آثار تفاخر (قرآن): تفاوت بین نسخهها
جز («آثار تفاخر (قرآن)» را محافظت کرد ([ویرایش=فقط مدیران] (بیپایان) [انتقال=فقط مدیران] (بیپایان))) |
|||
سطر ۹۸: | سطر ۹۸: | ||
[[خداوند]]، کسی را که متکبر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد. • آنها کسانی هستند که [[بخل]] میورزند، و [[مردم]] را به بخل [[دعوت ]] میکنند | [[خداوند]]، کسی را که متکبر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد. • آنها کسانی هستند که [[بخل]] میورزند، و [[مردم]] را به بخل [[دعوت ]] میکنند | ||
منظور در این جمله این نیست که فقط با [[زبان]] به مردم میگویند بخل بورزید، بلکه با روشن عملی خود مردم را به بخل وادار میسازند، حال چه اینکه به زبان هم [[دعوت]] بکنند، و یا سکوت نمایند، چون این طایفه همواره دارای ثروت و اموالند، و طبیعتا مردم به [[کاخ]] و زندگی آنها تقرب میجویند، و از دیدن [[زرق]] و [[برق]] زندگی آنها حالت [[خضوع]] و دلدادگی پیدا میکنند، چون طمع طبیعت بشر است، پس عمل افراد [[بخیل]] خود دعوت کننده مردم به بخل است، به [[بخل]] امر میکند، و از انفاق منع مینماید، و مثل این است که با زبان امر و منع کنند. | منظور در این جمله این نیست که فقط با [[زبان]] به مردم میگویند بخل بورزید، بلکه با روشن عملی خود مردم را به بخل وادار میسازند، حال چه اینکه به زبان هم [[دعوت]] بکنند، و یا سکوت نمایند، چون این طایفه همواره دارای ثروت و اموالند، و طبیعتا مردم به [[کاخ]] و زندگی آنها تقرب میجویند، و از دیدن [[زرق]] و [[برق]] زندگی آنها حالت [[خضوع]] و دلدادگی پیدا میکنند، چون طمع طبیعت بشر است، پس عمل افراد [[بخیل]] خود دعوت کننده مردم به بخل است، به [[بخل]] امر میکند، و از انفاق منع مینماید، و مثل این است که با زبان امر و منع کنند. | ||
− | و اما اینکه فرمود: (آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده را کتمان میکنند) از این بابت است که افراد[[ بخیل]] وقتی به مواردی که جای [[انفاق]] است بر میخورند تظاهر به [[فقر]] میکنند چون از سؤال مردم و درخواست کمکشان سخت ناراحت میشوند، و از سوی دیگر میترسند اگر از دادن مال، خودداری کنند، مردم خونشان را بریزند، و یا آرامش زندگیشان را سلب کنند، برای اینکه مردم متوجه ثروت و اموال آنان نشوند، لباس پاره میپوشند، و غذای نامطلوب میخورند. | + | و اما اینکه فرمود: (آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده را کتمان میکنند) از این بابت است که افراد[[ بخیل]] وقتی به مواردی که جای [[انفاق]] است بر میخورند [[تظاهر]] به [[فقر]] میکنند چون از سؤال مردم و درخواست کمکشان سخت ناراحت میشوند، و از سوی دیگر میترسند اگر از دادن مال، خودداری کنند، مردم خونشان را بریزند، و یا آرامش زندگیشان را سلب کنند، برای اینکه مردم متوجه ثروت و اموال آنان نشوند، لباس پاره میپوشند، و غذای نامطلوب میخورند. |
<ref> | <ref> | ||
[http://lib.eshia.ir/50081/4/563/%D9%85%D9%86%D8%B8%D9%88%D8%B1 ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۴، ص۵۶۳.] | [http://lib.eshia.ir/50081/4/563/%D9%85%D9%86%D8%B8%D9%88%D8%B1 ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۴، ص۵۶۳.] | ||
سطر ۱۳۷: | سطر ۱۳۷: | ||
