رابطه بین مسئولیت اجتماعی شرکتی و حاکمیت شرکتی

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو


با توجه به تعاریفی که تا اینجا از دو مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکتی و حاکمیت شرکتی ارائه شده است، هم پوشانی اشکاری بین این دو مفهوم به نظر می رسد. به خصوص زمانی که مفهوم گسترده حاکمیت شرکتی را در نظر بگیریم، آشکار می شود که حاکمیت خوب، شامل مسئولیت پذیری و برخورد درخور با خواسته های همه ذینفعان کلیدی (کندال، ۱۹۹۹) و پاسخگویی به آنها است (دانلوپ، ۱۹۹۹). بنابراین، بین این تصور از حاکمیت شرکتی و تصوری از مسئولیت اجتماعی که مبتنی بر ذینفعان بوده و کسب و کار را در برابر شبکه پیچیده ای از ذینفعان که برای شرکت ارزشمند هستند، مسئول می داند، هم پوشانی آشکاری وجود دارد (فریمن[۱] ، ۱۹۸۴؛ جمالی، ۲۰۰۸). از سوی دیگر، پژوهشگران بسیاری در حوزه مسئولیت اجتماعی، نیاز به استانداردهای بالای حاکمیتی درونی را مورد تأکید قرار میدهند (پرینی[۲]و همکاران، ۲۰۰۶). پیوندهای کلی بین این دو مفهوم در جدول ۲-۲ ارائه شده است.

جدول 76.jpg

با این حال، پیوندهای دیگری نیز بین دو مفهوم حاکمیت شرکتی و مسئولیت اجتماعی شرکتی قابل شناسایی هستند. از جمله اینکه هر دو مفهوم، شرکت ها را به رعایت [[مسئولیت های امانی[۳]و اخلاقی خود در برابر ذینفعان فرا می خوانند. این مسئولیت پذیری برای کسب و حفظ اعتماد سرمایه گذاران مالی و سایر ذینفعان یک کسب و کار، حیاتی است (پیج، ۲۰۰۵).

بنابراین هر دو مفهوم از سرچشمه های واحدی نشأت می گیرند که شفافیت، پاسخگویی و صداقت هستند (وندنبرگ و لوش[۴] ، ۲۰۰۵). به نظر می رسد که حاکمیت شرکتی خوب و مسئولیت اجتماعی شرکتی، به تدریج از اقدامات خیرخواهانه به سوی راهبردهایی برای بازیابی اعتماد مشتریان و جامعه در حرکت هستند (جمالی و همکاران، ۲۰۰۸). ویندزور و پرستون[۵] (۱۹۸۸)، عنوان میدارند که حاکمیت شرکتی و مسئولیت اجتماعی شرکتی، مفاهیمی هستند که در چارچوب نظریه مشروعیت[۶]، رابطه پیچیده ای با یکدیگر دارند و تعاملات بین یک سازمان و محیط داخلی و خارجی آن را مشخص می سازند.

