ترکیب همه با هم: طرح استقلال خانواده

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

[۱]

اگر چه برنامه ها و طرح های قدیمی، از ایده و طرح خوبی برخوردار هستند، نسبت به آنچه مشتریان قادر به انجام آن هستند، انتظارات کمی دارند. موریس میلر[۲]، از ایالت سانفرانسیسکو، مؤسس یک شرکت حقوق مدنی، اثبات کرد که چگونه استفاده از انتظارات عالی و برجسته، مسئولیت پذیری شخصی و شبکه های اجتماعی، تغییرات و اصلاحات اجتماعی دگرگون کننده را تحقق می بخشد.

میلر تجربه ی اقدامات مربوط به مداخلات بالا به پایین را داشت که نشان دهنده ی حرفه ای گری وی در خدمات اجتماعی در مشاغل مرتبط با خدمات جوانان بود. تأمین کنندگان مالی خصوصی و دولتی به تأمین کنندگان دیکته کردند که چه کاری انجام دهند (ما تنها خواستار یک مرکز خدمات رسانی و شغلی در آن محله هستیم). این در حالی بود که مددکاران اجتماعی اغلب مشتریان خود را خارج از شبکه های روابط خانوادگی و دوستان پذیرا بودند. مشتریان به ندرت کنترلی روی خدمات و یا حق انتخاب داشتند؛ چرا که آنها توانایی پرداخت هزینه ی تأمین کنندگان خصوصی را نداشتند.

میلر، بنای نهاد آموزشی خدمات شغلی خود را در سانفرانسیسکو شروع کرد که به باندهای خرابکار جوانان آموزش ساخت و ساز می داد. او تأثير روابط معنادار را مشاهده کرد - برای مثال، روابط دوستانه ی این باندها، در محل کار و حتی تأثیر مثبتی که در زمان ملاقات با یک زن ایده آل بر این جوانان به وجود می آمد و به آنها ثبات روحی می داد. وی اهمیت برقراری این روابط را در موفقیت جوانان بسیار بالاتر از آموزه های خود یافت و تلاش کرد این نوع ارتباطات و قرار ملاقات ها ادامه داشته باشند؛ به این دلیل که آنها تعادل روحی این مردان جوان را حفظ کرده بودند. او آنچنان به قدرت چنین روابطی ایمان داشت که به طور جدی به این نتیجه رسید که برنامه های آموزشی را به منظور شروع فعالیت ها و خدمات قرارهای ملاقات، متوقف کند.

و هر چند میلر، به جای راه اندازی و عملی کردن این خدمات مرتبط با قرار ملاقات ها، بیست و دو سال را به عنوان سرپرست اجرایی سازمان توسعه خدمات رایگان چندگانه ناحیه خلیجی ایالت سانفرانسیسکو، گذراند، زمانی که برنامه «طراحی محله ی آسیایی» او تبدیل به یک پروژهی عملیاتی ده میلیون دلاری شد، میلر ۱۲۰ نیروی کاری در زمینه های مختلف از جمله کارکنان اجتماعی، مدیران پروژه های خدماتی، متخصصین اشتغال و کاریابی و دیگر مشاغل و متخصصین را به خدمت گرفت. سازمان وی حتی توجه و علاقه رئیس جمهور کلینتون را به خود جلب کرد به طوری که وی از میلر در ارائه گزارش سالانه ی خود به مجلس سنا در سال ۱۹۹۹، دعوت به عمل آورد.

پس از مدیریت موفق چند ساله ی این سازمان، به میلر احساس عدم رضایت دست داد. او این طور بیان کرد که: «من سال ها مشغول برطرف کردن کاستی ها و کمبودهایی بودم که فکر می کردم در زندگی این افراد وجود دارد. من برنامه های تهیه مسکن، برنامه های استخدام و کاریابی، برنامه های سازماندهی در دست اجرا داشتم و هر آنچه که فکرش را بکنی برای برطرف کردن آن کمبودها و کاستی ها انجام دادم. اما کارمندان و کارکنان برنامه های من تنها به صورت منفرد و مجزا به این امر می پرداختند». این جوانان ارتباطات دیگری را خارج از این سازمان داشتند، اما حامیان مالی به میلر پول نمی دادند که روابط انسانی را با اعمال قدرت و سرمایه افزایش دهد. کمک های مالی تنها برای این بود که با جوانان یا برای جوانان کاری انجام شود. به عبارت دیگر، هیچ گونه خدمات ملاقات و آشنایی وجود نداشت.

