مخاطره های فقیر بودن

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

یکی از دوستان ما که در عرصه تأمین مالی با مقیاس گسترده فعالیت می کند، همیشه می گوید فقرا مانند مدیران صندوق سرمایه گذاری تأمینی[۱]هستند، آنها نیز ریسک بسیار زیادی تحمل می کنند. تنها تفاوت دو گروه، در سطح درآمد آنها است. در واقع او وضع مخاطره آمیز فقرا را کاملا دست کم می گیرد: برخلاف قریب به اتفاق صاحبان کسب و کار کم سرمایه و کشاورزان خرده پا، هیچ مدیر صندوق سرمایه گذاری تأمینی، مسئول صددرصد زیان هایش نیست. از این گذشته، فقرا گاه می بایست تمامی سرمایه لازم برای کسب و کارهای شان را یا از «ثروت» اندوخته شده خانوادگی یا با وام گرفتن از جایی تأمین کنند؛ شرایطی که بیشتر مدیران صندوق سرمایه گذاری تأمینی هیچ گاه مجبور به رویارویی با آن نیستند.

بخش زیادی از فقرا، کاسبی ها یا کشتزارهای کوچک را می چرخانند. در مجموعه داده های هجده کشوری ما، به طور میانگین ۵۰ درصد فقرای شهری پیشه غیر کشاورزی دارند، در حالی که بین ۲۵ تا ۹۸ درصد از فقرای روستایی سرگرم کسب و کار کشاورزی هستند (یک استثناء آفریقای جنوبی است که جمعیت سیاه پوست آن به طور سنتی از کشت و کار محروم شده بود). افزون بر این، بخش کلانی از این خانوارها به کار غیر کشاورزی نیز مشغول هستند. از این گذشته، بیشتر زمین زیر کشت کشاورزان، دیمی آبیاری می شود. این وضع، درآمدهای کشاورزی را بسیار به شرایط جوی وابسته می کند: یک خشکسالی و حتى تأخير در بارش باران، ممکن است باعث کاهش برداشت محصول در زمین کشت دیمی شود و به این ترتیب نیمی از درآمد سالانه از دست برود.

کسبه یا صاحبان کشتزارها تنها کسانی نیستند که در معرض ریسک در آمدی قرار دارند. نوع اصلی دیگر اشتغال برای فقرا، کارگری موقت روزمزد است: بیش از نیمی از افراد بسیار فقیری که در مناطق روستایی به کار مشغول اند، کارگران موقتی هستند. در مناطق شهری، این میزان در حدود ۴۰ درصد است. وقتی کارگران روزمزد خوش شانس باشند، کاری را به مدت چندین هفته یا حتی چند ماه در یک کارگاه ساختمان سازی یا کشت زار به دست می آورند، ولی معمولا یک کار تنها برای چند روز یا چند هفته وجود دارد. کارگر موقتی هیچ گاه نمی داند آیا وقتی که دوره کنونی اشتغال به پایان برسد، امکان یافتن کاری دیگر را خواهد داشت یا نه. اگر مشکلی در کسب و کار پیش آید، کارهایی از این دست زودتر از همه از بین می رود: وقتی قیمت نفت و کود بالا رفت و کشاورزان تعداد کارگران را کاهش دادند، مدت زیادی طول نکشید پاک سولهين، که در فصل ۲ با او آشنا شدیم، کارش را از دست داد. درنتیجه، معمولا کارگران موقتی نسبت به کارگران عادی، روزهای کمتری در یک سال کار می کنند و بخش قابل توجهی از آن ها روزهای خیلی کمی در طول سال مشغول به کار هستند. یک نظرسنجی در گجرات هند نشان داد که کارگران موقتی به طور میانگین سالانه ۲۵۴ روز و یک سوم پایینی آنها تنها ۱۳۷ روز کار کردند (در برابر ۳۵۴ روز برای کارگران حقوق بگیر و ۳۳۸ روز برای خویش فرمایان).[۱۸۶]

