بیع وقف: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(یک نسخهٔ میانیِ همین کاربر نمایش داده نشده است)
سطر ۱: سطر ۱:
 +
<div style="text-align:justify;font-family:B Nazanin;font-size:20px">
 +
 
مؤلف:[[دکتر احمد علی قانع]]
 
مؤلف:[[دکتر احمد علی قانع]]
 
+
<ref>
==چکيده==
+
دکتری فقه و اصول، دانشیار دانشگاه  امام صادق علیه‌السلام
[[دکتر احمد علي قانع ؛ دکتري فقه و اصول، دانشيار دانشگاه  امام صادق عليه‌السلام]]
+
</ref>
اين مقاله جواز يا عدم جواز خريد و فروش [[وقف]] (عين موقوفه) را بررسي مي‌کند. صورت‌هايي که مجوز '''بيع وقف''' است در کتب فقهي مثل مکاسب [[مرحوم شيخ انصاري]] تا ده صورت بيان شده اما اين مقاله به پنج صورت مهم آن مي‌پردازد و ضمن نقل سخنان فقهاي عظام به نقد و ترجيح برخي نسبت به برخي ديگر مي‌پردازد.  
+
==چکیده==
نگارنده مقاله ضمن توجه به روايات و فتاوي و سخنان فقيهان بزرگوار سعي نموده حتي‌الامکان [[احکام وقف]] را که يک حکم امضايي [[اسلام]] است با آنچه عرف و عقل و بناء عقلا با آن همراهي دارد هماهنگ سازد و معتقد است نبايد به [[وقف]] به‌عنوان يک حکم تعبدي صرف نگاه کرد بلکه به آن به‌عنوان راهي حکيمانه که انديشمندان جهان براي تعاون در کارهاي معروف و عام‌المنفعه از آن بهره مي‌برند بايد نگريست و روايات رسيده از طرف [[معصومان عليهم‌السلام]] نيز با اين فکر مخالفتي ندارد و خواننده دورانديش و ژرف‌نگر در خلال مقاله خواهد ديد که نظر نگارنده در هر مسأله‌اي حداقل با نظرات برخي از بزرگان عرصه فقه و فقاهت همراهي داشته و تأييد مي‌شود.  
+
این مقاله جواز یا عدم جواز خرید و فروش [[وقف]] (عین موقوفه) را بررسی می‌کند. صورت‌هایی که مجوز '''بیع وقف''' است در کتب فقهی مثل مکاسب [[مرحوم شیخ انصاری]] تا ده صورت بیان شده اما این مقاله به پنج صورت مهم آن می‌پردازد و ضمن نقل سخنان فقهای عظام به نقد و ترجیح برخی نسبت به برخی دیگر می‌پردازد.  
''کليدواژه‌ها''   
+
نگارنده مقاله ضمن توجه به روایات و فتاوی و سخنان فقیهان بزرگوار سعی نموده حتی‌الامکان [[احکام وقف]] را که یک حکم امضایی [[اسلام]] است با آنچه عرف و عقل و بناء عقلا با آن همراهی دارد هماهنگ سازد و معتقد است نباید به [[وقف]] به‌عنوان یک حکم تعبدی صرف نگاه کرد بلکه به آن به‌عنوان راهی حکیمانه که اندیشمندان جهان برای تعاون در کارهای معروف و عام‌المنفعه از آن بهره می‌برند باید نگریست و روایات رسیده از طرف [[معصومان علیهم‌السلام]] نیز با این فکر مخالفتی ندارد و خواننده دوراندیش و ژرف‌نگر در خلال مقاله خواهد دید که نظر نگارنده در هر مسأله‌ای حداقل با نظرات برخی از بزرگان عرصه فقه و فقاهت همراهی داشته و تأیید می‌شود.  
[[وقف]]، [[بيع]]، فروش، عين موقوفه، [[وقف خاص]]، [[وقف عام]].
+
''کلیدواژه‌ها''   
 +
[[وقف]]، [[بیع]]، فروش، عین موقوفه، [[وقف خاص]]، [[وقف عام]].
 
==مقدمه==  
 
==مقدمه==  
[[وقف]] از اموري است که نه تنها در کشور ما و در ميان مسلمانان اهميت دارد و بسياري از امور فردي و اجتماعي از عايدات آن اداره مي‌شود بلکه در تمام دنيا، در ميان [[مسيحيان]]، [[يهوديان]] و پيروان ديگر اديان نيز وجود دارد. هم‌اکنون بسياري از [[مساجد]]، کليساها، بيمارستان‌ها، مدارس و دانشگاه‌هاي دنيا از راه موقوفات اداره مي‌شوند و اساسا [[وقف]] اموال و املاک و دارايي‌ها و استفاده از منافع آن در راه‌هاي [[عام‌المنفعه‌]]اي که افراد و يا اجتماعات بدان نياز دارند امري عقلايي بوده که انديشمندان جهان در هميشه زمان از آن بهره جسته و مي‌جويند و به نظر مي‌رسد مسأله [[وقف]] از امور امضايي [[اسلام]] بوده باشد و نه تأسيسي. و درنهايت شارع مقدس در حدود و ثغور مسأله نظر خود را به صورت احکام شرعي اعلام نموده است.  
+
[[وقف]] از اموری است که نه تنها در کشور ما و در میان مسلمانان اهمیت دارد و بسیاری از امور فردی و اجتماعی از عایدات آن اداره می‌شود بلکه در تمام دنیا، در میان [[مسیحیان]]، [[یهودیان]] و پیروان دیگر ادیان نیز وجود دارد. هم‌اکنون بسیاری از [[مساجد]]، کلیساها، بیمارستان‌ها، مدارس و دانشگاه‌های دنیا از راه موقوفات اداره می‌شوند و اساسا [[وقف]] اموال و املاک و دارایی‌ها و استفاده از منافع آن در راه‌های [[عام‌المنفعه‌]]ای که افراد و یا اجتماعات بدان نیاز دارند امری عقلایی بوده که اندیشمندان جهان در همیشه زمان از آن بهره جسته و می‌جویند و به نظر می‌رسد مسأله [[وقف]] از امور امضایی [[اسلام]] بوده باشد و نه تأسیسی. و درنهایت شارع مقدس در حدود و ثغور مسأله نظر خود را به صورت احکام شرعی اعلام نموده است.  
'''بيع وقف''' که مقصود فروش عين موقوفه است از موضوعاتي است که در کتب فقهي پيرامون آن بحث شده و در مورد شاخه‌ها و فروع اين مسأله اختلاف و اتفاق‌نظرهاي فراواني ميان فقها وجود دارد. در تقسيمي، [[وقف]] به دو قسم [[وقف]] مؤبد (هميشگي) و موقت تقسيم شده اگر چه برخي از فقها ][وقف]] موقت را [[وقف]] ندانسته و در اين که مصداق حبس باشد و يا نباشد اختلاف نظر وجود دارد.
+
'''بیع وقف''' که مقصود فروش عین موقوفه است از موضوعاتی است که در کتب فقهی پیرامون آن بحث شده و در مورد شاخه‌ها و فروع این مسأله اختلاف و اتفاق‌نظرهای فراوانی میان فقها وجود دارد. در تقسیمی، [[وقف]] به دو قسم [[وقف]] مؤبد (همیشگی) و موقت تقسیم شده اگر چه برخی از فقها ][وقف]] موقت را [[وقف]] ندانسته و در این که مصداق حبس باشد و یا نباشد اختلاف نظر وجود دارد.
 
<ref>
 
<ref>
 
دروس تمهیدیه ،ج2،ص378.   
 
دروس تمهیدیه ،ج2،ص378.   
 
</ref>
 
</ref>
به هر روي بحث ما در اين مقاله پيرامون بيع [[وقف]] مؤبد است.
+
به هر روی بحث ما در این مقاله پیرامون بیع [[وقف]] مؤبد است.
  
 
==طرح مسأله==  
 
==طرح مسأله==  
مرحوم شيخ انصاري مي‌نويسد: '''بيع وقف''' به اجماع محصل و منقول جايز نيست و آن گاه رواياتي را در اين زمينه نقل مي‌کند.
+
مرحوم شیخ انصاری می‌نویسد: '''بیع وقف''' به اجماع محصل و منقول جایز نیست و آن گاه روایاتی را در این زمینه نقل می‌کند.
 
<ref>
 
<ref>
 
المکاسب ، ج10، ص97.   
 
المکاسب ، ج10، ص97.   
 
</ref>
 
</ref>
قبل از نقل برخي از اين روايات بايد گفت در مواردي که احاديث صحيح و گويا بر مطلبي داريم اجماع مدرکي شمرده شده و صرفا فايده تأييد را دارد و به عنوان کاشف از سنت به حساب نمي‌آيد چه اين‌که در آن زمينه، سنت مکشوف و گويا وجود دارد.
+
قبل از نقل برخی از این روایات باید گفت در مواردی که احادیث صحیح و گویا بر مطلبی داریم اجماع مدرکی شمرده شده و صرفا فایده تأیید را دارد و به عنوان کاشف از سنت به حساب نمی‌آید چه این‌که در آن زمینه، سنت مکشوف و گویا وجود دارد.
 
<ref>
 
<ref>
 
مبانی استنباط، ص183.   
 
مبانی استنباط، ص183.   
 
</ref>
 
</ref>
يکي از احاديثي که در اين زمينه نقل شده بدين شرح است:   
+
یکی از احادیثی که در این زمینه نقل شده بدین شرح است:   
ابن علي بن راشد از [[امام کاظم عليه‌السلام]] سوال مي‌کند و مي‌گويد: زميني را در کنار مزرعه‌ام به دوهزار درهم خريدم وقتي کل اقساط مال را پرداختم باخبر شدم که اين زمين وقفي است حال چه کنم؟ امام فرمودند: خريد و فروش [[وقف]] جايز نيست. بنابراين عايدي و محصول زمين را در مال خود وارد نساز و به کسي بده که [[وقف]] براي او انجام شده. گفتم «موقوف‌عليهم» را نمي‌شناسم. حضرت فرمودند: عايدي و محصول را در راه [[خدا]] صدقه بده.
+
ابن علی بن راشد از [[امام کاظم علیه‌السلام]] سوال می‌کند و می‌گوید: زمینی را در کنار مزرعه‌ام به دوهزار درهم خریدم وقتی کل اقساط مال را پرداختم باخبر شدم که این زمین وقفی است حال چه کنم؟ امام فرمودند: خرید و فروش [[وقف]] جایز نیست. بنابراین عایدی و محصول زمین را در مال خود وارد نساز و به کسی بده که [[وقف]] برای او انجام شده. گفتم «موقوف‌علیهم» را نمی‌شناسم. حضرت فرمودند: عایدی و محصول را در راه [[خدا]] صدقه بده.
 
<ref>
 
<ref>
 
ص303؛ من لا یحضره الفقیه ، ج6 ، ص106؛ الاستبصار ؛ ج4، ص97.
 
ص303؛ من لا یحضره الفقیه ، ج6 ، ص106؛ الاستبصار ؛ ج4، ص97.
 
</ref>   
 
</ref>   
وقف مؤبد خود بر دو قسم تقسيم مي‌شود:   
+
وقف مؤبد خود بر دو قسم تقسیم می‌شود:   
قسم اول: آن که ملک پس از خارج شدن از ملکيت واقف به ملک کسي درنمي‌آيد مثل [[وقف]] بر [[مساجد]] و مدارس. در اين قسم افراد تنها حق استفاده دارند و مالکيتي وجود ندارد.  
+
قسم اول: آن که ملک پس از خارج شدن از ملکیت واقف به ملک کسی درنمی‌آید مثل [[وقف]] بر [[مساجد]] و مدارس. در این قسم افراد تنها حق استفاده دارند و مالکیتی وجود ندارد.  
  
قسم دوم: آن که ملک موقوف‌عليهم مي‌شود و آن‌ها منفعت وقف را مالک مي‌شوند و مي‌توانند آن را اجاره دهند و اجرت آن را بگيرند و مصرف کنند.  
+
قسم دوم: آن که ملک موقوف‌علیهم می‌شود و آن‌ها منفعت وقف را مالک می‌شوند و می‌توانند آن را اجاره دهند و اجرت آن را بگیرند و مصرف کنند.  
بحث خود را پيرامون قسم اول آغاز کرده و ادامه مي‌دهيم:
+
بحث خود را پیرامون قسم اول آغاز کرده و ادامه می‌دهیم:
 
قسم اول موقوفات  
 
قسم اول موقوفات  
حکم مشهور فقها، عدم جواز بيع مواردي است که در حين [[وقف]] تمليکي صورت نمي‌گيرد (همانند [[وقف]] زمين و ساختمان به عنوان [[مسجد]] و مدرسه)  
+
حکم مشهور فقها، عدم جواز بیع مواردی است که در حین [[وقف]] تملیکی صورت نمی‌گیرد (همانند [[وقف]] زمین و ساختمان به عنوان [[مسجد]] و مدرسه)  
[[مرحوم شيخ انصاري]] مي‌نويسد: در اين مورد اختلافي در عدم جواز بيع نيست زيرا ملکيتي در کار نيست که به فروش برسد. لذا اگر مسجدي خراب شده و قريه و راه [[مسجد]] نيز خراب شود و آن مسجد از حيز انتفاع بيفتد، فروش آن [[مسجد]] و صرف ثمن آن در احداث [[مسجد]] ديگر جايز نيست و ظاهرا در اين حکم اختلافي نمي‌باشد مگر آنچه که از مرحوم کاشف‌الغطا نقل شده که ايشان در برخي از اقسام همين قسم قائل به جواز فروش شده‌اند. [[مرحوم شيخ انصاري]] پس از نقل عبارات ايشان، آن را نقد نموده و مي‌گويد:   
+
[[مرحوم شیخ انصاری]] می‌نویسد: در این مورد اختلافی در عدم جواز بیع نیست زیرا ملکیتی در کار نیست که به فروش برسد. لذا اگر مسجدی خراب شده و قریه و راه [[مسجد]] نیز خراب شود و آن مسجد از حیز انتفاع بیفتد، فروش آن [[مسجد]] و صرف ثمن آن در احداث [[مسجد]] دیگر جایز نیست و ظاهرا در این حکم اختلافی نمی‌باشد مگر آنچه که از مرحوم کاشف‌الغطا نقل شده که ایشان در برخی از اقسام همین قسم قائل به جواز فروش شده‌اند. [[مرحوم شیخ انصاری]] پس از نقل عبارات ایشان، آن را نقد نموده و می‌گوید:   
اجاره زمين [[مسجد]] (و امثال آن) و فروش وسايل آن در صورتي ممکن است که دليلي بر مملوکيت آن‌ها براي مسلمانان داشته باشيم. اما اين مطلب ثابت نيست و قدر متقين خروج آن‌ها از ملک مالکش مي‌باشد و دخول آن‌ها در ملک مسلمانان به‌وسيله اصل عدم منتفي است. بله مي‌توان از اصالةالاباحه استفاده نمود و حکم به اباحه انتفاع براي مسلمانان نمود.
+
اجاره زمین [[مسجد]] (و امثال آن) و فروش وسایل آن در صورتی ممکن است که دلیلی بر مملوکیت آن‌ها برای مسلمانان داشته باشیم. اما این مطلب ثابت نیست و قدر متقین خروج آن‌ها از ملک مالکش می‌باشد و دخول آن‌ها در ملک مسلمانان به‌وسیله اصل عدم منتفی است. بله می‌توان از اصالةالاباحه استفاده نمود و حکم به اباحه انتفاع برای مسلمانان نمود.
 
<ref>
 
<ref>
 
المکاسب،ج10، ص146.
 
المکاسب،ج10، ص146.
 
</ref>   
 
</ref>   
آن گاه [[مرحوم شيخ انصاري]] حديث دال بر جواز بيع ثوب کعبه را مطرح نموده و مي‌نويسد:   
+
آن گاه [[مرحوم شیخ انصاری]] حدیث دال بر جواز بیع ثوب کعبه را مطرح نموده و می‌نویسد:   
آنچه در مورد عدم جواز بيع اين قسم (مواردي مثل [[مسجد]] و مدرسه) گفتيم با حديث ياد شده منافات دارد. همچنين منافات دارد با فتواي فقها مبني بر جواز بيع حصيرهاي [[مسجد]] هرگاه کهنه شود و ستون‌هاي آن هرگاه پوسيده شود. و به دنبال آن توجيه مسأله را اين چنين مي‌آورد:   
+
آنچه در مورد عدم جواز بیع این قسم (مواردی مثل [[مسجد]] و مدرسه) گفتیم با حدیث یاد شده منافات دارد. همچنین منافات دارد با فتوای فقها مبنی بر جواز بیع حصیرهای [[مسجد]] هرگاه کهنه شود و ستون‌های آن هرگاه پوسیده شود. و به دنبال آن توجیه مسأله را این چنین می‌آورد:   
شايد بتوان گفت پيراهن کعبه و حصيرهاي [[مسجد]] و ستون‌هاي چوبي آن مثل خود [[مسجد]] موقوفه نيستند بلکه مردم آن‌ها را بذل کرده‌اند براي [[کعبه]] و يا [[مسجد]] لذا در نهايت اين اموال مملوک مسلمانان خواهند بود (نه آن که از طرف واقف فک ملک صورت گرفته باشد ولي در ملکيت ديگري وارد نشده باشد.) لذا ناظر عام (امام) حق تصرف و بيع آن را دارد. مرحوم [[آيت الله خويي]]، نيز همين نظر را دارند
+
شاید بتوان گفت پیراهن کعبه و حصیرهای [[مسجد]] و ستون‌های چوبی آن مثل خود [[مسجد]] موقوفه نیستند بلکه مردم آن‌ها را بذل کرده‌اند برای [[کعبه]] و یا [[مسجد]] لذا در نهایت این اموال مملوک مسلمانان خواهند بود (نه آن که از طرف واقف فک ملک صورت گرفته باشد ولی در ملکیت دیگری وارد نشده باشد.) لذا ناظر عام (امام) حق تصرف و بیع آن را دارد. مرحوم [[آیت الله خویی]]، نیز همین نظر را دارند
 
<ref>
 
<ref>
 
مصباح الفقاهه، ج5، ص158.
 
مصباح الفقاهه، ج5، ص158.
 
</ref>
 
</ref>
در هر روي زمين مسجد در صورت اخراج از انتفاع بايد به جاي خود باقي باشد فقط مي‌توان جهت انتفاع در آن تصرف کرد.(مثل زراعت) اما اجزاي آن مثل ستون‌هاي چوبي، آجر و... بنابراين که [[وقف]] در [[مسجد]] و امثال آن فک ملک است بيع آن جايز نيست. و در درجه اول بايد صرف خود همان [[مسجد]] شود و در درجه دوم صرف مصالح آن [[مسجد]] مثل سوزاندن آن براي ساخت آجر براي [[مسجد]] و الا در [[مسجد]] ديگر صرف شود و يا در راه ساير مصالح مسلمين و بدين ترتيب الأقرب فالأقرب رعايت گردد.
+
در هر روی زمین مسجد در صورت اخراج از انتفاع باید به جای خود باقی باشد فقط می‌توان جهت انتفاع در آن تصرف کرد.(مثل زراعت) اما اجزای آن مثل ستون‌های چوبی، آجر و... بنابراین که [[وقف]] در [[مسجد]] و امثال آن فک ملک است بیع آن جایز نیست. و در درجه اول باید صرف خود همان [[مسجد]] شود و در درجه دوم صرف مصالح آن [[مسجد]] مثل سوزاندن آن برای ساخت آجر برای [[مسجد]] و الا در [[مسجد]] دیگر صرف شود و یا در راه سایر مصالح مسلمین و بدین ترتیب الأقرب فالأقرب رعایت گردد.
 
<ref>
 
<ref>
 
المکاسب ، ج10، ص153.
 
المکاسب ، ج10، ص153.
 
</ref>   
 
</ref>   
نگارنده مي‌گويد:   
+
نگارنده می‌گوید:   
اگرچه در مثال مناقشه نيست اما اگر منظور [[شيخ انصاري]] از رعايت «الأقرب فالأقرب» رعايت آن به نظر واقف باشد واقف که انسان عاقلي است در جايي که بفهمد و بداند که مثلا به کار بردن ستون [[مسجد]] در [[مسجد]] ديگر مفيدتر است تا سوزاندن آن براي گرم کردن آجر همين مسجد، مسلما اين ترتيب را رعايت نخواهد کرد و اگر منظور از «الأقرب فالأقرب» رعايت آن از نظر شارع مقدس باشد باز خواهيم گفت وقتي مقصود اصلي از [[وقف]] حاصل نشد و استفاده ما خروج از انتفاع اصلي از [[وقف]] باشد ناچاريم به گونه‌اي از عين موقوفه استفاده کنيم که با اصول و قواعد ديگر سازگار باشد لذا اصل عدم اسراف به ما مي‌گويد اگر مي‌تواني براي پختن آجر همين [[مسجد]] پنج ريال گازوييل مصرف کن و در عوض ستون همين [[مسجد]] را که قيمت پنجاه ريال دارد در [[مسجد]] ديگر به کار ببري حتما اين کار را انجام بده. بنابراين بهتر است به جاي رعايت الأقرب فالأقرب بگوييم الأحسن فالأحسن و يا الأصلح فالأصلح.  
+
اگرچه در مثال مناقشه نیست اما اگر منظور [[شیخ انصاری]] از رعایت «الأقرب فالأقرب» رعایت آن به نظر واقف باشد واقف که انسان عاقلی است در جایی که بفهمد و بداند که مثلا به کار بردن ستون [[مسجد]] در [[مسجد]] دیگر مفیدتر است تا سوزاندن آن برای گرم کردن آجر همین مسجد، مسلما این ترتیب را رعایت نخواهد کرد و اگر منظور از «الأقرب فالأقرب» رعایت آن از نظر شارع مقدس باشد باز خواهیم گفت وقتی مقصود اصلی از [[وقف]] حاصل نشد و استفاده ما خروج از انتفاع اصلی از [[وقف]] باشد ناچاریم به گونه‌ای از عین موقوفه استفاده کنیم که با اصول و قواعد دیگر سازگار باشد لذا اصل عدم اسراف به ما می‌گوید اگر می‌توانی برای پختن آجر همین [[مسجد]] پنج ریال گازوییل مصرف کن و در عوض ستون همین [[مسجد]] را که قیمت پنجاه ریال دارد در [[مسجد]] دیگر به کار ببری حتما این کار را انجام بده. بنابراین بهتر است به جای رعایت الأقرب فالأقرب بگوییم الأحسن فالأحسن و یا الأصلح فالأصلح.  
[[مرحوم آيت الله خويي]] نيز در مواردي که در جريان وقف فک ملک صورت مي‌گيرد ولي موقوفه در ملک کسي داخل نمي‌شود مثل [[مساجد]] را ممنوع از خريد و فروش مي‌داند ايشان مي‌نويسد:   
+
[[مرحوم آیت الله خویی]] نیز در مواردی که در جریان وقف فک ملک صورت می‌گیرد ولی موقوفه در ملک کسی داخل نمی‌شود مثل [[مساجد]] را ممنوع از خرید و فروش می‌داند ایشان می‌نویسد:   
پر واضح است که [[مساجد]] مالکي ندارند و به همين دليل فروش آن‌ها جايز نيست. چون فروش بيع در ملک افراد صورت مي‌گيرد همان طور که مباحات اوليه قبل از حيازت و حصول ملکيت، قابليت فروش را ندارند.
+
پر واضح است که [[مساجد]] مالکی ندارند و به همین دلیل فروش آن‌ها جایز نیست. چون فروش بیع در ملک افراد صورت می‌گیرد همان طور که مباحات اولیه قبل از حیازت و حصول ملکیت، قابلیت فروش را ندارند.
 
<ref>
 
<ref>
 
مصباح الفقاهه،ج5،ص149.
 
مصباح الفقاهه،ج5،ص149.
 
</ref>   
 
</ref>   
ايشان سپس متعرض کلام مرحوم کاشف‌الغطاء شده آنجا که به جواز اجاره [[مسجد]]ي که از حيز انتفاع مسجديت خارج شده نظر داده و آن را نمي‌پذيرند و مي‌گويند: صحت اجاره متوقف بر اين است که عين مورد نظر به شخصي مضاف باشد تا اجرت در داخل ملک او درآيد در حالي که [[مسجد]] مضاف به شخصي نيست.
+
ایشان سپس متعرض کلام مرحوم کاشف‌الغطاء شده آنجا که به جواز اجاره [[مسجد]]ی که از حیز انتفاع مسجدیت خارج شده نظر داده و آن را نمی‌پذیرند و می‌گویند: صحت اجاره متوقف بر این است که عین مورد نظر به شخصی مضاف باشد تا اجرت در داخل ملک او درآید در حالی که [[مسجد]] مضاف به شخصی نیست.
  