این دو مفهوم همچنین، منافع بلندمدت و پیوسته ای برای شرکت به ارمغان می آورند و بقای کسب و کار را پشتیبانی می کنند. حاکمیت شرکتی خوب، منافع مالکان، مدیران و همه وابستگان به شرکت را همساز می کنند و امکان تأمین سرمایه بلندمدت، حفظ اعتماد تأمین کنندگان مالی و استفاده ماهرانه از سرمایه های کسب شده را میسر می سازد. به عنوان نمونه گامپرز و همکاران[۷] (۲۰۰۳) شواهدی همبستگی معنادار بین حاکمیت شرکتی و بازده سهام و ارزش شرکت به دست آورده اند و هو[۸] (2005) گزارشی از افزایش رقابت پذیری و عملکرد مالی شرکت در اثر حاکمیت شرکتی خوب، ارائه داده است. در طرف دیگر، مسئولیت اجتماعی، قابلیت اعتماد شرکت را ارتقا میدهد و روابط آن را با ذینفعان اصلی تقویت می کند (آگوئیلرا و همکاران[۹] ، ۲۰۰۷) که به نوبه خود، می تواند به کاهش هزینه های تبادل و افزایش جذابیت برای سرمایه گذاران منجر شود (هنکاک[۱۰] ، ۲۰۰۵). هر چند توجيه اقتصادی مسئولیت اجتماعی شرکتی، محل مناقشه است (مارگولیس و والش[۱۱] ، ۲۰۰۳) شواهد بسیاری وجود دارند که نشان از تأثیر مثبت مسئولیت اجتماعی بر روی کاهش هزینه های محیطی، افزایش قابلیت نوآوری، بهبود نرخ های استخدام / حفظ کارکنان، افزایش رضایت کارکنان و ادراک مثبت از شرکت دارد (هنکاک، ۲۰۰۵؛ آگوئیلرا و همکاران، ۲۰۰۷؛ بارنت[۱۲] ، ۲۰۰۷). البته ممکن است که طراحی حاکمیت شرکتی خوب و اقدامات مربوط به مسئولیت اجتماعی، نیازمند هزینه های کوتاه مدت باشد، ولی شواهد تجربی نشان میدهد که شرکت های متعهد به هر دو مفهوم، نتایج خوبی به دست می آورند (مارسیگلیا و فالاتانو[۱۳] ، ۲۰۰۵).

با وجود آنکه شاهد پیشرفت های پژوهشی فراوانی در زمینه هر دو متغیر مورد بحث بوده ایم، و شواهدی از رابطه دو سویه بین این دو به دست آمده اند، با این حال، پرسش هایی در مورد چگونگی این رابطه مطرح هستند. در این قسمت، مروری بر چهار رابطه ممکن بین این دو متغیر خواهیم داشت که عبارت اند از:

  • حاکمیت شرکتی به عنوان یکی از پایه های مسئولیت اجتماعی شرکتی؛
  • مسئولیت اجتماعی شرکتی به عنوان یکی از ابعاد حاکمیت شرکتی؛
  • حاکمیت شرکتی و مسئولیت اجتماعی شرکتی به عنوان اجزایی از یک طیف واحد؛ و
  • حاکمیت شرکتی به عنوان علت شکل گیری مسئولیت اجتماعی شرکتی

حاکمیت شرکتی به عنوان یکی از پایه های مسئولیت اجتماعی شرکتی

این تصویرسازی از حاکمیت شرکتی به عنوان یکی از پایه های مسئولیت اجتماعی شرکتی، مستلزم یک سیستم حاکمیت شرکتی است که به عنوان مبنایی برای اقدامات مسئولانه، استوار و یکپارچه عمل کند. این مطلب به وسیله هنکاک (۲۰۰۵) مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. وی چهار ستون برای مسئولیت اجتماعی شرکتی مطرح می کند که حاکمیت راهبردی (شامل حاکمیت شرکتی و قابلیت مدیریت راهبردی)، یکی از آنها است. بنابراین، همان طور که در جدول ۲-۳ نشان داده شده است هنکاک (۲۰۰۵) حاکمیت شرکتی را به همراه سرمایه انسانی، سرمایه ذینفعان و محیط، پایه های امر مسئولیت اجتماعی شرکتی معرفی می کند

جدول 78.jpg

هنکاک (۲۰۰۵) استدلال می کند که توجه سرمایه گذاران و مدیریت عالی باید بر روی این چهار ستون متمرکز باشد، زیرا اینها در کنار یکدیگر ۸۰ درصد از ارزش واقعی و ظرفیت ارزش آفرینی یک شرکت را در آینده توضیح میدهند. به عبارت دیگر، این مدل، مطابق دیدگاه منبع محور (بارنی[۱۴] ، ۲۰۰۷)، ارزش آفرینی را حتی در زمینه مسئولیت اجتماعی شرکتی، مبتنی بر استفاده صحیح از سرمایه های انسانی، محیط و ذینفعان از طریق (یا به همراه) حاکمیت شرکتی خوب می داند. بنابراین، براساس این مدل، حاکمیت شرکتی به عنوان یکی از اجزای اساسی مسئولیت اجتماعی شرکتی به شمار می آید. این تصور، با دیدگاه الكينگتون[۱۵] (۲۰۰۶) که مسئولیت اجتماعی شرکتی را مسئولیت هیئت مدیره میداند و حاکمیت شرکتی خوب را نیاز بنیادین یا ستون مسئولیت اجتماعی پایدار معرفی می کند، سازگار است.

