حیاء

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

حَیاء، یکی از صفات پسندیده نفسانی است که در شرع مقدس بر آن تاکید شده که مقابل آن صفت رذیله بی‌شرمی قرار دارد؛از حیا در بابهای طهارت ، زکات ، حج و جهاد سخن گفته‏اند.

محتویات

معنای اصطلاحی حیا

حیا عبارت است از حالت و خویی نفسانی در انسان که مانع ارتکاب اعمال زشت می‏شود. مقابل آن، بی‌شرمی قرار دارد.

معنای لغوی حیاء

حیاء از ریشه «ح ی و» یا «ح ی ی»، [۱] [۲] به معنای شرم داشتن [۳] و آزَرم [۴] [۵] و منظور از آن خودداری از انجام دادن کارهای زشت به سبب ترس از سرزنش شدن است. [۶]

حیاء درلغتنامه‌های عربی

در برخی لغتنامه‌های عربی، مصادر «اِستِحیاء»، [۷] «تَوبَه» (از ریشه وأب) و «حِشمت» (از ریشه حش م)؛ [۸] هم معنای آن تلقی شده‌اند.

متضاد حیاء

«وَقاحَت» (بیشرمی)، که حقیقت آن اصرار بر انجام دادن زشتی‌هاست، [۹] معنای متضاد آن است. [۱۰]

هم معنا گرفتن حیاء و خجل

گاهی حیاء به جای «خَجَل» (تحیّر ناشی از فرط حیاء) به کار میرود، اما به اعتقاد ابوهلال عسکری [۱۱] این کاربرد، نوعی توسع معنایی حیاء است، زیرا حیاء در اصل شرم کردن از انجام دادن کاری است که هنوز به وقوع نپیوسته و خَجَل، شرمگین شدن در برابر امری است که انجام پذیرفته است.

حیاء در قرآن

حیاء در قرآن دقیقاً به همین شکل نیامده، اما مفهوم «شرم داشتن» چهار مرتبه و با الفاظی از مصدر «استحیاء»، سه بار به کار رفته است: به صورت فعلِ منفیِ «لایَستَحیی» در آیه ۲۶ بقره [۱۲] و آیه ۵۳ احزاب، [۱۳] که در هر دو مورد به خدا نسبت داده شده است؛ و به صورت فعل مثبت «یَستَحیی» در آیه ۵۳ احزاب، که فاعل آن رسول اکرم است. این مفهوم یک بار هم به صورت مصدر «استحیاء» در آیه ۲۵ قَصَص آمده [۱۴] و به دختر حضرت شُعَیب علیه‌السلام نسبت داده شده است.

نسبت دادن فعل حیاء به خداوند در قرآن

مفسران در نسبت دادن فعل حیاء به خداوند، به تأویل آیات ِ یاد شده پرداخته و گفته‌اند شرم نکردن خداوند در آیه ۲۶ بقره، به معنای نترسیدن و منصرف نشدن خداوند از انجام دادن امری است که، برخلاف نظر بندگان، فی نفسه زشت نیست [۱۵] [۱۶] و در آیه ۵۳ احزاب به معنای منصرف نشدن خداوند از بیان حق است. [۱۷] [۱۸] به نظر فخررازی [۱۹] ، بروز حالات نفسانی از قبیل حیاء و غَضَب دارای مبدأ (مقدمه) و منتهی (نتیجه) است. مثلا مبدأ حیاء احساسی است که در انسان به واسطه ترس از انتساب وی به انجام دادن کاری زشت پدید می‌آید و نتیجه این احساس ترک آن کار زشت است. چون انتقال از مبدأ به منتهی مستلزم تغییری در موجود شرم کننده است و تغییر نیز مختص جسم است و خداوند جسم نیست، پس انتساب این صفات به خداوند در واقع انتساب نتایج آن به ذات وی است. بنابراین، حیای خداوند به این معناست که وی از انجام دادن کار زشت منزه است و شرم نکردن خداوند بدان معنا نیست که وی اهل حیاء نیست و از انجام دادن کار ناپسند ابایی ندارد.

تفسیر حیاء در سوره‌های قصص و احزاب

در آیه ۲۵ قصص نیز استحیاء به صورت ظهور و بروز عفت و شدت حیاء در رفتار دختر شعیب معنا شده است. [۲۰] در صدر آیه ۵۳ سوره احزاب هم حیای پیامبر اکرم از اعتراض به کسانی که با رعایت نکردن ادب موجب آزار ایشان شده بودند، به سکوت ایشان در برابر بی‌ادبی آنان و برخاسته از حِلم ایشان تفسیر شده است. [۲۱]

حیاء در احادیث

حیاء به عنوان خُلقی که مایه تمایز انسان و حیوان و جامع خصال شایسته انسانی است، در حدیث، [۲۲] مورد توجه جدّی قرار گرفته و بر این اساس به ارتباط نزدیک آن با دو امر دین و اجتماع تصریح شده است.

