انواع اسراف

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

مفهوم اسراف در قرآن مصادیق متعددی دارد که در معنای همه، نوعی تجاوز از حدّ اعتدال وجود دارد، در ذیل به بعضی از انواع اسراف ذکر می‌ شود.

اسراف عقیدتی

در آیاتی، انکار خداوند و پیامبران، شرک به خدا و بت ‏پرستی و ایمان نیاوردن به آیات الهی اسراف معرفی شده، آن را موجب بروز دشواری های فراوان در زندگی دنیا و عامل نابینایی انسان در آخرت و گرفتاری در عذاب دردناک و ماندگار می‏ شمارد. [۱] [۲] [۳] [۴] [۵] در آیات ۳۴- ۳۵ غافر پس از طرح دفاع مؤمن آل ‏فرعون از موسی علیه السلام، منکران نبوّت، مسرف و شکاک خوانده شده‏ اند:«كَذلكَ یضِلُّ اللّهُ مَن هُو مُسرفٌ مُرتاب». [۶] و جدال و اشکال های بی ‏دلیل آنان در آیات الهی، موجب بسته شدن دل آن ها برای پذیرش حقیقت دانسته شده است:«كَذلِكَ یطبَعُ اللَّهُ عَلی‏ كُلّ قَلبِ مُتَكَبّرٍ جَبّار». [۷] در همین سوره با درخواست فرعون یان، مبنی بر کفر به خدای یگانه مخالفت ورزیده، پشتوانه آنان را در دنیا و آخرت، سست و بی‏ پایه می ‏شمرد، زیرا همه ما به سوی خداوند بازگشته، مسرفان در آن هنگام به آتش الهی دچار خواهند گشت: «و أنَّ المُسرِفینَ هُم أَصحبُ النّار». [۸] آیات آغازین سوره انبیاء نیز مسرفان را مخالفان انبیا در طول تاریخ و ستمگر وصف می‏ کند و به سرانجام هلاکت بارشان‏ اشاره دارد: «و أَهلَکنَا المُسرِفین». [۹] در آیات ۱۳- ۱۹ یس نیز دو تن از فرستادگان پیامبران در محاجّه با قوم خود که با آنان به مخالفت برخاسته و به قتل و شکنجه تهدیدشان کرده بودند، آنان را قومی اسرافکار می‏ نامند:«بَل أَنتُم قَومٌ مُسرِفون». [۱۰] با این همه، اسرافکاری اعتقادی انسان ها، مانع از فرود آمدن وحی بر آنان نیست: «أَفنضرِبُ عَنكُم الذِّکرَ صَفحًا أَن کنتُم قَومًا مُسرِفین». [۱۱]