به آن اندازه که بیشتر افراد تحت پوشش برنامه های میلر، به کمک به ساخت و احیای روابط انسانی سالم و پایدار با نزدیک ترین خویشان خود نیاز داشتند، به خدمات اجتماعی دیگری نیاز نداشتند. بزرگترین چالشی که میلر در فعالیت خود بدان پی برد، از شرکت کنندگان در این برنامه سرچشمه نگرفته بود، بلکه مربوط به شبکه انتقال خدمات اجتماعی می شد که وی آن را به راه انداخته بود. مدل سنتی برنامه ی اجتماعی وی، والدین و تأثیر قابل توجه و پر اهمیت افراد دیگر و حتی بدتر از آن، فاصله و جدایی مراجعه کنندگان از این افراد را نادیده گرفته بود. میلر بیان کرد: «خانواده می بایست اولین مسیر حمایتی و پشتیبانی برای هر انسانی باشد. چرا که شما همیشه به خانواده و اجتماع خود باز می گردید. بنابراین، اگر نتوانید به این دو دسترسی پیدا کنید، این شرایط است که بر شما غلبه کرده و وارد جریان می شود». وی می خواست وارد شبکه های دوستی و خانوادگی شود تا افراد تأثیر گذار این نوع روابط را بیابد و با روش هایی به خانواده ها یاری رساند تا به یکدیگر کمک کنند.

یک رویکرد نیاز محور، شهروندان را بی اعتماد می کند و امکان پیشرفت آنان را محدود می سازد. در مدل خدمات سنتی، هر چقدر یک فرد بیشتر آسیب دیده باشد و یا نیازمندی های بزرگ تری داشته باشد، منابع بیشتری به وی اختصاص داده می شود. به گفته ی وی، در این چارچوب، انگیزه ها اشتباه و تحریف شده هستند: «ما در واقع رفتارهای منفی را تقویت می کنیم». وی تأثیر رضایت بخش رفتارهای مثبت را به عنوان یک راه حل بسیار مؤثر و قدرتمند در بالا بردن حس مسئولیت افراد و انتظارات آنها در قبال کارهای انجام شدنی و ممکن، مشاهده کرد. همچنین ادامه داد: «آنچه که ما بدان نیاز داریم، سیستم متفاوتی است که با استفاده از آن به مردم کمک کنیم در جایگاه طبقه متوسط جامعه قرار بگیرند. شما قادر به اصلاح و بهسازی مجدد یک سیستم مبتنی بر نیازها و احتیاجات نخواهید بود. بنابراین، سیستم دیگری راه می اندازید که مردم بتوانند وارد آن شوند و از آن بهره برند. میلر از این یافته استفاده کرد تا سیستمی را بر مبنای انتخاب ها و تصمیمات شهروندان، مسئولیت پذیری شخصی، روابط طبیعی و فطری، و محرکها و انگیزه های مثبت بنا نهاد.

