سیاحت شرق – گزارش سفر به مالزی: تفاوت بین نسخهها
(←چهــار) |
|||
سطر ۳۰۰: | سطر ۳۰۰: | ||
از رستوران تا محل سکونت فاصله زیادی نبود. مسیر را پیاده آمدیم. فردا صبح زود به اندونزی خواهیم رفت. گزارش سفر به این کشور را به صورت مستقل تنظیم کرده ام که در شماره بعد به چاپ خواهد رسید. | از رستوران تا محل سکونت فاصله زیادی نبود. مسیر را پیاده آمدیم. فردا صبح زود به اندونزی خواهیم رفت. گزارش سفر به این کشور را به صورت مستقل تنظیم کرده ام که در شماره بعد به چاپ خواهد رسید. | ||
+ | ==پانویس== | ||
[[رده:میراث جاودان شماره 73]] | [[رده:میراث جاودان شماره 73]] | ||
[[رده:مقالات]] | [[رده:مقالات]] |
نسخهٔ ۹ ژوئن ۲۰۱۷، ساعت ۱۱:۱۰
چکیده
نویسنده به همراه چند تن از پژوهشگران و اهل قلم، سفری علمی و فرهنگی به کشور مالزی داشته است. آنان در این سفر ضمن بازدید از مراکز علمی ـ فرهنگی، با شخصیت های علمی ـ مذهبی نیز دیدار کرده اند. نویسنده در این نوشتار، گزارشی از مشاهدات خود را به قلم آورده است.
کلید واژه: مالزی، کوالالامپور، مساجد، معابد هندوها، معابد چینی ها، آداب و رسوم مسلمانان، مرکز پژوهشی و فرهنگی امین، دانشگاه بین المللی اسلامی مالزی، مؤسسه اندیشه و تمدن اسلامی.
یــک
بعد از ظهر روز پنجشنبه هیجدهم شهریور 1389، مطابق با روز آخرِ ماه مبارک رمضان به همراه هشت تن از دوستان همدل از فرودگاه امام خمینی] تهران عازم مالزی شدیم. این دوستان عبارت اند از آقایان:
محمد اسفندیاری، رضا بابایی، سیدمحمد بنی هاشمی، حسن پویا، سیدرضا حسینی امین، محمد مرادی، سید مصطفی مطبعه چی و محمد نوری.
پرواز با بیست دقیقه تأخیر در ساعت 20:30 دقیقه انجام گرفت. مأموری که در گذرنامه ها مهر خروج می زد گفت چهره هایتان به گردشگر نمی خورد؟ پرسیدم مگر گردشگران چه هیبتی دارند؟ گفت: شمایلشان با شما متفاوت است. گفتم برای بازدید از مراکز علمی ـ فرهنگی و دیدار با شخصیت های علمی ـ مذهبی دو کشور مالزی و اندونزی می رویم. با لبخندی بدرقه امان کرد.
دو ساعتی تا پرواز در سالن انتظار توقف داشتیم. در کافی شاپ های سالن انتظار خبری از ماه مبارک رمضان نبود. پرواز بعد از زمان افطار انجام می گرفت و کسانی که به فرودگاه آمده بودند علی القاعده باید روزه دار می بودند اما فرودگاه بین المللی ام القرای جهان اسلام حال و هوای دیگر داشت؛ بخصوص شمایل گردشگرانی که انتظار پرواز را می کشیدند. از مأمور کنترل گذرنامه پرسیدم چرا این قدر سفر به مالزی فراوان شده است؟ گفت شرکت ها معمولاً به صورت اقساطی از مسافران ثبت نام می کنند. این کار انگیزه برای سفر افراد بیشتری را فراهم می آورد.
از ایران تا مالزی حدود هشت هزار کیلومتر راه است. این مسیر طولانی را به صورت مستقیم طی هشت ساعت بر فراز آسمان مشرق در پرواز بودیم. همین سفر با توقف در کشور ثالث همچون امارات دوازده ساعته انجام می گیرد. هواپیمای جت بوئینگ 747 با حدود 310 نفر مسافر پرواز می کرد. به گفته سر مهماندار این هواپیما متعلق به 35 سال پیش بوده است. این مدل هواپیما در کشورهای دیگر از دور خارج شده است. اما در ایران در 24 ساعت دو نوبت به مالزی و بالعکس پرواز می کند. یکی از مهمانداران می گفت کادر خدمه ای که همراه این پرواز می روند، دوازده ساعت استراحت می کنند و هواپیما پس از چهار ساعت نظافت با کادر دیگری که در مالزی استراحت کرده اند بر می گردند.
نماز صبح را در هواپیما خواندیم. برخی از خانم ها پس از عبور از خاک ایران روی سری خود را برداشتند. در نیمه اوّل سال مالزی با ایران 4:30 ساعت اختلاف افق دارد. این اختلاف در نیمه دوم سال به 3:30 ساعت کاهش می یابد. ساعت 20:30 دقیقه به وقت تهران که پرواز انجام شد، به ساعت مالزی، یک بامداد بود. هواپیما در ساعت نه صبح در فرودگاه کوالالامپور بر زمین نشست. فرودگاه تا شهر شصت کیلومتر فاصله دارد و در میان جنگلی سرسبز قرار گرفته است. همه جای مالزی را جنگل پوشانده است. زمین خالی در آن بندرت پیدا می شود.
فرودگاه بسیار بزرگ و مدرن بود. از طریق ریل های متحرک کف فرودگاه به باجه های کنترل پاسپورت و ثبت ورود منتقل شدیم. برای سفر به مالزی نیاز به دریافت ویزا از قبل نیست. هزینه ای نیز برای ورود دریافت نشد. پس از عبور از این باجه ها مجدداً مسیری طولانی را که دو طرف آن را فروشگاه های بزرگی در برداشت، بر روی ریل های متحرک به سمت محل دریافت بار به حرکت درآمدیم. در گوشه و کنار سالن های بزرگ و به هم پیوسته فرودگاه، درختان سرسبز و برافراشته ای از سقف سالن ها بیرون زده بود و نمای زیبایی به فرودگاه می داد. در یکی از همین سالن ها به ایستگاه قطاری رسیدیم که از طریق آن با گذشتن از زیرگذری به یکی دیگر از سالن های فرودگاه رسیدیم. بارهایمان را تحویل گرفتیم و از آنجا با پله برقی به زیر زمین فرودگاه آمدیم و به درب خروجی فرودگاه رسیدیم.
از خروجی فرودگاه که بیرون آمدیم هوای شرجی سر و رویمان را می نواخت. اولین نکته ای که توجهمان را جلب کرد، فرمان خودروها بود که همشکل خودروهای انگلیسی بود که به جای سمت چپ، در سمت راست قرار داشت. فاصله شصت کیلومتری فروگاه تا کوالالامپور را از میان جنگل گذشتیم. مسیر سرسبز فرودگاه تا شهر را که طی می کردیم یکی از دوستان گفت ما فکر می کردیم فقط شمال کشور ما سرسبز است. مسیر بزرگ راه از فرودگاه تا شهر همچون خط پهن سیاهی بود که بر صفحه سبزی کشیده باشند. در آن مسیر شصت کیلومتری تا شهر چهار ایستگاه اخذ عوارض وجود داشت. از ورودی هایی که ما گذشتیم، سه تن از کارمندان این چهار ایستگاه، خانم هایی با حجاب اسلامی کامل بودند. به شهر که نزدیک می شدیم برج های دوقلو و برخی ساختمان های بلند دیگر همچون برج کوالالامپور به چشم می خورد. در منطقه «کِلِکسی اَمپینگ» مستقر شدیم. محل سکونت مان طبقه هفتم مجتمع مسکونی بزرگی دارای هیجده طبقه است به نام «امپینگ» با چهار خواب و حال و آشپزخانه که چشم انداز زیبایی بر شهر و تپه-های جنگلی دارد. در مسیری که از فرودگاه می آمدیم، از کنار مرکز سیاسی ـ اداری مالزی به نام «پوتراجایا» گذشتیم. این شهر با فاصله بیست کیلومتر از فرودگاه در چهل کیلومتری کوالالامپور قرار دارد. در مسیر داخل شهر آقای کریم دادیان از دانشجویان ایرانی مستقر در کوالالامپور به جمعمان ملحق شد. وی محل سکونت را از پیش تدارک دیده بود. او در رشته مطالعات نشر در مقطع کارشناسی ارشد تحصیل می کند و دو سال و نیم است که به مالزی آمده است. پس از استقرار در محل سکونت، وی کلیاتی را درباره مالزی در جمع دوستان بیان کرد و به برخی از پرسش های همراهان نیز پاسخ گفت. خلاصه ای از صحبت های او را در ادامه می آورم.
نگاهی گذرا به مالزی
مساحت و جمعیت مالزی حدود یک سوم ایران و جمعیت آن حدود 28 میلیون نفر است. واحد پول در اینجا «رِینْگِتْ» است و به پول ایران حدود 345 تومان می شود. هر دلار به 10 / 3 رینگت تبدیل می شود. مردم مالزی را سه ملیت تشکیل داده اند: 55 % آن مالایی هستند با مذهب اسلام. زنان این گروه اغلب حجاب اسلامی را رعایت می کنند و کسانی که برخوردار از حجاب اند، حجابشان کامل است. ملیت دیگر چینی ها هستند که 30 % جمعیت مالزی را تشکیل می دهند با مذهب بودایی. 15 % جمعیت را نیز هندوها تشکیل می دهند که مذهبشان هندوست. مالایی ها بر کشور حکومت می کنند. چینی ها نیز اقتصاد کشور را در دست دارند و هندوها بیشتر به کارهای خدماتی مانند رانندگی اشتغال دارند. حکومت در مالزی به صورت پادشاهی اداره می شود و در اختیار مسلمانان است که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می دهند. مسلمانان از نه قبیله بزرگ تشیکل شده اند. پادشاه در هر دوره پنج ساله به نوبت از سوی یکی از این قبیله ها، که هر یک خود پادشاهی دارند، انتخاب می گردد. پس از پادشاه، نخست وزیر با نظارت نمایندگان منتخب مردم اداره امور را بر عهده دارد.
در کوالالامپور چهار نوع قطار شهری فعالیت دارد:
1. منوریل که در مرکز شهر و مراکز خرید تردد دارد؛
2 . قطار «ار آرتی» به شکل U در شهر دور می زند؛
3. قطاری که از شرق به غرب در حرکت است؛
4. قطاری که در حومه شهر دور می زند. این قطارها در مکان هایی به هم می پیوندند.
در مالزی مراسمی به نام open house وجود دارد که از روز عید فطر آغاز می شود. و تا یک ماه ادامه می یابد. در این ایام از بالاترین مقامات و تا بزرگان خانواده ها در خانه می نشینند و دیگران به بازدیدشان می روند. اهل خانه نیز خود از میهمانان پذیرایی می کنند. امروز، نخست وزیر اینجا آقای «نجیب» به همین مناسبت جلوس دارد و همه می توانند بدون هیچ محدودیتی به دیدار او بروند و با او دست بدهند.
بزرگراه ها توسط شرکت های خصوصی ساخته شده است. به همین دلیل هزینه عوارض آن نسبتاً بالاست. تونلی در شهر وجود دارد که در سه طبقه ساخته شده است. این تونل پس از طراحی، در زمان بسیار کوتاهی ساخته شد. در دو طبقه آن وسایل نقلیه تردد دارند و طبقه زیرین آن به عبور آب بارانهای موسمی اختصاص دارد. به هنگام بارندگی شدید، دو طبقه دیگر تونل نیز به عبور آب اختصاص مییابد.
در مالزی مذهب شیعه با شکل و شمایل ایرانی تبلیغ میشود. به همین دلیل اگر خطایی از ایرانیها در اینجا سربزند، به پای شیعه نوشته میشود. چندی پیش یکی از مسلمانان اینجا از قول یکی از بستگانش میگفت ما اجازه نمیدهیم فرزندانمان شیعه شوند، تا شبیه ایرانیهایی بشوند که به مالزی میآیند.
قیمت بنزین 1.8 رینگت (حدود پانصد تومان) است. اینترنت در همه خانهها به صورت کابلی وجود دارد و در مراکز خرید و رستورانها به صورت بی سیم (Wireless) موجود است و کسانی که رایانه کیفی دارند به آسانی میتوانند به اینترنت اتصال یابند.
