وقف از نگاه اخلاق وعرفان: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۵۵: سطر ۵۵:
 
</ref>
 
</ref>
 
[[خدا]]يي که نعمتش را از هيچ جنبده‌اي دريغ ندارد و مرغ هوا و ماهي دريا را نصيب مي‌رساند، براي نعمت‌هاي بي‌کرانش روح و جاني قرار داده و آن را فقط نصيب شاکران و منفقان کرده است. نعمت نشان رحمانيت خدا است، اما توفيق شکر و انفاق، ظهور اسم رحيم او است. وقف، مانند شکر، نعمت را روحمند و موجب تقرب مي‌کند.  
 
[[خدا]]يي که نعمتش را از هيچ جنبده‌اي دريغ ندارد و مرغ هوا و ماهي دريا را نصيب مي‌رساند، براي نعمت‌هاي بي‌کرانش روح و جاني قرار داده و آن را فقط نصيب شاکران و منفقان کرده است. نعمت نشان رحمانيت خدا است، اما توفيق شکر و انفاق، ظهور اسم رحيم او است. وقف، مانند شکر، نعمت را روحمند و موجب تقرب مي‌کند.  
عارفان، وقف را فقط از آن رو که راهگشا و دستگير بندگان خداست گرامي نمي‌داشتند، بلکه آن را بها و بهانه‌اي براي نزديکي بيشتر به مقام قرب نيز مي‌دانستند؛ و از همين رو استفاده از موقوفات را به شرايط بسياري موقوف مي‌کردند تا راه خير باز ماند و انگيزة خير افزون گردد. شيخ شهاب الدين سهروردي، صاحب عوارف، پس از ذکر نکاتي‌چند دربارة وقف، شرايط آن را مي‌شمارد و از جمله مي‌گويد:
+
 
 +
عارفان، [[وقف]] را فقط از آن رو که راهگشا و دستگير بندگان [[خدا]]ست گرامي نمي‌داشتند، بلکه آن را بها و بهانه‌اي براي نزديکي بيشتر به مقام قرب نيز مي‌دانستند؛ و از همين رو استفاده از موقوفات را به شرايط بسياري موقوف مي‌کردند تا راه خير باز ماند و انگيزة خير افزون گردد. [[شيخ شهاب الدين سهروردي]]، صاحب عوارف، پس از ذکر نکاتي‌ چند دربارة [[وقف]]، شرايط آن را مي‌شمارد و از جمله مي‌گويد:
 +
 
 
و شرط آن است که آن کس که در خانقاه ساکن باشد، اگر روزگار به طاعات و عبادات به‌سر تواند برد، شايد که از محصول موقوفات خانقاه چيزي تناول کند به سبب طعام و لباس، اما اگر به کاهلي و بطالت مشغول باشد، جايز نباشد از مال خانقاه چيزي بدو دادن   
 
و شرط آن است که آن کس که در خانقاه ساکن باشد، اگر روزگار به طاعات و عبادات به‌سر تواند برد، شايد که از محصول موقوفات خانقاه چيزي تناول کند به سبب طعام و لباس، اما اگر به کاهلي و بطالت مشغول باشد، جايز نباشد از مال خانقاه چيزي بدو دادن   
 
<ref>
 
<ref>
 
عوارف المعارف، ص56 .  
 
عوارف المعارف، ص56 .  
 
</ref>
 
</ref>
بنابراين عارفان به دو انگيزه وقف را دوست مي‌داشتند:   
+
بنابراين عارفان به دو انگيزه [[وقف]] را دوست مي‌داشتند:   
نخست به دليل تأثير آن بر قطع علايق مادي و تمهيد وارستگي؛ و دوم به انگيزة خدمت به خلق که آن را از عبادت خالق جا نمي‌دانستند. سعدي که خود از پروردگان نظاميه‌ها  
+
 
 +
نخست به دليل تأثير آن بر قطع علايق مادي و تمهيد وارستگي؛ و دوم به انگيزة خدمت به خلق که آن را از عبادت خالق جا نمي‌دانستند. [[سعدي]] که خود از پروردگان نظاميه‌ها  
 
<ref>
 
<ref>
 
مدارس علمیة شافعی در قرن های پنجم به بعد که مهم ترین منبع مالی آنها موقوفات بود.  
 
مدارس علمیة شافعی در قرن های پنجم به بعد که مهم ترین منبع مالی آنها موقوفات بود.  
 
</ref>
 
</ref>
بود و نيک مي‌دانست که وقف چه نقش مهمي در تأسيس مراکز علمي و عرفاني دارد، مي‌گفت:  
+
بود و نيک مي‌دانست که [[وقف]] چه نقش مهمي در تأسيس مراکز علمي و عرفاني دارد، مي‌گفت:  
 
   
 
   
عبادت به جز خدمت خلق نيست  
+
عبادت به جز خدمت خلق نيست / به تسبيح و سجاده و دلق نيست   
به تسبيح و سجاده و دلق نيست   
 
 
<ref>
 
<ref>
 
بوستان .  
 
بوستان .  
 
</ref>  
 
</ref>  
اين نگره که خدمت به مؤمنان تعميق ايمان و توسعة جان آدمي است، آنان را به وقف اموال خود مي‌خواند؛ چنان‌که در شرح حال بسياري از آنان، مانند شيخ عبدالوحد سياري )قرن چهارم هـ» آمده است که سرا و کاشانة خود را وقف کرد   
+
 
 +
اين نگره که خدمت به مؤمنان تعميق [[ايمان]] و توسعة جان آدمي است، آنان را به [[وقف]] اموال خود مي‌خواند؛ چنان‌که در شرح حال بسياري از آنان، مانند شيخ عبدالوحد سياري )قرن چهارم هـ» آمده است که سرا و کاشانة خود را [[وقف]] کرد   
 
<ref>
 
<ref>
 
جامی، نفحات الانس، ص146 .
 
جامی، نفحات الانس، ص146 .
 
</ref>   
 
</ref>   
برخي از آنان علاوه بر خانه‌هاي خويش، حاصل دست‌رنج خود را نيز وقف سالکان مي‌کردند و گاه مريدان را نيز به وقف دارايي‌هاي خويش توصيه مي‌فرمودند
+
 
 +
برخي از آنان علاوه بر خانه‌هاي خويش، حاصل دست‌رنج خود را نيز [[وقف]] سالکان مي‌کردند و گاه مريدان را نيز به [[وقف]] دارايي‌هاي خويش توصيه مي‌ فرمودند
 
<ref>
 
<ref>
 
اوراد الاحباب، ص35، مقدمه .  
 
اوراد الاحباب، ص35، مقدمه .  
 
</ref>
 
</ref>
وقف از منظر خدمت به خلق تلائم بسياري با ماهيت عرفان و تصوف دارد؛ زيرا آنان راه خود را «مقدم داشتن ديگران بر خود» تعريف مي‌کردند و آن را «ايثار» مي‌ناميدند. منزل ايثار که از منازل سايرين و از مقامات عارفان است، مقتضي تقدم ديگران بر خود است. اين تقدم هنگامي عينيت مي‌يابد که سالک خانة خود را سراي همراهان کند و مال خود را سرماية ياران. ابن بطوطه، در سفرنامة مشهورش، ضمن شرح سفر خود به بخارا و اقامت در خانقاه مي‌گويد: «سيف الدين باخرزي، از بزرگان اوليا بود و خانقاهي که منزل ما در آن بود به او منسوب است. اين خانقاه بزرگ اوقاف بسيار دارد که به مصرف اطعام مسافرين مي‌رسد»  
+
[[وقف]] از منظر خدمت به خلق تلائم بسياري با ماهيت عرفان و تصوف دارد؛ زيرا آنان راه خود را «مقدم داشتن ديگران بر خود» تعريف مي‌کردند و آن را «[[ايثار]]» مي‌ناميدند. منزل [[ايثار]] که از منازل سايرين و از مقامات عارفان است، مقتضي تقدم ديگران بر خود است. اين تقدم هنگامي عينيت مي‌يابد که سالک خانة خود را سراي همراهان کند و مال خود را سرماية ياران. [[ابن بطوطه]]، در سفرنامة مشهورش، ضمن شرح سفر خود به [[بخارا]] و اقامت در [[خانقاه]] مي‌گويد: «سيف الدين باخرزي، از بزرگان اوليا بود و خانقاهي که منزل ما در آن بود به او منسوب است. اين خانقاه بزرگ اوقاف بسيار دارد که به مصرف اطعام مسافرين مي‌رسد»  
 
<ref>
 
<ref>
 
ابن بطوطه، سفرنامه، ج1، ص416.  
 
ابن بطوطه، سفرنامه، ج1، ص416.  
 
</ref>
 
</ref>
شهاب الدين سهروردي نيز مي‌نويسد: «اين طايفه، اختيار خانقاه از بهر اين سبب کردند تا مسافران و غريبان که در شهرها روند و آشنايي و قرابتي ندارند به نزديک ايشان مقيم شوند تا از رنج راه و غناي سفر بياسايند»  
+
 
 +
شهاب الدين سهروردي نيز مي‌نويسد: «اين طايفه، اختيار [[خانقاه]] از بهر اين سبب کردند تا مسافران و غريبان که در شهرها روند و آشنايي و قرابتي ندارند به نزديک ايشان مقيم شوند تا از رنج راه و غناي سفر بياسايند»  
 
<ref>
 
<ref>
 
عوارف المعارف، ص50.  
 
عوارف المعارف، ص50.  
 
</ref>
 
</ref>
پيوند سنت وقف با حوزة عرفان و تصوف اسلامي، با تخصيص موقوفات به رباط‌ها آغاز شد و قرن‌ها دوام يافت. وقف، عمده‌ترين پشتوانة اقتصادي براي مراکز عبادي و رياضت‌خانه‌ها بود. حتي تنوع و گسترش موقوفات اين امکان را فراهم ‌ساخت که خانقاه‌ها و تکيه‌ها و زاويه‌هاي آبرومند و ماندگار ساخته شود و گروه‌‌هايي از اهل دل، ساعاتي از روز و شب خود را در کمال آسودگي در آنها بگذرانند. نقش مراکز تصوف اسلامي در گسترش و ارائة خدمات علمي و فرهنگي به اهل دانش قابل انکار نيست و بدين رو وقف که پشتوانة مادي و معنوي اين مراکز بود، تأثير بسيار مهمي بر روند توسعة علمي و فرهنگي ممالک اسلامي داشت  
+
 
 +
پيوند سنت [[وقف]] با حوزة عرفان و تصوف اسلامي، با تخصيص موقوفات به رباط‌ها آغاز شد و قرن‌ها دوام يافت. [[وقف]]، عمده‌ترين پشتوانة اقتصادي براي مراکز عبادي و رياضت‌خانه‌ها بود. حتي تنوع و گسترش موقوفات اين امکان را فراهم ‌ساخت که خانقاه‌ها و تکيه‌ها و زاويه‌هاي آبرومند و ماندگار ساخته شود و گروه‌‌هايي از اهل دل، ساعاتي از روز و شب خود را در کمال آسودگي در آنها بگذرانند. نقش مراکز تصوف اسلامي در گسترش و ارائة خدمات علمي و فرهنگي به اهل دانش قابل انکار نيست و بدين رو [[وقف]] که پشتوانة مادي و معنوي اين مراکز بود، تأثير بسيار مهمي بر روند توسعة علمي و فرهنگي ممالک اسلامي داشت  
 
<ref>
 
<ref>
 
ر.ک: ابو سعید احمد بن سلمان، مقدمه ای برفرهنگ وقف، انتشارات سازمان اوقاف، ص135 .  
 
ر.ک: ابو سعید احمد بن سلمان، مقدمه ای برفرهنگ وقف، انتشارات سازمان اوقاف، ص135 .  
 