پایه ی رویکرد میلر بر مبنای قابلیت برنامه ی او در ثبات بخشی به افراد به واسطه شبکه های جذب نیرو، خانواده، نزدیکان به فرد، استوار است. او گفت: «ما تنها برنامه های ارائه دهنده خدمات کلیسایی یا اجتماعی را به کار خواهیم بست که خانواده های حاضر در جمع را بشناسند و با آنها آشنا باشند. برای همین در مدت ۲۰ سالی که در سانفرانسیسکو بودم با خانواده های زیادی آشنا شده ام». موفقیت های میلر بر پایه ی ارتقاء روابط خانوادگی و دوستان هم سن و سال می باشد. همان کاری که وی در مورد لزوم وجود جنس مخالف و روابط عاطفی برای پسران جوان در ساخت برنامه ی آموزشی انجام داد. وی با آن دسته از کارگران تهیدستی برخورد داشت که درآمد دریافتی آنها تنها ۳۰ درصد بالاتر از درآمد در نظر گرفته شده برای خط فقر بود. آنها بی خانمان و تهی دست نبودند اما با درآمدی درست برابر با هزینه های ضروری و اقساط ماهیانه شان و همواره با ریسک سقوط و ورشکستگی زندگی می کردند. گاهی این خانواده ها حمایت اندکی را از برنامه های دولت دریافت می کنند. با این وجود کاملا به این برنامه وابسته نیستند.

میلر همچنین در صدد شناسایی شبکه های دوستان و ترکیب این نوع ارتباطات در «طرح استقلال خانواده» بر آمد. در این برنامه از خانواده ها تقاضا می شود پنج یا شش تن از دوستان خود را به همراه بیاورند تا با یکدیگر به گفتگو و مصاحبه بپردازند. اگر نمی توانستند آن پنج نفر را به همراه بیاورند، نتیجه این بود که آنها ارتباط معنادار و مؤثری با دوستان خود نداشتند. میلر می گوید: «می داند که بیشترین کمک، زمانی جامعه عمل به خود می پوشاند که خانواده ها از میزان معقولی سرمایه و دانش اجتماعی در زمینه روابط با نزدیکان برخوردار باشند. مردم در این بخش، افراد موفق را هم تراز و هم طبقه ی خود مشاهده نمی کنند. اگر کسی موفقیتی داشته باشد، توجه دیگران به او جلب می شود. ما فردی را به عضویت نمی گیریم که احتمال موفقیتش وجود دارد. به این دلیل که نمی خواهیم موج ناهماهنگی حتی به اندازهی خفیف به وجود بیاوریم. هنگامی که گروه های خانوادگی شناسایی و مشخص گردید، هر کدام از اعضاء این گروه ها، قراردادی را به امضاء می رسانند که شامل گزارش ماهانه به دست اندرکاران طرح استقلال خانواده است، حضور در برنامه و تحویل یک دستگاه کامپیوتر به آنها می باشد. وظیفه ی آنها این است که داستان ها و یافته ها و هر آنچه که در اطرافشان در حال اتفاق افتادن است، جمع آوری کرده و ارائه دهند. میلر گفت: وظیفه ی ما هر چند وقت یک بار، فرستادن لیست کنترل به آنها بود که نشان دهندهی بررسی انجام شده بر روی عملکردشان بود.

این خانواده ها رفتارهای مثبت را گزارش داده و به ازاء هر رفتار مثبت، ۲۵ دلار به آنها تعلق می گرفت. صدها رفتار مثبت برای گزارش دادن وجود دارد؛ از شرکت در کلاس گرفته تا حضور در برنامه های پس از مدرسه. میلر می گوید: «در واقع تنها خواسته ی ما از آنها این است که به ما اطمینان بدهند اطلاعات آنچه انجام می دهند، در اختیار ما می گذارند. هر سه ماه یک بار گزارش های ارسالی آنها را مورد بررسی قرار می دادیم. اگر گزارش ها حاکی از بهبود نمرات فرزندانشان و افزایش میزان پس انداز پول بود، همگی را با هم جمع بسته و ۵۰۰ دلار را به عنوان پاداش به آنها پرداخت می کردیم». کارمندان طرح، تعمدا فضایی را برای شرکت کنندگان در طرح، به منظور یادگیری و آموزش از یکدیگر و پیشرفت و ترقی از طریق دست یابی به راه حل های موجود، ایجاد کردند. همان طور که این شرکت کنندگان برگه های بررسی و کنترل را دریافت می کردند، بیشتر در صدد پر کردن خلأهای زندگی خود گام بر می دارند. به تدریج معادلات قدرت رو به تغییر خواهد رفت و دیگر افراد شرکت کننده، آنچنانکه مدل سنتی خدمات آنها را برنامه ریزی کرده، از کارمندان نخواهند پرسید: «می خواهی که ما چه کاری انجام دهیم؟...»