 
<ref>
 
<ref>
 
همان، ج149.
 
همان، ج149.
 
</ref>   
 
</ref>   
پس از نقل کلام مرحوم آيت الله خويي نگارنده مي‌گويد:   
+
پس از نقل کلام مرحوم آیت الله خویی نگارنده می‌گوید:   
اگر نص خاصي باشد مبني بر ممنوعيت اجاره دادن [[مسجد]] اين‌گونه (زمين مسجد) براي زراعت و امثال آن ما تابع نصيم اما در غير اين‌صورت استدلال مرحوم خويي مورد تأمل است چراکه از طرفي غرض اين است که از زمين [[مسجد]] نيز مثل زمين‌هاي ديگر به نحوي استفاده شود و اجرت آن در راه مصلحت جامعه صرف شود و يا در جاي ديگر براي ساختن مسجدي به کار رود و در صورت معطل ماندن سرمايه، نوعي اسراف صورت گرفته است و از اشکال ايشان مبني بر اين‌که عين بايد مضاف به شخصي باشد تا اجرت آن تحت ملک او درآيد بدين صورت پاسخ مي‌دهيم که اين اضافه وجود دارد. اضافه مسجد از طرفي به خداست و از طرفي به همه مسلمانان. منتهي اضافه ملکيت نيست. مسجد متعلق به مسلمانان است و اجرت اجاره آن نيز متعلق به مصلحت مسلمانان. مسجد خانه خداست و اجرت اجاره آن نيز متعلق به راه‌هاي [[عبوديت خدا]]. و بر فرض که اجاره اصطلاحي [[مسجد]] اين‌گونه اشکال داشته باشد واگذاري حق انتفاع چه اشکالي دارد همانند مرتع طبيعي (که ملک کسي نيست ولي) شخصي به لحاظ حق تقدم آن را در مقابل اخذ مبلغي به ديگري واگذار مي‌کند و تمام آنچه در مورد رد منع از اجاره بيان شد (در صورت نبود نصي بر ممنوعيت بيع) در مورد رد منع از بيع نيز مي‌توان بيان نمود.  
+
اگر نص خاصی باشد مبنی بر ممنوعیت اجاره دادن [[مسجد]] این‌گونه (زمین مسجد) برای زراعت و امثال آن ما تابع نصیم اما در غیر این‌صورت استدلال مرحوم خویی مورد تأمل است چراکه از طرفی غرض این است که از زمین [[مسجد]] نیز مثل زمین‌های دیگر به نحوی استفاده شود و اجرت آن در راه مصلحت جامعه صرف شود و یا در جای دیگر برای ساختن مسجدی به کار رود و در صورت معطل ماندن سرمایه، نوعی اسراف صورت گرفته است و از اشکال ایشان مبنی بر این‌که عین باید مضاف به شخصی باشد تا اجرت آن تحت ملک او درآید بدین صورت پاسخ می‌دهیم که این اضافه وجود دارد. اضافه مسجد از طرفی به خداست و از طرفی به همه مسلمانان. منتهی اضافه ملکیت نیست. مسجد متعلق به مسلمانان است و اجرت اجاره آن نیز متعلق به مصلحت مسلمانان. مسجد خانه خداست و اجرت اجاره آن نیز متعلق به راه‌های [[عبودیت خدا]]. و بر فرض که اجاره اصطلاحی [[مسجد]] این‌گونه اشکال داشته باشد واگذاری حق انتفاع چه اشکالی دارد همانند مرتع طبیعی (که ملک کسی نیست ولی) شخصی به لحاظ حق تقدم آن را در مقابل اخذ مبلغی به دیگری واگذار می‌کند و تمام آنچه در مورد رد منع از اجاره بیان شد (در صورت نبود نصی بر ممنوعیت بیع) در مورد رد منع از بیع نیز می‌توان بیان نمود.  
يکي ديگر از فقهاي عظام در مورد منع بيع [[مسجد]] مي‌نويسد:   
+
یکی دیگر از فقهای عظام در مورد منع بیع [[مسجد]] می‌نویسد:   
مسجد با قطع نظر از اين‌که [[وقف عام]] است حيثيت ديگري دارد و آن حيثيت مسجديت است و احکام خاصي مثل حرمت نجس کردن و وجوب ازاله نجاست و... را دارد و اين حيثيت که غير از حيثيت مالي آن است مانع از بيع آن مي‌شود ولي اجاره آن منافاتي با اين حيثيت ندارد.
+
مسجد با قطع نظر از این‌که [[وقف عام]] است حیثیت دیگری دارد و آن حیثیت مسجدیت است و احکام خاصی مثل حرمت نجس کردن و وجوب ازاله نجاست و... را دارد و این حیثیت که غیر از حیثیت مالی آن است مانع از بیع آن می‌شود ولی اجاره آن منافاتی با این حیثیت ندارد.
 
<ref>
 
<ref>
 
منهاج الفقاهه، ج4، ص393.
 
منهاج الفقاهه، ج4، ص393.
 
</ref>   
 
</ref>   
نگارنده در مورد افاضات اين فقيه بزرگوار مي‌گويد:   
+
نگارنده در مورد افاضات این فقیه بزرگوار می‌گوید:   
اگر اجاره چنين مسجدي را مجاز شمرديد چرا به جواز بيع آن نظر نمي‌دهيد؟ يعني چه فرق عمده‌اي ميان بيع و اجاره از اين نظر وجود دارد؟! اگر مسأله حرمت تنجيس و وجوب ازاله نجاست و... مطرح است مي‌توان اين مسأله را به خريدار تذکر داد و در هر صورت مانعي براي بيع مسجدي که نمي‌توان از آن استفاده مسجديت کرد از نظر عقل وجود ندارد مگر اين‌که از نقل منع صريحي رسيده باشد مثل اين‌که آمده باشد «مساجد بايد الي يوم القيامه مسجديت خود را حفظ کنند.» که به نظر مي‌رسد نقلي اين‌گونه نداشته باشيم.  
+
اگر اجاره چنین مسجدی را مجاز شمردید چرا به جواز بیع آن نظر نمی‌دهید؟ یعنی چه فرق عمده‌ای میان بیع و اجاره از این نظر وجود دارد؟! اگر مسأله حرمت تنجیس و وجوب ازاله نجاست و... مطرح است می‌توان این مسأله را به خریدار تذکر داد و در هر صورت مانعی برای بیع مسجدی که نمی‌توان از آن استفاده مسجدیت کرد از نظر عقل وجود ندارد مگر این‌که از نقل منع صریحی رسیده باشد مثل این‌که آمده باشد «مساجد باید الی یوم القیامه مسجدیت خود را حفظ کنند.» که به نظر می‌رسد نقلی این‌گونه نداشته باشیم.  
مطلب ديگري که نگارنده معتقد است اين‌که در صورت خروج زمين [[مسجد]] از انتفاع جهت امر مسجد و استفاده آن براي کشاورزي يا جاده و امثال آن ديگر نبايد احکام [[مسجد]] را در آنجا جاري بدانيم چراکه اولا اين حکم مستلزم حرج است و در دين حرج وجود ندارد و ثانيا چه دليل قاطعي بر استمرار تقدس همچون زميني وجود دارد. اين زمين زماني مسجد نبود و اعتبار معتبر به آن تقدس بخشيد و آن را مسجد قرار داد. گردش روزگار بار ديگر اين امر اعتباري را تغيير مي‌دهد. امور اعتباري قدرت تغيير تکوين و خلقت را ندارد. با [[مسجد]] شدن اين زمين در جهان هستي حادثه تکويني رخ نداده و تقدس [[مسجد]] ناشي از اعتبار بوده و توجه مردم به اين مکان و استفاده از آن جهت [[عبادت]] [[خداوند]] متعال، عبادت خاص و عبادت به معني عام (که تعليم و تربيت و... را شامل مي‌شود) حال همه اين قيود برطرف شده و هيچ عبادتي در آنجا صورت نمي‌گيرد و مثلا از زمين جهت کشاورزي و جاده استفاده مي‌شود آيا اعتبار قبلي همچنان باقي است؟! اگر نص خاصي برآن نباشد جواب سؤال به نظر نگارنده منفي است.(جستجو در کتب اربعه روايي انجام شد و روايت صريحي در اين باب به دست نيامد.) و البته اين مطلب در مورد مدرسه و حمام و امثال آن از اصل موضوعيت نداشته چراکه احکام خاصي در آنها وجود ندارد.
+
مطلب دیگری که نگارنده معتقد است این‌که در صورت خروج زمین [[مسجد]] از انتفاع جهت امر مسجد و استفاده آن برای کشاورزی یا جاده و امثال آن دیگر نباید احکام [[مسجد]] را در آنجا جاری بدانیم چراکه اولا این حکم مستلزم حرج است و در دین حرج وجود ندارد و ثانیا چه دلیل قاطعی بر استمرار تقدس همچون زمینی وجود دارد. این زمین زمانی مسجد نبود و اعتبار معتبر به آن تقدس بخشید و آن را مسجد قرار داد. گردش روزگار بار دیگر این امر اعتباری را تغییر می‌دهد. امور اعتباری قدرت تغییر تکوین و خلقت را ندارد. با [[مسجد]] شدن این زمین در جهان هستی حادثه تکوینی رخ نداده و تقدس [[مسجد]] ناشی از اعتبار بوده و توجه مردم به این مکان و استفاده از آن جهت [[عبادت]] [[خداوند]] متعال، عبادت خاص و عبادت به معنی عام (که تعلیم و تربیت و... را شامل می‌شود) حال همه این قیود برطرف شده و هیچ عبادتی در آنجا صورت نمی‌گیرد و مثلا از زمین جهت کشاورزی و جاده استفاده می‌شود آیا اعتبار قبلی همچنان باقی است؟! اگر نص خاصی برآن نباشد جواب سؤال به نظر نگارنده منفی است.(جستجو در کتب اربعه روایی انجام شد و روایت صریحی در این باب به دست نیامد.) و البته این مطلب در مورد مدرسه و حمام و امثال آن از اصل موضوعیت نداشته چراکه احکام خاصی در آنها وجود ندارد.
  
==قسم دوم وقفيات==  
+
==قسم دوم وقفیات==  
[[وقف خاص]] که [[وقف]] بر ذريه نمونه آن است. و خريد و فروش اين قسم [[وقف]] منع شرعي ندارد. [[مرحوم آيت الله خويي]] مي‌گويد:   
+
[[وقف خاص]] که [[وقف]] بر ذریه نمونه آن است. و خرید و فروش این قسم [[وقف]] منع شرعی ندارد. [[مرحوم آیت الله خویی]] می‌گوید:   
اين قسم وقف اشکالي در جواز بيع آن وجود ندارد. اضافه مالکيت در اينجا هست. و از طرفي تصرف موقوف‌عليهم بر فرض عروض جهتي که مجوز بيع است متعذر مي‌باشد. پس به ناچار بايد بيع آن صحيح باشد.
+
این قسم وقف اشکالی در جواز بیع آن وجود ندارد. اضافه مالکیت در اینجا هست. و از طرفی تصرف موقوف‌علیهم بر فرض عروض جهتی که مجوز بیع است متعذر می‌باشد. پس به ناچار باید بیع آن صحیح باشد.
 
<ref>
 
<ref>
 
مصباح الفقاهه، ج5، ص150.
 
مصباح الفقاهه، ج5، ص150.
 
</ref>
 
</ref>
==قسم سوم وقفيات==  
+
==قسم سوم وقفیات==  
قسم سوم وقف، [[وقف عام]] مثل [[وقف]] بر علما و سادات و طلاب مدارس و زوار و فقرا و امثال آنها. در اين قسم [[وقف]] نيز تمليک وجود دارد و در صورتي که غاصبي آن را غصب کند هم گناه کرده و هم ضامن خواهد بود. (اجتماع حکم تکليفي و وضعي).  
+
قسم سوم وقف، [[وقف عام]] مثل [[وقف]] بر علما و سادات و طلاب مدارس و زوار و فقرا و امثال آنها. در این قسم [[وقف]] نیز تملیک وجود دارد و در صورتی که غاصبی آن را غصب کند هم گناه کرده و هم ضامن خواهد بود. (اجتماع حکم تکلیفی و وضعی).  
شکي در جواز خريد و فروش اين قسم نيز در صورت حصول شرايط وجود ندارد و روايت مشهور امام عليه‌السلام که فرمودند: «الوقف علي حسب ما يوقفها اهلها» وقف برحسب آنچه واقف وقف مي‌کند.
+
شکی در جواز خرید و فروش این قسم نیز در صورت حصول شرایط وجود ندارد و روایت مشهور امام علیه‌السلام که فرمودند: «الوقف علی حسب ما یوقفها اهلها» وقف برحسب آنچه واقف وقف می‌کند.
 
<ref>
 
<ref>
 
وسائل الشیعه ، ج13، ص295.   
 
وسائل الشیعه ، ج13، ص295.   
سطر ۹۱: سطر ۹۴:
 
</ref>
 
</ref>
  
==قسم چهارم وقفيات==  
+
==قسم چهارم وقفیات==  
قسم چهارم وقف، [[وقف عام]] بر جهت عامه بدون اين‌که موقوف‌عليهم مالک عين يا منفعت بشوند بلکه آن‌ها مالک انتفاع و بهره‌بري مي‌گردند همانند وقف زمين و ساختمان و اشيا بر مدارس، رباط، کاروانسراها و...  
+
قسم چهارم وقف، [[وقف عام]] بر جهت عامه بدون این‌که موقوف‌علیهم مالک عین یا منفعت بشوند بلکه آن‌ها مالک انتفاع و بهره‌بری می‌گردند همانند وقف زمین و ساختمان و اشیا بر مدارس، رباط، کاروانسراها و...  
خريد و فروش اين قسم وقف نيز در صورت پيدا شدن مجوزهايي که در ادامه مي‌آيد جايز خواهد بود. حال به مناقشه علمي دو فقيه انديشمند توجه بفرماييد:   
+
خرید و فروش این قسم وقف نیز در صورت پیدا شدن مجوزهایی که در ادامه می‌آید جایز خواهد بود. حال به مناقشه علمی دو فقیه اندیشمند توجه بفرمایید:   
[[مرحوم شيخ انصاري]]، کاروانسراها، مدارس، قبرستان‌ها، پل‌ها و غيره را به [[مساجد]] ملحق کرده و حکم عدم جواز بيع آنها را صادر مي‌کنند.
+
[[مرحوم شیخ انصاری]]، کاروانسراها، مدارس، قبرستان‌ها، پل‌ها و غیره را به [[مساجد]] ملحق کرده و حکم عدم جواز بیع آنها را صادر می‌کنند.
 
<ref>
 
<ref>
 
المکاسب،ج10، ص159.   
 
المکاسب،ج10، ص159.   
 
</ref>
 
</ref>
اما مرحوم آيت الله خويي اين الحاق را نمي‌پذيرند و مي‌نويسند:   
+
اما مرحوم آیت الله خویی این الحاق را نمی‌پذیرند و می‌نویسند:   
در مساجد و مشاهد متبرکه توسط [[وقف]] فک و آزادشدن ملک صورت مي‌گيرد بدون آن‌که اين ملک به تمليک کسي درآيد اما در امثال مدرسه و کاروانسرا و حمام و پل و جاده و... اين موارد ضمن خروج از ملک واقف، به ملک مسلمانان درمي‌آيد. لذا بايد گفت موارد نوع دوم قابليت خريد و فروش را در صورت پيدا شدن مجوز دارند.
+
در مساجد و مشاهد متبرکه توسط [[وقف]] فک و آزادشدن ملک صورت می‌گیرد بدون آن‌که این ملک به تملیک کسی درآید اما در امثال مدرسه و کاروانسرا و حمام و پل و جاده و... این موارد ضمن خروج از ملک واقف، به ملک مسلمانان درمی‌آید. لذا باید گفت موارد نوع دوم قابلیت خرید و فروش را در صورت پیدا شدن مجوز دارند.
 
<ref>
 
<ref>
 
مصباح الفقاهه،ج5، صص151-152.
 
مصباح الفقاهه،ج5، صص151-152.
 
</ref>   
 
</ref>   
حال پس از نقل کلام اين دو بزرگوار نگارنده مي‌گويد:   
+
حال پس از نقل کلام این دو بزرگوار نگارنده می‌گوید:   
همان گونه که بيان شد دلايل ايشان مبني بر منع بيع يا اجاره مسجدي که قابليت مسجديت را از دست داده قابل تأمل و خدشه بود لذا به نظر مي‌رسد فرقي ميان [[مساجد]] و مدارس و... نباشد. واقف مدارس را في سبيل الله براي تحصيل فرزندان مسلمان [[وقف]] کرده و [[مساجد]] را براي نمازگزاري و مراسم فرهنگي و عبادي ديگر. در هر دو مورد مسلمانان منتفع مي‌شوند و ثواب آن را واقف از [[خداوند]] دريافت مي‌کند. بنابراين اگر مجوز بيع پيش آيد براي هر دو است و اگر نيايد براي هر دو است. از نظر عقلي ميان مورد [[مسجد]] و غير مسجد از قبيل مدارس که [[وقف عام]] بوده فرقي وجود ندارد. و گفتيم نص خاصي نيز در مورد منع از بيع زمين [[مساجد]] در صورتي که از قابليت انتفاع مسجد بودن ساقط شود نداريم.   
+
همان گونه که بیان شد دلایل ایشان مبنی بر منع بیع یا اجاره مسجدی که قابلیت مسجدیت را از دست داده قابل تأمل و خدشه بود لذا به نظر می‌رسد فرقی میان [[مساجد]] و مدارس و... نباشد. واقف مدارس را فی سبیل الله برای تحصیل فرزندان مسلمان [[وقف]] کرده و [[مساجد]] را برای نمازگزاری و مراسم فرهنگی و عبادی دیگر. در هر دو مورد مسلمانان منتفع می‌شوند و ثواب آن را واقف از [[خداوند]] دریافت می‌کند. بنابراین اگر مجوز بیع پیش آید برای هر دو است و اگر نیاید برای هر دو است. از نظر عقلی میان مورد [[مسجد]] و غیر مسجد از قبیل مدارس که [[وقف عام]] بوده فرقی وجود ندارد. و گفتیم نص خاصی نیز در مورد منع از بیع زمین [[مساجد]] در صورتی که از قابلیت انتفاع مسجد بودن ساقط شود نداریم.   
لذا ما در مورد الحاق موضوعي اين موارد به [[مسجد]] و [[مشهد]] با [[مرحوم شيخ انصاري]] همراه مي‌شويم و در مورد حکم جواز بيع آنها فتواي [[مرحوم آيت الله خويي]] را که در مورد مدرسه و کاروانسرا و امثال آن است بر همه موارد يعني حتي [[مسجد]] و [[مشهد]] سرايت مي‌دهيم. (البته با حصول موارد تجويز لازم)
+
لذا ما در مورد الحاق موضوعی این موارد به [[مسجد]] و [[مشهد]] با [[مرحوم شیخ انصاری]] همراه می‌شویم و در مورد حکم جواز بیع آنها فتوای [[مرحوم آیت الله خویی]] را که در مورد مدرسه و کاروانسرا و امثال آن است بر همه موارد یعنی حتی [[مسجد]] و [[مشهد]] سرایت می‌دهیم. (البته با حصول موارد تجویز لازم)
==قسم پنجم وقفيات==  
+
==قسم پنجم وقفیات==  
قسم پنجم وقفيات عبارت است از [[وقف]] بر [[وقف]] نظير [[وقف]] اشيا و لوازم مثل فرش و استکان و... بر [[مساجد]] و مشاهد و مدارس و حتي وقف دکان‌ها و حمام‌ها و زمين زراعي و... بر مدارس و [[مساجد]] و معابد.  
+
قسم پنجم وقفیات عبارت است از [[وقف]] بر [[وقف]] نظیر [[وقف]] اشیا و لوازم مثل فرش و استکان و... بر [[مساجد]] و مشاهد و مدارس و حتی وقف دکان‌ها و حمام‌ها و زمین زراعی و... بر مدارس و [[مساجد]] و معابد.  
[[مرحوم شيخ انصاري]] همان‌طور که حکم مدارس و حمام‌ها و... را به [[مساجد]] ملحق ساخت حکم اشيا و لوازم آنها را نيز به [[مساجد]] ملحق مي‌سازد.  
+
[[مرحوم شیخ انصاری]] همان‌طور که حکم مدارس و حمام‌ها و... را به [[مساجد]] ملحق ساخت حکم اشیا و لوازم آنها را نیز به [[مساجد]] ملحق می‌سازد.  
آن گاه خود تأملي کرده و مي‌گويد: «هذه کله حسن علي تقدير کون الوقف فيها فک ملک لا تمليکا» اين الحاق نيکوست در صورتي که وقف اين اشيا را مثل [[مسجد]] صرف فک ملک بدانيم. اما اگر آنها را تمليک براي مسلمانان دانستيم حکم آن جواز خواهد بود.
+
آن گاه خود تأملی کرده و می‌گوید: «هذه کله حسن علی تقدیر کون الوقف فیها فک ملک لا تملیکا» این الحاق نیکوست در صورتی که وقف این اشیا را مثل [[مسجد]] صرف فک ملک بدانیم. اما اگر آنها را تملیک برای مسلمانان دانستیم حکم آن جواز خواهد بود.
 
<ref>
 
<ref>
 
المکاسب، ج10، ص159.
 
المکاسب، ج10، ص159.
 
</ref>   
 
</ref>   
اما مرحوم آيت الله خويي حکم اين اشيا و لوازم را نيز همانند اصل مدارس و پل‌ها و کاروانسراها و... قابل خريد و فروش مي‌داند و مي‌نويسد:   
+
اما مرحوم آیت الله خویی حکم این اشیا و لوازم را نیز همانند اصل مدارس و پل‌ها و کاروانسراها و... قابل خرید و فروش می‌داند و می‌نویسد:   
اضافه ملکيه خفيفةالمؤنه است همان‌طور که مي‌توان ملک را به احيا و ذوي‌الشعور اضافه کرد همين‌طور مي‌توان به غيرذوي‌الشعور اضافه نمود. لذا آلات مسجد و قناديل مشاهد در هنگام عروض مجوز قابل فروش هستند. ايشان در ادامه بحث نوشته‌اند:   
+
اضافه ملکیه خفیفةالمؤنه است همان‌طور که می‌توان ملک را به احیا و ذوی‌الشعور اضافه کرد همین‌طور می‌توان به غیرذوی‌الشعور اضافه نمود. لذا آلات مسجد و قنادیل مشاهد در هنگام عروض مجوز قابل فروش هستند. ایشان در ادامه بحث نوشته‌اند:   
و از اين قبيل است اجزاي مستحدثه در [[مسجد]] و [[مشهد]] مثل سقف و ديوارها و مثل آنها که اينها از نوع تمليک مسجد است (و نه تحرير) و لذا بيع آن پس از خراب جايز مي‌باشد در صورتي که در همان‌جا قابل مصرف نباشد بلکه شايد بتوان گفت حتي اگر اين اجزا مستحدث نباشند همين حکم را دارند.(مثلا کسي بنايي ساخته و آن را مسجد کرده باشد.) و به تحليل دقيق‌تر مسجد و مشهد عبارت از اين اجزا نيست بلکه مسجد عبارت است از مکاني که جسم به آن محتاج است و اين مکان نه خاک است و نه هوا و نه... و خاک و هوا و... اينها همه به آن مکاني محتاجند که آن مکان مسجد است و لذا اگر همه اجزا و [[مسجد]] از خاک و ديوار و سقف و... را به محل ديگر انتقال دهند و به جاي آن خاک‌هاي ديگري بياورند حکم [[مسجد]] بر اجزاي جديد سوار مي‌شود و از اجزاي خارج شده منسلخ مي‌گردد و اين حکم در مورد املاک ديگر نيز وجود دارد... .
+
و از این قبیل است اجزای مستحدثه در [[مسجد]] و [[مشهد]] مثل سقف و دیوارها و مثل آنها که اینها از نوع تملیک مسجد است (و نه تحریر) و لذا بیع آن پس از خراب جایز می‌باشد در صورتی که در همان‌جا قابل مصرف نباشد بلکه شاید بتوان گفت حتی اگر این اجزا مستحدث نباشند همین حکم را دارند.(مثلا کسی بنایی ساخته و آن را مسجد کرده باشد.) و به تحلیل دقیق‌تر مسجد و مشهد عبارت از این اجزا نیست بلکه مسجد عبارت است از مکانی که جسم به آن محتاج است و این مکان نه خاک است و نه هوا و نه... و خاک و هوا و... اینها همه به آن مکانی محتاجند که آن مکان مسجد است و لذا اگر همه اجزا و [[مسجد]] از خاک و دیوار و سقف و... را به محل دیگر انتقال دهند و به جای آن خاک‌های دیگری بیاورند حکم [[مسجد]] بر اجزای جدید سوار می‌شود و از اجزای خارج شده منسلخ می‌گردد و این حکم در مورد املاک دیگر نیز وجود دارد... .
 