[[خداوند]] ، کسی را که [[متکبر]] و فخر فروش است، (و از ادای [[حقوق]] دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد. • آنها کسانی هستند که [[بخل]] میورزند، و مردم را به بخل [[دعوت]] میکنند، و آنچه را که خداوند از [[فضل]] (و [[رحمت]] ) خود به آنها داده، کتمان مینمایند. (این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته) و ما برای [[کافران]] ، عذاب خوارکنندهای آماده کردهایم. | [[خداوند]] ، کسی را که [[متکبر]] و فخر فروش است، (و از ادای [[حقوق]] دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد. • آنها کسانی هستند که [[بخل]] میورزند، و مردم را به بخل [[دعوت]] میکنند، و آنچه را که خداوند از [[فضل]] (و [[رحمت]] ) خود به آنها داده، کتمان مینمایند. (این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته) و ما برای [[کافران]] ، عذاب خوارکنندهای آماده کردهایم. | ||
منظور در این جمله این نیست که فقط با زبان به مردم میگویند بخل بورزید، بلکه با روشن عملی خود مردم را به بخل وادار میسازند، حال چه اینکه به [[زبان]] هم [[دعوت]] بکنند، و یا سکوت نمایند، چون این طایفه همواره دارای ثروت و اموالند، و طبیعتا مردم به[[ کاخ]] و [[زندگی]] آنها [[تقرب]] میجویند، و از دیدن [[زرق]] و [[برق]] زندگی آنها حالت [[خضوع]] و دلدادگی پیدا میکنند، چون طمع طبیعت بشر است، پس عمل افراد بخیل خود [[دعوت]] کننده مردم به بخل است، به بخل امر میکند، و از [[انفاق]] منع مینماید، و مثل این است که با زبان امر و منع کنند. | منظور در این جمله این نیست که فقط با زبان به مردم میگویند بخل بورزید، بلکه با روشن عملی خود مردم را به بخل وادار میسازند، حال چه اینکه به [[زبان]] هم [[دعوت]] بکنند، و یا سکوت نمایند، چون این طایفه همواره دارای ثروت و اموالند، و طبیعتا مردم به[[ کاخ]] و [[زندگی]] آنها [[تقرب]] میجویند، و از دیدن [[زرق]] و [[برق]] زندگی آنها حالت [[خضوع]] و دلدادگی پیدا میکنند، چون طمع طبیعت بشر است، پس عمل افراد بخیل خود [[دعوت]] کننده مردم به بخل است، به بخل امر میکند، و از [[انفاق]] منع مینماید، و مثل این است که با زبان امر و منع کنند. | ||
− | و اما اینکه فرمود: (آنچه [[خدا]] از [[فضل]] خود به ایشان داده را کتمان میکنند) از این بابت است که افراد [[بخیل]] وقتی به مواردی که جای [[انفاق]] است بر میخورند تظاهر به [[فقر]] میکنند چون از سؤال مردم و درخواست کمکشان سخت ناراحت میشوند، و از سوی دیگر میترسند اگر از دادن مال، خودداری کنند، مردم خونشان را بریزند، و یا آرامش زندگیشان را سلب کنند، برای اینکه مردم متوجه ثروت و اموال آنان نشوند، لباس پاره میپوشند، و غذای نامطلوب میخورند. | + | و اما اینکه فرمود: (آنچه [[خدا]] از [[فضل]] خود به ایشان داده را کتمان میکنند) از این بابت است که افراد [[بخیل]] وقتی به مواردی که جای [[انفاق]] است بر میخورند [[تظاهر]] به [[فقر]] میکنند چون از سؤال مردم و درخواست کمکشان سخت ناراحت میشوند، و از سوی دیگر میترسند اگر از دادن مال، خودداری کنند، مردم خونشان را بریزند، و یا آرامش زندگیشان را سلب کنند، برای اینکه مردم متوجه ثروت و اموال آنان نشوند، لباس پاره میپوشند، و غذای نامطلوب میخورند. |
<ref> | <ref> | ||
[http://lib.eshia.ir/50081/4/563/%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۴، ص۵۶۳.] | [http://lib.eshia.ir/50081/4/563/%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۴، ص۵۶۳.] | ||
سطر ۱۷۲: | سطر ۱۷۲: | ||
[http://lib.eshia.ir/12023/3/85/%D9%84%D9%84%D8%AC%D8%A7%D8%AD%D8%AF%D9%8A%D9%86 مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج ۳، ص ۸۵] | [http://lib.eshia.ir/12023/3/85/%D9%84%D9%84%D8%AC%D8%A7%D8%AD%D8%AF%D9%8A%D9%86 مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج ۳، ص ۸۵] | ||
</ref> | </ref> | ||
