امامزاده سید موسی مبرقع ، فرزندان، خاندان واحفاداو: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «مؤلف: غلامرضا گلی زواره ==چکيده== موسي مبرقع دومين فرزند امام جواد از م...» ایجاد کرد) |
|||
(۵ نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | <div style="text-align:justify;font-family:B Nazanin;font-size:20px"> | ||
مؤلف: [[غلامرضا گلی زواره]] | مؤلف: [[غلامرضا گلی زواره]] | ||
− | == | + | ==چکیده== |
− | [[ | + | [[موسی مبرقع]] دومین فرزند [[امام جواد]] از مادری به نام سمانه است که در 214 هجری در مدینه متولد گردید و در بیت امامت به شکوفایی رسید. در 220 هجری که [[امام محمدتقی علیهالسلام]] به بغداد فراخوانده شد و سپس به شهادت رسید موسی مبرقع که در [[مدینه]] به سر میبرد، 6ساله بود. وی پس از شهادت پدر، تحت نظارت برادرش، [[امام هادی علیهالسلام]] به رشد فکری و معنوی رسید. [[موسی مبرقع]] با ارادتی خالصانه مطیع برادرش بود. محدثان شیعه وثاقت او را مورد تأیید قرار دادهاند و از وی روایاتی نقل نمودهاند. |
− | با کاهش اختناق | + | با کاهش اختناق عباسیان [[موسی مبرقع]] موفق گردید در سال 256 هجری به [[قم]] بیاید و مورد توجه [[اصحاب ائمه علیهمالسلام]]، رؤسای شیعه و مومنین این شهر قرار بگیرد. او در 296 هجری رحلت نمود و پیکرش در خانه خودش دفن گردید. آرامگاه او و عدهای از افراد خاندانش از جمله خواهران، فرزندان، نوادگان و سایر بستگان در مجموعه چهل اختران [[قم]] واقع شده است. |
− | + | کاروانی از دانشمندان، فقها، نقیبان، متولیان موقوفات [[مساجد]] و اماکن زیارتی [[قم]] و توابع در اعصار گوناگون از این خاندان برخاستهاند. سادات رضوی، تقوی، برقعی و مبرقعی به امامزاده موسی مبرقع نسب میبرند که در [[قم]]، همدان، [[مشهد]]، کشمیر و نقاط دیگر پراکندهاند. | |
− | + | فرمانهایی از فرمانروایان صفویه و قاجاریه در دسترس میباشد که براساس آنها افرادی از این سادات به مقام نقابت و تولیت آستان مقدسه [[حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام]] و [[مسجد امام حسن عسکری علیهالسلام]] و متولی موقوفات امامزادگان استان [[قم]] منصوب گردیدهاند. | |
− | '' | + | ''کلیدواژهها'' |
− | [[امام جواد | + | [[امام جواد علیهالسلام]]، [[امام هادی علیهالسلام]]، [[موسی مبرقع]]، [[مدینه]]، [[بغداد]]، [[کوفه]]، [[قم]]. |
− | + | هجرتی با برکت | |
− | + | سیاست سرکوب شدید طالبیان و علویان در دوران [[بنی امیه]] و [[بنی عباس]] و پناه بردن امامزادگان و سادات به نقاط دور از مرکز خلافت، و شناسایی نیروهای مؤمن و وفادار برای سازماندهی بر علیه غاصبان و حاکمان وقت از سوی آنان زمینههایی را فراهم ساخت تا این عزیزان به مناطقی بروند که از اوضاع نسبتاً مطلوبتر برخوردار باشند. | |
− | در | + | در این میان مردم شهر [[قم]] نسبت به مهاجران مذکور، از تکریم و ارادت و پذیرایی توأم با تجلیل و تعظیم فروگذاری ننمودهاند، و به حمایت از ایشان برخاسته، وسایل رفاه، آسایش و امنیت آنان را تأمین کردهاند. و این روند چنان گسترش یافت که این دیار به عنوان [[حرم اهل بیت عصمت]] و [[طهارت علیهمالسلام]] و آشیانه آل محمد، مأوای فاطمیان، و محل اقامت علویان معرفی گردید. به علاوه [[قم]] از نظر ویژگیهای اقلیمی و جغرافیایی برای ساکنان حجاز و عراق عرب محیط مناسبی به شمار میرفت، و با روحیه آنان سازگاری داشت. هم چنین این منطقه از مهمترین نواحی [[ایران]] به شمار میآید که به همّت شیعیان مهاجری چون بنی اسد، آل مذحج و آل اشعر و نیز بومیان شیعه، در برابر والیان اموی و عباسی، مقاومت مینمودند و احکام آنان را برنمیتابیدند. |
− | + | قمیها که به لحاظ اعتقادی و رفتار و کردار خویش پیوند بسیار خوبی با ائمه هدی علیهمالسلام داشتند، اولاد و احفاد این خاندان را پیرو تأکیدات [[رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم]] گرامی میداشتند، و این خوشرفتاریها و برخوردهای شایسته آنان با مهاجران از امامزادگان و سادات موجب گردید به همت این عزیزان و دیگر صحابی ائمه، جویبارهایی از معارف [[اهل بیت علیهمالسلام]] و صفای معنوی تشیع در این قلمرو جاری گردد، و مردمان نواحی دیگر نیز از طراوت و صفای آن برخوردار گردند. | |
<ref> | <ref> | ||
مهاجران آل ابوطالب ،صص8-10،التزاع والتخاصم ،ص74؛دائرةالمعارف تشیّع، ج9، صص3-4؛ انوار المشعشعین، ج1،ص96؛ سفینةالبحار ، ج4؛ صص129-130؛مجالس المؤمنین ، ج1، ص83؛ بحار الانوار ، ج6،صص215-216؛ تاریخ قم ، ص364؛ البلدان ، ص40. | مهاجران آل ابوطالب ،صص8-10،التزاع والتخاصم ،ص74؛دائرةالمعارف تشیّع، ج9، صص3-4؛ انوار المشعشعین، ج1،ص96؛ سفینةالبحار ، ج4؛ صص129-130؛مجالس المؤمنین ، ج1، ص83؛ بحار الانوار ، ج6،صص215-216؛ تاریخ قم ، ص364؛ البلدان ، ص40. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | == | + | ==چشمهای که در قم جاری شد== |
− | [[ابواحمد | + | [[ابواحمد سید موسی مبرقع]] فرزند با کفایت [[حضرت امام جواد علیهالسلام]] امامزادهای است که [[قم]] را به عنوان محلّ اقامت خود برگزید و در این دیار به فعالیتهای فرهنگی و |
− | + | تبلیغی روی آورد و به همراه فرزندان و نوادگان برای ترویج مکارم و نشر فرهنگ [[اهل بیت علیهمالسلام]] در [[قم]] و توابع آن اهتمام ورزید، و در شبکه روابط اجتماعی، مناسبات طوایف و اقوام تأثیرگذار گردید. | |
− | + | برخی از افراد این خاندان، تولیت آستانه مقدسه [[حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام]] و برخی آستانههای دیگر، [[مساجد]] و اوقاف را عهدهدار بودهاند، و فرمانها و اسناد معتبری که در دسترس میباشند بر این ادعا گواهاند. بزرگانی از این خاندان در قرون سوم و چهارم هجری نقابت سادات [[قم]]، [[کاشان]] و آبه و توابع [[قم]] را در اختیار گرفته بودند، و نیز منصب امیرالحاج نیز به آنان محوّل بوده است، و اهالی [[قم]] ریاست دینی، ترویجی و اجتماعی آنان را پذیرفته بودند. فرمانهای تولیت آستانههای قم و نیز [[مساجد]] این دیار و مناطقی چون [[مشهد]] اردهال ـ حتی در اعصار بعد مثل ایام فرمانروایی تیموریان، صفویه و قاجاریه ـ به نام این سادات صادر گردیده که اکنون مدارک آن موجود است. ایشان موقعیتهای دیگر مذهبی را نیز به عهده داشتهاند، از جمله امامت جماعت و خطابت. | |
<ref> | <ref> | ||
حبیب السیر ،ج4،ص333؛ تذکره نصر آبادی ، ص78؛ مجله بررسی های تاریخی ، سال چهارم ، شماره 4، صص225-230؛ فقیه فرزانه ، صص40- 42. | حبیب السیر ،ج4،ص333؛ تذکره نصر آبادی ، ص78؛ مجله بررسی های تاریخی ، سال چهارم ، شماره 4، صص225-230؛ فقیه فرزانه ، صص40- 42. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | == | + | ==مادری نیکو خصال== |
− | [[امام جواد | + | [[امام جواد علیهالسلام]] با کنیزی نیکوسرشت به نام سمانه از اهالی مغرب (مراکش کنونی) واقع در شمال آفریقا پیوندی پاک را آغاز کرد. سمانه اگرچه کنیزی بیش نبود، ولی این لیاقت را به دست آورد که در بیت امامت زندگی کند، و دارای فرزندانی شایسته گردد که یکی از آنان به مقام مقدس [[امامت]] و ولایت برسد. این بانوی گرانقدر به سمانیه مغربیه و سیده امالفضل معروف گشت. سمانه از خصال و کرامتهای ویژهای برخوردار بود و با زنانی پاکدامن، از خاندان طهارت که نمونههای برجستهای از عفاف و [[تقوا]] و حیا به شمار میرفتند، مأنوس، مألوف و مصاحب گردید. و در این منظومه نورانی و تحت تأثیر انوار عترت، در اطاعت از اوامر الهی، عبادت و تزکیه درون و تهذیب نفس اهتمام ورزید. چنان که روزها را پیوسته روزه دار بود و شبها مدام به تهجّد، ذکر، دعا، برگزاری نوافل و نیایشهای عارفانه مشغول بود، شیوهای پسندیده که لباس [[تقوا]] و جامه زهد و وارستگی را برای او به ارمغان آورد، و در صدق و اخلاص، مثالزدنی گردید، و به چنان درجهای نایل گشت که وی را مادر فضیلت خطاب میکردند و چنان سعادتی را به خود اختصاص داد که به سعیده مشهور گردید. |
<ref> | <ref> | ||
بحار الانوار،ج50،ص115و116؛ الارشاد ،ج2،ص295؛ مناقب آل ابی طالب ، ج1، ص280. | بحار الانوار،ج50،ص115و116؛ الارشاد ،ج2،ص295؛ مناقب آل ابی طالب ، ج1، ص280. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | [[امام جواد | + | [[امام جواد علیهالسلام]] درباره سمانه فرموده است: «او بانویی است که حق مرا به درستی میشناسد، از بانوان بهشتی است، شیطان سرکش به وی نزدیک نگردد، نیرنگ طاغوت اهل عناد به او دست نمییابد، همواره مورد عنایت و لطف [[پروردگار]] است، هرگز [در کسب کمالات] قرار و آرام ندارد و به لحاظ مقام والای معنوی در زمره مادران صدیقان و صالحان است». [[امام جواد علیهالسلام]] در فرمایش دیگر این گونه گوهرافشانی کردهاند: «ابوالحسن علیالهادی به من شباهت دارد، ولی موسی مبرقع شبیه مادرش سمانه است». |
<ref> | <ref> | ||
بحا الانوار ، ج50، ص114؛ ریاحین الشریعة،ج3،ص23. | بحا الانوار ، ج50، ص114؛ ریاحین الشریعة،ج3،ص23. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | برخی منابع نیز از ستایش این بانو در وصف [[امام هادی علیهالسلام]] گزارشهایی ارائه دادهاند و افزودهاند که فروغ دهم امامت فرمودهاند: «مادرم درباره مقام امامت من آگاهی دارد و چنین بصیرت و معرفتی به او رسیده است». | |
<ref> | <ref> | ||
دلائل الامامة،ص216 ؛ اثباةالوصیة،ص194. | دلائل الامامة،ص216 ؛ اثباةالوصیة،ص194. | ||
سطر ۳۶: | سطر ۳۷: | ||
==شکوفه با شکوه== | ==شکوفه با شکوه== | ||
− | [[امام | + | [[امام محمدتقی علیهالسلام]] به سال 214 هجری از سمانه دارای فرزندی گردید که به نام جدّش [[حضرت امام کاظم علیهالسلام موسی]] نامیده شد که طبق قانون وراثت، فصاحت و بلاغت و شیوایی سخن را از نیاکان خود به ارث برده و در پارسایی و بندگی [[خداوند]]، اعمال و رفتار، به هم نام خود [[حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام]] شباهت زیادی داشت. محل ولادتش روستایی است به نام صریا که در چند کیلومتری [[مدینةالنبی]] قرار داشت، همان جایی که با تلاش امام هفتم به وجود آمد و به عمران و رونقش افزوده شد. موسی را با کنیه ابواحمد صدا میزدند و چون بعدها نقابی به صورت میافکند به موسی مبرقع شهرت یافت. |
− | در محرم الحرام سال 220، | + | در محرم الحرام سال 220، موسی مبرقع ششمین بهار زندگی را تجربه میکرد که بنا به فراخوانی اجباری خلیفه وقت، [[امام جواد علیهالسلام]] ناگزیر از [[مدینه]] به بغداد آمد؛ زیرا معتصم عباسی در مورد امام به شدت خوفناک بود و تصور میکرد معنویت آن حضرت و اقتدار اجتماعی و سیاسی او، قیامی را علیه حکومت مرکزی شکل دهد و بساط فرمانروایی او را تهدید کند. این توهمها همراه انبوهی از سعایت و حرکتهای رشکورزانه و نیز نیرنگهای کارگزاران عباسیان در سرزمین حجاز سبب گردید، خلیفه وقت امام را زیر نظر مستقیم خود قرار دهد. موسی مبرقع مدت یازده ماه دور از پدر در [[مدینه]] بود، سرانجام اواخر ذیالقعده سال 220 فاجعهای بزرگ رخ داد که برای کودکی چون موسی فرساینده و غم افزا بود. در این زمان امام با توطئه معتصم عباسی به وسیله سم به شهادت رسید. |
<ref> | <ref> | ||
اصول کافی ، ج3، صص459-460؛ بحار الانوار ، ج50، صص146-147؛ اثباةالوصیة، ص186. | اصول کافی ، ج3، صص459-460؛ بحار الانوار ، ج50، صص146-147؛ اثباةالوصیة، ص186. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | ==دوران | + | ==دوران نوجوانی و جوانی== |
− | شهادت مظلومانه آن حضرت، | + | شهادت مظلومانه آن حضرت، موسی نوجوان را در موجی از نگرانی فرو برد اما وی با وجود این رنجها رشد و بالندگی خود را زیر نظر برادر بزرگتر خویش ([[امام هادی علیهالسلام]]) ادامه داد. او همواره مرجع سؤالات عدهای از مشتاقان علوم بود که معارف دینی و شرعی را از وی میپرسیدند؛ ولی موسی مبرقع به دلیل منزلت فوقالعادهای که برای برادر خود [[حضرت امام علی النقی علیهالسلام]] قائل بود، تلاش داشت مردم را درباره مسائل اساسی و زیربنایی اقتصادی، کلامی و شرعی به آن بزرگوار ارجاع دهد، و خود نیز به پاسخ دادن در امور جزیی اکتفا میکرد و ـ تازه در همین مسائل هم ـ با برادر خویش مشورت میکرد و از دیدگاهها و نظرات آن امام همام در این باره فیض میبرد. |
− | + | موسی مبرقع خاطر نشان ساخته است: در دیوان عمومی با یحیی بن اکثم (قاضی القضاة عباسیان) رو به رو شدم، او در اعتقادات و مباحث دینی، مسائلی را از من پرسید، سپس به محضر برادرم [[امام هادی علیهالسلام]] رسیدم، میان من و آن بزرگوار، گفتوگوهایی آموزنده ردّوبدل گردید که مرا در پیروی از او بصیر و آگاه ساخت. عرض کردم: قربانت گردم، یحیی بن اکثم مسائلی را از من پرسیده است و خواسته جواب آنها را به وی ارائه دهم. [[امام علی النقی علیهالسلام]]. تبسّمی نموده و فرمود: پاسخش را داری؟ عرض کردم: خیر. برادرم پرسید: آن سؤالها کدامند؟ یکی یکی بیان کردم، و ایشان برای هرکدام از آنها، جوابهای مناسب و قانع کنندهای ارائه فرمود. | |
<ref> | <ref> | ||
اصواء علی حیاةموسی المبرقع وذریّته ، ص128؛ تحف العقول ، ص503. | اصواء علی حیاةموسی المبرقع وذریّته ، ص128؛ تحف العقول ، ص503. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | از | + | از این ماجرا دو نکته به دست میآید: یکی این که موسی مبرقع مطیع و تسلیم برادر خود [[حضرت امام هادی]] بوده و منزلت آن وجود بزرگوار را مورد توجّه قرار میداده است، و دیگر این که خود به عنوان امامزادهای اهل فضل نزد شخصیتهای برجسته عصر، از شأن ویژهای برخوردار بوده است. |
− | از مفاد | + | از مفاد وصیت نامه [[حضرت امام محمدتقی علیهالسلام]] که شیخ جلیل کلینی در کتاب خود با ذکر سند نقل نموده نیز، حقایقی به دست میآید. به گفته وی واسطی نقل کرده است: از احمد بن خالد ـ خادم ابوجعفر ـ شنیدم که آن [[حضرت (امام جواد علیهالسلام)]] او را بر این وصیت گواه گرفت و چنین نوشته است: ابوجعفر محمد بن علی بن موسی او را گواه گرفت که وی به فرزندش علی [[(حضرت هادی علیهالسلام)]] وصیت کرد درباره خود و خواهرانش. و عبدالله فرزند مساور را سرپرست املاک، اموال و مخارج خدمه و سایر ترکه خود نمود، تا زمانی که فرزندش علی بالغ گردد، و بعد از بلوغ وی فرزند مساور آنها را به وی تحویل دهد تا او به کار خود و خواهرانش قیام کند. کار موسی را نیز به خودش واگذار نماید تا او هم بعد از گواهی [[امام علی النقی علیهالسلام]] و ابن مساور در کار خود استقلال لازم را به دست آورد و طبق شرط والدشان درباره صدقاتی که میدهد قیام کند، یک شنبه سوم ذیحجه سال 220. |
<ref> | <ref> | ||
اصول کافی ،ج 2، ص112و113. | اصول کافی ،ج 2، ص112و113. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | ماجرایی مجعول | |
− | + | کلینی در کافی | |
<ref> | <ref> | ||
الکافی ، ج7، ص157. | الکافی ، ج7، ص157. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | ، [[ | + | ، [[شیخ طوسی]] در تهذیب الاحکام |
<ref> | <ref> | ||
تهذیب الاحکام ، ج9، ص355. | تهذیب الاحکام ، ج9، ص355. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | ، [[ | + | ، [[شیخ مفید]] در الاختصاص |