مسئولیت اجتماعی شرکتی به عنوان یکی از ابعاد حاکمیت شرکتی

هو (۲۰۰۵) مسئولیت اجتماعی شرکتی را یکی از ابعاد حاکمیت شرکتی در نظر می گیرد و با کسر محدوده حاکمیت شرکتی، کاهش ریسک های غیرمالی را به فعالیتهای حاکمیت شرکتی اضافه می کند. همان طور که در شکل ۲-۶ نشان داده شده است، این تصور از حاکمیت شرکتی، شامل ابعاد سنتی حاکمیت شرکتی (یعنی ساختار هیئت مدیره، رهبری راهبردی، نظارت، ساختار سرمایه و روابط بازار) و نیز مسئولیت اجتماعی شرکتی است. نوشته های دیگری نیز وجود دارند که مسئولیت اجتماعی شرکتی را به عنوان یکی از اجزای حاکمیت شرکتی در نظر میگیرند (از جمله کندال، ۱۹۹۹: OECD ۱۹۹۹)

جدول 79.jpg

هو (۲۰۰۵) درصدد است تا با در نظر گرفتن مسئولیت اجتماعی به عنوان یکی از ابعاد حاکمیت شرکتی، رویکرد کل گرایانه تری به حاکمیت شرکتی ارائه دهد. از این دیدگاه، تلاش وی بر پژوهش کندال (۱۹۹۹) تکیه دارد که حاکمیت شرکتی خوب را شامل حصول اطمینان از عملکرد مسئولانه شرکت در قبال جامعه میداند و مبنای اخلاقی آشکاری را برای کسب و کار در نظر می گیرد. براساس مدل هو (۲۰۰۵)، مسئولیت اجتماعی در برابر کارکنان داخل شرکت و جامعه بیرون از شرکت، باید در ساختارها و رویه های حاکمیت شرکتی نهادینه شود. این مدل، نشان از آن دارد که تعهد بالاتر به مسئولیت اجتماعی، ارتباط مثبت و قدرتمندی با صلاحیت ها و شرایط اعضای هیئت مدیره، مدیرانی که نقش های نظارتی و رهبری راهبردی را بر عهده دارند و مدیریت فشارهای بازار سرمایه دارد و ترکیب این ابعاد، تشکیل دهنده حاکمیت شرکتی خوب است.

حاکمیت شرکتی و مسئولیت اجتماعی شرکتی به عنوان اجزایی از یک طیف واحد

بیمانی و سوناوالا[۱۶] (۲۰۰۵) حاکمیت شرکتی و مسئولیت اجتماعی شرکتی را به صورت اجزای مکملی به تصویر می کشند که بر روی طیف پاسخگویی شرکت جای دارند. آنها حاکمیت شرکتی ضعیف و گزارش های مالی گمراه کننده را یک روی سکه شرکت میدانند که روی دیگر آن، مسئولیت اجتماعی پایین است (بیمانی و سوناوالا، ۲۰۰۵). طیف مسئولیت شرکتها که به وسیله این دو پژوهشگر ارائه شده است (شکل ۲-۷)، شامل درجات مختلفی از رعایت قوانین و استانداردهای قانونی است که در یک سوی آن پایبندی شرکت و در سوی دیگر، عملکرد شرکت ( که در آن پیروی از استانداردها / دستورالعمل ها دشوار است و ساز و کارهای نظارتی کمتری موجود هستند) قرار دارد.