اسرافِ اخلاقی و رفتاری

ارتکاب گناهان و گرایش به مادّیات و قطع علاقه از خداوند، موجب خروج انسان از راه حق شده، او را در یکی از منازل تاریک اسراف قرار می‏ دهد. خداوند در آیه ۵۳ زمر گنهکارانی که جان خویش را در معرض اسراف قرار داده‏ اند، به توبه فرا می ‏خواند و آنان را از یأس و ناامیدی پرهیز و به ایشان وعده آمرزش می‏ دهد:«قُل یعِبادِی الّذینَ أَسرَفوا عَلی‏ أَنفسِهِم لَاتَقنَطوا مِن رَحمةِ اللّهِ إِنّ اللّهَ یغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعًا ...». [۱۲] برای آیه شأن نزول های خاصی مطرح شده است؛ امّا هیچ یک موجب انحصار آن در مورد خاصی نمی ‏شود و شمول آن را بر همه مسلمانان و هر نوع خطا و گناهی از بین نمی ‏برد [۱۳] [۱۴] ، بر همین اساس، پیامبر صلی الله علیه و آله در تفسیر این آیه فرموده ‏اند:«بل للمسلمین عامة». [۱۵] خداوند در آیه ۱۲ یونس کسی را که هنگام بلا و مصیبت از خداوند یاری می ‏طلبد و در وقت آسایش و راحتی از یاد او غافل می‏ شود، از مسرفانی می ‏شمارد که اعمال زشت خود را زیبا می‏ پندارند:«كَذلكَ زُینَ لِلمُسرِفینَ مَا كَانوا یعمَلون». [۱۶] برخی، توجه بیش از حدّ به امور غیر مهم، چون مسائل دنیایی در مقابل امور آخرتی و اصالت بخشیدن به دنیا در مقابل خدا را نوعی اسراف شمرده ‏اند؛ مانند کسی که سرمایه‏ ای گران را در برابر امری ناچیز هدر دهد. [۱۷] از دیگر مصادیق اسراف در زمینه امور اخلاقی، انحراف جنسی است. [۱۸] قوم لوط، نخستین کسانی بودند که از زنان روی‏ گردانده، به همجنس ‏بازی گراییدند. حضرت لوط علیه السلام در آیات ۸۰-۸۱ اعراف آنان را از ارتکاب این عمل زشت، پرهیز داده، از اسرافکاران می‏ شمرد:«بَل أَنتُم قَومٌ مُسرِفون». [۱۹] در ادامه این آیات و در آیات ۳۲-۳۴ ذاریات به سرانجام رقّتبار آن قوم اشاره می‏ کند: «لِنُرسِلَ عَلیهِم حِجارَةً مِن طِینٍ مُسوَّمةً عِندَ رَبِّكَ لِلمُسرِفین». [۲۰] خداوند، فرشتگان عذاب را با سنگ هایی ویژه بر سرآنان فرو فرستاد و همه مسرفان را نابود کرد. [۲۱] هرگونه رفتار نادرست و خارج از حدّ اعتدال نیز در فرهنگ قرآن، اسراف شمرده شده است [۲۲] ؛ در آیه ۱۴۷ آل‌عمران مردان الهی و یاران پیامبران، از خداوند درباره گناهان خود و افراط و تفریط در کارهای خویش، طلب آمرزش کرده و ثبات قدم و پیروزی بر قوم کافران را از او درخواست می ‏کنند:«رَبَّنا اغفِرلَنا ذُنوبَنا و إِسرافَنا فِی أَمرِنا». [۲۳] برخی تعبیر «إسرافنا فِی أَمرِنا» را به معنای گناهان کبیره دانسته ‏اند [۲۴] [۲۵] ؛ ولی اطلاق واژه «اسراف» و «امر» با محدود ساختن آن منافات دارد، بنابراین در آیه پیشگفته، هرگونه خروج از حدّ اعتدال بر اثر جهل و غفلت یا از روی عمد، نکوهش شده است. [۲۶] [۲۷] خداوند در آیه ۲۸ کهف از پیامبر صلی الله علیه و آله می ‏خواهد به سوی کسانی نگراید که غفلت بر قلبشان چیره شده و از هوای نفس پیروی می ‏ کنند:«و لَا تُطِع مَن أَغفَلنا قَلبهُ عَن ذِکرِنا واتّبعَ هَواهُ و كَانَ أَمرُه فُرُطًا». [۲۸] خداوند این اشخاص را به افراط کاری و اسراف وصف کرده است. [۲۹] [۳۰] برخی تعبیر «وَ كَانَ أَمرُه فُرُطًا» را به معنای نابودی یا مخالفت با حق دانسته‏ اند [۳۱] ؛ امّا گویا گمراهی و نابودی، نتیجه افراط بوده و مخالفت با حق نیز از مصادیق آن است.