انواع کلی حیاء

حیاء برحسب آن‌که در برابر چه کسی صورت پذیرد، به دو نوع کلی تقسیم شده است: حیاء از خداوند و حیاء از انسانها. برای بیان این دو مفهوم، علاوه بر لفظ حیاء، از لفظ استحیاء و برخی مشتقات آن نیز استفاده شده است. با این همه، قرائن لفظی و معنوی موجود در احادیث به گونه‌ای است که گاهی فقط یکی از دو مفهوم یاد شده قابل حمل بر الفاظ مذکور است [۲۳] [۲۴] و گاهی هر دو مفهوم را میتوان از الفاظ یاد شده استنباط کرد. [۲۵] [۲۶]

صفات متضاد حیاء در احادیث

صفاتی چون «قِحَه» (یا قَحَه از ریشه «وقح» : کم حیایی) و مجازاً «خَلْع» (کندن لباس) و «بَذاء» (بدزبانی)، صفات متضاد حیاء تلقی شده‌اند. [۲۷] [۲۸] [۲۹]

خاستگاه حیاء

علم، [۳۰] صیانت نفس (از مکروهات و شبهات)، [۳۱] تواضع [۳۲] و توجه به این‌که خدا همواره به یاد بندگان است، [۳۳] از جمله خاستگاه‌های حیاء دانسته شده اند.

ترغیب افراد به حیاء

احادیث راجع به حیاء، برحسب جهت گیری کلی آنها، بر دو دسته‌اند : احادیثی که ترغیب افراد را به حیاء، به عنوان امری اخلاقی، مورد توجه قرار داده‌اند. پاره‌ای از این احادیث، به صراحت اشخاص را به رعایت حیاء سفارش کرده [۳۴] و از محبوب بودن اهل حیاء در نزد خدا خبر داده‌اند، زیرا خدا خود اهل حیاء است. [۳۵] ازاین رو، حیاء در رأس نُه خُلقِ نیکِ دیگر، یکی از «مکارم اخلاق» معرفی شده است، [۳۶] [۳۷] چنانکه پیامبر اکرم در دعاهای خویش، حیاء از خداوند را از او درخواست کرده است. [۳۸] سفارش به حیاء حتی در خصوصی‌ترین زوایای زندگی فردی نیز مطرح گردیده است. [۳۹] [۴۰] [۴۱]

پیامدهای مثبت مادّی و معنوی حیاء

به پیامدهای مثبت مادّی و معنوی حیاء نیز توجه شده است؛ مثلا براساس حدیثی نبوی، حیاء سراسر خیر است و جز خیر نتیجه‌ای ندارد. [۴۲] [۴۳] ابن بابویه در توضیح معنای این حدیث گفته است که حیاء انسان را، چه دیندار باشد چه غیردیندار، از پلیدی‌ها بازمی‌دارد. [۴۴] همچنین حیاء سبب همه زیبایی‌ها معرفی شده [۴۵] و وجود برخی امور در حوزه دین و مناسبات اجتماعی، مترتب بر آن دانسته شده است، از جمله انجام دادن فرایض دینی، دوری از زشتی‌ها، رعایت حقوق والدین، وفای به عهد، صله رحم، برآوردن نیازهای دیگران و پذیرایی از مهمان. [۴۶] [۴۷] حیاء عیوب فرد را از دیگران می‌پوشاند [۴۸] و در کنار صداقت، حسن خلق و شکر نعمتهای الهی، گناهان انسان را به حسنات تبدیل می‌نماید، [۴۹] چنانکه به کار بستن همزمان حیاء، حسن خلق، وفای به عهد، تدبیر در امور و آزادمنشی موجب برانگیخته شدن اقبال عمومی جامعه به فرد میگردد. [۵۰] [۵۱]

آثار کم حیایی

در احادیث به آثار کم حیایی نیز اشاره شده، چنانکه کم حیایی (از خداوند) یکی از رذایل اخلاقی تلقی شده که ممکن است گریبانگیر دانشمندان شود. [۵۲] به گفته پیامبر اکرم، کم حیایی موجب بی‌توجهی شخص به رعایت حدود شرعی و اخلاقی می‌شود. [۵۳] بنابه وصیت امام علی به امام حسن، این خصلت باعث تضعیف «وَرَع» (ترک شبهات) و در نتیجه کم شدن ایمان و باورهای دینی انسان می‌شود و سرانجام او را مستحق عذاب الهی می‌کند. [۵۴] در بُعد اجتماعی، کم حیاییِ فرد به مُجاز شدن غیبت از وی می‌انجامد. [۵۵]

ارتباط حیاء با عقل و دین

در احادیث به ارتباط حیاء با عقل و دین، و به تبع آن ایمان، توجه شده است. مثلا حیاء از جنود عقل، [۵۶] چشم آن [۵۷] و همراه جدانشدنی عقل معرفی شده است. [۵۸] در این میان احادیثی وجود دارد که بر ربط وثیق دینایمان) به حیاء تأکید می‌کند، از جمله دو حدیث «اَلحیاءُ مِنَ الایمانِ» و «اَلحیاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الایمانِ»، که بسامد بسیار دارند. [۵۹] [۶۰] [۶۱] [۶۲] [۶۳]