کوالالامپور که پایتخت مالزی است از دو بخش تشکیل می شود: یکی هسته مرکزی شهر. بخش دیگر، شامل مناطق خارج از هسته مرکزی می شود. هسته مرکزی شهر کاملاً به صورت اروپایی ساخته شده است. در خارج از این هسته، شهر شکل معمولی دارد. این کار براساس سیاستی که دنبال میشده شکل گرفته است. برجهای دوقلو، منوریل، فروشگاههای بزرگ، همه در این هسته مرکزی قرار دارند. آنچه از مالزی تبلیغ میشود از همین هسته مرکزی است. حتی نقشههایی که از شهر کوالالامپور در فرودگاه توزیع میشود، فقط همین هسته مرکزی را در بردارد و بخشهای دیگر شهر در آن درج نشده است.
مراکز خرید ساعت ده صبح تا ده شب باز است و مراکز اداری از ساعت 9 صبح تا پنج بعد از ظهر فعال هستند. در این ساعات، ترافیک شدیدی در خیابانها وجود دارد. صبحانه را در محل سکونت خوردیم. به جهت خستگی راه اندکی استراحت کردیم. هشت ساعت یکسره در هواپیما بودیم. صندلیهای به هم فشرده هواپیما استراحت را مشکل میساخت و بسیار خسته کننده بود. نهار را یکی از همراهان که در آشپزی سر رشته دارد، در محل سکونت پخت و خوردیم.
تنها چیزی که پیش از سفر، از مالزی در خاطر داشتم، حاجیان کوتاه قد و لاغر اندام آنان بود که در سفرِ حج چند سال قبل در مکه دیده بودم. در آن سفر، جوان بودن حاجیان مالزی نسبت به حاجیان ایرانی که اغلب در سنین پیری به حج می آیند تعجبم را برانگیخته بود. پس از پرس وجو به این پاسخ رسیدم که در مالزی کودکانی که متولد می شوند، حساب مخصوصی برای حج به نامشان افتتاح می گردد و سالانه مبلغی به این حساب واریز می کنند. به همین دلیل مالزیایی ها در آغاز جوانی توانایی سفر به مکه برایشان امکان پذیر می شود.
بعد از ظهر با اتوبوس به سمت برجهای دوقلو حرکت کردیم. این دو برج که در کنار هم ساخته شده است، مهمترین نماد شهر کوالالامپور است که در هسته مرکزی شهر قرار دارد. هتلها و سایر مراکز مهم دیگر در اطراف این دو برج قرار دارند. این دو برج در حاشیه میدانی نسبتاً وسیع قرار دارد و شامل 88 طبقه است. تأسیس ساختمان در آوریل سال دو هزار آغاز شده و در طی پنج سال، ساخت آن تکمیل شده است.
ماهاتیر محمد نخست وزیر وقت مالزی اعلام کرده بوده که در بنای ساختمان میخواهیم نماد اسلام و تمدن جدید رعایت شود. اساس بنای ساختمان به صورت هشت پر و متشکل از دو مربع روی هم قرار گرفته است که نمادی اسلامی به شمار میرود. در وسط این دو برج، پل سرپوشیده ای آن دو را به هم متصل میکند که نشانه وحدت و پیوستگی است. در پای دو برج مرکز خرید بزرگی قرار دارد. با همراهان از آن مرکز خرید بسیار مدرن بازدید کردیم. در زیر زمین مرکز خرید، جایگاه بسیار مجللی به مناسبت عید فطر برپا شده بود که در آن مراسمی برگزار شود.
پس از بازدید اجمالی از City Center، از طریق تونلی به سوی آکواریمی که در نزدیکی برج دوقلوست، رفتیم. آکواریم در کنار برجهای دوقلو دارد و از بیرون نیز ورودی مستقل دارد. از زیر زمین داخل برجها نیز ورودی دارد. بلیط ورودی آکواریم 38 رینگت (سیزده هزار تومان) بود. ماهیهای گوناگون و بسیار زیبا در آکواریمی با معماری مدرن به نمایش گذاشته شده بود. در قسمتی نیز تونلی قرار داشت که دو طرف و بالای آن را آب فرا گرفته بود و گونههای مختلف حیوانات دریایی در آن در حرکت بودند. بازدیدکنندگان با قرار گرفتن بر روی ریلی متحرک، از درون آکواریوم تونلی میگذشتند. در کنار حیوانات دریایی، گیاهان دریایی نیز مانند عروس دریایی و ... در درون آکواریومها منظرههای جذّاب و زیبایی ایجاد کرده بود.
پس از بازدید از آکواریوم به درون مرکز خرید برگشتیم. در کنار مرکز خرید، نمایشگاه کتاب بسیار بزرگی قرار داشت که در دو سالن بزرگ و با سقف برافراشته تشکیل می شد. ورودی نمایشگاه دو رینگت (هفت صد تومان) بود. برای ورود به داخل نمایشگاه حلقه زرد رنگ کاغذی به نشانه پرداخت ورودی به دست بستیم و وارد نمایشگاه شدیم.
در سالن اوّل کتابها در سه بخش به زبانهای چینی، هنگ کنگی و تایلندی و یک سالن نیز مستقلاً به کتابهای انگلیسی اختصاص داشت که ما البته از آنها سر در نمی آوردیم. فقط ظاهر زیبای کتاب ها که با کیفیت بالا به چاپ رسیده بود، نظرمان را جلب می کرد. جمعیت بسیاری بخصوص جوانها در کنار غرفههای نمایشگاه نشسته و یا ایستاده مشغول مطالعه و انتخاب کتاب بودند. یکی از همراهان که در حوزه کتاب کودک فعالیت دارد، گفت الگوهای خوبی از کارهای عرضه شده اخذ کرده است. در حاشیه یکی از سالنها نیز مراسمی در ارتباط با کتاب برگزار بود که جمعیت انبوهی در آن حضور داشتند و با مجری و سخنران برنامه همراهی میکردند.
پس از بازدیدی گذرا از نمایشگاه و خرید مقداری لوازم التحریر، بیرون آمدیم و وارد میدان مجاور برجهای دو قلو شدیم. از آنجا با دو تاکسی به محل سکونت بازگشتیم.
در مرکز خرید City Center و نمایشگاه کتاب، جمعیت کودکان و نوجوانان بسیاری حضور داشتند. از راهنمایمان درباره کنترل جمعیت در مالزی سؤال کردم. گفت در اینجا هیچ کنترلی برای کاهش جمعیت وجود ندارد. حتی در ازدیاد جمعیت میان مالاییها و چینیها رقبابت وجود دارد. زوجهای مالیایی و چینی به طور میانگین، پنج ـ شش نفر فرزند دارند.
دو
امروز جمعه نوزدهم شهریور صبحانه را در محل سکونت خوردیم. امور تدارک صبحانه، نهار و شام با انتخاب دو نفر به عنوان شهردار برای هر روز انجام میگیرد. برنامه امروزمان بازدید از برخی مراکز دیدنی کوالالامپور بود. با اتوبوس به مقابل برجهای دوقلو آمدیم و درست روز یازده سپتامر بود. ما البته نه در نیویورک، بلکه در کنار برجهای دوقلوی کولالامپور در سال 2010 بودیم.
برج کوالالامپور
برنامه اولمان بازدید از برج کوالالامپور بود. این برج مشابه برج میلاد تهران است. از نمای بیرون هیچ تفاوتی با هم ندارند. ولی البته قبل از برج میلاد در ایران ساخته شده است. برای رفتن به این برج از میدان رو به روی برجهای دوقلو سوار اتوبوسهای دوطبقه مخصوص گردشگران شدیم. هزینه ورود به این اتوبوسها 38 رینگت (سیزده هزار تومان) است. این اتوبوسها که نیمی از طبقه دوم آن ها رو باز است، گردشگران را به 28 منطقه ویژه منتقل میکنند که یکی از آنها برجهای دوقلو و دیگری برج کوالالامپور است. اتوبوسها، گردشگران را در هر یک از مناطق گردشگری پیاده کرده و میروند. گردشگران پس از بازدید، با نشان دادن بلیطی که تهیه کردهاند، سوار اتوبوس دیگری میشوند که در محل آماده حرکت است.
از میان ساختمانهای مدرن و با شکوه گذشتیم و به برج رسیدیم. فضای اطراف برج سرسبز و زیبا بود. بلیط ورودی 38 رینگت (سیزده هزار تومان) بود. با آسانسور به بالای برج رفتیم. در ابتدای ورودی این بخش، گوشی در اختیار گردشگران قرار میگرفت و با تنظیم آن توضیحات به زبان درخواستی از جمله به فارسی تنظیم میشد. در صفحه کوچکی نیز درباره مکانهایی که توضیح داده میشد، نماهایی از آنها به نمایش در میآمد.
گوینده علاوه بر توضیح درباره برج، که به منظور بر آوردن نیازهای مخابراتی ساخته شده و در کنار آن مورد استفاده گردشگران نیز قرار میگیرد، توضیحات دیگری نیز درباره سایر مراکز گردشگری میداد. از بالای برج تمام شهر کوالالامپور در زیر پایمان قرار داشت و از طریق سالن مدور آن میشد به همه شهر نگریست. برج تقریباً در وسط شهر قرار دارد و بناهای شهر و جنگلهای اطراف شهر چشمانداز خوبی دارد. بر بام بسیاری از ساختمانهای بلند که از آن بالا در پایین پایمان به چشم میآمد، استخر وجود داشت. دوربینهای ثابتی در گوشه و کنار محل تماشای گردشگران قرار داشت که میشد با آن شهر را بهتر به تماشا نشست. در اطراف سالن مدور بالای برج فروشگاههایی قرار داشت که گردشگران خرید نیز میکردند. گردشگران گروه گروه از برج بازدید کرده و پایین میآمدند. حدود نیم ساعتی در صف قرار داشتیم تا بتوانیم به بالای برج برویم. مدخل ورودی برج نمایی با معماری ایرانی و کاشیکاری اصفهان بنا شده بود. از برج که پایین آمدیم، با همان بلیط از موزه مار و خزندگان که در پایین برج قرار داشت بازدید کردیم.
موزه ملی
به محل سوار شدن اتوبوسها برگشتیم و پس سوار شدن و گذر از میان بافت قدیمی شهر، به سوی موزه ملی رفتیم. در کنار موزه ملی، نمایشگاهی از مار و عقرب قرار داشت که گونههای مختلف این خزندگان به نمایش گذاشته شده بود. بلیط ورودی آن هشت رینگت (2500 تومان) بود. در مقابل درب ورودی این نمایشگاه دو مار بسیار بزرگ و قطور در دست گروهی بود که اغلب خانوادگی با آنها عکس میگرفتند. صاحبان مارها از این طریق برای خود راهی برای کسب درآمدی ایجاد کرده بودند.
پس از بازدید از این نمایشگاه، به طرف موزه ملی که در همان محدوده بود رفتیم. بلیط آن دو رینگ (هفت صد تومان) بود. موزه در دو طبقه و از سالنهای متعددی تشکیل می شد و نمایی کلی از غار نشینی مالزیاییها را تا امروز و پیشرفتهایشان نشان میداد. در چیزهایی که از لوازم بازمانده به نمایش درآمده بود، برای ما چیز قابل توجهی نداشت. از اشیای برجای مانده مانند ظروف و یا سلاحهای قدیمی نمونههای ابتدایی به چشم میخورد که در برابر آثار تمدنی ما همچون تخت جمشید اصلاً قابل مقایسه نیست. در سالنهایی هم به استقلال مالزی از استعمار انگلیس پرداخته بود و بخشی نیز به پیشرفتهای سالهای اخیر اختصاص داشت. بخش عمده وسایل به نمایش آمده اشیای اصلی نبود و بازسازی شده بود. بازدید از این موزه به گفته یکی از دوستان بر عبرت ما افزود که کشوری با پیشینیه تمدنی نه چندان قابل توجه، چگونه به پیشرفتهای حیرت انگیز دست یافته است.