اسراف اجتماعی

استبداد، خودکامگی، استکبار، استثمار، خونریزی، ستم و هرگونه فساد اجتماعی از مصادیق بارز اسراف به شمار می‏ رود. [۳۲] خداوند در سوره مائده، پس از بیان نزاع هابیل و قابیل که سرانجام آن تحقق نخستین فساد بر روی زمین بود، بنی‌اسرائیل را از ریختن خون بی‏ گناهان و فساد بر زمین نهی کرده و از فسادهای اجتماعی آنان به اسراف تعبیر می‏ کند:«ثُمّ إِنّ كَثیرًا مِنهُم بَعدَ ذلكَ فِی‏الأَرضِ لَمُسرِفون». [۳۳] مفسران در توضیح اسرافکاری بنی ‏اسرائیل، مواردی را بر شمرده‏ اند: حلال شمردن حرام های الهی، قتل و خونریزی، کفر و شرک، مخالفت با پیامبران، پیروی از هوای نفس، ارتکاب گناهان و هرگونه تجاوز به حریم حق و حقیقت. [۳۴] [۳۵] خداوند در این آیه، قانون شکنی و سرپیچی از دستورهای الهی را مصداق اسراف شناسانده است. [۳۶] به تصریح قرآن، حکمِ قضایی اسراف و فساد در جامعه، اعدام و تبعید است.در آیه ۸۳ یونس به ترس و نگرانی یاران موسی علیه السلام از فرعون و سپاهیانش اشاره شده، فرعون را مستبدّی برتری‏جو می‏ شمرد که در زمره مسرفان است:«إِنّ فِرعَونَ لَعالٍ فِی‏الأَرضِ و إِنّهُ لَمنَ المُسرِفین». [۳۷] فرعون با ادعای خدایی و ارتکاب قتل و ستم بسیار و عصیان و طغیان آشکار در برابر خداوند، از مصادیق بارز مسرفان به شمار می ‏رود. [۳۸] آیات ۳۰-۳۱ دخان نیز به نجات بنی‏ اسرائیل از عذابو شکنجه ‏های فرعونیان اشاره کرده و فرعون را مردی متکبّر و اسرافکار خوانده است: «إِنّهُ کانَ عالِیا مِنَ المُسرِفین». [۳۹] حضرت صالح علیه السلام در آیات ۱۴۱-۱۵۲ شعراء با اندرز قوم ثمود، آنان را به تقوای الهی و اطاعت از پیامبر خدا فرا می‏ خواند. سپس آنان را از پیروی مسرفان پرهیز داده، این گروه را مفسد در زمین می‏ شناساند که هیچ‏گاه به اصلاح امور اقدام نمی ‏کنند:«و لَا تُطیعُوا أَمرَ المُسرِفینَ الَّذینَ یفسِدونَ فِی‏الأَرضِ و لَا یصلِحون». [۴۰] مفسران، بزرگان و رؤسای قوم ثمود را مصداق اسرافکاران در این آیات دانسته [۴۱] و تجاوز و افساد آنان را موجب حلول عذاب الهی شمرده‏ اند، زیرا فساد، همواره عذاب خداوند را در پی دارد. [۴۲]

اسراف قضایی و کیفری

داوری و قضاوت ناعادلانه که گاه بر کذب و دروغ استوار است، از مصادیقاسراف به شمار می ‏رود. مؤمن آل ‏فرعون در آیه ۲۸ غافر پیش از بیاناسراف اعتقادی فرعونیان، به اسراف آنان در قضاوت اشاره می ‏کند. [۴۳] او پس از صدور حکم اعدام برای موسی، خطاب به فرعونیان می‏ گوید: آیا می‏ خواهید مردی را به سبب اعتقاد به خدای یگانه بکشید، درحالی‏که ادلّه روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؟ ... خداوند اسرافکار و بسیار دروغگو را هدایت نمی ‏کند:«إِنّ اللّهَ لَایهدِی مَن هو مُسرِفٌ كَذّاب». [۴۴] برخی نیز این سخن مؤمن آل ‏فرعون را درباره موسی علیه السلام دانسته‏ اند که اگر وی به راستی قصد دارد با ادعای دروغین نبوّت، به اسراف و فساد در جامعه بپردازد، بدانید که خداوند هیچ‏گاه مسرفان دروغگو را با معجزات گوناگون، حمایت نکرده و در مسیر گمراهی موفقشان نمی ‏گرداند. [۴۵] در این صورت، این کاربرد اسراف نیز از مصادیق اجتماعی آن به شمار خواهد رفت. مجازات مجرم از منظر قرآن باید عادلانه و به اندازه جرم او باشد [۴۶] [۴۷] ؛ خداوند در آیه ۳۳ اسراء از کشتن بی ‏گناهان نهی کرده و در صورت ارتکاب قتل، برای ولی مقتول حقّ قصاص در نظر گرفته است؛ امّا اسراف در اجرای حکم را ممنوع می ‏شمارد:«فَلَا یسرِف فِی‏القَتِل إِنّهُ کانَ مَنصورًا». [۴۸] اسراف در اجرای حکمِ قصاص، شامل‏ هریک از موارد زیر می‏ شود: کشتن شخصی غیر از قاتل [۴۹] [۵۰] ، کشتن بیش از یک نفر در برابر هر قتل [۵۱] [۵۲] ، مگر در صورت مشارکت چند نفر در آن [۵۳] ، مُثله کردن و قطعِ اعضای بدن قاتل پس از قصاص [۵۴] [۵۵] ، کشتن قاتل پیش از صدور حکم قاضی [۵۶] ، کشتن قاتل به شیوه‏ای دردناک‏ تر از کشتن مقتول [۵۷] و کشتن قاتل پس از عفو وی از جانب ولی مقتول و گرفتن دیه از او. [۵۸]