</ref>
 
</ref>
حملة مغول به ايران در قرن هفتم هجري قمري نگراني از وضعيت موجود را گسترش داد و چنان وضعي به وجود آورد که بيم زوال تمدن اسلامي مي‌رفت. شايد يکي از عوامل مهم و کم‌نظير در بازسازي کشور و بازپروري روحية مردمان، سنت وقف بود. تاريخ‌پژوهان، تصوف اسلامي و مراکز ديني آن را که همگي از حسنات وقف بودند عاملي مهم در بازگشت اميد به مردم مي‌دانند. وقف در دوره‌اي از حيات تمدن اسلامي نقش مُحيي را بر عهده گرفت و به‌حتم وام گراني بر ذمة فرهنگ و تمدن ديني دارد. وقف ابتدا به مراکز علمي و عبادي مانند خانقا‌ه‌ها و بناهاي شبيه به آنها رونق داد و سپس حسينيه‌ها و تکاياي مذهبي را مدد رساند و احداث يا احياي آنها را بر عهده گرفت. همزمان خدمات عمومي را رايگان يا ارزان کرد و چرخة زندگي را به حرکت درآورد. بدين رو وقف در تيره‌ترين دوران تاريخ اين سرزمين، همچون نشانة اميد و حيات و پرچم عزم و نشاط حضور داشت و راه ‌گشود. اين نقش والا و ماندگار همچنان بر دوش وقف سنگيني مي‌کند و بر متوليان و مؤمنان است که اين راه مقدس را لايروبي کنند و بستر جامعه را براي جريان آن هموار سازند.
+
 
==2. بهاي عمر==  
+
حملة مغول به [[ايران]] در قرن هفتم هجري قمري نگراني از وضعيت موجود را گسترش داد و چنان وضعي به وجود آورد که بيم زوال تمدن اسلامي مي‌رفت. شايد يکي از عوامل مهم و کم‌نظير در بازسازي کشور و بازپروري روحية مردمان، سنت [[وقف]] بود. تاريخ‌ پژوهان، تصوف اسلامي و مراکز ديني آن را که همگي از حسنات وقف بودند عاملي مهم در بازگشت اميد به مردم مي‌دانند. وقف در دوره‌اي از حيات تمدن اسلامي نقش مُحيي را بر عهده گرفت و به‌حتم وام گراني بر ذمة فرهنگ و تمدن ديني دارد. وقف ابتدا به مراکز علمي و عبادي مانند خانقا‌ه‌ها و بناهاي شبيه به آنها رونق داد و سپس حسينيه‌ها و تکاياي مذهبي را مدد رساند و احداث يا احياي آنها را بر عهده گرفت. همزمان خدمات عمومي را رايگان يا ارزان کرد و چرخة زندگي را به حرکت درآورد. بدين رو وقف در تيره‌ترين دوران تاريخ اين سرزمين، همچون نشانة اميد و حيات و پرچم عزم و نشاط حضور داشت و راه ‌گشود. اين نقش والا و ماندگار همچنان بر دوش وقف سنگيني مي‌کند و بر متوليان و مؤمنان است که اين راه مقدس را لايروبي کنند و بستر جامعه را براي جريان آن هموار سازند.
مال به قيمت اتلاف عمر حاصل مي‌‌‌آيد؛ و آنچه با چنين قيمت گزاف و هنگفتي فراهم مي‌شود، شايسته است که جاودانه گردد؛ و براي جاودانگي مال راهي بهتر از وقف و انفاق)باقيات صالحات» وجود ندارد. اين حقيقت را قرآن به زبان‌ها و بيان‌هاي مختلف گفته است و گزارش مختصري از آن به اين شرح است:  
+
==بهاي عمر==  
 +
مال به قيمت اتلاف عمر حاصل مي‌‌‌آيد؛ و آنچه با چنين قيمت گزاف و هنگفتي فراهم مي‌شود، شايسته است که جاودانه گردد؛ و براي جاودانگي مال راهي بهتر از [[وقف]] و [[انفاق]])باقيات صالحات» وجود ندارد. اين حقيقت را [[قرآن]] به زبان‌ها و بيان‌هاي مختلف گفته است و گزارش مختصري از آن به اين شرح است:  
 +
 
 
قرآن کريم، محبان مال را سرزنش مي‌کند و عاقبت آنان را پشيماني مي‌داند: «وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً»؛  
 
قرآن کريم، محبان مال را سرزنش مي‌کند و عاقبت آنان را پشيماني مي‌داند: «وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً»؛  
 
<ref>
 
<ref>
 
سورة فجر، آیة 20 .  
 
سورة فجر، آیة 20 .  
 
</ref>
 
</ref>
 +
 
و مال را دوست مي‌داريد دوست‌داشتني بسيار.  
 
و مال را دوست مي‌داريد دوست‌داشتني بسيار.  
حب مال، چه عوارض و آثاري دارد که خداوند متعال در چندين آية قرآن آن را شماتت مي‌کند و ناسزاوار مي‌شمارد؟  
+
 
 +
[[حب]] مال، چه عوارض و آثاري دارد که خداوند متعال در چندين آية [[قرآن]] آن را شماتت مي‌کند و ناسزاوار مي‌شمارد؟  
 +
 
 
مال و دارايي، به قيمت صرف عمر به دست مي‌آيد. بنابراين وقتي عمر خود را صرف ثروت‌اندوزي و سرمايه‌داري مي‌کنيم، با قيمتي گزاف حاصلي ‌اندک به کف آورده‌ايم. به سخن ديگر، ما ارزشمندترين و مقدس‌ترين دارايي خود را مي‌‌دهيم تا ثروت و سرمايه به دست آوريم. آيا در اين معامله، تصور سود وجود دارد؟ به قول حافظ:  
 
مال و دارايي، به قيمت صرف عمر به دست مي‌آيد. بنابراين وقتي عمر خود را صرف ثروت‌اندوزي و سرمايه‌داري مي‌کنيم، با قيمتي گزاف حاصلي ‌اندک به کف آورده‌ايم. به سخن ديگر، ما ارزشمندترين و مقدس‌ترين دارايي خود را مي‌‌دهيم تا ثروت و سرمايه به دست آوريم. آيا در اين معامله، تصور سود وجود دارد؟ به قول حافظ:  
 
   
 
   
صرف شد عمر گران‌مايه به معشوقه و مي  
+
صرف شد عمر گران‌مايه به معشوقه و مي / تا از آنم چه به پيش آيد، از اينم چه شود  
تا از آنم چه به پيش آيد، از اينم چه شود  
 
 
   
 
   
فزون‌خواهي و تکاثر مال زيان‌هاي ديگري نيز دارد که شايد کمترين آنها اتلاف عمر باشد. به عبارت ديگر، آنکه عمر خود را مي‌دهد تا درهم و دينار بيندوزد، کمترين زياني که مي‌کند هدر دادن عمر و ثانيه‌هاي ارزشمند آن است. زيان بزرگ‌تر، راه دادن فساد و تباهي به خانة روح و ايمان است. در روايات فراواني حب مال و ثروت‌اندوزي مفرِط، دشمن ايمان و آخرت انسان شمرده شده که به معناي تباهي ابدي و سياهي جان است. از امام علي )عليه السلام» نقل است: «المالُ وَبالٌ عَلي صاحِبِه إلّا ما قُدِّم»؛  
+
فزون‌خواهي و تکاثر مال زيان‌هاي ديگري نيز دارد که شايد کمترين آنها اتلاف عمر باشد. به عبارت ديگر، آنکه عمر خود را مي‌دهد تا درهم و دينار بيندوزد، کمترين زياني که مي‌کند هدر دادن عمر و ثانيه‌هاي ارزشمند آن است. زيان بزرگ‌تر، راه دادن فساد و تباهي به خانة روح و [[ايمان]] است. در روايات فراواني حب مال و ثروت‌اندوزي مفرِط، دشمن [[ايمان]] و [[آخرت]] [[انسان]] شمرده شده که به معناي تباهي ابدي و سياهي جان است. از امام علي )عليه السلام» نقل است: «المالُ وَبالٌ عَلي صاحِبِه إلّا ما قُدِّم»؛  
 
<ref>
 
<ref>
 
عیون الحکم والمواعظ، ح1493 .  
 
عیون الحکم والمواعظ، ح1493 .  
 
</ref>
 
</ref>
 +
 
مال وبالي بر گردن صاحب آن است؛ مگر آنچه پيش فرستاده شود.   
 
مال وبالي بر گردن صاحب آن است؛ مگر آنچه پيش فرستاده شود.   
 +
 
امام )عليه السلام» مال را تباهي آينده دانسته، مي‌فرمايد: آنچه امروز را تباه مي‌کند، آينده را هم سياه مي‌کند.  
 
امام )عليه السلام» مال را تباهي آينده دانسته، مي‌فرمايد: آنچه امروز را تباه مي‌کند، آينده را هم سياه مي‌کند.  
 
<ref>
 
<ref>
 
مانند آیة 8، در سورة حدید .  
 
مانند آیة 8، در سورة حدید .  
 
</ref>
 
</ref>
 +
 
از اين‌گونه روايات در مذمت مال‌اندوزي بسيار است و البته رواياتي نيز وجود دارد که نفس مال‌ داري و زندگي آسوده را تحسين مي‌کنند؛ از جمله روايت مشهوري که از پيامبر )صلي عليه و آله و سلم» نقل است و در آن فرموده‌اند: «نيکوست مال صالح در دست مرد صالح»  
 
از اين‌گونه روايات در مذمت مال‌اندوزي بسيار است و البته رواياتي نيز وجود دارد که نفس مال‌ داري و زندگي آسوده را تحسين مي‌کنند؛ از جمله روايت مشهوري که از پيامبر )صلي عليه و آله و سلم» نقل است و در آن فرموده‌اند: «نيکوست مال صالح در دست مرد صالح»  
 
<ref>
 
<ref>
سطر ۱۲۱: سطر ۱۳۴:
 
اين روايت را مولوي، اين‌گونه منظوم و ممثل کرده است:  
 
اين روايت را مولوي، اين‌گونه منظوم و ممثل کرده است:  
 
   
 
   
مال را کـز بهـر دين باشي حَمول  
+
مال را کـز بهـر دين باشي حَمول / نِعـم مـالٌ صالحٌ خواند آن رسول  
نِعـم مـالٌ صالحٌ خواند آن رسول  
 
 
   
 
   
آب در کشتي هلاک کشتي است  
+
آب در کشتي هلاک کشتي است / آب اندر زير کشتي پُشتي است  
آب اندر زير کشتي پُشتي است  
 
 
    
 
    
چون که مال و ملک را از دل براند  
+
چون که مال و ملک را از دل براند / زان سليمان خويش جز مسکين نخواند  
زان سليمان خويش جز مسکين نخواند  
 
 
   
 
   
چيست دنيا از خدا غافل بُدن  
+
چيست دنيا از خدا غافل بُدن / نه قماش و خانه و فرزند و زن  
نه قماش و خانه و فرزند و زن  
 
 
<ref>
 
<ref>
 
مثنوی، دفتر اول.  
 
مثنوی، دفتر اول.  
 
</ref>  
 
</ref>  
يعني همچنان‌که آب در بيرون کشتي نجات کشتي است، اما در درون آن موجب هلاکت است، مال هم تا وقتي که به درون قلب انسان نفوذ نکرده، بهرة الهي است؛ وگرنه دام شيطاني است.  
+
 
در روايت مشابهي، پيامبر گرامي اسلام )صلي عليه آله وسلم» غنا و مالداري را بهترين کمک به تقوا دانسته‌اند؛ يعني فقر و نياز نه تنها لازمة تقوا نيست، بلکه بي‌نيازي و برخورداري، تقواپيشگي را آسان‌تر مي‌کند. در عبارت پيامبر گرامي)ص»، از غنا به «نِعم ‌العونُ علي التقوي» ياد شده است: «نعم العون علي تقوي الله الغني»  
+
يعني همچنان‌که آب در بيرون کشتي نجات کشتي است، اما در درون آن موجب هلاکت است، مال هم تا وقتي که به درون [[قلب]] [[انسان]] نفوذ نکرده، بهرة الهي است؛ وگرنه دام [[شيطان]]ي است.  
 +
در روايت مشابهي، پيامبر گرامي اسلام )صلي عليه آله وسلم» غنا و مالداري را بهترين کمک به [[تقوا]] دانسته‌اند؛ يعني [[فقر]] و نياز نه تنها لازمة [[تقوا]] نيست، بلکه بي‌نيازي و برخورداري، [[تقوا]]پيشگي را آسان‌تر مي‌کند. در عبارت پيامبر گرامي)ص»، از [[غنا]] به «نِعم ‌العونُ علي التقوي» ياد شده است: «نعم العون علي تقوي الله الغني»  
 
<ref>
 
<ref>
 
همان .  
 
همان .  
 