<ref> | <ref> | ||
الاختصاص، ص91. | الاختصاص، ص91. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | و ابن شعبه | + | و ابن شعبه حرّانی از وی روایاتی نقل کردهاند که حاکی از وثاقت او دارد. |
− | تنها | + | تنها روایتی ضعیف در کتاب ارشاد آمده که برخی افراد را بر آن داشته تا به استناد آن به موسی مبرقع نسبتی ناروا بدهند. این ماجرا به اختصار چنین است: حسین بن حسن از یعقوب بن یاسر روایت کرده که گفت: متوکّل به اطرافیان خود میگفت: وای بر شما! کار ابن الرضا ([[امام هادی علیهالسلام]]) مرا درمانده کرده و هرچه کوشیدهام که با من در مجلس می گساری هم نشین باشد، امتناع میکند، یا اجازه نمیدهد که در این باره فرصتی از او به دست آورم. یکی از کارگزاران گفت: اگر بخواهی چنین فرصتی به دست آوری میتوانی از برادرش [[موسی مبرقع]] به این مقصود خود برسی و او میتواند در محفل لهو و لعب تو حضور یابد، پس او را احضار کن، و در برابر دیدگان مردم، ایشان را به این امر وادار ساز و در نتیجه میان مردم این خبر انتشار مییابد که ابن الرضا چنین و چنان کرده است، و مردم میان او و برادرش تفاوتی قائل نمیگردند، و برادرش را هم متهم میکنند، حتی اگر او را بشناسند! |
− | متوکّل | + | متوکّل این نظر را پسندید و فرمان داد مکتوبی خطاب به موسی مبرقع نگاشته و او را با احترام تمام به سامرا بیاورند. آن گاه دستور داد تمام بنی هاشم، سرلشکران و سایر اهالی در مراسم استقبال از این امامزاده حضور یابند. طبق این روایت مقرّر گردیده بود متوکّل قطعه زمینی به موسی مبرقع واگذارد و برای او در آنجا بنایی بسازد، و دربارهاش خوشرفتاری کند، و در منزلی آراسته که برایش تدارک دیدهاند با او ملاقات کند، و آوازخوانان و دست اندرکاران بساط عیاشی خلیفه با ایشان در رفتوآمد باشند، تا بدین وسیله به مردم تفهیم کند که ابن الرضا چون او اهل می گساری است. وقتی موسی به شهر سامرا رسید، [[امام هادی علیهالسلام]] در کنار پل وصیف (جایی که اهالی برای استقبال از برادر او آمده بودند) به دیدار موسی رفت، و بر او سلام کرد و خطاب به وی فرمود: این مرد (متوکّل) تو را به این شهر آورده که آبرویت را بریزد، و پرده حُرمتت را پاره کند، و از ارزش تو و اهل بیتت بکاهد، مبادا نزدش اقرار کنی که نبیذ خوردهای! براساس مفاد این روایت وقتی موسی سخن و هشدار برادر را نپذیرفت، [[حضرت امام هادی علیهالسلام]] فرمود: آگاه باش! مجلسی که تو میخواهی در آن شرکت کنی، هرگز فراهم نخواهد شد! موسی سه سال در آن جا ماند، هر روز صبح میرفت، ولی به او میگفتند: متوکّل امروز کار دارد، شب بیا، و چون شب هنگام میآمد، میگفتند: بیهوش است صبح بیا، و وقتی صبح میآمد، به وی میگفتند: کسالت دارد و دارو خورده است. و سه سال پیوسته بدین سان گذشت تا آن که متوکّل به وسیله فرزند خود به قتل رسید، و نتوانست با موسی اجتماعی تشکیل دهد. |
<ref> | <ref> | ||
الارشاد ، ج2، ص307و308؛ الکافی ، ج1، ص502؛ بحار الانوار ، ج50، ص 3؛ اعلام الوری ، ص345ونیز نک:مناقب آل ابی طالب ، ج4، ص409. | الارشاد ، ج2، ص307و308؛ الکافی ، ج1، ص502؛ بحار الانوار ، ج50، ص 3؛ اعلام الوری ، ص345ونیز نک:مناقب آل ابی طالب ، ج4، ص409. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | برخی برای این که به این حدیث مورد تأمل اتکا کنند، و دستآویزی برای تخریب امامزادهای مورد وثوق به دست آورند، ادعا کردهاند به صرف این که حدیث مزبور در منابع معتبر کهن میباشد، میتوان به آن اطمینان نمود. در حالی که در کتب روایی متقدم نظایری از این گونه روایات دیده میشود. [[شهید مطهری]] میگوید: در کافی کلینی آمده است که دختران یزدگرد را در زمان خلیفه دوم به [[مدینه]] آوردند. خلیفه به توصیه [[امیر مؤمنان علیهالسلام]] شهربانو را آزاد گذاشت که هر که را که خودش میخواهد، انتخاب کند، و او [[امام حسین علیهالسلام]] را انتخاب کرد. آن گاه آن متفکر شهید میافزاید: علاوه بر عدم انطباق این حدیث با تاریخ، در سند روایت هم دو نفر قرار دارند که روایت را غیر قابل اعتماد میکند. یکی ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی است که علمای رجال او را از نظر دینی متهم میدانند و روایاتش را قابل وثوق تلقی نمیکنند، دیگری عمرو بن شمر است که او هم کذّاب و از جعّال خوانده شده است. | |
<ref> | <ref> | ||
خدمات متقابل اسلام وایران، ص132. | خدمات متقابل اسلام وایران، ص132. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | در | + | در روایت فوق این اشکال دیده میشود زیرا در سلسله سند آن ضعف وجود دارد، حسین بن حسن و یعقوب بن یاسر که راوی این حدیثاند، در هیچ یک از کتب رجالی و روایی معرفی نشدهاند، و به قول محدث نوری هر دو مجهولالحال و غیر معروفاند. به علاوه ابوطالب یعقوب بن یاسر از خواصّ ندیمان متوکّل عباسی و شخصی فاسق بوده و استناد به گفتهاش فاقد اعتبار است. هیچ یک از مورخان سنی و شیعه غیر این روایت جعلی، روایت دیگری از یعقوب بن یاسر نقل نکردهاند. |
− | هم | + | هم چنین این خبر با روایت قویتری که شیخ کلینی در کتاب کافی نقل کرده، در تعارض قرار دارد و آن ماجرای وصیت [[امام محمدتقی علیهالسلام]] است که به آن اشاره داشتیم و براساس مفاد آن، موسی مبرقع از ناحیه امام نهم بر قسمتی از موقوفات آن حضرت به عنوان متولی مستقل انتخاب شده است. در متن و مضمون حدیث هم آشفتگیهای آشکاری دیده میشود، و صدر و ذیل آن با هم تناقض دارند. چرا که دعوت خلیفه در آغاز و ورود محترمانه موسی به سامرا و استقبال شایان توجّه از او، و تفویض منزل و امکاناتی به او از سوی متوکّل با این ماجرا که موسی را سه سال متوالی پشت درب منزل نگه دارد، و او را به بزم خود راه ندهد، سازگاری ندارند. این که امام معصوم ـ با آن مقام و منزلت قدسی ـ به برادر خود بگوید به متوکل راستش را نگوید که نبیذ خورده است! بسیار شگفت و باور نکردنی است، و این که آن فروغ دهم امامت بخواهد ـ نعوذ بالله ـ از فردی خاطی و خلافکار ـ حتی اگر برادرش باشد ـ دفاع کند، نه تنها متن حدیث را متزلزل مینماید، بلکه این هشدار را میرساند که دشمن در روایت مذکور صرفاً نمیخواسته امامزادهای را ضایع کند، بلکه در صدد بوده امام معصوم را در مظان اتّهام قرار دهد و به تصور باطل خویش از منزلت معنوی و ملکوتی آن وجود مقدس بکاهد. |
− | نکته | + | نکته دیگر این که اگر خدای نکرده موسی مبرقع به لهو و لعب شناخته شده بود، چرا امام به وی میفرماید قدر و منزلت خود را پایین نیاور و اجازه نده خلیفه تو را هتک کند. اگر واقعاً موسی اهل این مجالس ناروا و آلوده به گناه بود، پس توجّه به قدر و منزلت او و جلوگیری از هتک حرمت وی به چه معناست، و این موضوع یک متناقض نمای آشکار است. در ادامه امام از برادر خود میخواهد در مجلس متوکّل حاضر نگردد و تازه این موضوع را در میان جمعیت مطرح میکند، ولی سرانجام به او خبر میدهد این مجالس منعقد نمیگردد. پس محتوای حدیث آشفتگیهایی غیر قابل توجیه دارد که نمیتوان به سادگی از آنها عبور کرد. |
− | با وجود | + | با وجود این آشفتگی در ماجرای مذکور باز هم عدهای کوشیدهاند قرینههایی بیابند تا این بزرگوار را زیر سؤال ببرند، از آن جمله آن که گفتهاند موسی مبرقع هم چون عباسیان لباس سیاه بر تن میکرد و در خدمت متوکّل و هم نشین او بود، با آن که متوکّل خصم علویان به شمار میرفت. |
<ref> | <ref> | ||
سرّ السلسلة العلویة ، ص41. | سرّ السلسلة العلویة ، ص41. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | و | + | و نیز افزودهاند وقتی موسی مبرقع به قم آمد، عربهای ساکن در این شهر او را از این دیار بیرون نمودند، زیرا به دلیل مخالفت پدرش |
<ref> | <ref> | ||
در این که موسی مبرقع فرزند امام جواد علیه السلام است ، شکلی نیست ، ومخالفت پدرش با امام زمان خود معنایی ندارد، لذا از این بخش نتیجه گرفته می شود که این مطلب در مورد فرزند موسی مبرقع یعنی محمد بن موسی مبرقع است واین دیگر دیدگاهی بحث انگیز است. | در این که موسی مبرقع فرزند امام جواد علیه السلام است ، شکلی نیست ، ومخالفت پدرش با امام زمان خود معنایی ندارد، لذا از این بخش نتیجه گرفته می شود که این مطلب در مورد فرزند موسی مبرقع یعنی محمد بن موسی مبرقع است واین دیگر دیدگاهی بحث انگیز است. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | با امام زمان خود! از وی ابراز انزجار کردهاند. ناگفته نماند که عالمان و محدثان قم چنین تصمیمی نگرفتند، و رؤسای شهر بعد از مدتی از این حرکت نادم گردیده و برای برگردانیدن موسی مبرقع از کاشان اقدام کردند. همچنین خاطرنشان ساختهاند وقتی موسی به کاشان رسید، احمد بن عبدالعزیز ابن ابی دلف عجلی که به حکومت عباسیان گرایش داشت و والی حکومت آنان بود، از وی به گرمی استقبال کرد، و اموال فراوانی به او بخشید، و پدر احمد مذکور یعنی عبدالعزیز با شیعیان میانه خوبی نداشته است. | |
<ref> | <ref> | ||
این گونه تحلیل ها در کتاب کاشان در مسیر تشیع ، مصطفی صادقی ، ص93و94دیده می شود. | این گونه تحلیل ها در کتاب کاشان در مسیر تشیع ، مصطفی صادقی ، ص93و94دیده می شود. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | == | + | ==سیما و سیرت== |
− | علامه | + | علامه مجلسی درباره روایتهایی که در مذمّت موسی مبرقع آمده است، در مزار بحار الانوار مینویسد: اخباری که در ذّم وی آمده قدحی را نمیرساند. و در احادیث دیگری از قدح این خاندان نهی گردیده و نباید به این امامزادگان به صرف خبری نادر، متعرض گردید. محدث نوری در تحیةالزائر نوشته است: و بدان که این موسی همان است که از کثرت فضایل و مناقب، تقوا و سکون نفس و حسن رفتار والی قم او را تشبیه به ائمه کرده [است] و اتقان و احکام محدثین قم بر همه ظاهر است که اگر شخصی از ضعیفی یا مجهولالحال و یا دروغگویی روایت کند، او را طرد میکردند، هرچند بزرگ و صاحب شأن و منزلت بود و دانستن احترام و اکرام ایشان، آن سید را در طبقه خود مثل احمد بن محمد بن عیسی اشعری و احمد بن محمد بن اسحاق و محمد بن یحیی و امثال ایشان بوده که جمع کرده بودند میان ریاست دنیا و آخرت، و علما در کتب حدیث و اخبار از آن جناب روایت میکنند. |
<ref> | <ref> | ||
خاتمه کتاب جنات ثمانیة،ص856. | خاتمه کتاب جنات ثمانیة،ص856. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | محدث | + | محدث قمی نیز چنین مینگارد: نسل [[امام جواد علیهالسلام]] منحصر است از دو پسر [[امام علی النقی علیهالسلام]] و [[ابواحمد موسی]]. بالجمله، موسی مبرقع جدّ سادات رضویه است و رشته اولادش تا به حال بحمدالله منقطع نگشته و بسیاری از سادات، نسب ایشان به او منتهی میشود. و چون پیوسته بر روی خود برقع گذاشته بود، لهذا او را موسی مبرقع میگویند. |
<ref> | <ref> | ||
منتهی الآمال ،ج2،ص618. | منتهی الآمال ،ج2،ص618. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | موسی مبرقع از برادر خود [[حضرت امام هادی علیهالسلام]] حدیث روایت کرده، و کسانی چون محمد بن سعید آذربایجانی، حسن بن علی بن کیسان و محمد بن عیسی بن عبید بغدادی از او روایت کردهاند | |
<ref> | <ref> | ||
فقیه فرزانه،ص25. | فقیه فرزانه،ص25. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | یکی از دخترانش نیز محدثه بوده و محمد بن محمد بن احمد چشتی داغستانی این حدیث را از فاطمه بنت موسی مبرقع نقل نموده است: «قال رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلم ألا من مات علی حبّ آل محمد، مات شهیداً». | |
<ref> | <ref> | ||
اللؤلؤة المثبته فی الآثار المعنعنة،ص217. | اللؤلؤة المثبته فی الآثار المعنعنة،ص217. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | موسی مبرقع فرزند [[امام جواد علیهالسلام]] و این جناب چنان چهره زیبا، جذاب و نورانی داشته که او را «یوسف علویان» معرفی کردهاند. هر وقت از محل اقامتش بیرون میآمده و در معابر و محافل حاضر میگردید، اهالی برای تماشای جمال زیبایش، پروانهوار به گردش اجتماع میکردهاند، و چون میدیدند شعاعی از انوار ولایت در رخسارش هویدا گردیده، بر آل محمد درود میفرستادند و با دیدن وی به یاد پدر و نیاکانش افتاده و خاندانش را تکریم و تجلیل مینمودند. در هنگام ورود به قم چون نقابی بر صورت افکنده بود، رؤسای قم او را به عنوان فردی ناشناس نپذیرفتند، ولی وقتی برقع از صورت برداشت و جمال منیرش را نظارهگر شدند و متوجّه گردیدند فرزند بلافصل [[امام جواد علیهالسلام]] و اخوی [[امام هادی علیهالسلام]] است عذرخواهیها نموده و بر گونه و دستانش بوسه زدند و امکانات اقامت او را در این شهر به نحوی مطلوب فراهم نمودند. | |
<ref> | <ref> | ||
«قم در گنجینه دانشمندان»،مندرج در شناختنامه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام وشهر قم ،صص245-246. | «قم در گنجینه دانشمندان»،مندرج در شناختنامه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام وشهر قم ،صص245-246. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | میرزا محمد باقر رضوی با نقل قول از دیگری میگوید: چون موسی مبرقع کمال صباحت و ملاحت و حسن قامت داشت به نحوی که او را یوسف عصر خود میشمردند، اهالی در کوچه و بازار به دنبالش روانه میگردیدند، و حتی برخی برایش مزاحمت فراهم میکردهاند و بدین سبب او بسیار متأذّی و غالباً در گوشه خانه منزوی بود، و به هنگام آشکار گردیدن در انظار مردم برقعی از کرباس یا دیباج بر چهره خویش میافکند و این عمل محض تحفّظ از نگریستن نامحرمان و تنزّه از فتنهانگیزیها بوده است. | |
<ref> | <ref> | ||
شجره طیّبه ،میرزا محمد باقر رضوی. | شجره طیّبه ،میرزا محمد باقر رضوی. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | اما احتمالاً | + | اما احتمالاً این وجه و علت برای برقع پوشی ضعیف مینماید، چنان که ائمه هدی و دیگر امامزادگان صاحب جمال جذاب چنین استتاری را برای خود به وجود نیاوردهاند، و به نظر میرسد او به دلیل برخی ملاحظات سیاسی و مصون بودن از نیرنگ عباسیان و کارگزاران آنان به برقع پوشی روی آورده است، و این وجه قویتر و منطقیتر است. |
− | == | + | ==عزیمت به قم== |
− | + | موسی مبرقع پس از دریافت اخباری از صدق و اخلاص و ارادت شیعیان قم نسبت به خاندان عترت و طهارت از یک سو، و فشار سیاسی خلفای جور از جانب دیگر، موجب گردید که موسی مبرقع دور از چشم کارگزاران عباسی، برای آن که در طول مسیر گرفتار عمّال این سلسله نگردد، در حالتی از اختفا و استتار، به صورت ناشناس و صورتی پوشانده شده، در سال 256 هجری، سرزمین عراق و شهر کوفه را به قصد اقامت در قم ترک کرد. بدین گونه او در حالی که 42 ساله بود، بدون آن که با موانع و مواضع خطر مواجه گردد، مسیر صعبالعبور بین کوفه تا [[قم]] را پیمود و به این شهر که در واقع آشیانه سادات و امامزادگان بود، گام نهاد. | |
<ref> | <ref> | ||
