقابل يک سر نبات زرد شهري از سوي آقاي محمود وحيد سعد در تاريخ بيست و پنجم تير 1329 به نفع جمعيت شير و خورشيد سرخ تهران صلح شده است. بنا براين نمي‌توان تشخيص داد که جمعيت تا قبل از اين تاريخ بر عرصه ي ملک مزبور توليت داشته يا خير. واقف سند دوازدهم در بهمن ماه 1330 آقاي ابوالقاسم نجم اهل و ساکن خيابان کاخ [فلسطين] شمالي تهران، و موضوع وقف دو عمارت واقع در چاله‌ميدان تهران براي احداث درمانگاه مستمندان به توليت و تصدي شعبه ي مرکزي جمعيت است؛ و نام‌برده بدون اشاره به نسبت خود با مالک اوليه ـ که طبعاً از بستگان درجه اول وي بوده است ـ از جمعيت مي‌خواهد بخشي از درمانگاه مستحدثه در موقوفه را به نام مشار اليها ـ بانو معصومه شاهرودي ـ نام‌گذاري کند. همين واقف در وقف‌نامه‌اي ديگر ـ سند شماره ي سيزده کتاب ـ به تاريخ دو سال بعد، سه دانگ از شش دانگ يک دکان واقع در عودلاجان را براي تأمين مخارج درمانگاه فوق الذکر وقف کرده و حق نظارت را براي خود و اولاد ذکورش نسل به نسل مقرر داشته است. سند چهاردهم نيز داراي صورت ظاهري صلح است، اما شروط ضمن عقد از جمله تعبيرِ «به قيد حبس دائمي» به وضوح نشان مي‌دهد هدف آن، وقف ملک مورد نظر به قصد توسعه ي پرورشگاه سيرجان بوده و ملاحظات ناگفته مثل محدوديت وکالت‌نامه ي وکيل مُصالح اصلي، موجب تمايل به عنوان صلح شده است. با تنظيم اين سند در تاريخ دوازده آبان 1331، يک باب خانه به مالکيت پرورشگاه شير و خورشيد سرخ شهرستان سيرجان کرمان ـ که داراي شخصيت مستقل حقوقي است ـ درآمده است. مُصالح نيز آقاي محمد ابراهيم سها به وکالت از رستم ماونداد بوده است. سند همچنين تصريح دارد که: «ضمن عقد مصالحه، آقاي وکيل مزبور از طرف موکل، شرط شرعي و قانوني نمود به اينکه خانه ي مورد مصالحه را به هيچ عنواني خريد و فروش قطعي انتقال ندهند و يا بخشش و صلح ننمايند». سندهاي پانزدهم و شانزدهم کتاب، وصيت‌نامه و اقرارنامه‌اي است حاکي از وقف چند ملک زراعي و مالکيت دو قريه در حومه ي شهر مياندوآب و تکاب از سوي مرحوم حسن افشار و بازماندگان وي در سال 1332، که عايدات ساليانه ي آنها در زمان تنظيم وصيت‌نامه قطعاً بيش از ده هزار تومان [شايد معادل دويست ميليون تومان امروز] بوده است؛ زيرا در وصيت‌نامه مي‌خوانيم: «لا اقل هر ساله ده هزار تومان از عايدات آن املاکات را به شير و خورشيد و غيره بپردازد...». ساير وقف‌نامه‌ها نيز به همين ترتيب املاک وسيع و پرارزشي را تحت توليت اين جمعيت و سازمان قرار مي دهند که از آن ميان مي‌توان به درمانگاهي در محله ي دربند شميران، ده‌ها قريه و باغ و مزرعه در استان هاي کرمان و آذربايجان، چند حمام و آب‌انبار و رخت‌شوي‌خانه و گاراژ و چند چاه و قنات، چند پرورشگاه و بيمارستان و بنگاه خيريه، ده ها خانه ي مسکوني و مستغلات ديگر در نايين، کاشان، سيرجان، لنگرود، نيشابور، تهران، بابل، قم، اراک، تکاب، کرمان، مراغه، مياندوآب، کرج، خسروشهر و شبستر، خوي، زنجان، مشهد، آبادان، رفسنجان، شوش، فريدون کنار، شيراز، اردبيل، سرعين، زرين شهر، باغ بهادران و اردکان اشاره کرد که واقفان آنها پزشک، مهندس، کشاورز، خانه‌دار، تاجر و کاسب هستند. در برخي وقف‌نامه‌ها نيز شاهد تأکيد برخي از خانواده‌هاي شهداي دفاع مقدس، بر ذکر نام شهيد خود به عنوان واقف هستيم. اهداف و مقاصد وقف و مصارف عايدات موقوفات مزبور نيز علاوه بر آنچه قبلاً اشاره شد، شامل تأسيس