اهمیت حیاء

در برخی احادیث حیاء تا آن‌جا اهمیت یافته که لباس اسلام [۶۴] [۶۵] و خُلقی که اسلام با آن شناخته می‌شود [۶۶] معرفی گردیده و به افراد توصیه شده است که حیاء را میزانی برای سنجش اعمال خود قرار دهند. [۶۷] همچنین حیاء، صداقت، امانتداری و حسن خلق چهار خصلتی دانسته شده‌اند که به اتفاق یکدیگر موجب تکمیل ایمان انسان و ورود وی به جرگه مؤمنان می‌شوند. [۶۸] [۶۹] اما برتری نقش حیاء در این باب با حدیث مشهور «لاایمانَ لِمَن لاحیاءَ لَه»؛ «هر که حیاء ندارد ایمان ندارد» [۷۰] به اوج می‌رسد و با روایتی تأیید می‌شود که براساس آن زایل شدن ایمان شخص، با سلب حیاء از او آغاز می‌شود. [۷۱] بنابراین، میتوان حیاء را توفیق الهی دانست [۷۲] که براساس اعمال بندگان، از جانب خداوندبه آنان عطا می‌گردد یا از آنان سلب می‌شود. راغب اصفهانی [۷۳] در شرحِ حدیثِ «مَن لاحَیاءَ لَهُ فَلا ایمانَ لَهُ» بیان می‌دارد که چون حیاء اولین نشانه ظهور عقل در انسان، و ایمان آخرین مرتبه عقل است، کسب آخرین مرتبه بدون کسب مرتبه اول ممکن نیست. احادیثی هم وجود دارد که حیاء و ایمان را در عرض هم معرفی می کند که از دست رفتن یکی موجب از دست رفتن دیگری می شود. در این میان، ابن بابویه، [۷۴] براساس حدیثی نبوی، حیاء نداشتن از مردم و مرتکب کار قبیح و زشت در ارتباط با دیگران شدن را موجب بی توجهی به حیاء از خداوند می‌داند که سرانجام شخص را از حوزه دین خارج می‌کند.

تبیین عملی و بیان مصادیق حیاء

دسته‌ای دیگر، احادیثی هستند که در آن‌ها به تبیین عملی و بیان مصادیق حیاء پرداخته شده است. براساس این دسته از احادیث، حیاء باید آگاهانه، بجا و به اندازه باشد، چنانکه به سفارش رسول اکرم حیاء در امور گوناگون باید بجا و به اندازه شأن آن‌ها باشد [۷۵] و به فرموده امام حسن عسکری علیه‌السلام نیز زیاده روی در حیاء کردن از مصادیق اسراف است. [۷۶] بنابر حدیث دیگری از پیامبر اکرم، حیای واقعی ازخداوند باید همانگونه که شایسته آن است صورت پذیرد، که این امر با یاد مرگ و مراقبت شخص از فکر و اندرون (شکم) خود تحقق می‌یابد [۷۷] بنابراین، حیاء از خداوند در مراعات واجبات و محرّمات شرعی ظهور و بروز می‌یابد. به گفته راغب اصفهانی، [۷۸] این حدیث متضمن سفارش افراد به تلاش برای شناخت خداوند نیز هست، زیرا تا انسان خدا را نشناسد او را بزرگ نخواهد شمرد و درنتیجه از او حیاء نخواهد کرد.

اقسام حیاء در احادیث

در احادیث، حیاء به دو نوع تقسیم شده است: «حیای عقل» (حیای بجا) که عین علم و منشأ اسلام و ایمان و توانمندی فرد است؛ و «حیای حُمق» (حیای نابجا) که عین جهل است و موجب ضعف و پشیمانی میشود. [۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲] به همین دلیل در احادیث، ترک کارهای خیر (از جمله کسب دانش) به سبب حیاء (نابجا) از دیگران، نهی شده [۸۳] [۸۴] [۸۵] و ترک نکردنِ کارهای خیر به سبب حیاء از مردم، سیره مؤمنان بیان گردیده است. [۸۶]

الگو‌های حیاء در احادیث

سرمشق گرفتن افراد از یک اسوه، به منظور تخلق به حیاء، اهمیت بسیاری دارد و پیامبران و معصومان علیهم السلام سرمشق‌های حیاء معرفی شده‌اند. [۸۷] [۸۸] [۸۹] همچنین به پیروی مردم از اهل حیاء سفارش شده، [۹۰] تا آن‌جا که به حاکمان توصیه شده است کارگزاران حکومتی خود را از میان اهل حیاء انتخاب کنند. [۹۱] عواملی چون رفت وآمد مکرر به مساجد موجب تقویت این فضیلت اخلاقی و درنتیجه ترک گناهان می‌شود، [۹۲] و عواملی چون فقر، [۹۳] دست نیاز به سوی دیگران درازکردن، [۹۴] شُرب خَمر، [۹۵] و حفظ نکردن وقار [۹۶] مایه از دست رفتن حیاء می‌گردد. بنابر سخنی از امام علی علیه‌السلام، کثرتِ خطاهای فرد، موجب کم شدن حیای وی می‌شود. [۹۷]