سرّالسلسلة العلویة،ص39. | سرّالسلسلة العلویة،ص39. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | از آن جا که | + | از آن جا که موسی مبرقع به شیوهای غیر عادی و با سیمایی پوشیده وارد [[قم]] شد، رؤسای عرب این شهر نه تنها از او استقبالی به عمل نیاوردند، بلکه در حقش بی اعتنایی کردند، زیرا موضوع برایشان غیر قابل تحمل و توأم با تردیدهای زیاد بود. به علاوه تصور کردند او پناهندهای سیاسی است و احتمالاً بر اثر خشم و غضب خلیفه وقت گریخته و اگر متوجّه گردند این شخص را مورد حمایت قرار دادهاند، بعید نمیباشد که به [[قم]] یورش آورند و بنی اشعر را سرکوب سازند. برخی هم در توجیه این موضعگیری قمیها درباره موسی مبرقع گفتهاند، کارگزاران قمی احساس کردند رقیبی از آل محمد اگر به قم قدم نهد، و اقتدارش از سوی مردم شیعه قم پشتیبانی گردد، دیگر برای آنان جایی باقی نخواهد ماند. در هر حال قمیها برایش پیام فرستادند که از منطقه تحت نفوذ آنان بیرون رود، شاید هم این توهم برایشان پدید آمد که مهمان جدید اگرچه به ظاهر از علویان است، ولی احتمال دارد با عباسیان تبانی دارد و میخواهد در قم خبرچینی کرده و برای بزرگان آن، دردسرهای بزرگی به وجود آورد، که این تصورات واقعیت نداشت. |
− | در شهر کاشان [[احمد بن | + | در شهر کاشان [[احمد بن عبدالعزیز ابن ابی دُلف عجلی]] که از نفوذ اجتماعی برخوردار بود و در رأس تشکیلات اداری کاشان قرار داشت، و والی حکومت سلسله صفاریان بود، اگرچه به تشیع مشهور نبود ـ برخلاف ادعای برخی مورخان و تحلیل گران معاصر ـ حامی علویان بود، و وقتی موسی مبرقع به وسیله قمیها اخراج گردید، این شخصیت اداری و سیاسی از وی در کاشان به گرمی استقبال کرد، هدایای گران بهایی به او داد، و سالی هزار مثقال طلا برایش مقرّر کرد. بعد از چندی که حقایق برای اشراف قمی مشخص گردید، مردم قم از بنی اشعر خواستند ایشان را با شکوه و جلال به [[قم]] بازگرداند. در نتیجه او با استقبالی فراوان و با شکوه به قم بازگردانیده شد. در بدو ورود از بابت سوء تفاهمی که پیش آمده بود، قمیها با شرمندگیهای فراوان، عذرخواهی کردند و قول دادند این خطا را جبران کنند، و از موسی مبرقع خواستند، پوزش آنان را پذیرا باشد. در اولین قدم برایش منزلی تدارک دیدند که سالیان متوالی در آن زندگی کرد و بعدها پیکرش در آن دفن گردید. آنان به این برنامه هم اکتفا ننمودند، و چندین سهم از برخی آبادی های اطراف قم را به این امامزاده بزرگوار واگذار نمودند، و مبلغ بیست هزار درهم هم به او اهدا کردند. |
− | [[حسن بن محمد بن حسن | + | [[حسن بن محمد بن حسن قمی]]، مورخ و نویسنده مورد وثوق علما و محدثین و از معاصرین شیخ صدوق در کتاب خود درباره موسی مبرقع می نویسد: |
− | اول | + | اول کسی که از سادات رضویه به [[قم]] آمد، [[ابوجعفر موسی بن محمد بن علی الرضا]] بود که در سنه 256 هجری به قم آمد، و به قم مقام کرد، و پیوسته برقع بر روی خود گذاشتی تا آن گاه که عرب [مهتر و بزرگ اعراب اشعری] بدو پیغام فرستاد که تو را از مجاورت و همسایگی ما بیرون میباید رفتن. پس ابوجعفر موسی از قم به کاشان رسید، احمد بن عزیز ابن دُلف العجلی او را اکرام کرد و ترحیب نمود و خلعت های بسیار و بارگیرهای نیکو و چندین تجمل بدو بخشید و مقرر گردانید هر سال یک هزار مثقال طلا با یک سر اسب مسرّج (اسب زین کرده) بدو دهند. پس ابوالصدیم الحسین بن علی بن آدم و یکی از رؤسای عرب اشعری در عقب بیرون آمدن موسی بن محمد بن علی از قم پرسیدند، و اهل قم را به سبب بیرون کردن او توبیخ کردند، پس رؤسای عرب را به طلب ابی جعفر موسی فرستادند تا شفاعت کردند و او را به [[قم]] بازگردانیدند، و بسیار اعزاز و اکرام کردند، و از مال خویش از برای او سرایی خریدند. |
<ref> | <ref> | ||
تاریخ قم،حسن بن محمد بن حسن قمی. | تاریخ قم،حسن بن محمد بن حسن قمی. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | موسی مبرقع در قم از چنان امکانات و تسهیلاتی برخوردار گردید که نیازی ندید به نقاط دیگر برود. او با وجود تمکّن نسبی مالی و حمایتهای اهالی، برای امرار معاش به کسی اتّکا ننمود. املاک زراعی خرید و در آنها به کشتوکار پرداخت و ضمن تلاشهای مزبور برای احیای فضایل و مکارم و مبارزه با منکرات و رفتارهای مذموم، کوشش نمود. | |
− | + | موسی مبرقع مدت چهل سال در قم اقامت داشت، و به عنوان یکی از امامزادگان بلافصل و برجسته، مورد تکریم علما و اصحاب ائمه و شیعیان قم قرار گرفت و افرادی برای استفاده از کمالات و فضایلش به محضرش میآمدند، تا این که در شب چهارشنبه آخر دی ماه، مطابق 22 ربیع الثانی 296 در 82 سالگی دار فانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت. امیر قم عباس بن عمرو غنوی بر پیکرش نماز خواند، بعد از تشریفات شرعی و تشییع جنازهای با شکوه، بدن پاکش در سرای خودش در موضعی که امروز به مدفن او مشهور است، به خاک سپرده شد. این مکان از آنِ محمد بن الحسن فرزند ابی خالد اشعری ملقب به شیبوله بود که در اختیار موسی مبرقع قرار گرفت و اول کسی که در آن دفن گردید، ایشان بود. | |
<ref> | <ref> | ||
تاریخ قم ،ناصر الشریعه ،ص115؛ بدر مشعشع ، ص16. | تاریخ قم ،ناصر الشریعه ،ص115؛ بدر مشعشع ، ص16. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | == | + | ==دیدگاهی قابل تأمل== |
− | با وجود آن که علما و | + | با وجود آن که علما و مورخانی چون حسن بن محمد قمی، علامه مجلسی و برخی از مشاهیر معاصر و دانشوران علم نسب تأکید کردهاند کسی که از ذریه امام جواد علیهالسلام به قم آمد، موسی مبرقع بوده است، عدهای دیگر بر این نکته اصرار میورزند که وی محمد بن موسی میباشد نه خود او، عبدالجلیل رازی در کتاب خود نیز ماجرای مهاجرت موسی به قم، خروج از این شهر و دیگر مسائل وی را به فرزندش محمد نسبت داده است. |
<ref> | <ref> | ||
النقض،ص323. | النقض،ص323. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | بنا به نوشته | + | بنا به نوشته سید نعمتالله جزایری نخستین فرد از سادات رضوی که از [[قم]] به کوفه هجرت کرد و در این دیار اقامت گزید، ابوجعفر محمد بن موسی میباشد. |
<ref> | <ref> | ||
زهر الربیع،ص207. | زهر الربیع،ص207. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | شیخ بهایی نیز در کشکول خود گفته است فردی از این خاندان که [[قم]] را به عنوان مأوای خود برگزید، محمد بن موسی مبرقع است، سید عبدالرزاق کمونه چنین ادعایی را نپذیرفته و افزوده است، این فرد همان موسی مبرقع است، و در تأیید این مطلب از ابن عنبه و سید ضامن ابن شدقم نکاتی را آورده است. | |
<ref> | <ref> | ||
آرامگاه های خاندان پاک پیامبر ،ص215. | آرامگاه های خاندان پاک پیامبر ،ص215. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | دکتر | + | دکتر سید حسین مُدرّسی طباطبایی از مورخان و محققان معاصر مینویسد: اگرچه ابن فندق (متوفای 565 هـ.ق) و ابن عنبه در عمدةالطالب تأیید کردهاند که بقعه منسوب به موسی مبرقع واقع در ضلع شرقی چهل اختران مربوط به موسی مبرقع است، ولی بنا به کتاب تاریخ قم، این شخص محمد بن موسی است و تحریفی که در برخی نسخ ترجمه کتاب قم در این مورد راه یافته و نخستین کس را موسی بن محمد مینماید، خطایی است آشکار، و تحریفی بسیار واضح که جای سخن گفتن ندارد. به گفته وی نسخهای که اساس چاپ قرار گرفته همانند نسخهای که در اختیار علامه مجلسی و تحفةالزائر قرار گرفته، دارای لغزشهایی در این باره بوده است، لیکن در همه نسخ درست کتاب، مطلب به شکل صحیح آمده، و به هر حال کسانی که اصل متن عربی تاریخ قم را در اختیار داشته اند، نخستین کس را فرزند موسای مزبور دانستهاند، از جمله منتقلةالطالبیة و کتاب النقض و بسیاری از کتابهای متأخر که نسخ درست ترجمه را اساس کار قرار دادهاند نیز به همین گونه سخن گفتهاند، از جمله زهرالربیع و کشکول شیخ بهایی و کأس السائلین حسن بن نظرعلی رشتی (پدر میرزای قمی) و نوشتههای دیگر. از خلاصةالبلدان (مطلب پانزدهم از فصل سوم) برمیآید که در قرن یازدهم هجری مزار مورد سخن را مقبره موسی مبرقع گفتهاند، ولی مدفون در آن را محمد بن موسی میدانستهاند، مُدرّسی طباطبایی اضافه میکند اگر تفصیل مذکور در تاریخ قم را از آنِ موسی فرزند امام جواد علیهالسلام بدانیم، تناقضها و اشکالهای واضحی در عبارت پدید خواهد آمد. اولین فرد که این اشکالات را مطرح ساخت، شیخ محمد علی ارجستانی [اردستانی] کچویی نگارنده انوارالمشعشعین بود که در جلد دوم کتاب مزبور (نگاشته 1328ـ1330 ق) بحثی مبسوط در این باب به عمل آورد و آن نارساییها را یکایک برشمرد، سپس عباس فیض در کتاب جدی فروزان که مأخذ مزبور (انوار المشعشعین) را به صریح گفته خود در اختیار داشت |
<ref> | <ref> | ||
انجم فروزان،ص8. | انجم فروزان،ص8. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | همان مطالب را | + | همان مطالب را مقداری بسط داد و نقل کرد، و از اشاره به حق سبق کچویی اردستانی غفلت ورزید. |
<ref> | <ref> | ||
مجله هنر ومردم ،سال 14،ش161 ،صص26-30؛تربت پاکان ،ج2،ص78. | مجله هنر ومردم ،سال 14،ش161 ،صص26-30؛تربت پاکان ،ج2،ص78. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | اگر | + | اگر بخواهیم چنین دیدگاهی را بپذیریم، مشکلات دیگری به وجود میآیند، زیرا درباره محمد بن موسی اطلاعات کمتری در دسترس میباشد و همین مقدار هم مخلوط با شرح حال پدرش گردیده است و به رغم فقدان آگاهی لازم درباره محمد، اطلاعات سودمندی درباره پدرش در منابع یافت میشود. اشکال دیگر این است که اگر بپذیریم محمد بن موسی به [[قم]] آمده و از سویی ایشان بلاعقب بوده است، در این صورت افرادی که از نسل این خاندان در [[قم]] نشو و نما داشتهاند، نمیتوانند به او منتسب باشند و مهاجرت او به [[قم]] باعث تکثیر نسل برقعیها نگردیده است، از این جهت کیوان سمیعی تأکید دارد کسی که از نسل امام جواد علیهالسلام از کوفه به [[قم]] آمده را موسی مبرقع معرفی کند و بیفزاید در این شهر وفات یافت و مزارش زیارتگاه گردید. |
<ref> | <ref> | ||
اوراق پراکنده یا فرئد وفواید گوناگون ،ص23. | اوراق پراکنده یا فرئد وفواید گوناگون ،ص23. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | آیت الله سید موسی شبیری زنجانی با مشاهده و ملاحظه این دیدگاه نوشته است: طبق تحقیق، کسی که به عنوان مبرقع معروف بوده و در سال 256 هجری به قم آمده و در سال 292 هجری در قم مدفون شده، محمد پسر موسی است و در تاریخ قم تحریفی رخ داده که با دقت در آن، متوجّه آن میشویم. و چون محمد بن موسی مبرقع در اثر کثرت استعمال موسی مبرقع شده و در السنه مردم صاحب قبر را موسی مبرقع می نامند در عمدةالطالب نیز مدفون در قم را پدر پنداشته و در نسخهای از تاریخ قم که در کتابخانه آستانه مقدسه نگهداری میشود، به جای موسی، محمد بن موسی ضبط شده که در موارد دیگر با نسخه چاپی تفاوت فراوانی دارد. آنچه در خاطر دارم این است که نویسنده منتقلةالطالبیة از تاریخ قم انتقال محمد بن موسی را به قم نقل میکند نه انتقال پدر را. و اما این که در تاریخ قم تحریفی واقع شده، قطعی نیست اگرچه ظاهر است، و به احتمال موهوم به پسر اسم پدر اطلاق میشده است. | |
<ref> | <ref> | ||
جرعه ای از دریا ،ج2،صص149-150. | جرعه ای از دریا ،ج2،صص149-150. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | در | + | در توضیح این وجه تحریف مورد ادعای آیت الله شبیری زنجانی باید گفت در تاریخ قم به قلم حسن بن محمد بن حسن قمی با ترجمه حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی که با تصحیح سید جلال الدین تهرانی به طبع رسیده، آمده است: از سادات رضویه که به قم آمدند از کوفه، [[ابوجعفر موسی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر علیهمالسلام]] بود. وی در سنه ست و خمسین و مأتین (256 هـ.ق) از کوفه به [[قم]] آمد و به قم مقام کرد. آن گاه در صفحه بعد، پس از شرح حالش در قم و کاشان مینویسد: محمد بن موسی مقیم قم بود و از آن جا به جای دیگر نرفت، تا آن گاه که او را وفات رسید. |
<ref> | <ref> | ||
تاریخ قم ، حسن بن محمد بن حسن قمی ،ص215و216ونیز بنگرید به :طبع جدید تاریخ قم ، چاپ کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله ؛صص575-581. | تاریخ قم ، حسن بن محمد بن حسن قمی ،ص215و216ونیز بنگرید به :طبع جدید تاریخ قم ، چاپ کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله ؛صص575-581. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | این در حالی است که محمدحسین حسینی جلالی در کتاب مزارات اهل البیت و تاریخها، مقبره موجود در جنوب شرقی چهل اختران را از آنِ سید موسی مبرقع میداند. | |
<ref> | <ref> | ||
خاک پاکان ،ص228. | خاک پاکان ،ص228. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | در ترجمه | + | در ترجمه تاریخ قم که به وسیله دارالتحقیق آستانه مقدسه [[قم]] مورد تدقیق و تحقیق و تجدید چاپ قرار گرفته، این موضوع را که اولین شخص از سادات رضوی که به قم آمده، محمد بن موسی مبرقع است، نمیپذیرد و مینویسد: در نسخه خطی قدیمی و نسخه مطبوع (سید جلالالدین تهرانی)، میمونه و زینب دختران موسی معرفی شدهاند، لیکن در صفحه قبل، خواهران موسی مبرقع معرفی شدهاند، چون میمونه و زینب دختران [[امام محمدتقی علیهالسلام]] و خواهران موسی بن محمداند. در تمام مواردی که در نسخه خطی محمد بن موسی آمده، اشتباه بوده و صحیح موسی بن محمد یعنی موسی مبرقع است. |
<ref> | <ref> | ||
تاریخ قم ، طبع داراالتحقیق آستانه مقدس قم ، ص134. | تاریخ قم ، طبع داراالتحقیق آستانه مقدس قم ، ص134. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | سید محمدمهدی برقعی در کتاب شجره نامه خاندان بزرگ برقعی، نوشته است: محمد بن موسی المبرقع اصولاً فرزند ذکوری نداشته است که بتوانیم ادامه نسل سادات رضویه را به وی منتسب کنیم، بلکه ادامه نسل موسی مبرقع از طریق احمد بن موسی است و کسی هم ادعا نکرده که وی از عراق به قم آمده باشد، بلکه ایشان زاده شهر قم است و بنابراین نظر مشهور ورود موسی مبرقع به قم، به عقیده این جانب صحیحتر است. | |
<ref> | <ref> | ||
شناختنامه قم، ج4، ص158و159. | شناختنامه قم، ج4، ص158و159. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | در کتاب زهر الانساب | + | در کتاب زهر الانساب چنین نقل شده است: موسی مبرقع را دو پسر بوده، یکی محمد و دیگری احمد و در این که از محمد فرزند پسری باقی مانده است بین نسّابین اختلاف است و اکثر نسّابین نظر بر آن دارند که از محمد فرزند پسری باقی نمانده و ادامه نسل موسی مبرقع از طریق احمد است. |
<ref> | <ref> | ||
موسی مبرقع سر سلسله سادات رضویه ودودمان برقعی،ص162. | موسی مبرقع سر سلسله سادات رضویه ودودمان برقعی،ص162. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | اگرچه ابوحرب | + | اگرچه ابوحرب الدینوری در کتاب تذکرةالائمه، محمد بن موسی را دارای فرزند و صاحب عقب دانسته و نسب سادات بنی الخشاب را بدو منتهی نموده است، مطابق عقیده قاطبه علمای نسّابه، این دیدگاه مردود و محمد بن موسی بلاعقب است و بنابراین انتساب قوم مذکور به این امامزاده هم مورد تأمل قرار می گیرد. |
<ref> | <ref> | ||
شناختنامه قم ،ج4،ص114. | شناختنامه قم ،ج4،ص114. | ||
