وقف در آیینه شعر وادب: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو
جز وقف در آیینه شعر وادب» را محافظت کرد ([ویرایش=تنها مدیران] (بی‌پایان) [انتقال=تنها مدیران] (بی‌پایان)))
سطر ۱: سطر ۱:
 
[[رضا بابایی]]
 
[[رضا بابایی]]
==چکيده==  
+
==چکیده==  
[[وقف]] را از جنبه‌ها و زمينه‌هاي گوناگون مي‌توان بررسيد و در کانون توجه قرار داد. نوشتار حاضر، مي‌کوشد [[وقف]] را از پنجرة زبان و ادب فارسي به تماشا بنشيند. از اين رو پس از مقدمه و تبيين اجمالي جايگاه وقف در فرهنگ ايراني و اسلامي، به معاني وقف در ذهن و زبان گويندگان فارسي مي‌پردازد. در اين بررسي مختصر، نخست معناي حقيقي وقف يادآوري مي‌شود و سپس معاني مجازي وقف در ادب فارسي مورد مطالعه قرار مي‌گيرد. نقد آسيب‌شناختي «وقف» در نظم و نثر فارسي، بخش ديگري از اين نوشتار است.
+
[[وقف]] را از جنبه‌ها و زمینه‌های گوناگون می‌توان بررسید و در کانون توجه قرار داد. نوشتار حاضر، می‌کوشد [[وقف]] را از پنجره زبان و ادب فارسی به تماشا بنشیند. از این رو پس از مقدمه و تبیین اجمالی جایگاه [[وقف]] در فرهنگ ایرانی و اسلامی، به معانی [[وقف]] در ذهن و زبان گویندگان فارسی می‌پردازد. در این بررسی مختصر، نخست معنای حقیقی [[وقف]] یادآوری می‌شود و سپس معانی مجازی [[وقف]] در ادب فارسی مورد مطالعه قرار می‌گیرد. نقد آسیب‌شناختی «وقف» در نظم و نثر فارسی، بخش دیگری از این نوشتار است.
==پيشگفتار==  
+
==پیشگفتار==  
[[وقف]]، اگرچه يک اصطلاح فقهي و حقوقي است و تعريف مشخصي دارد، از مضامين شعري و مقولات فرهنگي نيز شمرده مي‌شود. وقف، گاهي در معناي لغوي و گاهي با اشاره به آثار اجتماعي آن و گاهي با نظر به ماهيت فقهي و تاريخي آن، به کار مي‌رود و در اين کاربردها به ابعاد مختلف آن توجه مي‌شود. بدين رو بازبيني اين پديدة ديني که جزء واقعيت‌هاي اجتماعي نيز محسوب مي‌شود، روشنگر و ديده‌گشا است. اگر از منظر نشانه‌شناسيsemiology به کاربرد اين کلمه در موضوعات مختلف عرفي و اجتماعي، نگريسته شود، بسياري از روحيات و عادات مردمي جوامع ديني آشکار مي‌شود؛ به‌ويژه آنکه مي‌دانيم «وقف» در ايران ديرينه‌اي به درازاي تاريخ مکتوب دارد و دست‌کم ثبت رسمي آن به دوران ساسانيان برمي‌گردد.
+
[[وقف]]، اگرچه یک اصطلاح فقهی و حقوقی است و تعریف مشخصی دارد، از مضامین شعری و مقولات فرهنگی نیز شمرده می‌شود. [[وقف]]، گاهی در معنای لغوی و گاهی با اشاره به آثار اجتماعی آن و گاهی با نظر به ماهیت فقهی و تاریخی آن، به کار می‌رود و در این کاربردها به ابعاد مختلف آن توجه می‌شود. بدین رو بازبینی این پدیده دینی که جزء واقعیت‌های اجتماعی نیز محسوب می‌شود، روشنگر و دیده‌گشا است. اگر از منظر [[نشانه‌شناسی]]<ref>
«در اواخر شاهنشاهي ساسانيان بنيادهاي نيکوکاري به منظور رستگاري روان در ايران بنياد شد که پول آن صرف کمک به تنگدستان و احداث تأسيسات عام‌المنفعه مي‌شد. همين بنيادها بعدها الگويي براي وقف اسلامي شدند. در ايران در تشکيلات اداري دورة سامانيان (261 – 389 هجري) از ديوان موقوفات و يا ديوان اوقاف نام برده شده که کار آن رسيدگي به امور مساجد و اراضي موقوفه بوده‌است.»  
+
semiology
 +
</ref>به کاربرد این کلمه در موضوعات مختلف عرفی و اجتماعی، نگریسته شود، بسیاری از روحیات و عادات مردمی جوامع دینی آشکار می‌شود؛ به‌ویژه آنکه می‌دانیم «[[وقف]]» در [[ایران]] دیرینه‌ای به درازای تاریخ مکتوب دارد و دست‌کم ثبت رسمی آن به دوران ساسانیان برمی‌گردد.
 +
 
 +
«در اواخر شاهنشاهی ساسانیان بنیادهای نیکوکاری به منظور رستگاری روان در [[ایران]] بنیاد شد که پول آن صرف کمک به تنگدستان و احداث تأسیسات عام‌المنفعه می‌شد. همین بنیادها بعدها الگویی برای [[وقف]] اسلامی شدند. در [[ایران]] در تشکیلات اداری دوره سامانیان (261 – 389 هجری) از دیوان موقوفات و یا دیوان اوقاف نام برده شده که کار آن رسیدگی به امور مساجد و اراضی موقوفه بوده‌است.»  
 
<ref>
 
<ref>
 
تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی، برگردان مرتضی ثاقب فر، نشر ققنوس، چاپ یکم، 1383.ص87. .  
 
تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی، برگردان مرتضی ثاقب فر، نشر ققنوس، چاپ یکم، 1383.ص87. .  
 
</ref>
 
</ref>
ديرينگي و نهادينگي وقف را در ميان ايرانيان از کاربردهاي مختلف آن در موضوعات گوناگون مي‌توان دريافت. جملات زير، نمونه‌هايي از کاربرد عرفي و نهادينة وقف در ميان ايرانيان است:  
+
دیرینگی و نهادینگی [[وقف]] را در میان ایرانیان از کاربردهای مختلف آن در موضوعات گوناگون می‌توان دریافت. جملات زیر، نمونه‌هایی از کاربرد عرفی و نهادینه [[وقف]] در میان ایرانیان است:  
- او خودش را وقف علم کرد.  
+
*او خودش را وقف علم کرد.  
- او جان و مالش را در راه دين وقف کرد.  
+
*او جان و مالش را در راه دین وقف کرد.  
- همة زندگي‌اش وقف مردم بود.  
+
* همه زندگی‌اش وقف مردم بود.  
- پدر و مادر، خود را وقف فرزندان خود مي‌کنند.  
+
* پدر و مادر، خود را وقف فرزندان خود می‌کنند.  
- براي موفقيت در کاري بايد خود را وقف آن کرد.  
+
* برای موفقیت در کاری باید خود را وقف آن کرد.  
همچنين «[[وقف]]» در گذشته‌هاي دور و نزديک، وظيفة بسياري از نهادهاي اجتماعي و مردمي را برعهده داشته و جاي خالي برخي سازمان‌هاي دولتي را نيز پر مي‌کرده است. افزون بر اين، وقف، نوعي ايمان‌سنجي و ترازوي باورهاي قلبي و عرفي مردم نيز محسوب مي‌‌شده و در جامعة ديني، ظهور و بروز معناداري داشته است. جامعه‌اي که مي‌کوشد در بستر اعتقادات دروني افرادش رشد کند، نياز به راهکارهايي دارد که ايمان قلبي افراد و آحادش را  به منصه ظهور نيز برساند و وقف، يکي از همين راهکارها است. پيام وقف براي نسل‌هاي فردا آن است که دوام و قوام جامعة ديني، در گرو مشارکت همه‌جانبه آحاد براي بازسازي نهادهاي مردمي جامعه است.  
+
 