بلایای بزرگ کشاورزی، مانند خشک سالی سال ۱۹۷۴ در بنگلادش (وقتی که دستمزدهای واقعی ۵۰ درصد کاهش یافت و بر پایه برخی تخمین ها تا ۱ میلیون نفر مردند)[۱۸۷] یا بحران غذایی در آفریقا (مانند قحطی ۲۰۰۵-۲۰۰۶ در نیجریه)، به طور طبیعی توجه ویژه رسانه ها را جلب می کند، اما حتى در سال های معمولی»، درآمدهای کشاورزی به طور هولناکی از سالی به سال دیگر تغییر می کند. در بنگلادش، در هر سال معمولی، دستمزدهای کشاورزی تا ۱۸ درصد بالاتر یا پایین تر از سطوح میانگین آنها نوسان دارد.[۱۸۸] هر چه کشور فقیر تر باشد، این تغییر پذیری نیز بیشتر است. برای نمونه، دستمزدهای کشاورزی در هند بیست و یک بار متغیر تر از ایالات متحده است. [۱۸۹] این شگفت آور نیست زیرا کشاورزان آمریکایی بیمه هستند، یارانه دریافت می کنند و از برنامه های بیمه اجتماعی مرسوم بهره می برند؛ آنها وقتی که برداشت بدی داشته باشند، نیازی ندارند کارگران شان را اخراج کنند یا دستمزدها را کاهش دهند.

حتی اگر آب و هوای دائماً متغیر نیز به قدر کافی بد نباشد، قیمت محصولات کشاورزی باز هم نوسان خیلی زیادی دارد. از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ افزایش ہی سابقه ای در قیمت های مواد غذایی روی داد. قیمت ها در خلال بحران مالی جهانی کاهش یافت، اما در طول دو سال گذشته (۲۰۰۹ و ۲۰۱۰) از میزان پیش از بحران نیز فراتر رفته است. اصول قیمت های بالاتر غذا باید به سود تولید کنندگان فقرای روستایی باشد و به مصرف کنندگان (فقرای شهری) آسیب برساند. اما در تابستان ۲۰۰۸، که سالی بی سابقه برای قیمت های غذا و کود بود، در کشورهایی مانند اندونزی و هند، ما با هر کس گفت و گو کردیم، احساس می کرد که در حق او کوتاهی شده است: کشاورزان معتقد بودند هزینه های آنها بیش از قیمت مواد غذایی افزایش یافته است.

کارگران شکایت می کردند که نمی توانند کار پیدا کنند چون کشاورزان به فکر صرفه جویی در هزینه ها هستند؛ در این هنگام، ساکنان شهرها در تقلا برای پرداخت هزینه غذا بودند. مشکل نه تنها سطح بالای قیمت ها، بلکه عدم اطمینان نیز بود. برای مثال کشاورزانی که قیمت بالایی بابت کود می پرداختند، مطمئن نبودند هنگامی که آماده برداشت می شوند قیمت محصول آنها همچنان بالا باشد.

برای فقرا، ریسک ها به درآمد و غذا محدود نمی شود: سلامت که در فصل پیش به آن پرداختیم، یک منبع اساسی ریسک است. افزون بر این موارد، منابع ریسک دیگری مانند خشونت سیاسی، جرم و جنایت (مانند مورد دختر ایبو تینا) و فساد نیز وجود دارد.

* * *

با ریسک بسیار بالایی که در زندگی روزمره فقرا دیده می شود گاهی به نظر می رسد، تا اندازهای ناسازه واره، اتفاقاتی که در کشورهای ثروتمند وابسته به تحولات عظیم انگاشته می شوند، به ندرت برای آنان مفهوم دارد. در فوریه ۲۰۰۹، رئیس بانک جهانی، رابرت زولیک[۲]، به رهبران جهان هشدار داد:

«بیم آن می رود که بحران اقتصاد جهانی با فروپاشی لمان برادرز در سپتامبر ۲۰۰۸، به یک بحران انسانی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه تبدیل شود، مگر اینکه آنها بتوانند یک سری ابزارهای هدفمند را برای حمایت از افراد آسیب پذیر در جوامع خود فراهم کنند. در حالی که بیشتر جهان روی نجات بانک ها و بسته های مشوق متمرکز است، نباید فراموش کنیم که افراد فقیر در کشورهای در حال توسعه اگر اقتصادهای شان متزلزل شود، در معرض ریسک بیشتر خواهند بود.»[۱۹۰] یادداشت بانک جهانی در این مورد افزود که با کاهش تقاضای جهانی، فقرا بازار محصولات کشاورزی، کارهای موقتی در پروژه های ساخت و ساز و مشاغل در کارخانه ها را از دست خواهند داد. بودجه های دولتی برای مدارس، امکانات بهداشتی و برنامه های امدادی نیز زیر فشار هم زمان کاهش دریافت های مالیاتی و افت کمک جهانی کم خواهند شد.