باغ پرندگان
پس از بازدید از موزه ملی به باغ پرندگان آمدیم. این باغ در میان درهای بسیار سرسبز قرار دارد و بلیط ورودی آن 45 رینگت (15500 تومان) بود. در هنگام ورود به باغ پرندگان، دستبند کاغذی بر دستمان بستند که نشانه دریافت بلیط به مجموعه بود. گونههای مختلف پرندگان در مجموعهای نسبتاً بزرگ در زیر تورهای برافراشته آزادانه بر روی درختان به پرواز در میآمدند. بر روی برخی از درختان میمونها مشغول اجرای نمایش برای بازدید کنندگان بودند. در قسمتی نیز نمادی از صخرهای سنگی بازسازی شده بود و آب از روی آن به میان حوضچه بزرگی میریخت که نمای دل انگیزی ایجاد کرده بود. در میان همراهان بحث به میان آمد که صخرهای که آب از روی آن جاری است طبیعی است یا مصنوعی. با دقت در آن مشخص شد صخره توخالی و مصنوعی است. همراهان حسن تدبیر بنای چنین مراکزی را می ستودند که چگونه با اندکی تدبیر میتوان چنین صحنههای زیبایی را بازسازی کرد.
مسجد ملی
مکان بعد که برای بازدید رفتیم مسجد ملی یا مسجد استقلال بود. این مسجد به مناسبت استقلال مالزی از استعمار انگلیسی ساخته شده است. مسجد، بسیار تمییز و زیبا بنا شده است و گنبدی نه چندان بزرگ بر روی چهارده ستون قرار داشت. فضای داخل مسجد به گونهای طراحی شده است که ستونها در حاشیه و در میان فضای مسجد با فاصله از هم قرار گرفته اند. نمای بیرونی مسجد با تلفیق معماری اسلامی و مدرن بنا شده است. شبستان مسجد هم با معماری اسلامی تزئین شده است. اطراف فضای بیرونی مسجد را نیز در محدودهای وسیع به منزله شبستان برای مسجد در نظر گرفتهاند. فضاهای اداری و سرویسهای بهداشتی نیز در طبقه زیرین مسجد به گونهای بسیار شکیل و زیبا ساخته شده است. به هنگام خروج از مسجد در سمت قبله، آرامگاه چهارتن در ذیل بارگاه مجلل و در عین حال سادهای قرار داشت. سادگی و عظمت آن میتواند الگوی ساخت برخی از آرامگاهها باشد. گاه در سادگی، نشانهای از عظمت نیز نهفته است. این مسجد آخرین مکانی بود که از مجموعههای داخل شهر کوالالامپور امروز بازدید داشتیم و به محل سکونت برگشتیم. خستگی بر همراهان غلبه کرده بود. پس از خوردن شام مختصری به استراحت پرداختیم.
امروز به چند نکته جدید دست یافتم که بدان اشاره میکنم:
1. در مالزی به کلی ماهواره ممنوع است و کسی حق استفاده از آن را ندارد. حکومت گزیدهای از برنامههای متنوع فرهنگی، ورزشی، علمی، سیاسی و ... شبکههای مختلف جهانی را انتخاب میکند و آن را از طریق شبکهای داخلی در اختیار مردم قرار میدهد.
2. اکثر شیشههای ماشینیهایی که در شهر تردد دارند دودی است. از کسی علت آن را جویا شدم. گفت: به جهت تابش نور شدید به صورت مستقیم، ماشینها برای محفوظ ماندن از آن، شیشه اتومبیلها را دودی میکنند.
3. موتور سواران بسیاری در خیابان ها تردد دارند. همه کلاه بر سر دارند و در روز چراغ هاشان روشن است. خانم ها نیز همچون آقایان سوار بر موتور می شوند. در پشت چراغ قرمز، همه می ایستند و هیچ یک بدون این که پلیسی در چهار راه ها باشد، مقررات را رعایت می کنند.
4. هوای مالزی در چهار فصل تقریباً به یک شکل است. فقط برخی فصلها باران بیشتری میبارد و در برخی فصلها باران کمتر.
ســه
پایتخت سیاسی ـ اداری مالزی
امروز یکشنبه 21 شهریور برای بازدید از مرکز سیاسی مالزی به شهر «پوتراجایا» در چهل کیلومتری کوالالامپور در مسیر فرودگاه بین المللی رفتیم. در واقع این شهر پایتخت سیاسی (Political city) مالزی است. «پوترا» در زبان محلی به معنای «نمونه» است. «جایا» هم به معنای «مکان»؛ یعنی «مکان نمونه». برای رفتن به شهر پوتراجایا از مسیر جدیدی رفتیم. منطقهای سرسبز و با بزرگراههای وسیع. در اطراف مسیری که از شهر خارج میشدیم، ساختمانهای مسکونی بلندی قرار داشت.
شهر کوالالامپور محدوده کاملاً مشخصی دارد و شهر از آن محدوده فراتر نمیرود و بیش از این که هست گسترش نمییابد. توسعه شهر و ساخت مناطق مسکونی جدید در فاصله چهل کیلومتری شهر به بعد ساخته میشوند. این شهرکها outside city نام دارند. این مجتمعهای مسکونی که در قالب شهرکهای جدید ساخته میشوند و برای نیازهای چند ساله آیندهاشان نیز ساخته شده است، واحدهای آن به مبلغ سی هزار دلار فروخته میشود که معمولاً یک دهم آن نقد دریافت میشود و نود درصد آن با وامهای با سود دو درصد محاسبه میشود. از کنار برخی از این مجتمعهای مسکونی نیز گذشتیم. قبل از رسیدن به شهر «پوتراجایا»، از کنار شهر الکترونیکی گذشتیم. در این شهر الکترونیکی، تمام شرکتهای معروف الکترونیکی دنیا دفتر و نمایندگی دارند و فعالیتهایشان در مالزی را دنبال میکنند. پس از ورود به شهر «پوتراجایا» به مرکز شهر رفتیم. تمام ادارات، سازمانها و وزارتخانهها و کاخ نخستوزیری و کاخ پادشاه در این شهر قرار دارد. به جز وزارت دفاع و گمرک و سفارتخانهها، تمام مراکز دولتی در این شهر قرار گرفته است. ساختمانها با نماهایی بسیار زیبا و مدرن در میان فضاهای سرسبز قرار گرفته اند. شهر با این عظمت در مدت هفت سال ساخته شده است.
برای خرید برخی ملزومات ناهار، به مرکز خرید بزرگ شهر رفتیم. در سمت چپ این مرکز خرید، سالن بسیار بزرگ و شیکی قرار داشت که به مواد غذایی اختصاص داشت. قیمتها خیلی ارزانتر از کوالالامپور بود. در برابر آن سالنی طولانی قرار داشت که دو طرفش را فروشگاههای مختلف تشکیل میدادند. تا آخر سالن رفتیم که منشعب به دو راهرو دیگر میشد و با پله برقی نیز می شد به طبقه بالا رفت. فرصت بازدید از همه آن مرکز خرید مفصل نبود، بنابراین سریع برگشتیم.
مسجد پوتراجایا
پس از خرید ملزومات مورد نیاز، اولین جایی که رفتیم مسجد پوتراجایا یا مسجد صورتی بود. این مسجد در کنار دریاچه شهر قرار داشت. دریاچهای مصنوعی از میان شهر میگذرد که عمق آن از چهار تا چهارده متر است. سه طرف مسجد به سوی دریاچه باز میشد. مسجد بسیار زیبا با دو گلدسته بلند و سقفی برافراشته که بر فراز دوازده ستون قرار داشت. معماری مسجد تلفیقی از معماری سنتی و مدرن بود. در سه طرف مسجد غیر از طرف قبله، محوطه بازی قرار داشت که به سمت دریاچه منتهی میشد. محل استقرار خانمها در مسجد، در بالکن سه طرف مسجد و محدودهای از طبقه پایین بود که با پارتیشن چوبی تفکیک میشد. زیر زمین مسجد به دستشویی ها و حمامهای بسیار تمیز اختصاص داشت.
بانوان فاقد پوششی که وارد محوطه مسجد میشدند، در کنار درب ورودی مسجد، پوشش های صورتی رنگی در اختیار آنان قرار میگرفت که با به تن کردن آن، سر و بدنشان پوشیده میشد. در محوطه بودیم که گروهی ایرانی وارد مسجد شدند. خانمهایشان از این نوع پوشش ها به تن داشتند. پسر جوانی نیز که همراه آنان بود، یکی از این پوشش ها را به تن کرده بود و با لودگی و تمسخر مشغول خنداندن همراهانش بود.
نماز را در مسجد خواندیم و به کنار دریاچه آمدیم. در ساحل منتظر سوار شدن کشتی بودیم تا در دریاچه گشتی بزنیم. مرد میان سالی که ایرانی بود نزد ما آمد و از برخی از بانوان ایرانی که به مالزی آمدهاند گلایه کرد. میگفت با همسر و دختر و دامادش به مالزی آمدهاند. خانمش که در همان نزدیکی روی نیمکتی نشسته بود، روسری برسرداشت، اما دخترش سر و بخشی از بدنش برهنه بود. وی میگفت به مسجدی رفتهاند که بانوان ایرانی با بدن برهنه وارد مسجد شدهاند و به تذکرات دیگران برای حفظ احترام مسجد توجهی نکردهاند و گفتهاند اینجا آزادی است. وی میگفت: چرا ما این قدر بی فرهنگ هستیم؟ در حالی که پدر و مادر ما مسلمان اند، ولی اینجا که میآییم به مقدساتمان توهین میکنیم. او از ورود با پوشش نامناسب به مکان های مذهبی گله مند بود. می گفت حتی گردشگران غیر مسلمان به احترام مسلمانان هنگام ورود به مکان های مذهبی ظواهر را مراعات می کنند. وی میگفت اصالتاً اهل خمین است و در خیابان جمهوری تهران فروشگاه مبل دارد. اندکی درد دل کرد و رفت.
گشت و گذار در دریاچه پوتراجایا
بلیط کشتی 50 رینگت (هفده هزار تومان) بود. وارد کشتی شدیم. حدود یکصد صندلی داشت. جای نشستن نبود. به طبقه فوقانی کشتی رفتیم و در محوطه باز روی چند صندلی پلاستیکی نشستیم. آفتاب اذیتمان میکرد، ولی مناظر اطراف دریاچه بهتر دیده میشد. غالب مسافران کشتی ایرانی بودند. کشتی که آغاز به حرکت کرد، راهنمای کاروان ایرانیان ضمن عرض خیر مقدم به مسافران، شروع به معرفی مکان های اطراف دریاچه کرد. ایرانیان به چند دسته تقسیم میشدند. برخی با حجاب کامل و حتی چادر بودند که بسیار در اقلیت بودند. تعدادی نیز روسری بر سر داشتند. اکثریت با کسانی بود که کشف حجاب کرده بودند و برخی نیز از پوشش نامناسبی برخوردار بودند. برخی از کسانی که در هواپیما با ما همسفر بودند، شمایلشان بکلی تغییر کرده بود.
آنچه در ادامه میآید خلاصه توضیحاتی است که راهنمای کشتی به مناسبت عبور از مکانهایی که کشتی از کنار آنها میگذشت، در معرفی آنها برای مسافران میگفت. کشتی چهل دقیقه روی دریاچه در حرکت بود. مهمترین پلهای جهان را روی این دریاچه ساختهاند. پل خواجو نیز یکی از این پلهاست. پل خواجو به طول 450 متر از بزرگترین پلهای ساخته شده روی این دریاچه است. آغاز حرکت کشتی از زیر پل خواجو بود که پس از بیست دقیقه طی مسافت، مجدداً به همان مکان بازگشت. پل بعدی، پل «سنی واواسان» است که طرح آن از پل «واتردونگ» در ایتالیا اخذ شده است و طول آن 264 متر است. مهمانسراهای سفارتخانهها در کنار این پل قرار دارد. بعد از پل، برج طلایی «مدینیوم» در کنار دریاچه قرار داشت. این برج شبیه گل ختمی است و گل ختمی سمبل گل در مالزی است. تاریخچه مالزی از گذشته تاکنون بر روی این برج حک شده است.
مسجد زین العابدین
مسجد زین العابدین در سمت چپ دریاچه قرار داشت. هفتاد درصد این مسجد آن از استیل ساخته شده است. 21500 نفر نمازگذار همزمان میتوانند در این مسجد نماز بگذارند. بخشهای معماری اسلامی آن را اصفهانیها ساختهاند. طرح این مسجد بر اساس مسجدالنبی در مدینه ساخته شده است. سیستم خنک کننده مسجد کاملاً طبیعی است. مسجد در میان دریاچه قرار دارد و سه طرف آن را آب فرا گرفته است. همچنین در سه طرف مسجد کانال آبی جریان دارد که هم سطح مسجد است و با وزیدن باد بر آب، هوای خنک وارد فضای مسجد میشود. میان کانال آب و سه طرف مسجد هیچ حفاظی نیست. آب هم سطح با مسجد و متصل به فضای آن است.