− | افراد بخیل وقتی به مواردی که جای [[انفاق]] است بر میخورند تظاهر به فقر میکنند چون از سؤال مردم و درخواست کمکشان سخت ناراحت میشوند، و از سوی دیگر میترسند اگر از دادن مال، خودداری کنند، مردم خونشان را بریزند، و یا آرامش زندگیشان را سلب کنند، برای اینکه مردم متوجه ثروت و [[اموال]] آنان نشوند، لباس پاره میپوشند، و غذای نامطلوب میخورند. . | + | افراد بخیل وقتی به مواردی که جای [[انفاق]] است بر میخورند [[تظاهر]] به فقر میکنند چون از سؤال مردم و درخواست کمکشان سخت ناراحت میشوند، و از سوی دیگر میترسند اگر از دادن مال، خودداری کنند، مردم خونشان را بریزند، و یا آرامش زندگیشان را سلب کنند، برای اینکه مردم متوجه ثروت و [[اموال]] آنان نشوند، لباس پاره میپوشند، و غذای نامطلوب میخورند. . |
<ref> | <ref> | ||
[http://lib.eshia.ir/50081/4/563/%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D9%87%D8%B1 ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۴، ص۵۶۳.] | [http://lib.eshia.ir/50081/4/563/%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D9%87%D8%B1 ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۴، ص۵۶۳.] |
نسخهٔ ۲۳ فوریهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۸:۴۴
قرآن کریم آیات زیادی از خود را به تفاخر اختصاص داده و به پی آمدهای این رذیله اخلاقی پرداخته است.
محتویات
پی آمدهای منفی تفاخر
اعراض از آخرت
فخرفروشی و در پی مباهات بودن، موجب اعراض از یاد خدا و آخرت خواهد گشت. الهـکم التکاثر• حتی زرتم المقابر. [۱] [۲] افزون طلبی (و تفاخر ) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است. • تا آنجا که به دیدار قبر ها رفتید (و قبور مردگان خود را برشمردید و به آن افتخار کردید)! الالهاء: رفتن بسوی لهو و غفلت گریست. و اللهو: منصرف شدن بطرف تمایلات و هواهای نفسانی، گفته میشود لها یلهو لهوا و لهی عن الشی ء یلهی، و از آنست قول ایشان، پس هر گاه چیزی بخدا اختیار شود از خدا غافل شده است. التکاثر: تفاخر بزیادی مناقب است میگویند: تکاثر القوم آن گه که مالشان را از راه مناقب و مفاخر خوانی بدست آورند. [۳] سخنی از امیر مؤمنان علی ع در این زمینه در نهج البلاغه آمده است که بعد از تلاوت" الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر" فرمود: یا له مراما ما ابعده؟ و زورا ما اغفله؟ و خطرا ما افظعه؟ لقد استخلوا منهمای مدکر و تناوشوهم من مکان بعید، ا فبمصارع آبائهم یفخرون؟ ام بعد ید الهلکی یتکاثرون؟ یرتجعون منهم اجسادا خوت، و حرکات سکنت، و لان یکونوا عبرا احق من ان یکونوا مفتخرا!: " شگفتا! چه هدف بسیار دوری؟ و چه زیارت کنندگان غافلی؟ و چه افتخار موهوم و رسوایی؟ به یاد استخوان پوسیده کسانی افتادهاند که سالها است خاک شدهاند، آنهم چه یادآوری؟ با این فاصله دور به یاد کسانی افتادهاند که سودی به حالشان ندارند، آیا به محل نابودی پدران خویش افتخار میکنند؟ و یا با شمردن تعداد مردگان و معدومین خود را بسیار میشمرند؟ آنها خواهان بازگشت اجسادی هستند که تار و پودشان از هم گسسته، و حرکاتشان به سکون مبدل شده. این اجساد پوسیده اگر مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند"! [۴] نهج البلاغه " خطبه ۲۲۱
بخل