پرورشگاه، مصارف خير به معني عام، توسعه و تأسيس بيمارستان و درمانگاه و داروخانه، تعمير مسجد، پرداخت حقوق امام جماعت و خادم و مؤذن مسجد، تأمين داروي مجاني براي فقرا، خدمات و مأموريت‌هاي جاري هلال احمر، تأسيس زايشگاه و اورژانس، ايجاد بخش‌هاي امراض ريوي و قلبي و چشم و فلج اطفال، تأمين خاکه و ذغال مصرفي زمستان فقرا، تأمين امکانات براي دانش‌آموزان مستمند، خريد کفش و لباس براي کودکان يتيم و بي‌سرپرست يا بدسرپرست، تأسيس مؤسسات فرهنگي به تشخيص سازمان، هزينه‌هاي کفن و دفن مردگان، نگهداري و مديريت مؤسسات مختلف درماني و خيريه و آموزشي، تأسيس آزمايشگاه، روضه ي حضرت زهرا، رسيدگي به امور زندگي مساکين و ابن السبيل و حمايت دانشجويان فقير است؛ و در تعداد قابل توجهي از اسناد، ضمن تعيين مسؤول هلال احمر محل به عنوان متولي، تأکيد شده است که وي حق توليتي دريافت نخواهد داشت؛ و هرگاه امکان عمل به نيتِ تصريح‌شده ي وقف نباشد، مي‌تواند به تشخيص خود عوايد يا اصل موقوفه را به امور ديگري اختصاص دهد. به عنوان مثال بانو بدر الملوک رهبري در وقف‌نامه ي خود ـ سند شماره ي بيست و يکم کتاب ـ به تاريخ اول خرداد 1335، خانه‌اي واقع در خيابان شاه آباد [=خيابان جمهوري اسلامي] تهران روبروي سقاخانه ي آيينه را با عنوان کلي «جهت تأسيس امور خيريه» و با توضيح «بنا به مقتضيات و حوايج وقت جمعيت» وقف کرده و خواسته است که از مرحوم هدايت قلي رهبري [احتمالا پدر مشارٌ اليها] در موقوفه نام برده شود. همچنين محمد صادق شفيع زادهواقف موقوفات موضوع اسناد سي و دوم تا سي و نهم کتاب، که همگي با احداث، تجهيز، توسعه و تأمين هزينه‌هاي بيمارستان «شفيع‌زاده»ي بابل مرتبط است، در متن هر سند به نحوي لذت روحاني خود را از پيش‌قدم شدن در اين امر ذکر مي‌کند؛ و سرانجام چون توانايي خود را بر اثر بيماري ريوي از دست مي‌دهد، در سند شماره ي 39، قائم مقامي توليت موقوفات را در حيات خود به جمعيت مي‌دهد و انگيزه ي خود را نيز اين‌چنين بيان مي‌کند: «...ايجاب مي‌نمود اداره ي امور موقوفه به کسي سپرده شود که مورد اعتماد کامل بوده و صلاحيت تامه داشته باشد...». موقوفه ي جالب بعدي بيمارستان فاتح کرج است که موضوع اسناد شماره ي 48 و 49 است و آن را مرحوم حاج محمد صادق فاتح وقف کرده است. واقف در سال 1340 توليت آن را به خود و سپس به رئيس هيأت مديره ي شرکت «آباداني جهان» و رئيس هيأت مديره ي «جهان چيت» اختصاص داده تا بتوانند از درآمد شرکت نيز به تحقق اهداف وقف‌نامه کمک کنند، اما نظارت را به جمعيت واگذار مي‌کند که شرح آن را عيناً در وقف‌نامه ي تنظيمي مرور مي‌کنيم: «و نظارت در حسن انجام امور و مصارف موقوفه با هيأت مديره ي جمعيت شير و خورشيد سرخ مرکزي تهران است». نکته ي مهم ديگر در اين اسناد، رعايت دقت‌هاي حقوقي است که موجب شده تقريباً هيچ يک از موقوفات هلال احمر از حيث نحوه ي تأمين هزينه‌هاي نگهداري و تعمير و ترميم خود بلاتکليف و دچار ابهام نباشند. در برخي وقف‌نامه‌ها نيز ترکيبي از رئيس جمعيت هلال احمر محل، نزديکان واقف و معتمدان محلي به عنوان هيأت نظارت تعيين شده‌اند و گاه مسؤوليت و توليت امور موقوفه به استاندار يا شهردار محول شده است. مناسب است به برخي ديگر از اسناد جالب کتاب ميراث ماندگار نگاهي بيفکنيم. به عنوان مثال در سند شماره ي 61 (صفحات 376 و 377) که واقف آن حاجيه خانم نه نه کاظمي اهل ابهر زنجان بوده‌ است