در ژانویه ۲۰۰۹، ما به همراه سومینی سنگوپتا[۳]، که در آن زمان خبرنگار نیویورک تایمز در هند بود، به مالدا[۴]، یک منطقه روستایی در بنگال شرقی، سفر کردیم. او تصمیم داشت گزارشی در این باره بنویسد که فقرا چگونه از بحران جهانی تأثیر گرفته اند. سنگوپتا- که در کالیفرنیا بزرگ شده اما به زبان بنگالی کاملا مسلط بود- شنیده بود بسیاری از کارگران پروژه های ساخت و ساز در دهلی اهل مالدا بودند و او می دانست که ساخت و ساز در دهلی کساد است. به این ترتیب ما از روستایی به روستای دیگر می رفتیم، در حالی که از مردان جوان درباره تجربه های مهاجرتشان می پرسیدیم.

هر فردی دست کم یک نفر را که مهاجرت کرده بود، می شناخت. خیلی از مهاجران برای برپایی مراسم ماه محرم در موطن خود مانده بودند، سنتی که بسیاری از مسلمانان هندی برگزار می کنند. همه با روی خوش آماده بودند تا درباره تجربه های مهاجرتشان با ما صحبت کنند. مادران درباره شهرهای دور در جنوب و شمال هند مانند لوديانا[۵]، كويمباتور[۶]، و بارودا[۷]صحبت می کردند که فرزندان و نوه های آنان هم اکنون آنجا زندگی و کار می کنند. البته، برخی مصیبت ها نیز وجود داشت. برای مثال زنی درباره پسرش صحبت می کرد که در دهلی از بیماری ناشناخته ای مرده بود، با این حال لحنش سخت سرزنده بود. سنگوپتا پرسید «آیا در شهر کار وجود دارد؟». بله، کارهای زیادی.

«آیا از اخراج کارگران چیزی شنیده اید؟». نه، در بمبئی هیچ اخراجی وجود ندارد، همه چیز عالی است. و از این دست پرسش و پاسخ های ما به ایستگاه قطار رفتیم تا ببینیم آیا کسی به دلیل از دست دادن کار خود بازگشته است؟ در آنجا سه مرد جوان را در مسیر خود به سمت بمبئی ملاقات کردیم. یکی از آنان هیچ گاه به آنجا نرفته بود. دو جوان کارآزموده دیگر او را مطمئن می کردند که مشکلی برای یافتن کار نیست. در پایان، سنگوپتا هیچ گاه گزارشی از این که فقرا چگونه از کسادی جهانی رنج می برند، ننوشت.

نکته این نیست که کارهای ساختمانی در طول این بحران در بمبئی از دست نرفتند. مسلما برخی نابود شدند، ولی نکته این جا است که برای بیشتر این مردان جوان، این واقعیت آشکار که در حال حاضر در این شهر امکان کار وجود دارد، فرصتی مغتنم بود. هنوز کارهایی وجود داشت که دست مزد آنها بیش از دو برابر مبلغی بود که می توانستند روزانه در روستا به دست آورند. زندگی به عنوان کارگر ساختمانی مهاجر، در مقایسه با اضطراب روزمره پیدا نکردن کار، مانند انتظار ظاهرا بی پایان برای بارش باران، همچنان بسیار جذاب به نظر می رسید.

البته بحران جهانی، ریسک را برای فقرا افزایش داد، اما تنها اندکی به ریسک کلی افزود که آنها حتی وقتی هیچ بحران نگران کننده ای برای بانک جهانی وجود ندارد، باید روزانه با آن دست و پنجه نرم کنند. در طول بحران سال ۱۹۹۸ اندونزی، روپیه ۷۵ درصد ارزش خود را از دست داد. قیمت غذا ۲۵۰ درصد بالا رفت و تولید ناخالص داخلی ۱۲ درصد کاهش یافت. اما قدرت خرید برنج کاران، که معمولا در بین فقیرترین مردم بودند، در واقع بالا رفت.[۱۹۱] وضع کارمندان دولت و سایر افرادی که درآمدهای نسبتا ثابتی داشتند، در نهایت بدتر شد. حتی در سال های ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸، سال بحران مالی بزرگ تایلند، وقتی اقتصاد ۱۰ درصد کوچک شد، دو سوم از نزدیک به ۱۰۰۰ نفری که مورد نظرسنجی قرار گرفتند، دلیل اصلی کاهش درآمدشان را قحطی عنوان کردند.[۱۹۲] تنها ۲۶ درصد، از دست دادن کار را نام بردند و بیکارشدن ها نیز تقریبا بی شک نتیجه بحران نبود. به طور کلی، به نظر می رسید که باز هم اوضاع برای فقرا خیلی بدتر از سال های دیگر نبود، دقیقا به این دلیل که وضع آنها همیشه تا اندازهای بد است. آنها با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کردند که همگی با آن مشکلات بسیار آشنا بودند.