پشت مسجد ساختمان قهوهای رنگی قرار دارد که مربوط به وکلای شهر است. طرح این بنا از ساختمانی در یمن گرفته شده است. در کنار آن، ساختمان محکمه، به وزارت دادگستری اختصاص دارد. قصر «سلطان سلایدارا» نیز در کنار دریاچه قرار داشت. زمینهای شهر «پوتراجایا» به وی تعلق داشته است. بخشی از این زمینها را در اختیار وی گذاشتهاند تا بنایی برای خود بسازد.
در سمت چپ دریاچه، ساختمان وزارتخانههای مختلف قرار دارد. پل بعدی مخصوص منوریل است. منوریل از فرودگاه، که در بیست کیلومتری قرار دارد، به این شهر خواهد رسید. هنوز ساخت آن کامل نشده است. طرح این پل، از پل سانفرانسیسکو گرفته شده است. البته این پل در «سانفرانسیسکو» پنج طبقه دارد، ولی در اینجا در یک طبقه ساخته شده است. از ساختمانهای دیگری که در کنار دریاچه قرار داشت ویلای ماهاتیر محمد است که تبدیل به موزه شده است. همه هدایا و دست آوردهای وی در پیشرفت مالزی در این مکان به نمایش درآمده است. طرحهای او تا سال 2020 نیز به نمایش گذاشته شده است. ماهاتیر محمد در سال 2009 داوطلبانه از مقام خود استعفا داد و هم اکنون یکی از رجال پر نفوذ مالزی است. تنها هتل شش ستاره شهر در کنار دریاچه قرار دارد. که طرح آن از همه شهرهای جهان گرفته شده است. انتخاب اتاقها با معماری مورد دلخواه انجام میگیرد.
ساختمان دیگری در کنار دریاچه قرار دارد که از یک سو شبیه کتاب و از سوی دیگر شبیه کلاه است. از بالا نیز شبیه سگک کمربند یکی از پادشاهان مالزی است. این ساختمان، یکی از بهترین ساختمانهای شهر است. آخرین پل روی دریاچه و گران قیمتترین آن، از طرح پل «الکساندر» در فرانسه الگو برداری شده است. در فرانسه عروس و دامادها برای خوشبخت شدن روی آن پل عکس میگیرند. در مالزی نیز این رسم رایج شده است. 36 نوع ماهی در آب این دریاچه پرورش میدهند، ولی کسی حق ماهیگیری ندارد.
پس از سیاحت در دریاچه و تماشای بناهای اطراف آن، از طریق خشکی مجدداً به بازدید مسجد زین العابدین رفتیم. مسجدی است بسیار بزرگ و با عظمت و گنبد آن بسیار برافراشته. سیستم خنک کننده آن را که کاملاً طبیعی است از نزدیک دیدیم. از خیابانی که وارد مسجد شده بودیم، با آسانسور یک طبقه بالا رفتیم تا به طبقه هم کف مسجد رسیدیم. طبقه هم کف مسجد روبروی خیابانی قرار دارد که به قصر پادشاه منتهی میشد. بخش انتهایی مسجد در سه طبقه قرار داشت و طبقه اوّل آن به بانوان اختصاص داشت.
ناهار را در فضای سبز نزدیک مسجد خوردیم. بعد راهی بازدید از موزه هنر اسلامی شدیم. این موزه، بازسازی «قصر الحمراء» الناصر بالله از پادشاهان اندلس است. بر روی ستونهای آن شعار «لا غالب الاّ الله» همه جا حک شده است. قصر نسبتاً کوچکی بود که همراه با وسایل و تزئینات داخلی آن، با معماری سنتی بازسازی شده است. بلیط ورودی آن سه رینگت (هزار تومان) بود.
مسجد جامع
از شهریور «پوتراجایا» به کوالالامپور بازگشتیم. به منطقه بازار هندیها رفتیم تا از مسجد هندیها بازدید کنیم که بسته بود. از آنجا به مسجد جامع که در همان نزدیکی بود رفتیم. مسجدی است کوچک در کنار رودخانه با سقف کوتاه و معمولی. سه طرف آن را شبستانهایی با سقف کوتاه پوشانده بود. چند درخت نارگیل نیز در حیاط مسجد قرار داشت. تفاوت درخت نارگیل با نخل بزرگتر بودن آن از درخت نخل است. ماشینمان در نزدیکی مسجد هندیها پارک بود. پیاده از میان چند خیابان تنگ و کثیف برگشتیم. دو طرف خیابانها را مغازه و دستفروشها تشکیل میدادند. این منطقه از شهر همچنان بافت قدیمی و پیشرفت نکرده خود را حفظ کرده است. دست فروشها اصرار میکردند چیزی از آنها خرید کنیم. اجناس نسبت به مناطق دیگر شهر ارزانتر به فروش میرسید. در این منطقه از شهر وضعیت بهداشت بسیار تأسفآور بود.
چهــار
معبد هندوها
امروز دوشنبه 22 شهریور برنامه بازدید از دو معبد در برنامهمان قرار داشت. اوّل به معبد «باتو کیو» (bato cave)، معبد هندوها در حاشیه شهر کوالالامپور رفتیم. معبد در درون غازی قرار داشت که کوهی سنگی بود و اطراف درب ورودی آن را درختان جنگلی پوشانده بود. مجسمه بسیار بزرگی از «شیوا» [۱] . یکی از خدایان سهگانه هندوها در پای کوه به حالت ایستاده قرار داشت. 275 پله از پای کوه تا غار راه بود. میگفتند سالانه حدود یک و نیم میلیون نفر از هندوها برای انجام مراسمی دو سه روز در این غار و اطراف آن گرد هم جمع میشوند و به نیایش میپردازند. درِ ورودی غار بسیار بزرگ و درون آن نیز سقف بسیار بلندی داشت. برخی از قسمتهای بالای غار باز بود. بارانی که نم نمک میبارید، به درون غار نیز میریخت. از درب ورودی غار تا انتهای آن، مجسمههای خدایان ریز و درشت بسیاری در کنارههای غار قرار داشت. در بخشهایی از غار نیز محلهایی بود که هندوها وارد آن میشدند و در برابر مجسمههای خدایان عبادت میکردند. یکی از این خدایان، مجسمه خورشید بود که نمادی از خدای بزرگ است. هر یک از مجسمههای کوچک نیز نمادی از روحیات خدای بزرگ است. در کنار برخی از مجسمهها، روحانیان هندو که پیراهن به تن نداشتند، ایستاده بودند و بعضاً با حضور هندوها برایشان دعا میخواندند. برخی از این روحانیان با ارائه قبض، کمکهای مالی هندوها را هم جمع میکردند.
در غار دوری زدیم و برگشتیم. در مدخل غار عکاسهایی بودند که رو به غار و همراه با مجسمهها عکس میگرفتند. هندویی هم بود که با دومار بزرگ و شیطان پرستی که داشت بساط کرده و با دادن آن به دست گردشگران عکس میگرفت و برای خود بساط کسبی راه انداخته بود. محیط غار و وضع ظاهری روحانیان هندویان برای ما بسیار چندش آور بود. یکی از همراهان که به برخی از رفتارهای دینداران خودمان انتقاداتی دارد، میگفت صد رحمت به دین خودمان و به شوخی میگفت: باید برگردیم ایران و دوباره به اسلام ایمان بیاوریم. از پلههای غار که پایین آمدیم، در محوطه پای کوه نیز محلی بود که مجسمههای بسیاری در زیر سقفی وجود داشت. هندوها با احترام وارد آنجا شده به نیایش میپرداختند و روحانیان هندوی حاضر در مکان برایشان دعا میکردند. در سمت دیگر، میمونها از بالای کوه پایین آمده و از گردشگران حاضر در محوطه موز گرفته و به بالای کوه بر میگشتند. در بخشی از محوطه مقابل غار نیز کبوتران بسیاری مشغول خوردن دانه بودند. در اطراف نیز مغازههایی وجود داشت که گردشگران میتوانستند خرید کنند.
ایرانیان بسیاری را نیز در این مکان دیدیم که به صورت کاروانی برای بازدید از این مجموعه آمده بودند. همچنان میشد خانم ها را به سه گروه تقسیم کرد: برخی با حجاب کامل حتی با چادر. برخی با روسری و دسته سوم نیز کمی تا قسمتی برهنه.
یکی از دوستان که در زمینه ادیان مطالعه دارد، میگفت هندوها به غیر از سه خدای اصلی، دوازده هزار خدای کوچک نیز دارند. همراهان با دیدن خدایان هندوها و روحانیان آنها، از وضعیت هندوها ابراز تأسف کردند.
معبد چینیها
پس از بازدید از این مجموعه، برنامه بعد بازدید از معبد چینیها به نام «چاینیز تمپل» (chinese temple) بود. این معبد در هشتاد کیلومتری کوالالامپور بر فراز کوهها در دل جنگل قرار داشت. مسیر شهر تا معبد، بزرگراهی بود که هر باند آن سه مسیر داشت. یک سمت بزرگ راه کوه و سمت دیگر آن دره بود. در طول مسیر از تماشای طبیعت که از میان جنگل میگذشت، لذت بردیم. این معبد، به بوداییهای چینی اختصاص داشت. از کنار معبد تله کابینی در حال رفت و برگشت بود. این سفر در واقع سفر به جنگل بود؛ از میان جادههای پیچ در پیچ که همه رو به بالا بود.
پس از پیاده شدن از ماشین ابتدا به درون برج مدوری رفتیم که نه طبقه داشت. تا بالای برج 254 پله بود. در هر طبقه دری رو به بیرون باز میشد که بالکنی گرداگرد برج را در بر می گرفت. با رفتن روی بالکن میشد تمام منطقه را به تماشا نشست. رو به پایین در قسمتی از جنگل، برجها و خانههای ویلایی فراوانی بود. تا بالای برج رفتیم. هوای دلپذیری در میان وزش باد جنگلی بر صورتمان مینواخت. از بالای برج، برجهای دوقلو و برج مخابراتی کوالالامپور دیده می شد. روی دیوار بیرون برج، مجسمههای کوچک بودا تعبیه شده بود. رو به سمت بالا نیز مجسمه بسیار بزرگی از بودا پشت به کوههای پوشیده از درخت قرار داشت. در جایهای مختلف برج، عود روشن بود و بوی عود همه جا را فرا گرفته بود. از برج پایین آمدیم. در محوطه چند فروشگاه وجود داشت. پس از آن ها، پشت به کوه در کنار مجسمه بزرگ بودا، مجسمه های فراوانی دیگری قرار داشت. در بخش هایی، مجسمه ها به صورت گروهی در کنار هم قرار داشتند. برخی از این مجموعه مجسمه ها، میز محکمه الهی را نشان می داد که از گناهکاران حسابرسی می شد و در برخی نیز گناهکاران در حالت های مختلف مجازات می شدند. در صحنه دیگری زبان گناهکاران را قطع می کردند. در صحنه دیگری بعضی از آن ها را در میان آتش انداخته بودند. صحنه ای نیز گناهکارانی را نشان می داد که به غل و زنجیر کشیده شده بودند و در میان زبانه های آتش می سوختند. صحنه هایی که با مجموعه ای از مجسمه ها به تصویر کشیده بود، حالت های مختلفی از مجازات گناهکاران نشان داده می شد. بخش هایی از صحنه های به تصویر کشیده شده مشابه همان صحنه هایی است که در آیات قرآن نیز بدان ها اشاره شده است و بخش هایی نیز در روایات آمده است. بخشی نیز نزدیک به تصویر روایتی بود که پیامبر(ص) وقتی به معراج رفت، در آنجا نحوه مجازات گناهکاران را در جهنم دید. در ادامه این قسمت، مجموعه ای از مجسمه ها نشان داده می شد که در حال ورود به بهشت اند و فرشته هایی در حال نواختن آلات طرب، آنها را همراهی می کنند. این بخش از معبد بسیار عبرت آموز بود. بخوبی صحنه هایی از حسابرسی و مجازات گناهکاران را نشان می داد. پس از بازدید این بخش ها، در میان همراهان این سؤال طرح بود که چگونه این بخش از مجسمه های معبد با آیات و روایات ما نزدیک است؟
در بخشی از محوطه میان برج و مجسمه بزرگ بودا، معبدهای کوچک تری قرار داشت که در درون آن ها نیز مجسمه هایی قرار داشت. چینیان معتقد، وارد این معبدها می شدند و پس از روشن کردن تعدادی عود، رو به مجسمه ها عبادت می کردند. در کنار برخی از معبدها، صندوق های گردآوری کمک مالی نیز وجود داشت که برخی زائران معبدها کمک های مالی خود را درون آن می انداختند. در بخشی نیز عریضه نویسی صورت می گرفت. عریضه ها روی کتیبه های چوبی که در مکان مشخصی نهاده شده بود، نوشته می شد و با زنجیری که بدان متصل بود آویخته می گردید. برخی از ایرانیان نیز روی این عریضه ها مطالبی را نوشته و آویزان کرده بودند. در این عریضه ها، برخی به هموطنان دعا کرده و برخی نیز نسبت به برخی از مسئولان کشورمان اهانت هایی کرده بودند. پس از بازدید از معبد چینی ها، به بزرگ ترین شهر بازی در شرق آسیا آمدیم. این شهر بازی با اندکی فاصله از معبد چینی ها برفراز کوهی در میان جنگل قرار داشت. در این مکان سه هتل وجود دارد که مجموعاً پانزده هزار اتاق برای سکونت دارد. می گفتند بزرگ ترین کازینو (قمارخانه) شرق آسیا هم در همین مجموعه قرار دارد. ماشین همراهان قرار شد به ایستگاه پایین تله کابین برود و ما در برگشت با تله کابین پایین بیاییم.