</ref>
 
</ref>
؛ بهترين يارِ تقواي الهي، بي‌نيازي است.  
+
؛ بهترين يارِ [[تقواي]] الهي، بي‌نيازي است.
با وجود اين، انکار نمي‌توان کرد که در روايات بسياري، مردم از زياده‌خواهي و مال‌اندوزي نهي شده‌اند و زهد و پارسايي توصيه شده است. به عبارت ديگر، روايات ديني و فرهنگ اسلامي، در مجموع، مال‌اندوزي و جمع‌آوري ثروت فراوان را چندان توصيه نکرده‌اند و افراط در تجميع مال را قبيح دانسته‌اند.  
+
از طرف ديگر، انسان چاره‌اي جز کار و تلاش ندارد. رواياتي هم که کوشش براي کسب مال را تشويق کرده‌اند اندک نيست   
+
با وجود اين، انکار نمي‌ توان کرد که در روايات بسياري، مردم از زياده‌خواهي و مال‌اندوزي نهي شده‌اند و زهد و پارسايي توصيه شده است. به عبارت ديگر، روايات ديني و فرهنگ اسلامي، در مجموع، مال‌اندوزي و جمع‌آوري ثروت فراوان را چندان توصيه نکرده‌اند و [[افراط]] در تجميع مال را [[قبيح]] دانسته‌اند.  
 +
 
 +
از طرف ديگر، [[انسان]] چاره‌اي جز کار و [[تلاش]] ندارد. رواياتي هم که کوشش براي کسب مال را تشويق کرده‌اند اندک نيست   
 
<ref>
 
<ref>
 
ر.ک:کنز العمال، ح10516 .  
 
ر.ک:کنز العمال، ح10516 .  
 
</ref>
 
</ref>
بنابراين هم کسب مال تشويق شده است و هم بيزاري از آن! جمع ميان اين دو حالت چگونه ممکن است؟ چرا مؤمنان هم به کسب‌وکار توصيه شده‌اند و هم به کناره‌گيري از مال‌اندوزي و جمع‌آوري ثروت؟ آيا راهي براي جمع اين توصيه‌هاي به‌ظاهر متضاد وجود دارد؟  
+
بنابراين هم کسب مال تشويق شده است و هم بيزاري از آن! جمع ميان اين دو حالت چگونه ممکن است؟ چرا مؤمنان هم به کسب‌وکار توصيه شده‌اند و هم به کناره‌گيري از مال‌اندوزي و جمع‌آوري ثروت؟ آيا راهي براي جمع اين توصيه‌هاي به‌ ظاهر متضاد وجود دارد؟
شايد جمع آن توصيه‌ها که به نظر ناهمگون و ناسازگار مي‌آيند دشوار نباشد؛ زيرا از راه‌هاي بسياري مي‌توان کسب مال را وسيله‌اي براي تقرّب و آخرت‌گرايي کرد، که از آن جمله است راهکار «وقف» و مانند آن، که به‌نيکي از عهدة جمع مال و مآل‌انديشي برمي‌آيند. اين راهکارها، مبنايي قرآني و اخلاقي نيز دارند. به اين شرح:  
+
در قرآن مجيد، خداوند مي‌فرمايد: «ما عِنْدَکُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أجْرَهُمْ بِأحْسَنِ ما کانوا يَعْمَلونَ»  
+
شايد جمع آن توصيه‌ها که به نظر ناهمگون و ناسازگار مي‌آيند دشوار نباشد؛ زيرا از راه‌هاي بسياري مي‌توان کسب مال را وسيله‌اي براي تقرّب و [[آخرت‌]] گرايي کرد، که از آن جمله است راهکار «[[وقف]]» و مانند آن، که به‌نيکي از عهدة جمع مال و مآل‌انديشي برمي‌آيند. اين راهکارها، مبنايي قرآني و [[اخلاق]]ي نيز دارند. به اين شرح:  
 +
 
 +
در [[قرآن]] [[مجيد]]، [[خداوند]] مي‌فرمايد: «ما عِنْدَکُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أجْرَهُمْ بِأحْسَنِ ما کانوا يَعْمَلونَ»  
 
<ref>
 
<ref>
 
سورة نحل، آیة 96 .  
 
سورة نحل، آیة 96 .  
 
</ref>
 
</ref>
؛ يعني: آنچه نزد شماست پايان مي‌پذيرد و آنچه نزد اوست، باقي است؛ و قطعاً ما صابران را به بهتر از آنچه مي‌کردند پاداش خواهيم داد.  
+
؛ يعني: آنچه نزد شماست پايان مي‌پذيرد و آنچه نزد اوست، باقي است؛ و قطعاً ما صابران را به بهتر از آنچه مي‌کردند پاداش خواهيم داد.
در اين آيه خداوند مي‌فرمايد: آنچه شما به کف مي‌آوريد دوام و بقايي ندارد. بنابراين چرا عمري را که ارزش آن بيرون از حساب است صرف متاعي کنيم که دوامي ندارد؟ آيا هيچ عاقلي، بي‌نهايت را در پاي امور محدود و حقير مي‌ريزد؟!   
+
وقف راهي است که بي‌نهايت را به بي‌نهايت وصل کند. راهي است براي اينکه قيمت عمر خود را بگيريم و به اندازة آنچه داده‌ايم نصيب بريم. وقف، کار و عمر انسان را ضايع نمي‌‌کند و بابت صرف عمر که ارزش بي‌نهايت دارد سود ابدي مي‌دهد.  
+
در اين آيه [[خداوند]] مي‌فرمايد: آنچه شما به کف مي‌آوريد دوام و بقايي ندارد. بنابراين چرا عمري را که ارزش آن بيرون از حساب است صرف متاعي کنيم که دوامي ندارد؟ آيا هيچ عاقلي، بي‌نهايت را در پاي امور محدود و [[حقير]] مي‌ريزد؟!  
فضيلت‌هايي همچون وقف و انفاق، ارزش مال را تا حد ارزش عمر انسان بالا مي‌برد. کسي که بخشي از مال خود را نزد خدا باقي مي‌گذارد، به ارزش والاي عمر خود احترام گذاشته است. مال را از هر راهي که بيندوزيم، هزينه‌اي گزاف بابت آن داده‌ايم که همان عمر و سلامتي و فرصت‌هاي اندک زندگي است. بابت اين هزينة گزاف هر چه به دست آوريم زيان کرده‌ايم؛ مگر آنکه بخشي از آن را نزد خدا به امانت بگذاريم و ايمان داشته باشيم که «ما عند الله باقٍ».   
+
   
به سخن ديگر، وقف راهي است براي فرار از زيان و خسران ابدي. وقف مصداق عمل صالحي است که سورة عصر از آن سخن مي‌گويد و آن را موجب ايمني انسان از خسران مي‌شمرد: «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»  
+
[[وقف]] راهي است که بي‌نهايت را به بي‌نهايت وصل کند. راهي است براي اينکه قيمت عمر خود را بگيريم و به اندازة آنچه داده‌ايم نصيب بريم. [[وقف]]، کار و عمر [[انسان]] را ضايع نمي‌‌کند و بابت صرف عمر که ارزش بي‌نهايت دارد [[سود]] ابدي مي‌دهد.  
 +
 
 +
فضيلت‌هايي همچون [[وقف]] و [[انفاق]]، ارزش مال را تا حد ارزش عمر [[انسان]] بالا مي‌برد.
 +
 
 +
کسي که بخشي از مال خود را نزد [[خدا]] باقي مي‌گذارد، به ارزش والاي عمر خود احترام گذاشته است. مال را از هر راهي که بيندوزيم، هزينه‌اي گزاف بابت آن داده‌ايم که همان عمر و سلامتي و فرصت‌هاي اندک زندگي است. بابت اين هزينة گزاف هر چه به دست آوريم زيان کرده‌ايم؛ مگر آنکه بخشي از آن را نزد [[خدا]] به امانت بگذاريم و [[ايمان]] داشته باشيم که «ما عند الله باقٍ».   
 +
به سخن ديگر، [[وقف]] راهي است براي فرار از زيان و خسران ابدي. [[وقف]] مصداق عمل صالحي است که سورة عصر از آن سخن مي‌گويد و آن را موجب ايمني [[انسان]] از خسران مي‌شمرد: «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»  
 
<ref>
 
<ref>
 
سورة عصر.  
 
سورة عصر.  
 
</ref>
 
</ref>
پيام اين سورة شريف آن است که انسان در زيان است، مگر آنکه به اعمال صالح روي آورد. کدام عمل صالح، عمر گران‌ماية انسان را بهايي در خور مي‌دهد؟ آن عمل، بايد ارزش بقا و ابديت داشته باشد و خداوند فرموده است که هر چه را نزد من به امانت بگذاريد، تا روز جزا براي شما نگه‌داري مي‌کنم. وقف، مال انسان را از خطر اتلاف مي‌رهاند و خدا را امين آن مي‌کند.  
+
 
در سورة مريم نيز، پيام مي‌دهد که اگر مي‌خواهيد عمر خود را تباه نکنيد، و از خود چيزي باقي بگذاريد، حاصل عمر و دسترنج خود را به خداوند بسپاريد: «و الباقياتُ الصّالحاتُ خيرٌ عند ربّک ثواباً و مَرَدّاً»  
+
پيام اين سورة شريف آن است که [[انسان]] در زيان است، مگر آنکه به اعمال صالح روي آورد. کدام عمل صالح، عمر گران‌ماية [[انسان]] را بهايي در خور مي‌دهد؟ آن عمل، بايد ارزش بقا و ابديت داشته باشد و [[خداوند]] فرموده است که هر چه را نزد من به امانت بگذاريد، تا روز جزا براي شما نگه‌داري مي‌کنم. [[وقف]]، مال [[انسان]] را از خطر اتلاف مي‌رهاند و [[خدا]] را [[امين]] آن مي‌کند.  
 +
 
 +
در [[سورة مريم]] نيز، پيام مي‌دهد که اگر مي‌خواهيد عمر خود را تباه نکنيد، و از خود چيزي باقي بگذاريد، حاصل عمر و دسترنج خود را به [[خداوند]] بسپاريد: «و الباقياتُ الصّالحاتُ خيرٌ عند ربّک ثواباً و مَرَدّاً»  
 
<ref>
 
<ref>
 
سوره مریم، آیه 76 .
 
سوره مریم، آیه 76 .
 
</ref>
 
</ref>
 
؛ ... و کارهاي شايستة ماندني، نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوش‌عاقبت‌ تر است.  
 
؛ ... و کارهاي شايستة ماندني، نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوش‌عاقبت‌ تر است.  
آيا، يکي از بهترين راه‌ها براي سپردن مال و جان خود به خداوند، وقف نيست؟ بدين ترتيب، آنچه به قيمت عمر)ارزشمندترين سرماية انسان» حاصل شده است، هدر نمي‌رود و اين شيوة مبارک، عمر آدمي را از گزند بيهودگي و اتلاف نجات مي‌دهد.  
+
 
خلاصه آنکه، مال به قيمت اتلاف عمر حاصل مي‌‌‌آيد و آنچه با چنين قيمت گزاف و هنگفتي فراهم مي‌شود شايسته است که جاودانه گردد؛ و براي جاودانگي مال راهي بهتر از وقف و انفاق وجود ندارد.
+
آيا، يکي از بهترين راه‌ها براي سپردن مال و جان خود به [[خداوند]]، [[وقف]] نيست؟ بدين ترتيب، آنچه به قيمت عمر)ارزشمندترين سرماية [[انسان]]» حاصل شده است، هدر نمي‌رود و اين شيوة مبارک، عمر آدمي را از گزند بيهودگي و اتلاف نجات مي‌دهد.  
==3. آزادگي==  
+
 
 +
خلاصه آنکه، مال به قيمت اتلاف عمر حاصل مي‌‌‌آيد و آنچه با چنين قيمت گزاف و هنگفتي فراهم مي‌شود شايسته است که جاودانه گردد؛ و براي جاودانگي مال راهي بهتر از [[وقف]] و [[انفاق]] وجود ندارد.
 +
==آزادگي==  
 
فقها، وقف را «تحبيس الأصل و إطلاق المنـفعه» دانسته‌اند  
 
فقها، وقف را «تحبيس الأصل و إطلاق المنـفعه» دانسته‌اند  
 
<ref>
 
<ref>
 
ر.ک:تحریر الوسیله، ج2، ص62 .  
 
ر.ک:تحریر الوسیله، ج2، ص62 .  
 