<ref>
 
<ref>
 
مصباح الفقاهه، ج5، صص153-156.
 
مصباح الفقاهه، ج5، صص153-156.
 
</ref>   
 
</ref>   
نگارنده مي‌گويد:   
+
نگارنده می‌گوید:   
اگرچه ما در بحث‌هاي قبلي از نظر عقلي، اجاره و بيع امثال [[مسجد]] را مجاز دانستيم اما در اين قسمت براساس مبناهاي موجود فقها با [[مرحوم آيت الله خويي]] مناقشه داريم چراکه ايشان محرَّر و مورد تحرير را صرف مکاني دانسته که از هرچيز خالي است. يعني مکان به معني فلسفي آن. آيا وقتي کسي بنايي را وقف [[مسجد]] مي‌کند او مکان خالي از هر شيء را [[وقف مسجد]] مي‌سازد يا آن مکان همراه با يک سري اجسام مثل زمين و ديوار و سقف را؟! بله در مورد تمليکي بودن اجزاي مستحدثه مي‌توان قول شما را پذيرفت اما در مورد مسجدي که بناي آن قبلا وجود داشته و حداقل در مورد زمين آن نمي‌توان گفت کسي حق دارد خاک زمين مسجد را (إلي تخوم الأرض) به فروش برساند و آن گاه مکان آن مسجدي که براي عبادت آدميان است همانند يک چاه عميق باشد و بگوييم اين فضا مسجد است بله مي‌تواند اين چاه عميق که از دو طرف پايين و بالا نهايتي ندارد مسجد ملائکه و موجودات غيرمادي باشد! اما مسجد آدميان تنها مکان خالي از جسم نيست بلکه مکان پر از اجسام مادي است. به نظر مي‌رسد در اينجا در فقه ديد عميق فلسفي و عقلي وارد شده و از ديد عرفي دور مانده است.
+
اگرچه ما در بحث‌های قبلی از نظر عقلی، اجاره و بیع امثال [[مسجد]] را مجاز دانستیم اما در این قسمت براساس مبناهای موجود فقها با [[مرحوم آیت الله خویی]] مناقشه داریم چراکه ایشان محرَّر و مورد تحریر را صرف مکانی دانسته که از هرچیز خالی است. یعنی مکان به معنی فلسفی آن. آیا وقتی کسی بنایی را وقف [[مسجد]] می‌کند او مکان خالی از هر شیء را [[وقف مسجد]] می‌سازد یا آن مکان همراه با یک سری اجسام مثل زمین و دیوار و سقف را؟! بله در مورد تملیکی بودن اجزای مستحدثه می‌توان قول شما را پذیرفت اما در مورد مسجدی که بنای آن قبلا وجود داشته و حداقل در مورد زمین آن نمی‌توان گفت کسی حق دارد خاک زمین مسجد را (إلی تخوم الأرض) به فروش برساند و آن گاه مکان آن مسجدی که برای عبادت آدمیان است همانند یک چاه عمیق باشد و بگوییم این فضا مسجد است بله می‌تواند این چاه عمیق که از دو طرف پایین و بالا نهایتی ندارد مسجد ملائکه و موجودات غیرمادی باشد! اما مسجد آدمیان تنها مکان خالی از جسم نیست بلکه مکان پر از اجسام مادی است. به نظر می‌رسد در اینجا در فقه دید عمیق فلسفی و عقلی وارد شده و از دید عرفی دور مانده است.
==افاضات مرحوم ناييني از زبان مرحوم اراکي==  
+
==افاضات مرحوم نایینی از زبان مرحوم اراکی==  
به نظر مي‌رسد آنچه که تاکنون به هنگام تأمل در کلام آيات عظام شيخ انصاري و خويي بيان گرديد و بيع همه اقسام [[وقف]] را در فرض وجود مجوز جايز دانستيم بتوان از کلام مرحوم ناييني براي آن مؤيدي يافت به خلاصه گفتار [[مرحوم آيت الله اراکي(ره)]] توجه فرماييد: ايشان پس از طرح نظر شيخ انصاري(ره) پيرامون وقف مؤبد و نقل کلام استادشان پيرامون احتمالات مختلف در حقيقت [[وقف]] مي‌نويسند:   
+
به نظر می‌رسد آنچه که تاکنون به هنگام تأمل در کلام آیات عظام شیخ انصاری و خویی بیان گردید و بیع همه اقسام [[وقف]] را در فرض وجود مجوز جایز دانستیم بتوان از کلام مرحوم نایینی برای آن مؤیدی یافت به خلاصه گفتار [[مرحوم آیت الله اراکی(ره)]] توجه فرمایید: ایشان پس از طرح نظر شیخ انصاری(ره) پیرامون وقف مؤبد و نقل کلام استادشان پیرامون احتمالات مختلف در حقیقت [[وقف]] می‌نویسند:   
گاه انسان چيزي را بر کساني [[وقف]] مي‌کند و گاه بر اعمالي، اگر فقها فروش اشياء وقف شده بر اشخاص را در صورت بروز مجوزات بيع جايز مي‌دانند بايد فروش بيع مثل اشياي [[مسجد]] را هم جايز بدانند که اين [[وقف]] به جاي وقف بر اشخاص بر اعمالي مثل عبادت و تعليم و تربيت وقف شده است و با اندک مؤونه‌اي مي‌توان آن را وقف بر مسلمانان دانست.  
+
گاه انسان چیزی را بر کسانی [[وقف]] می‌کند و گاه بر اعمالی، اگر فقها فروش اشیاء وقف شده بر اشخاص را در صورت بروز مجوزات بیع جایز می‌دانند باید فروش بیع مثل اشیای [[مسجد]] را هم جایز بدانند که این [[وقف]] به جای وقف بر اشخاص بر اعمالی مثل عبادت و تعلیم و تربیت وقف شده است و با اندک مؤونه‌ای می‌توان آن را وقف بر مسلمانان دانست.  
و سپس ايشان به اشکالات احتمالي در اين زمينه پاسخ مي‌دهند و در نهايت اين انتساب را عرفي مي‌دانند و خريد و فروش و تبديل آن را جايز مي‌شمرند.
+
و سپس ایشان به اشکالات احتمالی در این زمینه پاسخ می‌دهند و در نهایت این انتساب را عرفی می‌دانند و خرید و فروش و تبدیل آن را جایز می‌شمرند.
 
<ref>
 
<ref>
 
کتاب البیع ، ج2، صص88-90.
 
کتاب البیع ، ج2، صص88-90.
 
</ref>
 
</ref>
==جمع بندي و خلاصه آنچه تاکنون گذشت==  
+
==جمع بندی و خلاصه آنچه تاکنون گذشت==  
همان‌طور که بيان شد در صورتي که نص صريحي مبني بر عدم جواز بيع [[مسجد]] و امثال آن وجود نداشته باشد در صورت وجود مجوز و با فرض اين‌که نمي‌شود از زمين مسجد و امثال آن استفاده مسجديت و امثال آن نمود، از نظر اصول و قواعد عقلي، بيع و اجاره آن اشکال ندارد و غايت احتياط آن است که به خريدار توصيه شود از آنجا که اين زمين روزي متعلق به [[مسجد]] بوده، شأن قبلي آن را مورد توجه قرار داده و مثلا از تنجيس آن خودداري کند اگرچه اين توصيه نيز نوعي عمل به احتياط است و الا دليل قاطعي بر لزوم آن وجود ندارد همان‌طور که اين زمين مقدس قبل از خواندن صيغه وقف آداب ويژه‌اي نداشت الآن هم (بر فرض مجوز لازم) از حالت وقف بودن و مسجديت خارج شده و آن آداب را ندارد. اللهّم الا من جهة الاحترام کما نحترم تراب قبور الصالحين بجهة احترام ارواحهم.
+
همان‌طور که بیان شد در صورتی که نص صریحی مبنی بر عدم جواز بیع [[مسجد]] و امثال آن وجود نداشته باشد در صورت وجود مجوز و با فرض این‌که نمی‌شود از زمین مسجد و امثال آن استفاده مسجدیت و امثال آن نمود، از نظر اصول و قواعد عقلی، بیع و اجاره آن اشکال ندارد و غایت احتیاط آن است که به خریدار توصیه شود از آنجا که این زمین روزی متعلق به [[مسجد]] بوده، شأن قبلی آن را مورد توجه قرار داده و مثلا از تنجیس آن خودداری کند اگرچه این توصیه نیز نوعی عمل به احتیاط است و الا دلیل قاطعی بر لزوم آن وجود ندارد همان‌طور که این زمین مقدس قبل از خواندن صیغه وقف آداب ویژه‌ای نداشت الآن هم (بر فرض مجوز لازم) از حالت وقف بودن و مسجدیت خارج شده و آن آداب را ندارد. اللهّم الا من جهة الاحترام کما نحترم تراب قبور الصالحین بجهة احترام ارواحهم.
==صور جواز بيع وقف==  
+
==صور جواز بیع وقف==  
[[مرحوم شيخ انصاري]] صور جواز '''بيع وقف''' را در ده مورد مطرح کرده که البته اين صور در مواردي قابل قبول است که از اساس '''بيع وقف''' ممکن باشد بنابراين براساس مبناي بزرگاني که مثلا بيع [[مسجد]] را به هيچ وجه جايز نمي‌دانند طبعا اين صور ده گانه نمي‌تواند جواز بيع آن را نتيجه دهد. در مواردي که بيع ممکن باشد اين صور، بيع را از حالت امکان درآورده آن را تجويز مي‌نمايند. ما در اين مقاله برخي از صور ده گانه را مطرح و بررسي مي‌نماييم.  
+
[[مرحوم شیخ انصاری]] صور جواز '''بیع وقف''' را در ده مورد مطرح کرده که البته این صور در مواردی قابل قبول است که از اساس '''بیع وقف''' ممکن باشد بنابراین براساس مبنای بزرگانی که مثلا بیع [[مسجد]] را به هیچ وجه جایز نمی‌دانند طبعا این صور ده گانه نمی‌تواند جواز بیع آن را نتیجه دهد. در مواردی که بیع ممکن باشد این صور، بیع را از حالت امکان درآورده آن را تجویز می‌نمایند. ما در این مقاله برخی از صور ده گانه را مطرح و بررسی می‌نماییم.  
  
 
>صورت اول
 
>صورت اول
  
>صورت دوم جواز بيع وقف
+
>صورت دوم جواز بیع وقف
  
>صورت سوم مجوز بيع
+
>صورت سوم مجوز بیع
  
>صورت چهارم مجوز بيع وقف
+
>صورت چهارم مجوز بیع وقف
  
>صورت پنجم مجوز بيع وقف
+
>صورت پنجم مجوز بیع وقف
 
==صورت اول==  
 
==صورت اول==  
[[وقف]] به گونه‌اي خراب شود که انتفاع با بقاء عين آن ممکن نباشد مثل حيوان ذبح شده و ستون چوبي پوسيده و حصير کهنه شده. مرحوم شيخ انصاري جواز را به اين دليل مي‌داند که ادله منع بيع وقف در اينجا جريان ندارد:   
+
[[وقف]] به گونه‌ای خراب شود که انتفاع با بقاء عین آن ممکن نباشد مثل حیوان ذبح شده و ستون چوبی پوسیده و حصیر کهنه شده. مرحوم شیخ انصاری جواز را به این دلیل می‌داند که ادله منع بیع وقف در اینجا جریان ندارد:   
  
1- اجماع واضح است که جريان ندارد.  
+
1- اجماع واضح است که جریان ندارد.  
  
2- قول امام عليه‌السلام: «لا يجوز شراء الوقف» به غير اين حالت انصراف دارد.  
+
2- قول امام علیه‌السلام: «لا یجوز شراء الوقف» به غیر این حالت انصراف دارد.  
  
3- حديث شريف: «الوقوف علي حسب ما يوقفها اهلها» براي بيان وجوب مراعات کيفيت مرسومه در انتشار وقف بيان شده و عدم جواز بيع از اين کيفيات نيست بلکه از احکام وقف است.  
+
3- حدیث شریف: «الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها» برای بیان وجوب مراعات کیفیت مرسومه در انتشار وقف بیان شده و عدم جواز بیع از این کیفیات نیست بلکه از احکام وقف است.  
  
4- جواز بيع با قصد واقف منافاتي ندارد چرا که اين موقوفه ملک بطون است و در صورت اذن بطن موجود و اولياء ساير بطون (که حاکم يا متولي است.) بيع آن اشکالي ندارد و خلاصه اين‌که امر دائر ميان سه امر است:   
+
4- جواز بیع با قصد واقف منافاتی ندارد چرا که این موقوفه ملک بطون است و در صورت اذن بطن موجود و اولیاء سایر بطون (که حاکم یا متولی است.) بیع آن اشکالی ندارد و خلاصه این‌که امر دائر میان سه امر است:   
  
الف) تعطيل وقف تا خود به خود تلف شود.  
+
الف) تعطیل وقف تا خود به خود تلف شود.  
  
 
ب) بطن موجود استفاده ببرد تا تلف شود.  
 
ب) بطن موجود استفاده ببرد تا تلف شود.  
  
ج) تبديل وقف به چيزي که مي‌ماند و همه بطن‌ها از آن بهره مي‌برند و واضح است که شکل سوم از دو مورد ديگر بهتر است و مطلوب مي‌باشد.
+
ج) تبدیل وقف به چیزی که می‌ماند و همه بطن‌ها از آن بهره می‌برند و واضح است که شکل سوم از دو مورد دیگر بهتر است و مطلوب می‌باشد.
 
<ref>
 
<ref>
 
المکاسب ، ج10، ص166.
 
المکاسب ، ج10، ص166.
 
</ref>   
 
</ref>   
مرحوم آيت الله خويي پس از توضيح آنچه مرحوم شيخ بيان نمود، و نقد برخي از آنها بهترين دليل جواز بيع را دليل چهارم مي‌داند و آن را به گونه‌اي ديگر بيان کرده و تقرير مي‌نمايد. به خلاصه‌اي از افاضات ايشان توجه بفرماييد:   
+
مرحوم آیت الله خویی پس از توضیح آنچه مرحوم شیخ بیان نمود، و نقد برخی از آنها بهترین دلیل جواز بیع را دلیل چهارم می‌داند و آن را به گونه‌ای دیگر بیان کرده و تقریر می‌نماید. به خلاصه‌ای از افاضات ایشان توجه بفرمایید:   
عبارتي که در روايت آمده و مي‌گويد «اين را [[وقف]] کردم تا زماني که [[خدا]] زمين و هرچه در آن است را ارث ببرد.» (يعني تا روز قيامت) با آن‌که عين موقوفه تا روز قيامت بقاء ندارد و از طرفي وقف منقطع بي معنا است پس اين عبارت دلالت دارد بر آن‌که مال وقفي تا آنجا که قابليت انتفاع دارد براي موقوف‌عليهم است و اگر عين آن اين قابليت را از دست دهد بايد آن را به عين ديگر از همان جنس يا جنسي ديگر تبديل کرد.
+
عبارتی که در روایت آمده و می‌گوید «این را [[وقف]] کردم تا زمانی که [[خدا]] زمین و هرچه در آن است را ارث ببرد.» (یعنی تا روز قیامت) با آن‌که عین موقوفه تا روز قیامت بقاء ندارد و از طرفی وقف منقطع بی معنا است پس این عبارت دلالت دارد بر آن‌که مال وقفی تا آنجا که قابلیت انتفاع دارد برای موقوف‌علیهم است و اگر عین آن این قابلیت را از دست دهد باید آن را به عین دیگر از همان جنس یا جنسی دیگر تبدیل کرد.
 
<ref>
 
<ref>
 
مصباح الفقاهه، ج5، صص160-161.
 
مصباح الفقاهه، ج5، صص160-161.
 
</ref>
 
</ref>
 
    
 
    
ايشان عمومات داله بر صحت معاملات مثل «أوفوا بالعقود»، «أحل الله البيع»، «إلا ان تکون تجارة عن تراض» و... را مقتضي صحت '''بيع وقف''' در صورت سقوط از انتفاع مي‌داند چراکه ادله مانع از '''بيع وقف''' در صورت سقوط انتفاع وقف از مانعيت ساقط مي‌شوند و ادله مثبت اقتضاي خود را مي‌بخشد. ادله مانعه براي عين موقوفه‌اي است که به حال خود باقي و انتفاع از آن در جهتي که واقف وقف نموده ميسر باشد.
+
ایشان عمومات داله بر صحت معاملات مثل «أوفوا بالعقود»، «أحل الله البیع»، «إلا ان تکون تجارة عن تراض» و... را مقتضی صحت '''بیع وقف''' در صورت سقوط از انتفاع می‌داند چراکه ادله مانع از '''بیع وقف''' در صورت سقوط انتفاع وقف از مانعیت ساقط می‌شوند و ادله مثبت اقتضای خود را می‌بخشد. ادله مانعه برای عین موقوفه‌ای است که به حال خود باقی و انتفاع از آن در جهتی که واقف وقف نموده میسر باشد.
 
<ref>
 
<ref>
 
همان، ص162.
 
همان، ص162.
 
</ref>   
 
</ref>   
[[حضرت آيت الله روحاني]] نيز دلايل مرحوم شيخ مبني بر جواز بيع مذکور را مورد نقد و بررسي قرار داده و ما تنها نقد ايشان بر دليل آخري شيخ را (که به نظر نگارنده روشن‌ترين دليل مي‌باشد.) مطرح و بررسي مي‌کنيم. ايشان مي‌نويسد:   
+
[[حضرت آیت الله روحانی]] نیز دلایل مرحوم شیخ مبنی بر جواز بیع مذکور را مورد نقد و بررسی قرار داده و ما تنها نقد ایشان بر دلیل آخری شیخ را (که به نظر نگارنده روشن‌ترین دلیل می‌باشد.) مطرح و بررسی می‌کنیم. ایشان می‌نویسد:   
بر استدلال شيخ که فرمود تعطيل شيء تا تلف شود با حقوق [[خدا]] و واقف و موقف عليه منافات دارد اين اشکال را داريم که:   
+
بر استدلال شیخ که فرمود تعطیل شیء تا تلف شود با حقوق [[خدا]] و واقف و موقف علیه منافات دارد این اشکال را داریم که:   
اين حقوقي که از آنها نام برديد ثابت نيست و ما تعبد به عدم بيع داريم و همان را مي‌گيريم.   
+
این حقوقی که از آنها نام بردید ثابت نیست و ما تعبد به عدم بیع داریم و همان را می‌گیریم.   
به عبارت ديگر تعبد اقتضا دارد اجازه دهيم عين موقوفه تلف شود و در اينجا حقّي براي خدا و واقف و موقوف‌عليهم وجود ندارد.
+
به عبارت دیگر تعبد اقتضا دارد اجازه دهیم عین موقوفه تلف شود و در اینجا حقّی برای خدا و واقف و موقوف‌علیهم وجود ندارد.
 
<ref>
 
<ref>
 
منهاج الفقاهه، ج4، ص396.
 
منهاج الفقاهه، ج4، ص396.
 
</ref>   
 
</ref>   
نگارنده در آنچه اين فقيه بزرگوار فرموده مناقشه دارد:   
+
نگارنده در آنچه این فقیه بزرگوار فرموده مناقشه دارد:   
وجود حق براي [[خدا]] و واقف و موقوف‌عليهم يک مطلب بديهي و ضروري است و نياز به اثبات ندارد. حق موقوف‌عليهم بسيار بديهي، حق واقف بديهي و حق خداوندي که حکم مفيد و پرثمري مثل وقف را بر ما نازل کرده تا انسان‌ها از اين راه به بسياري از منافع دست پيدا کنند نيز بديهي و ضروري است لذا ترديد در وجود اين حقوق نوعي مکابره به حساب مي‌آيد. و بر فرض که کسي در حق [[خدا]] و حق واقف ترديد کند، حق موقوف‌عليهم قابل ترديد نيست و استدلال مورد نظر بر حق موقوف‌عليهم تکيه دارد. و اما وجود روايات دال بر منع '''بيع وقف''' همان‌طور که قبلا در کلام [[مرحوم آيت الله خويي]] نيز آمد، امضاء چيزي است که توسط واقف انشاء شده و اگر کسي بگويد ارتباطي به انشاء واقف ندارد و صرفا يک حکم تعبدي است آن هم در مسأله‌اي که از عباديات نيست بلکه از معاملات است او نيازمند آوردن دليل است چراکه اصل در مسائل غير عبادي، غير تعبدي بودنِ آنهاست نه تعبدي بودن آنها. کمتر امر و نهيي در مورد امور غير عبادي خصوصا در معاملات وجود دارد که انسان به فلسفه و حکمت آن نتواند پي ببرد.  
+
وجود حق برای [[خدا]] و واقف و موقوف‌علیهم یک مطلب بدیهی و ضروری است و نیاز به اثبات ندارد. حق موقوف‌علیهم بسیار بدیهی، حق واقف بدیهی و حق خداوندی که حکم مفید و پرثمری مثل وقف را بر ما نازل کرده تا انسان‌ها از این راه به بسیاری از منافع دست پیدا کنند نیز بدیهی و ضروری است لذا تردید در وجود این حقوق نوعی مکابره به حساب می‌آید. و بر فرض که کسی در حق [[خدا]] و حق واقف تردید کند، حق موقوف‌علیهم قابل تردید نیست و استدلال مورد نظر بر حق موقوف‌علیهم تکیه دارد. و اما وجود روایات دال بر منع '''بیع وقف''' همان‌طور که قبلا در کلام [[مرحوم آیت الله خویی]] نیز آمد، امضاء چیزی است که توسط واقف انشاء شده و اگر کسی بگوید ارتباطی به انشاء واقف ندارد و صرفا یک حکم تعبدی است آن هم در مسأله‌ای که از عبادیات نیست بلکه از معاملات است او نیازمند آوردن دلیل است چراکه اصل در مسائل غیر عبادی، غیر تعبدی بودنِ آنهاست نه تعبدی بودن آنها. کمتر امر و نهیی در مورد امور غیر عبادی خصوصا در معاملات وجود دارد که انسان به فلسفه و حکمت آن نتواند پی ببرد.  
ادامه کلام مرحوم آيت الله روحاني:   
+
ادامه کلام مرحوم آیت الله روحانی:   
الثاني:   
+
الثانی:   
لو سلم هذه الحقوق يعني اگر کسي اين حقوق را مسلم بداند، اين حقوق به عين موقوفه متعلق است و در صورتي وجود دارد که عين موقوفه داراي منافعي باشد و اگر عين موقوفه منفعت نداشته باشد حقي براي موقوف‌عليه نيست و حقي براي واقف و يا [[خدا]] نيز در اين صورت وجود ندارد تا به خاطر آن بخواهيم براي رعايت آن حقوق به جواز بيع نظر دهيم مگر آن‌که کسي بگويد حقوق قائم بر عين و ماليت است اما اين خود يک ادعا است و اول بحث مي‌باشد.
+
لو سلم هذه الحقوق یعنی اگر کسی این حقوق را مسلم بداند، این حقوق به عین موقوفه متعلق است و در صورتی وجود دارد که عین موقوفه دارای منافعی باشد و اگر عین موقوفه منفعت نداشته باشد حقی برای موقوف‌علیه نیست و حقی برای واقف و یا [[خدا]] نیز در این صورت وجود ندارد تا به خاطر آن بخواهیم برای رعایت آن حقوق به جواز بیع نظر دهیم مگر آن‌که کسی بگوید حقوق قائم بر عین و مالیت است اما این خود یک ادعا است و اول بحث می‌باشد.
 