در واقع وقف، راهکاري است براي هدايت سرمايه‌ها و همت‌هاي افراد اجتماع در مسير بهسازي و نوسازي زيرساخت‌هاي جامعه. واگذاري همة امور به نهادهاي حکومتي و تکيه بر اقدامات رسمي، هيچ‌گاه هيچ جامعه‌اي را در مسير توسعة همه‌جانبه قرار نمي‌دهد. بدين رو است که ملک‌الشعراي بهار در مدح يکي از بزرگان زمان خودش، آنگاه که نيکي‌هاي او را مي‌شمارد، يادآور مي‌شود که او دائما در حال وقف و موقفه‌سازي بود و از اين رهگذر سهم شاياني در توسعة مدني جامعة خويش دارد:  
+
همچنین «[[وقف]]» در گذشته‌های دور و نزدیک، وظیفه بسیاری از نهادهای اجتماعی و مردمی را برعهده داشته و جای خالی برخی سازمان‌های دولتی را نیز پر می‌کرده است. افزون بر این، [[وقف]]، نوعی [[ایمان‌سنجی]] و ترازوی باورهای قلبی و عرفی مردم نیز محسوب می‌‌شده و در جامعه دینی، ظهور و بروز معناداری داشته است. جامعه‌ای که می‌کوشد در بستر اعتقادات درونی افرادش رشد کند، نیاز به راهکارهایی دارد که [[ایمان]] قلبی افراد و آحادش را  به منصه ظهور نیز برساند و [[وقف]]، یکی از همین راهکارها است. پیام [[وقف]] برای نسل‌های فردا آن است که دوام و قوام جامعه دینی، در گرو مشارکت همه‌جانبه آحاد برای بازسازی نهادهای مردمی جامعه است.  
 +
 
 +
در واقع [[وقف]]، راهکاری است برای هدایت سرمایه‌ها و همت‌های افراد اجتماع در مسیر بهسازی و نوسازی زیرساخت‌های جامعه. واگذاری همه امور به نهادهای حکومتی و تکیه بر اقدامات رسمی، هیچ‌گاه هیچ جامعه‌ای را در مسیر توسعه همه‌جانبه قرار نمی‌دهد. بدین رو است که [[ملک‌الشعرای بهار]] در مدح یکی از بزرگان زمان خودش، آنگاه که نیکی‌های او را می‌شمارد، یادآور می‌شود که او دائما در حال [[وقف]] و موقفه‌سازی بود و از این رهگذر سهم شایانی در توسعه مدنی جامعه خویش دارد:  
 
   
 
   
گهي از صدق مسجدي مي‌ساخت  
+
گهی از صدق مسجدی می‌ساخت  
گاه حمام وقف مي‌‌پرداخت
+
 
 +
گاه حمام وقف می‌‌پرداخت
 
   
 
   
شاعران و گويندگان بزرگ فارسي‌زبان نيز به فراخور مضامين و موضوعات ادبي و عرفاني و تعليمي، هرازگاه يادي از اين مقولة ديني و اجتماعي کرده‌اند. وقف در ادب فارسي، نماد و موضوع و بهانة مضمون‌پردازي‌هاي بسياري است که نوشتار حاضر به شماري از آنها مي‌پردازد.
+
شاعران و گویندگان بزرگ فارسی‌زبان نیز به فراخور مضامین و موضوعات ادبی و عرفانی و تعلیمی، هرازگاه یادی از این مقوله دینی و اجتماعی کرده‌اند. [[وقف]] در ادب فارسی، نماد و موضوع و بهانه مضمون‌پردازی‌های بسیاری است که نوشتار حاضر به شماری از آنها می‌پردازد.
==وامداري زبان فارسي به وقف==  
+
==وامداری زبان فارسی به وقف==  
نظم و نثر فارسي، آيينه‌اي است براي ديدار با تجليات ماندگار وقف؛ به‌ويژه آنکه اکثر شاعران بزرگ و نويسندگان نامي ايران در اعصار گذشته، در مدارس وقفي دانش آموخته‌اند و برخي تا پايان عمر از موقوفه‌ها ارتزاق کرده‌اند. بنابراين مي‌توان مدعي شد که وقف، وام بزرگ و سنگين و ماندگاري بر ادب فارسي دارد. اگر فرهنگ وقف و پديدة موقوفات نبود، بسياري از شاعران بزرگ فارسي و عرفايي که در خانقاه‌هاي وقفي زندگي مي‌کردند، رشد و اين امکان را نمي‌يافتند که آثار ماندگار و عظيم بيافرينند. چنان‌که سعدي تصريح مي‌کند که از نظامية بغداد، حقوق مي‌گرفته است:  
+
نظم و نثر فارسی، آیینه‌ای است برای دیدار با تجلیات ماندگار [[وقف]]؛ به‌ویژه آنکه اکثر شاعران بزرگ و نویسندگان نامی [[ایران]] در اعصار گذشته، در مدارس وقفی دانش آموخته‌اند و برخی تا پایان عمر از موقوفه‌ها [[ارتزاق]] کرده‌اند. بنابراین می‌توان مدعی شد که [[وقف]]، وام بزرگ و سنگین و ماندگاری بر ادب فارسی دارد. اگر فرهنگ [[وقف]] و پدیده موقوفات نبود، بسیاری از شاعران بزرگ فارسی و عرفایی که در خانقاه‌های وقفی زندگی می‌کردند، رشد و این امکان را نمی‌یافتند که آثار ماندگار و عظیم بیافرینند. چنان‌که [[سعدی]] تصریح می‌کند که از [[نظامیه بغداد]]، حقوق می‌گرفته است:  
 
   
 
   
مرا از نظاميه ادرار بود  
+
مرا از نظامیه ادرار بود  
شب و روز تلقين و تکرار بود   
+
 
 +
شب و روز تلقین و تکرار بود   
 
   
 
   
«تلقين و تکرار» يعني درس و مباحثه، و «ادرار» يعني حقوق ماهانه يا سالانه‌اي که به اهل علم مي‌دادند. گفتني است که مدرسة نظامية بغداد، مانند نظاميه‌هاي ديگري که در چند نقطة قلمرو اسلامي برپا بودند، بهترين و مجهزترين مدارس آن دوران به شمار مي‌رفتند که بخش وسيعي از هزينه‌هاي خود را از راه موقوفات تأمين مي‌کردند.  
+
«تلقین و تکرار» یعنی درس و مباحثه، و «ادرار» یعنی حقوق ماهانه یا سالانه‌ای که به اهل علم می‌دادند. گفتنی است که مدرسه [[نظامیه بغداد]]، مانند نظامیه‌های دیگری که در چند نقطه قلمرو اسلامی برپا بودند، بهترین و مجهزترین مدارس آن دوران به شمار می‌رفتند که بخش وسیعی از هزینه‌های خود را از راه موقوفات تأمین می‌کردند.  
حافظ هم مي‌گويد:  
+
[[حافظ]] هم می‌گوید:  
 
   
 
   
رسيد مژده که آمد بهار و سبزه دميد
+
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظيفه گر برسد، مصرفش گل است و نبيد
+
 
 +
وظیفه گر برسد، مصرفش گل است و نبید
 
   
 
   
در معناي «وظيفه» گفته‌اند: «وظيفه، مقرري و مستمري و ادرار و وجه معاش و راتب يا راتبة روزانه يا ماهانه يا سالانه است.»  
+
در معنای «وظیفه» گفته‌اند: «وظیفه، مقرری و مستمری و ادرار و وجه معاش و راتب یا راتبه روزانه یا ماهانه یا سالانه است.»  
 
<ref>
 
<ref>
ر.ک:فرهنگ نفیسی ولغت نامه دهخدا، ذیل کلمة وطیفه .  
+
ر.ک:فرهنگ نفیسی ولغت نامه دهخدا، ذیل کلمه وطیفه .  
 
</ref>
 
</ref>
اين حقوق روزانه يا ماهانه يا سالانه، معمولا از دو راه تأمين مي‌شده است که «وقف» يکي از آن دو راه است.  
+
 
 +
این حقوق روزانه یا ماهانه یا سالانه، معمولا از دو راه تأمین می‌شده است که «[[وقف]]» یکی از آن دو راه است.  
 
<ref>
 
<ref>
 
ر.ک:خرمشاهی، حافطنامه، ج1، ص276 .  
 