ظهر بود. نماز را در مسجدی در نزدیکی شهربازی خواندیم. نهار را نیز در همان نزدیکی در رستورانی خوردیم. سؤال کردیم غذای حلال دارند یا نه؟ پاسخ مثبت دادند. خوراک ماهی انتخاب کردیم. به طریق آب پز پخته شده بود. مقبول طبع هیچ یک از همراهان قرار نگرفت. پس از نهار از کنار شهربازی با پله برقی وارد راهروی یکی از هتل ها شدیم تا به ایستگاه تله کابین برسیم. با هفت هشت پله برقی بالا رفتیم. در مسیر راهرویی که پله برقی ها را به هم متصل می کرد، رستوران و فروشگاه قرار داشت. پس از پرس و جو به کابین تله کابین رسیدیم. قیمت بلیط پنج رینگت (1750 تومان) بود. اتاقکی که مسافران را پیاده کرد، 25 نفر از آن بیرون آمدند. گروه هشت نفره ما سوار شدیم و به سوی پایین حرکت کردیم. غیر از جمع ما و یکی دو نفر دیگر، کسی در ایستگاه نبود که سوار بشود. بیست دقیقه در حرکت بودیم تا به ایستگاه پایین رسید. در طول راه در نزدیکی معبد چینی ها نیز ایستگاهی برای پیاده و سوار کردن قرار داشت که فعال نبود. از بالا مناظر زیبا و طبیعی جنگل بسیار چشم نواز بود. به نزدیکی ایستگاه که رسیدیم، جمعیت بسیاری در صف طولانی منتظر سوار شدن بودند. از تله کابین پیاده شدیم. ماشین مان در همان نزدیکی منتظرمان بود. سوار شدیم و به شهر بازگشتیم. در برگشت نیز مناظر زیبای طبیعی دو طرف بزرگراه را تماشا کردیم و از آن لذت بردیم.
در مسیر که می آمدیم همراهان هر یک برداشت های خود را از دیده هایشان در این چند روز سخن می گفتند. یکی از نکاتی که جملگی بدان اشاره داشتند، وفاق ملی میان ملیت ها و طوایف مختلفی است که در مالزی زندگی می کنند. مالزی چهارده ایالت دارد و نه منطقه پادشاهی. هر منطقه خود پادشاه، نخست وزیر وهیأت دولت دارد. پادشاه مالزی نیز هر پنج سال یک بار از میان نه پادشاهی انتخاب می شود که متعلق به یکی از قبایل نه گانه است. سه نژاد مالایی، هندو و چینی هم در مالزی زندگی می کنند. این تفاوت های مذهبی، قبیله ای و نژادی، هیچ مانعی در وفاق ملی کشور ایجاد نکرده است. بلکه به راحتی در کنار هم زندگی می کنند و تنشی هم در میان آنان وجود ندارد. تنوع ملیت، نژاد و حتی دین های گوناگون، هیچ مشکلی در امور جاری کشور و بسترهای فراهم آمده برای پیشرفت کشور ایجاد نمی کند.
پادشاه در مالزی فقط فرماندهی ارتش و ریاست دانشگاه ها را بر عهده دارد و در دانشگاه معاونی برای خود دارد که امور جاری دانشگاه را اداره می کند و پادشاه هر سال با حضور خود در دانشگاه، مدارک دانشگاهی را اعطا می کند.
مرکز پژوهشی و فرهنگی امین
بعد از ظهر به بازدید مرکز پژوهشی و فرهنگی امین رفتیم. آقای رادمرد مدیر این مرکز است. آقای دکتر علی اکبر ضیایی از نسخه پژوهان دانشور کشورمان نیز در این مرکز حضور داشت. وی در دانشگاه بین المللی مالزی اسلامی تدریس میکند و در مؤسسه امین سر دبیر نشریه «حکمت» به زبان انگلیسی است که بزودی شماره اوّل آن منتشر میشود. پس از معارفه همراهان، آقای رادمرد گزارشی از مؤسسه ارائه کرد که در ادامه می آید: فعالیتهای جامعةالمصطفی در کشورها قالبهای مختلفی دارد؛ مانند دانشگاه یا مراکز اسلامی. در برخی کشورها نیز در قالب مؤسسه پژوهشی فعالیت میکند. از دو سال قبل که به اینجا آمدم، با بررسی زمینهها و مطالعات، به این نتیجه رسیدم که میتوان در قالب مرکز پژوهشی فعالیت کرد. از این رو «مؤسسه پژوهشی و فرهنگی امین» را ثبت کردیم، که شامل هر نوع فعالیت آموزشی پژوهشی و فرهنگی می شود. تمام این نوع فعالیتها حتی اردو، فیلم و ... در اساسنامه مؤسسه آمده است.
مؤسسه ثبت شد و در حال حاضر به صورت رسمی فعالیت میکند. ارتباط با دانشگاهها، ارسال مقالات برای ترجمه، قراردادهای پژوهشی با اساتید دانشگاهها، انتخاب کتاب برای ترجمه، تهیه متون برای کشورهای انگلیسی زبان و استفاده از ظرفیتهای اینجا، برگزاری کنفرانس، تشکیل دورههای کوتاه مدت آموزشی، سخنرانیهای عمومی، از برنامههای ماست.
ترجمه از زبان فارسی به مالایو و از مالایو به زبان فارسی از مشکلات ماست. پرورش مترجم نیز در دستور کارمان قرار دارد. طلاب فارغ التحصیل جامعة المصطفی در اینجا کنفرانسهایی دارند که با پشتیبانی ما حمایت میشوند. تاکنون 42 فارغ التحصیل برگشتهاند که در حد تحصیلات خود برنامههایی دارند و با پشتیبانی ما در مؤسساتشان برنامههای آموزشی دارند. تأسیس نمایندگی جامعة المصطفی به صورت دانشگاه در دستور کارمان هست که مجوز آن را بگیریم تا فعالیت آموزشی را به صورت رسمی انجام دهیم. مالزی برای انجام فعالیتهای آموزشی در منطقه امکاناتی را در اختیار دانشگاههای کشورهای دیگر قرار میدهد. البته نسبت به ایران حساسیت دارند. امیدواریم بتوانیم موانع را برطرف کنیم.
چهار کتاب برای نشر آماده کردهایم. «فلسفه الهی» آیت الله جوادی آملی به زبان مالایی ترجمه شده است. «عدل الهی» شهیدمطهری نیز ترجمه شده و آماده انتشار است. کتاب آقای دکتر ضیایی با موضوع «کیهان شناختی و ستارهشناسی اسلامی» که در آلمان چاپ شده، در اینجا نیز به صورت کاملتر به چاپ خواهید رسید. کتاب «صدای اسلام در جنوب شرق آسیا» در سنگاپور به انگلیسی چاپ شده است. در حال ترجمه آن به زبان مالایی هستیم.
زبان اوّل طبقه تحصیل کرده، 90 % به انگلیسی است. دورههای کارشناسی ارشد همه انگلیسی برگزار می شود. دورههای کارشناسی هم بیشتر به انگلیسی است؛ امّا زبان مردم هنوز مالایی است.
در مالزی 36 مرکز اهلبیت فعال است که پنج تای آن در کوالالامپور است. مالزی سیزده ایالت دارد. بیشتر شیعیان در ایالت «جُهور» زندگی میکنند. شیعیان اغلب از قشرهای ضعیف جامعه هستند. البته در میان آنان استاد دانشگاه نیز وجود دارد، اما تعدادشان اندک است. شیعیانی از هندوستان و پاکستان نیز در مالزی زندگی میکنند. گروه هایی از مسلمانان چینی هم در مالزی حضور دارند. حتی سال قبل برخی از شیعیان پاکستان میخواستند اینجا در مراسم عزاداری قمه هم بزنند.
تعداد شیعیان مالزی به صورت واقعی پانزده هزار نفر است، اما خودشان میگویند سی هزار نفر. پنج ـ شش حوزه علمیه وجود دارد که کارکردشان حسینیهای است و بعضاً فعالیت آموزشی کوتاه مدت نیز دارند. شیعیان مالزی به صورت سازمان یافته و زیر نظر رهبری فرد خاصی نیستند. البته آقای «کامل» از درس خوانندگان قم برای خود جایگاهی دارد. اخیراً مجمع اهل بیت (علیه السلام) به دنبال تشکیل مجمعی است که شیعیان به صورت گروهی رهبری شوند.
آمار ایرانیان مقیم مالزی را تا صد هزار نفر میگویند. البته آمار واقعی در حدود پنجاه هزار نفر است. فقط 2500 دانشجو در یک دانشگاه «جُهور» درس میخوانند و در ترم جدید 450 نفر پذیرش گرفتهاند. دانشجویان ایرانی بالغ بر ده هزار نفر هستند. متأسفانه رفتار برخی از ایرانیان زیبنده کشورمان نیست. اخیراً یکی از مالزیاییها میگفت دخترم را از دانشگاه بیرون آورده ام تا با معاشرتها دانشجویان ایرانی به انحراف کشیده نشود. البته دانشجویان ایرانی با پژوهشهایی که انجام میدهند و با امتیازهایی که میآورند، برای اعتبار دانشگاهها مفیداند.
عربهایی که به مالزی میآیند خیلی مقید هستند. به عکس برخی از ایرانیهای گردشگر که با وضع بسیار زننده به این کشور میآیند. انتقال این دغدغه به مسئولین ایرانی بد نیست که از وضع اینجا آگاه باشند. چندی پیش دیدم ماشینی از روی جدول دور زد. خیلی تعجب کردم. نزدیکتر که رفتم، دیدم ایرانی است. اخیراً پنجاه ایرانی را در فرودگاه دستگیر کردهاند که مواد مخدر همراه داشتهاند. دو سه کارگاه ساخت مواد مخدر نیز گرفتهاند که متعلق به ایرانیها بوده است. حتی دو سه نفر را هم محکوم به اعدام کردهاند. جزای حمل و نقل مواد مخدر در مالزی اعدام است. این اخبار در مطبوعات و رسانههای اینجا منعکس میشود و فضای بسیار بدی برای ایرانیان ساکن مالزی ایجاد کرده است.