بخلورزی، از اوصاف اهل تفاخر است..... ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا• الذین یبخلون.... . [۵] [۶] خداوند ، کسی را که متکبر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد. • آنها کسانی هستند که بخل میورزند، کلمه (مختال) به معنای کسی است که دستخوش خیالات خود شده، و خیالش او را در نظر خودش شخصی بسیار بزرگ جلوه داده، در نتیجه دچار به کبر گشته، از راه صواب گمراه شده است، اسب را هم اگر خیل میخوانند برای همین است که در راه رفتنش تبختر میکند، و کلمه (فخور) به معنای کسی است که زیاد افتخار میکند، و این دو صفت یعنی اختیال- خیال زدگی- و کثرت فخر از لوازم علاقمندی به مال و جاه، و افراط در حب آن دو است، و اگر فرموده: خدا مختال و فخور را دوست نمیدارد، برای همین است که این دو، خدا را دوست نمیدارند، زیرا قلبشان وابسته به غیر او است، و اگر خدای تعالی در تفسیر جمله قبل فرموده: (آنهایی که بخل میورزند...) ، (و آنهایی که اموال خود را به داعی خود نمایی انفاق میکنند...) و با این تفسیر روشن میسازد که دو طایفه مذکور در معرض آن دو صفت نامبردهاند (یعنی صفت خیلاء و فخر)، طایفه اول که بخل میورزد دلش متعلق به مال است، و طایفه دوم دلش متعلق به جاه است، هر چند که بین جاه و مال تا اندازهای ملازمه هست. طبع کلام اقتضا داشت که در بیان علت این، که چرا خدا دوستشان ندارد بفرماید: . [۷] . والله لا یحب کل مختال فخور• الذین یبخلون ویامرون الناس بالبخل.. [۸] [۹] این بخاطر آن است که برای آنچه از دست دادهاید تاسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد! راغب چنین گفته. [۱۰] و" فخور" به معنای کسی است که زیاد افتخار و مباهات می کند، و اختیال (که مصدر است برای کلمه مختال)، و نیز افتخار ناشی از این میشود که انسان توهم کند که آنچه نعمت دارد به خاطر استحقاق خودش است، و این بر خلاف حق است، چون او فعلی را که باید مستند به تقدیر خدا کند به استقلال نفس خود کرده، و این اختیال و افتخار هر دو از رذائل نفسند، که خدا آن را دوست نمیدارد. : [۱۱]
تاثیرناپذیری از قرآن
تلاوت آیات قرآن ، بر فخرکنندگان به امکانات مادی و موقعیت اجتماعی خود بی تاثیر خواهر بود. واذا تتلی علیهم ءایـتنا بینـت قال الذین کفروا للذین ءامنواای الفریقین خیر مقامـا واحسن ندیـا. [۱۲] و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده میشود، کافران به مؤمنان میگویند: «کدام یک از دو گروه و شما جایگاهش بهتر، و جلسات انس و مشورتش زیباتر، و بخشش او بیشتر است؟! » از آنجا که معیار ارزش در جامعه جاهلی آن زمان- همچون هر جامعه جاهلی دیگر- همان زر و زیور و پول و مقام و هیات ظاهر بود، ثروتمندان ستمکار همچون" نضر بن حارث " و امثال وی بر گروه مؤمنان فقیر ، فخرفروشی کرده، میگفتند: نشانه شخصیت ما با ما است، و نشانه عدم شخصیت شما همان فقر و محرومیتتان است!. این خود دلیل بر حقانیت ما و عدم حقانیت شما است!. چنان که قرآن در نخستین آیه مورد بحث میگوید: " هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده شود کافران مغرور و ستمگر ، به کسانی کهایمان آوردهاند میگویند کدامیک از دو گروه ما و شما جایگاهش بهتر، جلسات انس و مشورتش زیباتر، و بذل و بخشش او بیشتر است"؟ (و اذا تتلی علیهم آیاتنا بینات قال الذین کفروا للذین آمنواای الفریقین خیر مقاما و احسن ندیا). مخصوصا در روایات اسلامی میخوانیم که این گروه اشرافی و مترف، زیباترین لباسهایشان را میپوشیدند و زینت میکردند، جلو یاران رسول الله ص راه میرفتند و نگاه تحقیر و تمسخر آمیز به آنها میکردند، آری این است راه و رسم این طبقه در هر عصر و زمان. [۱۳]
تکبر