</ref>
 
</ref>
يعني حبس مال در جايي و آزاد گذاشتن انتفاع از آن براي عموم يا گروهي خاص. اين تعريف وقف، سخن از اباحة انتفاع از مال وقفي براي مردم مي‌گويد که لازمة آن، آزاد گذاشتن آن براي آنان است؛ اما به‌واقع کسي که مي‌خواهد مالش را آزاد کند و به مؤمنان بسپارد، نخست بايد خودش را از آن برهاند و آزاد گرداند. کسي که در بند مال خويش باشد، چگونه مي‌تواند آن را از خود جدا کند و در اختيار عموم قرار دهد؟! بنابراين وقف، راهي است براي آزادگي از هر آنچه انسان را در قيد و بند خود قرار مي‌دهد.  
+
 
آزادگي دو گونه است: گاهي بعد از کلمة آزادي، حرف اضافة «از» قرار مي‌گيرد و مثلاً مي‌گوييم: آزادي از هواهاي نفساني، يا آزادي از مقام، يا آزادي از مال. نوع دوم، آن است که بعد از کلمة «آزادي» حرف اضافة «در» مي‌آيد و مثلا مي‌گوييم: آزادي در بيان، يا آزادي در انديشه. آزادگي نوع اول، مقدم است بر هر گونه آزادگي ديگر. کسي که در بند مال و جاه باشد، آزادي‌‌هاي بيروني چه سودي براي او دارد؟ آزادي نوع دوم، بدون آزادي نوع اول، نه آزادي که وبال است و موجب خسارت‌هاي بيشتر.  
+
يعني حبس مال در جايي و آزاد گذاشتن انتفاع از آن براي عموم يا گروهي خاص. اين تعريف [[وقف]]، سخن از اباحة انتفاع از مال وقفي براي مردم مي‌گويد که لازمة آن، آزاد گذاشتن آن براي آنان است؛ اما به‌واقع کسي که مي‌خواهد مالش را آزاد کند و به مؤمنان بسپارد، نخست بايد خودش را از آن برهاند و آزاد گرداند. کسي که در بند مال خويش باشد، چگونه مي‌تواند آن را از خود جدا کند و در اختيار عموم قرار دهد؟! بنابراين [[وقف]]، راهي است براي آزادگي از هر آنچه [[انسان]] را در قيد و بند خود قرار مي‌دهد.  
وقف و هر گونه سخاوت مالي، زمينة «آزادگي  از ...» را فراهم مي‌کند و از اين طريق روح و روان آدمي را به مکرمت‌هاي اخلاقي مي‌آرايد. در تعقيبات نماز ظهر مي‌خوانيم: «خدايا به تو پناه مي‌برم از مالي که نفعي در آن نيست.» در ضرب‌المثل‌هاي عربي نيز آمده است: «خَيرُ مالِکَ ما نَفَعَکَ»؛ بهترين مال تو مالي است که به تو نفع دهد.  
+
 
بالاترين نفعي که از مال به انسان مي‌رسد، روحية آزادگي است و اين نفع، فقط در ايثار مال است نه در حب آن.  
+
آزادگي دو گونه است: گاهي بعد از کلمة آزادي، حرف اضافة «از» قرار مي‌گيرد و مثلاً مي‌گوييم: آزادي از هواهاي نفساني، يا آزادي از مقام، يا آزادي از مال. نوع دوم، آن است که بعد از کلمة «آزادي» حرف اضافة «در» مي‌آيد و مثلا مي‌گوييم: آزادي در بيان، يا آزادي در انديشه.  
وقف و انفاق و مانند آن بيشترين سود را از مال، نصيب صاحب آن مي‌کند؛ زيرا او را به درجه‌اي از وارستگي و آزادگي مي‌رساند که گاهي از راه جهاد و عبادت نيز ممکن نيست. خداوند کريم نيز در قرآن مجيد مي‌فرمايد: هر چه انفاق کنيد، سود آن به خودتان مي‌رسد؛ يعني در انفاق، آنکه سود مي‌کند، انفاق‌کننده است: «ما تُنْفِقوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأنْفُسِکُمْ»  
+
 
 +
آزادگي نوع اول، مقدم است بر هر گونه آزادگي ديگر. کسي که در بند مال و جاه باشد، آزادي‌‌هاي بيروني چه سودي براي او دارد؟ آزادي نوع دوم، بدون آزادي نوع اول، نه آزادي که وبال است و موجب خسارت‌هاي بيشتر.  
 +
 
 +
[[وقف]] و هر گونه سخاوت مالي، زمينة «آزادگي  از ...» را فراهم مي‌کند و از اين طريق روح و روان آدمي را به مکرمت‌هاي اخلاقي مي‌آرايد. در تعقيبات [[نماز ظهر]] مي‌خوانيم: «خدايا به تو پناه مي‌برم از مالي که نفعي در آن نيست.» در ضرب‌المثل‌هاي عربي نيز آمده است: «خَيرُ مالِکَ ما نَفَعَکَ»؛ بهترين مال تو مالي است که به تو نفع دهد.  
 +
 
 +
بالاترين نفعي که از مال به [[انسان]] مي‌رسد، روحية آزادگي است و اين نفع، فقط در ايثار مال است نه در حب آن.
 +
 +
[[وقف]] و [[انفاق]] و مانند آن بيشترين سود را از مال، نصيب صاحب آن مي‌کند؛ زيرا او را به درجه‌اي از وارستگي و آزادگي مي‌رساند که گاهي از راه [[جهاد]] و [[عبادت]] نيز ممکن نيست. [[خداوند]] کريم نيز در [[قرآن مجيد]] مي‌فرمايد: هر چه [[انفاق]] کنيد، سود آن به خودتان مي‌رسد؛ يعني در [[انفاق]]، آنکه [[سود]] مي‌کند، [[انفاق‌]] کننده است: «ما تُنْفِقوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأنْفُسِکُمْ»  
 
<ref>
 
<ref>
 
سورة بقره، آیة 272.  
 
سورة بقره، آیة 272.  
 
</ref>
 
</ref>
مفاد اين آيه غير از مفاد آياتي است که براي انفاق، پاداش بزرگ وعده داده‌اند   
+
 
 +
مفاد اين آيه غير از مفاد آياتي است که براي [[انفاق]]، پاداش بزرگ وعده داده‌اند   
 
<ref>
 
<ref>
 
مانند آیة 8، در سورة حدید .  
 
مانند آیة 8، در سورة حدید .  
 
</ref>
 
</ref>
اين آيه مي‌فرمايد: سود انفاق در خود آن است و البته پاداش بزرگي نيز در پي آن خواهد آمد.
+
اين آيه مي‌فرمايد: سود [[انفاق]] در خود آن است و البته پاداش بزرگي نيز در پي آن خواهد آمد.
فرق است بين آنچه پاداش و بازتابش، در آينده خواهد آمد، با آنچه خودش پاداش محسوب مي‌شود. آية 272 سورة بقره مي‌فرمايد: سخاوت‌مندي و انفاق، نخست براي شما سودمند است و سپس براي آنان که دريافت‌کننده‌اند. بنابراين در خود انفاق و وقف و مانند آنها فضيلتي است که نبايد از آن غافل بود. نگارنده اعتقاد دارد که بزرگ‌ترين سود انفاق براي منفق، وارستن او از وابستگي‌هاي حقير دنيوي است.  
+
 
 +
فرق است بين آنچه پاداش و بازتابش، در آينده خواهد آمد، با آنچه خودش پاداش محسوب مي‌شود.
 +
 +
آية 272 [[سورة بقره]] مي‌فرمايد: [[سخاوت‌]] مندي و [[انفاق]]، نخست براي شما سودمند است و سپس براي آنان که دريافت‌ کننده‌اند. بنابراين در خود [[انفاق]] و [[وقف]] و مانند آنها فضيلتي است که نبايد از آن غافل بود. نگارنده اعتقاد دارد که بزرگ‌ترين سود انفاق براي منفق، وارستن او از وابستگي‌هاي حقير دنيوي است.  
 +
 
 
در روايتي از رسول گرامي اسلام)ص»، تعريف متفاوتي از مال را مي‌بينيم. آن گرامي‌رسول)ص» مي‌فرمايند: مال واقعي آن است که براي آخرت خود مي‌فرستيد، نه آنچه براي وارثان خود باقي مي‌گذاريد  
 
در روايتي از رسول گرامي اسلام)ص»، تعريف متفاوتي از مال را مي‌بينيم. آن گرامي‌رسول)ص» مي‌فرمايند: مال واقعي آن است که براي آخرت خود مي‌فرستيد، نه آنچه براي وارثان خود باقي مي‌گذاريد  
 
<ref>
 
<ref>
 
منتخب میزان الحکمه، ص568 .  
 
منتخب میزان الحکمه، ص568 .  
 
</ref>
 
</ref>
اين سخن بدان معناست که مال واقعي و آنچه به‌حق متعلق به انسان است، همان دارايي‌ها و داشته‌هايي است که انسان را مقام مي‌دهد و براي او فضيلت مي‌آفريند، نه آنچه موجب سقوط آدمي است و زمينة رذيلت‌ها را فراهم مي‌کند.
+
 
==4. آينة کرامت==  
+
اين سخن بدان معناست که مال واقعي و آنچه به‌حق متعلق به [[انسان]] است، همان دارايي‌ها و داشته‌هايي است که [[انسان]] را مقام مي‌دهد و براي او فضيلت مي‌آفريند، نه آنچه موجب سقوط آدمي است و زمينة رذيلت‌ها را فراهم مي‌کند.
از منظر عرفان، نياز کريمان به گدايان بيشتر و زيباتر از نياز گدايان به کريمان است؛ زيرا آنچه نيازمند از انسان کريم مي‌گيرد مال است، اما انسان کريم از رهگذر کمک به نيازمندان به فضيلت کرامت دست مي‌يابد. بنابراين يکي از ديگري آب و نان مي‌گيرد و ديگري آبرو و ايمان؛ از اين روست که وقف و مانند آن بيش از آنکه نياز محتاجان را برآورد، به کريمان کمک مي‌کند که کرامت خود را به فعليت برسانند. به گفتة آيت الله حسن‌زادة آملي: «گدا خدا خدا کند، خدا گدا گدا کند»  
+
==آينة کرامت==  
 +
از منظر عرفان، نياز کريمان به گدايان بيشتر و زيباتر از نياز گدايان به کريمان است؛ زيرا آنچه نيازمند از [[انسان]] کريم مي‌گيرد مال است، اما [[انسان]] [[کريم]] از رهگذر کمک به نيازمندان به فضيلت کرامت دست مي‌يابد. بنابراين يکي از ديگري آب و نان مي‌گيرد و ديگري آبرو و [[ايمان]]؛ از اين روست که [[وقف]] و مانند آن بيش از آنکه نياز محتاجان را برآورد، به کريمان کمک مي‌کند که کرامت خود را به فعليت برسانند. به گفتة [[آيت الله حسن‌زادة آملي]]: «گدا [[خدا]] [[خدا]] کند، [[خدا]] گدا گدا کند»  
 
<ref>
 
<ref>
 
آیت الله حسن زاده آملی، دیوان اشعار، قافیة دال .  
 
آیت الله حسن زاده آملی، دیوان اشعار، قافیة دال .  
 
</ref>
 
</ref>
يعني: اگر گدا خدا را مي‌خواند تا به او نان و خانه و آب و سلامتي دهد، خدا نيز گدايان را فرامي‌خواند تا از طريق آنان، اسم مبارک «کريم»‌اش را در آينة وجود و فقر آنان بازبتاباند. شايد حافظ در بيت زير نظر به همين معنا داشته باشد که گفته‌ است:  
+
 
 +
يعني: اگر گدا [[خدا]] را مي‌خواند تا به او نان و خانه و آب و سلامتي دهد، [[خدا]] نيز گدايان را فرامي‌خواند تا از طريق آنان، اسم مبارک «کريم»‌اش را در آينة وجود و [[فقر]] آنان بازبتاباند. شايد [[حافظ]] در بيت زير نظر به همين معنا داشته باشد که گفته‌ است:  
 
   
 
   
ساية معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد  
+
ساية معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد / ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود  
ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود  
 
 
   
 
   
پديده‌‌هايي مانند وقف، براي انسان‌هاي کريم و بزرگوار اين زمينه را فراهم مي‌کند که درون‌مايه‌هاي انساني و عرفاني خود را آشکار کنند. وقف اگر وسيله‌اي براي پاسخگويي به نيازهاي عمومي جامعه است، راهي براي تميز انسان‌هاي بزرگ از مردم عادي نيز هست. در واقع کسي که مالش را مي‌بخشد و در اختيار عموم قرار مي‌دهد دو کار بزرگ کرده است: اولاً نيازي از نيازهاي جامعة ايماني را برآورده است؛ و ثانياً فضيلتي از فضايل بزرگ انساني را به منصة ظهور درآورده است. کار دوم اگر مهم‌‌تر از کار اول نباشد، کمتر از آن نيست.  
+
پديده‌‌هايي مانند [[وقف]]، براي [[انسان‌]]هاي [[کريم]] و بزرگوار اين زمينه را فراهم مي‌کند که درون‌مايه‌هاي [[انسان]]ي و [[عرفان]]ي خود را آشکار کنند. [[وقف]] اگر وسيله‌اي براي پاسخگويي به نيازهاي عمومي جامعه است، راهي براي تميز [[انسان‌]]هاي بزرگ از مردم عادي نيز هست. در واقع کسي که مالش را مي‌بخشد و در اختيار عموم قرار مي‌دهد دو کار بزرگ کرده است:  
بنابراين وقف، واقف را به درجة کرامت مي‌رساند و نردباني است براي عروج واقف به مقام کريمان. نردبان وقف، منتفعان از آن را نهايتاً به بام برخورداري از مواهب و نعمت‌هاي الهي رهمنون مي‌شود، اما واقف از همين نردبان به معراج کرامت و شرافت مي‌رسد که بسي والاتر و برتر از برخورداري از نعمت‌هاي مادي دنيا است.
+
 