این مدل تأثير انگیزشی شبکه های دوستی و خانوادگی را بر روی رفتار فردی، آشکار می سازد. در واقع همان نیروی ارتباطات که پیش از این میلر، در حرفه ی خود آن را تشخیص داده بود. اما بر روی رفتارهای جمعی نیز تأثیر گذار است. به عبارت دیگر، تمامی مزایای آن در بین اجتماع خانواده های شرکت کننده انتشار پیدا می کند. از آنجا که طرح استقلال خانواده، با سطوح پایین تر اقتصادی - اجتماعی در ارتباط است، و در بین مهاجرانی با شبکه های خانوادگی وسیع و اجتماعات کوچک فعالیت می کند، پشتیبانی خود را شامل حلقه ی وسیع تری می کند که از طریق فرهنگ و زبان متصل هستند. میلر می گوید: «می دانیم که آنها تنها با ۴ یا ۵ خانواده ی دیگر از اقوام و دوستان خود در ارتباط نیستند. آنها دوستان دیگری نیز دارند. بنابراین این طور گفتیم: اگر بدین نتیجه برسید که این روند می تواند برای دوستانتان مفید باشد، شروع به شرکت دادن آنها در این برنامه ها کنید. اما چیزی که باید بدانید این است که اگر آنها را وارد این برنامه کنید، این شمایید که مسئول شان هستید». معمولا هر شرکت کننده بیشتر از ده نفر از اقوام و آشنایان را از شبکه ی اجتماعی خویش ارجاع می دهد. میلر این تأثیر را به مدل مهاجرت تشبیه کرده است، همانند زمانی که اولین خانواده ی مهاجر در منطقه ای مستقر می شود و یا وارد یک مسیر کسب و کار خاص می شود و پس از آن دیگر مهاجران از آنها تبعیت می کنند. وی می گوید: «رفتار یک نوجوان نخست والدین و سپس دوستان هم سن و سال وی را متأثر می کند و بعد شروع به گسترش می کند. انتظاراتتان نه تنها از خانواده بلکه از دوستانتان شروع به تغییر کردن می کند. این همان تغییر در انتظارات است که به عنوان یک عامل تسریع بخش برای دست یابی به انتظارات عالی عمل می کند. انسان ها در اجتماع نیاز به این دارند که خود را در خانواده هایی ببینند که در حال پیشرفت و موفقیت هستند.»

خانواده های شرکت کننده در طرح، آشکارا فواید و مزایای آن را تجربه می کنند. طی دو سال در میان گروه سانفرانسیسکو، خانواده ها در آمد خودشان را تا حدود متوسط ۲۰ درصد افزایش دادند؛ عملکرد تحصیلی نیمی از کودکان محصل، بهبود یافته بود؛ از هر ۵ خانواده، سه خانواده بدهی خود را کاهش داده بودند؛ از بین هر ۴ خانواده، ۳ خانواده میزان پس انداز خود را افزایش داده بودند. این اخبار به سرعت منتشر شد. تنها در عرض شش ماه پس از استخدام و شرکت اولین گروه که شامل ۱۶ خانواده بود، دویست خانواده ی جدید با میلر تماس گرفتند. با این همه، این مدل هنوز جوان است و میلر آن را یک پروژهی یادگیری می داند. میلر با یادآوری تجربیاتش در سازمان طراحی محله ی آسیایی[۳]می گوید: «می توانم با نمودار به شما نشان دهم که ما همیشه موفق بودیم. اما این چیزی را تغییر نداد. هر سازمان غیرانتفاعی می تواند با نشان دادن نمودارهایی، موفقیت آمیز بودن اقداماتشان را به اثبات برساند. اما در حقیقت چیزی تغییر نکرده است. طرح استقلال خانواده به آن دسته از افراد شرکت کننده در برنامه های خود کمک می کند تا از طریق تکیه بر توانایی های شخصی خود و نه پشتیبانی سیستم کمک های اجتماعی سنتی، در اقتصاد مبتنی بر بازار موفق باشند.