ر.ک:خرمشاهی، حافطنامه، ج1، ص276 .  
 
</ref>
 
</ref>
راه ديگر، دولت‌ها و ثبت‌نام در دفترهاي ديواني بوده است.  
+
راه دیگر، دولت‌ها و ثبت‌نام در دفترهای دیوانی بوده است.  
البته در ميان عالمان و شاعران و صوفيان، کساني بوده‌اند که تا پايان عمر دست به سوي سفرة [[وقف]] دراز نکردند و اين مال شرعي را بر خود [[حرام]] دانستند؛ اما به هر روي گروه بسياري از دانش‌آموختگان و سخن‌سرايان بزرگ ما، در همه يا بخشي از عمر خود از اين راه ارتزاق کردند و موفق به توليد شاهکارهاي خود شدند.
+
 
==کاربردهاي غير اصطلاحي وقف در ادب فارسي==  
+
البته در میان عالمان و شاعران و [[صوفیان]]، کسانی بوده‌اند که تا پایان عمر دست به سوی سفره [[وقف]] دراز نکردند و این مال شرعی را بر خود [[حرام]] دانستند؛ اما به هر روی گروه بسیاری از دانش‌آموختگان و سخن‌سرایان بزرگ ما، در همه یا بخشی از عمر خود از این راه ارتزاق کردند و موفق به تولید شاهکارهای خود شدند.
براي «وقف» دست کم سه گونه معنا مي‌‌توان شمرد: لغوي؛ اصطلاحي، مجازي. معناي لغوي وقف نياز به گفتگو ندارد، اما فرهنگنامه‌ها وقف را در اصطلاح عقدي دانسته‌اند که بر طبق آن، شخصي مال معيني از اموالش را جهت استفادة فرد يا افرادي يا مؤسسه‌اي اختصاص مي‌دهد و پس از آن مال مذکور از ملکيت واقف خارج شده، قابل نقل و انتقال نخواهد بود   
+
==کاربردهای غیر اصطلاحی وقف در ادب فارسی==  
 +
برای «[[وقف]]» دست کم سه گونه معنا می‌‌توان شمرد: لغوی؛ اصطلاحی، مجازی. معنای لغوی [[وقف]] نیاز به گفتگو ندارد، اما فرهنگنامه‌ها [[وقف]] را در اصطلاح عقدی دانسته‌اند که بر طبق آن، شخصی مال معینی از اموالش را جهت استفاده فرد یا افرادی یا مؤسسه‌ای اختصاص می‌دهد و پس از آن مال مذکور از ملکیت واقف خارج شده، قابل نقل و انتقال نخواهد بود   
 
<ref>
 
<ref>
 
حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج8، ص8260 .  
 
حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج8، ص8260 .  
 
</ref>
 
</ref>
ناصر خسرو در سفرنامه‌اش بارها وقف را در معناي اصطلاحي و شرعي‌اش بکار برده است. در جايي مي‌نويسد: «مصانع وقف نيز باشد که به غربا دهند.»   
+
[[ناصر خسرو]] در سفرنامه‌اش بارها [[وقف]] را در معنای اصطلاحی و شرعی‌اش بکار برده است. در جایی می‌نویسد: «مصانع وقف نیز باشد که به غربا دهند.»   
 
<ref>
 
<ref>
 
ناصر خسرو، سفرنامه، ص65.  
 
ناصر خسرو، سفرنامه، ص65.  
 
</ref>
 
</ref>
همو در گزارش مشاهداتش از بيت‌المقدس، خبر مي‌دهد: «بيت المقدّس را بيمارستاني نيک است و وقف بسيار دارد و خلق بسيار را دارو و شربت دهند و طبيبان باشند که از وقف مرسوم [=دستمزد] ستانند.»   
+
همو در گزارش مشاهداتش از بیت‌المقدس، خبر می‌دهد: «بیت المقدّس را بیمارستانی نیک است و [[وقف]] بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از [[وقف]] مرسوم [=دستمزد] ستانند.»   
 
<ref>
 
<ref>
 
همان، ص37 .  
 
همان، ص37 .  
 
</ref>
 
</ref>
از گزارش‌هاي ناصر خسرو و ديگران چنين برمي‌آيد که در روزگاران گذشته، بسياري از نيازمندي‌هاي عمومي مردم از اين رهگذر فراهم مي‌شده است. وقتي بهترين و نيک‌ترين بيمارستان شهري مانند بيت‌المقدس، موقوفه باشد، آشکار مي‌شود که در آن سال‌ها و قرن‌ها مردم مسلمان اهتمام جدي و عميقي به موضوع وقف داشته‌اند. براي نمونه، مؤلف تاريخ بخارا هم مي‌نويسد: «...و امير اسماعيل به جوي موليان سراي‌ها و بوستان‌ها ساخت و پيشتر بر مواليان[= غلامانش] وقف کرد و هنوز وقف است...تا جوي مواليان نام شد و عامه مردم جوي موليان گويند.»  
+
از گزارش‌های [[ناصر خسرو]] و دیگران چنین برمی‌آید که در روزگاران گذشته، بسیاری از نیازمندی‌های عمومی مردم از این رهگذر فراهم می‌شده است. وقتی بهترین و نیک‌ترین بیمارستان شهری مانند بیت‌المقدس، موقوفه باشد، آشکار می‌شود که در آن سال‌ها و قرن‌ها مردم مسلمان اهتمام جدی و عمیقی به موضوع [[وقف]] داشته‌اند. برای نمونه، مؤلف تاریخ بخارا هم می‌نویسد: «...و امیر اسماعیل به جوی مولیان سرای‌ها و بوستان‌ها ساخت و پیشتر بر موالیان[= غلامانش] [[وقف]] کرد و هنوز [[وقف]] است...تا جوی موالیان نام شد و عامه مردم جوی مولیان گویند.»  
بيهقي نيز مي‌نويسد: «ديهي مستغل سبک‌خراج بر کاروان‌سراي و بر کاريز وقف کرده...»  
+
 
 +
بیهقی نیز می‌نویسد: «دیهی مستغل سبک‌خراج بر کاروان‌سرای و بر کاریز وقف کرده...»  
 
<ref>
 
<ref>
 
تاریخ بیهقی، به تصحیح رضا فیاض، ص712.
 
تاریخ بیهقی، به تصحیح رضا فیاض، ص712.
 
</ref>
 
</ref>
از اين عبارت بيهقي، چنين برمي‌آيد که در روزگار وي نيز، مردم گاهي درآمد مستغلات خويش را وقف امور عام‌المنفعه مي‌کردند تا مثلا کاروان‌سراي يا مسجدي مخروبه نگردد يا کاريزي خشک نشود.   
+
از این عبارت بیهقی، چنین برمی‌آید که در روزگار وی نیز، مردم گاهی درآمد مستغلات خویش را [[وقف]] امور عام‌المنفعه می‌کردند تا مثلا کاروان‌سرای یا مسجدی مخروبه نگردد یا کاریزی خشک نشود.   
معناي مجازي وقف، تعلق و ايثار و يا وابستگي شديد است. مثلا سعدي در مصراع دوم بيت زير، وقف را در معناي مجازي آن به کار برده است:  
+
 
 +
معنای مجازی [[وقف]]، تعلق و [[ایثار]] و یا وابستگی شدید است. مثلا [[سعدی]] در مصراع دوم بیت زیر، [[وقف ]]را در معنای مجازی آن به کار برده است:  
 
   
 
   
نديدم چنين گنج و ملک و سرير
+
 
که وقف است بر طفل و درويش و پير  
+
ندیدم چنین گنج و ملک و سریر
 +
 
 +
که وقف است بر طفل و درویش و پیر  
 
<ref>
 
<ref>
 
بوستان.  
 
بوستان.  
 