اسراف اقتصادی

این نوع اسراف، مصادیق گوناگونی دارد.

اسراف در مصرف

«... كُلوا واشرَبوا و لَا تُسرِفوا إِنّهُ لَا یحبُّ المُسرِفین». [۵۹] خداوند در این آیه پس از بیان جواز عمومی در مصرف [۶۰] ، از اسراف نهی و در ادامه، از تحریم امور حلال نیز منع کرده است، بر همین اساس، در بیان مقصود از این‏گونه اسراف، دو وجه نقل شده است: اسراف در خوردن و آشامیدن و زیاده‏ روی در حرام شمردن نعمت های الهی. [۶۱] خداوند با بیان عدم تعلّق محبّت الهی به اسرافکاران، به حرمت اسراف اشاره [۶۲] [۶۳] و مسرفان را سرزنش می ‏کند [۶۴] ؛ البته مقدار محرومیت اسرافکاران از محبت الهی به نوع و میزان اسراف آنان بستگی دارد [۶۵] ، بر همین اساس، برخی برای اسراف دو نوع حکم شرعی ذکر کرده‏ اند: کراهت در موارد خفیف و حرمت در موارد دیگر. [۶۶] برخی چون تفکیک میان این دو نوع اسراف برایشان روشن نبوده، آیه پیشگفته را به دلیل عدم حرمت همه اقسام اسراف، منسوخ پنداشته‏ اند. [۶۷] این درحالی است که فقیهان در حرمت قدر متیقّن اسراف، اجماع دارند، تا آنجا که می‏ توان آن را از ضروریات دین شمرد. برخی نیز آن را از گناهان کبیره شمرده ‏اند. [۶۸] اسراف در مصرف، به یکی از گونه‏ های ذیل است:

۱_تضییع و اتلاف هرگونه شی‏ء قابل استفاده. [۶۹] [۷۰]

۲_بدون استفاده گذاردن هرگونه سرمایه. [۷۱]

۳_مصرف اشیا به نحوی که فایده مادّی یا معنوی به بار نیاورد.


۴_مصرف بیش از میزان درآمد به نحوی که در شأن او نباشد؛ مانند خرید وسایل تزیینی برای کسی که توان‏ تأمین معاش خود را ندارد [۷۲] [۷۳] ، از همین رو امام صادق علیه السلام کسی را که برای مصرف بیش از درآمد خود، دست نیاز به سوی دیگران دراز کند مسرف خوانده است. [۷۴]

۵_مصرف بیش از حدّ و افزون بر نیاز؛ مانند خرید چند خانه یا پرخوری. [۷۵] [۷۶] افزون بر این موارد، هرگونه مصرف سرمایه در راه گناه [۷۷] [۷۸] [۷۹] یا در نظر گرفتن ارضای شهوات در رفع نیازهای جسمانی [۸۰] [۸۱]

، نیز از دیدگاه دینی مصداق اسراف شمرده می‏ شود. روایاتی که مصرف زیاد در اموری چون استعمال عطر، روشنایی، خوراک، وضو، حج و عمره را اسراف نشمرده ناظر به عدم تحقق اسراف در این امور نیست، بلکه به اهمیت و مطلوبیت بیش از حدّ آن ها اشاره دارد. [۸۲] اسراف، هرچند بسیار اندک باشد، اگر برای انسان زیانبار باشد، حرام است [۸۳] و حکم «انَّهُ لَایحِبُّ المُسرِفینَ» افرادی را نیز دربرمی ‏گیرد که زمینه اسراف را برای دیگران مهیا می‏ کنند. [۸۴]

