استعاذه
پناه بردن به خدا را استعاذه گویند.
محتویات
معنای لغوی استعاذه
استعاذه مصدر باب استفعال و از ریشه «عـوـذ» به معنای پناه بردن، درخواست کمک [۱] و چنگ زدن (اعتصام ) آمده است. [۲] «عُوذه» از همین ریشه، به چیزی گفته میشود که به وسیله آن از چیزی پناه برده شود. [۳] مفسران ، بر حسب کاربرد این واژه و مشتقاتش، تعابیر چندی را در توضیح آن ذکر کردهاند؛ مانند: اعتصام به خدا برای درخواست نجات، خضوع و خاکساری برای خدا جهت کسب توفیق و رها نشدن به حال خود [۴] ، اتصال به حضرت حق برای حفظ از شرّ هر اهل شرّی [۵] ، پناه بردن به خدا و توجه به او [۶] ، درخواست دفع شرّ به وسیله شخص پایینتر از بالاتر با خضوع و فروتنی [۷] ، حرز گرفتن [۸] و خود را در حیازت چیزی برای حفظ از بدی قرار دادن. [۹] برخی نیز استعاذه را لطفی دانستهاند که جلو تأثیر وسوسههای شیطان را میگیرد. [۱۰]
معنای اصطلاحی استعاذه
استعاذه در اصطلاح قاریان به زبان آوردن عبارتهایی مانند «أعوذُ باللّهِ من الشّیطنِ الرَّجیم» است. [۱۱] در آیهای، به استعاذه هنگام تلاوت قرآن امر شده است:«فَاِذا قَرَأتَ القُرءانَ فَاستَعِذ بِاللّه». [۱۲] درباره وجوب یا استحباب استعاذه [۱۳] [۱۴] [۱۵] و وقت آنکه پیش از تلاوت است یا پس از تلاوت [۱۶] [۱۷] نیز در بلند یا آهسته گفتن استعاذه، بین مفسران اختلاف است. [۱۸] فقها نیز استعاذه را در رکعت اول نماز ، قبل از خواندن حمد ، مستحب دانستهاند. [۱۹] [۲۰] گفته شده: قاری قرآن ، هنگام اشتغال به تلاوت، باید حالت استعاذه داشته باشد [۲۱] [۲۲] [۲۳] و گفتن الفاظی خاص سبب ایجاد این حالت در نفس قاری میشود؛ نه اینکه خود آن استعاذه باشد، مگر مجازاً به آن استعاذه گفته شود. [۲۴]
واژگان مربوط به استعاذه
استعاذه در قرآن: مشتقات استعاذه و واژهها یا عبارتهای مرتبط با آن در قرآن به سه شکل آمدهاست:
در معنای پناه بردن به خدا
۱. پناه بردن به خدا : مانند: «أعوذ» [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] ،«استعذ» [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴] ، «أعیذ» [۳۵] ، «عذت» [۳۶] [۳۷] ، «معاذ» [۳۸] [۳۹] ، «تذکّر » [۴۰] ، «ملجأ» [۴۱] ، «ملتحد» [۴۲] ، «موئل» [۴۳] و «توکّل ». [۴۴]
در معنای پناه بردن ممدوح به غیر خدا
۲. پناه بردن ممدوح به غیر خدا: مانند: «أوی» [۴۵] و «فأووا». [۴۶]
در معنای پناه بردن مذموم به غیر خدا
۳. پناه بردن مذموم به غیر خدا: مانند: «ملجأ» [۴۷] ، «یعوذون» [۴۸] ، «ءاوی». [۴۹] اینگونه پناه بردن به غیر خدا که به فرمان او نبوده، بلکه در مقابل پناه بردن به خداوند است، ازنظر قرآن مذموم است و برای چنین افرادی پناه حقیقی وجود ندارد، چنانکه پسر نوح (علیه السلام)هنگام آمدن عذاب ، به پدرش گفت: به کوهی پناه میبرم تا مرا از غرق شدن برهاند: «قالَسَـاوی اِلی جَبَل یَعصِمُنی مِنَ الماءِ». [۵۰] و نوح (علیه السلام) پاسخ داد: کسی را که رحمت الهی نجاتش ندهد در این روز هیچ پناهی ندارد: «قالَ لا عاصِمَ الیَومَ مِن اَمرِ اللّهِ اِلاّ مَن رَحِم». [۵۱] گروهی از انسانها در مسافرت چون به درّهای وارد میشدند [۵۲] یا در سفرهای شبانه [۵۳] ، برای حفظ خویش به جنیان پناهمیبردند. قرآن نتیجه این پناه بردن را افزایش رَهَق (گناه ، ترس ، شرّ ، ذلّت و ضعف ) [۵۴] دانستهاست: «واَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الاِنسِ یَعوذونَ بِرِجال مِنَالجِنِّ فَزادوهُم رَهَقـا». [۵۵]
معنای واژگان مربوط به استعاذه
در معنای هر یک از واژههای مربوط به پناهبردن، خصوصیتی وجود دارد که آنها را از واژه استعاذه متمایز میسازد؛ مثلا با توجّه به موارد کاربرد قرآنی، شاید بتوان چنین استنباط کرد که غالباً «مأوا» در مورد پناه بردن به چیز مادّی بهکارمیرود و «ملجأ» پناه بردن از مصیبتِ واقع شده است و «موئل» پناه بردن همراه با رهایی است و «التحاد» در جایی بهکار میرود که انسان از کسی که میل به او داشته، رویگردان شود و به دیگری پناهبرد.