رخ برتافتن از مردم به تکبر و ناز، از آثار تفاخر است. ولا تصعر خدک للناس... ان الله لا یحب کل مختال فخور. [۱۴] (پسرم! ) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد. سفارشات دیگر لقمان به فرزندش" و لا تصعر خدک للناس... " " و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فی الارض مرحا ان الله لا یحب کل مختال فخور" راغب گفته کلمه" صعر" به معنای کج بودن گردن، و کلمه" تصعیر" به معنای گرداندن گردن از نظرها از روی تکبر است، هم چنان که خدای تعالی فرمود: " و لا تصعر خدک للناس" ، و نیز گفته: کلمه" مرح" به معنای شدت خوشحالی ، و زیاده روی در آن است. و بنا به گفته وی معنا چنین میشود که: روی خود از در تکبر از مردم بر مگردان، و نیز در زمین چون آنان که بسیار خوشحالند راه مرو، که خدا دوست نمیدارد کسانی را که دستخوش خیلاء و کبرند، و اگر کبر را خیلاء خواندهاند، بدین جهت است که آدم متکبر خود را بزرگ خیال میکند، و چون فضیلت برای خود خیال میکند، زیاد فخر میفروشد [۱۵]
دعوت به بخل
دعوت دیگران به بخل، از اوصاف تفاخرکنندگان است..... ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا• الذین... یامرون الناس بالبخل.. [۱۶] [۱۷] خداوند، کسی را که متکبر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد. • آنها کسانی هستند که بخل میورزند، و مردم را به بخل دعوت میکنند منظور در این جمله این نیست که فقط با زبان به مردم میگویند بخل بورزید، بلکه با روشن عملی خود مردم را به بخل وادار میسازند، حال چه اینکه به زبان هم دعوت بکنند، و یا سکوت نمایند، چون این طایفه همواره دارای ثروت و اموالند، و طبیعتا مردم به کاخ و زندگی آنها تقرب میجویند، و از دیدن زرق و برق زندگی آنها حالت خضوع و دلدادگی پیدا میکنند، چون طمع طبیعت بشر است، پس عمل افراد بخیل خود دعوت کننده مردم به بخل است، به بخل امر میکند، و از انفاق منع مینماید، و مثل این است که با زبان امر و منع کنند. و اما اینکه فرمود: (آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده را کتمان میکنند) از این بابت است که افرادبخیل وقتی به مواردی که جای انفاق است بر میخورند تظاهر به فقر میکنند چون از سؤال مردم و درخواست کمکشان سخت ناراحت میشوند، و از سوی دیگر میترسند اگر از دادن مال، خودداری کنند، مردم خونشان را بریزند، و یا آرامش زندگیشان را سلب کنند، برای اینکه مردم متوجه ثروت و اموال آنان نشوند، لباس پاره میپوشند، و غذای نامطلوب میخورند. [۱۸] لکیلا تاسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما ءاتـکم والله لا یحب کل مختال فخور• الذین یبخلون ویامرون الناس بالبخل ومن یتول فان الله هو الغنی الحمید. [۱۹] [۲۰] این بخاطر آن است که برای آنچه از دست دادهاید تاسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد! همانها که بخل میورزند و مردم را به بخل دعوت میکنند و هر کس (از این فرمان) روی گردان شود، (به خود زیان میرساند نه به خدا)، چرا که خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است! این جمله صفت و نشانی کل مختال فخور را میدهد، و میفهماند که اگر خدا آن دو را دوست نمیدارد، چرا نمیدارد، برای اینکه اگر بخل میورزند انگیزه شان این است که مال خود را که تکیه گاه آنان در این اختیال و افتخار است از دست ندهند، و اگر به مردم هم سفارش میکنند که آنها هم بخل بورزند برای این است که هر چه را برای خود میخواهند برای دیگران نیز میخواهند، و نیز میخواهند که سخاوت و بذل و بخشش در مردم شایع نشود، چون اگر شایع شود بخل آنان بیشتر نمود میکند، و مردم بیشتری میفهمند که فلانی بخیل است [۲۱]
غرور