==5. برهان اخلاص==  
+
اولاً نيازي از نيازهاي جامعة ايماني را برآورده است؛ و ثانياً فضيلتي از فضايل بزرگ انساني را به منصة ظهور درآورده است. کار دوم اگر مهم‌‌تر از کار اول نباشد، کمتر از آن نيست.  
کمتر عبادت و فضيلتي را مي‌توان نام برد که به اندازة وقف، مصون از ريا و آراسته به اخلاص باشد؛ زيرا ريا يعني به رؤيت رساندن عمل خود، اما واقف پس از وقف مالش از نظرها پنهان مي‌شود و معمولاً انتفاع از مال او در غياب او است؛ بدين رو وقف، برهاني قاطع در اخلاص واقف است؛ به‌ويژه آنکه وقف، موقوف به تمناي مستقيم کسي نيست. به عبارت ديگر، وقف بخششي است که منشأ آن استمداد مستقيم و درخواست زباني محتاجان و مراجعان نيست. واقف، بدون اينکه کسي از او کمکي بخواهد به او کمک کرده و دستش را گرفته است. به قول شاعر:  
+
 
 +
بنابراين [[وقف]]، واقف را به درجة کرامت مي‌رساند و نردباني است براي عروج واقف به مقام کريمان. نردبان [[وقف]]، منتفعان از آن را نهايتاً به بام برخورداري از مواهب و نعمت‌هاي الهي رهمنون مي‌شود، اما واقف از همين نردبان به معراج کرامت و شرافت مي‌رسد که بسي والاتر و برتر از برخورداري از نعمت‌هاي مادي دنيا است.
 +
==برهان اخلاص==  
 +
کمتر عبادت و فضيلتي را مي‌توان نام برد که به اندازة [[وقف]]، مصون از [[ريا]] و آراسته به اخلاص باشد؛ زيرا [[ريا]] يعني به رؤيت رساندن عمل خود، اما واقف پس از [[وقف]] مالش از نظرها پنهان مي‌شود و معمولاً انتفاع از مال او در غياب او است؛ بدين رو [[وقف]]، برهاني قاطع در اخلاص واقف است؛ به‌ويژه آنکه [[وقف]]، موقوف به تمناي مستقيم کسي نيست. به عبارت ديگر، [[وقف]] بخششي است که منشأ آن استمداد مستقيم و درخواست زباني محتاجان و مراجعان نيست.  
 +
 
 +
واقف، بدون اينکه کسي از او کمکي بخواهد به او کمک کرده و دستش را گرفته است. به قول شاعر:  
 
   
 
   
ندهد فرصت ابراز تمنّا به گدا  
+
ندهد فرصت ابراز تمنّا به گدا / گوش اين طايفه آواز گدا نشنيده است  
گوش اين طايفه آواز گدا نشنيده است  
 
 
   
 
   
در روايات بسياري، بخشندگان ناپيدا تکريم و تحسين شده‌اند. امامان معصوم )عليه اسلام» در فضيلت خود گفته‌اند: ما اهل بيت پيامبر )صلي الله عليه و آله وسلم» منتظر نمي‌مانيم تا کسي از ما درخواستي کند و سپس اجابتش کنيم. در دعاهاي رجبيه نيز مي‌خوانيم: «يا مَن يُعطي من سأله و من لم يسأله و من لم يعرفه»
+
در روايات بسياري، بخشندگان ناپيدا تکريم و تحسين شده‌اند. امامان معصوم عليه اسلام» در فضيلت خود گفته‌اند: ما اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم» منتظر نمي‌ مانيم تا کسي از ما درخواستي کند و سپس اجابتش کنيم. در دعاهاي رجبيه نيز مي‌خوانيم: «يا مَن يُعطي من سأله و من لم يسأله و من لم يعرفه»
 
<ref>
 
<ref>
 
مفاتیح الحِنان، تعقیبات ماه رجب.  
 
مفاتیح الحِنان، تعقیبات ماه رجب.  
 
</ref>
 
</ref>
واقف نيز به کساني کمک مي‌کند که از او درخواستي نکرده‌اند و اصلاً او را نمي‌شناسند؛ و اين، بالاترين و قوي‌ترين برهان اخلاص است.
+
 
6. باران تزکيه  
+
واقف نيز به کساني کمک مي‌کند که از او درخواستي نکرده‌اند و اصلاً او را نمي‌ شناسند؛ و اين، بالاترين و قوي‌ترين برهان [[اخلاص]] است.
مرحوم علامه طباطبايي )رضوان الله عليه» در ذيل آية «خُذ من أموالهم صدقةً تُطَهِّرُهم وتُزکّيهم بها...»؛  
+
==باران تزکيه==
 +
مرحوم [[علامه طباطبايي]] رضوان الله عليه  در ذيل آية «خُذ من أموالهم صدقةً تُطَهِّرُهم وتُزکّيهم بها...»؛  
 
<ref>
 
<ref>
 
سورة توبه، آیة 103 .  
 
سورة توبه، آیة 103 .  
 
</ref>
 
</ref>
)از اموال مؤمنان صدقات را بگير که آنان را [از پليدي و ناپاکي] پاکيزه مي‌گرداني» مي‌نويسد:   
+
 
«تطهير يعني ازالة اَوساخ از يک چيز تا وجود آن صاف گردد و براي نشو و نما و ظهور آثار و برکات، مستعد و مهيا گردد؛ و تزکيه عبارت است از رشد دادن و اعطاي رشد به آن به وسيلة لحوق خيرات و ظهور برکات؛ همانند درختي که قطع زوايد از فروع و شاخه‌هاي آن باعث زيادي در حسن و نمو آن و نيکويي ميوه‌هايش مي‌شود؛ از اين رو، جمع بين تطهير و تزکيه در آيه از تعابير لطيف است»  
+
از اموال مؤمنان صدقات را بگير که آنان را [از پليدي و ناپاکي] پاکيزه مي‌گرداني» مي‌نويسد:   
 +
«تطهير يعني ازالة اَوساخ از يک چيز تا وجود آن صاف گردد و براي نشو و نما و ظهور آثار و برکات، مستعد و مهيا گردد؛ و تزکيه عبارت است از رشد دادن و اعطاي رشد به آن به وسيلة لحوق خيرات و ظهور برکات؛ همانند درختي که قطع زوايد از فروع و شاخه‌هاي آن باعث زيادي در حسن و نمو آن و نيکويي ميوه‌هايش مي‌شود؛ از اين رو، جمع بين [[تطهير]] و [[تزکيه]] در آيه از تعابير لطيف است»  
 
<ref>
 
<ref>
 
المیزان، ج9، ص377 .  
 
المیزان، ج9، ص377 .  
 
</ref>  
 
</ref>  
بنا بر روايت نبوي )صلي الله عليه و آله و سلم»: «بهترين ميراث آدمي سه چيز است: فرزند شايسته‌اي که دعاگوي او باشد؛ صدقة جاري و پايداري)وقف» که پاداش آن بدو رسد؛ و دانشي که پس از او بدان عمل شود»  
+
 
 +
بنا بر روايت نبوي صلي الله عليه و آله و سلم: «بهترين ميراث آدمي سه چيز است: فرزند شايسته‌اي که دعاگوي او باشد؛ [[صدقة جاري]] و پايداري(وقف)» که پاداش آن بدو رسد؛ و دانشي که پس از او بدان عمل شود»  
 
<ref>
 
<ref>
نص حدیث: «إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلاّمن ثلاث: صدقة جاریة أو علم ینتفع به أو ولد صالح یدعوله بخیر.» صاحب جامع الشتاب می نویسد: «علما می گویند صدقة جاریه، وقف است. وشهید اول در درس، وقف را همان صدقة جاریه دانسته است». .
+
نص حدیث: «إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلاّمن ثلاث: صدقة جاریة أو علم ینتفع به أو ولد صالح یدعوله بخیر.» صاحب جامع الشتاب می نویسد: «علما می گویند صدقة جاریه، وقف است. وشهید اول در درس، وقف را همان صدقة جاریه دانسته است».
 
</ref>
 
</ref>
  
بنابراين، انفاق و صدقه و وقف که در روايات جزء باقيات صالحات و صدقات جاريه خوانده شده است، موجب تزکية جان و روح آدمي است. کمک به هم‌نوع، دادن قرض‌الحسنه، همکاري با دوستان، کمک به فقرا، دست‌گيري از يتيم، انفاق و تعاون و امور خيري از اين دست، بيش از هر رياضت و عبادتي روح را پاکيزه مي‌کند و افاضات را جايگزين اضافات مي‌گرداند.
+
بنابراين، [[انفاق]] و [[صدقه]] و [[وقف]] که در روايات جزء [[باقيات صالحات]] و [[صدقات جاريه]] خوانده شده است، موجب [[تزکية]] جان و [[روح]] آدمي است. کمک به [[هم‌نوع]]، دادن [[قرض‌الحسنه]]، همکاري با دوستان، کمک به فقرا، دست‌گيري از [[يتيم]]، [[انفاق]] و [[تعاون]] و امور خيري از اين دست، بيش از هر رياضت و عبادتي روح را پاکيزه مي‌کند و افاضات را جايگزين اضافات مي‌گرداند.
به سخن ديگر، از آية مذکور و روايات ذيل آن چنين برمي‌آيد که وقف يکي از بهترين را‌ه‌ها براي تزکية نفس و پاک‌سازي دروني است؛ به دو جهت: هم به دليل رياضتي که در انقطاع از مال است و هم به دليل شکوفايي و رشدي که حذف اضافات مالي و دنيايي براي انسان پديد مي‌آورد. تزکيه در لغت يعني رويش و شکوفايي. صدقه و وقف، ضمن حذف زوايد و حرس علف‌هاي هرز، زمينة رشد روحي انسان را فراهم مي‌کند و بدين ترتيب، از رهگذر تصفية درون و پاک‌سازي روحاني، زمينة شکوفايي جان آدمي فراهم مي‌شود.
+
 
شگفت آن است که وقف، افزون بر تزکية واقف، جامعه را نيز تهذيب مي‌کند؛ زيرا وقتي سنت وقف در جامعه‌اي رايج و دارج شد، به نوعي همة مردم به بخشندگي و نوع‌دوستي و سخاوتمندي تشويق مي‌شوند. به‌واقع وقف، دعوت علني و عمومي از مردم براي نوع‌دوستي و مهرباني با يکديگر است. از امام صادق )عليه السلام» نقل است که مردم را با اعمالتان به خير و نيکي دعوت کنيد: «کونوا دُعاةَ النّاس بأعمالکم و لا تکونوا دُعاةً بألسنتکم»  
+
به سخن ديگر، از آية مذکور و روايات ذيل آن چنين برمي‌آيد که [[وقف]] يکي از بهترين را‌ه‌ها براي [[تزکية نفس]] و پاک‌سازي دروني است؛ به دو جهت: هم به دليل رياضتي که در انقطاع از مال است و هم به دليل شکوفايي و رشدي که حذف اضافات مالي و دنيايي براي [[انسان]] پديد مي‌آورد. [[تزکيه]] در لغت يعني رويش و شکوفايي. [[صدقه]] و [[وقف]]، ضمن حذف زوايد و حرس علف‌هاي هرز، زمينة رشد روحي [[انسان]] را فراهم مي‌کند و بدين ترتيب، از رهگذر تصفية درون و پاک‌سازي روحاني، زمينة شکوفايي جان آدمي فراهم مي‌شود.
 +
 
 +
شگفت آن است که [[وقف]]، افزون بر [[تزکية]] واقف، جامعه را نيز [[تهذيب]] مي‌کند؛ زيرا وقتي سنت [[وقف]] در جامعه‌اي رايج و دارج شد، به نوعي همة مردم به بخشندگي و [[نوع‌دوستي]] و سخاوتمندي تشويق مي‌شوند. به‌واقع [[وقف]]، دعوت علني و عمومي از مردم براي [[نوع‌دوستي]] و مهرباني با يکديگر است. از [[امام صادق عليه السلام]]  نقل است که مردم را با اعمالتان به خير و نيکي دعوت کنيد: «کونوا دُعاةَ النّاس بأعمالکم و لا تکونوا دُعاةً بألسنتکم»  
 
<ref>
 
<ref>
 
سفینة البحار، ج2، ص78  .  
 