اسراف در حقوق دیگران

تجاوز به حقوق دیگران در دو بخش حقوق عمومی و خصوصی، از مصادیق روشن اسراف اقتصادی است:

۱_حقوق عمومی: «و ءَاتِ ذَا القُربی‏ حَقّهُ والمِسكَین و ابنَ‏السَّبیلِ و لَاتُبذِّر تَبذِیرًا إِنّ المُبَذِّرینَ كَانوا إِخونَ الشَّیطینِ و كَان الشَّیطنُ لِربّهِ كَفورًا». [۸۵] خداوند در این آیات به اعطای بخشی از اموال عمومی به نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله، بیچارگان و در راه‏ماندگان دستور داده است. سپس از تبذیر نهی کرده و مبذّران را برادران شیاطین خوانده و ناسپاسی شیطان را یادآور شده است. مفسران در این آیه، مصادیق متعددی برای تبذیر بیان کرده‏ اند: توزیع اموال در راه باطل [۸۶] و معصیت و فساد، صرف دارایی از روی ریا و فخرفروشی [۸۷] به شکل غیر عادلانه [۸۸] ، خارج از چارچوب و برنامه معین [۸۹] و بدون در نظر گرفتن مصالح و منافع [۹۰] [۹۱] و به ‏طور کلّی هر نحوه‏ای از توزیع که با دستورهای خداوند مخالف بوده [۹۲] و به نابودی دارایی منجر شود. [۹۳] حرمت تبذیر، به اموال عمومی اختصاص نداشته، آیه پیش گفته قابلیت تعمیم به هر مورد مشابه دیگر را دارد، بنابراین، هرکس دارایی خود یا دیگران را در مسیری نادرست و به شکلی ناشایست، توزیع یا مصرف کند، مبذّر است. [۹۴] برخی از فقیهان اهل‌سنت به استناد آیه پیشگفته، به لزوم حَجْر مبذّر (منع او از مصرف مبذّرانه اموالش) قائل شده ‏اند؛ امّا ابوحنیفه به این دلیل که از مبذّر تکلیف ساقط نیست، حَجر وی را جایز نمی‏ شمرد [۹۵] [۹۶] ، در هر حال، خداوند در این آیه، مبذّر را پیرو شیاطین و همکار آن ها در افساد در زمین و همراه شیاطین در آتش جهنّم دانسته و علّت آن را کفران نعمت و ناسپاسی پروردگار می‏ شمرد. [۹۷] [۹۸] [۹۹] ۲_حقوق خصوصی: «وابتَلُواالیتمی‏ ... فَإِن ءَانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا إِلَیهِم أَمولُهم و لَا تأكُلوها إِسرافًا و بِدارًا أَن یکبَروا و مَن کانَ غَنِیا فَلیستَعفِف و مَن کانَ فَقیرًا فَلیأكُل بِالمَعروف ...». [۱۰۰] در این آیه، تصرّف نامشروع در اموال یتیم، اسراف شمرده شده و سرپرست یتیم از امور ذیل، منع می ‏شود: استفاده از مال یتیم در صورت بی‏ نیازی، استفاده از آن بیش از حدّ نیاز، استفاده بیش از اجرت عمل نگهداری یتیم، و ممانعت از پرداخت مال یتیم به وی از ترس آنکه مانع از استمرار استفاده ولی از آن شود. [۱۰۱] [۱۰۲] خداوند از سوی دیگر استفاده درست و عادلانه از مال یتیم را برای سرپرستی که فقیر باشد، جایز شمرده است. [۱۰۳] [۱۰۴] ۳_اسراف در انفاق: «والّذینَ إِذا أَنفَقوا لَم یسرِفوا و لَم یقتُروا و کانَ بَینَ ذلكَ قَواماً». [۱۰۵] خداوند در وصف بندگان مقرّب خود می‏ فرماید:آنان هرگاه انفاق کنند نه اسراف دارند و نه سختگیری، بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی را پیش می‏ گیرند. منظور