سطر ۱۹۱: | سطر ۱۹۲: | ||
==برادران و خواهران== | ==برادران و خواهران== | ||
− | در تعداد خواهران و برادران | + | در تعداد خواهران و برادران موسی مبرقع بین علمای نسّابه و رجال نگاران، اختلافاتی وجود دارد. به گفته شیخ مفید، وی غیر از [[امام هادی علیهالسلام]] برادری نداشته است و فاطمه و امامه خواهران اویند. |
<ref> | <ref> | ||
الارشاد ،ج2،ص295. | الارشاد ،ج2،ص295. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | ابن شهرآشوب | + | ابن شهرآشوب سروی مازندرانی اگرچه در مورد برادر موسی با صاحب ارشاد همعقیده است، ولی میافزاید [[امام جواد علیهالسلام]] سه دختر به نامهای خدیجه، ام کلثوم و حکیمه داشته است. |
<ref> | <ref> | ||
مناقب آل ابی طالب ، ج1،ص380. | مناقب آل ابی طالب ، ج1،ص380. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | منابع | + | منابع دیگر متذکر گردیدهاند، موسی مبرقع علاوه بر [[امام هادی علیهالسلام]] دو برادر به نامهای ابواحمد حسین و ابوموسی عمران داشته است، و [[فاطمه]]، [[خدیجه]]، [[امکلثوم]] و حکیمه خاتون را بهعنوان خواهرانش معرفی کردهاند. در آثاری دیگر اممحمد و میمونه و زینب در زمره خواهران این امامزاده برشمرده شدهاند. زینب وقتی به قم آمد، گنبدی بر مزار عمه خود [[حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام]] بنا نهاد و خود در جوار وی دفن گردیده است. اممحمد و میمونه که امامزادگان بلافصل میباشند، و در عفاف، شرافت، اصالت، نجابت، تعبّد و تهجّد کمالاتی داشتهاند، در همین مکان به خاک سپرده شدهاند. |
<ref> | <ref> | ||
تاریخ قم ،ص313؛تاریخ قم ،ناصرالشریعه ،ص113؛انجم فروزان ،ص61و73؛منتهی الآمال ،ج2،ص618. | تاریخ قم ،ص313؛تاریخ قم ،ناصرالشریعه ،ص113؛انجم فروزان ،ص61و73؛منتهی الآمال ،ج2،ص618. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | حکیمه خاتون، خواهر دیگر موسی مبرقع، این لیاقت را به دست آورد که محضر چهار امام را درک کند و از محضر آن بزرگواران فیض ببرد. [[امام هادی علیهالسلام]] [[نرجس خاتون]] (والده حضرت مهدی علیهالسلام) را به این بانوی بزرگوار سپرد تا مبانی اعتقادی و موازین شرعی آیین اسلام را براساس [[قرآن]] و سنت و حدیث به وی بیاموزد. این بانوی والامقام افتخار قابلگی و امور [[ولادت مهدی موعود علیهالسلام]] را مختص خود ساخت، و نخستین کسی بود که قائم آل محمد صلّی الله علیه وآله وسلم را بعد از تولد بوسید و او را در آغوش پر مهر و عطوفت خود جای داد، و آن ذخیره الهی و بقیةالله را بعد از تولد، نزد پدرش [[امام حسن عسکری علیهالسلام]] برد، و سپس کودک را به مادرش (نرجس خاتون) تحویل داد. حکیمه خاتون بعد از شهادت یازدهمین فروغ امامت از جانب [[امام عصر علیهالسلام]] دارای منصب سفارت بود. وی در میان سادات علویه و دختران هاشمیه از لحاظ عبادت، پارسایی و دانشوری در اوج قرار داشت. اخبار و احادیث متعددی را به نقل از ائمه هدی علیهمالسلام روایت کرده و آیاتی از قرآن کریم را تفسیر نموده است. حکیمه خاتون با یکی از علویان به نام ابوعلی الحسن المحدث ـ از نوادگان [[حضرت امام سجاد علیهالسلام]] ـ ازدواج کرد که محصول این پیوند پاک یک پسر و یک دختر بود. حکیمه خاتون در 273 هجری درگذشت و پیکرش در جوار بارگاه برادرش [[امام هادی علیهالسلام]] و فرزند برادرش [[امام حسن عسکری علیهالسلام]] در شهر سامرا از توابع عراق دفن گردید. | |
<ref> | <ref> | ||
تاریخ سامرا،ج1،ص216وج3،ص303؛ستارگان درخشان ،ج11،صص138-139. | تاریخ سامرا،ج1،ص216وج3،ص303؛ستارگان درخشان ،ج11،صص138-139. | ||
سطر ۲۰۹: | سطر ۲۱۰: | ||
==فرزندان و نوادگان== | ==فرزندان و نوادگان== | ||
− | + | موسی مبرقع در کوفه با بانویی به نام بریهه ازدواج کرد. اما عدهای این زن را دختر [[جعفر بن علیالنقی (امام هادی علیهالسلام)]] معرفی کردهاند که به عقد ازدواج محمد فرزند موسی مبرقع درآمد. برخی هم بریهه را دختر موسی مبرقع نامیدهاند. در تاریخ کهن [[قم]] که میتوان آن را منبعی معتبر معرفی کرد، این زن، عروس موسی مبرقع نوشته شده است. سید عبدالرزاق کمونه حسینی مینویسد: بریهه دختر [[جعفر بن امام هادی علیهالسلام]] بود که به عقد ازدواج موسی مبرقع درآمد | |
− | <ref | + | <ref> |
با توجه به این که جعفر فرزند برادر موسی مبرقع است وعموی او به شمار می آید این ادّعا درست نمی باشد!. | با توجه به این که جعفر فرزند برادر موسی مبرقع است وعموی او به شمار می آید این ادّعا درست نمی باشد!. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | و پس از فوت شوهرش، او | + | و پس از فوت شوهرش، او نیز درگذشت و در جوار وی به خاک سپرده شد. در کتاب انوار المشعشعین مسطور است بریهه دختر موسی مبرقع در کنار مرقد [[حضرت فاطمه معصومه]] در قبرستان بابلان دفن گردید. به گفته عباس فیض بریهه دختر جعفر و همسر محمد بن موسی در همان مزار چهل اختران دفن شده و وقتی برادرانش ابراهیم و یحیی صوفی از وفات او مطلع شدند به قم آمدند و میراثش را در اختیار گرفتند. در این میان ابراهیم به کوفه بازگشت، ولی یحیی در قم اقامت گزید و با دختر امینالدین ازدواج کرد و از وی فرزندانی به نام ابوجعفر و فخرالعراق و ستیه به وجود آمدند. به نظر میرسد شباهت اسمی باعث این تعدّد نظر درباره بریهه گردیده است. |
<ref> | <ref> | ||
آرامگاه های خاندان پاک پیامبر،ص215؛ تاریخ قم ، ص313؛ انجم فروزان ، ص61. | آرامگاه های خاندان پاک پیامبر،ص215؛ تاریخ قم ، ص313؛ انجم فروزان ، ص61. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | بنا به نوشته تحفةالازهار، | + | بنا به نوشته تحفةالازهار، موسی مبرقع دارای پنج پسر به اسامی ابوالقاسم حسین، علی، احمد، محمد و جعفر بود. ولی برخی برای او دو پسر به نامهای احمد و محمد و چهار دختر به نامهای زینب، اممحمد، میمونه و بریهه، برشمردهاند. اما غالب رجال نگاران و نسب شناسان تصریح کردهاند: او صرفاً دو پسر به نامهای احمد و محمد داشته است. محمد همان گونه که اشاره کردیم بلاعقب از دنیا رفت و نسل موسی مبرقع از طریق فرزند دیگرش احمد ادامه پیدا کرد. اولاد وی هم از پسرش محمد اعرج است. ابوعبدالله احمد بن محمد اعرج معاصر حسین بن علی بن بابویه قمی است که بعد از ارتحال ابوالقاسم علوی نقابت علویان قم را عهدهدار گردید. تولد وی را در سال 311 هـ.ق و وفاتش را در نیمه صفر 358 در چهل و هفت سالگی نوشتهاند. او در بقعه موسی مبرقع دفن گردیده است. |
− | ابوعبدالله مذکور علاوه بر مقام | + | ابوعبدالله مذکور علاوه بر مقام سیادت و جلالت قدر، فردی عابد، سخی و کریم و مأنوس با مردم بود و اهالی قم و توابع در تکریم و تجلیل وی کوشا بودند. از او چهار پسر به نامهای ابوعلی محمد، ابوالحسن موسی، ابوالقاسم علی، ابومحمدحسن و چهار دختر باقی ماند. پسران بعد از کوچ ابدی پدر به شهر ری رفتند و مورد اکرام و احترام اهالی این دیار قرار گرفتند. هم چنین رکنالدوله دیلمی ـ فرمانروای آل بویه ـ این سادات را مورد حمایت قرار داد. پس از چندی این کاروان کوچک به [[قم]] بازگشت، اما از میان آنان ابوعلی محمد به سوی خراسان هجرت نمود و مورد توجّه اهالی این قلمرو قرار گرفت. ابوالقاسم علی هم به دنبال وی، به جانب خراسان کوچ نمود، ولی در طوس اقامت گزید. ابوالحسن موسی که در [[قم]] مانده بود، با اقشار گوناگون روابط صمیمانهای برقرار کرد، و رفتارهای شایستهای در مناسبات اجتماعی از خود بروز داد. به دلیل فضایل و کرامتهای اخلاقی این سید جلیلالقدر، شیعیان [[قم]] به او علاقهمند گردیدند. رفته رفته وی چنان نفوذ و اقتداری در قم به دست آورد که سرور و رییس قمیها گردید. در سال 370 هجری عازم حجاز گردید تا مراسم حج را انجام دهد، چون به [[مدینه]] آمد، بر عموزادگان خود که در آنجا اقامت داشتند شفقتها نمود و به آنان خلعتها و عطایایی بخشید، چون میخواست از این سفر عبادتی عازم [[قم]] گردد، اهالی این دیار بر سر محلات، معابر و میادین آذین بستند و از ایشان استقبال شایستهای به عمل آوردند. وزیر نامدار و دانشور آل بویه، صاحب بن عباد نیز ورودش را تبریک گفت. ابوالحسن موسی که سیدی فاضل، فروتن و بُردبار بود، نقابت سادات قم و نواحی مجاور، از جمله کاشان و آبه را به دست آورد. او را چند پسر بود، از جمله ابوجعفر که داماد ابوالفتح علی ـ وزیر رکنالدوله دیلمی و فرزند ابوالفضل ابن عمید ـ میباشد. عالم جلیل سید ابوالفتح عبیدالله فرزند دیگر ابوالحسن موسی است که شیخ منتجبالدین در فهرست خود او را عالمی مورد اطمینان، فاضل و محدث معرفی کرده است. |
<ref> | <ref> | ||
فهرست علماء الشیعه ومصنّفیهم ، ص118،ش249؛اوراق پراکنده یا فرائد وفواید گوناگون،ص25؛جرعه ای از دریا ،ج2،ص149؛عمدة الطالب، ص182؛منتهی الآمال، ج2،ص618و622. | فهرست علماء الشیعه ومصنّفیهم ، ص118،ش249؛اوراق پراکنده یا فرائد وفواید گوناگون،ص25؛جرعه ای از دریا ،ج2،ص149؛عمدة الطالب، ص182؛منتهی الآمال، ج2،ص618و622. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | ابوالفتح | + | ابوالفتح عبیدالله را فرزندی به نام ابوالحسن است ـ که در منابع رجالی و کتب انساب از او به عنوان سید الرییس و ذوالمجدین یاد کردهاند ـ او از نقبای سادات قم و کاشان است. |
− | فرزند | + | فرزند دیگر سید ابوالحسن موسی فردی است به نام ابوعبدالله احمد که سیدی جلیلالقدر، وارسته و پارسا بود، و در منطقه خراسان زندگی می کرده است. |
<ref> | <ref> | ||
تحفةالازهار وزلال الانهار ،ج3، ص434؛لباب الانساب ؛ ج2،ص585. | تحفةالازهار وزلال الانهار ،ج3، ص434؛لباب الانساب ؛ ج2،ص585. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | ==سادات | + | ==سادات رضوی، تقوی و برقعی== |
− | از سادات و خاندان مزبور در قرون پنجم و ششم | + | از سادات و خاندان مزبور در قرون پنجم و ششم هجری به بعد، بزرگان و دانشوران بسیاری برخاستهاند، از آن جمله سید جمالالدین ابوالفتح محمد بن عبدالله رضوی قمی است که شیخ منتجبالدین از او به عنوان دانشوری از قرن ششم یاد کرده، و وی را فقیهی صالح شمرده است. فرد دیگر از این خاندان ـ در قرن ششم ـ سید ابوالفضل رضوی است که عبدالجلیل رازی در کتاب خود او را ستوده است. |
<ref> | <ref> | ||
فهرست منتخب الدین ، صص 119-120؛ النقض ، ص230. | فهرست منتخب الدین ، صص 119-120؛ النقض ، ص230. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | سید نقیب، امیر شمسالدین محمد ـ که نسبش با سیزده واسطه به ابی عبدالله احمد نقیب میرسد ـ در زمان شاهرخ میرزا تیموری از [[قم]] به [[مشهد]] عزیمت نمود. میرزا ابوطالب رضوی از اولاد اوست. امیر شمسالدین مدتی از سوی فرمانروای تیموری به اداره امور تبریز و توابع اشتغال داشت، ولی فرزندان و نوادگانش در مشهد مقدس رضوی ساکن بودهاند. به گفته قاضی نورالله شوشتری در مجالسالمؤمنین، نسب سادات رضویه مشهدالرضا از طریق این خاندان به ابی عبدالله احمد نقیب فرزند محمد اعرج فرزند احمد فرزند موسی مبرقع میرسد. سید اجل سید محسن فرزند سید رضیالدین محمد نیز از نسل موسی مبرقع است. مورخان و شرح حال نگاران او را به عنوان سید فاضل و با منزلت معرفی کردهاند. پدرش سید رضیالدین محمد در زمان سلطان حسین بایقرا و در عصر تیموریان از قم به مشهد مقدس رضوی کوچ کرد، و در این شهر اقامت گزید و به نشر حقایق و معارف آیین محمدی و ترویج فرهنگ اهل بیت [[رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم]] در جوار بارگاه قدس رضوی پرداخت. دانشمند معروف شیخ محمد بن ابی جمهور در این دیار به محضرش رسید و برخی آثار خود را به نام وی مزین ساخت. وی در ایام اقامت در مشهد مقدس رضوی با افراد مخالف طریق [[اهل بیت علیهمالسلام]] بحثهای مفید عمیق و قانع کنندهای داشت که در اصلاح عقاید و نگرشهای آنان مؤثر واقع گردید. امیر محمد جعفر از نسل سید محسن مورد اشاره است که محدث قمی در معرفی او نوشته است: سید پرهیزگار، عالم عامل و اهل معنا، صاحب طهارت در ملکات اخلاقی که از غایت شرافت ذاتی و نفاست گوهر، بی نیاز از هرگونه توصیفی میباشد. میر محمدمهدی فرزند سید محسن از علمای عصر خویش به شمار میرفته و شیخ علی کرکی به سال 936 هجری برای او اجازهای در امور فقهی و روایی صادر کرده است. میرزا محمدباقر رضوی از سادات نامدار عصر صفوی نیز سیدی از خاندان سید موسی مبرقع است که فرزندانش به نامهای میرزا محمدابراهیم قمی، محمدسعید قمی و سید صدرالدین رضوی قمی، از دانشمندان پرآوازه این دوره بودهاند. | |
<ref> | <ref> | ||
منتهی الآمال ، ج2، صص622-624؛ ستارگان حرم، ج2، صص51-53؛ سراج الانساب ، ص 76؛ تحفةالازهار وزلال الانهار ،ج2،ص429و445وج4،ص304و305؛الذریعة،ج9،ص1و84. | منتهی الآمال ، ج2، صص622-624؛ ستارگان حرم، ج2، صص51-53؛ سراج الانساب ، ص 76؛ تحفةالازهار وزلال الانهار ،ج2،ص429و445وج4،ص304و305؛الذریعة،ج9،ص1و84. | ||
</ref> | </ref> | ||
− | + | میر سید علی رضوی ـ معاصر شاه طهماسب صفوی ـ وزیر دارالسلطنه قزوین بود. | |
<ref> | <ref> | ||
عالم آرای عباسی ،ج1،ص166. | عالم آرای عباسی ،ج1،ص166. | ||
سطر ۲۴۴: | سطر ۲۴۵: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
− | 1- | + | 1-اثباةالوصیة، علی بن حسین مسعودی، نجف، المطبعةالحیدریه، چاپ چهارم، 1373 ق. |
− | 2- اصول | + | 2- اصول کافی، ثقةالاسلام کلینی رازی، با ترجمه و شرح فارسی شیخ محمدباقر کمرهای، تهران، اسوه (وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه)، چاپ اول، 1379. |
− | 3- | + | 3-الکافی، ثقةالاسلام کلینی رازی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1353ش. |
− | 4- الاختصاص، منسوب به | + | 4- الاختصاص، منسوب به شیخ مفید، تصحیح و تعلیق علیاکبر غفاری، قم، منشورات جامعةالمدرّسین فیالحوزة العلمیه بقم المقدسّه. |
− | 5- | + | 5- آرامگاههای خاندان پاک پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم و بزرگان صحابه و تابعین، سید عبدالرزاق کمونه حسینی، ترجمه عبدالعلی صاحبی، مشهد، بنیادپژوهشهای آستان قدس رضوی، چاپ اول 1373. |
− | 6- الارشاد | + | 6- الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، الشیخ المفید الامام ابی عبدالله محمد بن النعمان العکبری البغدادی، تحقیق موّسسه آل بیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، قم، الموتمرالعالمی لالفیة الشیخ المفید، الطبقةالاولی، رجب 1413 ق. |
− | 7- | + | 7- انوارالمشعشعین فی ذکر شرافة قم و القمّیین، محمد بن حسین بن علی بن بهاءالدین نایینی اردستانی کچویی قمی، تحقیق: محمد رضا انصاری قمی، قم، کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی، چاپ اول 1423 ق، 1381 ش. |
− | 8- بحارالانوار الجامعة لدُرر اخبار و الائمةالاطهار، علامه | + | 8- بحارالانوار الجامعة لدُرر اخبار و الائمةالاطهار، علامه شیخ محمدباقر مجلسی، بیروت(لبنان)، دار احیاء الثمرات العربی، الطبقة الثالثه 1403، 1983 م. |
− | 9- النزاع و التخاصم | + | 9- النزاع و التخاصم فیما بین امّیه و بنی هاشم، تقیالدین مقریزی، قاهره، مکتبةالاهرام. |