سفینة البحار، ج2، ص78  .  
 
</ref>
 
</ref>
 +
 
بنابراين حضور واقف در ميان مردم دعوت‌نامة زندة الهي است براي تشويق مردم و مؤمنان به خير و نيکي.
 
بنابراين حضور واقف در ميان مردم دعوت‌نامة زندة الهي است براي تشويق مردم و مؤمنان به خير و نيکي.
  

نسخهٔ ‏۵ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۱۲:۴۶

رضا بابایی

چکيده

وقف بيش و پيش از آنکه خير و فايده‌اي براي ديگران داشته باشد، واقف را دگرگون و مستعد دريافت‌هاي معنوي مي‌ کند؛ زيرا جان او را از وابستگي مي‌رهاند و باران تزکيه و وارستگي را بر سر او جاري مي‌کند. همچنين، سرماية او را که به قيمت صرف عمر به‏ دست آورده است جاودانه مي‌کند و روح آزادگي را در او مي‌دمد. بدين رو وقف در کنار هزاران فايدة مادي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و علمي براي همة طبقات جامعه، آثار فراواني بر ميزان معنويت و زيست اخلاقي جامعه دارد. اين تأثير، مستقيم و از لحظة نيت واقف شروع مي‌شود و تا ظهور ثمرات عيني وقف ادامه دارد.

کليدواژه

وقف و اخلاق، وقف و عرفان، فوائد معنوي وقف.

مقدمه

وقف چندين سو و جنبه دارد: از طرفي يکي از تکيه‌گا‌ه‌هاي اقتصاد ديني و از سرچشمه‌هاي زيست معنوي براي جامعة پويا و رو به پيشرفت است. از سوي ديگر، راهي براي حفظ اموال و سرمايه‌هاي جاري يا راکد است؛ زيرا وقف، سرماية واقف را زير چتر حمايت‌ الهي قرار مي‌دهد و انگيزه‌هاي بيشتري را براي حفظ و صيانت از او پديد مي‌آورد.

به تعبير ديگر، وقف راهي است براي تبديل سرماية شخصي به سرماية عمومي که بدين ترتيب، همة آحاد جامعة ديني ـ ضمن استفادة بهينة از آن ـ موظف به حفظ و حراست از آن مي‌شوند و اين فعاليت شکوهمند در ساختار «توليت» جامة عمل مي‌پوشد.

نگاه تاريخي و پديدارشناختي به وقف نظرگاه ديگري است که برخي از وقف‌ پژوهان را جذب خود کرده است و از اين رهگذر، آثار گرانقدري پديد آورده‌اند. در اين نگاه، ترازوي تاريخ خبر از گوهري سنگين و ارزنده به نام وقف مي‌دهد که منشأ بسياري از تحولات فرهنگي و شکل گيري ساختارهاي سرنوشت‌ساز است.

نگاه ها و پنجره هاي ديگري نيز براي وقف‌شناسي وجود دارد که بيش ‌و کم مطمح نظر محققان و وقف‌پژوهان بوده است. نوشتار حاضر مي‌کوشد وقف را از منظر اخلاقي بنگرد و پيامدهاي روحي و معنوي آن را بازگويد. اين منظر نيز هماره پيش ديد جامعة ديني و مسلمانان بوده است و اين نوشتار، معرفي زاوية نو يا بديعي را بر ذمّه ندارد، اما نگارنده معتقد است که به اندازة اهميت اين منظر و به قدر اهتمام قرآن و روايات بر اين دامنه، از اين پنجرة دلگشا به وقف نگاه نشده است، بلکه بيشترْ امواج بيروني وقف، نظرها را به خود جلب کرده است. به سخن ديگر، وقف، دو گونه موج پديد مي‌آورد:

يک. امواج طولي يا بيروني؛

دو. امواج عمقي يا دروني.

نوشتار حاضر مدعي است که آثار اخلاقي و معنوي وقف براي واقف و هم‌زيستان او بسيار ارزنده‌تر از پيامدهاي اقتصادي يا اجتماعي آن است؛ اگر چه کمتر به چشم مي‌آيد و کمتر از آن سخن مي‌رود. آنچه در پي مي‌آيد، بررسي زيرساخت‌هاي اخلاقي وقف بر پاية آموزه‌هاي قرآني و روايي است. همچنين به مدد عقلانيت ديني و تجربه‌هاي بشري مي‌توان بسياري از فوايد معنوي و اخلاقي وقف را شناسايي و ثبت کرد که در اين نوشتار پاره‌اي از آنها يادآوري و بررسي مي‌شود. دعوي نگارنده آن است که وقف بيش از آثار بيروني و فوايد اقتصادي براي جامعه، آثار دروني و اخلاقي براي واقف و همرهان او دارد و آنان را چنان برمي‌کشد که شايد سخت‌ترين رياضت‌ها و طولاني‌ترين عبادت‌ها چنين اثري نداشته باشند.

نيز جاي يادآوري است که وقف از منظر اخلاق و عرفان، ما را با يکي از زيباترين رفتارهاي انساني در مبارزه با رذايل اخلاقي آشنا مي‌کند. اين منظر مي‌آموزد که بيشترين سود و فايدة وقف نصيب واقف مي‌شود؛ زيرا مال او را تطهير و جان او را شايستة لقا مي‌کند.

اميد است که جستار حاضر قطره‌اي زلال بر درياي معنويت‌گرايي و اخلاق‌محوري مسلمانان بيفزايد؛ بعون الله تعالي.

افق وقف در منازل عرفاني

وقف در مقامات و حالات عرفاني «فتح» محسوب مي‌شود؛ يعني «گشايش مقام قلب و ظهور صفاي دل» [۱] ؛ زيرا مال، موجد قبض است و رهايي از آن، منشأ فتح و سبک‌ بالي روح. نزد عارفان، «نعمت، آن نعمت بود که به منعم دليل بود» [۲]

آنان واقف را وسيله‌اي براي بسط نعم الهي مي‌دانستند و وقف را راهي براي تقرب به الله مي‌ديدند. نزد عارفان شکر نعمت از نفس نعمت بهتر و ارزنده‌‌تر است؛ زيرا نعمت، کسي را به خود نزديک نمي‌کند؛ اما شکر آن، موجب تقرب است:

شکرْ جانِ نعمت و نعمتْ چو پوست / زان‏که شکر آرد تو را تا کوي دوست [۳]

همين مقام و اثر را وقف نيز دارد؛ زيرا وقف نيز مانند شکر، تقرب‌زا و قرب‌آفرين است؛ بر خلاف نفس نعمت که خداوند آن را از دوست و دشمن خود دريغ نکرده و داشتن آن را مقام معنوي قرار نداده است:

اي کريمي که از خزانة غيب / گبر و ترسا وظيفه‌خور داري

دوستان را کجا کني محروم / تو که با دشمنان نظر داري؟! [۴]

خداوند بزرگ چنان است که «باران رحمت بي‌حسابش همه را رسيده وخوان نعمت بي‌دريغش همه جا کشيده. پردة ناموس بندگان را به گناه فاحش ندرد و وظيفة روزي‌خواران را به‌خطاي منکر نبرد» [۵] خدايي که نعمتش را از هيچ جنبده‌اي دريغ ندارد و مرغ هوا و ماهي دريا را نصيب مي‌رساند، براي نعمت‌هاي بي‌کرانش روح و جاني قرار داده و آن را فقط نصيب شاکران و منفقان کرده است. نعمت نشان رحمانيت خدا است، اما توفيق شکر و انفاق، ظهور اسم رحيم او است. وقف، مانند شکر، نعمت را روحمند و موجب تقرب مي‌کند.

عارفان، وقف را فقط از آن رو که راهگشا و دستگير بندگان خداست گرامي نمي‌داشتند، بلکه آن را بها و بهانه‌اي براي نزديکي بيشتر به مقام قرب نيز مي‌دانستند؛ و از همين رو استفاده از موقوفات را به شرايط بسياري موقوف مي‌کردند تا راه خير باز ماند و انگيزة خير افزون گردد. شيخ شهاب الدين سهروردي، صاحب عوارف، پس از ذکر نکاتي‌ چند دربارة وقف، شرايط آن را مي‌شمارد و از جمله مي‌گويد:

و شرط آن است که آن کس که در خانقاه ساکن باشد، اگر روزگار به طاعات و عبادات به‌سر تواند برد، شايد که از محصول موقوفات خانقاه چيزي تناول کند به سبب طعام و لباس، اما اگر به کاهلي و بطالت مشغول باشد، جايز نباشد از مال خانقاه چيزي بدو دادن [۶] بنابراين عارفان به دو انگيزه وقف را دوست مي‌داشتند:

نخست به دليل تأثير آن بر قطع علايق مادي و تمهيد وارستگي؛ و دوم به انگيزة خدمت به خلق که آن را از عبادت خالق جا نمي‌دانستند. سعدي که خود از پروردگان نظاميه‌ها [۷] بود و نيک مي‌دانست که وقف چه نقش مهمي در تأسيس مراکز علمي و عرفاني دارد، مي‌گفت:

عبادت به جز خدمت خلق نيست / به تسبيح و سجاده و دلق نيست [۸]

اين نگره که خدمت به مؤمنان تعميق ايمان و توسعة جان آدمي است، آنان را به وقف اموال خود مي‌خواند؛ چنان‌که در شرح حال بسياري از آنان، مانند شيخ عبدالوحد سياري )قرن چهارم هـ» آمده است که سرا و کاشانة خود را وقف کرد [۹]

برخي از آنان علاوه بر خانه‌هاي خويش، حاصل دست‌رنج خود را نيز وقف سالکان مي‌کردند و گاه مريدان را نيز به وقف دارايي‌هاي خويش توصيه مي‌ فرمودند [۱۰] وقف از منظر خدمت به خلق تلائم بسياري با ماهيت عرفان و تصوف دارد؛ زيرا آنان راه خود را «مقدم داشتن ديگران بر خود» تعريف مي‌کردند و آن را «ايثار» مي‌ناميدند. منزل ايثار که از منازل سايرين و از مقامات عارفان است، مقتضي تقدم ديگران بر خود است. اين تقدم هنگامي عينيت مي‌يابد که سالک خانة خود را سراي همراهان کند و مال خود را سرماية ياران. ابن بطوطه، در سفرنامة مشهورش، ضمن شرح سفر خود به بخارا و اقامت در خانقاه مي‌گويد: «سيف الدين باخرزي، از بزرگان اوليا بود و خانقاهي که منزل ما در آن بود به او منسوب است. اين خانقاه بزرگ اوقاف بسيار دارد که به مصرف اطعام مسافرين مي‌رسد» [۱۱]

شهاب الدين سهروردي نيز مي‌نويسد: «اين طايفه، اختيار خانقاه از بهر اين سبب کردند تا مسافران و غريبان که در شهرها روند و آشنايي و قرابتي ندارند به نزديک ايشان مقيم شوند تا از رنج راه و غناي سفر بياسايند» [۱۲]

پيوند سنت وقف با حوزة عرفان و تصوف اسلامي، با تخصيص موقوفات به رباط‌ها آغاز شد و قرن‌ها دوام يافت. وقف، عمده‌ترين پشتوانة اقتصادي براي مراکز عبادي و رياضت‌خانه‌ها بود. حتي تنوع و گسترش موقوفات اين امکان را فراهم ‌ساخت که خانقاه‌ها و تکيه‌ها و زاويه‌هاي آبرومند و ماندگار ساخته شود و گروه‌‌هايي از اهل دل، ساعاتي از روز و شب خود را در کمال آسودگي در آنها بگذرانند. نقش مراکز تصوف اسلامي در گسترش و ارائة خدمات علمي و فرهنگي به اهل دانش قابل انکار نيست و بدين رو وقف که پشتوانة مادي و معنوي اين مراکز بود، تأثير بسيار مهمي بر روند توسعة علمي و فرهنگي ممالک اسلامي داشت [۱۳]

حملة مغول به ايران در قرن هفتم هجري قمري نگراني از وضعيت موجود را گسترش داد و چنان وضعي به وجود آورد که بيم زوال تمدن اسلامي مي‌رفت. شايد يکي از عوامل مهم و کم‌نظير در بازسازي کشور و بازپروري روحية مردمان، سنت وقف بود. تاريخ‌ پژوهان، تصوف اسلامي و مراکز ديني آن را که همگي از حسنات وقف بودند عاملي مهم در بازگشت اميد به مردم مي‌دانند. وقف در دوره‌اي از حيات تمدن اسلامي نقش مُحيي را بر عهده گرفت و به‌حتم وام گراني بر ذمة فرهنگ و تمدن ديني دارد. وقف ابتدا به مراکز علمي و عبادي مانند خانقا‌ه‌ها و بناهاي شبيه به آنها رونق داد و سپس حسينيه‌ها و تکاياي مذهبي را مدد رساند و احداث يا احياي آنها را بر عهده گرفت. همزمان خدمات عمومي را رايگان يا ارزان کرد و چرخة زندگي را به حرکت درآورد. بدين رو وقف در تيره‌ترين دوران تاريخ اين سرزمين، همچون نشانة اميد و حيات و پرچم عزم و نشاط حضور داشت و راه ‌گشود. اين نقش والا و ماندگار همچنان بر دوش وقف سنگيني مي‌کند و بر متوليان و مؤمنان است که اين راه مقدس را لايروبي کنند و بستر جامعه را براي جريان آن هموار سازند.