اسلام در مالزی با نژاد گره خورده است. مالایی یعنی مسلمان و مسلمان یعنی مالایی. مالایاییها برای حفظ هویت خود اسلام را حفظ میکنند. این مسئله، اصلی مهم در جایگاه مسلمانان مالزی است. پادشاهان مالزی اگر دانشگاه اسلامی یا مساجد بزرگ میسازند، به دلیل حفظ هویت خودشان است. از ابتدایی که مالزی مستقل شده، حزب «آمنو» حاکم شده است. در مقابل آن، حزب «پاس» قرار دارد که حزب مخالف است. هر دو حزب برای حفظ خود از اسلام دفاع میکنند و یکدیگر را به تندروی متهم میکنند. ماهاتیر محمد دیروز به مخالفان خود گفته است که چرا ما را متهم میکنید که مجازات اسلامی را رعایت نمیکنیم؟ در حالی که قبلاً شما در این زمینه اعتقاد روشنفکری داشتید. حجاب در مالزی نشانه تعبد نیست، بلکه نوعی مد است. اسلامی که در اینجا وجود دارد، اسلام همخوان با تجدد است؛ اسلامی که رقص و آواز و ... دارد. در کتابی خواندم در سی چهل سال قبل، حجاب امروز هم نبوده است. هر چه جلوتر آمدهایم، حجاب بیشتر شده است. این حجاب برای حفظ هویت و برتری یافتن نژادی است. پادشاهان مالزی، هر پنج سال یک بار از میان نه قبیله بزرگ انتخاب میشوند. از وظایف قطعی آنان، حفظ اسلام است.
سه ماه قبل بحثی در اینجا درگرفت که اگر غیر مسلمانی لفظ «الله» را به کارگیرد، اشکالی ندارد. دادگاه شریعت هم آن را مجاز اعلام کرد. اعتراضات فراوانی صورت گرفت. بعد از نماز جمعه هم اعتراضاتی شد. بعد معلوم شد مالایی یعنی پادشاه و پادشاه یعنی اسلام. مسأله این بوده است که آنها دیدند اگر این کار صورت گیرد، هویتشان تضعیف میشود.
در مالزی دولت آزادی کامل اعلام کرده است، ولی نژادها در میان خود خط قرمزهایی دارند که متعرض دیگران نمیشوند. دولت اخیراً 55 گروه منحرف اسلامی را اعلام کرده است. متأسفانه شیعه نیز یکی از این گروهها است. مسلمانان مالزی شافعی هستند. حتی تبلیغ برای مذهب حنبلی ممنوع است. تغییر دین برای مسلمان ممنوع است. اهل سنّت حوزه علمیه دارند. سلفیها و وهابیها در برخی ایالتها فراواناند. حتی برخی از آنان معتقدند واحد پول باید به درهم و دینار برگردد. در برخی ایالتها درهم و دینار هم ضرب کردهاند. تعطیلات را از شنبه و یکشنبه به جمعه برگرداندهاند. این نوع فعالیتها با هدایت پادشاهان این ایالتها که اختیاراتی دارند انجام گرفته است.
طلبههای اهل سنت، چهار کشور مقصد برای تعلیمات دارند: مصر، یمن، اردن و عربستان. بیست هزار طلبه مالزیایی در این کشورها مشغول به تحصیلاند. در هر ایالتی مفتی دارند. در مالزی دو دادگاه وجود دارد:
دادگاه شریعت برای مسلمانان و دادگاه ملی برای دیگران.
پس از سخنان آقای رادمرد، آقای دکتر علی اکبر ضیایی به طرح مطالبی پرداخت. وی مؤلف کتاب سه جلدی «فهرست مصادر الفرق الاسلامی» است. خلاصهای از سخنان وی در ادامه میآید: در مالزی پیشتاز حکمت، فلسفه و عرفان، دکتر «نقیب العطاس» است که در ایران مراسم بزرگداشتی هم برای ایشان برگزار شد. هر چند حرکت ایشان پایدار نماند و سازمان امنیت، ایشان و اساتید را حدود نه سال پیش اخراج کرد. آنان متهم به ترویج شیعه شدند. فلسفه در مالزی جایگاه و رشتهای ندارد.
مسلمانان مالزی از نظر جریان فکری، سنت گرا هستند. با هر حرکت مدرن و جدید مخالفاند. مؤلفهای تعریف کردهاند که در شرق آسیا آن را خطر تلقی میکنند. اخیراً استادی طرحی را پیشنهاد کرده بود که حدود چهل پنجاه میلیون تومان هزینه در برداشت و در زمینه حرکتهای پست مدرنیسم تحقیق میکرد. دکتر سید حسین نصر در اینجا شخصیت پذیرفته شده است.
بحث مدیریت اسلامی، حکومت اسلامی و کلاً تفکر اسلام سیاسی در میان روشنفکران مالزی، امری مسلم است و با سکولاریسم به شدت مخالفاند و آن را مخالف دین میدانند. در اینجا اسلام سنتی حاکم است. سنت گرایی سید حسین نصر در راستای اسلام سنتی است. اینها به نصر نزدیکترند. البته نه به این معنا که کاملاً با او موافق باشند. پلورالیسم در اینجا مشکل ندارد؛ ولی با سکولاریسم مشکل دارند. پلورالیسم را به معنای همزیستی قبول دارند. در زمینه وهابیت یکی از پایگاههای آنها در دانشگاه اسلامی است. سازمان امنیت معتقد است در سال 2007 ریشه آنها را خشکانده است و خود مالاییها را جایگزین آنها کرده است و اساتید وهابیان را نیز اخراج کرده است تا ریشه بنیادگرایی را بخشکانند. اینها به شیعه نیز به عنوان بنیادگرایی مینگرند و هر دو را خط قرمز میشمارند و بزرگترین ترسشان نزاع مذهبی و قومی در کشور است.
فهرست نسخههای خطی در مالزی هنوز چاپ نشده است. مقدماتی در دستور کار است که با آموزش آن در دانشگاه، زمینه انتشار فهرست نسخههای خطی فراهم آید. نسخه خطی فارسی که قدمتش بیش از شش صد سال باشد، در مالزی نداریم. جز قدیمیترین نسخه «التفهیم» ابو ریحان بیرونی که در اینجا موجود است. از کتابخانههای ایران با هر کتابخانه که مکاتبه میکنیم و رونوشت نسخه میخواهیم، اصلاً جواب نمیدهند؛ ولی با یکی از کتابخانههای آمریکا که ارتباط داشتیم، فردایش جواب دادند. با ایرانیها حتماً باید از طریق نامه مکاتبه کنیم و با ایمیل کمتر کار میکنند. کتابخانه آمریکا پاسخ داده است هزینه آن را واریز کنید تا برایتان ارسال کنیم.
مباحثی همچون روح و جن در مالزی بسیار طالب دارد و بسیاری هم بدان معتقدند؛ حتی گاهی برخی از ساختمانها با شیوع وجود جن تخلیه میشوند. اسلام و مدرنیسم، اسلام و پلورالیسم، نقد سکولاریسم، دین و حکومت، مدیریت اسلامی، اقتصاد اسلامی، بانک داری اسلامی، مباحث وقف، نقد پست مدرنیسم و مباحث آموزش و تعلیم اسلامی و فقه اقلیتها، اسلامی کردن علوم و اسلام و علم، موضوعاتی است که در نشریات علمی اینجا مطرح است و کنفرانسهایی نیز در درباره این موضوعات برگزار میگردد.
هشت صد کیلومتر تا شمال مالزی بروید، یک پلیس در جادهها نمیبینید. مردم بدون حضور مأمور، قانون را رعایت می کنند؛ زیرا اغلب کنترل از راه دور و به صورت الکترونیکی انجام می شود.
پس از آقای دکتر ضیایی، آقای رادمرد مطالب دیگری نیز بیان داشت: حقوق میانگین یک معلم از شصت هزار تومان تا حداکثر یک میلیون تومان برای افراد در آستانه بازنشستگی است. نه روزنامه در مالزی وجود دارد. نه شبکه تلویزیونی نیز فعالیت دارد. یکی از این شبکهها، شبکه «استرو» است. این شبکه منتخبی از برنامههای شبکههای ماهوارهای جهان را با پنج دقیقه تأخیر پخش میکند که در موارد لزوم سانسور نیز انجام میگیرد. دیروز به شهر «جُهور» رفته بودم. پادشاه این ایالت مراسم «open house» داشت. با ماشین به محل سکونت او رفتم. بدون هیچ محدودیت و مانعی وارد محوطه محل سکونت او شدم و پس از پارک ماشین به دیدار او رفتم. هیچ محافظ و مانعی برای ورود نبود. در این مراسم خانواده میزبان از میهمانان پذیرایی میکردند.
آقای دکتر ضیایی در تکمیل سخنان آقای رادمرد گفت: من در مدتی که رایزن فرهنگی سفارت ایران در بوسنی بودم، نخست وزیر بوسنی را میدیدم که خودش برای خرید به فروشگاه میآمد. یا رئیس جمهور بوسنی به خیابان میآمد. فقط دو مأمور پشت سر او حرکت میکردند. مردم براحتی آنها را صدا میکردند و با آنان سخن میگفتند. هیچ کس نامهای به آنان نمیداد؛ چون کاری از دست آنها بر نمیآمد. هر چیز سیستم خودش را داشت که باید کارها از همان سیستم جریان مییافت. سالهایی هم که در آلبانی رایزن فرهنگی بودم، با رئیس جمهور آنجا همسایه بودیم. خانه ما از خانه رئیس جمهور بهتر بود. وی در آپارتمان معمولی زندگی میکرد. خانم او پزشک بود. هرگاه همسایهها مشکلی داشتند، حتی بعد از نیمه شب به درب منزل آنان میرفتند و از خانمش برای امور پزشکی کمک میخواستند. در کشورهای پیشرفته سیستم تشریفاتی به هیچ عنوان وجود ندارد. در این کشورها، نظامها حزبی است. هر حزب برای رأی آوردن نیاز به ارتباط مستقیم با مردم دارند. اگر چنین عمل نکنند، مردم به آنان رأی نمیدهند.
بسیاری از مطالب طرح شده در این جلسه، در پاسخ به پرسشهای طرح شده از سوی همراهان بود که بدون آوردن پرسشها نگارش یافت. نماز را به جماعت خواندیم و پیاده به محل سکونت برگشتیم. برخی از همراهان به استخر مجتمع رفتند و من مشغول نوشتن این یادداشتها شدم.
پـنـج
دانشکاه بین المللی اسلامی مالزی
امروز سه شنبه 23 شهریور برنامه بازدید از «دانشگاه بین المللی اسلامی مالزی» داشتیم. به همراه چهار نفر از همراهان با آقای دکتر ضیایی به سوی این دانشگاه حرکت کردیم. باران شدیدی میبارید. دانشگاه در حاشیه شهر قرار داشت. بیش از نیم ساعت در راه بودیم تا به دانشگاه رسیدیم. در مسیر که میرفتیم، موتور سواران بسیاری را دیدیم که زیر پلها توقف کرده بودند و منتظر بودند تا باران بند بیاید.
آقای دکتر ضیایی همچنان که رانندگی می کرد، به برخی خاطرات خود در چند سالی که در مالزی است اشاره داشت. وی یکی از ویژگی های مردم مالزی را «بردباری» آنان بر می شمرد. می گفت یک بار پشت چراغ قرمز کتابی که در کنارم بود باز کردم و مشغول مطالعه شدم. یکی دوبار چراغ سبز می شود و من متوجه نمی شوم. ماشین پشت سرم حتی بوق نمی زند که چراغ سبز شده تا حرکت کنم.
محوطه دانشگاه در میان درختان سرسبز بسیار گم شده بود. دانشگاه همه رشتههای مختلف را دارد. پسوند اسلامی آن مانند دانشگاه آزاد اسلامی ایران است. حدود شصت تا هفتاد هزار دانشجو دارد. ارتفاع ساختمانهای دانشگاه دو سه طبقه بیشتر نیست و در ساخت آن از معماری اسلامی استفاده شده است. بیشتر هم از معماری سنتی و تمدن اندلس. بخشهایی از دانشگاه را با ماشین دو زردیم و برخی از بخشهای آن را هم به صورت پیاده بازدید کردیم.
کتابخانه دانشگاه
کتابخانه دانشگاه را به اجمال از مقابل درب ورودی آن نظری افکندیم. هر دانشجو یا استاد با کارت هوشمند خود از مسیرهای تعیین شده وارد کتابخانه میشدند. دانشجویان و اساتید، متناسب با مقطع تحصیلی یا مرتبه استادیشان نوع خدمات دریافتیشان از کتابخانه تغییر میکند؛ مثلاً دانشجوی کارشناسی حداکثر پنج کتاب میتواند به امانت بگیرد و یا دانشجوی دکترا تا پانزده جلد. نمای داخلی کتابخانه بسیار زیبا و چشم نواز بود. در قسمت جلوی درب ورودی کتابخانه، محلی برای نگهداری کودکان و مجهز به وسایل سرگرم کننده اختصاص داشت. کتابخانه به صورت قفسه باز اداره میشد. در بیرون درب ورودی کتابخانه، میزی با سوراخهای متناسب برای نهادن چتر قرار داشت که چترهای مراجعه کنندگان در این مکان قرار میگرفت.