− | 10- دائرةالمعارف | + | 10- دائرةالمعارف تشیع، زیرنظر سید احمد صدر حاج سید جوادی، بهاءالدین خرمشاهی و کامران فانی، تهران، نشر شهید سعید محبّی، چاپ اول 1383. |
− | 11- | + | 11-سفینةالبحار، حاج شیخ عباس قمی (محدث قمی)، تحت اشراف علیاکبر الهی خراسانی، مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، 1371 ش. |
− | 12- مستدرک | + | 12- مستدرک سفینةالبحار، شیخ علی نمازی شاهرودی، تحقیق و تصحیح نجل المولف حاج شیخ حسن نمازی، قم، موسّسسه النشر الاسلامی، 1427 ق. |
− | 13- مجالس | + | 13- مجالس المومنین، قاضی نورالله شوشتری، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1353. |
− | 14- النقض، | + | 14- النقض، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل رازی قزوینی، تصحیح سید جلالالدین محدث ارموی، ویرایش جدید، به کوشش محمد حسین درایتی، قم، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، چاپ اول 1391. |
− | 15- | + | 15- تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن بن سائب بن مالک اشعری قمی، ترجمه، تاجالدین حسن بن بهاءالدین علی بن حسن بن عبدالملک قمی، به کوشش محمدرضا انصاری قمی، قم، کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی، چاپ اول 1385. |
− | 16- البلدان، ابن واضح | + | 16- البلدان، ابن واضح یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول 1343. |
− | 17- | + | 17- حبیبالسیر، غیاثالدین خواندمیر، تهران، خیام، 1380. |
− | 18- تذکره | + | 18- تذکره نصرآبادی، میرزا محمدطاهر نصرآبادی، با تصحیح و مقابله استاد فقید وحید دستگردی، تهران، کتابفروشی فروغی، چاپ سوم 1361. |
− | 19- | + | 19- فقیه فرزانه (زندگینامه آیتالله سید مرتضی مبرقع)، سید محمود مرعشی وعلی رفیعی علامرودشتی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول 1381. |
− | 20- مجله | + | 20- مجله بررسیهای تاریخی، سال چهارم (1384)، شماره 4. |
− | 21- مناقب آل | + | 21- مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، تهران، مصطفوی، 1351. |
− | 22- | + | 22- ریاحین الشریعة، ذبیح الله محلاتی، تهران، دارالبیت الاسلامیه، بیتا. |
− | 23- | + | 23- دلایل الامامة، محمد بن جریر ابن رستم طبری، نجف، منشورات المطبعةالحیدریه (افست منشورات الرضی)، قم، بیتا. |
− | 24- اضواء | + | 24- اضواء علی حیاة موسی مبرقع و ذرّیته، سید مرتضی کشمیری، نجف مطبعةالاداب، بیتا. |
− | 25- تحف العقول عن آل الرسول، | + | 25- تحف العقول عن آل الرسول، ابی محمدالحسن بن علی بن الحسین بن شعبه الحرانی، تصحیح علی اکبرغفاری، ترجمه محمد باقر کمراهای، تهران، انتشارات کتابچی، چاپ ششم1376. |
− | 26- | + | 26- تهذیب الاحکام، الشیخ الطائفه ابی جعفر محمد بن الحسن بن علی الطوسی رحمهالله صحّحه و علّقه علیه علی اکبر الغفاری، تهران، مکتبةالصدوق، الطبعةالاولی 1417 ق. |
− | 27- | + | 27- سرّالسلسلةالعلویة، ابی نصر سهل بند عبداله ابن داود بن سلیمان بن ابان بن عبدالله البخاری، قدّم له و علّق علیه علامه سید محمد صادق بحرالعلوم طبع علی نفقه محمد کاظم کتبی، نجف اشرف، مطبعةالحیدریة، الطبعةالاولی 1381 ق، 1963 م. |
− | 28- عمدةالطالب | + | 28- عمدةالطالب فی النساب آل ابی طالب، جمالالدین احمدبن علی الحسینی المعروف بابن عنبة، قم، موسسه انصاریان، 1417 ق، 1996 م. |
− | 29- کاشان در | + | 29- کاشان در مسیر تشیع، مصطفی صادقی، قم، موسسه شیعه شناسی، چاپ اول 1386. |
− | 30- اللواللؤ المثبة | + | 30- اللواللؤ المثبة فی الآثار المعنعنه، محمدبن محمد بن احمد چشتی داغستانی، طبع مصر، 1306 ق. |
− | 31- شناختنامه حضرت فاطمه معصومه | + | 31- شناختنامه حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام، علیاکبر زمانی نژاد، قم، کنگره بزرگداشت شخصیت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و مکانت فرهنگی قم، 1384. |
− | 32- شجره | + | 32- شجره طیبه، سید محمدباقر مدرس رضوی، با تکمله تصحیح و تهیه مشجرات سید محمد تقی مدرس رضوی، بازنگری و ویرایش مهدی سیدی، مشهد مقدس، 1384 ش. |
− | 33- | + | 33- تاریخ قم، محمد حسین ناصرالشریعه، مقدمه، تعلیقات واضافات علی دوانی قم، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم 1350. |
− | 34- زهرا | + | 34- زهرا الربیع، سید نعمتالله جزایری، تصحیح جلالالدین غروی آملی، تهران اسلامیه، چاپ اول 1347. |
− | 35- خدمات متقابل اسلام و | + | 35- خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری، تهران، صدرا، 1362. |
− | 36- | + | 36- منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، قم، انتشارات هجرت، چاپ سیزدهم زمستان 1378. |
− | 37- اعلام | + | 37- اعلام الوری با اعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی، تهران، دارالکتب الاسلامیة الطبعة الثالثه، 1354. |
− | 38- بدر مشعشع در حال | + | 38- بدر مشعشع در حال ذرّیه موسی مبرقع، میرزا حسین نوری طبرسی (محدث نوری)، تهران، بی نا، 1360. |
39- مزارات و مقابر قم، مجله هنر و مردم، سال 14، ش 161، اسفند 1354. | 39- مزارات و مقابر قم، مجله هنر و مردم، سال 14، ش 161، اسفند 1354. | ||
− | 40- | + | 40- تربیت پاکان، سید حسین مُدرسّی طباطبایی، قم، بی نا، 1359 ق. |
− | 41- اوراق پراکنده | + | 41- اوراق پراکنده یا فرائد و فواید گوناگون، کیوان سمیعی، تهران، زوار، 1361. |
− | 42- | + | 42- جرعهای از دریا، سید موسی شبیری زنجانی، قم، موسسه کتابشناسی شیعه، چاپ اول 1390. |
− | 43- | + | 43- تاریخ قم، حسن بن محمد قمی، ترجمه حسن بن علی قمی، تصحیح سید جلالالدین تهرانی، تهران، توس، 1361. |
− | 44- | + | 44- تاریخ، قم، همان مولف، همان مترجم، تصحیح دارالتحقیق آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام، قم، زائر، 1385. |
− | 45- خاک پاکان، محد | + | 45- خاک پاکان، محد حسین حسینی جلالی، ترجمه قربان علی اسماعیلی، مشهد انتشارات آستان قدس رضوی (شرکت به نشر)، چاپ دوم 1380. |
− | 46- شناختنامه قم، | + | 46- شناختنامه قم، گروهی از نویسندگان و مورخان، قم، مرکز قم پژوهشی، 1390. |
− | 47- انجم فروزان، عباس | + | 47- انجم فروزان، عباس فیض، قم، چاپخانه قم، چاپ اول 1322 ش. |
− | 48- مآثر | + | 48- مآثر الکبری فی تاریخ سامرا، شیخ ذبیحالله محلاتی، قم، مکتبةالحیدریه، 1384. |
− | 49- ستارگان درخشان، محمد جواد | + | 49- ستارگان درخشان، محمد جواد نجفی، تهران، اسلامّیه، چاپ ششم 1378. |
− | 50- فهرست اسماء | + | 50- فهرست اسماء علماءالشیعة و مصّنفهم، شیخ منتجبالدین ابی الحسن علی بن عبیدالله بابویه رازی، تحقیق سید عبدالعزیز طباطبایی، قم، مجمع الذخانة الاسلامیة و مطیعةالخیام، 1404 ق. |
− | 51- تحفةالازهار و زلال الانهار( | + | 51- تحفةالازهار و زلال الانهار(فی نسب ابناء الائمه الاطهار) علیهم صلوات الملک الغفار، ضامن بن شدقم حسینی مدنی، تحقیق و تعلیق: کامل سلمان جیبوری، تهران، نشر میراث مکتوب چاپ اول 1378 ش، 1420 ق، 1999 م. |
− | 52- ستارگان حرم، | + | 52- ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان، قم، انتشارات زائر، چاپ اول 1377. |
− | 53- سراج الانساب، | + | 53- سراج الانساب، سید احمد بن محمد کیا گیلانی، به کوشش مهدی رجایی، زیر نظر سید محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، 1409 ق. |
− | 54- | + | 54- الذریعة الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، قم، اسماعیلیان، چاپ سوم 1408 ق. |
− | 55- | + | 55- تاریخ عالم آرای عباسی، اسکندر بیک ترکمان، به اهتمام ایرج افشار، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم 1387. |
==پانویس== | ==پانویس== | ||
− | + | </div> | |
− | [[رده:میراث | + | [[رده:میراث جاودان شماره 89]] |
[[رده:مقالات]] | [[رده:مقالات]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۰ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۰۱
مؤلف: غلامرضا گلی زواره
محتویات
چکیده
موسی مبرقع دومین فرزند امام جواد از مادری به نام سمانه است که در 214 هجری در مدینه متولد گردید و در بیت امامت به شکوفایی رسید. در 220 هجری که امام محمدتقی علیهالسلام به بغداد فراخوانده شد و سپس به شهادت رسید موسی مبرقع که در مدینه به سر میبرد، 6ساله بود. وی پس از شهادت پدر، تحت نظارت برادرش، امام هادی علیهالسلام به رشد فکری و معنوی رسید. موسی مبرقع با ارادتی خالصانه مطیع برادرش بود. محدثان شیعه وثاقت او را مورد تأیید قرار دادهاند و از وی روایاتی نقل نمودهاند. با کاهش اختناق عباسیان موسی مبرقع موفق گردید در سال 256 هجری به قم بیاید و مورد توجه اصحاب ائمه علیهمالسلام، رؤسای شیعه و مومنین این شهر قرار بگیرد. او در 296 هجری رحلت نمود و پیکرش در خانه خودش دفن گردید. آرامگاه او و عدهای از افراد خاندانش از جمله خواهران، فرزندان، نوادگان و سایر بستگان در مجموعه چهل اختران قم واقع شده است. کاروانی از دانشمندان، فقها، نقیبان، متولیان موقوفات مساجد و اماکن زیارتی قم و توابع در اعصار گوناگون از این خاندان برخاستهاند. سادات رضوی، تقوی، برقعی و مبرقعی به امامزاده موسی مبرقع نسب میبرند که در قم، همدان، مشهد، کشمیر و نقاط دیگر پراکندهاند. فرمانهایی از فرمانروایان صفویه و قاجاریه در دسترس میباشد که براساس آنها افرادی از این سادات به مقام نقابت و تولیت آستان مقدسه حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و مسجد امام حسن عسکری علیهالسلام و متولی موقوفات امامزادگان استان قم منصوب گردیدهاند. کلیدواژهها امام جواد علیهالسلام، امام هادی علیهالسلام، موسی مبرقع، مدینه، بغداد، کوفه، قم. هجرتی با برکت سیاست سرکوب شدید طالبیان و علویان در دوران بنی امیه و بنی عباس و پناه بردن امامزادگان و سادات به نقاط دور از مرکز خلافت، و شناسایی نیروهای مؤمن و وفادار برای سازماندهی بر علیه غاصبان و حاکمان وقت از سوی آنان زمینههایی را فراهم ساخت تا این عزیزان به مناطقی بروند که از اوضاع نسبتاً مطلوبتر برخوردار باشند. در این میان مردم شهر قم نسبت به مهاجران مذکور، از تکریم و ارادت و پذیرایی توأم با تجلیل و تعظیم فروگذاری ننمودهاند، و به حمایت از ایشان برخاسته، وسایل رفاه، آسایش و امنیت آنان را تأمین کردهاند. و این روند چنان گسترش یافت که این دیار به عنوان حرم اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام و آشیانه آل محمد، مأوای فاطمیان، و محل اقامت علویان معرفی گردید. به علاوه قم از نظر ویژگیهای اقلیمی و جغرافیایی برای ساکنان حجاز و عراق عرب محیط مناسبی به شمار میرفت، و با روحیه آنان سازگاری داشت. هم چنین این منطقه از مهمترین نواحی ایران به شمار میآید که به همّت شیعیان مهاجری چون بنی اسد، آل مذحج و آل اشعر و نیز بومیان شیعه، در برابر والیان اموی و عباسی، مقاومت مینمودند و احکام آنان را برنمیتابیدند. قمیها که به لحاظ اعتقادی و رفتار و کردار خویش پیوند بسیار خوبی با ائمه هدی علیهمالسلام داشتند، اولاد و احفاد این خاندان را پیرو تأکیدات رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم گرامی میداشتند، و این خوشرفتاریها و برخوردهای شایسته آنان با مهاجران از امامزادگان و سادات موجب گردید به همت این عزیزان و دیگر صحابی ائمه، جویبارهایی از معارف اهل بیت علیهمالسلام و صفای معنوی تشیع در این قلمرو جاری گردد، و مردمان نواحی دیگر نیز از طراوت و صفای آن برخوردار گردند. [۱]
چشمهای که در قم جاری شد
ابواحمد سید موسی مبرقع فرزند با کفایت حضرت امام جواد علیهالسلام امامزادهای است که قم را به عنوان محلّ اقامت خود برگزید و در این دیار به فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی روی آورد و به همراه فرزندان و نوادگان برای ترویج مکارم و نشر فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام در قم و توابع آن اهتمام ورزید، و در شبکه روابط اجتماعی، مناسبات طوایف و اقوام تأثیرگذار گردید. برخی از افراد این خاندان، تولیت آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و برخی آستانههای دیگر، مساجد و اوقاف را عهدهدار بودهاند، و فرمانها و اسناد معتبری که در دسترس میباشند بر این ادعا گواهاند. بزرگانی از این خاندان در قرون سوم و چهارم هجری نقابت سادات قم، کاشان و آبه و توابع قم را در اختیار گرفته بودند، و نیز منصب امیرالحاج نیز به آنان محوّل بوده است، و اهالی قم ریاست دینی، ترویجی و اجتماعی آنان را پذیرفته بودند. فرمانهای تولیت آستانههای قم و نیز مساجد این دیار و مناطقی چون مشهد اردهال ـ حتی در اعصار بعد مثل ایام فرمانروایی تیموریان، صفویه و قاجاریه ـ به نام این سادات صادر گردیده که اکنون مدارک آن موجود است. ایشان موقعیتهای دیگر مذهبی را نیز به عهده داشتهاند، از جمله امامت جماعت و خطابت. [۲]
مادری نیکو خصال
امام جواد علیهالسلام با کنیزی نیکوسرشت به نام سمانه از اهالی مغرب (مراکش کنونی) واقع در شمال آفریقا پیوندی پاک را آغاز کرد. سمانه اگرچه کنیزی بیش نبود، ولی این لیاقت را به دست آورد که در بیت امامت زندگی کند، و دارای فرزندانی شایسته گردد که یکی از آنان به مقام مقدس امامت و ولایت برسد. این بانوی گرانقدر به سمانیه مغربیه و سیده امالفضل معروف گشت. سمانه از خصال و کرامتهای ویژهای برخوردار بود و با زنانی پاکدامن، از خاندان طهارت که نمونههای برجستهای از عفاف و تقوا و حیا به شمار میرفتند، مأنوس، مألوف و مصاحب گردید. و در این منظومه نورانی و تحت تأثیر انوار عترت، در اطاعت از اوامر الهی، عبادت و تزکیه درون و تهذیب نفس اهتمام ورزید. چنان که روزها را پیوسته روزه دار بود و شبها مدام به تهجّد، ذکر، دعا، برگزاری نوافل و نیایشهای عارفانه مشغول بود، شیوهای پسندیده که لباس تقوا و جامه زهد و وارستگی را برای او به ارمغان آورد، و در صدق و اخلاص، مثالزدنی گردید، و به چنان درجهای نایل گشت که وی را مادر فضیلت خطاب میکردند و چنان سعادتی را به خود اختصاص داد که به سعیده مشهور گردید. [۳] امام جواد علیهالسلام درباره سمانه فرموده است: «او بانویی است که حق مرا به درستی میشناسد، از بانوان بهشتی است، شیطان سرکش به وی نزدیک نگردد، نیرنگ طاغوت اهل عناد به او دست نمییابد، همواره مورد عنایت و لطف پروردگار است، هرگز [در کسب کمالات] قرار و آرام ندارد و به لحاظ مقام والای معنوی در زمره مادران صدیقان و صالحان است». امام جواد علیهالسلام در فرمایش دیگر این گونه گوهرافشانی کردهاند: «ابوالحسن علیالهادی به من شباهت دارد، ولی موسی مبرقع شبیه مادرش سمانه است». [۴] برخی منابع نیز از ستایش این بانو در وصف امام هادی علیهالسلام گزارشهایی ارائه دادهاند و افزودهاند که فروغ دهم امامت فرمودهاند: «مادرم درباره مقام امامت من آگاهی دارد و چنین بصیرت و معرفتی به او رسیده است». [۵]
شکوفه با شکوه