<ref>
 
<ref>
 
همان.
 
همان.
 
</ref>
 
</ref>
 
    
 
    
نگارنده مي‌گويد:   
+
نگارنده می‌گوید:   
شما خود در آخر کلام جواب خودتان را داديد و ما تصريح مي‌کنيم که حقوق قائم بر اعم از عين و ماليت است و اصلا ارزش عين به ماليت آن است. اگر ماليت را از عين بگيريم ارزشي نخواهد داشت و اين يک مطلب بديهي و بي نياز به استدلال است لذا اول بحث خواندن آن وجهي ندارد.  
+
شما خود در آخر کلام جواب خودتان را دادید و ما تصریح می‌کنیم که حقوق قائم بر اعم از عین و مالیت است و اصلا ارزش عین به مالیت آن است. اگر مالیت را از عین بگیریم ارزشی نخواهد داشت و این یک مطلب بدیهی و بی نیاز به استدلال است لذا اول بحث خواندن آن وجهی ندارد.  
ادامه افاضات مرحوم آيت الله روحاني:   
+
ادامه افاضات مرحوم آیت الله روحانی:   
اين‌که تضييع مال حرام است مي‌گوييم حرام بودن مثل همچون تضييعي مسلّم نيست و بر فرض تسليم حرمت آن به شرط آن است که شارع تجويز تضييع نداده باشد و حال آن‌که عموم دليل منع از بيع وقف اين تجويز را در اختيار ما قرار داده است. کما اين‌که شارع در اتلاف آلات لهو، تضييع آنها را جايز دانسته است.
+
این‌که تضییع مال حرام است می‌گوییم حرام بودن مثل همچون تضییعی مسلّم نیست و بر فرض تسلیم حرمت آن به شرط آن است که شارع تجویز تضییع نداده باشد و حال آن‌که عموم دلیل منع از بیع وقف این تجویز را در اختیار ما قرار داده است. کما این‌که شارع در اتلاف آلات لهو، تضییع آنها را جایز دانسته است.
 
<ref>
 
<ref>
 
همان.
 
همان.
 
</ref>
 
</ref>
 
    
 
    
نگارنده مي‌گويد:   
+
نگارنده می‌گوید:   
چگونه تضييع وقف ديگران حرمتش مسلم نباشد در حالي که حرمت عقلي آن بديهي و حرمت شرعي آن از راه رواياتي که در مورد تضييع حقوق ديگران است ثابت مي‌باشد و آيه شريفه «فمن يعمل مثقال ذرة شراً يره» نيز به نوعي بر اين حرمت و ترتب عقاب دلالت دارد چراکه مسلم است تضييع حقوق ديگران خير نيست پس شر است. ايشان سپس مي‌فرمايند بر فرض حرمت تضييع، اين حرمت در جايي است که تجويزي از شارع وجود نداشته باشد و عرض ما اين است که اولا: «ما من عام الا و قد خصّ» و اگر شما دليل منع از بيع وقف را عام مي‌دانيد در کنار آن دلايل خاصي نيز وجود دارد که دامنه اين عموم را کوتاه‌تر مي‌سازد و از طرفي در مقابل عمومي که شما نسبت به ادله منع از '''بيع وقف''' ادعا داريد، ما نيز ادعاي عموميت ادله جواز بيع و تجارت و وفاي به عهد و... را مطرح مي‌کنيم و به ناچار اين دو در مقابل هم، نسبت عموم و خصوص من وجه خواهند داشت و جهت رفع تعارض لازم است از عموميت هر دو دسته دست بکشيم. اما اين‌که مي‌فرماييد اين تضييع به حکم شارع است، عرض مي‌کنيم اگر در جايي در مقابل يک امر بي ارزش، امر با ارزش و مفيدي نصيب انسان شود عقل تحمل آن امر بي ارزش را مي‌پذيرد در حالي که در ما نحن فيه با تضييع حق موقوف‌عليهم ثمره مفيدي عايد نمي‌شود آن گاه چگونه مي‌تواند عقل بپذيرد که شارع يک امر بي ارزش و مضر را تجويز بلکه امر نموده باشد؟! «... قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَي اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» (اعراف/28) با اين بيان که عقل اين را مسلم مي‌داند که تضييع حقوق ديگران معروف نبوده و منکر مي‌باشد. اما قياس اين مطلب به آلات لهو و سپس جريان جواز اتلاف آن خارج از آن‌که ناصحيح بودن قياس اين دو موضوع نيازمند بحث نيست، قياس حکمي اين دو نيز نوعي تمثيل منطقي بوده که به نظر خود شما فقيه بزرگوار و ديگر فقهاي شيعه مردود است به علاوه در مورد آلات لهو نيز آنجا که بشود آلات لهو را به گونه‌اي تغيير داد که بتوان از آن استفاده جايز برد، نابود کردن کلي آن جايز نيست.
+
چگونه تضییع وقف دیگران حرمتش مسلم نباشد در حالی که حرمت عقلی آن بدیهی و حرمت شرعی آن از راه روایاتی که در مورد تضییع حقوق دیگران است ثابت می‌باشد و آیه شریفه «فمن یعمل مثقال ذرة شراً یره» نیز به نوعی بر این حرمت و ترتب عقاب دلالت دارد چراکه مسلم است تضییع حقوق دیگران خیر نیست پس شر است. ایشان سپس می‌فرمایند بر فرض حرمت تضییع، این حرمت در جایی است که تجویزی از شارع وجود نداشته باشد و عرض ما این است که اولا: «ما من عام الا و قد خصّ» و اگر شما دلیل منع از بیع وقف را عام می‌دانید در کنار آن دلایل خاصی نیز وجود دارد که دامنه این عموم را کوتاه‌تر می‌سازد و از طرفی در مقابل عمومی که شما نسبت به ادله منع از '''بیع وقف''' ادعا دارید، ما نیز ادعای عمومیت ادله جواز بیع و تجارت و وفای به عهد و... را مطرح می‌کنیم و به ناچار این دو در مقابل هم، نسبت عموم و خصوص من وجه خواهند داشت و جهت رفع تعارض لازم است از عمومیت هر دو دسته دست بکشیم. اما این‌که می‌فرمایید این تضییع به حکم شارع است، عرض می‌کنیم اگر در جایی در مقابل یک امر بی ارزش، امر با ارزش و مفیدی نصیب انسان شود عقل تحمل آن امر بی ارزش را می‌پذیرد در حالی که در ما نحن فیه با تضییع حق موقوف‌علیهم ثمره مفیدی عاید نمی‌شود آن گاه چگونه می‌تواند عقل بپذیرد که شارع یک امر بی ارزش و مضر را تجویز بلکه امر نموده باشد؟! «... قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» (اعراف/28) با این بیان که عقل این را مسلم می‌داند که تضییع حقوق دیگران معروف نبوده و منکر می‌باشد. اما قیاس این مطلب به آلات لهو و سپس جریان جواز اتلاف آن خارج از آن‌که ناصحیح بودن قیاس این دو موضوع نیازمند بحث نیست، قیاس حکمی این دو نیز نوعی تمثیل منطقی بوده که به نظر خود شما فقیه بزرگوار و دیگر فقهای شیعه مردود است به علاوه در مورد آلات لهو نیز آنجا که بشود آلات لهو را به گونه‌ای تغییر داد که بتوان از آن استفاده جایز برد، نابود کردن کلی آن جایز نیست.
==صورت دوم جواز بيع وقف==  
+
==صورت دوم جواز بیع وقف==  
صورت دوم آن است که عين موقوفه به قدري خراب شود که از حد انتفاع قابل توجه ساقط گردد به طوري که عرف منفعت حاصل از آن را منفعت نداند مثلا اگر خانه‌اي خراب شود و صرفا از زمين آن استفاده گردد، عرف منفعت خانه را براي آن تصور نمي‌کند.  
+
صورت دوم آن است که عین موقوفه به قدری خراب شود که از حد انتفاع قابل توجه ساقط گردد به طوری که عرف منفعت حاصل از آن را منفعت نداند مثلا اگر خانه‌ای خراب شود و صرفا از زمین آن استفاده گردد، عرف منفعت خانه را برای آن تصور نمی‌کند.  
مرحوم شيخ انصاري مي‌نويسد:   
+
مرحوم شیخ انصاری می‌نویسد:   
حال در صورت فروش، اگر با ثمن حاصله مي‌توان عيني را تهيه کرد که منفعتش به اندازه منفعت همين زمين است اشکالي در عدم جواز بيع نداريم اما اگر با ثمن حاصله مي‌توان عيني تهيه کرد که منفعش بيش از منفعت عرصه يا مساوي منفعت خانه باشد، آن گاه در جواز بيع همچون موردي دو وجه وجود دارد. وجه جواز روشن است و وجه عدم جواز آن‌که:   
+
حال در صورت فروش، اگر با ثمن حاصله می‌توان عینی را تهیه کرد که منفعتش به اندازه منفعت همین زمین است اشکالی در عدم جواز بیع نداریم اما اگر با ثمن حاصله می‌توان عینی تهیه کرد که منفعش بیش از منفعت عرصه یا مساوی منفعت خانه باشد، آن گاه در جواز بیع همچون موردی دو وجه وجود دارد. وجه جواز روشن است و وجه عدم جواز آن‌که:   
دليلي بر جواز فروش نداريم بلکه دليل منع آن را داريم چراکه ظاهر مشهور آن است که خرابِ مجوز بيع مقيد به اين قيد شده که هيچ نفعي نرساند. و اينجا نفع مي‌رساند.
+
دلیلی بر جواز فروش نداریم بلکه دلیل منع آن را داریم چراکه ظاهر مشهور آن است که خرابِ مجوز بیع مقید به این قید شده که هیچ نفعی نرساند. و اینجا نفع می‌رساند.
 
<ref>
 
<ref>
 
المکاسب ، ج10، ص187.
 
المکاسب ، ج10، ص187.
 
</ref>
 
</ref>
 
    
 
    
نگارنده مقاله مي‌گويد:   
+
نگارنده مقاله می‌گوید:   
همان‌طور که مرحوم شيخ انصاري پس از چند جمله ديگر استدراک مي‌کنند معمولا وقتي گفته مي‌شود فلان مسأله نفعي ندارد يا فايده ندارد، گوينده، نفع يا فايده قابل توجه را در نظر دارد و از اين بالاتر مي‌توان گفت و آن اين‌که اگر دنبال موردي مي‌گرديد که هيچ نفعي نداشته باشد اين از نظر عرفي و عقلي مصداقي ندارد چرا که حتي زباله بي‌مصرف نيز داراي فوايدي است و... بنابراين وجه عدم جواز، وجه وجيهي نيست. مرحوم شيخ انصاري نيز به اين نکته توجه دارند و مي‌نويسند:   
+
همان‌طور که مرحوم شیخ انصاری پس از چند جمله دیگر استدراک می‌کنند معمولا وقتی گفته می‌شود فلان مسأله نفعی ندارد یا فایده ندارد، گوینده، نفع یا فایده قابل توجه را در نظر دارد و از این بالاتر می‌توان گفت و آن این‌که اگر دنبال موردی می‌گردید که هیچ نفعی نداشته باشد این از نظر عرفی و عقلی مصداقی ندارد چرا که حتی زباله بی‌مصرف نیز دارای فوایدی است و... بنابراین وجه عدم جواز، وجه وجیهی نیست. مرحوم شیخ انصاری نیز به این نکته توجه دارند و می‌نویسند:   
اللهم الا ان يحمل النفع المنفي في کلام المشهور علي النفع المعتد به بحسب حال العين، اما در ادامه ازعموم ادله منع از بيع وقف خوف دارند و خروج از آن را مشکل دانسته و حکم بسياري از متأخرين از شيخ طوسي مبني بر عدم جواز بيع درخت خرماي کنده شده را مؤيد حکم منع از بيع مي‌دانند.
+
اللهم الا ان یحمل النفع المنفی فی کلام المشهور علی النفع المعتد به بحسب حال العین، اما در ادامه ازعموم ادله منع از بیع وقف خوف دارند و خروج از آن را مشکل دانسته و حکم بسیاری از متأخرین از شیخ طوسی مبنی بر عدم جواز بیع درخت خرمای کنده شده را مؤید حکم منع از بیع می‌دانند.
 
<ref>
 
<ref>
 
همان، ص190.
 
همان، ص190.
 
</ref>
 
</ref>
 
    
 
    
[[مرحوم آيت الله خويي]] به استدراک مرحوم شيخ (نعم لوکان قليلا في الغاية بحيث يلحق بالمعدوم امکن الحکم بالجواز...) اعتراض دارند که در اين صورت، فرض و صورت ثانيه همان فرض و صورت اول است و اگر منظور ايشان از اين جمله اين باشد که از نظر عرف منفعت مورد نظر قليل است، همانند وقتي که اجرت خانه‌اي که پنجاه دينار بوده به بيست دينار برسد در اين صورت اين همان صورت سوم است و...
+
[[مرحوم آیت الله خویی]] به استدراک مرحوم شیخ (نعم لوکان قلیلا فی الغایة بحیث یلحق بالمعدوم امکن الحکم بالجواز...) اعتراض دارند که در این صورت، فرض و صورت ثانیه همان فرض و صورت اول است و اگر منظور ایشان از این جمله این باشد که از نظر عرف منفعت مورد نظر قلیل است، همانند وقتی که اجرت خانه‌ای که پنجاه دینار بوده به بیست دینار برسد در این صورت این همان صورت سوم است و...
 
<ref>
 
<ref>
 
مصباح الفقاهه، ج5،ص180.
 
مصباح الفقاهه، ج5،ص180.
 
</ref>
 
</ref>
 
    
 
    
نگارنده مي‌گويد:   
+
نگارنده می‌گوید:   
اعتراض مرحوم خويي وارد است و از ظاهر عبارت مرحوم شيخ در فرض دوم و فرض سوم نيز يک مطلب استنباط مي‌شود اگرچه ممکن است نظر شيخ از دوگانه بودن اين دو فرض، اين باشد که در فرض دوم منفعت قابل توجه از بين رفته مثلا فايده ده ريالي به چهار يا سه ريال رسيده اما در فرض سوم منفعت کم شده و فايده ده ريالي به هفت يا شش ريال رسيده است لذا مرحوم شيخ در فرض سوم نظر اقوي را منع از جواز بيع مي‌داند.  
+
اعتراض مرحوم خویی وارد است و از ظاهر عبارت مرحوم شیخ در فرض دوم و فرض سوم نیز یک مطلب استنباط می‌شود اگرچه ممکن است نظر شیخ از دوگانه بودن این دو فرض، این باشد که در فرض دوم منفعت قابل توجه از بین رفته مثلا فایده ده ریالی به چهار یا سه ریال رسیده اما در فرض سوم منفعت کم شده و فایده ده ریالی به هفت یا شش ریال رسیده است لذا مرحوم شیخ در فرض سوم نظر اقوی را منع از جواز بیع می‌داند.  
حضرت آيت الله روحاني با جواز بيع در فرض دوم موافق نيست و سخن محقق اصفهاني(ره) در وجه جواز را نقل کرده و مورد نقد قرار مي‌دهد:   
+
حضرت آیت الله روحانی با جواز بیع در فرض دوم موافق نیست و سخن محقق اصفهانی(ره) در وجه جواز را نقل کرده و مورد نقد قرار می‌دهد:   
نهايت مطلبي که براي جواز بيع در اين حالت مي‌توان گفت همان چيزي است که مرحوم محقق اصفهاني افاده کرده و حاصل آن اين‌که غرض واقف از وقف دو امر است: يکي حفظ خصوصيت عين موقوفه و ديگري حفظ انتفاع. حال چون غايت از انتفاع، انتفاع نوع خاص بوده و اين انتفاع خاص نيست در نهايت بايد حفظ عين موقوفه را که تبعي است مؤخر داشت و بيع آن را اجازه داد و انتفاع ديگري از آن به دست آورد.(يعني انتفاع از حفظ عين اهميت بيشتري دارد) پس بايد آن را مقدم دانست.  
+
نهایت مطلبی که برای جواز بیع در این حالت می‌توان گفت همان چیزی است که مرحوم محقق اصفهانی افاده کرده و حاصل آن این‌که غرض واقف از وقف دو امر است: یکی حفظ خصوصیت عین موقوفه و دیگری حفظ انتفاع. حال چون غایت از انتفاع، انتفاع نوع خاص بوده و این انتفاع خاص نیست در نهایت باید حفظ عین موقوفه را که تبعی است مؤخر داشت و بیع آن را اجازه داد و انتفاع دیگری از آن به دست آورد.(یعنی انتفاع از حفظ عین اهمیت بیشتری دارد) پس باید آن را مقدم دانست.  
آيت الله روحاني اين وجه را مردود مي‌شمارد:   
+
آیت الله روحانی این وجه را مردود می‌شمارد:   
غرض واقف که بر آن عقد بسته شده رهاسازي مطلق منفعت بوده نه منفعت خاص و ويژه، پس با وجود منفعت کلي و امکان بهره‌بري به هر نوع، وجهي براي جواز تبديل وقف نمي‌ماند. پس اظهر عدم جواز بيع در اين مورد است.
+
غرض واقف که بر آن عقد بسته شده رهاسازی مطلق منفعت بوده نه منفعت خاص و ویژه، پس با وجود منفعت کلی و امکان بهره‌بری به هر نوع، وجهی برای جواز تبدیل وقف نمی‌ماند. پس اظهر عدم جواز بیع در این مورد است.
 
<ref>
 
<ref>
 
منهاج الفقاهه، ج4، ص412.  
 
منهاج الفقاهه، ج4، ص412.  
 
</ref>   
 
</ref>   
نگارنده مي‌گويد:   
+
نگارنده می‌گوید:   
بسيار واضح است که هر انسان عاقلي مي‌خواهد از اشيايي که در اختيار دارد حداکثر استفاده را براي خود برداشت کند و اگر آن شيء را به عنوان عين موقوفه وقف نموده حداکثر استفاده را به ديگري برساند و الا در صورت امکان استفاده بيشتر و عدم کوشش در اين رابطه نوعي تعطيل آثار وجود انجام داده که امري قبيح است لذا اين‌که مي‌فرمايد غرض واقف صرف تسبيل منفعت است حال هر منفعتي که باشد سخن وجدان پسندي نيست مگر اين‌که واقف غرض خاصي از نگهداري آن عين داشته و بدان تصريح کرده باشد (غير از غرض منفعت رساندن به ديگران) که تازه در اين فرض هم شايد همچون حقي نداشته باشد چراکه با [[وقف]] نمودن، ملکيت خود و تسلط خود بر آن عين را برداشت و ديگر غرض خاص او که ديگر عقلاي عالم به آن غرض توجهي نداشته باشند نمي‌تواند مورد اعتنا باشد.  
+
بسیار واضح است که هر انسان عاقلی می‌خواهد از اشیایی که در اختیار دارد حداکثر استفاده را برای خود برداشت کند و اگر آن شیء را به عنوان عین موقوفه وقف نموده حداکثر استفاده را به دیگری برساند و الا در صورت امکان استفاده بیشتر و عدم کوشش در این رابطه نوعی تعطیل آثار وجود انجام داده که امری قبیح است لذا این‌که می‌فرماید غرض واقف صرف تسبیل منفعت است حال هر منفعتی که باشد سخن وجدان پسندی نیست مگر این‌که واقف غرض خاصی از نگهداری آن عین داشته و بدان تصریح کرده باشد (غیر از غرض منفعت رساندن به دیگران) که تازه در این فرض هم شاید همچون حقی نداشته باشد چراکه با [[وقف]] نمودن، ملکیت خود و تسلط خود بر آن عین را برداشت و دیگر غرض خاص او که دیگر عقلای عالم به آن غرض توجهی نداشته باشند نمی‌تواند مورد اعتنا باشد.  
[[مرحوم آيت الله اراکي]] نظر خود را در اين فرض به گونه ديگري ابراز مي‌دارد:   
+
[[مرحوم آیت الله اراکی]] نظر خود را در این فرض به گونه دیگری ابراز می‌دارد:   
اگر بدانيم که واقف منفعت معتد بها را اراده کرده حکم به جواز مي‌دهيم و اگر بدانيم که منفعت قابل توجه را اراده نکرده در اين صورت موضوع محفوظ است و وقف بر حال خود باقي است و وجهي براي جواز بيع آن نداريم و در صورت شک وقفيت را استصحاب مي‌کنيم چون موضوع عرفي وجود دارد.
+
اگر بدانیم که واقف منفعت معتد بها را اراده کرده حکم به جواز می‌دهیم و اگر بدانیم که منفعت قابل توجه را اراده نکرده در این صورت موضوع محفوظ است و وقف بر حال خود باقی است و وجهی برای جواز بیع آن نداریم و در صورت شک وقفیت را استصحاب می‌کنیم چون موضوع عرفی وجود دارد.
 
<ref>
 
<ref>
 
کتاب البیع ، ج2ص109.
 
کتاب البیع ، ج2ص109.
 
</ref>
 
</ref>
 
    
 
    
نگارنده مناقشه مي‌کند:   
+
نگارنده مناقشه می‌کند:   
ترديدي در حکم صورت اول نداريم اما در مورد صورت دوم که بر فرض ما علم داشته باشيم که غرض واقف از اين وقف، رساندن تنها نفع قابل توجه نبوده بلکه نفع غير قابل توجه نيز مورد نظر او بوده است. سوال مي‌کنيم آيا کسي که توسط انشاء وقف، علقه خود را از عين موقوفه بريد اين حق را دارد که در مورد ميزان انتفاع موقوت عليهم از عين موقوفه نظري داشته باشد که عقلاء آن نظر را مردود مي‌شمارند؟! مثلا کسي ماشيني را وقف کند که در صورت استفاده اعلي فبها و الا اگر چرخ‌هاي آن پنچر شد يا موتور آن عيبي پيدا کرد از آن ماشين براي عکس‌برداري و دکور استفاده کنند؟! آيا موقوف‌عليهم که حق استفاده کامل از اين ماشين، متعلق به آنان است اين حق را ندارند که کاري کنند که بتوانند استفاده بهتر و بيشتري از آن ببرند؟! اما شق سوم کلام ايشان که در حالت شک در ثبوت تقييد بالمنفعة المعتدبها وقفيت را استصحاب مي‌کنيم، عرض ما اين است که اولا: در اينجا اصل ديگري وجود دارد و آن اصل استفاده هرچه بهتر و بيشتر از اشياء است و همان‌طور که در گذشته گفتيم خلاف آن به معني تعطيل آثار وجود است لذا استفاده از اين اصل که به مثابه أماره ظن‌آور است به اصل استصحاب مهلت و فرصت اظهار وجود نمي‌دهد.  
+
تردیدی در حکم صورت اول نداریم اما در مورد صورت دوم که بر فرض ما علم داشته باشیم که غرض واقف از این وقف، رساندن تنها نفع قابل توجه نبوده بلکه نفع غیر قابل توجه نیز مورد نظر او بوده است. سوال می‌کنیم آیا کسی که توسط انشاء وقف، علقه خود را از عین موقوفه برید این حق را دارد که در مورد میزان انتفاع موقوت علیهم از عین موقوفه نظری داشته باشد که عقلاء آن نظر را مردود می‌شمارند؟! مثلا کسی ماشینی را وقف کند که در صورت استفاده اعلی فبها و الا اگر چرخ‌های آن پنچر شد یا موتور آن عیبی پیدا کرد از آن ماشین برای عکس‌برداری و دکور استفاده کنند؟! آیا موقوف‌علیهم که حق استفاده کامل از این ماشین، متعلق به آنان است این حق را ندارند که کاری کنند که بتوانند استفاده بهتر و بیشتری از آن ببرند؟! اما شق سوم کلام ایشان که در حالت شک در ثبوت تقیید بالمنفعة المعتدبها وقفیت را استصحاب می‌کنیم، عرض ما این است که اولا: در اینجا اصل دیگری وجود دارد و آن اصل استفاده هرچه بهتر و بیشتر از اشیاء است و همان‌طور که در گذشته گفتیم خلاف آن به معنی تعطیل آثار وجود است لذا استفاده از این اصل که به مثابه أماره ظن‌آور است به اصل استصحاب مهلت و فرصت اظهار وجود نمی‌دهد.  
و ثانيا چرا در اينجا حکم انتفاع اکثر و اعلي را که در گذشته وجود داشت استصحاب نکنيم و با واسطه نسبتا خفي لزوم تبديل عين را نتيجه نگيريم؟!  
+
و ثانیا چرا در اینجا حکم انتفاع اکثر و اعلی را که در گذشته وجود داشت استصحاب نکنیم و با واسطه نسبتا خفی لزوم تبدیل عین را نتیجه نگیریم؟!  
و ثالثا شما وقفيت را استصحاب کنيد اما وقفيت مال را نه وقفيت اين عين به‌خصوص را. ارزش اين عين به خاطر ماليت آن است لذا با استصحاب ماليت، تبديل عين مشکلي نخواهد داشت و همان‌طور که قبلا هم ذکر شد اين‌که کسي عين را الي الأبد وقف مي‌کند در حالي که مي‌داند اين عين الي الأبد دوام ندارد، نظر او به ماليت آن است که مي‌تواند از عيني به عين ديگري انتقال يابد و تا «يرث الله الارض و من عليها» آن ماليت در راه موقوف‌عليهم نفع برساند.  
+
و ثالثا شما وقفیت را استصحاب کنید اما وقفیت مال را نه وقفیت این عین به‌خصوص را. ارزش این عین به خاطر مالیت آن است لذا با استصحاب مالیت، تبدیل عین مشکلی نخواهد داشت و همان‌طور که قبلا هم ذکر شد این‌که کسی عین را الی الأبد وقف می‌کند در حالی که می‌داند این عین الی الأبد دوام ندارد، نظر او به مالیت آن است که می‌تواند از عینی به عین دیگری انتقال یابد و تا «یرث الله الارض و من علیها» آن مالیت در راه موقوف‌علیهم نفع برساند.  
در ادامه مباحث، مرحوم شيخ انصاري کلامي را از مرحوم صاحب جواهر
+
در ادامه مباحث، مرحوم شیخ انصاری کلامی را از مرحوم صاحب جواهر
 
<ref>
 
<ref>
 
جواهر الکلام ، ج22، ص358.   
 