حیاء در اخلاق و عرفان

از نظر علمای اخلاق، حیاء از جمله فضائلی است که از قوه عفت ناشی می‌شود. [۹۸] بر این اساس، حیاء از جمله ممیزات انسانی و ودیعه‌ای الهی است تا خداوند به وسیله آن بشر را از زشتی‌هایی که به علت غلبه شهوت مرتکب می‌شود بازدارد و بدین طریق بین انسان و حیوان تمایز قرار دهد. [۹۹]

حیاء از دیدگاه علمای اخلاق

علمای اخلاق حیاء را اولین نتیجه ظهور قوه تمیز در انسان معرفی کرده‌اند که از همان اوان طفولیت بروز می کند، ازاینرو توصیه کرده‌اند که برای تربیت کودک باید در اولین قدم قوه حیاء را در وی تقویت کرد تا قدرت تشخیص نیکی و بدی در وی تقویت شود. [۱۰۰] [۱۰۱]

حیاء از ویژگی‌های زنان

همچنین حیاء، عقل و عفت از ویژگی‌های زنان شایسته تلقی شده که به هنگام انتخاب آنان برای همسری باید بر دیگر خصال آنان مقدّم داشته شود، در غیر این صورت امور دین و دنیای مرد مختل خواهد شد. [۱۰۲]

اقسام حیاء از دیدگاه راغب اصفهانی

راغب اصفهانی [۱۰۳] حیاء را برحسب آن‌که در برابر چه کسی باشد به سه گونه تقسیم کرده است: حیای انسان از خداوند، حیای انسان از دیگر انسانها، و حیای انسان از نفس خود. به عقیده وی [۱۰۴] شرم کردن از دیگران بدون حیاء کردن از خود، نشانه پست انگاشتن نفس خویش است و حیاء نکردن از خداوند نیز موجب می‌شود شخص حق تعظیم ذات وی را چنان‌که باید به جا نیاورد؛ چیزی که ناشی از نشناختن خداوند است. بنابر نظر وی، [۱۰۵] حیاء مرکّب از دو صفت جُبن (ترس و ضعف نفس) و عفت است. بر این اساس، حیاء به دو نوع تقسیم میشود: حیایی که با شناخت صحیح پلیدی‌ها و نیکی‌ها و بجا صورت می‌گیرد، و ازاین‌رو جنبه مثبت دارد و ارزشمند است؛ و حیایی که از ترس یا خجالت شخص ناشی می‌شود و جنبه منفی دارد. اما راغب اصفهانی [۱۰۶] خجالتی بودن را در کودکان، برخلاف بزرگسالان، پسندیده می‌داند. به نظر وی، چون عفت با فسق جمع شدنی نیست، هیچ فاسقی اهل حیاء و هیچ فردِ باحیایی اهل فسق نیست. همچنین از آن‌جا که ترس با شجاعت جمع شدنی نیست، به ندرت ممکن است شخص شجاعی اهل حیاء و اهل حیایی شجاع باشد. هم از این روست که اجتماع شجاعت و حیاء در فرد، فضیلت محسوب می‌شود. راغب اصفهانی [۱۰۷] راه کسب حیاء را در این می‌داند که شخص به هنگام دست زدن به کاری زشت، کسی را در نظر آورد که بزرگتر از وی برایش متصور نیست و ناظر بر اوست تا از این کار دست بکشد.

کاربرد حیاء در متون عرفانی

در متون عرفانی کاربرد اصلی واژه حیاء برای بیان مفهومِ حیاء از خداوند است و اگرچه در مرتبه بعد برای مفهوم حیاء از انسانها نیز به کار برده شده، تعاریفی که برای حیاء ذکر گردیده ناظر به مورد اول است. از جمله، حیاء همان تعظیم ذات خداوند و برترین نوعِ آن مراقبت از اعمال است که باید در سه عرصه صورت پذیرد: مراقبت بر انجام دادن طاعات، ترک معصیت، و مراقبت از خواطری که بر قلب وارد می‌شود. [۱۰۸] بر این اساس، حیاء از خداوند در واقع شرم داشتن از رعایت نکردن اوامر الهی است.

حیاء از دیدگاه قشیری

همچنین قشیری [۱۰۹] تعریف حیاء را «در اختیار گرفتن دل به خاطر بزرگداشت پروردگار یکتا» ذکر کرده و، به نقل از جُنید، آن را حالتی دانسته که شخص با دیدن نعمتهایی که به وی ارزانی گردیده است و نیز قصور خود در امرِ بندگیِ خداوند، واجد آن می‌شود. منابع یاد شده حیاء را یکی از لوازم ضروری رابطه بین انسان و خداوند دانسته‌اند.

حیاء از دیدگاه خواجه عبداللّه انصاری

خواجه عبداللّه انصاری [۱۱۰] [۱۱۱] آن را یکی از مقامات سیر الی الحق و از مدارج سالکان این طریق می‌داند که از تعظیم خداوند، به شرط محبت به ذات وی، ناشی می‌شود.