قدم برداشتن با غرور و تبختر، از آثار تفاخر بر دیگران است..... ولا تمش فی الارض مرحـا ان الله لا یحب کل مختال فخور. [۲۲] و روی زمین ، با تکبر راه مرو! تو نمیتوانی زمین را بشکافی، و طول قامتت هرگز به کوهها نمیرسد! جمله" لا تمش فی الارض مرحا" نهی است از اینکه انسان به خاطر تکبر خود را بیش از آنچه هست بزرگ بداند، و اگر مساله راه رفتن به مرح را مورد نهی قرار داد، برای این بود که اثر همه آن انحرافها در راه رفتن نمودارتر میشود، و جمله" انک لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا" کنایه است که این ژست و قیافهای که به منظور اظهار قدرت و نیرو و عظمت به خود میگیری وهمی بیش نیست، چون اگر دستخوش واهمه نمیشدی میدیدی که از تو بزرگتر و نیرومندتر وجود دارد که تو با چنین راه رفتنی نمیتوانی آن را بشکافی و آن زمین است که زیر پای تو است. و از تو بلندتر هم هست و آن کوههای بلند است که خیلی از تو رشیدتر و بلندترند، آن وقت اعتراف میکردی که خیلی خوار و بی مقداری و انسان هیچ چیز را،ملک و عزت و سلطنت و قدرت و آقایی و مال و نه چیزهای دیگر در این نشاه به دست نمیآورد، و با داشتن آن به خود نمیبالد و تنها چیزی که به دست میآورد اموری هستند موهوم و خالی از حقیقت که در خارج از درک و واهمه آدمی ذرهای واقعیت ندارند، بلکه این خدای سبحان است که دلهای بشر را مسخر کرده که اینگونه موهومات را واقعت بپندارند، و در عمل خود بر آنها اعتماد کنند، تا کار این دنیا به سامان برسد، و اگر این اوهام نبود، و بشر اسیر آن نمیشد آدمی در دنیا زندگی نمیکرد، و نقشه پروردگار عالم به کرسی نمینشست و حال آنکه او خواسته است تا غرض خود را به کرسی بنشاند، و فرموده است" و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین" [۲۳] [۲۴]
کتمان فضل خدا
کتمان فضل خدا از آثار تفاخر است..... ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا• الذین... یکتمون ما ءاتـهم الله من فضله.. [۲۵] [۲۶] خداوند ، کسی را که متکبر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد. • آنها کسانی هستند که بخل میورزند، و مردم را به بخل دعوت میکنند، و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت ) خود به آنها داده، کتمان مینمایند. (این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته) و ما برای کافران ، عذاب خوارکنندهای آماده کردهایم. منظور در این جمله این نیست که فقط با زبان به مردم میگویند بخل بورزید، بلکه با روشن عملی خود مردم را به بخل وادار میسازند، حال چه اینکه به زبان هم دعوت بکنند، و یا سکوت نمایند، چون این طایفه همواره دارای ثروت و اموالند، و طبیعتا مردم بهکاخ و زندگی آنها تقرب میجویند، و از دیدن زرق و برق زندگی آنها حالت خضوع و دلدادگی پیدا میکنند، چون طمع طبیعت بشر است، پس عمل افراد بخیل خود دعوت کننده مردم به بخل است، به بخل امر میکند، و از انفاق منع مینماید، و مثل این است که با زبان امر و منع کنند. و اما اینکه فرمود: (آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده را کتمان میکنند) از این بابت است که افراد بخیل وقتی به مواردی که جای انفاق است بر میخورند تظاهر به فقر میکنند چون از سؤال مردم و درخواست کمکشان سخت ناراحت میشوند، و از سوی دیگر میترسند اگر از دادن مال، خودداری کنند، مردم خونشان را بریزند، و یا آرامش زندگیشان را سلب کنند، برای اینکه مردم متوجه ثروت و اموال آنان نشوند، لباس پاره میپوشند، و غذای نامطلوب میخورند. [۲۷]
کفر
تفاخر، موجب قرار گرفتن در زمره کافران است. وکان له ثمر فقال لصـحبه وهو یحاوره انا اکثر منک مالا واعز نفرا• قال له صاحبه وهو یحاوره اکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفة ثم سوک رجلا. [۲۸] [۲۹] صاحب این باغ ، درآمد فراوانی داشت به همین جهت، به دوستش- در حالی که با او گفتگو میکرد- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم! » • دوست (با ایمان) وی- در حالی که با او گفتگو میکرد- گفت: «آیا به خدایی که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی؟! «قال له صاحبه...» پاسخ تمامی ادعاهای باغدار متکبر میباشد که در آیات ۳۴ تا ۳۶ ذکر شده است و کفر او بدین جهت بوده که نسبت به خود و بهره مندی از اموال ، احساس استقلال میکرده است. [۳۰] و اینکه گفت: " ا کفرت بالذی خلقک" استفهامی است انکاری که مضامین کلام او را انکار نموده است، چون کلام او همان طور که گفتیم متضمن شرک به خدای سبحان و دعوی استقلال برای خود و برای اسباب و مسببات بود که از فروع شرک او همان استبعاد او نسبت به قیام قیامت و تردید در آن بود. [۳۱]