بهاي عمر

مال به قيمت اتلاف عمر حاصل مي‌‌‌آيد؛ و آنچه با چنين قيمت گزاف و هنگفتي فراهم مي‌شود، شايسته است که جاودانه گردد؛ و براي جاودانگي مال راهي بهتر از وقف و انفاق)باقيات صالحات» وجود ندارد. اين حقيقت را قرآن به زبان‌ها و بيان‌هاي مختلف گفته است و گزارش مختصري از آن به اين شرح است:

قرآن کريم، محبان مال را سرزنش مي‌کند و عاقبت آنان را پشيماني مي‌داند: «وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً»؛ [۱۴]

و مال را دوست مي‌داريد دوست‌داشتني بسيار.

حب مال، چه عوارض و آثاري دارد که خداوند متعال در چندين آية قرآن آن را شماتت مي‌کند و ناسزاوار مي‌شمارد؟

مال و دارايي، به قيمت صرف عمر به دست مي‌آيد. بنابراين وقتي عمر خود را صرف ثروت‌اندوزي و سرمايه‌داري مي‌کنيم، با قيمتي گزاف حاصلي ‌اندک به کف آورده‌ايم. به سخن ديگر، ما ارزشمندترين و مقدس‌ترين دارايي خود را مي‌‌دهيم تا ثروت و سرمايه به دست آوريم. آيا در اين معامله، تصور سود وجود دارد؟ به قول حافظ:

صرف شد عمر گران‌مايه به معشوقه و مي / تا از آنم چه به پيش آيد، از اينم چه شود

فزون‌خواهي و تکاثر مال زيان‌هاي ديگري نيز دارد که شايد کمترين آنها اتلاف عمر باشد. به عبارت ديگر، آنکه عمر خود را مي‌دهد تا درهم و دينار بيندوزد، کمترين زياني که مي‌کند هدر دادن عمر و ثانيه‌هاي ارزشمند آن است. زيان بزرگ‌تر، راه دادن فساد و تباهي به خانة روح و ايمان است. در روايات فراواني حب مال و ثروت‌اندوزي مفرِط، دشمن ايمان و آخرت انسان شمرده شده که به معناي تباهي ابدي و سياهي جان است. از امام علي )عليه السلام» نقل است: «المالُ وَبالٌ عَلي صاحِبِه إلّا ما قُدِّم»؛ [۱۵]

مال وبالي بر گردن صاحب آن است؛ مگر آنچه پيش فرستاده شود.

امام )عليه السلام» مال را تباهي آينده دانسته، مي‌فرمايد: آنچه امروز را تباه مي‌کند، آينده را هم سياه مي‌کند. [۱۶]

از اين‌گونه روايات در مذمت مال‌اندوزي بسيار است و البته رواياتي نيز وجود دارد که نفس مال‌ داري و زندگي آسوده را تحسين مي‌کنند؛ از جمله روايت مشهوري که از پيامبر )صلي عليه و آله و سلم» نقل است و در آن فرموده‌اند: «نيکوست مال صالح در دست مرد صالح» [۱۷] اين روايت را مولوي، اين‌گونه منظوم و ممثل کرده است:

مال را کـز بهـر دين باشي حَمول / نِعـم مـالٌ صالحٌ خواند آن رسول

آب در کشتي هلاک کشتي است / آب اندر زير کشتي پُشتي است

چون که مال و ملک را از دل براند / زان سليمان خويش جز مسکين نخواند

چيست دنيا از خدا غافل بُدن / نه قماش و خانه و فرزند و زن [۱۸]

يعني همچنان‌که آب در بيرون کشتي نجات کشتي است، اما در درون آن موجب هلاکت است، مال هم تا وقتي که به درون قلب انسان نفوذ نکرده، بهرة الهي است؛ وگرنه دام شيطاني است. در روايت مشابهي، پيامبر گرامي اسلام )صلي عليه آله وسلم» غنا و مالداري را بهترين کمک به تقوا دانسته‌اند؛ يعني فقر و نياز نه تنها لازمة تقوا نيست، بلکه بي‌نيازي و برخورداري، تقواپيشگي را آسان‌تر مي‌کند. در عبارت پيامبر گرامي)ص»، از غنا به «نِعم ‌العونُ علي التقوي» ياد شده است: «نعم العون علي تقوي الله الغني» [۱۹] ؛ بهترين يارِ تقواي الهي، بي‌نيازي است.

با وجود اين، انکار نمي‌ توان کرد که در روايات بسياري، مردم از زياده‌خواهي و مال‌اندوزي نهي شده‌اند و زهد و پارسايي توصيه شده است. به عبارت ديگر، روايات ديني و فرهنگ اسلامي، در مجموع، مال‌اندوزي و جمع‌آوري ثروت فراوان را چندان توصيه نکرده‌اند و افراط در تجميع مال را قبيح دانسته‌اند.

از طرف ديگر، انسان چاره‌اي جز کار و تلاش ندارد. رواياتي هم که کوشش براي کسب مال را تشويق کرده‌اند اندک نيست [۲۰] بنابراين هم کسب مال تشويق شده است و هم بيزاري از آن! جمع ميان اين دو حالت چگونه ممکن است؟ چرا مؤمنان هم به کسب‌وکار توصيه شده‌اند و هم به کناره‌گيري از مال‌اندوزي و جمع‌آوري ثروت؟ آيا راهي براي جمع اين توصيه‌هاي به‌ ظاهر متضاد وجود دارد؟

شايد جمع آن توصيه‌ها که به نظر ناهمگون و ناسازگار مي‌آيند دشوار نباشد؛ زيرا از راه‌هاي بسياري مي‌توان کسب مال را وسيله‌اي براي تقرّب و آخرت‌ گرايي کرد، که از آن جمله است راهکار «وقف» و مانند آن، که به‌نيکي از عهدة جمع مال و مآل‌انديشي برمي‌آيند. اين راهکارها، مبنايي قرآني و اخلاقي نيز دارند. به اين شرح:

در قرآن مجيد، خداوند مي‌فرمايد: «ما عِنْدَکُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أجْرَهُمْ بِأحْسَنِ ما کانوا يَعْمَلونَ» [۲۱] ؛ يعني: آنچه نزد شماست پايان مي‌پذيرد و آنچه نزد اوست، باقي است؛ و قطعاً ما صابران را به بهتر از آنچه مي‌کردند پاداش خواهيم داد.

در اين آيه خداوند مي‌فرمايد: آنچه شما به کف مي‌آوريد دوام و بقايي ندارد. بنابراين چرا عمري را که ارزش آن بيرون از حساب است صرف متاعي کنيم که دوامي ندارد؟ آيا هيچ عاقلي، بي‌نهايت را در پاي امور محدود و حقير مي‌ريزد؟!

وقف راهي است که بي‌نهايت را به بي‌نهايت وصل کند. راهي است براي اينکه قيمت عمر خود را بگيريم و به اندازة آنچه داده‌ايم نصيب بريم. وقف، کار و عمر انسان را ضايع نمي‌‌کند و بابت صرف عمر که ارزش بي‌نهايت دارد سود ابدي مي‌دهد.

فضيلت‌هايي همچون وقف و انفاق، ارزش مال را تا حد ارزش عمر انسان بالا مي‌برد.

کسي که بخشي از مال خود را نزد خدا باقي مي‌گذارد، به ارزش والاي عمر خود احترام گذاشته است. مال را از هر راهي که بيندوزيم، هزينه‌اي گزاف بابت آن داده‌ايم که همان عمر و سلامتي و فرصت‌هاي اندک زندگي است. بابت اين هزينة گزاف هر چه به دست آوريم زيان کرده‌ايم؛ مگر آنکه بخشي از آن را نزد خدا به امانت بگذاريم و ايمان داشته باشيم که «ما عند الله باقٍ». به سخن ديگر، وقف راهي است براي فرار از زيان و خسران ابدي. وقف مصداق عمل صالحي است که سورة عصر از آن سخن مي‌گويد و آن را موجب ايمني انسان از خسران مي‌شمرد: «وَ الْعَصْرِ. إِنَّ الإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» [۲۲]

پيام اين سورة شريف آن است که انسان در زيان است، مگر آنکه به اعمال صالح روي آورد. کدام عمل صالح، عمر گران‌ماية انسان را بهايي در خور مي‌دهد؟ آن عمل، بايد ارزش بقا و ابديت داشته باشد و خداوند فرموده است که هر چه را نزد من به امانت بگذاريد، تا روز جزا براي شما نگه‌داري مي‌کنم. وقف، مال انسان را از خطر اتلاف مي‌رهاند و خدا را امين آن مي‌کند.

در سورة مريم نيز، پيام مي‌دهد که اگر مي‌خواهيد عمر خود را تباه نکنيد، و از خود چيزي باقي بگذاريد، حاصل عمر و دسترنج خود را به خداوند بسپاريد: «و الباقياتُ الصّالحاتُ خيرٌ عند ربّک ثواباً و مَرَدّاً» [۲۳] ؛ ... و کارهاي شايستة ماندني، نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوش‌عاقبت‌ تر است.

آيا، يکي از بهترين راه‌ها براي سپردن مال و جان خود به خداوند، وقف نيست؟ بدين ترتيب، آنچه به قيمت عمر)ارزشمندترين سرماية انسان» حاصل شده است، هدر نمي‌رود و اين شيوة مبارک، عمر آدمي را از گزند بيهودگي و اتلاف نجات مي‌دهد.

خلاصه آنکه، مال به قيمت اتلاف عمر حاصل مي‌‌‌آيد و آنچه با چنين قيمت گزاف و هنگفتي فراهم مي‌شود شايسته است که جاودانه گردد؛ و براي جاودانگي مال راهي بهتر از وقف و انفاق وجود ندارد.

آزادگي

فقها، وقف را «تحبيس الأصل و إطلاق المنـفعه» دانسته‌اند [۲۴]

يعني حبس مال در جايي و آزاد گذاشتن انتفاع از آن براي عموم يا گروهي خاص. اين تعريف وقف، سخن از اباحة انتفاع از مال وقفي براي مردم مي‌گويد که لازمة آن، آزاد گذاشتن آن براي آنان است؛ اما به‌واقع کسي که مي‌خواهد مالش را آزاد کند و به مؤمنان بسپارد، نخست بايد خودش را از آن برهاند و آزاد گرداند. کسي که در بند مال خويش باشد، چگونه مي‌تواند آن را از خود جدا کند و در اختيار عموم قرار دهد؟! بنابراين وقف، راهي است براي آزادگي از هر آنچه انسان را در قيد و بند خود قرار مي‌دهد.

آزادگي دو گونه است: گاهي بعد از کلمة آزادي، حرف اضافة «از» قرار مي‌گيرد و مثلاً مي‌گوييم: آزادي از هواهاي نفساني، يا آزادي از مقام، يا آزادي از مال. نوع دوم، آن است که بعد از کلمة «آزادي» حرف اضافة «در» مي‌آيد و مثلا مي‌گوييم: آزادي در بيان، يا آزادي در انديشه.