آثار استعاذه
اهمیت و آثار استعاذه: قرآن ، دشمن انسان را به روشنی به وی معرفی کرده، ضمن تبیین خطرات پنهان و آشکار وی برای انسان به او میآموزد که جهت مصون ماندن از این خطرات، باید به خداوند پناه برد. البته اصل پناه بردن به قدرتی برتر هنگام مواجهه با خطر، امری فطری و غریزی بوده و در سرشت آدمی ریشه دارد. سفارش به استعاذه در موقعیتهای حساس، چون تلاوت قرآن و برای رهایی از خطرات جانی و اخلاقی و توجه به پناهجویی انبیا و اولیای الهی و نقل آنها، حاکی از اهمیت و تأثیر استعاذه است.
تاثیر استعاذه بر وسوسه شیطان
تعابیری چون «أعوذ باللّه»، «أستعیذ باللّه» و «معاذ اللّه» افزون بر دعا ، ذکر نیز هست و بنده را متوجه خدا میکند و توجه به خدا وسوسه شیطان را بیاثر یا کماثر میکند، زیرا شیطان بر مؤمنانی که به خداوند پناه برده و بر او توکل میکنند سلطهای ندارد:«فَاستَعِذ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطـنِ الرَّجیم اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطـنٌ عَلَی الَّذینَ ءامَنوا وعَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلون». [۵۶] برخی از مفسران آیه دوم را به منزله تعلیل برای امر «فَاستَعِذ» در آیه نخست دانسته [۵۷] و نتیجه گرفتهاند که استعاذه نوعی توکّل است. [۵۸] [۵۹] زمخشری به دلیل عطف آیه «فَاِذا قَرَاتَ القُرءَانَ...» با فاء به «عمل صالح » در آیه قبل، استعاذه را از مصادیق عمل صالح دانسته است. [۶۰] جمله شرطیه «و اِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَالشَّیطـنِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللّهِ» در آیه ۲۰۰ سوره اعراف [۶۱] بر جلوگیری استعاذه از تأثیر وسوسه شیطان صحّه میگذارد. آیه «اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طـئِفٌ مِنَ الشَّیطـن» [۶۲] به منزله تعلیل برای امر «فَاستَعِذ» بوده و نشان میدهد که پناه بردن به خدا هنگام وسوسه شیطان ، راه پارسایان است و خدا آنان را کفایت و کید شیطان را از ایشان دفع میکند. [۶۳]
مراقبت خدا از استعاذه کننده
از آیه «من شرّ الوسواس الخنّاس» [۶۴] برمیآید که خداوند از استعاذه کننده مراقبت و او را از شرّ شیطانها کفایت میکند، زیرا اگر چنین نبود، خداوند وی را به استعاذه فرانمیخواند. [۶۵]
آثار دیگر استعاذه
از دیگر آثار استعاذه مصون ماندن از خطر متکبران [۶۶] ، دور ماندن از درخواستهای نابجا [۶۷] [۶۸] ، نجات از آلوده شدن دامن به گناه [۶۹] ، پرهیز از ظلم [۷۰] ، مصون ماندن از شرّ موجودات شرور [۷۱] و خطرات دیگر [۷۲] است.
مؤید مطلب
خویشتنداری یوسف (علیه السلام) از گناه در حساسترین موقعیت لغزش ، با ذکر «معاذ اللّه» حاکی از تأثیر استعاذه است: «قالَ معاذَ اللّهِ...». [۷۳] استعاذه موسی (علیه السلام)بهصورت جمله خبری و با صیغه ماضی: «و إنّی عذتُ بربّی و ربّکم» [۷۴] ، نشان میدهد که تأثیر استعاذه نزد حضرت قطعی بود و آن به امنیتی اشاره دارد که خداوند پیش از آمدن موسی به سوی فرعونیان برای او ایجاد کرده است. [۷۵] نزول دو سوره «ناس » و «فلق » درباره استعاذه که به «معوّذَتَیْن » شهرت یافتهاند [۷۶] و پیامبر (صلی الله علیه وآله) درباره آنها فرموده است «مثل آن دو را ندیدهام» [۷۷] مؤیّدی بر جایگاه مهم و تأثیر استعاذه است. اثربخشی استعاذه، افزون بر اینکه از آثار دینی استفاده میشود امری تجربه شده نیز هست. [۷۸]
ارکان استعاذه
ارکان استعاذه : هر استعاذهای ۴ رکن دارد: ۱.کسی که پناه میبرد (مستعیذ ، پناهنده). ۲.کسی یا چیزی که به آن پناه برده میشود (مستعاذٌ به، پناهگاه). ۳. چیزی که از آن پناه برده میشود (مستعاذٌ منه). ۴. هدف و مقصدی که برای به دست آوردن آن پناه برده میشود (مستعاذٌله). [۷۹] [۸۰] [۸۱]
اعتقاد به قدرت خدا از شروط لازم استعاذه