کفران نعمت
تفاخر، عامل قرار گرفتن در شمار ناسپاسان است..... ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا• الذین یبخلون ویامرون الناس بالبخل ویکتمون ما ءاتـهم الله من فضله واعتدنا للکـفرین عذابـا مهینا. [۳۲] [۳۳] خداوند، کسی را که متکبر و فخر فروش است، (و از ادای حقوق دیگران سرباز میزند،) دوست نمیدارد. • آنها کسانی هستند که بخل میورزند، و مردم را به بخل دعوت میکنند، و آنچه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنها داده، کتمان مینمایند. (این عمل، در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته) و ما برای کافران ، عذاب خوارکنندهای آماده کردهایم. مقصود از «کافرین» ناسپاسان نعمتهای الهی است. [۳۴] افراد بخیل وقتی به مواردی که جای انفاق است بر میخورند تظاهر به فقر میکنند چون از سؤال مردم و درخواست کمکشان سخت ناراحت میشوند، و از سوی دیگر میترسند اگر از دادن مال، خودداری کنند، مردم خونشان را بریزند، و یا آرامش زندگیشان را سلب کنند، برای اینکه مردم متوجه ثروت و اموال آنان نشوند، لباس پاره میپوشند، و غذای نامطلوب میخورند. . [۳۵]
محرومیت از محبت خدا
محرومیت از محبت خداوند ، از آثار تفاخراست..... ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا. . [۳۶]
خداوند ، کسی را که متکبر و- ↑ تکاثر/سوره۱۰۲، آیه۱..
- ↑ تکاثر/سوره۱۰۲، آیه۲..
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۱۰، ص۴۳۱.
- ↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۲۷، ص۲۷۷.
- ↑ نساء/سوره۴، آیه۳۶..
- ↑ نساء/سوره۴، آیه۳۷..
- ↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۴، ص۵۶۲.
- ↑ حدید/سوره۵۷، آیه۲۳..
- ↑ حدید/سوره۵۷، آیه۲۴..
- ↑ المفردات، راغب، ص۳۷۴.
- ↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۹، ص۲۹۵.
- ↑ مریم/سوره۱۹، آیه۷۳..
- ↑ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۱۳، ص۱۲۲.
- ↑ لقمان/سوره۳۱، آیه۱۸..
- ↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۶، ص۳۲۶.
- ↑ نساء/سوره۴، آیه۳۶..
- ↑ نساء/سوره۴، آیه۳۷..
- ↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۴، ص۵۶۳.
- ↑ حدید/سوره۵۷، آیه۲۳..
- ↑ حدید/سوره۵۷، آیه۲۴..
- ↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۹، ص۲۹۵.
- ↑ لقمان/سوره۳۱، آیه۱۸..
- ↑ بقره/سوره۲، آیه۳۶.
- ↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۳، ص۱۳۲.
- ↑ نساء/سوره۴، آیه۳۶..
- ↑ نساء/سوره۴، آیه۳۷..
- ↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۴، ص۵۶۳.
- ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۳۴..
- ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۳۷..
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص۳۱۲.
- ↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۳، ص۴۳۴.
- ↑ نساء/سوره۴، آیه۳۶..
- ↑ نساء/سوره۴، آیه۳۷.
- ↑ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج ۳، ص ۸۵
- ↑ ترجمه المیزان، علامه طباطبایی، ج۴، ص۵۶۳.
- ↑ نساء/سوره۴، آیه۳۶..