امام محمدتقی علیهالسلام به سال 214 هجری از سمانه دارای فرزندی گردید که به نام جدّش حضرت امام کاظم علیهالسلام موسی نامیده شد که طبق قانون وراثت، فصاحت و بلاغت و شیوایی سخن را از نیاکان خود به ارث برده و در پارسایی و بندگی خداوند، اعمال و رفتار، به هم نام خود حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام شباهت زیادی داشت. محل ولادتش روستایی است به نام صریا که در چند کیلومتری مدینةالنبی قرار داشت، همان جایی که با تلاش امام هفتم به وجود آمد و به عمران و رونقش افزوده شد. موسی را با کنیه ابواحمد صدا میزدند و چون بعدها نقابی به صورت میافکند به موسی مبرقع شهرت یافت. در محرم الحرام سال 220، موسی مبرقع ششمین بهار زندگی را تجربه میکرد که بنا به فراخوانی اجباری خلیفه وقت، امام جواد علیهالسلام ناگزیر از مدینه به بغداد آمد؛ زیرا معتصم عباسی در مورد امام به شدت خوفناک بود و تصور میکرد معنویت آن حضرت و اقتدار اجتماعی و سیاسی او، قیامی را علیه حکومت مرکزی شکل دهد و بساط فرمانروایی او را تهدید کند. این توهمها همراه انبوهی از سعایت و حرکتهای رشکورزانه و نیز نیرنگهای کارگزاران عباسیان در سرزمین حجاز سبب گردید، خلیفه وقت امام را زیر نظر مستقیم خود قرار دهد. موسی مبرقع مدت یازده ماه دور از پدر در مدینه بود، سرانجام اواخر ذیالقعده سال 220 فاجعهای بزرگ رخ داد که برای کودکی چون موسی فرساینده و غم افزا بود. در این زمان امام با توطئه معتصم عباسی به وسیله سم به شهادت رسید. [۶]
دوران نوجوانی و جوانی
شهادت مظلومانه آن حضرت، موسی نوجوان را در موجی از نگرانی فرو برد اما وی با وجود این رنجها رشد و بالندگی خود را زیر نظر برادر بزرگتر خویش (امام هادی علیهالسلام) ادامه داد. او همواره مرجع سؤالات عدهای از مشتاقان علوم بود که معارف دینی و شرعی را از وی میپرسیدند؛ ولی موسی مبرقع به دلیل منزلت فوقالعادهای که برای برادر خود حضرت امام علی النقی علیهالسلام قائل بود، تلاش داشت مردم را درباره مسائل اساسی و زیربنایی اقتصادی، کلامی و شرعی به آن بزرگوار ارجاع دهد، و خود نیز به پاسخ دادن در امور جزیی اکتفا میکرد و ـ تازه در همین مسائل هم ـ با برادر خویش مشورت میکرد و از دیدگاهها و نظرات آن امام همام در این باره فیض میبرد. موسی مبرقع خاطر نشان ساخته است: در دیوان عمومی با یحیی بن اکثم (قاضی القضاة عباسیان) رو به رو شدم، او در اعتقادات و مباحث دینی، مسائلی را از من پرسید، سپس به محضر برادرم امام هادی علیهالسلام رسیدم، میان من و آن بزرگوار، گفتوگوهایی آموزنده ردّوبدل گردید که مرا در پیروی از او بصیر و آگاه ساخت. عرض کردم: قربانت گردم، یحیی بن اکثم مسائلی را از من پرسیده است و خواسته جواب آنها را به وی ارائه دهم. امام علی النقی علیهالسلام. تبسّمی نموده و فرمود: پاسخش را داری؟ عرض کردم: خیر. برادرم پرسید: آن سؤالها کدامند؟ یکی یکی بیان کردم، و ایشان برای هرکدام از آنها، جوابهای مناسب و قانع کنندهای ارائه فرمود. [۷] از این ماجرا دو نکته به دست میآید: یکی این که موسی مبرقع مطیع و تسلیم برادر خود حضرت امام هادی بوده و منزلت آن وجود بزرگوار را مورد توجّه قرار میداده است، و دیگر این که خود به عنوان امامزادهای اهل فضل نزد شخصیتهای برجسته عصر، از شأن ویژهای برخوردار بوده است. از مفاد وصیت نامه حضرت امام محمدتقی علیهالسلام که شیخ جلیل کلینی در کتاب خود با ذکر سند نقل نموده نیز، حقایقی به دست میآید. به گفته وی واسطی نقل کرده است: از احمد بن خالد ـ خادم ابوجعفر ـ شنیدم که آن حضرت (امام جواد علیهالسلام) او را بر این وصیت گواه گرفت و چنین نوشته است: ابوجعفر محمد بن علی بن موسی او را گواه گرفت که وی به فرزندش علی (حضرت هادی علیهالسلام) وصیت کرد درباره خود و خواهرانش. و عبدالله فرزند مساور را سرپرست املاک، اموال و مخارج خدمه و سایر ترکه خود نمود، تا زمانی که فرزندش علی بالغ گردد، و بعد از بلوغ وی فرزند مساور آنها را به وی تحویل دهد تا او به کار خود و خواهرانش قیام کند. کار موسی را نیز به خودش واگذار نماید تا او هم بعد از گواهی امام علی النقی علیهالسلام و ابن مساور در کار خود استقلال لازم را به دست آورد و طبق شرط والدشان درباره صدقاتی که میدهد قیام کند، یک شنبه سوم ذیحجه سال 220. [۸] ماجرایی مجعول کلینی در کافی [۹] ، شیخ طوسی در تهذیب الاحکام [۱۰] ، شیخ مفید در الاختصاص [۱۱] و ابن شعبه حرّانی از وی روایاتی نقل کردهاند که حاکی از وثاقت او دارد. تنها روایتی ضعیف در کتاب ارشاد آمده که برخی افراد را بر آن داشته تا به استناد آن به موسی مبرقع نسبتی ناروا بدهند. این ماجرا به اختصار چنین است: حسین بن حسن از یعقوب بن یاسر روایت کرده که گفت: متوکّل به اطرافیان خود میگفت: وای بر شما! کار ابن الرضا (امام هادی علیهالسلام) مرا درمانده کرده و هرچه کوشیدهام که با من در مجلس می گساری هم نشین باشد، امتناع میکند، یا اجازه نمیدهد که در این باره فرصتی از او به دست آورم. یکی از کارگزاران گفت: اگر بخواهی چنین فرصتی به دست آوری میتوانی از برادرش موسی مبرقع به این مقصود خود برسی و او میتواند در محفل لهو و لعب تو حضور یابد، پس او را احضار کن، و در برابر دیدگان مردم، ایشان را به این امر وادار ساز و در نتیجه میان مردم این خبر انتشار مییابد که ابن الرضا چنین و چنان کرده است، و مردم میان او و برادرش تفاوتی قائل نمیگردند، و برادرش را هم متهم میکنند، حتی اگر او را بشناسند! متوکّل این نظر را پسندید و فرمان داد مکتوبی خطاب به موسی مبرقع نگاشته و او را با احترام تمام به سامرا بیاورند. آن گاه دستور داد تمام بنی هاشم، سرلشکران و سایر اهالی در مراسم استقبال از این امامزاده حضور یابند. طبق این روایت مقرّر گردیده بود متوکّل قطعه زمینی به موسی مبرقع واگذارد و برای او در آنجا بنایی بسازد، و دربارهاش خوشرفتاری کند، و در منزلی آراسته که برایش تدارک دیدهاند با او ملاقات کند، و آوازخوانان و دست اندرکاران بساط عیاشی خلیفه با ایشان در رفتوآمد باشند، تا بدین وسیله به مردم تفهیم کند که ابن الرضا چون او اهل می گساری است. وقتی موسی به شهر سامرا رسید، امام هادی علیهالسلام در کنار پل وصیف (جایی که اهالی برای استقبال از برادر او آمده بودند) به دیدار موسی رفت، و بر او سلام کرد و خطاب به وی فرمود: این مرد (متوکّل) تو را به این شهر آورده که آبرویت را بریزد، و پرده حُرمتت را پاره کند، و از ارزش تو و اهل بیتت بکاهد، مبادا نزدش اقرار کنی که نبیذ خوردهای! براساس مفاد این روایت وقتی موسی سخن و هشدار برادر را نپذیرفت، حضرت امام هادی علیهالسلام فرمود: آگاه باش! مجلسی که تو میخواهی در آن شرکت کنی، هرگز فراهم نخواهد شد! موسی سه سال در آن جا ماند، هر روز صبح میرفت، ولی به او میگفتند: متوکّل امروز کار دارد، شب بیا، و چون شب هنگام میآمد، میگفتند: بیهوش است صبح بیا، و وقتی صبح میآمد، به وی میگفتند: کسالت دارد و دارو خورده است. و سه سال پیوسته بدین سان گذشت تا آن که متوکّل به وسیله فرزند خود به قتل رسید، و نتوانست با موسی اجتماعی تشکیل دهد. [۱۲] برخی برای این که به این حدیث مورد تأمل اتکا کنند، و دستآویزی برای تخریب امامزادهای مورد وثوق به دست آورند، ادعا کردهاند به صرف این که حدیث مزبور در منابع معتبر کهن میباشد، میتوان به آن اطمینان نمود. در حالی که در کتب روایی متقدم نظایری از این گونه روایات دیده میشود. شهید مطهری میگوید: در کافی کلینی آمده است که دختران یزدگرد را در زمان خلیفه دوم به مدینه آوردند. خلیفه به توصیه امیر مؤمنان علیهالسلام شهربانو را آزاد گذاشت که هر که را که خودش میخواهد، انتخاب کند، و او امام حسین علیهالسلام را انتخاب کرد. آن گاه آن متفکر شهید میافزاید: علاوه بر عدم انطباق این حدیث با تاریخ، در سند روایت هم دو نفر قرار دارند که روایت را غیر قابل اعتماد میکند. یکی ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی است که علمای رجال او را از نظر دینی متهم میدانند و روایاتش را قابل وثوق تلقی نمیکنند، دیگری عمرو بن شمر است که او هم کذّاب و از جعّال خوانده شده است. [۱۳] در روایت فوق این اشکال دیده میشود زیرا در سلسله سند آن ضعف وجود دارد، حسین بن حسن و یعقوب بن یاسر که راوی این حدیثاند، در هیچ یک از کتب رجالی و روایی معرفی نشدهاند، و به قول محدث نوری هر دو مجهولالحال و غیر معروفاند. به علاوه ابوطالب یعقوب بن یاسر از خواصّ ندیمان متوکّل عباسی و شخصی فاسق بوده و استناد به گفتهاش فاقد اعتبار است. هیچ یک از مورخان سنی و شیعه غیر این روایت جعلی، روایت دیگری از یعقوب بن یاسر نقل نکردهاند. هم چنین این خبر با روایت قویتری که شیخ کلینی در کتاب کافی نقل کرده، در تعارض قرار دارد و آن ماجرای وصیت امام محمدتقی علیهالسلام است که به آن اشاره داشتیم و براساس مفاد آن، موسی مبرقع از ناحیه امام نهم بر قسمتی از موقوفات آن حضرت به عنوان متولی مستقل انتخاب شده است. در متن و مضمون حدیث هم آشفتگیهای آشکاری دیده میشود، و صدر و ذیل آن با هم تناقض دارند. چرا که دعوت خلیفه در آغاز و ورود محترمانه موسی به سامرا و استقبال شایان توجّه از او، و تفویض منزل و امکاناتی به او از سوی متوکّل با این ماجرا که موسی را سه سال متوالی پشت درب منزل نگه دارد، و او را به بزم خود راه ندهد، سازگاری ندارند. این که امام معصوم ـ با آن مقام و منزلت قدسی ـ به برادر خود بگوید به متوکل راستش را نگوید که نبیذ خورده است! بسیار شگفت و باور نکردنی است، و این که آن فروغ دهم امامت بخواهد ـ نعوذ بالله ـ از فردی خاطی و خلافکار ـ حتی اگر برادرش باشد ـ دفاع کند، نه تنها متن حدیث را متزلزل مینماید، بلکه این هشدار را میرساند که دشمن در روایت مذکور صرفاً نمیخواسته امامزادهای را ضایع کند، بلکه در صدد بوده امام معصوم را در مظان اتّهام قرار دهد و به تصور باطل خویش از منزلت معنوی و ملکوتی آن وجود مقدس بکاهد. نکته دیگر این که اگر خدای نکرده موسی مبرقع به لهو و لعب شناخته شده بود، چرا امام به وی میفرماید قدر و منزلت خود را پایین نیاور و اجازه نده خلیفه تو را هتک کند. اگر واقعاً موسی اهل این مجالس ناروا و آلوده به گناه بود، پس توجّه به قدر و منزلت او و جلوگیری از هتک حرمت وی به چه معناست، و این موضوع یک متناقض نمای آشکار است. در ادامه امام از برادر خود میخواهد در مجلس متوکّل حاضر نگردد و تازه این موضوع را در میان جمعیت مطرح میکند، ولی سرانجام به او خبر میدهد این مجالس منعقد نمیگردد. پس محتوای حدیث آشفتگیهایی غیر قابل توجیه دارد که نمیتوان به سادگی از آنها عبور کرد. با وجود این آشفتگی در ماجرای مذکور باز هم عدهای کوشیدهاند قرینههایی بیابند تا این بزرگوار را زیر سؤال ببرند، از آن جمله آن که گفتهاند موسی مبرقع هم چون عباسیان لباس سیاه بر تن میکرد و در خدمت متوکّل و هم نشین او بود، با آن که متوکّل خصم علویان به شمار میرفت. [۱۴] و نیز افزودهاند وقتی موسی مبرقع به قم آمد، عربهای ساکن در این شهر او را از این دیار بیرون نمودند، زیرا به دلیل مخالفت پدرش [۱۵] با امام زمان خود! از وی ابراز انزجار کردهاند. ناگفته نماند که عالمان و محدثان قم چنین تصمیمی نگرفتند، و رؤسای شهر بعد از مدتی از این حرکت نادم گردیده و برای برگردانیدن موسی مبرقع از کاشان اقدام کردند. همچنین خاطرنشان ساختهاند وقتی موسی به کاشان رسید، احمد بن عبدالعزیز ابن ابی دلف عجلی که به حکومت عباسیان گرایش داشت و والی حکومت آنان بود، از وی به گرمی استقبال کرد، و اموال فراوانی به او بخشید، و پدر احمد مذکور یعنی عبدالعزیز با شیعیان میانه خوبی نداشته است. [۱۶]
سیما و سیرت
علامه مجلسی درباره روایتهایی که در مذمّت موسی مبرقع آمده است، در مزار بحار الانوار مینویسد: اخباری که در ذّم وی آمده قدحی را نمیرساند. و در احادیث دیگری از قدح این خاندان نهی گردیده و نباید به این امامزادگان به صرف خبری نادر، متعرض گردید. محدث نوری در تحیةالزائر نوشته است: و بدان که این موسی همان است که از کثرت فضایل و مناقب، تقوا و سکون نفس و حسن رفتار والی قم او را تشبیه به ائمه کرده [است] و اتقان و احکام محدثین قم بر همه ظاهر است که اگر شخصی از ضعیفی یا مجهولالحال و یا دروغگویی روایت کند، او را طرد میکردند، هرچند بزرگ و صاحب شأن و منزلت بود و دانستن احترام و اکرام ایشان، آن سید را در طبقه خود مثل احمد بن محمد بن عیسی اشعری و احمد بن محمد بن اسحاق و محمد بن یحیی و امثال ایشان بوده که جمع کرده بودند میان ریاست دنیا و آخرت، و علما در کتب حدیث و اخبار از آن جناب روایت میکنند. [۱۷] محدث قمی نیز چنین مینگارد: نسل امام جواد علیهالسلام منحصر است از دو پسر امام علی النقی علیهالسلام و ابواحمد موسی. بالجمله، موسی مبرقع جدّ سادات رضویه است و رشته اولادش تا به حال بحمدالله منقطع نگشته و بسیاری از سادات، نسب ایشان به او منتهی میشود. و چون پیوسته بر روی خود برقع گذاشته بود، لهذا او را موسی مبرقع میگویند. [۱۸] موسی مبرقع از برادر خود حضرت امام هادی علیهالسلام حدیث روایت کرده، و کسانی چون محمد بن سعید آذربایجانی، حسن بن علی بن کیسان و محمد بن عیسی بن عبید بغدادی از او روایت کردهاند [۱۹] یکی از دخترانش نیز محدثه بوده و محمد بن محمد بن احمد چشتی داغستانی این حدیث را از فاطمه بنت موسی مبرقع نقل نموده است: «قال رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلم ألا من مات علی حبّ آل محمد، مات شهیداً». [۲۰] موسی مبرقع فرزند امام جواد علیهالسلام و این جناب چنان چهره زیبا، جذاب و نورانی داشته که او را «یوسف علویان» معرفی کردهاند. هر وقت از محل اقامتش بیرون میآمده و در معابر و محافل حاضر میگردید، اهالی برای تماشای جمال زیبایش، پروانهوار به گردش اجتماع میکردهاند، و چون میدیدند شعاعی از انوار ولایت در رخسارش هویدا گردیده، بر آل محمد درود میفرستادند و با دیدن وی به یاد پدر و نیاکانش افتاده و خاندانش را تکریم و تجلیل مینمودند. در هنگام ورود به قم چون نقابی بر صورت افکنده بود، رؤسای قم او را به عنوان فردی ناشناس نپذیرفتند، ولی وقتی برقع از صورت برداشت و جمال منیرش را نظارهگر شدند و متوجّه گردیدند فرزند بلافصل امام جواد علیهالسلام و اخوی امام هادی علیهالسلام است عذرخواهیها نموده و بر گونه و دستانش بوسه زدند و امکانات اقامت او را در این شهر به نحوی مطلوب فراهم نمودند. [۲۱] میرزا محمد باقر رضوی با نقل قول از دیگری میگوید: چون موسی مبرقع کمال صباحت و ملاحت و حسن قامت داشت به نحوی که او را یوسف عصر خود میشمردند، اهالی در کوچه و بازار به دنبالش روانه میگردیدند، و حتی برخی برایش مزاحمت فراهم میکردهاند و بدین سبب او بسیار متأذّی و غالباً در گوشه خانه منزوی بود، و به هنگام آشکار گردیدن در انظار مردم برقعی از کرباس یا دیباج بر چهره خویش میافکند و این عمل محض تحفّظ از نگریستن نامحرمان و تنزّه از فتنهانگیزیها بوده است. [۲۲] اما احتمالاً این وجه و علت برای برقع پوشی ضعیف مینماید، چنان که ائمه هدی و دیگر امامزادگان صاحب جمال جذاب چنین استتاری را برای خود به وجود نیاوردهاند، و به نظر میرسد او به دلیل برخی ملاحظات سیاسی و مصون بودن از نیرنگ عباسیان و کارگزاران آنان به برقع پوشی روی آورده است، و این وجه قویتر و منطقیتر است.