۱. مستعیذ (پناهنده): پناهنده باید به خداوند و قدرت او عقیده راسخ داشته باشد، زیرا این باور که خدا پناهگاهی مطمئن است، شرط لازم برای استعاذه است، چنانکه در صدر اسلام شمار اندکی از مسلمانان از غزوه تبوک سر باززدند و در پی آن، چنان عرصه بر آنان تنگ شد که یقین کردند هیچ پناهی جز خدا وجود ندارد: «ظَنّوا اَن لا مَلجَاَ مِنَ اللّهِ اِلاّ اِلَیه». [۸۲]
مصادیقی از استعاذه کنندگان
قرآن از انسانهای بزرگی نام میبرد که به خداوند پناه بردهاند. نوح (علیه السلام) در ماجرای طوفان از خداوند خواست تا پسرش را از غرقشدن برهاند. خداوند در پاسخ وی فرمود: پسر تو از اهل تو نیست. نوح(علیه السلام)گفت: «رَبِّ اِنّی اَعوذُ بِکَ اَن اَسـَلَکَ ما لَیسَ لی بِهِ عِلمٌ = پروردگارا ! به تو پناهمیبرم از اینکه چیزی را درخواست کنم که از(درستی)آن آگاهی ندارم». [۸۳] موسی (علیه السلام) هنگام رویارویی با قوم فرعون از رجم آنان به خدا پناه برد و گفت: «واِنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم اَن تَرجُمون». [۸۴] یوسف (علیه السلام) نیز درخواست کامجویی همسر عزیز مصر را با گفتن «معاذالله» ردّ کرد. [۸۵] وی در ماجرای پیشنهاد گروگانگیری یکی از برادرانش به جای بنیامین ، با گفتن همین جمله، از پذیرش پیشنهاد آنان خودداری کرد: «قال معاذ اللّه». [۸۶] گفتنی است که برخی استعاذه انبیا را به دلیل عصمت آنان، از باب ادب و تواضع دانستهاند. [۸۷] همسر عمران نیز هنگام زادن مریم (علیها السلام) به خداوند گفت: من، مریم و ذریهاش را از )شر (شیطان ِ رانده شده به پناه تو میسپرم: «اِنّی اُعیذُهابِکَ وذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیطـنِ الرَّجیم». [۸۸] آنگاه که جبرئیل در شمایل بشر بر مریم(علیها السلام)تمثّل یافت مریم(علیها السلام) به او گفت: «اِنّی اَعوذُ بِالرَّحمـنِ مِنکَ اِن کُنتَ تَقیـّا = من، به (خدای) رحمان ، پناه میبرم اگر تو پرواداری». [۸۹]
خدا تنها پناهگاه
۲. مستعاذٌ به (پناهگاه): از دیدگاه قرآن ، تنها خداوند است که باید به او پناه برد: «ولَن تَجِدَ مِن دونِهِ مُلتَحَدا» [۹۰] ، «...لَن یَجِدوا مِن دونِهِ مَوئِلا». [۹۱] در برخی از آیاتی که درباره پناه بردن به خداست اسم جامع «اللّه » مطرح شده: «مَعاذَ الله» [۹۲] ، «فَاستَعِذ بِاللّهِ» [۹۳] ، «أَعوذُ بِاللّهِ». [۹۴] در برخی دیگر صفت رحمانیت خدا ذکر شده است: «إنّیِ أَعوذُ بِالرَّحمنِ» [۹۵] و در برخی صفتِ «ملک النّاس» [۹۶] و در جایی صفت الوهیت : «إِلهِ النّاسِ» [۹۷] و گاه صفتِ «ربّالنّاس» [۹۸] آمده است.
علت ذکر صفات رب و ملک و اله
درباره ذکر صفات سهگانه «ربّ»، «مَلِک» و «إله» در سوره ناس گفته شده: انسان بهطور طبیعی برای دفع شر از خود به کسی پناه میبرد که توانایی دفع آن را داشته باشد و آنکس یا مربی ومدبّر انسان است یا صاحب قدرت فائقی کهحکمی نافذ دارد؛ مانند پادشاهی از پادشاهان، یااله و معبود وی است، و خداوند ، هر سه صفت را داراست و راز اینکه صفت ربّ بر آن دو مقدم شده نزدیکتر بودن مربّی انسان است و ولایت پادشاه اعمّ از ولایت مربی است و اله ولیی است که انسان از روی اخلاص به او توجه میکند؛ نه بهلحاظ طبع مادّی . عطف نشدن و مستقل ذکر گردیدن هریک از این صفات، برای بیان استقلال علیت هرکدام از آنهاست. [۹۹] خداوند به استعاذهکنندگان وعده داده است که پاسخگوی استعاذه آنان است و از خواست قلبی ایشان آگاهی دارد. [۱۰۰]
ممدوح بودن بعضی از استعاذات به غیر خدا
در برخی آیات قرآن نیز از پناه بردن مؤمنان به غیر خداوند یاد، یا به آن دستور داده شده است؛ مانند پناه بردن اصحاب کهف به غار به فرمان خداوند: «اِذ اَوَی الفِتیَةُ» [۱۰۱] ، «فَأوُا اِلَی الکَهفِ»و «فأووا». [۱۰۲] این گونه پناه بردن چون با اجازه و دستور خداوند بوده، بیاشکال، بلکه در حقیقت پناه بردن به خداست و با توحید در استعاذه منافاتی ندارد.
موارد استعاذه
۳. مستعاذٌ منه (اموری که باید از آنها پناهبرد): بیشترین محور آیات استعاذه اموری است که باید از آنها به خدا پناه برد و از خداوند برای غلبه برآنها استمداد کرد.