ماهیت حیاء و ریشه آن در عرفان

در متون عرفانی به بیان ماهیت حیاء و ریشه آن نیز پرداخته شده است، از جمله آن‌که حیاء فعلی است که از طبع کریم نشئت می‌گیرد [۱۱۲] که، به همراه خوف و یقین و محبت و اجلال و تعظیم خداوند، از آثار اخلاص در بندگی است. [۱۱۳] در مقابل، کم حیایی از احوال ناپسند قلب [۱۱۴] و نشانه و نتیجه شقاوت آن شمرده شده است. [۱۱۵] [۱۱۶] چنانکه براساس حدیث «مَنْ اَلْقی جِلْبابَ آلْحَیاءِ فَلاغیبَةَ لَهُ» (هرکس پوشش حیاء را براندازد، غیبت کردن از او اشکال ندارد)، غیبت کردن از کسی که حیاء را رعایت نکند و تجاهر به فسق نماید، مجاز است. [۱۱۷]

حیاء از دیدگاه غزالی

غزالی در ضمن بیان مقام صدّیقان، که یکی از درجات یقین است، حیاء را یکی از نتایج این درجه از یقین بنده به خداوند، که به واسطه آن همواره خدا را ناظر بر اعمال خود می‌بیند، معرفی کرده [۱۱۸] و به هنگام بیان آن دسته از معانی باطنی که روح نماز بر آن‌ها استوار است نیز به برقراری همین رابطه بین یقین و حیاء اشاره نموده، چنانکه رعایت پنج معنای باطنی حضور قلب، فهم معانی عبارات نماز، توجه به عظمت ذات خدا، خوف و رجا، به کسب یقین از سوی نمازگزار می‌انجامد و این یقین نیز وی را به رعایت حیاء، به عنوان یکی از معانی باطنی یاد شده، رهنمون می‌گردد. [۱۱۹] [۱۲۰]

حیاء از دیدگاه حارث محاسبی

حارث محاسبی [۱۲۱] حیاء را موهبتی الهی می‌داند که خداوند آن را به هرکسی که بخواهد عنایت می‌کند. به نظر او، این موهبت هم برای انسان مطیع خداوند و هم برای شخص عاصی سودمند است، زیرا با رعایت این خُلق، انسانِ مطیع، زشتی‌های وجود خود را از بین می‌برد و انسان عاصی هم با رعایت آن می‌تواند از ارتکاب دیگر گناهان دور بماند.

درجات حیاء

در متون عرفانی به درجات و انواع حیاء نیز پرداخته شده است. خواجه عبداللّه انصاری [۱۲۲] حیاءِ (بندگان از خداوند) را دارای سه درجه دانسته است: اول، حیایی که از علم بندگان به این‌که خدا ناظرِ اعمال آنهاست ناشی می‌گردد و به تحمل سختی‌ها و ناپسند داشتن گناه می‌انجامد؛ دوم، حیایی که از علم بنده به نزدیکی خدا به او ناشی می‌شود و درنتیجه آن بین بنده و خدا انس و محبت ایجاد می‌گردد و شخص از پرداختن به کار خلق می‌پرهیزد؛ سوم، حیایی که از شهود حضرت حق حاصل می‌شود و برای آن غایتی متصور نیست، به گونه‌ای که در این حالت بین بنده و خدا فاصله‌ای وجود ندارد و هیچ امری قادر به ایجاد تفرقه بین آن‌ها نیست.

انواع حیاء

قُشَیری [۱۲۳] نیز از هفت نوع حیاء نامبرده است، بیآنکه آن‌ها را تعریف کند، اما باتوجه به مثال‌هایی که برای هریک آورده است می‌توان آن‌ها را به دو دسته کلی تقسیم کرد: اول، حیای موجودِ فَرادَست (خداوند یا انسان) در برابر موجود فرودست، که در این صورت انسان فرادست متحمل مشقت ناشی از این کار می‌گردد. این حیاء درواقع لطف موجود فرادست در حق فرودست خود است و بر دو نوع «حیای إنعام» از جانب خداوند و «حیای کرم» از جانب انسان فرادست تقسیم می‌شود. دوم، حیای موجود فرودست در برابر فرادست خود (خدا یا انسان)، به واسطه درک عظمت او و نقص و حقارتی که در خود یا درخواست‌هایش می‌بیند، که عبارت است از: حیای جنایت (ارتکاب به گناه)، حیای تقصیر، حیای إجلال، و حیای استحقار از سوی بندگان در برابر خداوند، و حیای حشمت از سوی انسان فرودست در برابر انسان فرادست.