فهرست موقوفات به قرار ذيل احصا گرديده است:

1ـ شش دانگِ يک قطعه باغ انگوري؛

2ـ سه دانگ مشاع از شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛

3ـ دو دانگ مشاع از شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛

4ـ شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛

5 ـ پنج سير و سه هشتم سير مشاع از 240 سهم قنات امام جمعه و اراضي آن؛

6ـ شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛

7ـ شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛

8ـ سه دانگ مشاع از شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛

9ـ شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛

10ـ شش دانگ يک قطعه زمين زراعي؛

11ـ چهل و پنج ساعت آب از چشمه‌سار؛

12ـ يازده ساعت آب از قنات خونين‌آب؛

به اين ترتيب مساحت اراضي و باغات وقف شده تنها طي همين يک سند بالغ بر صدها هزار متر مربع است که عوايد همه ي آنها به تأمين داروي مورد نياز فقرا اختصاص يافته است. سند جالب ديگر، وقف‌نامه ي بانو «شکار آزرمي واحد» اهل مراغه، مندرج در صفحات 387 و 388 کتاب به عنوان سند شماره ي هشتاد و هشتم است. به موجب اين سند، در تاريخ بيست و ششم آبان 1364، بانوي مذکور خانه‌اي را به جمعيت هلال احمر مراغه منتقل مي‌کند تا پس از فوت واقف «به هر ترتيب که جمعيت هلال احمر صلاح بداند به نفع فقرا و مستضعفين استفاده نمايد». متن اين سند گوياست که خانه ي مورد وقف تنها سرپناه اين بانوي شصت ساله بوده، و اختيار تامّي که از حيث تعيين نوع استفاده از ملک به هلال احمر مي‌دهد، بازتابي از رابطه ي اعتقادي او با هلال احمر به عنوان يکي از نهادهاي مأمور حمايت از مستضعفين در نظام جمهوري اسلامي است. همين رابطه ي اعتقادي را به نوعي ديگر در وقف‌نامه ي آقاي علي خوش‌رفتار ـ سند شماره ي 89 ـ مي‌توان ديد که در تاريخ بيست و يکم اسفند 1364، ضمن وقف چهار قطعه زمين به مساحت مجموع 1033 متر مربع در قم، تصريح مي‌کند: «وقف دائمي و ابدي نمود.... جهت احداث واحدهاي اداري و آموزشي و درماني و فرهنگي جمعيت هلال احمر شهرستان قم، و توليت آن را قرار داد با جمعيت هلال احمر شهرستان قم؛ و هيچ يک از ادارات و ارگان‌هاي دولتي و نهادهاي انقلابي حق مداخله و تصرف در مورد وقف ندارند». اما شايد جالب‌تر از همه ي اينها، شريک شدن هلال احمر با آستان قدس رضوي به موجب سند شماره ي 90 کتاب در منافع موقوفه ي آقاي دکتر علي حاج صادقي در سيرجان است. موقوفه ي ايشان به تاريخ دوازدهم اسفند 1368 مبلغ يک ميليون تومان وجه نقد است که يک‌عُشر منافع سالانه ي آن را وقف آستان قدس رضوي، يک‌عُشر ديگر را وقف هلال احمر سيرجان براي هزينه‌هاي خدمات بهداشتي و درماني، و يک‌عُشر را نيز وقف بيمارستان امام رضاي سيرجان کرده و از آستان قدس رضوي به عنوان توليت موقوفه خواسته است هر سال پس از عمل به وقف، باقي‌مانده ي منافع را به اصل مبلغ وقف‌شده اضافه و در حساب سپرده بلند مدت منظور نمايد تا اصل موقوفه و منافع آن همواره در حال تزايد باشد. در صدر وقف‌نامه به نيت واقف اين گونه اشاره شده است: «حرفه ي