شیطان
۱. شیطان: در قرآن دو دسته آیات درباره استعاذه از شیطان وجود دارد: دسته نخست، آیاتی که از شیطان بدون اشاره به اعمال وی سخن گفته است؛ مانند: «اِنّی اُعیذُها بِکَ وذُرِّیَّتَها مِنَ الشَّیطـنِ الرَّجیم» [۱۰۳] ، «فَاِذا قَرَأتَ القُرءانَ فَاستَعِذ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطـنِ الرَّجیم». [۱۰۴] در اینگونه آیات، روشن بودن شرّ و وسوسه گری شیطان، علت طرح نشدن آن و عدم ذکر کارهای زشت شیطان برای عمومیت بخشیدن به آنهاست، بهگونهای که شامل همه شرها بشود! [۱۰۵] چنانکه در آیهای از قرآن ، سفارششده از شر همه مخلوقات به خدا پناه بردهشود. [۱۰۶] با این حال، در آیاتی به پناه بردن از خصوص شیطان به خدا، امر شده که حاکی از اهمیت توجه به خطر وسوسههای شیطان است. دسته دوم، آیاتی است که در آنها شر رسانی شیطان بازگو و از آن استعاذه شده یا به استعاذه سفارش گردیده است:
استعاذه از وسوسه شیطان
الف. به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمان داده شده که از وسوسههای شیاطین به خدا پناه ببرد: «وقُل رَبِّ اَعوذُ بِکَ مِن هَمَزتِ الشَّیـطین». [۱۰۷] «هَمْز» در لغت به معنای اشاره [۱۰۸] ، و در آیه، مقصود وسوسه واغواگری است. [۱۰۹] در روایتی از پیامبر (صلی الله علیه وآله) هَمْز شیطان به «موته» (جنون ) معنا شده است. [۱۱۰] همز در تفاسیر به «خَنِق» یعنی فشردن گلو برای قطع نفس [۱۱۱] ، «نَزْغ» [۱۱۲] ، دمیدن [۱۱۳] ، دعوت به باطل و گناه [۱۱۴] [۱۱۵] و هرچه از وسوسه شیطان که در قلب واقع شود [۱۱۶] معنا شده است. از قرارگرفتن آیه در سیاق آیات مربوط به مشرکان بهدست میآید که ابتلای مشرکان به شرک و تکذیب از همز شیطان است [۱۱۷] و صیغه جمع «هَمَزات» مفید تکرار وسوسه یا تنوع آن یا تعدد شیاطین وسوسهگر است. خداوند، در پی سفارش به استعاذه، به پیامبر فرمان میدهدکه از حضور شیاطین به خدا پناهببرد: «واَعوذُ بِکَ رَبِّ اَن یَحضُرون». [۱۱۸] منظور از حاضر شدن شیاطین بازداشتن آنها از طاعت یا حضور هنگام نماز یا تلاوت قرآن یا در همه احوال و مواقع است. [۱۱۹]
استعاذه از نزع شیطان
ب. در دو آیه امر شده است که انسان از نزغ شیطان به خدا پناه ببرد: «واِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطـنِ نَزغٌ فَاستَعِذ بِاللّهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیم». [۱۲۰] [۱۲۱] «نَزْغ» در لغت داخل شدن در چیزی برای فاسد کردن آن است [۱۲۲] و برخی آن را افساد دانستهاند. [۱۲۳] به غضب انداختن [۱۲۴] ، تحریک قلب ، رسیدن عوارضی از شیطان و بازداشتن از آنچه خدا به آن فرمانداده [۱۲۵] ، ابتدای وسوسه [۱۲۶] ، به حرکت درآوردن و گمراه کردن که بیشتر در حال غضب رخ میدهد، و کمترین وسوسهای را که از ناحیه شیطان صورتمیگیرد نیز از معانی نَزْغ برشمردهاند. [۱۲۷] برخی با توجه به سیاق آیات، معنای آیه را برحذربودن از غضب و انتقام ، با استعاذه به خدا دانستهاند که هرگاه شیطان بخواهد شما را در برابر اعمال جاهلان و سوء رفتارشان، به غضب و انتقام تحریک کند به خدا پناهببرید. [۱۲۸]
استعاذه از طائف شیطان
ج. هرگاه وسوسهای از شیطان به پرهیزگاران برسد آنان خدا را یاد کرده، بصیرت مییابند: «اِنَّالَّذینَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طـئِفٌ مِنَ الشَّیطـنِ تَذَکَّروا فَاِذا هُم مُبصِرون ». [۱۲۹] «طائف» به کسی گفته میشود که دراطراف چیزی میگردد تا آن را شکار کند. [۱۳۰] «مسّ» دستگذاشتن بر چیزی و کنایه از اصابت یا کمترین حد اصابت است. [۱۳۱] برخی، «طائف» را شیطانی که در اطراف قلب میگردد تا وارد آن شود و برخی وسوسه شیطان [۱۳۲] [۱۳۳] و برخی نیز غضب دانستهاند [۱۳۴] که انسان باید در آن حال به یاد خدا باشد. در آیه یاد شده، به صراحت از استعاذه سخن به میان نیامده؛ ولی به قرینه مسّ شیطان و ذکر آن پس از امر به استعاذه در آیه پیشین، مقصود از «تَذَکَّروا» متنبه شدن و در نتیجه پناه بردن به خدا از وسوسه شیطان است که همان مفاد استعاذه است، ازاینرو، مفسران ، آیه را تأکید بر استعاذه دانستهاند. [۱۳۵] برخی نیز آیه را به منزله تعلیل برای امر به استعاذه دانسته و استعاذه را نوعی تذکر معرفی کردهاند. [۱۳۶]
استعاذه از وسواس خناس
د. به رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) دستور داده شده از وسوسهگر نهانی (جنّ یا انسان ) که در سینههای مردمان وسوسه میکند، به پروردگار پناه برد: «قُلاَعوذُ بِرَبِّ النّاس... مِن شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاس اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاس مِنَ الجِنَّةِ والنّاس». [۱۳۷] وسوسه، اندیشه بد و پست و اصل آن از «وسواس » به معنای صدای نهفته و آرام است. [۱۳۸] [۱۳۹] آوردن صفت وسواس به جای نام شیطان برای مبالغه در کار اوست، بدین ترتیب گویا شیطان ، خودِ وسوسه است، افزون بر این، میتوان مضافی مانند «ذی» را در تقدیر گرفت. [۱۴۰] [۱۴۱]