فقرا هر سال احساس می کنند که در میانه یک بحران مالی غول آسا هستند.

نه تنها فقرا زندگی پرریسک تری نسبت به کمتر فقیرها دارند، بلکه احتمال آن که بدبیاری یکسانی به آنها آسیب بیشتری وارد کند، بسیار زیاد است. نخست اینکه کاستن از مصرف برای کسی که همین الان نیز بسیار کم مصرف می کند، دردناک تر است. وقتی یک خانوار نه چندان فقیر مجبور می شود مصرفش را کاهش دهد، اعضای خانواده ممکن است دقایقی از مکالمه با تلفن همراه خود بگذرند، کمتر گوشت بخرند یا فرزندان را به مدارس شبانه روزی ارزان تری بفرستند. روشن است که این کاهش مصرف دردناک است. اما برای فقرا، کاهش زیاد درآمد ممکن است به معنی کاستن از هزینه های ضروری باشد. در طول سال گذشته، در ۴۵ درصد خانوارهای بسیار فقیری که ما در مناطق روستایی ادیپر نظرسنجی کردیم، بزرگسالان باید سرانجام از اندازه وعده های غذای خود می کاستند. و کاستن از غذا چیزی است که فقرا از آن متنفر هستند. گزارش نشان داد پاسخ دهندگانی که ناچار بودند از وعده های غذاشان بکاهند، بسیار ناراحت تر از کسانی بودند که نیازی به این کار نداشتند.

شکل 1- اثر یک شوک بر دارایی های ایبو تینا

دوم، وقتی رابطه بین درآمد امروز و درآمد آینده S-مانند است، تأثیر یک بدبیاری روی زندگی فقرا ممکن است بسیار بدتر از بدبختی گذرا باشد. در شکل 1، منحنی رابطه بین درآمد امروز و درآمد آینده را برای ایبو تینا، زن کاسب اندونزیایی، کشیده ایم.

در فصل 1 دیدیم هر زمان آنهایی که سرمایه گذاری اندکی می کنند، سود نسبتا پایین و اگر بتوانند به اندازه کافی سرمایه گذاری نمایند سود بیشتری دریافت می کنند، امکان گرفتاری در دام فقر وجود دارد. ایبو تینا مشخص در این وضع بود. در مورد او، رابطه بین درآمد فردا و درآمد امروز S-مانند بود، چرا که کسب و کار او به مقیاسی کمینه برای سوددهی نیاز داشت (در فصل ۹ خواهیم دید این ویژگی بیشتر کسب و کارهایی است که فقرا اداره می کنند، بنابر این مورد او نادر نبود). پیش از دزدی، او و شوهرش نه تنها چهار کارمند، بلکه پول کافی داشتند تا مواد خام بخرند و ماشین های دوزندگی و کارمندان خود را برای تولید پوشاک به کار گیرند. این کاسبی بسیار سودآور بود. پس از آن، تمام آنچه از دست آنها بر می آمد، خرید شلوارک های آماده و بسته بندی آنها بود، کاری که سودآوری بسیار کمتر داشت (و یا اصل سودآوری نداشت). پیش از بلای چک قلابی، ایبو تینا و شوهرش بیرون از ناحیه دام فقر بودند. اگر ما مسیر آنها را در طول زمان دنبال کنیم، مشاهده می کنیم، در مسیری بودند که سرانجام به درآمدی در خور ختم می شد. اما دزد، تمام سرمایه آنها را از بین برد. تأثیر این اتفاق، انتقال آنها به ناحیه دام فقر بود. از آن پس، آنها آنقدر کم پول در می آوردند که با گذشت زمان همچنان فقیرتر می شدند. وقتی ما او را دیدیم، زندگی ایبو تینا به زیستن از سر لطف و خیرخواهی برادرانش تبدیل شده بود. یک بدبیاری در روزگار افراد با منحنی S-مانند، ممکن است پیامدهای ماندگاری داشته باشد. وقتی رابطه بین درآمد امروز و درآمد فردا S-مانند است، یک خانواده گاهی از قرار داشتن در مسیر طبقه متوسط، به همواره فقیر بودن فرو می غلطد.