مسجد دانشگاه
از کتابخانه بیرون آمدیم و در مسیر بازدید از برخی از ساختمانها، نگاهی نیز به مسجد دانشگاه انداختیم. مسجدی بسیار زیبا و با عظمت و تمیز و بزرگ. گنبد بلندی برفراز مسجد قرار داشت و با دو مناره قد برافراشته. مسجد، سه طبقه بالکن داشت. قبل از ورود به مسجد، خط قرمزی وجود داشت که در کنار آن به انگلیسی نوشته شده بود «shoes off please»؛ لطفاً با کفش وارد نشوید.
حقوق اساتید دانشگاه از 1800 تا 5000 دلار متفاوت است. در این دانشگاه دانشجوی شیعه پذیرش نمیکنند. 22 نفر از سیستان و بلوچستان ایران در این دانشگاه درس میخوانند. بسترهای دانشگاهی یکی از محورهای توسعه در مالزی است. در این دانشگاه دانشجو از سراسر جهان پذیرش میشود و با هزینهای که از آنان دریافت میکنند، منبع درآمدی برای دولت است. مالزی نفت و گاز هم دارد و عضو اوپک نیز هست، ولی چوب حراج به منابع زیر زمینیاش نزده است. بلکه برای تأمین هزینههای کشور، از راههای مختلف اقدام میکنند که یکی از آنها جذب دانشجو از سراسر جهان برای تحصیل در دانشگاههای کشورشان است. منبع اصلی دیگر درآمد دولت، جذب گردشگر است. در سال گذشته 22 میلیون گردشگر طبق آمارهای رسمی وارد این کشور شدهاند. دانشجویان خانم در این دانشگاه همه ملزم به رعایت حجاب اسلامی هستند.
شرکتی هواپیمایی به نام ایرآشیا (air asia) در خطوط هواپیمایی مالزی راه اندازی شده است که با کمترین هزینه افراد را به این کشور انتقال میدهد. در این خطوط پروازی، امکانات اضافی از پروازها حذف شده است و برای هر یک از این خدمات مانند ارائه آب یا غذا، هزینه جدا دریافت میشود. بلیطهای این خطوط پروازی اگر دو سه ماه زودتر خریداری شود، بسیار ارزانتر است و ده روز به پرواز، قیمت استاندارد آن دریافت میشود. این شرکت تصمیم دارد. بزودی خط پروازی خود به ایران را نیز راه اندازی کند.
در این دانشگاه، هر استاد میتواند سالانه تا سقف پانزده میلیون تومان طرح پژوهشی ارائه کند. این مبلغ پس از ارائه طرح و تصویب آن به استادان پرداخت میشود. همچنین دانشگاه اساتید را به سازمانها و وزارتخانهها معرفی میکند که با ارائه طرح به آنها، این مراکز را در انجام طرحهای پژوهشی یاری رسانند. اجرای این طرحهای پژوهشی برای اساتید امتیاز به شمار میآید.
مؤسسه اندیشه و تمدن اسلامی (ایستک)
پس از بازدید از دانشگاه بین المللی اسلامی مالزی، به «مؤسسه اندیشه و تمدن اسلامی» که وابسته به این دانشگاه است رفتیم. مخفف این مؤسسه «ایستک» است که جایگاه آن بالاتر از دانشکده است. آقای دکتر ضیایی استاد میهمان این «مؤسسه» است. ایستک در منطقه دیگری از شهر قرار داشت. ساختمان آن با معماری اسلامی و الگوگیری از «قصر الحمراء» در اندلس ساخته شده است. این مرکز صد دانشجو دارد با یازده استاد. آقای دکتر ضیایی کارشناس بخش نسخههای خطی این مجموعه است. ایستک در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا دانشجو میپذیرد. دو دانشجوی آن ایرانی هستند. کتابخانه آن چهارصد هزار جلد کتاب دارد.
هیأت دولت مالزی قانونی تصویب کرده است که اگر استاد پرفسوری را دعوت کنند، بلیط «First Class» برای او میگیرند. میهمانان در این سطح، پنج روز اوّل را در هتل پنج ستاره ساکن میشوند و پس از آن در «VIP» پذیرایی میشوند. راننده و غذای خوب نیز از لوازم سفر آنان است.
به همراه دوستان و آقای دکتر ضیایی از مجموعه بازدید کردیم. کلاسها و صندلیها با الگوگیری از دانشگاه آکسفورد ساخته شده است. صندلیها چوبی و شبیه مبلمان سنتی است. در بخش دیگری از ایستک ، خانههای مسکونی اساتید و دانشجویان قرار داشت که در میان درختان سرسبز به صورت زیبایی بنا شده است. سکوت در محوطه مسکونی و سایر بخش ها حاکم بود. به اتاق کار دکتر ضیایی رفتیم. اتاقی آرام در میان مجموعهای از درختان قرار داشت.
به هنگام بازدید از مجموعه با پرفسور «اجمل» برخورد کردیم و به اتاق ایشان رفتیم. ایشان استاد اندونزیایی این مجموعه است. بتازگی کتاب شرح مثنوی نیکلسون را به زبان مالایو در شش جلد رحلی ترجمه کرده و بسیار زیبا به چاپ رسیده است که قیمت آن 700 دلار بود. در قسمتی از قفسههای اتاق پرفسور اجمل مقداری لوازم خوراکی مانند ماکارونی، قوطی روغن، بیسکویت و لوازم دیگر قرار داشت. از وجود این اقلام در کنار قفسههای کتاب تعجب کردیم. دکتر ضیایی توضیح داد ایشان انسانی خیر است و با جمع آوری این اقلام، به دانشجویان نیازمند کمک میکند.
آقای دکتر ضیایی جریان سفر یکی دو ماه پیش آقای اجمل را نیز باز گفت. او توسط نمایندگان رسمی ایران به همایشی در ایران دعوت میشود و به او میگویند شما میهمان افتخاری هستی. نه نیاز است مقاله بدهی و نه مصاحبه خواهی شد. اما وقتی به ایران می آید بیش از ده مصاحبه از او میگیرند. برخی از این مصاحبه ها همزمان با پذیرایی و غذا بوده است و گاه یکی ـ دو وعده پشت سر هم موفق به خوردن غذا نمیشود. میگوید قرار بوده او را به اصفهان ببرند که نمیبرند و بعد از پایان همایش میگویند شما خودت باید برگردی. کارت اعتباری او در ایران کاربرد نداشته و نمیدانسته چه باید بکند. تا این که پدر یکی از دانشجویان ایرانیاش او را به فرودگاه میرساند. آقای دکتر ضیایی می گفت بعد از بازگشت او از ایران، مدت ها با وی صحبت می کردم، تا اندکی از ناراحتی اش التیام یابد. خاطره تلخی که از ایران در ذهن داشت، با شرمندگی از او خداحافظی کردیم. مجدداً گشتی کوتاه در محوطه ایستک زدیم و با خداحافظی از آقای دکتر ضیایی به سمت سفارت جمهوری اسلامی در ایران حرکت کردیم.
بعد از حضور در سفارت جمهوری اسلامی به گفت وگو با حجت الاسلام و المسلمین واحدی رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در مالزی نشستیم. پس از معارفه با جمع، وی مطالبی را طرح کرد که خلاصهای از آن در ادامه میآید: در فاصله دو ـ سه سال گذشته دانشجویان ایرانی مشغول به تحصیل در مالزی از دو ـ سه هزار نفر به پانزده هزار نفر رسیده است. هفتهای حدود سیزده پرواز میان ایران ـ مالزی وجود دارد. بخشی از این رفت و آمدها نتیجه ایجاد تصور غلط از مالزی در افکار عمومی جامعه ماست که صدا و سیما از بیست سال پیش به تبلیغ آن پرداخته است. برخی از خانوادههای ایرانی، دختران هیجده ساله خود را برای تحصیل در دوره کارشناسی به تنهایی به مالزی میفرستند که پس از مدت کوتاهی به ورطه سقوط کشانده میشوند.
توسعه در مالزی، زرورقی است. توسعه واقعی و بسترسازی شده در ایران است که در همه زمینهها آغاز شده است؛ در علوم، آموزش متوسطه، جادهها، پزشکی و صنایع نظامی که کمتر به اینها توجه میشود. اما توسعه و پیشرفت در مالزی برجسته میشود. به نظر من ذهنیت غلطی ایجاد شده است. البته گلاویز شدن با قدرتهای بزرگ، ما را زمینگیر کرده است. عمق توسعهای که استارت آن در 22 بهمن خورده است، بسیار عمیق و قابل مقایسه با توسعه در مالزی نیست. افکار عمومی مردم ایران نسبت به جامعه مالزی اصلاً درست نیست.
شیعه و تفکر شیعی در مالزی، متولد 1357 است. موفقیت مالزی در گرو استفاده از فرصتها و بخصوص فرصتهای بین المللی بوده است که ماهاتیر محمد با ذکاوت خود از این فرصتهای بین المللی استفاده کرده است. در سال 1362 سفارت ایران در مالزی ایجاد شده است. ایران مالزی را در حد حتی ایجاد سفارت هم نمیدانسته است. حتی شاه گفته بوده که مالزی جز جنگل چیزی نیست. تأسیس سفارت در آن فایدهای ندارد. ایران به اندونزی بیشتر بها میداده و از پیش از انقلاب در آنجا سفارت داشته است. به گفته ماهاتیر محمد ما چهل سال قبل روی درختان در جنگل زندگی میکردیم، ولی با دست خالی و پیشینه نداشته، کشور خود را چنین ساختهایم.
من روزهای اولی که به مالزی آمده بودم و از «آکواریوم» کنار برج های دوقلو بازدید کردم، واقعاً به کشور خودم افسوس خوردم. اینها با آوردن تعداد ماهی و درست کردن آکواریم چه جذابیتی درست کردهاند. اما در ایران با بسترها و زمینههای فراوان، فرصتها را از دست میدهیم. در مالزی، اهالی دانشگاه و اساتید آن، ایران را به تاریخ و فرهنگ کهن آن میشناسند و به آن علاقهمنداند. ایران را به یکی دو سال اخیر نمیشناسند. بالاخره اتفاقاتی به خطا در کشور رخ داده است. نگاهشان به ایران، با علمای ایران، فلسفه ایران و اندیشمندان آن گره خورده است. مالزی برنامه اش این است که تا سال 2020، یک صد هزار دانشجوی خارجی داشته باشد و در کار دانشگاههایشان موفق بودهاند. فقط دانشگاه «UPM»، سی کیلومتر طول آن است. در زمینه زیر ساختهای دانشگاهی بسیار موفق بودهاند و برنامههای بسیاری نیز دارند. در مالزی سیاستهایی که از قبل دنبال میشده، پی گیری فعالیتهای اقتصادی دو طرف ایران و مالزی بوده که برخی از این برنامهها با موفقیت همراه بوده و برخی نیز موفق نبوده است. مالزی، سیاستهایش را همچون گل آفتاب گردان مطابق با سیاستهای بین المللی تغییر میدهد. تحریم، بسیاری از برنامههای ما را دچار مشکل کرده است. ما دو سال ونیم قرارداد 16.5 میلیارد دلاری با مالزی داشتهایم، ولی الآن این فعالیتها با اختلال روبرو شده است. سیاستهای تحریم سایه خودش را انداخته است. مالزیایی ها منافع ملی خود را در اولویت قرار داده اند و با غربیها ارتباط دارند. بالاخره این مسائل آثار خود را میگذارد.