متکبران
۲. متکبّران : آنگاه که فرعون موسی (علیه السلام)را به قتل تهدید کرد: «ذَرونِی أقْتُل موسی» موسی گفت: از هر متکبری به پروردگار پناه میبرم: «اِنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم مِن کُلِّ مُتَکَبِّر لا یُؤمِنُ بِیَومِ الحِساب». [۱۴۲] منظور از متکبر کسی است که نسبت به اقرار به الوهیت خدا و اطاعت از او تکبّر ورزد. [۱۴۳]
خطر
۳. خطر: حضرت موسی هنگام دعوت فرعون و قومش، از رجم آنان به خداوند پناه برد: «واِنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم اَن تَرجُمون». [۱۴۴] برای رجم، مصادیقی ذکر شده است: رجم به قول، یعنی اتهام سحر ، سنگسار کردن، کشتن، بدگویی ،زدن و اذیت کردن. جمله «اَن تَرجُمون» همه موارد یاد شده را دربرمیگیرد. [۱۴۵]
جهالت
۴. جهالت: در دو آیه از جهالت به خدا پناه برده شده است: نوح (علیه السلام)وقتی پسرش را در ماجرای طوفان در حال غرق شدن دید از خداوند مدد خواست...: «رَبِّ اِنَّ ابنی مِن اَهلی واِنَّ وعدَکَ الحَقُّ». [۱۴۶] خداوند پاسخ داد که او از خانواده تو نیست. نوح از اینکه درخواست جاهلانهای داشته باشد به خدا پناه برد: «رَبِّ اِنّی اَعوذُ بِکَ اَن اَسـَلَکَ ما لَیسَ لی بِهِ عِلمٌ». [۱۴۷] موسی (علیه السلام) نیز در ماجرای ذبح گاو بنی اسرائیل و رهنمودهای وحیانیاش به آنان و متهم شدن به استهزای قوم خود گفت: به خدا پناه میبرم که از جهالت پیشگان باشم: «اَعوذُ بِاللّهِ اَن اَکونَ مِنَ الجـهِلین». [۱۴۸] به قرینه سیاق آیه، مقصود از جاهلان استهزاکنندگان هستند و تعبیر از آنان به جاهلان از آنروست که استهزا از جهل برمیخیزد. [۱۴۹]
آلودگی
۵. آلودگی دامن: زمانی که جبرئیل در خلوت مریم بهصورت انسانی متعادل برای او متمثل شد مریم از او به خداوند رحمان پناه برد: «اِنّی اَعوذُ بِالرَّحمـنِ مِنکَ اِن کُنتَ تَقیـّا». [۱۵۰] یوسف (علیه السلام) آن هنگام که همسر عزیز مصر در خلوتگاه از او کام خواست به خدا پناه برد: «ورودَتهُ الَّتی هُوَ فی بَیتِها عَن نَفسِهِ وغَلَّقَتِ الاَبوبَ وقالَت هَیتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللّهِ اِنَّهُ رَبّی اَحسَنَ مَثوایَ». [۱۵۱]
ظلم
۶. ظلم: هنگامی که برادران یوسف (علیه السلام) از وی خواستند که به جای بنیامین یکی دیگر از برادران را به گروگان گیرد یوسف گفت: پناه بر خدا که جز کسی را بازداشت کنیم که کالایمان را نزد او یافتهایم که در این صورت ستمکار خواهیم بود: «مَعاذَ اللّهِ اَن نَأخُذَ اِلاّ مَن وجَدنا مَتـعَنا عِندَهُ اِنّا اِذًا لَظــلِمون». [۱۵۲]
موجودات شرور
۷. موجودات شرور: شر، هر نوع بدی را در برمیگیرد. برخی شر را شامل شرور دنیا و آخرت ، انسان و جنّ و شیاطین ، درندگان و گزندگان، آتش، آب، غذاهای زیانبار، قحطی و بیماری برشمردهاند. [۱۵۳] [۱۵۴] در قرآن ، یک بار (بهصورت مطلق ) به استعاذه از شرّ اینگونه موجودات سفارش شده است: «مِن شَرِّ مَا خَلَق». [۱۵۵] «مَا خَلَقَ» شامل همه آفریدگان میشود و «شرّ»، آنها را به مخلوقاتی مقیّد میکند که منشأ شرّ باشند. [۱۵۶] [۱۵۷] در آیاتی نیز مصادیقی برای شرور بیان شده است که باید از آنها به خدا پناه برد:
تاریکی از مصادیق شرور
الف. تاریکی فراگیر: در آیه ۳ سوره فلق [۱۵۸] به پناه بردن از شرّ تاریکی به پروردگار فرمان داده شدهاست: «مِن شَرِّ غَاسِق إِذا وَقَب». تعبیر «غاسِق اِذا وَقَب» در تفاسیر و روایات ، به شب هنگامی که با تاریکیاش داخل شود، غروب ثریا یا ستارهای دیگر ، غروب ماه [۱۵۹] ،کسوف ماه ، نیش زدن مارهای سیاه [۱۶۰] و هر مهاجم شروری [۱۶۱] ،تفسیر شده است؛ امّا بیشتر مفسران آن را بر معنای نخست حمل کردهاند. در این صورت ذکر آن به دلیل اقدام فاسق به فسق و فجور و اقدام حشرات و درندگان به آزار و اذیت به هنگام شب است. [۱۶۲] برخی نسبت دادن شر به شب را به این سبب دانستهاند که با تاریکی خود به شریر برای انجام دادن شر کمک میکند، پس شرّ در شب، بیشتر از روز اتفاق میافتد. [۱۶۳] [۱۶۴] [۱۶۵] ذکر شب پس از «مَا خَلَقَ» را نیز از باب ذکر خاص پس از عام و برای اهمیت دادن به آن معرفی کردهاند. [۱۶۶] برخی نیز به عکس، نکره آوردن آن را برای دلالت بر عموم دانستهاند. [۱۶۷] [۱۶۸]
جادوگران از مصادیق شرور