عزیمت به قم
موسی مبرقع پس از دریافت اخباری از صدق و اخلاص و ارادت شیعیان قم نسبت به خاندان عترت و طهارت از یک سو، و فشار سیاسی خلفای جور از جانب دیگر، موجب گردید که موسی مبرقع دور از چشم کارگزاران عباسی، برای آن که در طول مسیر گرفتار عمّال این سلسله نگردد، در حالتی از اختفا و استتار، به صورت ناشناس و صورتی پوشانده شده، در سال 256 هجری، سرزمین عراق و شهر کوفه را به قصد اقامت در قم ترک کرد. بدین گونه او در حالی که 42 ساله بود، بدون آن که با موانع و مواضع خطر مواجه گردد، مسیر صعبالعبور بین کوفه تا قم را پیمود و به این شهر که در واقع آشیانه سادات و امامزادگان بود، گام نهاد. [۲۳] از آن جا که موسی مبرقع به شیوهای غیر عادی و با سیمایی پوشیده وارد قم شد، رؤسای عرب این شهر نه تنها از او استقبالی به عمل نیاوردند، بلکه در حقش بی اعتنایی کردند، زیرا موضوع برایشان غیر قابل تحمل و توأم با تردیدهای زیاد بود. به علاوه تصور کردند او پناهندهای سیاسی است و احتمالاً بر اثر خشم و غضب خلیفه وقت گریخته و اگر متوجّه گردند این شخص را مورد حمایت قرار دادهاند، بعید نمیباشد که به قم یورش آورند و بنی اشعر را سرکوب سازند. برخی هم در توجیه این موضعگیری قمیها درباره موسی مبرقع گفتهاند، کارگزاران قمی احساس کردند رقیبی از آل محمد اگر به قم قدم نهد، و اقتدارش از سوی مردم شیعه قم پشتیبانی گردد، دیگر برای آنان جایی باقی نخواهد ماند. در هر حال قمیها برایش پیام فرستادند که از منطقه تحت نفوذ آنان بیرون رود، شاید هم این توهم برایشان پدید آمد که مهمان جدید اگرچه به ظاهر از علویان است، ولی احتمال دارد با عباسیان تبانی دارد و میخواهد در قم خبرچینی کرده و برای بزرگان آن، دردسرهای بزرگی به وجود آورد، که این تصورات واقعیت نداشت. در شهر کاشان احمد بن عبدالعزیز ابن ابی دُلف عجلی که از نفوذ اجتماعی برخوردار بود و در رأس تشکیلات اداری کاشان قرار داشت، و والی حکومت سلسله صفاریان بود، اگرچه به تشیع مشهور نبود ـ برخلاف ادعای برخی مورخان و تحلیل گران معاصر ـ حامی علویان بود، و وقتی موسی مبرقع به وسیله قمیها اخراج گردید، این شخصیت اداری و سیاسی از وی در کاشان به گرمی استقبال کرد، هدایای گران بهایی به او داد، و سالی هزار مثقال طلا برایش مقرّر کرد. بعد از چندی که حقایق برای اشراف قمی مشخص گردید، مردم قم از بنی اشعر خواستند ایشان را با شکوه و جلال به قم بازگرداند. در نتیجه او با استقبالی فراوان و با شکوه به قم بازگردانیده شد. در بدو ورود از بابت سوء تفاهمی که پیش آمده بود، قمیها با شرمندگیهای فراوان، عذرخواهی کردند و قول دادند این خطا را جبران کنند، و از موسی مبرقع خواستند، پوزش آنان را پذیرا باشد. در اولین قدم برایش منزلی تدارک دیدند که سالیان متوالی در آن زندگی کرد و بعدها پیکرش در آن دفن گردید. آنان به این برنامه هم اکتفا ننمودند، و چندین سهم از برخی آبادی های اطراف قم را به این امامزاده بزرگوار واگذار نمودند، و مبلغ بیست هزار درهم هم به او اهدا کردند. حسن بن محمد بن حسن قمی، مورخ و نویسنده مورد وثوق علما و محدثین و از معاصرین شیخ صدوق در کتاب خود درباره موسی مبرقع می نویسد: اول کسی که از سادات رضویه به قم آمد، ابوجعفر موسی بن محمد بن علی الرضا بود که در سنه 256 هجری به قم آمد، و به قم مقام کرد، و پیوسته برقع بر روی خود گذاشتی تا آن گاه که عرب [مهتر و بزرگ اعراب اشعری] بدو پیغام فرستاد که تو را از مجاورت و همسایگی ما بیرون میباید رفتن. پس ابوجعفر موسی از قم به کاشان رسید، احمد بن عزیز ابن دُلف العجلی او را اکرام کرد و ترحیب نمود و خلعت های بسیار و بارگیرهای نیکو و چندین تجمل بدو بخشید و مقرر گردانید هر سال یک هزار مثقال طلا با یک سر اسب مسرّج (اسب زین کرده) بدو دهند. پس ابوالصدیم الحسین بن علی بن آدم و یکی از رؤسای عرب اشعری در عقب بیرون آمدن موسی بن محمد بن علی از قم پرسیدند، و اهل قم را به سبب بیرون کردن او توبیخ کردند، پس رؤسای عرب را به طلب ابی جعفر موسی فرستادند تا شفاعت کردند و او را به قم بازگردانیدند، و بسیار اعزاز و اکرام کردند، و از مال خویش از برای او سرایی خریدند. [۲۴] موسی مبرقع در قم از چنان امکانات و تسهیلاتی برخوردار گردید که نیازی ندید به نقاط دیگر برود. او با وجود تمکّن نسبی مالی و حمایتهای اهالی، برای امرار معاش به کسی اتّکا ننمود. املاک زراعی خرید و در آنها به کشتوکار پرداخت و ضمن تلاشهای مزبور برای احیای فضایل و مکارم و مبارزه با منکرات و رفتارهای مذموم، کوشش نمود. موسی مبرقع مدت چهل سال در قم اقامت داشت، و به عنوان یکی از امامزادگان بلافصل و برجسته، مورد تکریم علما و اصحاب ائمه و شیعیان قم قرار گرفت و افرادی برای استفاده از کمالات و فضایلش به محضرش میآمدند، تا این که در شب چهارشنبه آخر دی ماه، مطابق 22 ربیع الثانی 296 در 82 سالگی دار فانی را وداع گفت و به سرای باقی شتافت. امیر قم عباس بن عمرو غنوی بر پیکرش نماز خواند، بعد از تشریفات شرعی و تشییع جنازهای با شکوه، بدن پاکش در سرای خودش در موضعی که امروز به مدفن او مشهور است، به خاک سپرده شد. این مکان از آنِ محمد بن الحسن فرزند ابی خالد اشعری ملقب به شیبوله بود که در اختیار موسی مبرقع قرار گرفت و اول کسی که در آن دفن گردید، ایشان بود. [۲۵]
دیدگاهی قابل تأمل
با وجود آن که علما و مورخانی چون حسن بن محمد قمی، علامه مجلسی و برخی از مشاهیر معاصر و دانشوران علم نسب تأکید کردهاند کسی که از ذریه امام جواد علیهالسلام به قم آمد، موسی مبرقع بوده است، عدهای دیگر بر این نکته اصرار میورزند که وی محمد بن موسی میباشد نه خود او، عبدالجلیل رازی در کتاب خود نیز ماجرای مهاجرت موسی به قم، خروج از این شهر و دیگر مسائل وی را به فرزندش محمد نسبت داده است. [۲۶] بنا به نوشته سید نعمتالله جزایری نخستین فرد از سادات رضوی که از قم به کوفه هجرت کرد و در این دیار اقامت گزید، ابوجعفر محمد بن موسی میباشد. [۲۷] شیخ بهایی نیز در کشکول خود گفته است فردی از این خاندان که قم را به عنوان مأوای خود برگزید، محمد بن موسی مبرقع است، سید عبدالرزاق کمونه چنین ادعایی را نپذیرفته و افزوده است، این فرد همان موسی مبرقع است، و در تأیید این مطلب از ابن عنبه و سید ضامن ابن شدقم نکاتی را آورده است. [۲۸] دکتر سید حسین مُدرّسی طباطبایی از مورخان و محققان معاصر مینویسد: اگرچه ابن فندق (متوفای 565 هـ.ق) و ابن عنبه در عمدةالطالب تأیید کردهاند که بقعه منسوب به موسی مبرقع واقع در ضلع شرقی چهل اختران مربوط به موسی مبرقع است، ولی بنا به کتاب تاریخ قم، این شخص محمد بن موسی است و تحریفی که در برخی نسخ ترجمه کتاب قم در این مورد راه یافته و نخستین کس را موسی بن محمد مینماید، خطایی است آشکار، و تحریفی بسیار واضح که جای سخن گفتن ندارد. به گفته وی نسخهای که اساس چاپ قرار گرفته همانند نسخهای که در اختیار علامه مجلسی و تحفةالزائر قرار گرفته، دارای لغزشهایی در این باره بوده است، لیکن در همه نسخ درست کتاب، مطلب به شکل صحیح آمده، و به هر حال کسانی که اصل متن عربی تاریخ قم را در اختیار داشته اند، نخستین کس را فرزند موسای مزبور دانستهاند، از جمله منتقلةالطالبیة و کتاب النقض و بسیاری از کتابهای متأخر که نسخ درست ترجمه را اساس کار قرار دادهاند نیز به همین گونه سخن گفتهاند، از جمله زهرالربیع و کشکول شیخ بهایی و کأس السائلین حسن بن نظرعلی رشتی (پدر میرزای قمی) و نوشتههای دیگر. از خلاصةالبلدان (مطلب پانزدهم از فصل سوم) برمیآید که در قرن یازدهم هجری مزار مورد سخن را مقبره موسی مبرقع گفتهاند، ولی مدفون در آن را محمد بن موسی میدانستهاند، مُدرّسی طباطبایی اضافه میکند اگر تفصیل مذکور در تاریخ قم را از آنِ موسی فرزند امام جواد علیهالسلام بدانیم، تناقضها و اشکالهای واضحی در عبارت پدید خواهد آمد. اولین فرد که این اشکالات را مطرح ساخت، شیخ محمد علی ارجستانی [اردستانی] کچویی نگارنده انوارالمشعشعین بود که در جلد دوم کتاب مزبور (نگاشته 1328ـ1330 ق) بحثی مبسوط در این باب به عمل آورد و آن نارساییها را یکایک برشمرد، سپس عباس فیض در کتاب جدی فروزان که مأخذ مزبور (انوار المشعشعین) را به صریح گفته خود در اختیار داشت [۲۹] همان مطالب را مقداری بسط داد و نقل کرد، و از اشاره به حق سبق کچویی اردستانی غفلت ورزید. [۳۰]
اگر بخواهیم چنین دیدگاهی را بپذیریم، مشکلات دیگری به وجود میآیند، زیرا درباره محمد بن موسی اطلاعات کمتری در دسترس میباشد و همین مقدار هم مخلوط با شرح حال پدرش گردیده است و به رغم فقدان آگاهی لازم درباره محمد، اطلاعات سودمندی درباره پدرش در منابع یافت میشود. اشکال دیگر این است که اگر بپذیریم محمد بن موسی به قم آمده و از سویی ایشان بلاعقب بوده است، در این صورت افرادی که از نسل این خاندان در قم نشو و نما داشتهاند، نمیتوانند به او منتسب باشند و مهاجرت او به قم باعث تکثیر نسل برقعیها نگردیده است، از این جهت کیوان سمیعی تأکید دارد کسی که از نسل امام جواد علیهالسلام از کوفه به قم آمده را موسی مبرقع معرفی کند و بیفزاید در این شهر وفات یافت و مزارش زیارتگاه گردید. [۳۱]
آیت الله سید موسی شبیری زنجانی با مشاهده و ملاحظه این دیدگاه نوشته است: طبق تحقیق، کسی که به عنوان مبرقع معروف بوده و در سال 256 هجری به قم آمده و در سال 292 هجری در قم مدفون شده، محمد پسر موسی است و در تاریخ قم تحریفی رخ داده که با دقت در آن، متوجّه آن میشویم. و چون محمد بن موسی مبرقع در اثر کثرت استعمال موسی مبرقع شده و در السنه مردم صاحب قبر را موسی مبرقع می نامند در عمدةالطالب نیز مدفون در قم را پدر پنداشته و در نسخهای از تاریخ قم که در کتابخانه آستانه مقدسه نگهداری میشود، به جای موسی، محمد بن موسی ضبط شده که در موارد دیگر با نسخه چاپی تفاوت فراوانی دارد. آنچه در خاطر دارم این است که نویسنده منتقلةالطالبیة از تاریخ قم انتقال محمد بن موسی را به قم نقل میکند نه انتقال پدر را. و اما این که در تاریخ قم تحریفی واقع شده، قطعی نیست اگرچه ظاهر است، و به احتمال موهوم به پسر اسم پدر اطلاق میشده است. [۳۲] در توضیح این وجه تحریف مورد ادعای آیت الله شبیری زنجانی باید گفت در تاریخ قم به قلم حسن بن محمد بن حسن قمی با ترجمه حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی که با تصحیح سید جلال الدین تهرانی به طبع رسیده، آمده است: از سادات رضویه که به قم آمدند از کوفه، ابوجعفر موسی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر علیهمالسلام بود. وی در سنه ست و خمسین و مأتین (256 هـ.ق) از کوفه به قم آمد و به قم مقام کرد. آن گاه در صفحه بعد، پس از شرح حالش در قم و کاشان مینویسد: محمد بن موسی مقیم قم بود و از آن جا به جای دیگر نرفت، تا آن گاه که او را وفات رسید. [۳۳] این در حالی است که محمدحسین حسینی جلالی در کتاب مزارات اهل البیت و تاریخها، مقبره موجود در جنوب شرقی چهل اختران را از آنِ سید موسی مبرقع میداند. [۳۴] در ترجمه تاریخ قم که به وسیله دارالتحقیق آستانه مقدسه قم مورد تدقیق و تحقیق و تجدید چاپ قرار گرفته، این موضوع را که اولین شخص از سادات رضوی که به قم آمده، محمد بن موسی مبرقع است، نمیپذیرد و مینویسد: در نسخه خطی قدیمی و نسخه مطبوع (سید جلالالدین تهرانی)، میمونه و زینب دختران موسی معرفی شدهاند، لیکن در صفحه قبل، خواهران موسی مبرقع معرفی شدهاند، چون میمونه و زینب دختران امام محمدتقی علیهالسلام و خواهران موسی بن محمداند. در تمام مواردی که در نسخه خطی محمد بن موسی آمده، اشتباه بوده و صحیح موسی بن محمد یعنی موسی مبرقع است. [۳۵] سید محمدمهدی برقعی در کتاب شجره نامه خاندان بزرگ برقعی، نوشته است: محمد بن موسی المبرقع اصولاً فرزند ذکوری نداشته است که بتوانیم ادامه نسل سادات رضویه را به وی منتسب کنیم، بلکه ادامه نسل موسی مبرقع از طریق احمد بن موسی است و کسی هم ادعا نکرده که وی از عراق به قم آمده باشد، بلکه ایشان زاده شهر قم است و بنابراین نظر مشهور ورود موسی مبرقع به قم، به عقیده این جانب صحیحتر است. [۳۶] در کتاب زهر الانساب چنین نقل شده است: موسی مبرقع را دو پسر بوده، یکی محمد و دیگری احمد و در این که از محمد فرزند پسری باقی مانده است بین نسّابین اختلاف است و اکثر نسّابین نظر بر آن دارند که از محمد فرزند پسری باقی نمانده و ادامه نسل موسی مبرقع از طریق احمد است. [۳۷] اگرچه ابوحرب الدینوری در کتاب تذکرةالائمه، محمد بن موسی را دارای فرزند و صاحب عقب دانسته و نسب سادات بنی الخشاب را بدو منتهی نموده است، مطابق عقیده قاطبه علمای نسّابه، این دیدگاه مردود و محمد بن موسی بلاعقب است و بنابراین انتساب قوم مذکور به این امامزاده هم مورد تأمل قرار می گیرد. [۳۸]
برادران و خواهران
در تعداد خواهران و برادران موسی مبرقع بین علمای نسّابه و رجال نگاران، اختلافاتی وجود دارد. به گفته شیخ مفید، وی غیر از امام هادی علیهالسلام برادری نداشته است و فاطمه و امامه خواهران اویند. [۳۹] ابن شهرآشوب سروی مازندرانی اگرچه در مورد برادر موسی با صاحب ارشاد همعقیده است، ولی میافزاید امام جواد علیهالسلام سه دختر به نامهای خدیجه، ام کلثوم و حکیمه داشته است. [۴۰] منابع دیگر متذکر گردیدهاند، موسی مبرقع علاوه بر امام هادی علیهالسلام دو برادر به نامهای ابواحمد حسین و ابوموسی عمران داشته است، و فاطمه، خدیجه، امکلثوم و حکیمه خاتون را بهعنوان خواهرانش معرفی کردهاند. در آثاری دیگر اممحمد و میمونه و زینب در زمره خواهران این امامزاده برشمرده شدهاند. زینب وقتی به قم آمد، گنبدی بر مزار عمه خود حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام بنا نهاد و خود در جوار وی دفن گردیده است. اممحمد و میمونه که امامزادگان بلافصل میباشند، و در عفاف، شرافت، اصالت، نجابت، تعبّد و تهجّد کمالاتی داشتهاند، در همین مکان به خاک سپرده شدهاند. [۴۱] حکیمه خاتون، خواهر دیگر موسی مبرقع، این لیاقت را به دست آورد که محضر چهار امام را درک کند و از محضر آن بزرگواران فیض ببرد. امام هادی علیهالسلام نرجس خاتون (والده حضرت مهدی علیهالسلام) را به این بانوی بزرگوار سپرد تا مبانی اعتقادی و موازین شرعی آیین اسلام را براساس قرآن و سنت و حدیث به وی بیاموزد. این بانوی والامقام افتخار قابلگی و امور ولادت مهدی موعود علیهالسلام را مختص خود ساخت، و نخستین کسی بود که قائم آل محمد صلّی الله علیه وآله وسلم را بعد از تولد بوسید و او را در آغوش پر مهر و عطوفت خود جای داد، و آن ذخیره الهی و بقیةالله را بعد از تولد، نزد پدرش امام حسن عسکری علیهالسلام برد، و سپس کودک را به مادرش (نرجس خاتون) تحویل داد. حکیمه خاتون بعد از شهادت یازدهمین فروغ امامت از جانب امام عصر علیهالسلام دارای منصب سفارت بود. وی در میان سادات علویه و دختران هاشمیه از لحاظ عبادت، پارسایی و دانشوری در اوج قرار داشت. اخبار و احادیث متعددی را به نقل از ائمه هدی علیهمالسلام روایت کرده و آیاتی از قرآن کریم را تفسیر نموده است. حکیمه خاتون با یکی از علویان به نام ابوعلی الحسن المحدث ـ از نوادگان حضرت امام سجاد علیهالسلام ـ ازدواج کرد که محصول این پیوند پاک یک پسر و یک دختر بود. حکیمه خاتون در 273 هجری درگذشت و پیکرش در جوار بارگاه برادرش امام هادی علیهالسلام و فرزند برادرش امام حسن عسکری علیهالسلام در شهر سامرا از توابع عراق دفن گردید. [۴۲]
فرزندان و نوادگان
موسی مبرقع در کوفه با بانویی به نام بریهه ازدواج کرد. اما عدهای این زن را دختر جعفر بن علیالنقی (امام هادی علیهالسلام) معرفی کردهاند که به عقد ازدواج محمد فرزند موسی مبرقع درآمد. برخی هم بریهه را دختر موسی مبرقع نامیدهاند. در تاریخ کهن قم که میتوان آن را منبعی معتبر معرفی کرد، این زن، عروس موسی مبرقع نوشته شده است. سید عبدالرزاق کمونه حسینی مینویسد: بریهه دختر جعفر بن امام هادی علیهالسلام بود که به عقد ازدواج موسی مبرقع درآمد [۴۳] و پس از فوت شوهرش، او نیز درگذشت و در جوار وی به خاک سپرده شد. در کتاب انوار المشعشعین مسطور است بریهه دختر موسی مبرقع در کنار مرقد حضرت فاطمه معصومه در قبرستان بابلان دفن گردید. به گفته عباس فیض بریهه دختر جعفر و همسر محمد بن موسی در همان مزار چهل اختران دفن شده و وقتی برادرانش ابراهیم و یحیی صوفی از وفات او مطلع شدند به قم آمدند و میراثش را در اختیار گرفتند. در این میان ابراهیم به کوفه بازگشت، ولی یحیی در قم اقامت گزید و با دختر امینالدین ازدواج کرد و از وی فرزندانی به نام ابوجعفر و فخرالعراق و ستیه به وجود آمدند. به نظر میرسد شباهت اسمی باعث این تعدّد نظر درباره بریهه گردیده است. [۴۴] بنا به نوشته تحفةالازهار، موسی مبرقع دارای پنج پسر به اسامی ابوالقاسم حسین، علی، احمد، محمد و جعفر بود. ولی برخی برای او دو پسر به نامهای احمد و محمد و چهار دختر به نامهای زینب، اممحمد، میمونه و بریهه، برشمردهاند. اما غالب رجال نگاران و نسب شناسان تصریح کردهاند: او صرفاً دو پسر به نامهای احمد و محمد داشته است. محمد همان گونه که اشاره کردیم بلاعقب از دنیا رفت و نسل موسی مبرقع از طریق فرزند دیگرش احمد ادامه پیدا کرد. اولاد وی هم از پسرش محمد اعرج است. ابوعبدالله احمد بن محمد اعرج معاصر حسین بن علی بن بابویه قمی است که بعد از ارتحال ابوالقاسم علوی نقابت علویان قم را عهدهدار گردید. تولد وی را در سال 311 هـ.ق و وفاتش را در نیمه صفر 358 در چهل و هفت سالگی نوشتهاند. او در بقعه موسی مبرقع دفن گردیده است. ابوعبدالله مذکور علاوه بر مقام سیادت و جلالت قدر، فردی عابد، سخی و کریم و مأنوس با مردم بود و اهالی قم و توابع در تکریم و تجلیل وی کوشا بودند. از او چهار پسر به نامهای ابوعلی محمد، ابوالحسن موسی، ابوالقاسم علی، ابومحمدحسن و چهار دختر باقی ماند. پسران بعد از کوچ ابدی پدر به شهر ری رفتند و مورد اکرام و احترام اهالی این دیار قرار گرفتند. هم چنین رکنالدوله دیلمی ـ فرمانروای آل بویه ـ این سادات را مورد حمایت قرار داد. پس از چندی این کاروان کوچک به قم بازگشت، اما از میان آنان ابوعلی محمد به سوی خراسان هجرت نمود و مورد توجّه اهالی این قلمرو قرار گرفت. ابوالقاسم علی هم به دنبال وی، به جانب خراسان کوچ نمود، ولی در طوس اقامت گزید. ابوالحسن موسی که در قم مانده بود، با اقشار گوناگون روابط صمیمانهای برقرار کرد، و رفتارهای شایستهای در مناسبات اجتماعی از خود بروز داد. به دلیل فضایل و کرامتهای اخلاقی این سید جلیلالقدر، شیعیان قم به او علاقهمند گردیدند. رفته رفته وی چنان نفوذ و اقتداری در قم به دست آورد که سرور و رییس قمیها گردید. در سال 370 هجری عازم حجاز گردید تا مراسم حج را انجام دهد، چون به مدینه آمد، بر عموزادگان خود که در آنجا اقامت داشتند شفقتها نمود و به آنان خلعتها و عطایایی بخشید، چون میخواست از این سفر عبادتی عازم قم گردد، اهالی این دیار بر سر محلات، معابر و میادین آذین بستند و از ایشان استقبال شایستهای به عمل آوردند. وزیر نامدار و دانشور آل بویه، صاحب بن عباد نیز ورودش را تبریک گفت. ابوالحسن موسی که سیدی فاضل، فروتن و بُردبار بود، نقابت سادات قم و نواحی مجاور، از جمله کاشان و آبه را به دست آورد. او را چند پسر بود، از جمله ابوجعفر که داماد ابوالفتح علی ـ وزیر رکنالدوله دیلمی و فرزند ابوالفضل ابن عمید ـ میباشد. عالم جلیل سید ابوالفتح عبیدالله فرزند دیگر ابوالحسن موسی است که شیخ منتجبالدین در فهرست خود او را عالمی مورد اطمینان، فاضل و محدث معرفی کرده است. [۴۵] ابوالفتح عبیدالله را فرزندی به نام ابوالحسن است ـ که در منابع رجالی و کتب انساب از او به عنوان سید الرییس و ذوالمجدین یاد کردهاند ـ او از نقبای سادات قم و کاشان است. فرزند دیگر سید ابوالحسن موسی فردی است به نام ابوعبدالله احمد که سیدی جلیلالقدر، وارسته و پارسا بود، و در منطقه خراسان زندگی می کرده است. [۴۶]
سادات رضوی، تقوی و برقعی
از سادات و خاندان مزبور در قرون پنجم و ششم هجری به بعد، بزرگان و دانشوران بسیاری برخاستهاند، از آن جمله سید جمالالدین ابوالفتح محمد بن عبدالله رضوی قمی است که شیخ منتجبالدین از او به عنوان دانشوری از قرن ششم یاد کرده، و وی را فقیهی صالح شمرده است. فرد دیگر از این خاندان ـ در قرن ششم ـ سید ابوالفضل رضوی است که عبدالجلیل رازی در کتاب خود او را ستوده است. [۴۷]
سید نقیب، امیر شمسالدین محمد ـ که نسبش با سیزده واسطه به ابی عبدالله احمد نقیب میرسد ـ در زمان شاهرخ میرزا تیموری از قم به مشهد عزیمت نمود. میرزا ابوطالب رضوی از اولاد اوست. امیر شمسالدین مدتی از سوی فرمانروای تیموری به اداره امور تبریز و توابع اشتغال داشت، ولی فرزندان و نوادگانش در مشهد مقدس رضوی ساکن بودهاند. به گفته قاضی نورالله شوشتری در مجالسالمؤمنین، نسب سادات رضویه مشهدالرضا از طریق این خاندان به ابی عبدالله احمد نقیب فرزند محمد اعرج فرزند احمد فرزند موسی مبرقع میرسد. سید اجل سید محسن فرزند سید رضیالدین محمد نیز از نسل موسی مبرقع است. مورخان و شرح حال نگاران او را به عنوان سید فاضل و با منزلت معرفی کردهاند. پدرش سید رضیالدین محمد در زمان سلطان حسین بایقرا و در عصر تیموریان از قم به مشهد مقدس رضوی کوچ کرد، و در این شهر اقامت گزید و به نشر حقایق و معارف آیین محمدی و ترویج فرهنگ اهل بیت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم در جوار بارگاه قدس رضوی پرداخت. دانشمند معروف شیخ محمد بن ابی جمهور در این دیار به محضرش رسید و برخی آثار خود را به نام وی مزین ساخت. وی در ایام اقامت در مشهد مقدس رضوی با افراد مخالف طریق اهل بیت علیهمالسلام بحثهای مفید عمیق و قانع کنندهای داشت که در اصلاح عقاید و نگرشهای آنان مؤثر واقع گردید. امیر محمد جعفر از نسل سید محسن مورد اشاره است که محدث قمی در معرفی او نوشته است: سید پرهیزگار، عالم عامل و اهل معنا، صاحب طهارت در ملکات اخلاقی که از غایت شرافت ذاتی و نفاست گوهر، بی نیاز از هرگونه توصیفی میباشد. میر محمدمهدی فرزند سید محسن از علمای عصر خویش به شمار میرفته و شیخ علی کرکی به سال 936 هجری برای او اجازهای در امور فقهی و روایی صادر کرده است. میرزا محمدباقر رضوی از سادات نامدار عصر صفوی نیز سیدی از خاندان سید موسی مبرقع است که فرزندانش به نامهای میرزا محمدابراهیم قمی، محمدسعید قمی و سید صدرالدین رضوی قمی، از دانشمندان پرآوازه این دوره بودهاند. [۴۸] میر سید علی رضوی ـ معاصر شاه طهماسب صفوی ـ وزیر دارالسلطنه قزوین بود. [۴۹]
منابع
1-اثباةالوصیة، علی بن حسین مسعودی، نجف، المطبعةالحیدریه، چاپ چهارم، 1373 ق.