آزادگي نوع اول، مقدم است بر هر گونه آزادگي ديگر. کسي که در بند مال و جاه باشد، آزادي‌‌هاي بيروني چه سودي براي او دارد؟ آزادي نوع دوم، بدون آزادي نوع اول، نه آزادي که وبال است و موجب خسارت‌هاي بيشتر.

وقف و هر گونه سخاوت مالي، زمينة «آزادگي از ...» را فراهم مي‌کند و از اين طريق روح و روان آدمي را به مکرمت‌هاي اخلاقي مي‌آرايد. در تعقيبات نماز ظهر مي‌خوانيم: «خدايا به تو پناه مي‌برم از مالي که نفعي در آن نيست.» در ضرب‌المثل‌هاي عربي نيز آمده است: «خَيرُ مالِکَ ما نَفَعَکَ»؛ بهترين مال تو مالي است که به تو نفع دهد.

بالاترين نفعي که از مال به انسان مي‌رسد، روحية آزادگي است و اين نفع، فقط در ايثار مال است نه در حب آن.

وقف و انفاق و مانند آن بيشترين سود را از مال، نصيب صاحب آن مي‌کند؛ زيرا او را به درجه‌اي از وارستگي و آزادگي مي‌رساند که گاهي از راه جهاد و عبادت نيز ممکن نيست. خداوند کريم نيز در قرآن مجيد مي‌فرمايد: هر چه انفاق کنيد، سود آن به خودتان مي‌رسد؛ يعني در انفاق، آنکه سود مي‌کند، انفاق‌ کننده است: «ما تُنْفِقوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأنْفُسِکُمْ» [۲۵]

مفاد اين آيه غير از مفاد آياتي است که براي انفاق، پاداش بزرگ وعده داده‌اند [۲۶] اين آيه مي‌فرمايد: سود انفاق در خود آن است و البته پاداش بزرگي نيز در پي آن خواهد آمد.

فرق است بين آنچه پاداش و بازتابش، در آينده خواهد آمد، با آنچه خودش پاداش محسوب مي‌شود.

آية 272 سورة بقره مي‌فرمايد: سخاوت‌ مندي و انفاق، نخست براي شما سودمند است و سپس براي آنان که دريافت‌ کننده‌اند. بنابراين در خود انفاق و وقف و مانند آنها فضيلتي است که نبايد از آن غافل بود. نگارنده اعتقاد دارد که بزرگ‌ترين سود انفاق براي منفق، وارستن او از وابستگي‌هاي حقير دنيوي است.

در روايتي از رسول گرامي اسلام)ص»، تعريف متفاوتي از مال را مي‌بينيم. آن گرامي‌رسول)ص» مي‌فرمايند: مال واقعي آن است که براي آخرت خود مي‌فرستيد، نه آنچه براي وارثان خود باقي مي‌گذاريد [۲۷]

اين سخن بدان معناست که مال واقعي و آنچه به‌حق متعلق به انسان است، همان دارايي‌ها و داشته‌هايي است که انسان را مقام مي‌دهد و براي او فضيلت مي‌آفريند، نه آنچه موجب سقوط آدمي است و زمينة رذيلت‌ها را فراهم مي‌کند.

آينة کرامت

از منظر عرفان، نياز کريمان به گدايان بيشتر و زيباتر از نياز گدايان به کريمان است؛ زيرا آنچه نيازمند از انسان کريم مي‌گيرد مال است، اما انسان کريم از رهگذر کمک به نيازمندان به فضيلت کرامت دست مي‌يابد. بنابراين يکي از ديگري آب و نان مي‌گيرد و ديگري آبرو و ايمان؛ از اين روست که وقف و مانند آن بيش از آنکه نياز محتاجان را برآورد، به کريمان کمک مي‌کند که کرامت خود را به فعليت برسانند. به گفتة آيت الله حسن‌زادة آملي: «گدا خدا خدا کند، خدا گدا گدا کند» [۲۸]

يعني: اگر گدا خدا را مي‌خواند تا به او نان و خانه و آب و سلامتي دهد، خدا نيز گدايان را فرامي‌خواند تا از طريق آنان، اسم مبارک «کريم»‌اش را در آينة وجود و فقر آنان بازبتاباند. شايد حافظ در بيت زير نظر به همين معنا داشته باشد که گفته‌ است:

ساية معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد / ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود

پديده‌‌هايي مانند وقف، براي انسان‌هاي کريم و بزرگوار اين زمينه را فراهم مي‌کند که درون‌مايه‌هاي انساني و عرفاني خود را آشکار کنند. وقف اگر وسيله‌اي براي پاسخگويي به نيازهاي عمومي جامعه است، راهي براي تميز انسان‌هاي بزرگ از مردم عادي نيز هست. در واقع کسي که مالش را مي‌بخشد و در اختيار عموم قرار مي‌دهد دو کار بزرگ کرده است:

اولاً نيازي از نيازهاي جامعة ايماني را برآورده است؛ و ثانياً فضيلتي از فضايل بزرگ انساني را به منصة ظهور درآورده است. کار دوم اگر مهم‌‌تر از کار اول نباشد، کمتر از آن نيست.

بنابراين وقف، واقف را به درجة کرامت مي‌رساند و نردباني است براي عروج واقف به مقام کريمان. نردبان وقف، منتفعان از آن را نهايتاً به بام برخورداري از مواهب و نعمت‌هاي الهي رهمنون مي‌شود، اما واقف از همين نردبان به معراج کرامت و شرافت مي‌رسد که بسي والاتر و برتر از برخورداري از نعمت‌هاي مادي دنيا است.

برهان اخلاص

کمتر عبادت و فضيلتي را مي‌توان نام برد که به اندازة وقف، مصون از ريا و آراسته به اخلاص باشد؛ زيرا ريا يعني به رؤيت رساندن عمل خود، اما واقف پس از وقف مالش از نظرها پنهان مي‌شود و معمولاً انتفاع از مال او در غياب او است؛ بدين رو وقف، برهاني قاطع در اخلاص واقف است؛ به‌ويژه آنکه وقف، موقوف به تمناي مستقيم کسي نيست. به عبارت ديگر، وقف بخششي است که منشأ آن استمداد مستقيم و درخواست زباني محتاجان و مراجعان نيست.

واقف، بدون اينکه کسي از او کمکي بخواهد به او کمک کرده و دستش را گرفته است. به قول شاعر:

ندهد فرصت ابراز تمنّا به گدا / گوش اين طايفه آواز گدا نشنيده است

در روايات بسياري، بخشندگان ناپيدا تکريم و تحسين شده‌اند. امامان معصوم عليه اسلام» در فضيلت خود گفته‌اند: ما اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم» منتظر نمي‌ مانيم تا کسي از ما درخواستي کند و سپس اجابتش کنيم. در دعاهاي رجبيه نيز مي‌خوانيم: «يا مَن يُعطي من سأله و من لم يسأله و من لم يعرفه» [۲۹]

واقف نيز به کساني کمک مي‌کند که از او درخواستي نکرده‌اند و اصلاً او را نمي‌ شناسند؛ و اين، بالاترين و قوي‌ترين برهان اخلاص است.

باران تزکيه

مرحوم علامه طباطبايي رضوان الله عليه در ذيل آية «خُذ من أموالهم صدقةً تُطَهِّرُهم وتُزکّيهم بها...»؛ [۳۰]

از اموال مؤمنان صدقات را بگير که آنان را [از پليدي و ناپاکي] پاکيزه مي‌گرداني» مي‌نويسد: «تطهير يعني ازالة اَوساخ از يک چيز تا وجود آن صاف گردد و براي نشو و نما و ظهور آثار و برکات، مستعد و مهيا گردد؛ و تزکيه عبارت است از رشد دادن و اعطاي رشد به آن به وسيلة لحوق خيرات و ظهور برکات؛ همانند درختي که قطع زوايد از فروع و شاخه‌هاي آن باعث زيادي در حسن و نمو آن و نيکويي ميوه‌هايش مي‌شود؛ از اين رو، جمع بين تطهير و تزکيه در آيه از تعابير لطيف است» [۳۱]

بنا بر روايت نبوي صلي الله عليه و آله و سلم: «بهترين ميراث آدمي سه چيز است: فرزند شايسته‌اي که دعاگوي او باشد؛ صدقة جاري و پايداري(وقف)» که پاداش آن بدو رسد؛ و دانشي که پس از او بدان عمل شود» [۳۲]

بنابراين، انفاق و صدقه و وقف که در روايات جزء باقيات صالحات و صدقات جاريه خوانده شده است، موجب تزکية جان و روح آدمي است. کمک به هم‌نوع، دادن قرض‌الحسنه، همکاري با دوستان، کمک به فقرا، دست‌گيري از يتيم، انفاق و تعاون و امور خيري از اين دست، بيش از هر رياضت و عبادتي روح را پاکيزه مي‌کند و افاضات را جايگزين اضافات مي‌گرداند.

به سخن ديگر، از آية مذکور و روايات ذيل آن چنين برمي‌آيد که وقف يکي از بهترين را‌ه‌ها براي تزکية نفس و پاک‌سازي دروني است؛ به دو جهت: هم به دليل رياضتي که در انقطاع از مال است و هم به دليل شکوفايي و رشدي که حذف اضافات مالي و دنيايي براي انسان پديد مي‌آورد. تزکيه در لغت يعني رويش و شکوفايي. صدقه و وقف، ضمن حذف زوايد و حرس علف‌هاي هرز، زمينة رشد روحي انسان را فراهم مي‌کند و بدين ترتيب، از رهگذر تصفية درون و پاک‌سازي روحاني، زمينة شکوفايي جان آدمي فراهم مي‌شود.

شگفت آن است که وقف، افزون بر تزکية واقف، جامعه را نيز تهذيب مي‌کند؛ زيرا وقتي سنت وقف در جامعه‌اي رايج و دارج شد، به نوعي همة مردم به بخشندگي و نوع‌دوستي و سخاوتمندي تشويق مي‌شوند. به‌واقع وقف، دعوت علني و عمومي از مردم براي نوع‌دوستي و مهرباني با يکديگر است. از امام صادق عليه السلام نقل است که مردم را با اعمالتان به خير و نيکي دعوت کنيد: «کونوا دُعاةَ النّاس بأعمالکم و لا تکونوا دُعاةً بألسنتکم» [۳۳]

بنابراين حضور واقف در ميان مردم دعوت‌نامة زندة الهي است براي تشويق مردم و مؤمنان به خير و نيکي.

پانویس

  1. ر.ک:سجادی، فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ذیل مدخل وقف .
  2. هجویری، کشف المحجوب، ص221 .
  3. مولوی، مثنوی .
  4. سعدی، گلستان، دیپاچه، ص1.
  5. همان.
  6. عوارف المعارف، ص56 .
  7. مدارس علمیة شافعی در قرن های پنجم به بعد که مهم ترین منبع مالی آنها موقوفات بود.
  8. بوستان .
  9. جامی، نفحات الانس، ص146 .
  10. اوراد الاحباب، ص35، مقدمه .
  11. ابن بطوطه، سفرنامه، ج1، ص416.
  12. عوارف المعارف، ص50.
  13. ر.ک: ابو سعید احمد بن سلمان، مقدمه ای برفرهنگ وقف، انتشارات سازمان اوقاف، ص135 .
  14. سورة فجر، آیة 20 .
  15. عیون الحکم والمواعظ، ح1493 .
  16. مانند آیة 8، در سورة حدید .
  17. نعم المالُ الصّالحُللرجل الصّالحُ.) ر.ک:فروزانفر،ذ احادیث مثنوی، انتشارات دانشگاه، ص11».
  18. مثنوی، دفتر اول.
  19. همان .
  20. ر.ک:کنز العمال، ح10516 .
  21. سورة نحل، آیة 96 .
  22. سورة عصر.
  23. سوره مریم، آیه 76 .
  24. ر.ک:تحریر الوسیله، ج2، ص62 .
  25. سورة بقره، آیة 272.
  26. مانند آیة 8، در سورة حدید .
  27. منتخب میزان الحکمه، ص568 .
  28. آیت الله حسن زاده آملی، دیوان اشعار، قافیة دال .
  29. مفاتیح الحِنان، تعقیبات ماه رجب.
  30. سورة توبه، آیة 103 .
  31. المیزان، ج9، ص377 .
  32. نص حدیث: «إذا مات ابن آدم انقطع عمله إلاّمن ثلاث: صدقة جاریة أو علم ینتفع به أو ولد صالح یدعوله بخیر.» صاحب جامع الشتاب می نویسد: «علما می گویند صدقة جاریه، وقف است. وشهید اول در درس، وقف را همان صدقة جاریه دانسته است».
  33. سفینة البحار، ج2، ص78 .