محرکها و پوشش دهی سیاسی

شهر نیویورک، به عنوان نقطه کانونی برای برنامه ی انتقال پول مشروط عمل می کند. برنامه ی انتقال پول مشروط، یک برنامه ی بحث برانگیز و ویژه مبارزه با فقر است که به افرادی که فعالیت های معینی را انجام می دهند، مثلا ملاقات های مداوم با دندان پزشک و یا بهبود نمرات خود در مدرسه، هزینه ای را پرداخت می کند. یکی از این برنامه ها، عملکرد خاصی در مدارس را به صورت نقدی پاداش می دهد. همان طور که بلومبرگ توضیح می دهد: «در بخش عمومی، اعتقاد ما بر این است که محرکها و انگیزه های مالی، فعالیت هایی را که برای جامعه و شهروندان و خانواده هایشان مفید هستند، ترغیب خواهد کرد؛ فعالیت هایی مانند: حضور بیشتر در مدارس، مشارکت جستن والدین در جریانات تحصیلی و مهارت های شغلی بهتر». تجربه ی خدمات نیویورک، سبب به وجود آمدن این بحث شد که آیا پرداخت نقدی به افراد برای مواردی که از آنها انتظار می رود انجام دهند، سبب تقلیل و یا افزایش سطح مسئولیت پذیری می شود. تحقیقات اولیه نشان می دهد که این محرک ها اثر بخش هستند. اما مهم تر از آن، این مناقشات بیانگر الزام نه تنها سرمایه گذاری مالی، بلکه سرمایه ی سیاسی، به منظور تسهیل بخشی کار آفرینی مدنی است. لیندا گیبز، معاون شهردار، این برنامه را چنین توصیف کرد: «به عقیده ی ما، این طرح برای شروع به کار با بودجهی دولتی بسیار بحث برانگیز است. ما این برنامه را تماما با حمایت های مالی بنیادها به اجرا در آوردیم. دست در دست، ما این بنیادها را به عنوان شرکای خود در این طرح درگیر کرده ایم تا حمایت و دفاع خود را از برنامه ها انجام دهند و به نوعی به تقویت نیروی حفاظت کننده از طرح کمک کنند».

بسیاری از ارائه دهندگان فعلی خدمات اجتماعی، خود را بر اساس چارچوب های مرجع [۴]شان، در وضعیت کنونی منجمد می یابند، به عبارتی آنها می پندارند که مشتریان شان نمی توانند بدون آنها به زندگی ادامه دهند. این دیدگاه به کامیابی[۵]فراخود تبدیل می شود که در آن، افرادی که به کمک نیاز دارند، به شکل یک مشکل نگریسته می شوند که می بایست بر روی آنها مدیریت صورت گیرد، و نه به دید انسان هایی با استعدادهای بالقوه ی محقق نشده. میلر تصدیق می کند که در سخت ترین موارد - مثل افراد تنها و یا در بحران - به شدت به خدمات حمایتی دولتی نیاز دارند. اما وی همچنین بر این باور است که می توان به سایر افرادی که در شرایط بحرانی هستند ولی با خانواده، دوستان، همسایگان و یا نهادهای مذهبی ارتباط دارند، از طریق جذب شدن به درون شبکه های اجتماعی خودشان کمک کرد.

پانویس

  1. Family independence initiative
  2. Maurice Miller
  3. . Asian Neighborhood Design.سازمانی غیر انتفاعی در سانفرانسیسکو که به آموزش برای استخدام و کمک به فقرزدایی از افراد محروم می پردازد (مترجم).
  4. . Frames of reference.چارچوب مرجع در اینجا به قالب رویکردی اشاره دارد که هر شخص دنیا را از درون آن می بیند (مترجم).
  5. Self-fulfilling prophecy