این فرایند گاه با یک جریان روانشناسی تقویت می شود. از دست دادن امید و این احساس که هیچ راه برون رفت ساده ای وجود ندارد ممکن است ابراز خویشتن داری لازم برای تلاش به بالا رفتن از سربالائی زندگی را دشوار تر کند. ما این موضوع را در فصل ۲ در مورد پاک سولهين، که زمانی کارگر کشتزار بود و اکنون ماهی گیر موقتی است و نیز در مورد ایبو تینا مشاهده کردیم. به نظر نمی رسید که آنها در شرایط ذهنی لازم برای بالا کشیدن خویش و شروع دوباره باشند. در ادیپر، مردی را ملاقات کردیم که در پاسخ به پرسش معمول نظرسنجی گفت او مدتی است «نگران، دلواپس و مضطرب» بوده، به طوری که این احساسات به مدت بیش از یک ماه فعالیت های متعارف او مانند خوابیدن، کارکردن و خوردن را بر هم زده است. ما از او پرسیدیم چرا این گونه است؟ او پاسخ داد شترش مرده و او از آن زمان می گرید و دلواپس است. چه بسا تا اندازهای ساده‌دلانه پرسیدیم آیا او برای از بین بردن افسردگی خود کاری (مانند صحبت با یک دوست، کارورز مراقبت سلامت، یا شفادهنده سنتی) کرده است؟ او آزرده پاسخ داد: «من شتر از دست دادم. البته که باید ناراحت باشم. هیچ کاری نمی شود کرد.»

ممکن است نیروهای روانشناختی دیگری هم در کار باشند. برخورد با ریسک نه تنها ریسک در آمد بلکه همچنین ریسک مرگ یا بیماری ما را نگران می سازد و نگرانی برای ما استرس و افسردگی ایجاد می کند. نشانه های افسردگی در میان فقرا بسیار بیشتر شایع است.

استرس داشتن، تمرکز پیدا کردن را دشوارتر می کند که در نتیجه ممکن است ثمربخشی فعالیت های ما را کمتر نماید. به طور ویژه، یک پیوستگی قوی بین فقر و سطح هورمون کورتیزول[۸]تولیدشده در بدن، که شناساگر استرس است، وجود دارد. از طرف دیگر وقتی خانوارها مقداری کمک دریافت می کنند، سطح کورتیزول آنها پایین می رود. برای مثال نشان داده شده است که سطح کورتیزول کودکان خانواده های بهره مند از مزایای برنامه پروگرسا، که یک برنامه برای انتقال پول به فقرا در مکزیک است، به طور معناداری نسبت به کودکانی که مادران شان از خدمات این برنامه بهره مند نبودند، پایین تر بود. این از آن جهت مهم است که نشان داده شده است کورتیزول به طور مستقیم به توانایی تصمیم گیری و شناخت آسیب می رساند.

انتشار کورتیزول حاصل از استرس، روی نواحی از مغز مانند قشر مخ پیش سری[۹]، بادامه مغز[۱۰]و اسبک مغز[۱۱]تأثیر می گذارد که در کارکردهای شناختی مهم هستند. به طور ویژه، قشر مخ پیش سری در سرکوب واکنش های مغزی بسیار مهم است. بنابر این تعجبی ندارد که وقتی آزمایش شوندگان با انتخاب بین گزینه های مختلف، در شرایط پر استرس ساختگی محیط آزمایشگاه، روبه رو می شوند، کمتر محتمل است که تصمیم های عقلانی به معنای اقتصادی آن بگیرند.[۱۹۳]

پانویـــس

  1. Hedge-Fund
  2. Robert Zoellick
  3. Somini Sengupta
  4. Maldah
  5. Ludhiana
  6. Coimbatore
  7. Baroda
  8. cortisol
  9. Preffrontal Cortex
  10. Amygdala
  11. Hippocampus