</ref>  
 
</ref>  
مولوي در ديوان شمس، خطاب به عاشقي مي‌گويد تو وقف خراباتي؛ يعني اجازه بيرون آمدن از آن را نداري و مانند هر موقوفة ديگري بايد حضور ابدي و دائمي در آنجا داشته باشي. سپس يادآوري مي‌کند که چون وقف خراباتي، بايد فقط در خدمت کساني باشي که هشيار نيستند؛ زيرا خرابات جاي هشياران نيست و استفادة آنان از موقوفات خرابات ممنوع است:  
+
[[مولوی]] در [[دیوان شمس]]، خطاب به عاشقی می‌گوید تو [[وقف]] خراباتی؛ یعنی اجازه بیرون آمدن از آن را نداری و مانند هر موقوفه دیگری باید حضور ابدی و دائمی در آنجا داشته باشی. سپس یادآوری می‌کند که چون وقف خراباتی، باید فقط در خدمت کسانی باشی که هشیار نیستند؛ زیرا خرابات جای هشیاران نیست و استفاده آنان از موقوفات خرابات ممنوع است:  
 
   
 
   
تو وقف خراباتي دخلت مي و خرجت مي
+
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زين وقف به هشياران مسپار يکي دانه   
+
 
 +
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه   
 
<ref>
 
<ref>
 
دیوان شمس، ج5، ص119 .  
 
دیوان شمس، ج5، ص119 .  
 
</ref>
 
</ref>
 
   
 
   
عطار نيز در ديوان عزلياتش، با استناد به يکي ديگر از خصوصيات وقف، عشق را قابل خريد و فروش نمي‌داند. وي نخست عشق را به مال موقوفه تشبيه مي‌کند و سپس يادآور مي‌شود که چون مال وقفي را نمي‌توان فروخت، پس عاشقان نيز به هيچ‌روي و به هيچ بهايي عشق خويش را به مزايده يا مناقصه نمي‌گذارند:  
+
[[عطار]] نیز در دیوان عزلیاتش، با استناد به یکی دیگر از خصوصیات [[وقف]]، [[عشق]] را قابل خرید و فروش نمی‌داند. وی نخست [[عشق]] را به مال موقوفه تشبیه می‌کند و سپس یادآور می‌شود که چون مال وقفی را نمی‌توان فروخت، پس عاشقان نیز به هیچ‌روی و به هیچ بهایی عشق خویش را به مزایده یا مناقصه نمی‌گذارند:  
 
   
 
   
 
عشق وقف است بر دل پر درد  
 
عشق وقف است بر دل پر درد  
وقف در شرع ما بهايي نيست
+
 
 +
وقف در شرع ما بهایی نیست
 
   
 
   
به گفتة او در شريعت اسلام، براي موقوفه نمي‌توان قيمتي گذاشت و آن را به بازار معامله برد؛ پس هر چه وقف است، بيرون از قيمت و بها و ارزش‌گذاري مادي است.  
+
به گفته او در شریعت [[اسلام]]، برای موقوفه نمی‌توان قیمتی گذاشت و آن را به بازار معامله برد؛ پس هر چه [[وقف]] است، بیرون از قیمت و بها و ارزش‌گذاری مادی است.  
از ديگر نمونه‌هاي استعمال کلمه «وقف» در معاني مجازي آن، عبارتي است که قائم‌مقام فرهاني در منشآت خود آورده است. وي در جايي از کتاب مذکور مي‌نويسد: «خلوتي که جاي ظرفا بود، وقف عرفا گرديد.»  
+
 
 +
از دیگر نمونه‌های استعمال کلمه «وقف» در معانی مجازی آن، عبارتی است که قائم‌مقام فرهانی در منشآت خود آورده است. وی در جایی از کتاب مذکور می‌نویسد: «خلوتی که جای ظرفا بود، وقف عرفا گردید.»  
 
<ref>
 
<ref>
 
منشأت قائم مقام فراهانی، ص342.  
 
منشأت قائم مقام فراهانی، ص342.  
 
</ref>
 
</ref>
گويا مراد قائم‌مقام آن است که خلوتي که پيش از اين در اختيار ديگران و زييارويان بود به اهل دل اختصاص يافت. يعني آنچه پيش از اين از آن استفادة بهينه نمي‌شد و به کار صواب نمي‌آمد، پس از وقف آن به اهل معرفت، فايده‌مند شد و به کار نيک آمد.
+
 
==تحسين، تصحيح و توصيه==  
+
گویا مراد قائم‌مقام آن است که خلوتی که پیش از این در اختیار دیگران و زییارویان بود به اهل دل اختصاص یافت. یعنی آنچه پیش از این از آن استفاده بهینه نمی‌شد و به کار صواب نمی‌آمد، پس از [[وقف]] آن به اهل معرفت، فایده‌مند شد و به کار نیک آمد.
بزرگان ادب فارسي، دربارة وقف توصيه‌ها و ترغيب‌هاي بليغي نيز دارند که در زير به برخي از آنها اشاره مي‌کنيم:  
+
==تحسین، تصحیح و توصیه==  
نجم‌الدين رازي در مرصاد العباد، ضمن تحسين وقف و شمردن فضايل آن، توصيه‌هاي جالب و مهمي را نيز مي‌افزايد که نشانگر دغدغه‌هاي مردم و مشکلات وقف در آن روزگاران است:  
+
بزرگان ادب فارسی، درباره [[وقف]] توصیه‌ها و ترغیب‌های بلیغی نیز دارند که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:  
«يکي از سعادت‌هاي ملوک آن است که در احياي خيرات و مبرات و ميراث و اوقاف ديگران بکوشد که به مثقال ذره، سعي در تغيير و تبديل آنها نشود و از رايزنان بدسيرت فاسدعقيدت تغيير اين معني قبول نکنند...زينهار در حضرت پادشاه اگر زاهدي يا جاهلي يا عالم فاسقي مداهنه کنند و رخصت دهد که مال خيرات و اوقاف در قسم ديگري صرف مي‏شايد کرد يا به لشکر توان داد يا به عمارت پلي يا رباطي يا ثغري يا سدي توان کرد، حاشا و کلا بدان مغرور نشود و اين، هيچ روا نبود الا بر مصرفي که صاحبان خيرات و اوقاف و مبرات معين نموده‏اند... و ديگر آنکه بر پادشاه واجب است بر اوقاف و ميراث و خيرات و مبرات اميني صاحب ديانت مشفق منصف که اهل آن کار باشد بگمارد تا در عمارت اقاف کوشد و دست ظالمان و مستأکله را از تعدي و تجاوز کوتاه نمايد و حق به مستحق رساند... وقتي اين ضعيف در شام شنيدم که ملک صلاح‏الدين ايوبي عادت داشت که چون شهري گرفتي در آنجا بناي خير کردي. چون ديار مصر گرفت با قاضي فاضل که وزير بود گفت: مي‏خواهم که در مصر خانقاهي بسازم. قاضي گفت: من مي‏خواهم در ديار مصر، ملک اسلام هزار بقعة خير بنا کند! گفت: چگونه ميسر شود؟ گفت: در ديار مصر، هزار بقعة خير، بيش بنا کرده‏اند و خللي عظيم بر آن خيرات و مبرات راه يافته است. اگر ملک اسلام بفرمايد تا آن خيرات و اوقاف به عمارت و صلاح آورند و از تصرف مستأکله‏ها بيرون کنند و به اميني عالم متدين مشفق بسپارند تا به مصرف برساند ثواب آن جمله در ديوان ملک باشد و چنان بود که آن خيرات را ملک بنا نموده است. بفرمود تا چنان کردند؛ تقبل الله و شکر الله سعيه.»  
+
 
 +
[[نجم‌الدین رازی]] در [[مرصاد العباد]]، ضمن تحسین [[وقف]] و شمردن فضایل آن، توصیه‌های جالب و مهمی را نیز می‌افزاید که نشانگر دغدغه‌های مردم و مشکلات [[وقف]] در آن روزگاران است:  
 +
 