2- اصول کافی، ثقةالاسلام کلینی رازی، با ترجمه و شرح فارسی شیخ محمدباقر کمرهای، تهران، اسوه (وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه)، چاپ اول، 1379.
3-الکافی، ثقةالاسلام کلینی رازی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1353ش.
4- الاختصاص، منسوب به شیخ مفید، تصحیح و تعلیق علیاکبر غفاری، قم، منشورات جامعةالمدرّسین فیالحوزة العلمیه بقم المقدسّه.
5- آرامگاههای خاندان پاک پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم و بزرگان صحابه و تابعین، سید عبدالرزاق کمونه حسینی، ترجمه عبدالعلی صاحبی، مشهد، بنیادپژوهشهای آستان قدس رضوی، چاپ اول 1373.
6- الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، الشیخ المفید الامام ابی عبدالله محمد بن النعمان العکبری البغدادی، تحقیق موّسسه آل بیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، قم، الموتمرالعالمی لالفیة الشیخ المفید، الطبقةالاولی، رجب 1413 ق.
7- انوارالمشعشعین فی ذکر شرافة قم و القمّیین، محمد بن حسین بن علی بن بهاءالدین نایینی اردستانی کچویی قمی، تحقیق: محمد رضا انصاری قمی، قم، کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی، چاپ اول 1423 ق، 1381 ش.
8- بحارالانوار الجامعة لدُرر اخبار و الائمةالاطهار، علامه شیخ محمدباقر مجلسی، بیروت(لبنان)، دار احیاء الثمرات العربی، الطبقة الثالثه 1403، 1983 م.
9- النزاع و التخاصم فیما بین امّیه و بنی هاشم، تقیالدین مقریزی، قاهره، مکتبةالاهرام.
10- دائرةالمعارف تشیع، زیرنظر سید احمد صدر حاج سید جوادی، بهاءالدین خرمشاهی و کامران فانی، تهران، نشر شهید سعید محبّی، چاپ اول 1383.
11-سفینةالبحار، حاج شیخ عباس قمی (محدث قمی)، تحت اشراف علیاکبر الهی خراسانی، مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، 1371 ش.
12- مستدرک سفینةالبحار، شیخ علی نمازی شاهرودی، تحقیق و تصحیح نجل المولف حاج شیخ حسن نمازی، قم، موسّسسه النشر الاسلامی، 1427 ق.
13- مجالس المومنین، قاضی نورالله شوشتری، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1353.
14- النقض، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل رازی قزوینی، تصحیح سید جلالالدین محدث ارموی، ویرایش جدید، به کوشش محمد حسین درایتی، قم، موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، چاپ اول 1391.
15- تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن بن سائب بن مالک اشعری قمی، ترجمه، تاجالدین حسن بن بهاءالدین علی بن حسن بن عبدالملک قمی، به کوشش محمدرضا انصاری قمی، قم، کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی، چاپ اول 1385.
16- البلدان، ابن واضح یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول 1343.
17- حبیبالسیر، غیاثالدین خواندمیر، تهران، خیام، 1380.
18- تذکره نصرآبادی، میرزا محمدطاهر نصرآبادی، با تصحیح و مقابله استاد فقید وحید دستگردی، تهران، کتابفروشی فروغی، چاپ سوم 1361.
19- فقیه فرزانه (زندگینامه آیتالله سید مرتضی مبرقع)، سید محمود مرعشی وعلی رفیعی علامرودشتی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول 1381.
20- مجله بررسیهای تاریخی، سال چهارم (1384)، شماره 4.
21- مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، تهران، مصطفوی، 1351.
22- ریاحین الشریعة، ذبیح الله محلاتی، تهران، دارالبیت الاسلامیه، بیتا.
23- دلایل الامامة، محمد بن جریر ابن رستم طبری، نجف، منشورات المطبعةالحیدریه (افست منشورات الرضی)، قم، بیتا.
24- اضواء علی حیاة موسی مبرقع و ذرّیته، سید مرتضی کشمیری، نجف مطبعةالاداب، بیتا.
25- تحف العقول عن آل الرسول، ابی محمدالحسن بن علی بن الحسین بن شعبه الحرانی، تصحیح علی اکبرغفاری، ترجمه محمد باقر کمراهای، تهران، انتشارات کتابچی، چاپ ششم1376.
26- تهذیب الاحکام، الشیخ الطائفه ابی جعفر محمد بن الحسن بن علی الطوسی رحمهالله صحّحه و علّقه علیه علی اکبر الغفاری، تهران، مکتبةالصدوق، الطبعةالاولی 1417 ق.
27- سرّالسلسلةالعلویة، ابی نصر سهل بند عبداله ابن داود بن سلیمان بن ابان بن عبدالله البخاری، قدّم له و علّق علیه علامه سید محمد صادق بحرالعلوم طبع علی نفقه محمد کاظم کتبی، نجف اشرف، مطبعةالحیدریة، الطبعةالاولی 1381 ق، 1963 م.
28- عمدةالطالب فی النساب آل ابی طالب، جمالالدین احمدبن علی الحسینی المعروف بابن عنبة، قم، موسسه انصاریان، 1417 ق، 1996 م.
29- کاشان در مسیر تشیع، مصطفی صادقی، قم، موسسه شیعه شناسی، چاپ اول 1386.
30- اللواللؤ المثبة فی الآثار المعنعنه، محمدبن محمد بن احمد چشتی داغستانی، طبع مصر، 1306 ق.
31- شناختنامه حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام، علیاکبر زمانی نژاد، قم، کنگره بزرگداشت شخصیت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام و مکانت فرهنگی قم، 1384.
32- شجره طیبه، سید محمدباقر مدرس رضوی، با تکمله تصحیح و تهیه مشجرات سید محمد تقی مدرس رضوی، بازنگری و ویرایش مهدی سیدی، مشهد مقدس، 1384 ش.
33- تاریخ قم، محمد حسین ناصرالشریعه، مقدمه، تعلیقات واضافات علی دوانی قم، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم 1350.
34- زهرا الربیع، سید نعمتالله جزایری، تصحیح جلالالدین غروی آملی، تهران اسلامیه، چاپ اول 1347.
35- خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری، تهران، صدرا، 1362.
36- منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، قم، انتشارات هجرت، چاپ سیزدهم زمستان 1378.
37- اعلام الوری با اعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی، تهران، دارالکتب الاسلامیة الطبعة الثالثه، 1354.
38- بدر مشعشع در حال ذرّیه موسی مبرقع، میرزا حسین نوری طبرسی (محدث نوری)، تهران، بی نا، 1360.
39- مزارات و مقابر قم، مجله هنر و مردم، سال 14، ش 161، اسفند 1354.
40- تربیت پاکان، سید حسین مُدرسّی طباطبایی، قم، بی نا، 1359 ق.
41- اوراق پراکنده یا فرائد و فواید گوناگون، کیوان سمیعی، تهران، زوار، 1361.
42- جرعهای از دریا، سید موسی شبیری زنجانی، قم، موسسه کتابشناسی شیعه، چاپ اول 1390.
43- تاریخ قم، حسن بن محمد قمی، ترجمه حسن بن علی قمی، تصحیح سید جلالالدین تهرانی، تهران، توس، 1361.
44- تاریخ، قم، همان مولف، همان مترجم، تصحیح دارالتحقیق آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام، قم، زائر، 1385.
45- خاک پاکان، محد حسین حسینی جلالی، ترجمه قربان علی اسماعیلی، مشهد انتشارات آستان قدس رضوی (شرکت به نشر)، چاپ دوم 1380.
46- شناختنامه قم، گروهی از نویسندگان و مورخان، قم، مرکز قم پژوهشی، 1390.
47- انجم فروزان، عباس فیض، قم، چاپخانه قم، چاپ اول 1322 ش.
48- مآثر الکبری فی تاریخ سامرا، شیخ ذبیحالله محلاتی، قم، مکتبةالحیدریه، 1384.
49- ستارگان درخشان، محمد جواد نجفی، تهران، اسلامّیه، چاپ ششم 1378.
50- فهرست اسماء علماءالشیعة و مصّنفهم، شیخ منتجبالدین ابی الحسن علی بن عبیدالله بابویه رازی، تحقیق سید عبدالعزیز طباطبایی، قم، مجمع الذخانة الاسلامیة و مطیعةالخیام، 1404 ق.
51- تحفةالازهار و زلال الانهار(فی نسب ابناء الائمه الاطهار) علیهم صلوات الملک الغفار، ضامن بن شدقم حسینی مدنی، تحقیق و تعلیق: کامل سلمان جیبوری، تهران، نشر میراث مکتوب چاپ اول 1378 ش، 1420 ق، 1999 م.
52- ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان، قم، انتشارات زائر، چاپ اول 1377.
53- سراج الانساب، سید احمد بن محمد کیا گیلانی، به کوشش مهدی رجایی، زیر نظر سید محمود مرعشی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، 1409 ق.
54- الذریعة الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، قم، اسماعیلیان، چاپ سوم 1408 ق.
55- تاریخ عالم آرای عباسی، اسکندر بیک ترکمان، به اهتمام ایرج افشار، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم 1387.
پانویس
- ↑ مهاجران آل ابوطالب ،صص8-10،التزاع والتخاصم ،ص74؛دائرةالمعارف تشیّع، ج9، صص3-4؛ انوار المشعشعین، ج1،ص96؛ سفینةالبحار ، ج4؛ صص129-130؛مجالس المؤمنین ، ج1، ص83؛ بحار الانوار ، ج6،صص215-216؛ تاریخ قم ، ص364؛ البلدان ، ص40.
- ↑ حبیب السیر ،ج4،ص333؛ تذکره نصر آبادی ، ص78؛ مجله بررسی های تاریخی ، سال چهارم ، شماره 4، صص225-230؛ فقیه فرزانه ، صص40- 42.
- ↑ بحار الانوار،ج50،ص115و116؛ الارشاد ،ج2،ص295؛ مناقب آل ابی طالب ، ج1، ص280.
- ↑ بحا الانوار ، ج50، ص114؛ ریاحین الشریعة،ج3،ص23.
- ↑ دلائل الامامة،ص216 ؛ اثباةالوصیة،ص194.
- ↑ اصول کافی ، ج3، صص459-460؛ بحار الانوار ، ج50، صص146-147؛ اثباةالوصیة، ص186.
- ↑ اصواء علی حیاةموسی المبرقع وذریّته ، ص128؛ تحف العقول ، ص503.
- ↑ اصول کافی ،ج 2، ص112و113.
- ↑ الکافی ، ج7، ص157.
- ↑ تهذیب الاحکام ، ج9، ص355.
- ↑ الاختصاص، ص91.
- ↑ الارشاد ، ج2، ص307و308؛ الکافی ، ج1، ص502؛ بحار الانوار ، ج50، ص 3؛ اعلام الوری ، ص345ونیز نک:مناقب آل ابی طالب ، ج4، ص409.
- ↑ خدمات متقابل اسلام وایران، ص132.
- ↑ سرّ السلسلة العلویة ، ص41.
- ↑ در این که موسی مبرقع فرزند امام جواد علیه السلام است ، شکلی نیست ، ومخالفت پدرش با امام زمان خود معنایی ندارد، لذا از این بخش نتیجه گرفته می شود که این مطلب در مورد فرزند موسی مبرقع یعنی محمد بن موسی مبرقع است واین دیگر دیدگاهی بحث انگیز است.
- ↑ این گونه تحلیل ها در کتاب کاشان در مسیر تشیع ، مصطفی صادقی ، ص93و94دیده می شود.
- ↑ خاتمه کتاب جنات ثمانیة،ص856.
- ↑ منتهی الآمال ،ج2،ص618.
- ↑ فقیه فرزانه،ص25.
- ↑ اللؤلؤة المثبته فی الآثار المعنعنة،ص217.
- ↑ «قم در گنجینه دانشمندان»،مندرج در شناختنامه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام وشهر قم ،صص245-246.
- ↑ شجره طیّبه ،میرزا محمد باقر رضوی.
- ↑ سرّالسلسلة العلویة،ص39.
- ↑ تاریخ قم،حسن بن محمد بن حسن قمی.
- ↑ تاریخ قم ،ناصر الشریعه ،ص115؛ بدر مشعشع ، ص16.
- ↑ النقض،ص323.
- ↑ زهر الربیع،ص207.
- ↑ آرامگاه های خاندان پاک پیامبر ،ص215.
- ↑ انجم فروزان،ص8.
- ↑ مجله هنر ومردم ،سال 14،ش161 ،صص26-30؛تربت پاکان ،ج2،ص78.
- ↑ اوراق پراکنده یا فرئد وفواید گوناگون ،ص23.
- ↑ جرعه ای از دریا ،ج2،صص149-150.
- ↑ تاریخ قم ، حسن بن محمد بن حسن قمی ،ص215و216ونیز بنگرید به :طبع جدید تاریخ قم ، چاپ کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله ؛صص575-581.
- ↑ خاک پاکان ،ص228.
- ↑ تاریخ قم ، طبع داراالتحقیق آستانه مقدس قم ، ص134.
- ↑ شناختنامه قم، ج4، ص158و159.
- ↑ موسی مبرقع سر سلسله سادات رضویه ودودمان برقعی،ص162.
- ↑ شناختنامه قم ،ج4،ص114.
- ↑ الارشاد ،ج2،ص295.
- ↑ مناقب آل ابی طالب ، ج1،ص380.
- ↑ تاریخ قم ،ص313؛تاریخ قم ،ناصرالشریعه ،ص113؛انجم فروزان ،ص61و73؛منتهی الآمال ،ج2،ص618.
- ↑ تاریخ سامرا،ج1،ص216وج3،ص303؛ستارگان درخشان ،ج11،صص138-139.
- ↑ با توجه به این که جعفر فرزند برادر موسی مبرقع است وعموی او به شمار می آید این ادّعا درست نمی باشد!.
- ↑ آرامگاه های خاندان پاک پیامبر،ص215؛ تاریخ قم ، ص313؛ انجم فروزان ، ص61.
- ↑ فهرست علماء الشیعه ومصنّفیهم ، ص118،ش249؛اوراق پراکنده یا فرائد وفواید گوناگون،ص25؛جرعه ای از دریا ،ج2،ص149؛عمدة الطالب، ص182؛منتهی الآمال، ج2،ص618و622.
- ↑ تحفةالازهار وزلال الانهار ،ج3، ص434؛لباب الانساب ؛ ج2،ص585.
- ↑ فهرست منتخب الدین ، صص 119-120؛ النقض ، ص230.
- ↑ منتهی الآمال ، ج2، صص622-624؛ ستارگان حرم، ج2، صص51-53؛ سراج الانساب ، ص 76؛ تحفةالازهار وزلال الانهار ،ج2،ص429و445وج4،ص304و305؛الذریعة،ج9،ص1و84.
- ↑ عالم آرای عباسی ،ج1،ص166.