مالزیاییها شرایط خاصی برای خود تعریف کردهاند. با این که مدتی طولانی تحت سلطه استعماری انگلیس بودهاند، هیچ گونه احساس منفی نسبت به آنها ندارند و بسیار راحتاند. آنچه من طرح میکنم مربوط به سالهای اخیر نیست. بخصوص من سه سال پیش از ایران بیرون آمدهام. نگاه من بیشتر ناظر به سالهای گذشته است که به اوایل انقلاب نزدیکتر میشویم و سابقه کهن، تاریخی و فرهنگی ایران. آنچه از ایران و مالزی مقایسه کردم، از این منظر است. وضعیت فرهنگی برخی از ایرانیان حاضر در مالزی، بخصوص در یک سال اخیر، واقعاً زننده است. اینها نمایندگان مناسبی برای کشور ایران نیستند. رفتار این افراد را نمیتوان به جامعه ایرانیان مقیم مالزی تعمیم داد. اکثریت قاطع ایرانیان مقیم، هنجارها را رعایت میکنند. در ماه مبارک رمضان یک ایرانی به مغازه میرود و غذا طلب میکند. مالایی به او میگوید مگر مسلمان نیستی؟ البته این گروه اندک را نمیتوان ملاک قضاوت قرار داد.
پس از جلسه، قبل از ظهر بود که به محل سکونت برگشتیم. امروز نهار را در محل سکونت خوردیم و اندکی به استراحت پرداختیم. چند روز اخیر را صبح که بیرون میرفتیم، تا بعد از ظهر یکسره برنامه داشتیم و فرصتی برای استراحت نبود. استراحت بعد از نهار امروز واقعاً لذت بخش بود. لحظاتی است که از خواب عصرگاهی بیدار شدهام و مشغول نوشتن یادداشتهای امروزم. برنامه بعد از ظهر، اختصاص به اندکی خرید یافت. به مرکز خرید «Times square» که در هشت طبقه است رفتیم. هر طبقه به خودی خود دریایی بود. قسمتی از یک طبقه کتابفروشی بود. کمی از وقت را در این بخش گذراندیم. بعد به طبقات دیگر رفتیم و مقداری هم خرید کردیم. همه طبقات با پله برقی از چند طرف به یکدیگر متصل میشدند. فضای قسمت معظمی از این مرکز خرید به وسایل بازی و سرگرمی اختصاص داشت و انواع وسیلههای بازی را که در شهرهای بازی یافت میشود، در این قسمت میشد یافت. فروشنده ها با روی خندان و مهربانی با خریداران برخورد می کردند. حتی اگر وقت بسیاری از آنان گرفته می شد و خریدی انجام نمی گرفت، همچنان با احترام و خوشرویی مشتریان را بدرقه می کردند.
ساعت 8.30 شب به محل سکونت برگشتیم. فردا قرار است سفری به خارج از شهر کوالالامپور داشته باشیم. شام خوردیم و نسبت به شب های گذشته زودتر خوابیدیم.
شـش
امروز چهارشنبه 23 شهریور به سمت شمال مالزی حرکت کردیم و پس از طی 310 کیلومتر به شهر «لموت» رسیدیم. نیمی از مسیر بزرگراه و نیمی دیگر جادههای دوطرفه بود. تمام مسیری را که آمدیم و حدود چهار ساعت به طول انجامید، از میان جنگلهای سرسبز میگذشت. بیشتر درختان جنگل را «پن» تشکیل میداد که از آن روغن گیاهی گرفته میشود. انبه، نارگیل و موز، از دیگر گونههای درختان جنگلی بود.
یکی از صادرات مالزی کاغذ است که در ایران نیز این کاغذ از شهرت خوبی برخوردار است. منشأ این صنعت به فراوانی جنگل و درختهای آن بر میگردد که در صنعت کاغذسازی به کار میرود.
پس از رسیدن به شهر ساحلی «لموت»، با کشتی به جزیره پنگور (pangkor) رفتیم. مدت 20 دقیقه در کشتی بودیم. کشتی نسبتاً قدیمی بود. ظرفیت آن 210 نفر بود. بخشی از ظرفیت کشتی خالی بود. از میان جزیرههایی که از دور به تپههای جنگلی و سرسبز میماند گذشتیم و به جزیره پنگور رسیدیم. جزیره پنگور بیست هزار متر مربع مساحت دارد و جمعیت آن 25000 نفر است. از این تعداد، هشت هزار نفر مسلمان، سه هزار نفر هندو و مابقی چینی هستند. اکثر مردم به کار صنعت ماهیگیری اشتغال دارند. صنعت ساخت کشتی نیز در اختیار چینیهاست. این جزیره فرودگاه نیز دارد.
با کرایه یکی از ماشینیهای «ون» که در کنار ساحل ایستاده بودند، به هتلی در کنار ساحل رفتیم. هتلی با چشماندازی بسیار زیبا. در بخش ساحلی هتل، خانههای ویلایی پیش ساخته چوبی قرار داشت. سمت دیگر آن به واحدهای آپارتمانی چند طبقه اختصاص داشت. در یکی از خانههای ویلایی مستقر شدیم که در میان درختان جنگلی قرار داشت. محوطه هتل نیز به زیبایی با گل و گیاه تزیین شده بود و استخری در میان بخش خانههای ویلایی و آپارتمانی هتل قرار داشت.
ناهار را در رستوران هتل خوردیم. پلوماهی مطبوعی بود. بعد از ظهر کمی استراحت کردیم و بعد در ساحل دریا به شنا پرداختیم. در اطراف این جزیره، جزایر دیگری که پوشیده از درختان سرسبز بود به چشم میخورد. آب دریا بیش از اندازه شور بود. «دریای چین»، مالزی را به دو قسمت تقسیم کرده است. تا از آب بیرون بیاییم هوا تاریک شده بود. به ویلا آمدیم و شام خوردیم. بعد به همراه دوستان بیرون رفتیم تا در اطراف هتل گشتی بزنیم. در نزدیکی هتل فروشگاههایی قرار داشت. مقداری خرید کردیم. خریدمان، بیشتر کارهای دست سازی بود که با فسیلهای دریایی درست شده بود. بعد در یکی از خیابانها، پیاده به حرکت درآمدیم. به ندرت کسی در خیابانها دیده میشد. بیشتر موتور سواران در جزیره تردد میکردند. اندکی پیاده روی کردیم و به هتل برگشتیم. در مسیر رفت و برگشت چند جا با مجسمههایی در کنار پیاده رو برخورد کردیم که به ظاهر عبادتکدههای چینیها بود و در برابر آنها شمعهایی روشن بود.
هـفـت
امروز پنج شنبه 25 شهریور، صبح پس از خوردن صبحانه به کنار ساحل رفتیم و اندکی قدم زدیم. قدم زنان از برابر هتلهای دیگری که رو به ساحل بودند گذشتیم. چشم انداز هتلی که ما ساکن آن هستیم، زیباتر از چشم انداز هتلهای دیگر بود. در کنار ساحل برخی از گردشگران مشغول ماهیگیری بودند.
از گردشگران پیداست که اغلب آنان بومی مالزیاند که برای گذراندن تعطیلات عید فطر به این جزیره آمدهاند. کمتر گردشگر خارجی دیدیم. پیاده به محلی رسیدم که چند قطعه سنگ بسیار بزرگ در داخل آب قرار داشت. پاچهها را بالا زده و با گذشتن از چند متر آب به سنگها رسیدم و بر فراز آنها رفتم و نشستم. آقای مرادی از دوستان هم سفر قبل از من به آنجا رسیده بود. کمی مناظر طبیعی اطراف را تماشا کردیم و به ویلا برگشتیم.
برنامه بعدمان گشت و گذار در درون جزیره بود. به اتفاق دوستان به سالن غذاخوری هتل آمدیم و در محوطه باز رو به ساحل صبحانه خوردیم. صبحانهای که بسیار متنوع و مطبوع بود. پس از خوردن صبحانه وسایلمان را جمع کردیم و ویلا را تحویل دادیم و با کرایه کردن ماشین ون در جزیره به گشت و گذار پرداختیم. حدود دو ساعت مناطق مختلف جزیره را با این ماشین دور زدیم. در بخشهایی راننده توقف میکرد. از ماشین پیاده میشدیم و به بازدید از برخی از مکانهای جزیره میپرداختیم. جزیره با پوشش جنگلی و بر فراز تپهای بلند قرار داشت. از جادههای پرپیچ و خم کوهستانی جزیره، از سواحل زیبا، معبد چینیان و نیز مسجدی در جزیره بازدید کردیم.
معبد چینیان
این معبد در کنار تپهای سرسبز قرار داشت. گرداگرد آن را با نماد دیوار چین محصور کرده بودند. در مکانهای مختلف تپه، انواع و اقسام مجسمههای گوناگون از حیوانات گرفته تا انسانها در شکلهای مختلف با رنگهای بسیار تند مانند قرمز و زرد و ... قرار داشت. در وسط این مجموعه نیز معبد اصلی قرار گرفته بود. در درون معبد هم مجسمههای مختلفی قرار داشت و شمعهایی روشن بود. چینیان پس از ورود به معبد و احترام به مجسمهها، چند عود که در مکانی قرار داشت برداشته و مبلغی را در صندوقی که در کنار آن بود میانداختند و عودها را روشن ساخته و در مکان مخصوص آن قرار میدادند.
چینیها به چند گروه تقسیم میشوند. برخی بودایی اند. برخی بر آیین هندو و برخی به آیین کنفوسیوس و برخی در آیین تائو هستند. راهنمایی همراهمان نبود که توضیح دهد این معبد اختصاص به چه آیینی دارد.
به هنگام بازگشت از معبد چینیان در میان همراهان این بحث بود که معابد چینیها واقعاً چندش آور است؛ هم شکل مجسمههای مختلفی که در آن ها است و هم از رنگهای تندی که در رنگ آمیزی مجسمهها استفاده کردهاند. به قول یکی از همراهان، برخی از کارهای متدینان کشورمان در مقایسه با کارهای پیروان این آیینها، از زمره کارهای روشنفکری به شمار میآید.
مسجد جامع
مکان دیگری که به بازدید آن رفتیم مسجد نسبتاً بزرگ و سادهای با سقف کوتاه بود که در کنار قبرستانی قرار داشت. سادگی مسجد مورد توجه همراهان قرار گرفته بود؛ بخصوص پس از بازدیدی که از معبد چینیان داشتیم. در ادامه به منطقهای رفتیم که محل حاکمان جزیره بوده است و به صورت آثار باستانی از آن نگهداری میکردند. مخروبههایی از عمارت کهنی باقی مانده بود. در کنار این مجموعه، فروشگاههایی قرار داشت که مقداری لوازم تزئینی محلی خرید کردیم و برای بازگشت به شهر ساحلی لموت، به ساحل جزیره آمدیم. صف طولانی برای سوار شدن در کشتی تشکیل شده بود. پس از کمی توقف در صف، سوار کشتی شدیم. برای سوار شدن به کشتی بلیط دریافت نشد. هزینه برگشت نیز با همان بلیطی که وارد جزیره شدیم محاسبه شده بود. به «لموت» آمدیم و در مسجدی در نزدیکی ساحل نماز خواندیم و از آنجا به کوالالامپور بازگشتیم. شب را میهمان حجت الاسلام و المسلمین واحدی رایزن فرهنگی سفارت ایران بودیم. به رستورانی به نام رستوران تهران آمدیم. میهمانان رستوران را ایرانیها تشکیل میدادند. با چلوکباب پذیرایی شدیم. پس از چند روز، غذای ایرانی بسیار دلچسب بود. فرزند آقای واحدی و یکی از همکاران رایزنی فرهنگی نیز حضور داشتند. یکی دو ساعتی در رستوران بودیم. بیشتر سخن از ایران به میان آمد. برخی از شماره های نشریات فارسی زبان، که در مالزی منتشر می شوند، در گوشه ای از رستوران قرار داشت. مشتریان رستوران به رایگان می توانستند آن ها را بردارند. شماره نه نشریه «پرشین» (شهریور 1389) و شماره پانزده نشریه «منوریل» (سپتامبر 2010) را برداشتم. هر دو نشریه در کاغذ گلاسه و چهار رنگ چاپ شده بود و بیشتر محتوای آن ها را آگهی و فعالیت های اقتصادی ایرانیان مقیم مالزی تشکیل می داد.
از رستوران تا محل سکونت فاصله زیادی نبود. مسیر را پیاده آمدیم. فردا صبح زود به اندونزی خواهیم رفت. گزارش سفر به این کشور را به صورت مستقل تنظیم کرده ام که در شماره بعد به چاپ خواهد رسید.
پانویس
- ↑ دو خدای بزرگ دیگر هندوها یکی «کریشنا»و دیگر «ویشنا» نام دارد.