 +
«یکی از سعادت‌های ملوک آن است که در احیای خیرات و مبرات و میراث و اوقاف دیگران بکوشد که به مثقال ذره، سعی در تغییر و تبدیل آنها نشود و از رایزنان بدسیرت فاسدعقیدت تغییر این معنی قبول نکنند...زینهار در حضرت پادشاه اگر زاهدی یا جاهلی یا عالم فاسقی مداهنه کنند و رخصت دهد که مال خیرات و اوقاف در قسم دیگری صرف می‏شاید کرد یا به لشکر توان داد یا به عمارت پلی یا رباطی یا ثغری یا سدی توان کرد، حاشا و کلا بدان مغرور نشود و این، هیچ روا نبود الا بر مصرفی که صاحبان خیرات و اوقاف و مبرات معین نموده‏اند... و دیگر آنکه بر پادشاه [[واجب]] است بر اوقاف و میراث و خیرات و مبرات امینی صاحب دیانت مشفق منصف که اهل آن کار باشد بگمارد تا در عمارت اقاف کوشد و دست ظالمان و مستأکله را از تعدی و تجاوز کوتاه نماید و حق به مستحق رساند... وقتی این ضعیف در شام شنیدم که ملک صلاح‏الدین ایوبی عادت داشت که چون شهری گرفتی در آنجا بنای خیر کردی. چون دیار مصر گرفت با قاضی فاضل که وزیر بود گفت: می‏خواهم که در [[مصر]] [[خانقاه]]ی بسازم. قاضی گفت: من می‏خواهم در دیار [[مصر]]، ملک [[اسلام]] هزار بقعه خیر بنا کند! گفت: چگونه میسر شود؟ گفت: در دیار [[مصر]]، هزار بقعه خیر، بیش بنا کرده ‏اند و خللی عظیم بر آن خیرات و مبرات راه یافته است. اگر ملک [[اسلام]] بفرماید تا آن خیرات و اوقاف به عمارت و صلاح آورند و از تصرف مستأکله ‏ها بیرون کنند و به امینی عالم متدین مشفق بسپارند تا به مصرف برساند ثواب آن جمله در دیوان ملک باشد و چنان بود که آن خیرات را ملک بنا نموده است. بفرمود تا چنان کردند؛ تقبل الله و شکر الله سعیه.»  
 
<ref>
 
<ref>
 
نجم الدین رازی، مرصادالعباد، چاپ شمس العرفا، ص264-263 .  
 
نجم الدین رازی، مرصادالعباد، چاپ شمس العرفا، ص264-263 .  
 
</ref>
 
</ref>
ابوسعيد ابوالخير، به يارانش توصيه مي‌کرد که تا مي‌توانند از تصرف در مال وقفي پرهيز کنند:  
+
 
«آورده‏اند که در آن وقت که شيخ ما - قدس الله روحه العزيز - به نيشابور بود، استاد امام بلقاسم قشيري را - قدس الله روحه العزيز - پيغام داد که مي‏شنويم که در اوقاف تصرف مي‏کني. مي‏بايد که نيز تصرف نکني. استاد امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ما است، در دل ما نيست. شيخ ما جواب بازفرستاد که ما را مي‏بايد که دست شما چون دل شما باشد.»  
+
[[ابوسعید ابوالخیر]]، به یارانش توصیه می‌کرد که تا می‌توانند از تصرف در مال وقفی پرهیز کنند:  
 +
 
 +
«آورده‏اند که در آن وقت که شیخ ما - قدس الله روحه العزیز - به [[نیشابور]] بود، استاد امام [[بلقاسم قشیری]] را - قدس الله روحه العزیز - پیغام داد که می‏شنویم که در اوقاف تصرف می‏کنی. می‏باید که نیز تصرف نکنی. استاد امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ما است، در دل ما نیست. شیخ ما جواب بازفرستاد که ما را می‏باید که دست شما چون دل شما باشد.»  
 
<ref>
 
<ref>
 
محمدبن منور، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سید، چاپ دکتر شفیعی، ج1، ص280 .  
 
محمدبن منور، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سید، چاپ دکتر شفیعی، ج1، ص280 .  
 
</ref>
 
</ref>
يعني: هر چه دست و دل انسان از تصرف در وقف، خالي‌تر باشد، بهتر است.   
+
یعنی: هر چه دست و دل [[انسان]] از تصرف در [[وقف]]، خالی‌تر باشد، بهتر است.   
در سفرنامة ناصرخسرو، سخن از موقوفات چشمه و بيمارستان آمده است:  
+
 
«چون از شهر به سوي جنوب، نيم فرسنگي بروند و به نشيبي فرو روند، چشمةي آب از سنگ بيرون مي‏آيد، آن را عين سلوان گويند. عمارات بسيار بر سر آن چشمه کرده‏اند و آب آن به ديهي مي‏رود و آنجا عمارات بسيار کرده‏اند و بستان‌ها ساخته و گويند هر که بدان آب سر و تن بشويد، رنج‌ها و بيماري‌هاي مزمن از او زايل شود و بر آن چشمه وقف‏ها بسيار کرده‏اند. و بيت‏المقدس را بيمارستاني نيک است و وقف بسيار دارد و خلق بسيار را دارو و شربت دهند و طبيبان باشند که از وقف، مرسوم ستانند.»  
+
در [[سفرنامه ناصرخسرو]]، سخن از موقوفات چشمه و بیمارستان آمده است:  
 +
 
 +
«چون از شهر به سوی جنوب، نیم فرسنگی بروند و به نشیبی فرو روند، چشمهی آب از سنگ بیرون می‏آید، آن را عین سلوان گویند. عمارات بسیار بر سر آن چشمه کرده‏اند و آب آن به دیهی می‏رود و آنجا عمارات بسیار کرده‏اند و بستان‌ها ساخته و گویند هر که بدان آب سر و تن بشوید، رنج‌ها و بیماری‌های مزمن از او زایل شود و بر آن چشمه وقف‏ها بسیار کرده‏اند. و [[بیت ‏المقدس]] را بیمارستانی نیک است و [[وقف]] بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از [[وقف]]، مرسوم ستانند.»  
 
<ref>
 
<ref>
 
سفرنامه ناصر خسرو، چاپ دکتر دبیر سیاقی، ص37.  
 
سفرنامه ناصر خسرو، چاپ دکتر دبیر سیاقی، ص37.  
 
</ref>
 
</ref>
غزالي، رعايت شرايط وقف و استفاده از موقوفات را مانند مراعات شروط نماز واجب مي‌داند:  
+
 
«از جملة آنچه حرام محض باشد، آن است که از اوقاف خورند نه بر وفق شرط واقف. پس آن کس که به تفقه اشتغال ندارد، آنچه از مدارس مي‏گيرد حرام است و آن کس که مرتکب معصيتي مي‏شود که بدان سبب شهادت وي را نپذيرند، آنچه را به اسم صوفيه - از وقف يا جز آن – ستاند، حرام است، و ما مداخل شبهات و حلال و حرام را در کتابي مفرد از کتب احياء علوم‏الدين ياد کرده‏ايم؛ پس بر توست که آن را طلب کني، چون معرفت حلال و طلب آن - مثل نمازهاي پنجگانه - بر هر مسلمان فرض است.»   
+
[[غزالی]]، رعایت شرایط [[وقف]] و استفاده از موقوفات را مانند مراعات شروط [[نماز]] [[واجب]] می‌داند:  
 +
«از جمله آنچه [[حرام]] محض باشد، آن است که از اوقاف خورند نه بر وفق شرط واقف. پس آن کس که به تفقه اشتغال ندارد، آنچه از مدارس می‏گیرد [[حرام]] است و آن کس که مرتکب [[معصیت]]ی می‏شود که بدان سبب شهادت وی را نپذیرند، آنچه را به اسم [[صوفیه]] - از [[وقف]] یا جز آن – ستاند، [[حرام]] است، و ما مداخل شبهات و حلال و حرام را در کتابی مفرد از کتب احیاء علوم‏الدین یاد کرده‏ایم؛ پس بر توست که آن را طلب کنی، چون معرفت [[حلال]] و طلب آن - مثل نمازهای پنجگانه - بر هر مسلمان فرض است.»   
 
<ref>
 
<ref>
 
ر.ک: زرین کوپ، با کاروان اندیشه، امیر کبیر ، چاپ دوم، ص163 .  
 
ر.ک: زرین کوپ، با کاروان اندیشه، امیر کبیر ، چاپ دوم، ص163 .  
 