حیاء از دیدگاه صوفیه

صوفیان و عارفان معتقدند که آیه «اَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ آللّهَ یَری» (آیا نمیداند که خداوند به آنچه می‌کند آگاه است؟) [۱۲۴] افراد را به حیاء از خداوند فرامی‌خواند. [۱۲۵] [۱۲۶] به اعتقاد صوفیه، هیچ موجودی شایسته‌تر از خدا برای آن‌که از او حیاء شود وجود ندارد و حیاء از خداوند باید بر حیاء از مردم مقدّم داشته شود، [۱۲۷] [۱۲۸] چنانکه به واسطه حیاء از خداوند وی نیز از بندگانش حیاء خواهد کرد. [۱۲۹] به نظر آنان حیاء شرایط و آدابی دارد. بر این اساس کسی که خوف از خداوند و وَرَع در وجودش نیست واجد حیاء نخواهد شد و حیاءکننده از خدا همواره در حالت فرمانبرداری و سکوت محض در برابر اوست و باید این حالت را با دور نگهداشتن خود از افراد و مجالسی که باید از آن‌ها حیاء کرد حفظ نماید. [۱۳۰] همچنین با تفکر در این امر که خدا با وجود کم حیایی بندگان از ذات وی همچنان گناهان و خطاهای آنان را می‌پوشاند، در تقویت خصلت حیاء از خداوند بکوشد. [۱۳۱]

اثر منفی غضب بر حیاء

غضب از عواملی است که بر حیای شخص تأثیر منفی دارد، به طوری که وی در حالت غضب پرده حیاء را خواهد درید. [۱۳۲] همچنین «س تر عورت»، به عنوان یکی از شروط نمازگزاردن، در ایجاد حالت خوف و حیاء در نمازگزار مؤثر دانسته شده است. [۱۳۳]

نهی از حیای نابجا

اشخاص از حیای نابجا نهی شده‌اند [۱۳۴] و گدایی کردن به سبب آن‌که شخصِ مقابلِ سائل برای برآورده کردن نیاز وی به نقصان مالی دچار می‌شود و به اجبار و از روی حیاء به این کار اقدام می‌کند حرام تلقی شده است. [۱۳۵]

اخلاص در حیاء

همچنین به افراد توصیه کرده‌اند که حیاء صرفآ از روی اخلاص و برای کسب رضای الهی صورت گیرد و از آمیخته شدن آن با ریا پرهیز شود. [۱۳۶] [۱۳۷] ابن عربی بابهای ۱۲۸ و ۱۲۹ فتوحات [۱۳۸] را به بیان اسرار حیاء و تفسیر عرفانی آن اختصاص داده است.

احکام حیا

تحصیل حیا

تحصیل فضائل اخلاقی از جمله حیا، مستحب است. [۱۳۹] [۱۴۰]

اعمال ضد حیا

ارتکاب اعمالی که موجب از بین رفتن حیا در میان برادران دینی نسبت به یکدیگر می‏شود، مکروه است. [۱۴۱]

ترک واجب و حیا

حیا نمی‏تواند عذر شرعی برای ترک واجب یا فعل حرام باشد؛ [۱۴۲] [۱۴۳]

جهل و حیا

چنان که ‏نمی‏تواند برای باقی ماندن بر جهل به وظایف شرعی و ترک پرسش عذر به شمار آید. [۱۴۴]

نیازمند با حیا

به نیازمند ی که به جهت حیا ازگرفتن زکات خودداری می‏کند، جایز، بلکه مستحب است به ظاهر تحت عنوان هدیه و در واقع به قصد زکات، زکات بدهند. [۱۴۵]

فهرست منابع

(۱) قرآن.

(۲) ابن بابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷.

(۳) ابن بابویه، علل الشرایع، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم.

(۴) ابن بابویه، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.

(۵) ابن بابویه، کتاب من لایَحضُرُه الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۰۴.

(۶) ابن بابویه، معانی الاخبار، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ش.

(۷) ابن شعبه، تحف العقول عن آلالرسول صلیاللّه علیهم، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.

(۸) ابن عربی، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر.

(۹) ابن فارس.

(۱۰) ابن ماجه، سنن ابن ماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست.

(۱۱) ابن منظور، لسان العرب.

(۱۲) سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.

(۱۳) عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازل السائرین، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.

(۱۴) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت.

(۱۵) محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج ۲، ۴، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.

(۱۶) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷.

(۱۷) حارث محاسبی، رسالة المسترشدین، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۸.

(۱۸) حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.

(۱۹) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.

(۲۰) دهخدا.

(۲۱) حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.

(۲۲) محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمة الادب، چاپ محمدکاظم امام، تهران ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ش.

(۲۳) طباطبائی، تفسیر المیزان.

(۲۴) فخرالدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، چاپ احمد حسینی، تهران ۱۳۶۲ش.

(۲۵) طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن.

(۲۶) حسن بن عبداللّه عسکری، معجم الفروق اللغویه، الحاوی للکتاب ابی هلال العسکری و جزءآ من کتاب السید نورالدین الجزائری، قم ۱۴۱۲.

(۲۷) محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، بیروت: دارالندوة الجدیدة.

(۲۸) محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.

(۲۹) عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.

(۳۰) کلینی، اصول کافی.

(۳۱) مجلسی، بحار الانوار.

(۳۲) احمد بن محمد مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت (۱۳۹۸).

(۳۳) مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر.

(۳۴) محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران ۱۳۵۶ش.

(۳۵) طبرسی، تفسیر مجمع البیان.


منابع

دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حیاء»، شماره۶۶۶۴.

فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج‌۳،ص۳۸۸-۳۸۹.