ب. جادوگران: در ادامه سوره فلق فرمان داده شده از شرّ دمندگان در گرهها به پروردگار پناه برده شو:«ومِن شَرِّ النَّفّـثـتِ فِی العُقَد». [۱۶۹] «نفث » در لغت، دمیدن است [۱۷۰] [۱۷۱] و منظور از آن، دمیدن در رُقیهها و گرههاست. [۱۷۲] و مقصود از «نفّاثات » زنانی است که برای جادو کردن، در گرههای بند میدمند. [۱۷۳] [۱۷۴] گفته شده: آنان زنانی هستند که قلب مردان را به دوستی خود میربایند [۱۷۵] یا زنانی که تصمیم مردان را تغییر داده و آنان را به رأی خود باز میگردانند. [۱۷۶] از این آیه ، تأثیر سحر استفاده میشود [۱۷۷] ؛ اما برخی، تأثیر آن را نپذیرفته و گفتهاند: لزوم پناهبردن به خدا از شر ساحران ، برای این است که آنان این توهم را ایجاد میکنند که قدرت دارند انسان را بیمار کنند یا شفا بخشند یا قادر به انجام کارهای خیر و شرّند. [۱۷۸] یا اینکه مقصود از استعاذه از زنان جادوگر را استعاذه از جادوگری و گناه جادوی آنان، استعاذه از فتنهای که با آن مردم را فریب میدهند و استعاذه از شری که آن را خداوند هنگام جادوی آنان ایجاد میکند دانستهاند. [۱۷۹]
حسودان از مصادیق شرور
ج. حسودان: در آیه پایانی سوره فلق فرمان داده شده از شر حسود ، زمانی که حسد میورزد به پروردگار پناه برده شود: «و مِن شَرِّ حاسِد اِذا حَسَد». [۱۸۰] مقصود از قید «إذا حَسَد» این است که به حسد خویش ترتیب اثر داده، طبق آن عمل کند. [۱۸۱] [۱۸۲] گفته شده: آیه، پناه بردن از نفس حسود و چشم زخم وی را بیان میکند. [۱۸۳] برخی، یهود را مصداق حاسد برشمردهاند. [۱۸۴]
عناد کافران
۸. عناد کافران: خداوند به پیامبرش دستور داده است که در برابر جدال و عناد بیدلیل کافران درباره آیات خدا ، به خدا پناه ببرد، زیرا در دلشان جز کبر نیست: «اِنَّ الَّذینَ یُجـدِلونَ فی ءایـتِ اللّهِ بِغَیرِ سُلطـن اَتـهُم اِن فی صُدورِهِم اِلاّ کِبرٌ ما هُم بِبــلِغیهِ فاستَعِذ بِاللّه». [۱۸۵] بنابراین، استعاذه در آیه ، به معنای پناه بردن به خدا از جدال و عناد کافراناست. یادآور میشویم که یکی از مصادیق مستعاذٌ منه ، خداوند است [۱۸۶] که مراد از آن، پناهبردن ازکیفر خدا به عفو او و از خشم خدا بهرضای اوست. [۱۸۷] [۱۸۸] [۱۸۹]
مراتب استعاذه
مراتب استعاذه: استعاذه دارای دومرتبه است:
استعاذه زبانی
۱. استعاذه زبانی: اولین مرتبه استعاذه، گفتن الفاظی خاص با زبان است. قرآن برای استعاذه عبارتهایی را از اولیای الهی نقل کرده است. از موسی (علیه السلام) «اَعوذُ بِاللّهِ...» [۱۹۰] ، از نوح (علیه السلام) «رَبِّ اِنّی اَعوذُ بِکَ...» [۱۹۱] و ازمریم (علیها السلام) «اِنِّی اَعوذ بِالرّحمنِ...» [۱۹۲] و از یوسف (علیه السلام) «معاذاللّه». [۱۹۳] چنانکه به رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) نیز فرمان داده شده که الفاظی را بر زبان جاری سازد. [۱۹۴] [۱۹۵] [۱۹۶] در اینکه با چهعبارتی باید استعاذه کرد میان مفسران اختلاف است؛ آنان عبارتهایی را مانند: «أعوذ باللّه من الشّیطن الرّجیم»، «أستعیذ باللّه...»، «معاذاللّه»، «أعوذ باللّه السّمیع العلیم...» و «أللّهمّ إنّی أعوذ...» ذکرکردهاند. [۱۹۷] [۱۹۸] [۱۹۹]
استعاذه قلبی
۲. استعاذه قلبی: مرتبه بالای استعاذه، پناه بردن قلبی به خداست و گفتار زبانیِ صرف، بدون معرفت قلبی بیفایده است [۲۰۰] ، چنانکه یاد دارو، شفابخش نیست. [۲۰۱] عبارت «اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلِیم» پس از فرمان استعاذه در آیه ۳۶ سوره فصلت [۲۰۲] اشاره دارد که استعاذه زبانی وقتی مؤثر است که حقیقت آن در قلب جای گیرد؛ گویا خداوند فرموده است: با زبان استعاذه را بگو، من شنوا هستم و در قلب و اندیشهات متوجه آن باش، من از نهانت خبر دارم. برخی گفتهاند: تمامیت استعاذه به این است که بنده بداند از جلب منفعت و دفع ضرر عاجز است و خداوند بر آن قدرت دارد و در قلب بخواهد که خداوند او را پناه دهد و با زبان آن را بطلبد. [۲۰۳] عدهای نیز حقیقت استعاذه را مرتبه قلبی آن دانسته و گفتهاند: استعاذه کیفیتی نفسانی است که از علم کامل برهانی و ایمان به مقام توحید فعلی حق حاصل میشود. [۲۰۴] استعاذه یادآوری نعمتهای بزرگ خدا و ذکر شدّت کیفر اوست و این دو، بنده را به دوری از هوای نفس و رویکرد به شریعت فرا میخوانند. [۲۰۵] بر اساس این نظر، گفتار زبانی، فقط بیانگر حقیقت استعاذه محسوب شده [۲۰۶] [۲۰۷] و اشاره به حالتی است که انسان در مواجهه با شرور مییابد و در گفتار و عقیده و عمل از آنها میگریزد. [۲۰۸]
نظر دیگر در مورد مراتب استعاذه
برخی نیز حقیقت استعاذه را دارای سه مرتبه دانستهاند: الف. استعاذه در مقام توحید فعلی . ب.استعاذه در مقام توحید صفاتی . ج. استعاذه در مقام توحید ذات ، و احتمال دادهاند که دعای منسوب به رسول اکرم (صلی الله علیه وآله):«أعوذ بعفوک من عقابک و أعوذ برضاک من سخطک و أعوذبک منک» به این سه مقام اشاره داشته باشد. [۲۰۹] [۲۱۰]
منبع
پانویس
- ↑ مفردات، ص۳۵۲، «عوذ».