</ref>
 
</ref>
  
عطار نيشابوري در يکي از آثارش داستان گبري را نقل مي‌کند که براي شهر خود پلي نيکو ساخته بود. سلطان محمود از او خواست که هزينة پل را قبول کند تا آن پل به نام سلطان مشهور گردد. گبر نپذيرفت. داستان را از زبان عطار بشنويم:  
+
[[عطار نیشابوری]] در یکی از آثارش داستان گبری را نقل می‌کند که برای شهر خود پلی نیکو ساخته بود. سلطان محمود از او خواست که هزینه پل را قبول کند تا آن پل به نام سلطان مشهور گردد. گبر نپذیرفت. داستان را از زبان عطار بشنویم:  
 
   
 
   
يکي گبري که بودي «پير» نامش  
+
یکی گبری که بودی «پیر» نامش  
که جدي بود در گبري تمامش  
+
 
 +
که جدی بود در گبری تمامش  
 
   
 
   
يکي پل او ز مال خويش کرده  
+
یکی پل او ز مال خویش کرده  
مسافر را نکوانديش کرده  
+
 
 +
مسافر را نکواندیش کرده  
 
   
 
   
مگر سلطان دين محمود پيروز  
+
مگر سلطان دین محمود پیروز  
بدان پل در رسيد از راه، يک روز  
+
 
 +
بدان پل در رسید از راه، یک روز  
 
   
 
   
پلي بالاي رودي سوي ره ديد  
+
پلی بالای رودی سوی ره دید  
که هم نيکو و هم بر جايگه ديد
+
 
 +
که هم نیکو و هم بر جایگه دید
 
   
 
   
کسي را گفت کاين خيري بلند است  
+
کسی را گفت کاین خیری بلند است  
که بنياد چنين پل او فکنده‏ست؟  
+
 
 +
که بنیاد چنین پل او فکنده‏ست؟  
 
   
 
   
بدو گفتند: «گبري پير نامي»  
+
بدو گفتند: «گبری پیر نامی»  
ز غيرت کرد شاه آنجا مقامي
+
 
 +
ز غیرت کرد شاه آنجا مقامی
 
   
 
   
بخواندش گفت: «تو پيري وليکن  
+
بخواندش گفت: «تو پیری ولیکن  
گمانم آنکه هستي خصم مومن  
+
 
 +
گمانم آنکه هستی خصم مومن  
 
   
 
   
بيا هر زر که کردي خرج پل تو  
+
بیا هر زر که کردی خرج پل تو  
بهاي آن ز من بستان به کل تو  
+
 
 +
بهای آن ز من بستان به کل تو  
 
   
 
   
که چون گبري تو جانت بي‏درود است  
+
که چون گبری تو جانت بی‏درود است  
تو را چون اين پلي آن سوي رود است»  
+
 
 +
تو را چون این پلی آن سوی رود است»  
 
   
 
   
 
زبان بگشاد آن گبر آشکاره  
 
زبان بگشاد آن گبر آشکاره  
 +
 
که «گر شخصم کند شه پاره پاره  
 
که «گر شخصم کند شه پاره پاره  
 
   
 
   
نه بفروشم، نه زر بستانم اين را  
+
نه بفروشم، نه زر بستانم این را  
که اين بنياد کردم بهر دين را»  
+
 
 +
که این بنیاد کردم بهر دین را»  
 
   
 
   
 
شهش محبوس کرد و در عذابش  
 
شهش محبوس کرد و در عذابش  
نه ناني داد در زندان نه آبش  
+
 
 +
نه نانی داد در زندان نه آبش  
 
   
 
   
 
به آخر چون عذاب از حد برون شد  
 
به آخر چون عذاب از حد برون شد  
 +
 
دل آن گبر خاک افتاد و خون شد  
 
دل آن گبر خاک افتاد و خون شد  
 
   
 
   
به شه پيغام داد و گفت:«برخيز
+
به شه پیغام داد و گفت:«برخیز
درآور پاي اين ساعت به شبديز
+
 
 +
درآور پای این ساعت به شبدیز
 
   
 
   
يکي استاد با خود بر گرامي
+
یکی استاد با خود بر گرامی
که اين پل را کند قيمت تمامي»
+
 
 +
که این پل را کند قیمت تمامی»
 
   
 
   
از اين دلشاد شد شاه زمانه  
+
از این دلشاد شد شاه زمانه  
سوي پل گشت با خلقي روانه  
+
 
 +
سوی پل گشت با خلقی روانه  
 
   
 
   
چو شاه آنجا رسيد و خلق بسيار
+
چو شاه آنجا رسید و خلق بسیار
بر آن پل ايستاد آن گبر هشيار
+
 
 +
بر آن پل ایستاد آن گبر هشیار
 
   
 
   
زبان بگشاد و آن گه گفت: «اي شاه  
+
زبان بگشاد و آن گه گفت: «ای شاه  
تو اکنون قيمت اين پل زمن خواه!  
+
 
 +
تو اکنون قیمت این پل زمن خواه!  
 
   
 
   
هلاک خود بدين سر پل کنم ساز  
+
هلاک خود بدین سر پل کنم ساز  
 +
 
 
جواب تو بدان سر پل دهم باز  
 
جواب تو بدان سر پل دهم باز  
 
   
 
   
ببين اينک بها، اي شاه عالي!»  
+
ببین اینک بها، ای شاه عالی!»  
بگفت اين و در آب افتاد حالي
+
 
 +
بگفت این و در آب افتاد حالی
 
   
 
   
چو در آب اوفکند او خويشتن را  
+
چو در آب اوفکند او خویشتن را  
 +
 
 
ربودش آب و جان درباخت و تن را  
 
ربودش آب و جان درباخت و تن را  
 
   
 
   
تن و جان باخت و دل از دين نپرداخت  
+
تن و جان باخت و دل از دین نپرداخت  
چو آن بودش غرض، با اين نپرداخت  
+
 
 +
چو آن بودش غرض، با این نپرداخت  
 
   
 
   
در آب افکند خويش آتش پرستي
+
در آب افکند خویش آتش پرستی
که تا در دين وي نايد شکستي
+
 
 +
که تا در دین وی ناید شکستی
 
   
 
   
ولي تو در مسلماني چناني
+
ولی تو در مسلمانی چنانی
که بربوده‏ست آبت جاوداني
+
 
 +
که بربوده‏ست آبت جاودانی
 
   
 
   
چو گبري بيش دارد از تو اين سوز  
+
چو گبری بیش دارد از تو این سوز  
مسلماني پس از گبري بياموز  
+
 
 +
مسلمانی پس از گبری بیاموز  
 
<ref>
 
<ref>
 
فریدالدین عطار، الهی نامه، چاپ فؤاد روحانی، انتشارات زوار، چاپ چهارم، 1364ه ش، ص77.  
 
فریدالدین عطار، الهی نامه، چاپ فؤاد روحانی، انتشارات زوار، چاپ چهارم، 1364ه ش، ص77.  
 
</ref>  
 
</ref>  
عطار نيشابوري در جايي ديگر، در بيت ساده‌اي در ديوان عزلياتش، ضمن کاربرد کلمة وقف در معناي مجازي‌، به يکي از عادت‌هاي مردم روزگار خويش در ماجراي وقف اشاره‌اي تأمل‌انگيز دارد.   
+
 
 +
[[عطار نیشابوری]] در جایی دیگر، در بیت ساده‌ای در دیوان عزلیاتش، ضمن کاربرد کلمه [[وقف]] در معنای مجازی‌، به یکی از عادت‌های مردم روزگار خویش در ماجرای [[وقف]] اشاره‌ای تأمل‌انگیز دارد.   
 
   
 
   
حلقة معشوق گير و وقف کن   
+
حلقه معشوق گیر و وقف کن   
بر در او جان غم‌فرسود خويش  
+
 
 +
بر در او جان غم‌فرسود خویش  
 
<ref>
 
<ref>
 
عطار نیشابوری، دیوان غزلیات، مؤسسه انتشارات نگاه، ص402 .  
 
عطار نیشابوری، دیوان غزلیات، مؤسسه انتشارات نگاه، ص402 .  
 