جواهر الکلام ، ج22، ص358.   
 
</ref>
 
</ref>
نقل و سپس مورد نقد قرار مي‌دهد. مرحوم آيت الله خويي نيز نقد مرحوم شيخ انصاري را تأييد مي‌کند.
+
نقل و سپس مورد نقد قرار می‌دهد. مرحوم آیت الله خویی نیز نقد مرحوم شیخ انصاری را تأیید می‌کند.
 
<ref>
 
<ref>
 
مصباح الفقاهه، ج5، ص186.   
 
مصباح الفقاهه، ج5، ص186.   
 
</ref>
 
</ref>
اما مرحوم اراکي به زبان استادش مرحوم ناييني حق را به صاحب جواهر مي‌دهد.
+
اما مرحوم اراکی به زبان استادش مرحوم نایینی حق را به صاحب جواهر می‌دهد.
 
<ref>
 
<ref>
 
کتاب البیع ، ج2، ص110.   
 
کتاب البیع ، ج2، ص110.   
 
</ref>
 
</ref>
همين‌طور آيت الله روحاني کلام صاحب جواهر را حق مي‌داند
+
همین‌طور آیت الله روحانی کلام صاحب جواهر را حق می‌داند
 
<ref>
 
<ref>
 
منهاج الفقاهه، ج4، ص415.   
 
منهاج الفقاهه، ج4، ص415.   
 
</ref>
 
</ref>
نگارنده نيز در اين مناقشه حق را به [[مرحوم شيخ انصاري]] مي‌دهد و کلام مرحوم صاحب جواهر را خالي از نقص نمي‌داند. اما جهت رعايت اختصار، از نقل و نقدهاي اشاره شده مي‌گذريم. تنها نشانه مطالب را آورديم تا شايد محققي بخواهد خود مراجعه کند و بحث را بيش از اين پيگيري نمايد.
+
نگارنده نیز در این مناقشه حق را به [[مرحوم شیخ انصاری]] می‌دهد و کلام مرحوم صاحب جواهر را خالی از نقص نمی‌داند. اما جهت رعایت اختصار، از نقل و نقدهای اشاره شده می‌گذریم. تنها نشانه مطالب را آوردیم تا شاید محققی بخواهد خود مراجعه کند و بحث را بیش از این پیگیری نماید.
==صورت سوم مجوز بيع==  
+
==صورت سوم مجوز بیع==  
وقف خراب شده و منفعت آن کم شود اما نه به حدّي که به معدوم ملحق شود.  
+
وقف خراب شده و منفعت آن کم شود اما نه به حدّی که به معدوم ملحق شود.  
شيخ انصاري مي‌نويسد:   
+
شیخ انصاری می‌نویسد:   
اقوي در اينجا منع از جواز بيع است و اين فتوي از اکثر فقها در مسأله نخله ريشه کن شده ظاهر است و شيخ طوسي در محکي خلاف بيع آن را جايز شمرده با اين احتجاج که وجه مورد نظر واقف باطل شد. اما ابن ادريس بيع آن را جايز ندانسته و... و فرزند علامه اختلاف ميان شيخ طوسي و ابن ادريس را لفظي دانسته کانه شيخ طوسي جواز بيع را معلل به سلب جميع منافع نموده و کانه ابن ادريس حلي براي آن منفعتي را فرض نموده و لذا بيع آن را جايز نشمرده است و... در هر حال اقوي در اينجا منع است و اولي به منع وقتي است که منفعت کم شود اما به حالت خراب نرسد.
+
اقوی در اینجا منع از جواز بیع است و این فتوی از اکثر فقها در مسأله نخله ریشه کن شده ظاهر است و شیخ طوسی در محکی خلاف بیع آن را جایز شمرده با این احتجاج که وجه مورد نظر واقف باطل شد. اما ابن ادریس بیع آن را جایز ندانسته و... و فرزند علامه اختلاف میان شیخ طوسی و ابن ادریس را لفظی دانسته کانه شیخ طوسی جواز بیع را معلل به سلب جمیع منافع نموده و کانه ابن ادریس حلی برای آن منفعتی را فرض نموده و لذا بیع آن را جایز نشمرده است و... در هر حال اقوی در اینجا منع است و اولی به منع وقتی است که منفعت کم شود اما به حالت خراب نرسد.
 
<ref>
 
<ref>
 
المکاسب ، ج10، ص203.
 
المکاسب ، ج10، ص203.
 
</ref>   
 
</ref>   
مرحوم آيت الله خويي نيز همين نظر را دارند و حکم صورت ثالثه را منع از جواز بيع مي‌دانند. ايشان مي‌نويسند:   
+
مرحوم آیت الله خویی نیز همین نظر را دارند و حکم صورت ثالثه را منع از جواز بیع می‌دانند. ایشان می‌نویسند:   
اين فرض مشمول ادله مانعه از بيع وقف است و قول حضرت که «بيع وقف جايز نيست» و يا «وقف به حسب آنچه واقف وقف کرده ادامه مي‌يابد» حکم اين فرض را عدم جواز مي‌داند.
+
این فرض مشمول ادله مانعه از بیع وقف است و قول حضرت که «بیع وقف جایز نیست» و یا «وقف به حسب آنچه واقف وقف کرده ادامه می‌یابد» حکم این فرض را عدم جواز می‌داند.
 
<ref>
 
<ref>
 
مصباح الفقاهه، ج5ص187.
 
مصباح الفقاهه، ج5ص187.
 
</ref>
 
</ref>
 
    
 
    
نگارنده در اين باره مي‌گويد:   
+
نگارنده در این باره می‌گوید:   
با توجه به آنچه در گذشته عرض کرديم بر فرض اين‌که از فروش موقوفه ثمره بيشتري عايد موقوف‌عليهم مي‌شود در اينجا نيز حکم به جواز بُعدي ندارد چراکه اين جواز مخالفتي با الوقوف علي حسب ما يوقفها اهلها ندارد. واقف نخله را براي خرما دادن به موقوف‌عليهم [[وقف]] نموده و در صورت امکان فروش آن و خريد يک نخله کوچک‌تر مسلما مورد نظر و رضايت واقف بوده و هست اما استفاده از آن براي تسقيف، ثمره آنچناني ندارد و [[شيخ طوسي(ره)]] نيز به همين وجه نظر داشته که فتوا به جواز بيع داده است. اما عبارات ناهيه از خريد و فروش [[وقف]] منصرف به مواردي است که هيچ يک از مجوزات بيع حاصل نشده باشد.
+
با توجه به آنچه در گذشته عرض کردیم بر فرض این‌که از فروش موقوفه ثمره بیشتری عاید موقوف‌علیهم می‌شود در اینجا نیز حکم به جواز بُعدی ندارد چراکه این جواز مخالفتی با الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها ندارد. واقف نخله را برای خرما دادن به موقوف‌علیهم [[وقف]] نموده و در صورت امکان فروش آن و خرید یک نخله کوچک‌تر مسلما مورد نظر و رضایت واقف بوده و هست اما استفاده از آن برای تسقیف، ثمره آنچنانی ندارد و [[شیخ طوسی(ره)]] نیز به همین وجه نظر داشته که فتوا به جواز بیع داده است. اما عبارات ناهیه از خرید و فروش [[وقف]] منصرف به مواردی است که هیچ یک از مجوزات بیع حاصل نشده باشد.
==صورت چهارم مجوز بيع وقف==  
+
==صورت چهارم مجوز بیع وقف==  
اين‌که بيع وقف براي موقف عليهم اعود و انفع باشد. مرحوم شيخ انصاري مي‌فرمايد: ظاهرا مراد از اين صورت آنجاست که ثمن وقف نفع بيشتري براي موقوف‌عليهم داشته باشد نسبت به منفعت حاصله تدريجي. جواز بيع در اين مورد به شيخ مفيد نسبت داده شده است. و زيادي نفع، گاه نسبت به بطن موجود ملاحظه مي‌شود و گاه نسبت به همه بطون در صورتي که به وجوب شراء بدل حکم شود و اقوي منع از بيع است مطلقا. و قول مفيد نيز بر جواز دلالتي ندارد و در صورت دلالت بايد تأويل شود چراکه مقتضي منع يعني وجوب عمل بر طبق انشاء واقف و قول حضرت علي عليه‌السلام: لا يجوز شراء الوقف و غير ذلک. وجود دارد اما روايت علي بن رئاب از جعفر بن حنان از امام صادق عليه‌السلام که راوي مي‌پرسد: آيا وارثان واقف که نزديکان او هستند، حق فروش زمين را دارند؛ اگر نياز مند آن شدند و عايدي آن زمين کفاف زندگيشان را نداد؟ حضرت فرمودند: بلکه اگر همه آنها (موقوف‌عليهم) راضي شدند و اين فروش به نفعشان باشد.
+
این‌که بیع وقف برای موقف علیهم اعود و انفع باشد. مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید: ظاهرا مراد از این صورت آنجاست که ثمن وقف نفع بیشتری برای موقوف‌علیهم داشته باشد نسبت به منفعت حاصله تدریجی. جواز بیع در این مورد به شیخ مفید نسبت داده شده است. و زیادی نفع، گاه نسبت به بطن موجود ملاحظه می‌شود و گاه نسبت به همه بطون در صورتی که به وجوب شراء بدل حکم شود و اقوی منع از بیع است مطلقا. و قول مفید نیز بر جواز دلالتی ندارد و در صورت دلالت باید تأویل شود چراکه مقتضی منع یعنی وجوب عمل بر طبق انشاء واقف و قول حضرت علی علیه‌السلام: لا یجوز شراء الوقف و غیر ذلک. وجود دارد اما روایت علی بن رئاب از جعفر بن حنان از امام صادق علیه‌السلام که راوی می‌پرسد: آیا وارثان واقف که نزدیکان او هستند، حق فروش زمین را دارند؛ اگر نیاز مند آن شدند و عایدی آن زمین کفاف زندگیشان را نداد؟ حضرت فرمودند: بلکه اگر همه آنها (موقوف‌علیهم) راضی شدند و این فروش به نفعشان باشد.
 
<ref>
 
<ref>
 
تهذیب الاحکام ، ج9، ص156؛ وسادل الشیعه ، ج13، ص306.  
 
تهذیب الاحکام ، ج9، ص156؛ وسادل الشیعه ، ج13، ص306.  
 
</ref>   
 
</ref>   
و روايت مروي از احتجاج که از حضرت صاحب عليه‌السلام سؤال مي‌شود که از امام صادق عليه‌السلام روايت شده که: ... در جواب سوال راوي که اگر همه راضي نشوند در اين مورد چه کنيم؟ فرمودند: اگر عين موقوفه بر گروهي از مسلمانان بوده است، هرگروهي مي‌تواند مقداري را که مي‌تواند (سهم اوست) بفروشد. همراه ديگران و جداي از ديگران.
+
و روایت مروی از احتجاج که از حضرت صاحب علیه‌السلام سؤال می‌شود که از امام صادق علیه‌السلام روایت شده که: ... در جواب سوال راوی که اگر همه راضی نشوند در این مورد چه کنیم؟ فرمودند: اگر عین موقوفه بر گروهی از مسلمانان بوده است، هرگروهی می‌تواند مقداری را که می‌تواند (سهم اوست) بفروشد. همراه دیگران و جدای از دیگران.
 
<ref>
 
<ref>
 
وسائل الشیعه ، 1375، ج13، ص306.
 
وسائل الشیعه ، 1375، ج13، ص306.
 
</ref>   
 
</ref>   
اين دو روايت هيچ کدام بر جواز بيع صورت چهارم دلالت ندارد چراکه روايت اول دلالت بر جواز دارد در صورت نياز موقوف‌عليهم نه به مجرد اين‌که بيع براي آنها انفع باشد به‌علاوه اين‌که قائلي نداريم که به مجرد انفع بودن، بيع را جايز دانسته باشد الا ظاهر عبارت وهم آميز شيخ مفيد. و به روايت حميري (روايت اخير) نيز به همين دليل نمي‌توان استدلال نمود.(چراکه قائلي ندارد)  
+
این دو روایت هیچ کدام بر جواز بیع صورت چهارم دلالت ندارد چراکه روایت اول دلالت بر جواز دارد در صورت نیاز موقوف‌علیهم نه به مجرد این‌که بیع برای آنها انفع باشد به‌علاوه این‌که قائلی نداریم که به مجرد انفع بودن، بیع را جایز دانسته باشد الا ظاهر عبارت وهم آمیز شیخ مفید. و به روایت حمیری (روایت اخیر) نیز به همین دلیل نمی‌توان استدلال نمود.(چراکه قائلی ندارد)  
علاوه بر اين‌که ظاهرا هر دو روايت ثمن حاصله از فروش عين موقوفه را از آن بطن موجود مي‌داند و اين مخالفت ديگري است که هر دو روايت با قواعد فقهيه دارد.
+
علاوه بر این‌که ظاهرا هر دو روایت ثمن حاصله از فروش عین موقوفه را از آن بطن موجود می‌داند و این مخالفت دیگری است که هر دو روایت با قواعد فقهیه دارد.
 
<ref>
 
<ref>
 
المکاسب، ج10، ص206.
 
المکاسب، ج10، ص206.
 
</ref>   
 
</ref>   
مرحوم آيت الله اراکي فرض چهارم را به دو شق تقسيم مي‌نمايد:   
+
مرحوم آیت الله اراکی فرض چهارم را به دو شق تقسیم می‌نماید:   
1- با فروش موقوفه ثمن حاصله فقط براي بطن موجود نفع بيشتري داشته باشد.  
+
1- با فروش موقوفه ثمن حاصله فقط برای بطن موجود نفع بیشتری داشته باشد.  
  
2- با فروش موقوفه ثمن حاصله براي همه بطون موجود نفع بيشتري داشته باشد در صورتي که به وجوب شراء بدل وقف حکم کنيم.  
+
2- با فروش موقوفه ثمن حاصله برای همه بطون موجود نفع بیشتری داشته باشد در صورتی که به وجوب شراء بدل وقف حکم کنیم.  
و آن گاه مي‌گويد:   
+
و آن گاه می‌گوید:   
اقوي منع بيع است در هر دو صورت وفاقا لشيخنا الانصاري چراکه مقتضي منع يعني وقفيت موجود است و مانعي از آن وجود ندارد اما دو روايت (جعفر و حميري) صلاحيت منع (منع از منع بيع) را ندارد. آن گاه اشکالات روايات را از زبان مرحوم استادش برمي‌شمارد. (که ما جهت رعايت اختصار از نقل آن خودداري مي‌کنيم.)
+
اقوی منع بیع است در هر دو صورت وفاقا لشیخنا الانصاری چراکه مقتضی منع یعنی وقفیت موجود است و مانعی از آن وجود ندارد اما دو روایت (جعفر و حمیری) صلاحیت منع (منع از منع بیع) را ندارد. آن گاه اشکالات روایات را از زبان مرحوم استادش برمی‌شمارد. (که ما جهت رعایت اختصار از نقل آن خودداری می‌کنیم.)
 
<ref>
 
<ref>
 
کتاب البیع ، ج2، ص120.
 
کتاب البیع ، ج2، ص120.
 
</ref>
 
</ref>
 
    
 
    
اما آيت الله روحاني علي رغم اين‌که روايات را صالح براي جواز '''بيع وقف''' نمي‌داند و اشکال عمده آنها را مخالفت اصحاب با مفاد اين دو روايت ذکر مي‌کند برخي از اشکالات وارد شده بر اين دو روايت را مورد نقد قرار مي‌دهد که ما جهت رعايت اختصار از نقل آنها مي‌پرهيزيم.
+
اما آیت الله روحانی علی رغم این‌که روایات را صالح برای جواز '''بیع وقف''' نمی‌داند و اشکال عمده آنها را مخالفت اصحاب با مفاد این دو روایت ذکر می‌کند برخی از اشکالات وارد شده بر این دو روایت را مورد نقد قرار می‌دهد که ما جهت رعایت اختصار از نقل آنها می‌پرهیزیم.
 
<ref>
 
<ref>
 
منهاج الفقاهه، ج4، ص415.
 
منهاج الفقاهه، ج4، ص415.
 
</ref>   
 
</ref>   
نگارنده پس از نقل از بزرگان فقه و فقاهت مي‌گويد:   
+
نگارنده پس از نقل از بزرگان فقه و فقاهت می‌گوید:   
با توجه به اشکالات فراواني که بر اين دو روايت وارد شد، و ما تنها برخي از آنها را در اينجا آورديم و اگرچه برخي از اشکالات وارده قابل دفاع باشد اما ما در مجموع از تکيه بر اين دو روايت اجتناب نموده و نکته ديگري را پيرامون اين مسأله متذکر مي‌شويم:   
+
با توجه به اشکالات فراوانی که بر این دو روایت وارد شد، و ما تنها برخی از آنها را در اینجا آوردیم و اگرچه برخی از اشکالات وارده قابل دفاع باشد اما ما در مجموع از تکیه بر این دو روایت اجتناب نموده و نکته دیگری را پیرامون این مسأله متذکر می‌شویم:   
اعود و انفع بودن فروش موقوفه گاه نسبت به بطن حاضر ملاحظه مي‌شود و گاه بر فرض حکم به لزوم تبديل ثمن به بدل در مورد همه بطون. قدر متيقن عدم جواز بيع در صورتي است که تنها بيع موقوفه نسبت به بطن حاضر اعود و انفع باشد و نسبت به بقيه مضر باشد. اما به لحاظ ديگر انفع و اعود بودن بيع، گاه در صورت خراب شدن موقوفه پيش مي‌آيد که در اين صورت اين فرض به فرض‌هاي قبلي ملحق مي‌گردد و گاه به خاطر اين است که علي رغم خراب نشدن عين موقوفه، اقتضاي زمان ميزان انتفاع از آن را پايين مي‌آورد، و يا به صفر رساند، مثل اين‌که کسي ناعوره‌اي را (چرخ چاه مخصوص) بر اولاد خود وقف کرده باشد و در اين زمان به خاطر پيشرفت‌هاي علمي از اين ناعوره استفاده نشود يا کم بشود؛ وگاه انفع و اعود بودن بيع به خاطر اين است که واقف علي رغم اين‌که قصد منتفع ساختن هرچه بيشتر موقوف‌عليهم را داشته اما به خاطر جهل يا کج سليقگي به انشاء وقفي دست زده که حتي در زمان خود او نيز فروش آن عين و تبديل آن به موردي ديگر انفع و اعود بود. حال شکي نيست که شارع مقدس در فرض اول با بيع وقف مخالفتي ندارد چراکه از عين موقوفه استفاده بسزايي نمي‌شود و تبديل آن به مصلحت موقوف‌عليهم است و هم مورد رضايت واقف. لذا جهت رعايت حق موقوف‌عليهم و واقف بيع آن را جايز مي‌دانيم و روايات مانعه از بيع وقف نيز مسلما از اين مورد انصراف دارد.  
+
اعود و انفع بودن فروش موقوفه گاه نسبت به بطن حاضر ملاحظه می‌شود و گاه بر فرض حکم به لزوم تبدیل ثمن به بدل در مورد همه بطون. قدر متیقن عدم جواز بیع در صورتی است که تنها بیع موقوفه نسبت به بطن حاضر اعود و انفع باشد و نسبت به بقیه مضر باشد. اما به لحاظ دیگر انفع و اعود بودن بیع، گاه در صورت خراب شدن موقوفه پیش می‌آید که در این صورت این فرض به فرض‌های قبلی ملحق می‌گردد و گاه به خاطر این است که علی رغم خراب نشدن عین موقوفه، اقتضای زمان میزان انتفاع از آن را پایین می‌آورد، و یا به صفر رساند، مثل این‌که کسی ناعوره‌ای را (چرخ چاه مخصوص) بر اولاد خود وقف کرده باشد و در این زمان به خاطر پیشرفت‌های علمی از این ناعوره استفاده نشود یا کم بشود؛ وگاه انفع و اعود بودن بیع به خاطر این است که واقف علی رغم این‌که قصد منتفع ساختن هرچه بیشتر موقوف‌علیهم را داشته اما به خاطر جهل یا کج سلیقگی به انشاء وقفی دست زده که حتی در زمان خود او نیز فروش آن عین و تبدیل آن به موردی دیگر انفع و اعود بود. حال شکی نیست که شارع مقدس در فرض اول با بیع وقف مخالفتی ندارد چراکه از عین موقوفه استفاده بسزایی نمی‌شود و تبدیل آن به مصلحت موقوف‌علیهم است و هم مورد رضایت واقف. لذا جهت رعایت حق موقوف‌علیهم و واقف بیع آن را جایز می‌دانیم و روایات مانعه از بیع وقف نیز مسلما از این مورد انصراف دارد.  
 