پزشکي حرفه‌اي شريف و معنوي است و رابطه ي مادي بين پزشک و بيمار به معنويت اين حرفه ي مقدس لطمه زده و خواهد زد. به اميد از ميان برداشته شدن رابطه ي مادي موجود بين پزشک و بيمار. الحمد لله الواقف علي الضمائر...». در ذيل وقف‌نامه نيز اختيار مصرحي به توليت موقوفه داده شده که شيوه ي نگارش آن قابل تأمل است: «در هر يک از موارد اجراي عمل به وقف و در هر زمان که به واسطه ي موانع و معاذير شرعي و قانوني اجراي شرايط وقف متعذر گردد، متولي و مجري با احراز محل انسب به نيت واقف، مجاز به اجراي آن خواهد بود». اشاره شدکه برخي اسناد مندرج در کتاب ميراث ماندگار مزين به نام و ياد شهيدان است؛ از اين جمله بايد به سند شماره ي 91، موقوفه ي خانواده ي شهيد احمد درويش سلطاني در روستاي احمد آباد سيرجان اشاره کرد که شامل همه ي اموال غير منقول باقي‌مانده از شهيد ـ يعني: يک ملک مسکوني روستايي و دو قطعه باغ پسته با سهم مرقوم از موتور آب ـ است و در وقف‌نامه آمده که عوايد آنها بايد صرف مراجعين بي‌بضاعت درمانگاه شهيد احمد سلطاني شود. در پايان سند نيز قيد شده است: «پرداخت هزينه‌هاي ضروري و خريد تجهيزات و توسعه ي آن مرکز از محل موقوفه بلامانع است». سند قابل توجه ديگر، يک تعهدنامه ي مندرج در صفحه ي 401 کتاب است که طي آن جمعيت هلال احمر سيرجان به عنوان متولي موقوفاتِ خانم فاطمه ي دهيادگاري، به وي تعهد مي‌دهد پس از فوت او، تا پنج سال هر سال يک گوسفند به نيت مشارٌ اليها در روز عيد قربان ذبح کند. اين گونه تعهدات، گواه شعاع نفوذ جمعيت هلال احمر در حريم اعتقادي مردم است که مي‌تواند به عنوان پشتوانه‌اي مناسب براي ترويج وقف و تنوع بخشيدن به موضوعات آن مورد بهره‌برداري قرار گيرد و کارنامه ي خدمات امدادي، حمايتي و فرهنگي جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي را کامل‌تر و درخشان‌تر کند. اسناد نود و هشتم و نود و نهم کتاب ميراث ماندگار نيز مجموعاً از وقف چهار دانگ از خانه ي معروف به «خانه ي چهار ميرزايي» در اردکان به نام شهيد محمود صحرايي حکايت مي‌کند که با توجه به ويژگي‌هاي اين خانه ـ به عنوان بخشي از ميراث فرهنگي شهرستان اردکان ـ در پايان هر دو وقف‌نامه مي‌خوانيم: «بيع وقف جايز نيست مگر آنکه انتفاع از آن ممکن نباشد، يا عمران آن متعذر باشد». نمايه ي اسناد که شامل فهرست اشخاص حقيقي و حقوقي و فهرست اماکن است، با دقت تمام در انتهاي کتاب و قبل از تصاوير موقوفات درج شده است. از ميان تصاوير کتاب مي‌توان به تصوير مجسمه ي دکتر علي حاج صادقي در خياباني به نام وي در سيرجان اشاره کرد که يادآور خدمات و نقش معرفتي اين پزشک اهل لنگرود به مردم سيرجان و روستاهاي آن، از آغاز مهاجرت و سکونت در سيرجان تا پايان عمر اوست. بسيار پسنديده خواهد بود اگر چاپ‌هاي بعدي کتاب علاوه بر اسناد ساير موقوفات هلال احمر، دربردارنده ي گزارشي از وضعيت کنوني موقوفات و نوع روابط جمعيت با واقفان و بازماندگان ايشان باشد تا از اين رهگذر پويايي پيوند جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران با زندگي اعتقادي اقشار مختلف جامعه مورد تأکيد مجدد قرار گيرد.