- ↑ لسانالعرب، ج۳، ص۴۹۸، «عوذ».
- ↑ مفردات، ص۳۵۲، «عوذ».
- ↑ مجمعالبیان، ج۵، ص۲۸۶.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۱۶.
- ↑ تفسیر المنار، ج۹، ص۵۴۱.
- ↑ مجمعالبیان، ج۶، ص۵۹۳.
- ↑ روح المعانی، مج۱۶، ج۳۰، ص۴۹۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱، ص۶۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۹۸.
- ↑ الموسوعة الذهبیه، ج۴، ص۲۶۴.
- ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۹۸.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱، ص۶۲.
- ↑ الدرالمنثور، ج۵، ص۱۶۵.
- ↑ الموسوعة الذهبیه، ج۴، ص۲۶۳.
- ↑ احکام القرآن، ج۳، ص۲۸۲.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۱۴.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۱۶ـ۱۴.
- ↑ الخلاف، ج۱، ص۳۲۴.
- ↑ مستمسک العروه، ج۶، ص۲۷۱.
- ↑ مجمعالبیان، ج۶، ص۵۹۳.
- ↑ الفرقان، ج۱۴، ص۴۷۸.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۳۴۴.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۳۴۴.
- ↑ بقره/سوره۲، آیه۶۷.
- ↑ هود/سوره۱۱، آیه۴۷.
- ↑ مریم/سوره۱۹، آیه۱۸.
- ↑ مؤمنون/سوره۲۳، آیه۹۷.
- ↑ فلق/سوره۱۱۳، آیه۱.
- ↑ ناس/سوره۱۱۴، آیه۱.
- ↑ اعراف/سوره۷، آیه۲۰۰.
- ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۹۸.
- ↑ غافر/سوره۴۰، آیه۵۶.
- ↑ فصّلت/سوره۴۱، آیه۳۶.
- ↑ آلعمران/سوره۳، آیه۳۶.
- ↑ غافر/سوره۴۰، آیه۲۷.
- ↑ دخان/سوره۴۴، آیه۲۰.
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۲۳.
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۷۹.
- ↑ اعراف/سوره۷، آیه۲۰۱.
- ↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸.
- ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۲۷.
- ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۵۸.
- ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۹۹.
- ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۱۰.
- ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۱۶.
- ↑ توبه /سوره۹، آیه۵۷.
- ↑ جنّ/سوره۷۲، آیه۶.
- ↑ هود/سوره۱۱، آیه۴۳.
- ↑ هود/سوره۱۱، آیه۴۳
- ↑ هود/سوره۱۱، آیه۴۳.
- ↑ جامع البیان، مج۱۴، ج۲۹، ص۱۳۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۵۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۵۵.
- ↑ جنّ/سوره۷۲، آیه۶.
- ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۹۹-۹۸.
- ↑ التحریر والتنویر، ج۱۴، ص۲۷۸.
- ↑ المیزان، ج۱۲، ص۳۴۴.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۸۱.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۶۳۲.
- ↑ اعراف/سوره۷، آیه۷.
- ↑ اعراف/سوره۷، آیه۲۰۱.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۸۵.
- ↑ ناس/سوره۱۱۴، آیه۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۹۸.
- ↑ غافر/سوره۴۰، آیه۲۷.
- ↑ هود/سوره۱۱، آیه۴۷.
- ↑ بقره/سوره۲، آیه۶۷.
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۲۳.
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۷۹.
- ↑ فلق/سوره۱۱۳، آیه۵-۲.
- ↑ دخان/سوره۴۴، آیه۲۰.
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۲۳.
- ↑ دخان/سوره۴۴، آیه۲۰.
- ↑ المیزان، ج۱۸، ص۱۳۹.
- ↑ مجمعالبحرین، ج۳، ص۲۷۵، «عوذ».
- ↑ السنن الکبری، ج۳، ص۳۷۸.
- ↑ تفسیر المنار، ج۹، ص۵۴۱.
- ↑ الفرقان، ج۳۰، ص۵۴۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱، ص۶۴.
- ↑ پرواز در ملکوت، ج۲، ص۱۴۱.
- ↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸.
- ↑ هود/سوره۱۱، آیه۴۷.
- ↑ دخان/سوره۴۴، آیه۲۰.
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۲۳.
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۷۹.
- ↑ روحالمعانی، مج۱، ج۱، ص۴۵۲.
- ↑ آلعمران/سوره۳، آیه۳۶.
- ↑ مریم/سوره۱۹، آیه۱۸.
- ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۲۷.
- ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۵۸.
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۷۹.
- ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۹۸.
- ↑ بقره/سوره۲، آیه۶۷.
- ↑ مریم/سوره۱۹، آیه۱۸.
- ↑ ناس/سوره۱۱۴، آیه۲.
- ↑ ناس/سوره۱۱۴، آیه۳.
- ↑ ناس/سوره۱۱۴، آیه۱.
- ↑ المیزان، ج۲۰، ص۳۹۶۳۹۵.
- ↑ اعراف/سوره۷، آیه۲۰۰.
- ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۱۰.
- ↑ کهف/سوره۱۸، آیه۱۶.
- ↑ آلعمران/سوره۳، آیه۳۶.
- ↑ نحل/سوره۱۶، آیه۹۸.
- ↑ روحالبیان، ج۱، ص۴.