اما فرض دوم:   
 
اما فرض دوم:   
مقدمتا عرض مي‌کنم که وقف مسأله‌اي است که شارع مقدس براي هرچه بهتر اداره شدن زندگي انسان‌ها تشريع نموده (و يا امضاء نموده) و برخلاف عبادات که گاه فلسفه امر و نهي‌ها در آنجا روشن نيست، فلسفه امر و نهي‌ها در اين مسأله روشن است. شارع در امر [[وقف]] به مصلحت موقوف‌عليهم و واقف و جامعه مسلمين نظر دارد با اين مقدمه عرض بنده اين است که واقف با انشاء وقف خود به ثواب الهي دست يافت اما موقوف‌عليهم در صورتي که تبديل موقوفه برايشان انفع و اعود باشد جهت انتفاع بيشتر عقل اقتضا دارد که به جواز بيع اين مورد نيز حکم کنيم. (و فرض ما اين است که اين انفع و اعود بودن مورد اتفاق عقلا است و واقف نيز غرض خاصي از وقف آن مورد نداشته که الآن مورد توجه آنها نباشد و ضمنا اين بيع ضرري براي جامعه مسلمين نيز ندارد.)  
+
مقدمتا عرض می‌کنم که وقف مسأله‌ای است که شارع مقدس برای هرچه بهتر اداره شدن زندگی انسان‌ها تشریع نموده (و یا امضاء نموده) و برخلاف عبادات که گاه فلسفه امر و نهی‌ها در آنجا روشن نیست، فلسفه امر و نهی‌ها در این مسأله روشن است. شارع در امر [[وقف]] به مصلحت موقوف‌علیهم و واقف و جامعه مسلمین نظر دارد با این مقدمه عرض بنده این است که واقف با انشاء وقف خود به ثواب الهی دست یافت اما موقوف‌علیهم در صورتی که تبدیل موقوفه برایشان انفع و اعود باشد جهت انتفاع بیشتر عقل اقتضا دارد که به جواز بیع این مورد نیز حکم کنیم. (و فرض ما این است که این انفع و اعود بودن مورد اتفاق عقلا است و واقف نیز غرض خاصی از وقف آن مورد نداشته که الآن مورد توجه آنها نباشد و ضمنا این بیع ضرری برای جامعه مسلمین نیز ندارد.)  
آنچه گفتيم از اين قاعده عقلي مستفاد است که در صورتي که بتوان از کالايي استفاده بهتري برد، چرا به استفاده کمتر از آن رضايت بدهيم (فرض ما اين است که استفاده کمتر هيچ مصلحتي ندارد) و آيا اين جز تعطيل آثار وجود است که گاه از تعطيل عقول نشأت مي‌گيرد؟ و روايات مانعه نيز قابل توجيه است و قابل انصراف. بله اگر روايات تصريح در منع در همه موارد و از جمله اين مورد را داشته باشد، ما تابع نصيم سمعا و طاعتا. اما رواياتي که تاکنون ديده‌ايم هيچ‌کدام اين صراحت را نداشتند.  
+
آنچه گفتیم از این قاعده عقلی مستفاد است که در صورتی که بتوان از کالایی استفاده بهتری برد، چرا به استفاده کمتر از آن رضایت بدهیم (فرض ما این است که استفاده کمتر هیچ مصلحتی ندارد) و آیا این جز تعطیل آثار وجود است که گاه از تعطیل عقول نشأت می‌گیرد؟ و روایات مانعه نیز قابل توجیه است و قابل انصراف. بله اگر روایات تصریح در منع در همه موارد و از جمله این مورد را داشته باشد، ما تابع نصیم سمعا و طاعتا. اما روایاتی که تاکنون دیده‌ایم هیچ‌کدام این صراحت را نداشتند.  
اما مخالفت اصحاب، اگرچه ما را در حکم قطعي به جواز بيع به ترديد مي‌اندازد اما نمي‌تواند دليلي باشد براي منع اين حکم چراکه اولا «رب مشهور لااصل له» و ثانيا بسياري از مسائل، قرن‌ها به گونه‌اي مورد توجه بوده و سپس به گونه ديگري مورد توجه قرار گرفته (مثل مسأله وجوب منزوحات بئر) بله مي‌توان براي اين‌که هرج و مرج پيش نيايد و هرکس براساس سليقه خود مصلحت مورد نظر واقف را به فراموشي نسپارد، در عمل اين جواز را منوط به إذن حاکم شرع و يا جمعي از عقلاي قوم دانسته تا جهت تشخيص مصداق اعود و انفع بودن مورد اقدام نمايند. (الا اين‌که اين اتفاق فقها را نوعي اجماع بدانيم که کاشف از رأي معصوم عليه‌السلام است و ما به اجماع به عنوان يک دليل معتبر  
+
اما مخالفت اصحاب، اگرچه ما را در حکم قطعی به جواز بیع به تردید می‌اندازد اما نمی‌تواند دلیلی باشد برای منع این حکم چراکه اولا «رب مشهور لااصل له» و ثانیا بسیاری از مسائل، قرن‌ها به گونه‌ای مورد توجه بوده و سپس به گونه دیگری مورد توجه قرار گرفته (مثل مسأله وجوب منزوحات بئر) بله می‌توان برای این‌که هرج و مرج پیش نیاید و هرکس براساس سلیقه خود مصلحت مورد نظر واقف را به فراموشی نسپارد، در عمل این جواز را منوط به إذن حاکم شرع و یا جمعی از عقلای قوم دانسته تا جهت تشخیص مصداق اعود و انفع بودن مورد اقدام نمایند. (الا این‌که این اتفاق فقها را نوعی اجماع بدانیم که کاشف از رأی معصوم علیه‌السلام است و ما به اجماع به عنوان یک دلیل معتبر  
==صورت پنجم مجوز بيع وقف==  
+
==صورت پنجم مجوز بیع وقف==  
اين‌که موقوف‌عليهم نياز شديدي پيدا کنند و بر جواز بيع در اين صورت به اجماع و روايت جعفر (که گذشت) استدلال شده است.  
+
این‌که موقوف‌علیهم نیاز شدیدی پیدا کنند و بر جواز بیع در این صورت به اجماع و روایت جعفر (که گذشت) استدلال شده است.  
مرحوم شيخ انصاري مي‌فرمايد:   
+
مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید:   
استفاده از روايت قابل رد است زيرا در اين روايت صحبت از فقر شرعي است (يعني کافي نبودن عايدي وقف براي مؤونه سال موقوف‌عليهم) در حالي که مجوزين بيع از نياز شديد سخن مي‌گويند و ميان اين دو مفهوم نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار است و با وجود اشکالاتي که بر روايات در گذشته داشتيم تنها اجماع منقول از انتصار و غنيه باقي مي‌ماند که ما را در مقابل قاعده عدم جواز بيع وقف قرار مي‌دهد با اين‌که جمهور متأخرين و جمعي از قدما به مخالفت با اين اجماع برخاسته بلکه در سرائر اجماع معارض با اين اجماع ادعا شده است.
+
استفاده از روایت قابل رد است زیرا در این روایت صحبت از فقر شرعی است (یعنی کافی نبودن عایدی وقف برای مؤونه سال موقوف‌علیهم) در حالی که مجوزین بیع از نیاز شدید سخن می‌گویند و میان این دو مفهوم نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار است و با وجود اشکالاتی که بر روایات در گذشته داشتیم تنها اجماع منقول از انتصار و غنیه باقی می‌ماند که ما را در مقابل قاعده عدم جواز بیع وقف قرار می‌دهد با این‌که جمهور متأخرین و جمعی از قدما به مخالفت با این اجماع برخاسته بلکه در سرائر اجماع معارض با این اجماع ادعا شده است.
 
<ref>
 
<ref>
 
المکاسب، ج10،ص216.  
 
المکاسب، ج10،ص216.  
 
</ref>
 
</ref>
 
    
 
    
مرحوم آيت الله خويي با بيان عدم حجيت اجماع منقول و يادآوري ضعف روايات از جهات عديده به اشکال مرحوم شيخ انصاري اشاره کرده و براي آن مثالي ذکر مي‌کند و در نهايت با مرحوم شيخ هم نظر هستند.
+
مرحوم آیت الله خویی با بیان عدم حجیت اجماع منقول و یادآوری ضعف روایات از جهات عدیده به اشکال مرحوم شیخ انصاری اشاره کرده و برای آن مثالی ذکر می‌کند و در نهایت با مرحوم شیخ هم نظر هستند.
 
<ref>
 
<ref>
 
مصباح الفقاهه،ج5، ص193.
 
مصباح الفقاهه،ج5، ص193.
 
</ref>   
 
</ref>   
 
نظر نگارنده در مورد صورت پنجم:   
 
نظر نگارنده در مورد صورت پنجم:   
ما با فقهاي عظام مخالفتي نداريم ولي دليل اين امر را از بين رفتن حق موقوف‌عليهم (بطون بعدي) مي‌دانيم چراکه در صورت فروش موقوفه و صرف ثمن آن در رفع نياز شديد بطن موجود چيزي براي بطون باقي نمي‌ماند. اگرچه پنج صورت ديگر به عنوان مجوز '''بيع وقف''' در مکاسب مرحوم شيخ انصاري مطرح شده اما ما جهت عدم تطويل به همين مقدار بسنده مي‌کنيم.
+
ما با فقهای عظام مخالفتی نداریم ولی دلیل این امر را از بین رفتن حق موقوف‌علیهم (بطون بعدی) می‌دانیم چراکه در صورت فروش موقوفه و صرف ثمن آن در رفع نیاز شدید بطن موجود چیزی برای بطون باقی نمی‌ماند. اگرچه پنج صورت دیگر به عنوان مجوز '''بیع وقف''' در مکاسب مرحوم شیخ انصاری مطرح شده اما ما جهت عدم تطویل به همین مقدار بسنده می‌کنیم.
 
==منابع==  
 
==منابع==  
  
1. قرآن کريم
+
1. قرآن کریم
  
2. الاستبصار، شيخ طوسي، دارالکتب الاسلاميه، تهران، 1390ق  
+
2. الاستبصار، شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1390ق  
  
3. المکاسب، انصاري، مرتضي، مؤسسه دارالکتاب للطباعة و النشر، قم، 1364ش، چاپ دوم.  
+
3. المکاسب، انصاری، مرتضی، مؤسسه دارالکتاب للطباعة و النشر، قم، 1364ش، چاپ دوم.  
  
4. تهذيب الاحکام، طوسي، محمد، تصحيح علي اکبر غفاري، نشر صدوق، تهران، 1417ق، چاپ اول.  
+
4. تهذیب الاحکام، طوسی، محمد، تصحیح علی اکبر غفاری، نشر صدوق، تهران، 1417ق، چاپ اول.  
  
5. جواهر الکلام، نجفي، محمدحسن، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1981م، چاپ هفتم.  
+
5. جواهر الکلام، نجفی، محمدحسن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1981م، چاپ هفتم.  
  
6. دروس تمهيديه في الفقه الاستدلالي، باقر ايرواني، المرکز العالمي للعلوم الاسلامية، قم، 1377ش، الطبعة الاولي.  
+
6. دروس تمهیدیه فی الفقه الاستدلالی، باقر ایروانی، المرکز العالمی للعلوم الاسلامیة، قم، 1377ش، الطبعة الاولی.  
  
7. کتاب البيع، محمد علي اراکي، مؤسسه اسماعيليان، تهران، 1415ق، چاپ اول.  
+
7. کتاب البیع، محمد علی اراکی، مؤسسه اسماعیلیان، تهران، 1415ق، چاپ اول.  
  
8. مباني استنباط، ابوالحسن محمدي، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1375، چاپ نهم  
+
8. مبانی استنباط، ابوالحسن محمدی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1375، چاپ نهم  
  
9. مصباح الفقاهه و المعاملات، سيد ابوالقاسم خويي(به قلم ميرزا محمد علي توحيدي)، دار الهادي، بيروت، 1412ق.  
+
9. مصباح الفقاهه و المعاملات، سید ابوالقاسم خویی(به قلم میرزا محمد علی توحیدی)، دار الهادی، بیروت، 1412ق.  
  
10. من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، ترجمه صدر بلاغي و علي اکبر غفاري، انتشارات صدوق، تهران، 1369ش، چاپ اول   
+
10. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ترجمه صدر بلاغی و علی اکبر غفاری، انتشارات صدوق، تهران، 1369ش، چاپ اول   
  
11. منهاج الفقاهه، محمد صادق روحاني، نشر سپهر، تهران، 1418ق، چاپ چهارم.  
+
11. منهاج الفقاهه، محمد صادق روحانی، نشر سپهر، تهران، 1418ق، چاپ چهارم.  
  
12. وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، حر عاملي، المکتبة الاسلامية، تهران، 1375ش، چاپ هفتم.
+
12. وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، حر عاملی، المکتبة الاسلامیة، تهران، 1375ش، چاپ هفتم.
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
+
</div>
[[رده:میراث جاویدان 89]]
+
[[رده:میراث جاودان شماره 89]]
  
 
[[رده:مقالات]]
 
[[رده:مقالات]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۰ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۰۸

مؤلف:دکتر احمد علی قانع [۱]

چکیده

این مقاله جواز یا عدم جواز خرید و فروش وقف (عین موقوفه) را بررسی می‌کند. صورت‌هایی که مجوز بیع وقف است در کتب فقهی مثل مکاسب مرحوم شیخ انصاری تا ده صورت بیان شده اما این مقاله به پنج صورت مهم آن می‌پردازد و ضمن نقل سخنان فقهای عظام به نقد و ترجیح برخی نسبت به برخی دیگر می‌پردازد. نگارنده مقاله ضمن توجه به روایات و فتاوی و سخنان فقیهان بزرگوار سعی نموده حتی‌الامکان احکام وقف را که یک حکم امضایی اسلام است با آنچه عرف و عقل و بناء عقلا با آن همراهی دارد هماهنگ سازد و معتقد است نباید به وقف به‌عنوان یک حکم تعبدی صرف نگاه کرد بلکه به آن به‌عنوان راهی حکیمانه که اندیشمندان جهان برای تعاون در کارهای معروف و عام‌المنفعه از آن بهره می‌برند باید نگریست و روایات رسیده از طرف معصومان علیهم‌السلام نیز با این فکر مخالفتی ندارد و خواننده دوراندیش و ژرف‌نگر در خلال مقاله خواهد دید که نظر نگارنده در هر مسأله‌ای حداقل با نظرات برخی از بزرگان عرصه فقه و فقاهت همراهی داشته و تأیید می‌شود. کلیدواژه‌ها وقف، بیع، فروش، عین موقوفه، وقف خاص، وقف عام.

مقدمه

وقف از اموری است که نه تنها در کشور ما و در میان مسلمانان اهمیت دارد و بسیاری از امور فردی و اجتماعی از عایدات آن اداره می‌شود بلکه در تمام دنیا، در میان مسیحیان، یهودیان و پیروان دیگر ادیان نیز وجود دارد. هم‌اکنون بسیاری از مساجد، کلیساها، بیمارستان‌ها، مدارس و دانشگاه‌های دنیا از راه موقوفات اداره می‌شوند و اساسا وقف اموال و املاک و دارایی‌ها و استفاده از منافع آن در راه‌های عام‌المنفعه‌ای که افراد و یا اجتماعات بدان نیاز دارند امری عقلایی بوده که اندیشمندان جهان در همیشه زمان از آن بهره جسته و می‌جویند و به نظر می‌رسد مسأله وقف از امور امضایی اسلام بوده باشد و نه تأسیسی. و درنهایت شارع مقدس در حدود و ثغور مسأله نظر خود را به صورت احکام شرعی اعلام نموده است. بیع وقف که مقصود فروش عین موقوفه است از موضوعاتی است که در کتب فقهی پیرامون آن بحث شده و در مورد شاخه‌ها و فروع این مسأله اختلاف و اتفاق‌نظرهای فراوانی میان فقها وجود دارد. در تقسیمی، وقف به دو قسم وقف مؤبد (همیشگی) و موقت تقسیم شده اگر چه برخی از فقها ][وقف]] موقت را وقف ندانسته و در این که مصداق حبس باشد و یا نباشد اختلاف نظر وجود دارد. [۲] به هر روی بحث ما در این مقاله پیرامون بیع وقف مؤبد است.

طرح مسأله

مرحوم شیخ انصاری می‌نویسد: بیع وقف به اجماع محصل و منقول جایز نیست و آن گاه روایاتی را در این زمینه نقل می‌کند. [۳] قبل از نقل برخی از این روایات باید گفت در مواردی که احادیث صحیح و گویا بر مطلبی داریم اجماع مدرکی شمرده شده و صرفا فایده تأیید را دارد و به عنوان کاشف از سنت به حساب نمی‌آید چه این‌که در آن زمینه، سنت مکشوف و گویا وجود دارد. [۴] یکی از احادیثی که در این زمینه نقل شده بدین شرح است: ابن علی بن راشد از امام کاظم علیه‌السلام سوال می‌کند و می‌گوید: زمینی را در کنار مزرعه‌ام به دوهزار درهم خریدم وقتی کل اقساط مال را پرداختم باخبر شدم که این زمین وقفی است حال چه کنم؟ امام فرمودند: خرید و فروش وقف جایز نیست. بنابراین عایدی و محصول زمین را در مال خود وارد نساز و به کسی بده که وقف برای او انجام شده. گفتم «موقوف‌علیهم» را نمی‌شناسم. حضرت فرمودند: عایدی و محصول را در راه خدا صدقه بده. [۵] وقف مؤبد خود بر دو قسم تقسیم می‌شود: قسم اول: آن که ملک پس از خارج شدن از ملکیت واقف به ملک کسی درنمی‌آید مثل وقف بر مساجد و مدارس. در این قسم افراد تنها حق استفاده دارند و مالکیتی وجود ندارد.

قسم دوم: آن که ملک موقوف‌علیهم می‌شود و آن‌ها منفعت وقف را مالک می‌شوند و می‌توانند آن را اجاره دهند و اجرت آن را بگیرند و مصرف کنند. بحث خود را پیرامون قسم اول آغاز کرده و ادامه می‌دهیم: قسم اول موقوفات حکم مشهور فقها، عدم جواز بیع مواردی است که در حین وقف تملیکی صورت نمی‌گیرد (همانند وقف زمین و ساختمان به عنوان مسجد و مدرسه) مرحوم شیخ انصاری می‌نویسد: در این مورد اختلافی در عدم جواز بیع نیست زیرا ملکیتی در کار نیست که به فروش برسد. لذا اگر مسجدی خراب شده و قریه و راه مسجد نیز خراب شود و آن مسجد از حیز انتفاع بیفتد، فروش آن مسجد و صرف ثمن آن در احداث مسجد دیگر جایز نیست و ظاهرا در این حکم اختلافی نمی‌باشد مگر آنچه که از مرحوم کاشف‌الغطا نقل شده که ایشان در برخی از اقسام همین قسم قائل به جواز فروش شده‌اند. مرحوم شیخ انصاری پس از نقل عبارات ایشان، آن را نقد نموده و می‌گوید: اجاره زمین مسجد (و امثال آن) و فروش وسایل آن در صورتی ممکن است که دلیلی بر مملوکیت آن‌ها برای مسلمانان داشته باشیم. اما این مطلب ثابت نیست و قدر متقین خروج آن‌ها از ملک مالکش می‌باشد و دخول آن‌ها در ملک مسلمانان به‌وسیله اصل عدم منتفی است. بله می‌توان از اصالةالاباحه استفاده نمود و حکم به اباحه انتفاع برای مسلمانان نمود. [۶] آن گاه مرحوم شیخ انصاری حدیث دال بر جواز بیع ثوب کعبه را مطرح نموده و می‌نویسد: آنچه در مورد عدم جواز بیع این قسم (مواردی مثل مسجد و مدرسه) گفتیم با حدیث یاد شده منافات دارد. همچنین منافات دارد با فتوای فقها مبنی بر جواز بیع حصیرهای مسجد هرگاه کهنه شود و ستون‌های آن هرگاه پوسیده شود. و به دنبال آن توجیه مسأله را این چنین می‌آورد: شاید بتوان گفت پیراهن کعبه و حصیرهای مسجد و ستون‌های چوبی آن مثل خود مسجد موقوفه نیستند بلکه مردم آن‌ها را بذل کرده‌اند برای کعبه و یا مسجد لذا در نهایت این اموال مملوک مسلمانان خواهند بود (نه آن که از طرف واقف فک ملک صورت گرفته باشد ولی در ملکیت دیگری وارد نشده باشد.) لذا ناظر عام (امام) حق تصرف و بیع آن را دارد. مرحوم آیت الله خویی، نیز همین نظر را دارند [۷] در هر روی زمین مسجد در صورت اخراج از انتفاع باید به جای خود باقی باشد فقط می‌توان جهت انتفاع در آن تصرف کرد.(مثل زراعت) اما اجزای آن مثل ستون‌های چوبی، آجر و... بنابراین که وقف در مسجد و امثال آن فک ملک است بیع آن جایز نیست. و در درجه اول باید صرف خود همان مسجد شود و در درجه دوم صرف مصالح آن مسجد مثل سوزاندن آن برای ساخت آجر برای مسجد و الا در مسجد دیگر صرف شود و یا در راه سایر مصالح مسلمین و بدین ترتیب الأقرب فالأقرب رعایت گردد. [۸] نگارنده می‌گوید: اگرچه در مثال مناقشه نیست اما اگر منظور شیخ انصاری از رعایت «الأقرب فالأقرب» رعایت آن به نظر واقف باشد واقف که انسان عاقلی است در جایی که بفهمد و بداند که مثلا به کار بردن ستون مسجد در مسجد دیگر مفیدتر است تا سوزاندن آن برای گرم کردن آجر همین مسجد، مسلما این ترتیب را رعایت نخواهد کرد و اگر منظور از «الأقرب فالأقرب» رعایت آن از نظر شارع مقدس باشد باز خواهیم گفت وقتی مقصود اصلی از وقف حاصل نشد و استفاده ما خروج از انتفاع اصلی از وقف باشد ناچاریم به گونه‌ای از عین موقوفه استفاده کنیم که با اصول و قواعد دیگر سازگار باشد لذا اصل عدم اسراف به ما می‌گوید اگر می‌توانی برای پختن آجر همین مسجد پنج ریال گازوییل مصرف کن و در عوض ستون همین مسجد را که قیمت پنجاه ریال دارد در مسجد دیگر به کار ببری حتما این کار را انجام بده. بنابراین بهتر است به جای رعایت الأقرب فالأقرب بگوییم الأحسن فالأحسن و یا الأصلح فالأصلح. مرحوم آیت الله خویی نیز در مواردی که در جریان وقف فک ملک صورت می‌گیرد ولی موقوفه در ملک کسی داخل نمی‌شود مثل مساجد را ممنوع از خرید و فروش می‌داند ایشان می‌نویسد: پر واضح است که مساجد مالکی ندارند و به همین دلیل فروش آن‌ها جایز نیست. چون فروش بیع در ملک افراد صورت می‌گیرد همان طور که مباحات اولیه قبل از حیازت و حصول ملکیت، قابلیت فروش را ندارند. [۹] ایشان سپس متعرض کلام مرحوم کاشف‌الغطاء شده آنجا که به جواز اجاره مسجدی که از حیز انتفاع مسجدیت خارج شده نظر داده و آن را نمی‌پذیرند و می‌گویند: صحت اجاره متوقف بر این است که عین مورد نظر به شخصی مضاف باشد تا اجرت در داخل ملک او درآید در حالی که مسجد مضاف به شخصی نیست.

[۱۰] پس از نقل کلام مرحوم آیت الله خویی نگارنده می‌گوید: اگر نص خاصی باشد مبنی بر ممنوعیت اجاره دادن مسجد این‌گونه (زمین مسجد) برای زراعت و امثال آن ما تابع نصیم اما در غیر این‌صورت استدلال مرحوم خویی مورد تأمل است چراکه از طرفی غرض این است که از زمین مسجد نیز مثل زمین‌های دیگر به نحوی استفاده شود و اجرت آن در راه مصلحت جامعه صرف شود و یا در جای دیگر برای ساختن مسجدی به کار رود و در صورت معطل ماندن سرمایه، نوعی اسراف صورت گرفته است و از اشکال ایشان مبنی بر این‌که عین باید مضاف به شخصی باشد تا اجرت آن تحت ملک او درآید بدین صورت پاسخ می‌دهیم که این اضافه وجود دارد. اضافه مسجد از طرفی به خداست و از طرفی به همه مسلمانان. منتهی اضافه ملکیت نیست. مسجد متعلق به مسلمانان است و اجرت اجاره آن نیز متعلق به مصلحت مسلمانان. مسجد خانه خداست و اجرت اجاره آن نیز متعلق به راه‌های عبودیت خدا. و بر فرض که اجاره اصطلاحی مسجد این‌گونه اشکال داشته باشد واگذاری حق انتفاع چه اشکالی دارد همانند مرتع طبیعی (که ملک کسی نیست ولی) شخصی به لحاظ حق تقدم آن را در مقابل اخذ مبلغی به دیگری واگذار می‌کند و تمام آنچه در مورد رد منع از اجاره بیان شد (در صورت نبود نصی بر ممنوعیت بیع) در مورد رد منع از بیع نیز می‌توان بیان نمود. یکی دیگر از فقهای عظام در مورد منع بیع مسجد می‌نویسد: مسجد با قطع نظر از این‌که وقف عام است حیثیت دیگری دارد و آن حیثیت مسجدیت است و احکام خاصی مثل حرمت نجس کردن و وجوب ازاله نجاست و... را دارد و این حیثیت که غیر از حیثیت مالی آن است مانع از بیع آن می‌شود ولی اجاره آن منافاتی با این حیثیت ندارد. [۱۱] نگارنده در مورد افاضات این فقیه بزرگوار می‌گوید: اگر اجاره چنین مسجدی را مجاز شمردید چرا به جواز بیع آن نظر نمی‌دهید؟ یعنی چه فرق عمده‌ای میان بیع و اجاره از این نظر وجود دارد؟! اگر مسأله حرمت تنجیس و وجوب ازاله نجاست و... مطرح است می‌توان این مسأله را به خریدار تذکر داد و در هر صورت مانعی برای بیع مسجدی که نمی‌توان از آن استفاده مسجدیت کرد از نظر عقل وجود ندارد مگر این‌که از نقل منع صریحی رسیده باشد مثل این‌که آمده باشد «مساجد باید الی یوم القیامه مسجدیت خود را حفظ کنند.» که به نظر می‌رسد نقلی این‌گونه نداشته باشیم. مطلب دیگری که نگارنده معتقد است این‌که در صورت خروج زمین مسجد از انتفاع جهت امر مسجد و استفاده آن برای کشاورزی یا جاده و امثال آن دیگر نباید احکام مسجد را در آنجا جاری بدانیم چراکه اولا این حکم مستلزم حرج است و در دین حرج وجود ندارد و ثانیا چه دلیل قاطعی بر استمرار تقدس همچون زمینی وجود دارد. این زمین زمانی مسجد نبود و اعتبار معتبر به آن تقدس بخشید و آن را مسجد قرار داد. گردش روزگار بار دیگر این امر اعتباری را تغییر می‌دهد. امور اعتباری قدرت تغییر تکوین و خلقت را ندارد. با مسجد شدن این زمین در جهان هستی حادثه تکوینی رخ نداده و تقدس مسجد ناشی از اعتبار بوده و توجه مردم به این مکان و استفاده از آن جهت عبادت خداوند متعال، عبادت خاص و عبادت به معنی عام (که تعلیم و تربیت و... را شامل می‌شود) حال همه این قیود برطرف شده و هیچ عبادتی در آنجا صورت نمی‌گیرد و مثلا از زمین جهت کشاورزی و جاده استفاده می‌شود آیا اعتبار قبلی همچنان باقی است؟! اگر نص خاصی برآن نباشد جواب سؤال به نظر نگارنده منفی است.(جستجو در کتب اربعه روایی انجام شد و روایت صریحی در این باب به دست نیامد.) و البته این مطلب در مورد مدرسه و حمام و امثال آن از اصل موضوعیت نداشته چراکه احکام خاصی در آنها وجود ندارد.