پانویس

  1. خلیل بن احمد، کتاب العین، ذیل «حیو»، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.
  2. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، ذیل «حیا»، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷.
  3. محمود بن عمر زمخشری، پیشرو ادب، ج۱، ص۶۳۸، یا، مقدمة الادب، چاپ محمدکاظم امام، تهران ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ش.
  4. دهخدا، ذیل «حیا».
  5. دهخدا.
  6. فخرالدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، ذیل «ح ی ی»، چاپ احمد حسینی، تهران ۱۳۶۲ش.
  7. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، ذیل «حیا»، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷.
  8. ذیل «حیا»، ابن منظور، لسان العرب.
  9. حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۸، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
  10. ابن فارس، ذیل «حی».
  11. حسن بن عبداللّه عسکری، معجم الفروق اللغویه، ج۱، ص۲۱۲ـ ۲۱۳، الحاوی للکتاب ابی هلال العسکری و جزءآ من کتاب السید نورالدین الجزائری، قم ۱۴۱۲.
  12. بقره/سوره۲، آیه۲۶.
  13. احزاب/سوره۳۳، آیه۵۳.
  14. قصص/سوره۲۸، آیه۲۵.
  15. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه.
  16. ذیل آیه، طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
  17. ذیل آیه، طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
  18. محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، ذیل آیه، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
  19. محمد بن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب، ذیل بقره: ۲۶، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
  20. ذیل آیه، طباطبائی، تفسیر المیزان.
  21. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه.
  22. مجلسی، بحار الانوار، ج۳، ص۸۱.
  23. محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۴، ص۵۴، ج ۲، ۴، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
  24. ابن بابویه، الامالی، ج۱، ص۲۷۷، قم ۱۴۱۷.
  25. ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۹۹، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست.
  26. کلینی، اصول کافی، ج۸، ص۲.
  27. ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۴۰۰، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست.
  28. ابن بابویه، علل الشرایع، ج۱، ص۱۱۵، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم.
  29. ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول صلی‌اللّه‌علیهم، ج۱، ص۴۰۲، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  30. ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول صلی‌اللّه علیهم، ج۱، ص۱۶، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  31. ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول صلی‌اللّه‌علیهم، ج۱، ص۱۵، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  32. مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۱۲۱.
  33. مجلسی، بحار الانوار، ج۹۰، ص۱۵۸.
  34. ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول‌صلی‌اللّه‌علیهم، ج۱، ص۳۱۳، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  35. ابن بابویه، کتاب من لایَحضُرُه الفقیه، ج۳، ص۵۰۶، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۰۴.
  36. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۵۵۵۶.
  37. مجلسی، بحار الانوار، ج۶۷، ص۳۶۷.
  38. مجلسی، بحار الانوار، ج۸۴، ص۶۵.
  39. سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، ج۲، ص۲۵۱، چاپ سعید محمد لحام، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
  40. کلینی، اصول کافی، ج۵، ص۳۲۴.
  41. ابن بابویه، علل الشرایع، ج۲، ص۵۸۵، نجف ۱۳۸۵۱۳۸۶، چاپ افست قم.
  42. مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، ج۱، ص۴۷، بیروت: دارالفکر.
  43. ابن بابویه، معانی الاخبار، ج۱، ص۴۰۹، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ش.
  44. مجلسی، ج۳، ص۸۱، بحار الانوار، عبارتی از توحید مفضّل از امام صادق علیه‌السلام.
  45. ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول صلی‌اللّه‌علیهم، ج۱، ص۸۴، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  46. مجلسی، بحار الانوار، ج۳، ص۸۱.
  47. ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول صلی‌اللّه‌علیهم، ج۱، ص۱۷، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  48. کلینی، اصول کافی، ج۸، ص۲۳.
  49. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۱۰۷.
  50. ابن بابویه، کتاب الخصال، ج۱، ص۲۸۴، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
  51. ابن بابویه، الامالی، ج۱، ص۳۶۰، قم ۱۴۱۷.
  52. مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۵۲.
  53. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۷، ص۱۰۰، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت.
  54. مجلسی، بحار الانوار، ج۷۴، ص۲۳۵.
  55. ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول صلی‌اللّه‌علیهم، ج۱، ص۴۵، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  56. کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۱۲۲.
  57. ابن بابویه، کتاب الخصال، ج۲، ص۴۲۷، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
  58. کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۱۰۱۱.
  59. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۸، (چاپ محمد ذهنی‌افندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت.
  60. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۱۱، (چاپ محمد ذهنی‌افندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت.
  61. مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، ج۱، ص۴۶، بیروت: دارالفکر.
  62. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۱۰۶.
  63. ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول صلی‌اللّه‌علیهم، ج۱، ص۳۹۴، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  64. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۴۶.
  65. ابن شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه‌علیهم، ج۱، ص۵۲، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  66. ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۹۹، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست.
  67. مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۲۶۵.
  68. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۹۹۱۰۰.
  69. ابن شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه‌علیهم، ج۱، ص۳۶۹، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  70. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۱۰۶.
  71. ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۴۷، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست.
  72. مجلسی، بحار الانوار، ج۶۹، ص۱۱۱.
  73. حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۹، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
  74. ابن بابویه، معانی الاخبار، ج۱، ص۴۱۰، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ش.
  75. ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۴۰۰، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست.
  76. مجلسی، بحار الانوار، ج۹۰، ص۳۷۲.
  77. محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۴، ص۵۴، ج ۲، ۴، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
  78. حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۹، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