از تقتیر در انفاق، بخل و نپرداختن حقوق واجب الهی به مستحقان است. [۱۰۶] [۱۰۷] درباره مقصود از اسراف در انفاق، اقوال زیر ذکر شده است: انفاق در راه معصیت و گناه [۱۰۸] [۱۰۹] [۱۱۰] ، انفاق از روی ریا و فخرفروشی [۱۱۱] [۱۱۲] ، و انفاق بیش از حدّ [۱۱۳] [۱۱۴] [۱۱۵] به‏ گونه ه‏ای که موجب ناتوانی انسان از انجام دادن دیگر کارهای واجب خود شود. خداوند در آیه ۲۱۹ بقره به تبیین حد اعتدال در انفاق پرداخته و می‏ فرماید: از تو می ‏پرسند: چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: از مازاد نیازمندی خود. نیز در آیه ۲۹ اسراء برای روشن شدن حدّ اعتدال در انفاق، مَثَلی برای پیامبر صلی الله علیه و آله بیان می‏ کند که هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (کنایه از ترک انفاق‏) و آن را یکسره مگشای که نکوهیده و درمانده نشینی. میان نهی از اسراف در امور خیر، و سفارش به انفاق و ایثار، هیچ‏گونه تعارضی نیست، زیرا مصداق اسراف در امور خیر، جایی است که انسان بر اثر زیاده‏روی در عمل خیر، از رسیدگی به امر مهم دیگری فرومانَد یا آن عمل خیر را به‏گونه ه‏ای برآوَرد که مطلوب خداوند واقع نشود، بر همین اساس، پیامبر صلی الله علیه و آله می ‏فرماید: هرکس نابجا انفاق کند، اسراف کرده و هرکس در جای خود از انفاق روی گرداند بخل ورزیده است. [۱۱۶] امام صادق علیه السلام نیز می‏ فرماید: بسا فقیری که اسراف کارتر از ثروتمندان باشد، زیرا فقیر اگر انفاق کند، نابجا انفاق کرده است؛ ولی ثروتمند از آنچه خدا به او داده انفاق می‏ کند. [۱۱۷] اگر عمل خیر به این حدّ برسد دیگر نمی ‏توان آن را خیر نامید. آیه ۱۴۱ سوره انعام پس از بیان جواز استفاده از ثمره زراعت و وجوب پرداخت حق مستحقان، از اسراف نهی می ‏کند: «... كُلوا مِن ثَمرِهِ إذا أَثمرَ و ءَاتوا حَقّهُ یومَ حَصادِهِ و لَا تُسرِفوا إنّهُ لَایحبُّ المُسرِفین». [۱۱۸] در شأن نزول این آیه گفته ‏اند: برخی مسلمانان بیش از حدّ لازم به انفاق می‏ پرداختند و خود، در امرار معاش با مشکل مواجه می ‏شدند، ازاین ‏رو خداوند زیاده‏ روی در انفاق را نهی و نکوهش می‏ کند. [۱۱۹] [۱۲۰] بر همین اساس، پیامبر صلی الله علیه و آله افراط در انفاق را چون ممانعت از پرداخت حدّ واجب آن، ناپسند دانسته است. [۱۲۱] البته منظور از اعطای حق مستمندان، پرداخت خصوص زکات واجب نیست، زیرا سوره انعام در مکه و پیش از نزول حکم زکات نازل شده است، بنابراین، مطلق انفاق به تهیدستان را در بر می ‏گیرد. [۱۲۲] درباره معنای «لَا تُسرِفوا» در این آیه، آرای دیگری نیز نقل شده است: انفاق در راه گناه و معصیت [۱۲۳] ، ممانعت از پرداخت حق تهیدستان [۱۲۴] ، اسراف در مصرف ثمره زراعت [۱۲۵] ، قرار دادن سهمی از محصول برای بت ها و بتخانه‏ ها [۱۲۶] و نهی از گرفتن مال مردم، بیشتر از حدّ واجب (خطاب به متولّیان گرفتن زکات). [۱۲۷]