قسم دوم وقفیات

وقف خاص که وقف بر ذریه نمونه آن است. و خرید و فروش این قسم وقف منع شرعی ندارد. مرحوم آیت الله خویی می‌گوید: این قسم وقف اشکالی در جواز بیع آن وجود ندارد. اضافه مالکیت در اینجا هست. و از طرفی تصرف موقوف‌علیهم بر فرض عروض جهتی که مجوز بیع است متعذر می‌باشد. پس به ناچار باید بیع آن صحیح باشد. [۱۲]

قسم سوم وقفیات

قسم سوم وقف، وقف عام مثل وقف بر علما و سادات و طلاب مدارس و زوار و فقرا و امثال آنها. در این قسم وقف نیز تملیک وجود دارد و در صورتی که غاصبی آن را غصب کند هم گناه کرده و هم ضامن خواهد بود. (اجتماع حکم تکلیفی و وضعی). شکی در جواز خرید و فروش این قسم نیز در صورت حصول شرایط وجود ندارد و روایت مشهور امام علیه‌السلام که فرمودند: «الوقف علی حسب ما یوقفها اهلها» وقف برحسب آنچه واقف وقف می‌کند. [۱۳] ناظر بر حفاظت جهت وقف در صورت امکان است نه در صورت تعذر. [۱۴]

قسم چهارم وقفیات

قسم چهارم وقف، وقف عام بر جهت عامه بدون این‌که موقوف‌علیهم مالک عین یا منفعت بشوند بلکه آن‌ها مالک انتفاع و بهره‌بری می‌گردند همانند وقف زمین و ساختمان و اشیا بر مدارس، رباط، کاروانسراها و... خرید و فروش این قسم وقف نیز در صورت پیدا شدن مجوزهایی که در ادامه می‌آید جایز خواهد بود. حال به مناقشه علمی دو فقیه اندیشمند توجه بفرمایید: مرحوم شیخ انصاری، کاروانسراها، مدارس، قبرستان‌ها، پل‌ها و غیره را به مساجد ملحق کرده و حکم عدم جواز بیع آنها را صادر می‌کنند. [۱۵] اما مرحوم آیت الله خویی این الحاق را نمی‌پذیرند و می‌نویسند: در مساجد و مشاهد متبرکه توسط وقف فک و آزادشدن ملک صورت می‌گیرد بدون آن‌که این ملک به تملیک کسی درآید اما در امثال مدرسه و کاروانسرا و حمام و پل و جاده و... این موارد ضمن خروج از ملک واقف، به ملک مسلمانان درمی‌آید. لذا باید گفت موارد نوع دوم قابلیت خرید و فروش را در صورت پیدا شدن مجوز دارند. [۱۶] حال پس از نقل کلام این دو بزرگوار نگارنده می‌گوید: همان گونه که بیان شد دلایل ایشان مبنی بر منع بیع یا اجاره مسجدی که قابلیت مسجدیت را از دست داده قابل تأمل و خدشه بود لذا به نظر می‌رسد فرقی میان مساجد و مدارس و... نباشد. واقف مدارس را فی سبیل الله برای تحصیل فرزندان مسلمان وقف کرده و مساجد را برای نمازگزاری و مراسم فرهنگی و عبادی دیگر. در هر دو مورد مسلمانان منتفع می‌شوند و ثواب آن را واقف از خداوند دریافت می‌کند. بنابراین اگر مجوز بیع پیش آید برای هر دو است و اگر نیاید برای هر دو است. از نظر عقلی میان مورد مسجد و غیر مسجد از قبیل مدارس که وقف عام بوده فرقی وجود ندارد. و گفتیم نص خاصی نیز در مورد منع از بیع زمین مساجد در صورتی که از قابلیت انتفاع مسجد بودن ساقط شود نداریم. لذا ما در مورد الحاق موضوعی این موارد به مسجد و مشهد با مرحوم شیخ انصاری همراه می‌شویم و در مورد حکم جواز بیع آنها فتوای مرحوم آیت الله خویی را که در مورد مدرسه و کاروانسرا و امثال آن است بر همه موارد یعنی حتی مسجد و مشهد سرایت می‌دهیم. (البته با حصول موارد تجویز لازم)

قسم پنجم وقفیات

قسم پنجم وقفیات عبارت است از وقف بر وقف نظیر وقف اشیا و لوازم مثل فرش و استکان و... بر مساجد و مشاهد و مدارس و حتی وقف دکان‌ها و حمام‌ها و زمین زراعی و... بر مدارس و مساجد و معابد. مرحوم شیخ انصاری همان‌طور که حکم مدارس و حمام‌ها و... را به مساجد ملحق ساخت حکم اشیا و لوازم آنها را نیز به مساجد ملحق می‌سازد. آن گاه خود تأملی کرده و می‌گوید: «هذه کله حسن علی تقدیر کون الوقف فیها فک ملک لا تملیکا» این الحاق نیکوست در صورتی که وقف این اشیا را مثل مسجد صرف فک ملک بدانیم. اما اگر آنها را تملیک برای مسلمانان دانستیم حکم آن جواز خواهد بود. [۱۷] اما مرحوم آیت الله خویی حکم این اشیا و لوازم را نیز همانند اصل مدارس و پل‌ها و کاروانسراها و... قابل خرید و فروش می‌داند و می‌نویسد: اضافه ملکیه خفیفةالمؤنه است همان‌طور که می‌توان ملک را به احیا و ذوی‌الشعور اضافه کرد همین‌طور می‌توان به غیرذوی‌الشعور اضافه نمود. لذا آلات مسجد و قنادیل مشاهد در هنگام عروض مجوز قابل فروش هستند. ایشان در ادامه بحث نوشته‌اند: و از این قبیل است اجزای مستحدثه در مسجد و مشهد مثل سقف و دیوارها و مثل آنها که اینها از نوع تملیک مسجد است (و نه تحریر) و لذا بیع آن پس از خراب جایز می‌باشد در صورتی که در همان‌جا قابل مصرف نباشد بلکه شاید بتوان گفت حتی اگر این اجزا مستحدث نباشند همین حکم را دارند.(مثلا کسی بنایی ساخته و آن را مسجد کرده باشد.) و به تحلیل دقیق‌تر مسجد و مشهد عبارت از این اجزا نیست بلکه مسجد عبارت است از مکانی که جسم به آن محتاج است و این مکان نه خاک است و نه هوا و نه... و خاک و هوا و... اینها همه به آن مکانی محتاجند که آن مکان مسجد است و لذا اگر همه اجزا و مسجد از خاک و دیوار و سقف و... را به محل دیگر انتقال دهند و به جای آن خاک‌های دیگری بیاورند حکم مسجد بر اجزای جدید سوار می‌شود و از اجزای خارج شده منسلخ می‌گردد و این حکم در مورد املاک دیگر نیز وجود دارد... . [۱۸] نگارنده می‌گوید: اگرچه ما در بحث‌های قبلی از نظر عقلی، اجاره و بیع امثال مسجد را مجاز دانستیم اما در این قسمت براساس مبناهای موجود فقها با مرحوم آیت الله خویی مناقشه داریم چراکه ایشان محرَّر و مورد تحریر را صرف مکانی دانسته که از هرچیز خالی است. یعنی مکان به معنی فلسفی آن. آیا وقتی کسی بنایی را وقف مسجد می‌کند او مکان خالی از هر شیء را وقف مسجد می‌سازد یا آن مکان همراه با یک سری اجسام مثل زمین و دیوار و سقف را؟! بله در مورد تملیکی بودن اجزای مستحدثه می‌توان قول شما را پذیرفت اما در مورد مسجدی که بنای آن قبلا وجود داشته و حداقل در مورد زمین آن نمی‌توان گفت کسی حق دارد خاک زمین مسجد را (إلی تخوم الأرض) به فروش برساند و آن گاه مکان آن مسجدی که برای عبادت آدمیان است همانند یک چاه عمیق باشد و بگوییم این فضا مسجد است بله می‌تواند این چاه عمیق که از دو طرف پایین و بالا نهایتی ندارد مسجد ملائکه و موجودات غیرمادی باشد! اما مسجد آدمیان تنها مکان خالی از جسم نیست بلکه مکان پر از اجسام مادی است. به نظر می‌رسد در اینجا در فقه دید عمیق فلسفی و عقلی وارد شده و از دید عرفی دور مانده است.

افاضات مرحوم نایینی از زبان مرحوم اراکی

به نظر می‌رسد آنچه که تاکنون به هنگام تأمل در کلام آیات عظام شیخ انصاری و خویی بیان گردید و بیع همه اقسام وقف را در فرض وجود مجوز جایز دانستیم بتوان از کلام مرحوم نایینی برای آن مؤیدی یافت به خلاصه گفتار مرحوم آیت الله اراکی(ره) توجه فرمایید: ایشان پس از طرح نظر شیخ انصاری(ره) پیرامون وقف مؤبد و نقل کلام استادشان پیرامون احتمالات مختلف در حقیقت وقف می‌نویسند: گاه انسان چیزی را بر کسانی وقف می‌کند و گاه بر اعمالی، اگر فقها فروش اشیاء وقف شده بر اشخاص را در صورت بروز مجوزات بیع جایز می‌دانند باید فروش بیع مثل اشیای مسجد را هم جایز بدانند که این وقف به جای وقف بر اشخاص بر اعمالی مثل عبادت و تعلیم و تربیت وقف شده است و با اندک مؤونه‌ای می‌توان آن را وقف بر مسلمانان دانست. و سپس ایشان به اشکالات احتمالی در این زمینه پاسخ می‌دهند و در نهایت این انتساب را عرفی می‌دانند و خرید و فروش و تبدیل آن را جایز می‌شمرند. [۱۹]

جمع بندی و خلاصه آنچه تاکنون گذشت

همان‌طور که بیان شد در صورتی که نص صریحی مبنی بر عدم جواز بیع مسجد و امثال آن وجود نداشته باشد در صورت وجود مجوز و با فرض این‌که نمی‌شود از زمین مسجد و امثال آن استفاده مسجدیت و امثال آن نمود، از نظر اصول و قواعد عقلی، بیع و اجاره آن اشکال ندارد و غایت احتیاط آن است که به خریدار توصیه شود از آنجا که این زمین روزی متعلق به مسجد بوده، شأن قبلی آن را مورد توجه قرار داده و مثلا از تنجیس آن خودداری کند اگرچه این توصیه نیز نوعی عمل به احتیاط است و الا دلیل قاطعی بر لزوم آن وجود ندارد همان‌طور که این زمین مقدس قبل از خواندن صیغه وقف آداب ویژه‌ای نداشت الآن هم (بر فرض مجوز لازم) از حالت وقف بودن و مسجدیت خارج شده و آن آداب را ندارد. اللهّم الا من جهة الاحترام کما نحترم تراب قبور الصالحین بجهة احترام ارواحهم.

صور جواز بیع وقف

مرحوم شیخ انصاری صور جواز بیع وقف را در ده مورد مطرح کرده که البته این صور در مواردی قابل قبول است که از اساس بیع وقف ممکن باشد بنابراین براساس مبنای بزرگانی که مثلا بیع مسجد را به هیچ وجه جایز نمی‌دانند طبعا این صور ده گانه نمی‌تواند جواز بیع آن را نتیجه دهد. در مواردی که بیع ممکن باشد این صور، بیع را از حالت امکان درآورده آن را تجویز می‌نمایند. ما در این مقاله برخی از صور ده گانه را مطرح و بررسی می‌نماییم.

>صورت اول

>صورت دوم جواز بیع وقف

>صورت سوم مجوز بیع

>صورت چهارم مجوز بیع وقف

>صورت پنجم مجوز بیع وقف

صورت اول

وقف به گونه‌ای خراب شود که انتفاع با بقاء عین آن ممکن نباشد مثل حیوان ذبح شده و ستون چوبی پوسیده و حصیر کهنه شده. مرحوم شیخ انصاری جواز را به این دلیل می‌داند که ادله منع بیع وقف در اینجا جریان ندارد:

1- اجماع واضح است که جریان ندارد.

2- قول امام علیه‌السلام: «لا یجوز شراء الوقف» به غیر این حالت انصراف دارد.

3- حدیث شریف: «الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها» برای بیان وجوب مراعات کیفیت مرسومه در انتشار وقف بیان شده و عدم جواز بیع از این کیفیات نیست بلکه از احکام وقف است.

4- جواز بیع با قصد واقف منافاتی ندارد چرا که این موقوفه ملک بطون است و در صورت اذن بطن موجود و اولیاء سایر بطون (که حاکم یا متولی است.) بیع آن اشکالی ندارد و خلاصه این‌که امر دائر میان سه امر است:

الف) تعطیل وقف تا خود به خود تلف شود.

ب) بطن موجود استفاده ببرد تا تلف شود.

ج) تبدیل وقف به چیزی که می‌ماند و همه بطن‌ها از آن بهره می‌برند و واضح است که شکل سوم از دو مورد دیگر بهتر است و مطلوب می‌باشد. [۲۰] مرحوم آیت الله خویی پس از توضیح آنچه مرحوم شیخ بیان نمود، و نقد برخی از آنها بهترین دلیل جواز بیع را دلیل چهارم می‌داند و آن را به گونه‌ای دیگر بیان کرده و تقریر می‌نماید. به خلاصه‌ای از افاضات ایشان توجه بفرمایید: عبارتی که در روایت آمده و می‌گوید «این را وقف کردم تا زمانی که خدا زمین و هرچه در آن است را ارث ببرد.» (یعنی تا روز قیامت) با آن‌که عین موقوفه تا روز قیامت بقاء ندارد و از طرفی وقف منقطع بی معنا است پس این عبارت دلالت دارد بر آن‌که مال وقفی تا آنجا که قابلیت انتفاع دارد برای موقوف‌علیهم است و اگر عین آن این قابلیت را از دست دهد باید آن را به عین دیگر از همان جنس یا جنسی دیگر تبدیل کرد. [۲۱]

ایشان عمومات داله بر صحت معاملات مثل «أوفوا بالعقود»، «أحل الله البیع»، «إلا ان تکون تجارة عن تراض» و... را مقتضی صحت بیع وقف در صورت سقوط از انتفاع می‌داند چراکه ادله مانع از بیع وقف در صورت سقوط انتفاع وقف از مانعیت ساقط می‌شوند و ادله مثبت اقتضای خود را می‌بخشد. ادله مانعه برای عین موقوفه‌ای است که به حال خود باقی و انتفاع از آن در جهتی که واقف وقف نموده میسر باشد. [۲۲] حضرت آیت الله روحانی نیز دلایل مرحوم شیخ مبنی بر جواز بیع مذکور را مورد نقد و بررسی قرار داده و ما تنها نقد ایشان بر دلیل آخری شیخ را (که به نظر نگارنده روشن‌ترین دلیل می‌باشد.) مطرح و بررسی می‌کنیم. ایشان می‌نویسد: بر استدلال شیخ که فرمود تعطیل شیء تا تلف شود با حقوق خدا و واقف و موقف علیه منافات دارد این اشکال را داریم که: این حقوقی که از آنها نام بردید ثابت نیست و ما تعبد به عدم بیع داریم و همان را می‌گیریم. به عبارت دیگر تعبد اقتضا دارد اجازه دهیم عین موقوفه تلف شود و در اینجا حقّی برای خدا و واقف و موقوف‌علیهم وجود ندارد. [۲۳] نگارنده در آنچه این فقیه بزرگوار فرموده مناقشه دارد: وجود حق برای خدا و واقف و موقوف‌علیهم یک مطلب بدیهی و ضروری است و نیاز به اثبات ندارد. حق موقوف‌علیهم بسیار بدیهی، حق واقف بدیهی و حق خداوندی که حکم مفید و پرثمری مثل وقف را بر ما نازل کرده تا انسان‌ها از این راه به بسیاری از منافع دست پیدا کنند نیز بدیهی و ضروری است لذا تردید در وجود این حقوق نوعی مکابره به حساب می‌آید. و بر فرض که کسی در حق خدا و حق واقف تردید کند، حق موقوف‌علیهم قابل تردید نیست و استدلال مورد نظر بر حق موقوف‌علیهم تکیه دارد. و اما وجود روایات دال بر منع بیع وقف همان‌طور که قبلا در کلام مرحوم آیت الله خویی نیز آمد، امضاء چیزی است که توسط واقف انشاء شده و اگر کسی بگوید ارتباطی به انشاء واقف ندارد و صرفا یک حکم تعبدی است آن هم در مسأله‌ای که از عبادیات نیست بلکه از معاملات است او نیازمند آوردن دلیل است چراکه اصل در مسائل غیر عبادی، غیر تعبدی بودنِ آنهاست نه تعبدی بودن آنها. کمتر امر و نهیی در مورد امور غیر عبادی خصوصا در معاملات وجود دارد که انسان به فلسفه و حکمت آن نتواند پی ببرد. ادامه کلام مرحوم آیت الله روحانی: الثانی: لو سلم هذه الحقوق یعنی اگر کسی این حقوق را مسلم بداند، این حقوق به عین موقوفه متعلق است و در صورتی وجود دارد که عین موقوفه دارای منافعی باشد و اگر عین موقوفه منفعت نداشته باشد حقی برای موقوف‌علیه نیست و حقی برای واقف و یا خدا نیز در این صورت وجود ندارد تا به خاطر آن بخواهیم برای رعایت آن حقوق به جواز بیع نظر دهیم مگر آن‌که کسی بگوید حقوق قائم بر عین و مالیت است اما این خود یک ادعا است و اول بحث می‌باشد. [۲۴]

نگارنده می‌گوید: شما خود در آخر کلام جواب خودتان را دادید و ما تصریح می‌کنیم که حقوق قائم بر اعم از عین و مالیت است و اصلا ارزش عین به مالیت آن است. اگر مالیت را از عین بگیریم ارزشی نخواهد داشت و این یک مطلب بدیهی و بی نیاز به استدلال است لذا اول بحث خواندن آن وجهی ندارد. ادامه افاضات مرحوم آیت الله روحانی: این‌که تضییع مال حرام است می‌گوییم حرام بودن مثل همچون تضییعی مسلّم نیست و بر فرض تسلیم حرمت آن به شرط آن است که شارع تجویز تضییع نداده باشد و حال آن‌که عموم دلیل منع از بیع وقف این تجویز را در اختیار ما قرار داده است. کما این‌که شارع در اتلاف آلات لهو، تضییع آنها را جایز دانسته است. [۲۵]

نگارنده می‌گوید: چگونه تضییع وقف دیگران حرمتش مسلم نباشد در حالی که حرمت عقلی آن بدیهی و حرمت شرعی آن از راه روایاتی که در مورد تضییع حقوق دیگران است ثابت می‌باشد و آیه شریفه «فمن یعمل مثقال ذرة شراً یره» نیز به نوعی بر این حرمت و ترتب عقاب دلالت دارد چراکه مسلم است تضییع حقوق دیگران خیر نیست پس شر است. ایشان سپس می‌فرمایند بر فرض حرمت تضییع، این حرمت در جایی است که تجویزی از شارع وجود نداشته باشد و عرض ما این است که اولا: «ما من عام الا و قد خصّ» و اگر شما دلیل منع از بیع وقف را عام می‌دانید در کنار آن دلایل خاصی نیز وجود دارد که دامنه این عموم را کوتاه‌تر می‌سازد و از طرفی در مقابل عمومی که شما نسبت به ادله منع از بیع وقف ادعا دارید، ما نیز ادعای عمومیت ادله جواز بیع و تجارت و وفای به عهد و... را مطرح می‌کنیم و به ناچار این دو در مقابل هم، نسبت عموم و خصوص من وجه خواهند داشت و جهت رفع تعارض لازم است از عمومیت هر دو دسته دست بکشیم. اما این‌که می‌فرمایید این تضییع به حکم شارع است، عرض می‌کنیم اگر در جایی در مقابل یک امر بی ارزش، امر با ارزش و مفیدی نصیب انسان شود عقل تحمل آن امر بی ارزش را می‌پذیرد در حالی که در ما نحن فیه با تضییع حق موقوف‌علیهم ثمره مفیدی عاید نمی‌شود آن گاه چگونه می‌تواند عقل بپذیرد که شارع یک امر بی ارزش و مضر را تجویز بلکه امر نموده باشد؟! «... قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» (اعراف/28) با این بیان که عقل این را مسلم می‌داند که تضییع حقوق دیگران معروف نبوده و منکر می‌باشد. اما قیاس این مطلب به آلات لهو و سپس جریان جواز اتلاف آن خارج از آن‌که ناصحیح بودن قیاس این دو موضوع نیازمند بحث نیست، قیاس حکمی این دو نیز نوعی تمثیل منطقی بوده که به نظر خود شما فقیه بزرگوار و دیگر فقهای شیعه مردود است به علاوه در مورد آلات لهو نیز آنجا که بشود آلات لهو را به گونه‌ای تغییر داد که بتوان از آن استفاده جایز برد، نابود کردن کلی آن جایز نیست.