  79. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۱۰۶.
  80. ابن شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه‌علیهم، ج۱، ص۲۰۱، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  81. ابن شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه‌علیهم، ج۱، ص۳۶۰، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  82. مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۳۱ ۳۳۲.
  83. ابن شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه علیهم، ج۱، ص۵۸، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  84. ابن شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی اللّه‌علیهم، ج۱، ص۳۱۳، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  85. مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۳۰.
  86. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۲۳۱.
  87. محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۲، ص۲۷۲، ج ۲، ۴، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳.
  88. کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۴۴۴.
  89. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۵۶.
  90. ابن شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه علیهم، ج۱، ص۱۷۷، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  91. ابن شعبه، تحف العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه علیهم، ج۱، ص۱۳۷، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
  92. ابن بابویه، کتاب من لایَحضُرُه الفقیه، ج۱، ص۲۳۷، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۰۴.
  93. مجلسی، بحار الانوار، ج۶۹، ص۴۷۴۸.
  94. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۱۴۸.
  95. مجلسی، بحار الانوار، ج۶۳، ص۴۹۱.
  96. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۶۷۲.
  97. مجلسی، بحار الانوار، ج۷۴، ص۲۳۵.
  98. احمد بن محمد مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ج۱، ص۴۱، چاپ حسن تمیم، بیروت (۱۳۹۸).
  99. حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۷، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
  100. احمد بن محمد مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ج۱، ص۶۹، چاپ حسن تمیم، بیروت (۱۳۹۸).
  101. محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، ج۱، ص۲۲۲، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران ۱۳۵۶ش.
  102. محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق ناصری، ج۱، ص۲۱۵ـ۲۱۶، چاپ مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران ۱۳۵۶ش.
  103. حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۸، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
  104. حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۸ـ۲۶۹، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
  105. حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۷، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
  106. حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۷، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
  107. حسین بن محمد راغب اصفهانی، الذریعة الی مکارم الشریعه، ج۱، ص۲۶۸، چاپ علی میرلوحی فلاورجانی، اصفهان ۱۳۷۵ش.
  108. حارث محاسبی، رسالة المسترشدین، ج۱، ص۱۸۱، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
  109. عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۷ـ۲۱۸، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  110. عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازل السائرین، ج۱، ص۴۹، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  111. عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازل السائرین، ج۱، ص۵۴، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  112. حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۰، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
  113. حارث محاسبی، رسالة المسترشدین، ج۱، ص۱۷۰، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
  114. محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۱، ص۲۱، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
  115. حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۲، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
  116. عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۷، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  117. محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۳، ص۱۵۳، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
  118. محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۱، ص۷۵، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
  119. محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۱، ص۱۶۲ـ۱۶۳، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
  120. محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۱، ص۲۸۷، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
  121. حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۰، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
  122. عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازل السائرین، ج۱، ص۵۴ـ۵۵، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  123. عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۶ـ۲۱۷، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  124. علق/سوره۹۶، آیه۱۴.
  125. عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۴، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  126. عبداللّه بن محمد انصاری، کتاب منازل السائرین، ج۱، ص۵۴، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  127. حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۱، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
  128. حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۳، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
  129. عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۷، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  130. عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریه، ج۱، ص۲۱۵ـ۲۱۶، چاپ معروف زریق و علی عبدالمجید بلطهجی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  131. حارث محاسبی، رسالة المسترشدین، ج۱، ص۱۵۴، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
  132. محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۳، ص۱۶۸، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
  133. محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۱، ص۱۶۵ـ۱۶۶، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
  134. حارث محاسبی، رسالة المسترشدین، ج۱، ص۱۴۰، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
  135. محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، ج۴، ص۲۱۰، بیروت: دارالندوة الجدیدة.
  136. حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۱، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
  137. حارث محاسب، الرعایة لحقوق اللّه، ج۱، ص۲۸۳، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت.
  138. ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج۲، ص۲۲۳ـ۲۲۶، بیروت: دارصادر.
  139. وسائل الشیعة ج۱۲، ص۱۶۶.
  140. وسائل الشیعة ج۱۵، ص۱۹۸.
  141. وسائل الشیعة ج۱۲، ص۱۴۵-۱۴۶.
  142. توضیح المسائل مراجع ج۱، ص۲۳۰.
  143. التنقیح (الإجتهاد و التقلید)، ص۲۵۷.
  144. وسائل الشیعة ج۱۲، ص۱۶۹.
  145. جواهر الکلام ج۱۵، ص۳۲۴-۳۲۵.