منبع

دانشنامه موضوعی قرآن

پانویس

  1. مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۹۰.
  2. مجمع البیان، ج ۹، ص ۶۱.
  3. نمونه، ج ۱۵، ص ۳۰۷.
  4. طه(سوره۲۰)،آیه۱۲۴-۱۲۷.
  5. جامع البیان، مج ۱۲، ج ۲۴، ص ۸۷؛ مج ۱۳، ج ۲۵، ص ۶۴.
  6. غافر(سوره۴۰)،آیه۳۴ ۳۵.
  7. غافر(سوره۴۰)،آیه۳۴ ۳۵.
  8. غافر(سوره۴۰)،آیه۴۳.
  9. انبیا(سوره۲۱)،آیه۱.
  10. یس(سوره۳۶)،۱۳-۱۹.
  11. زخرف(سوره۴۳)،آیه۵.
  12. زمر(سوره۳۹)،آیه۵۳.
  13. التفسیر الکبیر، ج ۲۷، ص ۲- ۳.
  14. نمونه، ج ۱۵، ص ۳۰۸.
  15. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۷۸۵.
  16. یونس(سوره۱۰)،آیه۱۲.
  17. التفسیر الکبیر، ج ۱۷، ص ۵۲- ۵۳.
  18. مجمع‏ البیان، ج ۴، ص ۶۸۴- ۶۸۵.
  19. اعراف(سوره۷)،۸۰ و۸۱.
  20. ذاریات(سوره۵۱)،آیه۳۲و۳۴.
  21. التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۲۱۸.
  22. راهنما، ج ۳، ص ۱۰۴.
  23. آل عمران(سوره۳)،آیه۱۴۷.
  24. جامع‏ البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۱۶۰.
  25. التفسیرالکبیر، ج ۹، ص ۲۸.
  26. مجمع‏ البیان، ج ۲، ص ۸۵۵.
  27. مجمع‌البحرین، ج ۲، ص ۳۶۵.
  28. کهف(سوره۱۸)،آیه۲۸.
  29. مجمع‏ البیان، ج ۶، ص ۷۱۹.
  30. تفسیر ماوردی، ج ۳، ص ۳۰۲.
  31. جامع‏ البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۹۵.
  32. نمونه، ج ۱۵، ص ۳۰۷.
  33. مائده(سوره۵)،آیه۳۲.
  34. جامع‏ البیان، مج ۴، ج ۶، ص ۲۷۹.
  35. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۲۹۰.
  36. راهنما، ج ۴، ص ۳۵۴.
  37. یونس(سوره۱۰)،آیه۸۳.
  38. مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۱۹۲.
  39. دخان(سوره۴۴)،آیه۳۰ و ۳۱.
  40. شعراء(سوره۲۶)،آیه۱۴۱ ۱۵۲.
  41. مجمع البیان، ج ۷، ص ۳۱۳.
  42. المیزان، ج ۱۵، ص ۳۰۶.
  43. نمونه، ج ۱۵، ص ۳۰۷.
  44. غافر(سوره۴۰)،آیه۲۸
  45. مفاهیم اخلاقی، ص ۳۵۶- ۳۵۷.
  46. التحقیق، ج ۵، ص ۱۱۱،« سرف».
  47. الوجوه والنظائر، ج ۱، ص ۶۳.
  48. اسراء(سوره۱۷)،آیه۳۳.
  49. تفسیرماوردی، ج ۳، ص ۲۴۱.
  50. الکافی، ج ۷، ص ۳۷۱.
  51. الدرالمنثور، ج ۵، ص ۲۸۲.
  52. التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۰۳.
  53. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۲۹۱.
  54. جامع‏ البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۱۰۵- ۱۰۶.
  55. الکافی، ج ۷، ص ۳۷۱.
  56. الدرالمنثور، ج ۵، ص ۲۸۴.
  57. الدرالمنثور، ج ۵، ۲۸۳
  58. تفسیر ماوردی، ج ۳، ص ۲۴۱.
  59. اعراف(سوره۷)،آیه۳۱.
  60. مجمع ‏البیان، ج ۴، ص ۶۳۸.
  61. جامع ‏البیان، مج ۵، ج ۸، ص ۲۱۳- ۲۱۴.
  62. التحقیق، ج ۵، ص ۱۱۱.
  63. عوائدالایام، ص ۶۱۵.
  64. مجمع ‏البیان، ج ۴، ص ۶۳۸.
  65. التحریر والتنویر، ج ۸، ص ۱۲۳.
  66. الفروق اللغویه، ص ۱۱۵.
  67. التحریر و التنویر، ج ۸، ص ۱۲۳.
  68. عوائد الایام، ص ۶۱۵، ۶۱۹.
  69. عوائد الایام، ص ۶۳۳- ۶۳۵.