</ref>  
 
</ref>  
از اين بيت، چنين برمي‌آيد که در روزگار وي، اين عادت نه چندان پسنديده در ميان مردم بوده است که گاهي اموال کهنه و فرسودة خود را وقف مي‌کردند، يا پس از [[وقف]] مال و ملکي، در تعمير و نگهداري آن نمي‌کوشيدند. عطار مي‌گويد: «جان فرسودة خود را وقف معشوق کن.» معلوم مي‌شود که چنين رسمي در آن روزگاران بوده است که مردم گاهي آنچه را که به کارشان نمي‌آمده است، [[وقف]] مي‌کردند. اما عطار از اين رسم که شايد در موضوع وقف، چندان مطلوب نباشد، استفادة ديگري کرده است؛ زيرا به توصية او، عاشق بايد جان بي‌ارزش و فرسودة خود را که به کارش نمي‌آيد، وقف معشوق کند. چنان‌که شاعر ديگري گفته است: «جان متاعي است که هر بي‌سروپايي دارد.»   
+
از این بیت، چنین برمی‌آید که در روزگار وی، این عادت نه چندان پسندیده در میان مردم بوده است که گاهی اموال کهنه و فرسوده خود را [[وقف]] می‌کردند، یا پس از [[وقف]] مال و ملکی، در تعمیر و نگهداری آن نمی‌کوشیدند. عطار می‌گوید: «جان فرسوده خود را [[وقف]] معشوق کن.» معلوم می‌شود که چنین رسمی در آن روزگاران بوده است که مردم گاهی آنچه را که به کارشان نمی‌آمده است، [[وقف]] می‌کردند. اما [[عطار]] از این رسم که شاید در موضوع [[وقف]]، چندان مطلوب نباشد، استفاده دیگری کرده است؛ زیرا به توصیه او، [[عاشق]] باید جان بی‌ارزش و فرسوده خود را که به کارش نمی‌آید، [[وقف]] معشوق کند. چنان‌که شاعر دیگری گفته است:  
عطار پيش از آن بيت توضيح داده است که چرا بايد جان فرسودة خود را وقف معشوق کرد. به گفتة وي، اياز هم همين کار را کرد و جاي دل بستن به پوستين کهنه و کم‌ارزشش، دل به محمود بست تا صاحب جامة زربفت و ديگر مواهب مادي و معنوي تقرب به سلطان شود:  
+
 
 +
«جان متاعی است که هر بی‌سروپایی دارد.»   
 +
 
 +
عطار پیش از آن بیت توضیح داده است که چرا باید جان فرسوده خود را [[وقف]] معشوق کرد. به گفته وی، ایاز هم همین کار را کرد و جای دل بستن به پوستین کهنه و کم‌ارزشش، دل به محمود بست تا صاحب جامه زربفت و دیگر مواهب مادی و معنوی تقرب به سلطان شود:  
 
   
 
   
تو ايازي پوستين را ياد دار  
+
تو ایازی پوستین را یاد دار  
تا نيفتي دور از محمود خويش
+
 
 +
تا نیفتی دور از محمود خویش
 
   
 
   
اين بيت، هشدار مي‌دهد که آدميان تا از تعلقات پست خويش درنگذرند، به مطلوب اعلا نمي‌رسند. اما همو در جايي ديگر مي‌گويد عاشق در جهان، جز نيم‌جاني فرسوده ندارد و اگر آن را وقف مي‌کند، از آن رو است که مال ارزنده‌تري در اختيارش نيست:  
+
این بیت، هشدار می‌دهد که آدمیان تا از تعلقات پست خویش درنگذرند، به مطلوب اعلا نمی‌رسند. اما همو در جایی دیگر می‌گوید عاشق در جهان، جز نیم‌جانی فرسوده ندارد و اگر آن را [[وقف]] می‌کند، از آن رو است که مال ارزنده‌تری در اختیارش نیست:  
 
   
 
   
عزم عشق دلستاني داشتم  
+
عزم عشق دلستانی داشتم  
وقف کردم نيم‌جاني داشتم   
+
 
 +
وقف کردم نیم‌جانی داشتم   
 
    
 
    
 
صد هزاران سود کردم در دو کون  
 
صد هزاران سود کردم در دو کون  
گر ز عشق تو زياني داشتم   
+
 
 +
گر ز عشق تو زیانی داشتم   
 
<ref>
 
<ref>
 
همان، ص424 .  
 
همان، ص424 .  
 
</ref>  
 
</ref>  
عطار در بيت ديگري از غزلي ديگر، نکتة مهم‌تري را هم يادآوري مي‌کند که تکيمل‌کنندة مضمون بالا است. او مي‌گويد بر خلاف ديگران که گاهي اموال فرسوده و کهنة خويش را وقف مي‌کنند، من بهترين مشک و عطري را که دارم وقف عضوي از سيماي محبوب مي‌کنم. بدين ترتيب عطار که سروکارش با عطر و مشک است، مي‌گويد من اگر همة مشک‌هاي جهان را داشتم، بهترين آن را وقف بوي گيسوي معشوق مي‌کردم:  
+
[[عطار]] در بیت دیگری از غزلی دیگر، نکته مهم‌تری را هم یادآوری می‌کند که تکیمل‌کننده مضمون بالا است. او می‌گوید بر خلاف دیگران که گاهی اموال فرسوده و کهنه خویش را [[وقف]] می‌کنند، من بهترین مشک و عطری را که دارم [[وقف]] عضوی از سیمای محبوب می‌کنم. بدین ترتیب عطار که سروکارش با عطر و مشک است، می‌گوید من اگر همه مشک‌های جهان را داشتم، بهترین آن را وقف بوی گیسوی معشوق می‌کردم:  
 
   
 
   
 
مشک جهان گر همه عطار داشت  
 
مشک جهان گر همه عطار داشت  
وقف خط غاليه‌فامت کنم   
+
وقف خط غالیه‌فامت کنم   
 
<ref>
 
<ref>
 
همان، ص473.  
 
همان، ص473.  
 
</ref>  
 
</ref>  
اين بيت در نسخ‌هاي ديگر ديوان عطار به شکل‌هاي ديگري نيز آمده است:  
+
این بیت در نسخ‌های دیگر دیوان عطار به شکل‌های دیگری نیز آمده است:  
 
   
 
   
چون همه خوبي جهان وقف توست  
+
چون همه خوبی جهان وقف توست  
وقف خط غاليه‌فامت کنم  
+
وقف خط غالیه‌فامت کنم  
 
   
 
   
خواجوي کرماني نيز مي‌گويد من ارزنده‌تر از جان ندارم و آن را نيز وقف تو مي‌کنم:  
+
خواجوی کرمانی نیز می‌گوید من ارزنده‌تر از جان ندارم و آن را نیز وقف تو می‌کنم:  
 
   
 
   
دو جان وقف حريم حرم او کرديم
+
دو جان وقف حریم حرم او کردیم
واعتماد از دو جهان بر کرم او کرديم  
+
واعتماد از دو جهان بر کرم او کردیم  
 
<ref>
 
<ref>
 
دیوان خواجوی کرمانی، ص321.  
 
دیوان خواجوی کرمانی، ص321.  
 
</ref>  
 
</ref>  
مراد او از «دو جان» احتمالا حيات دنيايي و اخروي است که مي‌گويد هر دو را وقف حرم «او» کرديم. از اين بيت نيز چنين برمي‌آيد که در روزگار وي(قرن هشتم) وقف اموال به حرم اولياء مرسوم بوده است.  
+
مراد او از «دو جان» احتمالا حیات دنیایی و اخروی است که می‌گوید هر دو را وقف حرم «او» کردیم. از این بیت نیز چنین برمی‌آید که در روزگار وی(قرن هشتم) وقف اموال به حرم اولیاء مرسوم بوده است.  
به هر روي، در سخن شاعران و گويندگان ديگر نيز اين عادت برخي از مردم(وقف اموال نامرغوب) نقل و نقد شده است؛ برخي از شاعران نيز تصريح کرده‌اند که در وقف بايد بزرگ‌منش بود و کريمانه رفتار کرد. مثلا اميرخسرو دهلوي در ديوان اشعارش مي‌گويد: به عاشقي گفتم دلت را از عشق برکن و به سوي زهد ببر. او گفت دلم شاهدخانه (خانة معشوقه‌ها) است؛ چنين جايي را چگونه وقف مسجد(زهد) کنم؟  
+
به هر روی، در سخن شاعران و گویندگان دیگر نیز این عادت برخی از مردم(وقف اموال نامرغوب) نقل و نقد شده است؛ برخی از شاعران نیز تصریح کرده‌اند که در وقف باید بزرگ‌منش بود و کریمانه رفتار کرد. مثلا امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعارش می‌گوید: به عاشقی گفتم دلت را از عشق برکن و به سوی زهد ببر. او گفت دلم شاهدخانه (خانه معشوقه‌ها) است؛ چنین جایی را چگونه وقف مسجد(زهد) کنم؟  
 
   
 
   
گفتيم: دل را چرا از عشق ناري سوي زهد؟  
+
گفتیم: دل را چرا از عشق ناری سوی زهد؟  
 
وه که شاهدخانه را وقف مسجد چون کنم!  
 