صورت دوم جواز بیع وقف

صورت دوم آن است که عین موقوفه به قدری خراب شود که از حد انتفاع قابل توجه ساقط گردد به طوری که عرف منفعت حاصل از آن را منفعت نداند مثلا اگر خانه‌ای خراب شود و صرفا از زمین آن استفاده گردد، عرف منفعت خانه را برای آن تصور نمی‌کند. مرحوم شیخ انصاری می‌نویسد: حال در صورت فروش، اگر با ثمن حاصله می‌توان عینی را تهیه کرد که منفعتش به اندازه منفعت همین زمین است اشکالی در عدم جواز بیع نداریم اما اگر با ثمن حاصله می‌توان عینی تهیه کرد که منفعش بیش از منفعت عرصه یا مساوی منفعت خانه باشد، آن گاه در جواز بیع همچون موردی دو وجه وجود دارد. وجه جواز روشن است و وجه عدم جواز آن‌که: دلیلی بر جواز فروش نداریم بلکه دلیل منع آن را داریم چراکه ظاهر مشهور آن است که خرابِ مجوز بیع مقید به این قید شده که هیچ نفعی نرساند. و اینجا نفع می‌رساند. [۲۶]

نگارنده مقاله می‌گوید: همان‌طور که مرحوم شیخ انصاری پس از چند جمله دیگر استدراک می‌کنند معمولا وقتی گفته می‌شود فلان مسأله نفعی ندارد یا فایده ندارد، گوینده، نفع یا فایده قابل توجه را در نظر دارد و از این بالاتر می‌توان گفت و آن این‌که اگر دنبال موردی می‌گردید که هیچ نفعی نداشته باشد این از نظر عرفی و عقلی مصداقی ندارد چرا که حتی زباله بی‌مصرف نیز دارای فوایدی است و... بنابراین وجه عدم جواز، وجه وجیهی نیست. مرحوم شیخ انصاری نیز به این نکته توجه دارند و می‌نویسند: اللهم الا ان یحمل النفع المنفی فی کلام المشهور علی النفع المعتد به بحسب حال العین، اما در ادامه ازعموم ادله منع از بیع وقف خوف دارند و خروج از آن را مشکل دانسته و حکم بسیاری از متأخرین از شیخ طوسی مبنی بر عدم جواز بیع درخت خرمای کنده شده را مؤید حکم منع از بیع می‌دانند. [۲۷]

مرحوم آیت الله خویی به استدراک مرحوم شیخ (نعم لوکان قلیلا فی الغایة بحیث یلحق بالمعدوم امکن الحکم بالجواز...) اعتراض دارند که در این صورت، فرض و صورت ثانیه همان فرض و صورت اول است و اگر منظور ایشان از این جمله این باشد که از نظر عرف منفعت مورد نظر قلیل است، همانند وقتی که اجرت خانه‌ای که پنجاه دینار بوده به بیست دینار برسد در این صورت این همان صورت سوم است و... [۲۸]

نگارنده می‌گوید: اعتراض مرحوم خویی وارد است و از ظاهر عبارت مرحوم شیخ در فرض دوم و فرض سوم نیز یک مطلب استنباط می‌شود اگرچه ممکن است نظر شیخ از دوگانه بودن این دو فرض، این باشد که در فرض دوم منفعت قابل توجه از بین رفته مثلا فایده ده ریالی به چهار یا سه ریال رسیده اما در فرض سوم منفعت کم شده و فایده ده ریالی به هفت یا شش ریال رسیده است لذا مرحوم شیخ در فرض سوم نظر اقوی را منع از جواز بیع می‌داند. حضرت آیت الله روحانی با جواز بیع در فرض دوم موافق نیست و سخن محقق اصفهانی(ره) در وجه جواز را نقل کرده و مورد نقد قرار می‌دهد: نهایت مطلبی که برای جواز بیع در این حالت می‌توان گفت همان چیزی است که مرحوم محقق اصفهانی افاده کرده و حاصل آن این‌که غرض واقف از وقف دو امر است: یکی حفظ خصوصیت عین موقوفه و دیگری حفظ انتفاع. حال چون غایت از انتفاع، انتفاع نوع خاص بوده و این انتفاع خاص نیست در نهایت باید حفظ عین موقوفه را که تبعی است مؤخر داشت و بیع آن را اجازه داد و انتفاع دیگری از آن به دست آورد.(یعنی انتفاع از حفظ عین اهمیت بیشتری دارد) پس باید آن را مقدم دانست. آیت الله روحانی این وجه را مردود می‌شمارد: غرض واقف که بر آن عقد بسته شده رهاسازی مطلق منفعت بوده نه منفعت خاص و ویژه، پس با وجود منفعت کلی و امکان بهره‌بری به هر نوع، وجهی برای جواز تبدیل وقف نمی‌ماند. پس اظهر عدم جواز بیع در این مورد است. [۲۹] نگارنده می‌گوید: بسیار واضح است که هر انسان عاقلی می‌خواهد از اشیایی که در اختیار دارد حداکثر استفاده را برای خود برداشت کند و اگر آن شیء را به عنوان عین موقوفه وقف نموده حداکثر استفاده را به دیگری برساند و الا در صورت امکان استفاده بیشتر و عدم کوشش در این رابطه نوعی تعطیل آثار وجود انجام داده که امری قبیح است لذا این‌که می‌فرماید غرض واقف صرف تسبیل منفعت است حال هر منفعتی که باشد سخن وجدان پسندی نیست مگر این‌که واقف غرض خاصی از نگهداری آن عین داشته و بدان تصریح کرده باشد (غیر از غرض منفعت رساندن به دیگران) که تازه در این فرض هم شاید همچون حقی نداشته باشد چراکه با وقف نمودن، ملکیت خود و تسلط خود بر آن عین را برداشت و دیگر غرض خاص او که دیگر عقلای عالم به آن غرض توجهی نداشته باشند نمی‌تواند مورد اعتنا باشد. مرحوم آیت الله اراکی نظر خود را در این فرض به گونه دیگری ابراز می‌دارد: اگر بدانیم که واقف منفعت معتد بها را اراده کرده حکم به جواز می‌دهیم و اگر بدانیم که منفعت قابل توجه را اراده نکرده در این صورت موضوع محفوظ است و وقف بر حال خود باقی است و وجهی برای جواز بیع آن نداریم و در صورت شک وقفیت را استصحاب می‌کنیم چون موضوع عرفی وجود دارد. [۳۰]

نگارنده مناقشه می‌کند: تردیدی در حکم صورت اول نداریم اما در مورد صورت دوم که بر فرض ما علم داشته باشیم که غرض واقف از این وقف، رساندن تنها نفع قابل توجه نبوده بلکه نفع غیر قابل توجه نیز مورد نظر او بوده است. سوال می‌کنیم آیا کسی که توسط انشاء وقف، علقه خود را از عین موقوفه برید این حق را دارد که در مورد میزان انتفاع موقوت علیهم از عین موقوفه نظری داشته باشد که عقلاء آن نظر را مردود می‌شمارند؟! مثلا کسی ماشینی را وقف کند که در صورت استفاده اعلی فبها و الا اگر چرخ‌های آن پنچر شد یا موتور آن عیبی پیدا کرد از آن ماشین برای عکس‌برداری و دکور استفاده کنند؟! آیا موقوف‌علیهم که حق استفاده کامل از این ماشین، متعلق به آنان است این حق را ندارند که کاری کنند که بتوانند استفاده بهتر و بیشتری از آن ببرند؟! اما شق سوم کلام ایشان که در حالت شک در ثبوت تقیید بالمنفعة المعتدبها وقفیت را استصحاب می‌کنیم، عرض ما این است که اولا: در اینجا اصل دیگری وجود دارد و آن اصل استفاده هرچه بهتر و بیشتر از اشیاء است و همان‌طور که در گذشته گفتیم خلاف آن به معنی تعطیل آثار وجود است لذا استفاده از این اصل که به مثابه أماره ظن‌آور است به اصل استصحاب مهلت و فرصت اظهار وجود نمی‌دهد. و ثانیا چرا در اینجا حکم انتفاع اکثر و اعلی را که در گذشته وجود داشت استصحاب نکنیم و با واسطه نسبتا خفی لزوم تبدیل عین را نتیجه نگیریم؟! و ثالثا شما وقفیت را استصحاب کنید اما وقفیت مال را نه وقفیت این عین به‌خصوص را. ارزش این عین به خاطر مالیت آن است لذا با استصحاب مالیت، تبدیل عین مشکلی نخواهد داشت و همان‌طور که قبلا هم ذکر شد این‌که کسی عین را الی الأبد وقف می‌کند در حالی که می‌داند این عین الی الأبد دوام ندارد، نظر او به مالیت آن است که می‌تواند از عینی به عین دیگری انتقال یابد و تا «یرث الله الارض و من علیها» آن مالیت در راه موقوف‌علیهم نفع برساند. در ادامه مباحث، مرحوم شیخ انصاری کلامی را از مرحوم صاحب جواهر [۳۱] نقل و سپس مورد نقد قرار می‌دهد. مرحوم آیت الله خویی نیز نقد مرحوم شیخ انصاری را تأیید می‌کند. [۳۲] اما مرحوم اراکی به زبان استادش مرحوم نایینی حق را به صاحب جواهر می‌دهد. [۳۳] همین‌طور آیت الله روحانی کلام صاحب جواهر را حق می‌داند [۳۴] نگارنده نیز در این مناقشه حق را به مرحوم شیخ انصاری می‌دهد و کلام مرحوم صاحب جواهر را خالی از نقص نمی‌داند. اما جهت رعایت اختصار، از نقل و نقدهای اشاره شده می‌گذریم. تنها نشانه مطالب را آوردیم تا شاید محققی بخواهد خود مراجعه کند و بحث را بیش از این پیگیری نماید.

صورت سوم مجوز بیع

وقف خراب شده و منفعت آن کم شود اما نه به حدّی که به معدوم ملحق شود. شیخ انصاری می‌نویسد: اقوی در اینجا منع از جواز بیع است و این فتوی از اکثر فقها در مسأله نخله ریشه کن شده ظاهر است و شیخ طوسی در محکی خلاف بیع آن را جایز شمرده با این احتجاج که وجه مورد نظر واقف باطل شد. اما ابن ادریس بیع آن را جایز ندانسته و... و فرزند علامه اختلاف میان شیخ طوسی و ابن ادریس را لفظی دانسته کانه شیخ طوسی جواز بیع را معلل به سلب جمیع منافع نموده و کانه ابن ادریس حلی برای آن منفعتی را فرض نموده و لذا بیع آن را جایز نشمرده است و... در هر حال اقوی در اینجا منع است و اولی به منع وقتی است که منفعت کم شود اما به حالت خراب نرسد. [۳۵] مرحوم آیت الله خویی نیز همین نظر را دارند و حکم صورت ثالثه را منع از جواز بیع می‌دانند. ایشان می‌نویسند: این فرض مشمول ادله مانعه از بیع وقف است و قول حضرت که «بیع وقف جایز نیست» و یا «وقف به حسب آنچه واقف وقف کرده ادامه می‌یابد» حکم این فرض را عدم جواز می‌داند. [۳۶]

نگارنده در این باره می‌گوید: با توجه به آنچه در گذشته عرض کردیم بر فرض این‌که از فروش موقوفه ثمره بیشتری عاید موقوف‌علیهم می‌شود در اینجا نیز حکم به جواز بُعدی ندارد چراکه این جواز مخالفتی با الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها ندارد. واقف نخله را برای خرما دادن به موقوف‌علیهم وقف نموده و در صورت امکان فروش آن و خرید یک نخله کوچک‌تر مسلما مورد نظر و رضایت واقف بوده و هست اما استفاده از آن برای تسقیف، ثمره آنچنانی ندارد و شیخ طوسی(ره) نیز به همین وجه نظر داشته که فتوا به جواز بیع داده است. اما عبارات ناهیه از خرید و فروش وقف منصرف به مواردی است که هیچ یک از مجوزات بیع حاصل نشده باشد.

صورت چهارم مجوز بیع وقف

این‌که بیع وقف برای موقف علیهم اعود و انفع باشد. مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید: ظاهرا مراد از این صورت آنجاست که ثمن وقف نفع بیشتری برای موقوف‌علیهم داشته باشد نسبت به منفعت حاصله تدریجی. جواز بیع در این مورد به شیخ مفید نسبت داده شده است. و زیادی نفع، گاه نسبت به بطن موجود ملاحظه می‌شود و گاه نسبت به همه بطون در صورتی که به وجوب شراء بدل حکم شود و اقوی منع از بیع است مطلقا. و قول مفید نیز بر جواز دلالتی ندارد و در صورت دلالت باید تأویل شود چراکه مقتضی منع یعنی وجوب عمل بر طبق انشاء واقف و قول حضرت علی علیه‌السلام: لا یجوز شراء الوقف و غیر ذلک. وجود دارد اما روایت علی بن رئاب از جعفر بن حنان از امام صادق علیه‌السلام که راوی می‌پرسد: آیا وارثان واقف که نزدیکان او هستند، حق فروش زمین را دارند؛ اگر نیاز مند آن شدند و عایدی آن زمین کفاف زندگیشان را نداد؟ حضرت فرمودند: بلکه اگر همه آنها (موقوف‌علیهم) راضی شدند و این فروش به نفعشان باشد. [۳۷] و روایت مروی از احتجاج که از حضرت صاحب علیه‌السلام سؤال می‌شود که از امام صادق علیه‌السلام روایت شده که: ... در جواب سوال راوی که اگر همه راضی نشوند در این مورد چه کنیم؟ فرمودند: اگر عین موقوفه بر گروهی از مسلمانان بوده است، هرگروهی می‌تواند مقداری را که می‌تواند (سهم اوست) بفروشد. همراه دیگران و جدای از دیگران. [۳۸] این دو روایت هیچ کدام بر جواز بیع صورت چهارم دلالت ندارد چراکه روایت اول دلالت بر جواز دارد در صورت نیاز موقوف‌علیهم نه به مجرد این‌که بیع برای آنها انفع باشد به‌علاوه این‌که قائلی نداریم که به مجرد انفع بودن، بیع را جایز دانسته باشد الا ظاهر عبارت وهم آمیز شیخ مفید. و به روایت حمیری (روایت اخیر) نیز به همین دلیل نمی‌توان استدلال نمود.(چراکه قائلی ندارد) علاوه بر این‌که ظاهرا هر دو روایت ثمن حاصله از فروش عین موقوفه را از آن بطن موجود می‌داند و این مخالفت دیگری است که هر دو روایت با قواعد فقهیه دارد. [۳۹] مرحوم آیت الله اراکی فرض چهارم را به دو شق تقسیم می‌نماید: 1- با فروش موقوفه ثمن حاصله فقط برای بطن موجود نفع بیشتری داشته باشد.

2- با فروش موقوفه ثمن حاصله برای همه بطون موجود نفع بیشتری داشته باشد در صورتی که به وجوب شراء بدل وقف حکم کنیم. و آن گاه می‌گوید: اقوی منع بیع است در هر دو صورت وفاقا لشیخنا الانصاری چراکه مقتضی منع یعنی وقفیت موجود است و مانعی از آن وجود ندارد اما دو روایت (جعفر و حمیری) صلاحیت منع (منع از منع بیع) را ندارد. آن گاه اشکالات روایات را از زبان مرحوم استادش برمی‌شمارد. (که ما جهت رعایت اختصار از نقل آن خودداری می‌کنیم.) [۴۰]

اما آیت الله روحانی علی رغم این‌که روایات را صالح برای جواز بیع وقف نمی‌داند و اشکال عمده آنها را مخالفت اصحاب با مفاد این دو روایت ذکر می‌کند برخی از اشکالات وارد شده بر این دو روایت را مورد نقد قرار می‌دهد که ما جهت رعایت اختصار از نقل آنها می‌پرهیزیم. [۴۱] نگارنده پس از نقل از بزرگان فقه و فقاهت می‌گوید: با توجه به اشکالات فراوانی که بر این دو روایت وارد شد، و ما تنها برخی از آنها را در اینجا آوردیم و اگرچه برخی از اشکالات وارده قابل دفاع باشد اما ما در مجموع از تکیه بر این دو روایت اجتناب نموده و نکته دیگری را پیرامون این مسأله متذکر می‌شویم: اعود و انفع بودن فروش موقوفه گاه نسبت به بطن حاضر ملاحظه می‌شود و گاه بر فرض حکم به لزوم تبدیل ثمن به بدل در مورد همه بطون. قدر متیقن عدم جواز بیع در صورتی است که تنها بیع موقوفه نسبت به بطن حاضر اعود و انفع باشد و نسبت به بقیه مضر باشد. اما به لحاظ دیگر انفع و اعود بودن بیع، گاه در صورت خراب شدن موقوفه پیش می‌آید که در این صورت این فرض به فرض‌های قبلی ملحق می‌گردد و گاه به خاطر این است که علی رغم خراب نشدن عین موقوفه، اقتضای زمان میزان انتفاع از آن را پایین می‌آورد، و یا به صفر رساند، مثل این‌که کسی ناعوره‌ای را (چرخ چاه مخصوص) بر اولاد خود وقف کرده باشد و در این زمان به خاطر پیشرفت‌های علمی از این ناعوره استفاده نشود یا کم بشود؛ وگاه انفع و اعود بودن بیع به خاطر این است که واقف علی رغم این‌که قصد منتفع ساختن هرچه بیشتر موقوف‌علیهم را داشته اما به خاطر جهل یا کج سلیقگی به انشاء وقفی دست زده که حتی در زمان خود او نیز فروش آن عین و تبدیل آن به موردی دیگر انفع و اعود بود. حال شکی نیست که شارع مقدس در فرض اول با بیع وقف مخالفتی ندارد چراکه از عین موقوفه استفاده بسزایی نمی‌شود و تبدیل آن به مصلحت موقوف‌علیهم است و هم مورد رضایت واقف. لذا جهت رعایت حق موقوف‌علیهم و واقف بیع آن را جایز می‌دانیم و روایات مانعه از بیع وقف نیز مسلما از این مورد انصراف دارد. اما فرض دوم: مقدمتا عرض می‌کنم که وقف مسأله‌ای است که شارع مقدس برای هرچه بهتر اداره شدن زندگی انسان‌ها تشریع نموده (و یا امضاء نموده) و برخلاف عبادات که گاه فلسفه امر و نهی‌ها در آنجا روشن نیست، فلسفه امر و نهی‌ها در این مسأله روشن است. شارع در امر وقف به مصلحت موقوف‌علیهم و واقف و جامعه مسلمین نظر دارد با این مقدمه عرض بنده این است که واقف با انشاء وقف خود به ثواب الهی دست یافت اما موقوف‌علیهم در صورتی که تبدیل موقوفه برایشان انفع و اعود باشد جهت انتفاع بیشتر عقل اقتضا دارد که به جواز بیع این مورد نیز حکم کنیم. (و فرض ما این است که این انفع و اعود بودن مورد اتفاق عقلا است و واقف نیز غرض خاصی از وقف آن مورد نداشته که الآن مورد توجه آنها نباشد و ضمنا این بیع ضرری برای جامعه مسلمین نیز ندارد.) آنچه گفتیم از این قاعده عقلی مستفاد است که در صورتی که بتوان از کالایی استفاده بهتری برد، چرا به استفاده کمتر از آن رضایت بدهیم (فرض ما این است که استفاده کمتر هیچ مصلحتی ندارد) و آیا این جز تعطیل آثار وجود است که گاه از تعطیل عقول نشأت می‌گیرد؟ و روایات مانعه نیز قابل توجیه است و قابل انصراف. بله اگر روایات تصریح در منع در همه موارد و از جمله این مورد را داشته باشد، ما تابع نصیم سمعا و طاعتا. اما روایاتی که تاکنون دیده‌ایم هیچ‌کدام این صراحت را نداشتند. اما مخالفت اصحاب، اگرچه ما را در حکم قطعی به جواز بیع به تردید می‌اندازد اما نمی‌تواند دلیلی باشد برای منع این حکم چراکه اولا «رب مشهور لااصل له» و ثانیا بسیاری از مسائل، قرن‌ها به گونه‌ای مورد توجه بوده و سپس به گونه دیگری مورد توجه قرار گرفته (مثل مسأله وجوب منزوحات بئر) بله می‌توان برای این‌که هرج و مرج پیش نیاید و هرکس براساس سلیقه خود مصلحت مورد نظر واقف را به فراموشی نسپارد، در عمل این جواز را منوط به إذن حاکم شرع و یا جمعی از عقلای قوم دانسته تا جهت تشخیص مصداق اعود و انفع بودن مورد اقدام نمایند. (الا این‌که این اتفاق فقها را نوعی اجماع بدانیم که کاشف از رأی معصوم علیه‌السلام است و ما به اجماع به عنوان یک دلیل معتبر

صورت پنجم مجوز بیع وقف

این‌که موقوف‌علیهم نیاز شدیدی پیدا کنند و بر جواز بیع در این صورت به اجماع و روایت جعفر (که گذشت) استدلال شده است. مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید: استفاده از روایت قابل رد است زیرا در این روایت صحبت از فقر شرعی است (یعنی کافی نبودن عایدی وقف برای مؤونه سال موقوف‌علیهم) در حالی که مجوزین بیع از نیاز شدید سخن می‌گویند و میان این دو مفهوم نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار است و با وجود اشکالاتی که بر روایات در گذشته داشتیم تنها اجماع منقول از انتصار و غنیه باقی می‌ماند که ما را در مقابل قاعده عدم جواز بیع وقف قرار می‌دهد با این‌که جمهور متأخرین و جمعی از قدما به مخالفت با این اجماع برخاسته بلکه در سرائر اجماع معارض با این اجماع ادعا شده است. [۴۲]

مرحوم آیت الله خویی با بیان عدم حجیت اجماع منقول و یادآوری ضعف روایات از جهات عدیده به اشکال مرحوم شیخ انصاری اشاره کرده و برای آن مثالی ذکر می‌کند و در نهایت با مرحوم شیخ هم نظر هستند. [۴۳] نظر نگارنده در مورد صورت پنجم: ما با فقهای عظام مخالفتی نداریم ولی دلیل این امر را از بین رفتن حق موقوف‌علیهم (بطون بعدی) می‌دانیم چراکه در صورت فروش موقوفه و صرف ثمن آن در رفع نیاز شدید بطن موجود چیزی برای بطون باقی نمی‌ماند. اگرچه پنج صورت دیگر به عنوان مجوز بیع وقف در مکاسب مرحوم شیخ انصاری مطرح شده اما ما جهت عدم تطویل به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

منابع

1. قرآن کریم

2. الاستبصار، شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1390ق

3. المکاسب، انصاری، مرتضی، مؤسسه دارالکتاب للطباعة و النشر، قم، 1364ش، چاپ دوم.

4. تهذیب الاحکام، طوسی، محمد، تصحیح علی اکبر غفاری، نشر صدوق، تهران، 1417ق، چاپ اول.

5. جواهر الکلام، نجفی، محمدحسن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1981م، چاپ هفتم.

6. دروس تمهیدیه فی الفقه الاستدلالی، باقر ایروانی، المرکز العالمی للعلوم الاسلامیة، قم، 1377ش، الطبعة الاولی.

7. کتاب البیع، محمد علی اراکی، مؤسسه اسماعیلیان، تهران، 1415ق، چاپ اول.

8. مبانی استنباط، ابوالحسن محمدی، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1375، چاپ نهم

9. مصباح الفقاهه و المعاملات، سید ابوالقاسم خویی(به قلم میرزا محمد علی توحیدی)، دار الهادی، بیروت، 1412ق.

10. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ترجمه صدر بلاغی و علی اکبر غفاری، انتشارات صدوق، تهران، 1369ش، چاپ اول

11. منهاج الفقاهه، محمد صادق روحانی، نشر سپهر، تهران، 1418ق، چاپ چهارم.

12. وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، حر عاملی، المکتبة الاسلامیة، تهران، 1375ش، چاپ هفتم.

پانویس

  1. دکتری فقه و اصول، دانشیار دانشگاه امام صادق علیه‌السلام
  2. دروس تمهیدیه ،ج2،ص378.
  3. المکاسب ، ج10، ص97.
  4. مبانی استنباط، ص183.
  5. ص303؛ من لا یحضره الفقیه ، ج6 ، ص106؛ الاستبصار ؛ ج4، ص97.
  6. المکاسب،ج10، ص146.
  7. مصباح الفقاهه، ج5، ص158.
  8. المکاسب ، ج10، ص153.
  9. مصباح الفقاهه،ج5،ص149.
  10. همان، ج149.
  11. منهاج الفقاهه، ج4، ص393.
  12. مصباح الفقاهه، ج5، ص150.
  13. وسائل الشیعه ، ج13، ص295.
  14. مصباح الفقاهه، ج5، ص151.
  15. المکاسب،ج10، ص159.
  16. مصباح الفقاهه،ج5، صص151-152.
  17. المکاسب، ج10، ص159.
  18. مصباح الفقاهه، ج5، صص153-156.
  19. کتاب البیع ، ج2، صص88-90.
  20. المکاسب ، ج10، ص166.
  21. مصباح الفقاهه، ج5، صص160-161.
  22. همان، ص162.
  23. منهاج الفقاهه، ج4، ص396.
  24. همان.
  25. همان.
  26. المکاسب ، ج10، ص187.
  27. همان، ص190.
  28. مصباح الفقاهه، ج5،ص180.
  29. منهاج الفقاهه، ج4، ص412.
  30. کتاب البیع ، ج2ص109.
  31. جواهر الکلام ، ج22، ص358.
  32. مصباح الفقاهه، ج5، ص186.
  33. کتاب البیع ، ج2، ص110.
  34. منهاج الفقاهه، ج4، ص415.
  35. المکاسب ، ج10، ص203.
  36. مصباح الفقاهه، ج5ص187.
  37. تهذیب الاحکام ، ج9، ص156؛ وسادل الشیعه ، ج13، ص306.
  38. وسائل الشیعه ، 1375، ج13، ص306.
  39. المکاسب، ج10، ص206.
  40. کتاب البیع ، ج2، ص120.
  41. منهاج الفقاهه، ج4، ص415.
  42. المکاسب، ج10،ص216.
  43. مصباح الفقاهه،ج5، ص193.