جدول 80.jpg

مدل این دو پژوهشگر، این ایده را پیش می کشد که هرچند حاکمیت شرکتی، کانون نگاهها در پژوهش و عمل بوده است، با این حال، این روند با افزایش علاقه به مسئولیت اجتماعی و گزارش دهی های مربوطه در حال تغییر است (بیمانی و سوناوالا، ۲۰۰۵). این مدل همچنین، یادآور تفاوت های موجود بین الزامات قانونی نهادینه شده در سازوکارهای حاکمیتی و اقدامات مسئولانه و داوطلبانه در مورد ذینفعان است که اولی نیازمند رعایت و پیروی از قوانین و دومی شاهدی برای عملکرد اجتماعی شرکت است. آشکار است که حتی امروزه نیز حاکمیت شرکتی و رعایت الزامات قانونی، توجه بیشتری را در مقایسه با عملکرد داوطلبانه در زمینه مسئولیت اجتماعی به خود معطوف می دارد. با این حال، طیف پیشنهادی، اجزای اصلی پاسخگویی شرکتها را نشان میدهد که در آن حاکمیت شرکتی در یک انتها قرار داشته و ضرورت های اصلی را نشان میدهد و سایر اجزا درصدد تقویت و توسعه تدریجی پاسخگویی کلی هستند.

حاکمیت شرکتی به عنوان علت شکل‌گیری مسئولیت اجتماعی شرکتی

بر اساس برخی از یافته ها (از جمله جو و هارجوتو[۱۷] ، ۲۰۱۲؛ آرورا و داروادکار[۱۸] ، ۲۰۱۱)، دو متغیر مورد بحث مفاهیمی مستقل از یکدیگر بوده و حاکمیت شرکتی تأثیر مثبتی بر روی مسئولیت اجتماعی شرکتی دارا است. بر این اساس، از آنجا که حاکمیت شرکتی خوب، عموما با کنترل های بهتر همراه است انتظار می رود که کاهش اقدامات غیرمسئولانه را در پی داشته باشد (آرورا و داروادکار، ۲۰۱۱). این امر از آن رو است که عدم رعایت قوانین و مقررات می تواند به تعیین مجازات هایی برای شرکت منجر شود. از سوی دیگر، حاکمیت شرکتی خوب، میتواند اقدامات مسئولانه شرکت را نیز افزایش دهد. زیرا این اقدامات مسئولانه، عملکرد بلندمدت شرکت را بهبود می بخشند و افرادی که منافع بلندمدتی در شرکت دارند، به چنین اقداماتی گرایش خواهند یافت. با این حال، چنانچه سازوکارهای حاکمیتی، بر روی اهداف کوتاه مدت متمرکز باشند، آنگاه هزینه های اقدامات مسئولانه از مزایای این اقدامات پیشی خواهد گرفت و چنین اقداماتی توجیه خود را از دست خواهند داد. شکل ۲-۸ رابطه علمی بین حاکمیت شرکتی و مسئولیت اجتماعی شرکتی را نشان میدهد.

جدول 81.jpg

جمع بندی و نتیجه گیری

در این فصل ضمن معرفی و تعریف مفهوم (نظریه) ذینفعان، جنبه های مهم این مفهوم مورد موشکافی قرار گرفت. بدین منظور، از ادبیات اصیل نظریه ذینفعان، مدد گرفته شده و ذینفعان مختلف یک شرکت برشمرده شد. همچنین سه جنبه توصیفی، ابزاری و هنجاری برای تحلیل نظریه ذینفعان معرفی شد، معرفی رویکرد سهامداران به عنوان بدیل نظریه ذینفعان، بخش دیگری از این فصل بود که ضمن آن، به تفاوت های این دو مفهوم متضاد اشاره شد.



پانویس

  1. Freeman
  2. Perrini et al
  3. Fiduciary
  4. Van den Berghe and Louche
  5. Windsor and Preston
  6. Legitimacy Theory
  7. Gompers et al
  8. Ho
  9. Aguilera et al
  10. Hancock
  11. Margolis and Walsh
  12. Barnett
  13. Marsiglia and Falautano
  14. Barney
  15. Elkington
  16. Bhimani and Soonawalla
  17. Jo and Harjoio
  18. Arora and Dharwadkar