  70. الدرالمنثور، ج ۳، ص ۴۴۴.
  71. عوائدالایام، ص ۶۳۳- ۶۳۵.
  72. الدرالمنثور، ج ۳، ص ۴۴۴.
  73. عوائدالایام، ص ۶۳۳- ۶۳۵.
  74. تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۳.
  75. الدرالمنثور، ج ۳، ص ۴۴۴.
  76. عوائدالایام، ص ۶۳۳- ۶۳۵.
  77. الدرالمنثور، ج ۳، ص ۴۴۴.
  78. تفسیر المنار، ج ۸، ص ۱۳۸.
  79. مجمع‏ البیان، ج ۴، ص ۶۳۸.
  80. التحریر والتنویر؛ ج ۸، ص ۱۲۴.
  81. الدرالمنثور، ج ۳، ص ۴۴۴.
  82. عوائد الایام، ص ۶۳۶- ۶۳۷.
  83. احکام‏ القرآن، ج ۳، ص ۵۲.
  84. الفرقان، ج ۸- ۹، ص ۸۵.
  85. اسراء(سوره۱۷)،آیه۲۶-۲۷.
  86. جامع‏ البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۹۵.
  87. کشف‏الاسرار، ج ۵، ص ۵۴۴.
  88. جامع‏ البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۹۵.
  89. جامع‏البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۹۵.
  90. المیزان، ج ۱۳، ص ۸۰.
  91. مجمع ‏البیان، ج ۶، ص ۶۳۳.
  92. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۸.
  93. التفسیر الکبیر، ج ۲۰، ص ۱۹۳- ۱۹۴.
  94. تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۱۶۱.
  95. احکام ‏القرآن، ج ۳، ص ۲۹۲.
  96. تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۱۶۲.
  97. تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۱۶۲.
  98. مجمع ‏البیان، ج ۶، ص ۶۳۴.
  99. احکام ‏القرآن، ج ۳، ص ۲۹۳.
  100. نساء(سوره۴)،آیه۶.
  101. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۱۶.
  102. المیزان، ج ۴، ص ۱۷۳.
  103. التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۱۹۰.
  104. تفسیر قرطبی، ج ۵،، ص ۲۸.
  105. فرقان(سوره۲۵)،آیه۶۷
  106. جامع ‏البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۴۸.
  107. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۲۷۵.
  108. تفسیر ماوردی، ج ۴، ص ۱۵۵.
  109. الوجوه والنظائر، ج ۱، ص ۶۳.
  110. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۱۷.
  111. الدرالمنثور، ج ۳، ص ۴۴۴.
  112. التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص ۱۰۹.
  113. جامع‏ البیان، مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۴۸.
  114. تفسیر ماوردی، ج ۴، ص ۱۵۶.
  115. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۲۸۰.
  116. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۲۸۰.
  117. الکافی، ج ۴، ص ۵۵.
  118. انعام(سوره۶)،آیه۱۴۱.
  119. جامع‏ البیان، مج ۵، ج ۸، ص ۸۱.
  120. تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۳۷۹.
  121. تفسیر ماوردی، ج ۲، ص ۱۷۸.
  122. المیزان، ج ۷، ص ۳۶۳- ۳۶۴.
  123. مجمع‏ البیان، ج ۴، ص ۵۷۹.
  124. تفسیر ماوردی، ج ۲، ص ۱۷۸- ۱۷۹.
  125. تفسیر المنار، ج ۸، ص ۱۳۸.
  126. التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۲۱۴.
  127. جامع‏ البیان، مج ۵، ج ۸، ص ۸۲.