- ↑ فلق/سوره۱۱۳، آیه۲-۱.
- ↑ مؤمنون/سوره۲۳، آیه۹۷.
- ↑ القاموس المحیط، ج۱، ص۷۲۸، «همز».
- ↑ مجمعالبیان، ج۷، ص۱۱۷.
- ↑ القاموس المحیط، ج۱، ص۷۲۸، «همزه».
- ↑ جامعالبیان، مج۱۰، ج۱۸، ص۶۶.
- ↑ کشفالاسرار، ج۶، ص۴۶۶.
- ↑ کشفالاسرار، ج۶، ص۴۶۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج۷، ص۱۸۷.
- ↑ کشف الاسرار، ج۶، ص۴۶۶.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۹۳.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۶۵.
- ↑ مؤمنون/سوره۲۳، آیه۹۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج۷، ص۱۷۸.
- ↑ فصّلت/سوره۴۱، آیه۳۶.
- ↑ اعراف/سوره۷، آیه۲۰۰.
- ↑ مفردات، ص۷۹۸، «نزغ».
- ↑ جامعالبیان، مج۶، ج۹، ص۲۰۸.
- ↑ جامعالبیان، مج۶، ج۹، ص۲۰۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج۴، ص۷۸۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج۴، ص۷۸۸.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۸۰.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۸۱۳۸۰.
- ↑ اعراف/سوره۷، آیه۲۰۱.
- ↑ مفردات، ص۳۱۱، «طوف».
- ↑ التحریر و التنویر، ج۹، ص۲۳۲.
- ↑ روحالمعانی، مج۶، ج۹، ص۲۱۵.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۸۵.
- ↑ روح المعانی، مج۶، ج۹، ص۲۱۵.
- ↑ التحریر والتنویر، ج۹، ص۲۳۱، ۲۳۳.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۸۱.
- ↑ ناس/سوره۱۱۴، آیه۶-۱.
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۸۲۳.
- ↑ مفردات، ص۸۶۸، «وسوس».
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۱۹۸.
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۸۲۳.
- ↑ غافر/سوره۴۰، آیه۲۷.
- ↑ جامع البیان، مج۱۲، ج۲۴، ص۷۳.
- ↑ دخان/سوره۴۴، آیه۲۰.
- ↑ جامع البیان، مج۱۳، ج۲۵، ص۱۵۵.
- ↑ هود/سوره۱۱، آیه۴۵.
- ↑ هود/سوره۱۱، آیه۴۷.
- ↑ بقره/سوره۲، آیه۶۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج۱، ص۲۷۴.
- ↑ مریم/سوره۱۹، آیه۱۸.
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۲۳.
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۷۹.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۳۲، ص۱۷۷.
- ↑ روحالمعانی، مج۱۶، ج۳۰، ص۵۰۱.
- ↑ فلق/سوره۱۱۳، آیه۲.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۴۵۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج۱۰، ص۸۶۶.
- ↑ فلق/سوره۱۱۳، آیه۳.
- ↑ جامعالبیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۴۵۹ـ۴۵۷.
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۸۲۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۶۶.
- ↑ مجمع البیان، ص۵۶۹.
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۸۲۱.
- ↑ روحالمعانی، مج۱۶، ج۳۰، ص۵۰۳.
- ↑ المیزان، ج۲۰، ص۳۹۳.
- ↑ المیزان، ج۲۰، ص۳۹۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۶۶.
- ↑ روح المعانی، مج۱۶، ج۳۰، ص۵۰۲.
- ↑ فلق/سوره۱۱۳، آیه۴.
- ↑ تاج العروس، ج۳، ص۲۷۲، «نفث».
- ↑ کشف الاسرار، ج۱۰، ص۶۷۰.
- ↑ مفردات، ص۸۱۶، «نفث».
- ↑ جامعالبیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۴۵۹.
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۸۲۱.
- ↑ کشف الاسرار، ج۱۰، ص۶۷۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج۱۰، ص۸۶۶.
- ↑ المیزان، ج۲۰، ص۳۹۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج۱۰، ص۸۶۶.
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۸۲۱.
- ↑ فلق/سوره۱۱۳، آیه۵.
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۸۲۲.
- ↑ المیزان، ج۲۰، ص۳۹۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج۱۰، ص۴۹۳.
- ↑ جامع البیان، مج۱۵، ج۳۰، ص۴۶۰.
- ↑ غافر/سوره۴۰، آیه۵۶.
- ↑ توبه/سوره۹، آیه۱۱۸.
- ↑ السنن الکبری، ج۱، ص۴۵۲.
- ↑ بیانالسعاده، ج۱، ص۲۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۸۳، ص۱۳۴.
- ↑ بقره/سوره۲، آیه۶۷.
- ↑ هود/سوره۱۱، آیه۴۷.
- ↑ مریم/سوره۱۹، آیه۱۸.
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۲۳.
- ↑ مؤمنون/سوره۲۳، آیه۹۷.
- ↑ فلق/سوره۱۱۳، آیه۱.
- ↑ ناس /سوره۱۱۴، آیه۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۸۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱، ص۶۲.
- ↑ تفسیر ابنکثیر، ج۱، ص۱۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۹۸.
- ↑ التحقیق، ج۸، ص۲۵۸.
- ↑ فصّلت/سوره۴۱، آیه۳۶.
- ↑ البصائر، ج۶۰، ص۷۵۰.
- ↑ پرواز در ملکوت، ج۲، ص۱۴۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۹۸.
- ↑ تفسیر المنار، ج۹، ص۵۴۱.
- ↑ الفرقان، ج۱۴، ص۴۷۹ـ۴۷۸.
- ↑ الفرقان، ج۳۰، ص۵۴۴.
- ↑ بیان السعاده، ج۱، ص۲۴.
- ↑ سر الصلوه، ص۸۴.