وه که شاهدخانه را وقف مسجد چون کنم!  
 
   
 
   
يکي از دلايل اينکه گاهي در گذشته و اکنون نيز مردم اشيا يا املاک و مستغلات کم‌ارزش‌تر را [[وقف]] مي‌کردند، بي‌چيزي و فقر آنان بوده است؛ يعني آنان از يک‌سو آرزو داشتند که ثواب وقف در کارنامة اعمالشان نوشته شود و از سوي ديگر، ملک يا مال ارزشمندي در اختيار نداشتند که وقف کنند. بدين رو گاه مجبور مي‌شدند آنچه داشتند ـ هرچند کم‌بها‌ و کم‌ارزش ـ همان را وقف کنند. مثلا اوحدي مراغه‌اي مي‌گويد: من چون سيم و زر ندارم کاسة چشمم را وقف معشوق مي‌کنم:  
+
یکی از دلایل اینکه گاهی در گذشته و اکنون نیز مردم اشیا یا املاک و مستغلات کم‌ارزش‌تر را [[وقف]] می‌کردند، بی‌چیزی و فقر آنان بوده است؛ یعنی آنان از یک‌سو آرزو داشتند که ثواب وقف در کارنامه اعمالشان نوشته شود و از سوی دیگر، ملک یا مال ارزشمندی در اختیار نداشتند که وقف کنند. بدین رو گاه مجبور می‌شدند آنچه داشتند ـ هرچند کم‌بها‌ و کم‌ارزش ـ همان را وقف کنند. مثلا اوحدی مراغه‌ای می‌گوید: من چون سیم و زر ندارم کاسه چشمم را وقف معشوق می‌کنم:  
 
   
 
   
بر تربت تو وقف مي‌کنم کاسه‌هاي چشم  
+
بر تربت تو وقف می‌کنم کاسه‌های چشم  
زيرا که کيسة زرم از سيم بي‌نواست
+
زیرا که کیسه زرم از سیم بی‌نواست
 
   
 
   
بيدل دهلوي نيز از اين عادتِ نه‌چندان مطلوب برخي از مردم، مضمون زيبايي ساخته است. او به مخاطبش توصيه مي‌کند که اکنون که پير شده‌اي و قامتت خم شده است، آن قد و قامت را وقف طاعت و عبادت کن؛ زيرا قامت خميده، همچون قلاب ماهيگيري است و تو مي‌تواني با اين قلاب، از درياي رحمت الهي، صيد ماهي کني:  
+
بیدل دهلوی نیز از این عادتِ نه‌چندان مطلوب برخی از مردم، مضمون زیبایی ساخته است. او به مخاطبش توصیه می‌کند که اکنون که پیر شده‌ای و قامتت خم شده است، آن قد و قامت را وقف طاعت و عبادت کن؛ زیرا قامت خمیده، همچون قلاب ماهیگیری است و تو می‌توانی با این قلاب، از دریای رحمت الهی، صید ماهی کنی:  
 
   
 
   
قد خم‌گشته را تا مي‌تواني وقف طاعت کن  
+
قد خم‌گشته را تا می‌توانی وقف طاعت کن  
بدين قلاب صيد ماهي درياي رحمت کن   
+
بدین قلاب صید ماهی دریای رحمت کن   
 
<ref>
 
<ref>
 
دیوان بیدل دهلوی .
 
دیوان بیدل دهلوی .
 
</ref>
 
</ref>
==وقف، پيوند ابدي==  
+
==وقف، پیوند ابدی==  
يکي از معاني مجازي وقف که در ادب فارسي، فراوان از آن استفاده شده است، تعلق و پيوند ابدي است. يعني وقف، رمز اختصاص و نماد تعلق و وابستگي ابدي چيزي به چيزي ديگر بوده است. مثلا مسعود سعد سلمان براي آنکه به حبس ابد خود اعتراض کند، گفته بود «آيا مگر من وقف زندانم؟»  
+
یکی از معانی مجازی وقف که در ادب فارسی، فراوان از آن استفاده شده است، تعلق و پیوند ابدی است. یعنی وقف، رمز اختصاص و نماد تعلق و وابستگی ابدی چیزی به چیزی دیگر بوده است. مثلا مسعود سعد سلمان برای آنکه به حبس ابد خود اعتراض کند، گفته بود «آیا مگر من وقف زندانم؟»  
 
   
 
   
تا زاده‌ام اي شگفت، محبوسم  
+
تا زاده‌ام ای شگفت، محبوسم  
 
تا مرگ مگر که وقف زندانم؟  
 
تا مرگ مگر که وقف زندانم؟  
 
   
 
   
بدين ترتيب وقف را در غير معناي عرفي و رايج آن به کار برده است. گويا وقف در نظر او، عامل وابستگي و جدايي‌ناپذيري است. بدين رو وقتي مي‌خواهد از طولاني شدن زندانش شکوه کند، خود را به شيئي تشبيه مي‌کند که وقف زندان شده است.  
+
بدین ترتیب وقف را در غیر معنای عرفی و رایج آن به کار برده است. گویا وقف در نظر او، عامل وابستگی و جدایی‌ناپذیری است. بدین رو وقتی می‌خواهد از طولانی شدن زندانش شکوه کند، خود را به شیئی تشبیه می‌کند که وقف زندان شده است.  
انوري نيز در بيتي که ممدوح خود را ثنا مي‌گويد، جمال و جاه و عمر وي را موقوفه مي‌خواند تا بر او حکم مؤبّد زند.  
+
انوری نیز در بیتی که ممدوح خود را ثنا می‌گوید، جمال و جاه و عمر وی را موقوفه می‌خواند تا بر او حکم مؤبّد زند.  
 
   
 
   
 
وقف بادا بر جمال و جاه و عمرت روزگار  
 
وقف بادا بر جمال و جاه و عمرت روزگار  
زانکه در اوقاف احکام مؤبد مي‌رود  
+
زانکه در اوقاف احکام مؤبد می‌رود  
 
<ref>
 
<ref>
 
دیوان فضاید انواری.  
 
دیوان فضاید انواری.  
 
</ref>  
 
</ref>  
عبارت «زانکه در اوقاف احکام مؤبد مي‌رود» يعني هر چيز که [[وقف]] شد، حکم آن تغيير نمي‌کند. بنابراين جاه و جمال و عمر ممدوح انوري نيز همين حکم را مي‌يابد؛ البته از راه مبالغه و غلو.  
+
عبارت «زانکه در اوقاف احکام مؤبد می‌رود» یعنی هر چیز که [[وقف]] شد، حکم آن تغییر نمی‌کند. بنابراین جاه و جمال و عمر ممدوح انوری نیز همین حکم را می‌یابد؛ البته از راه مبالغه و غلو.  
مولوي هم در مثنوي به اين نکته توجه کرده،  از اصطلاح وقف به عنوان نماد پيوستگي و دوام بي‌پايان و ناميرا استفاده مي‌کند.  
+
مولوی هم در مثنوی به این نکته توجه کرده،  از اصطلاح وقف به عنوان نماد پیوستگی و دوام بی‌پایان و نامیرا استفاده می‌کند.  
 
   
 
   
 
ماند آن خنده برو وقف ابد  
 
ماند آن خنده برو وقف ابد  
همچو جان و عقل عارف بي‌کبد  
+
همچو جان و عقل عارف بی‌کبد  
 
<ref>
 
<ref>
 
بی کید، یعنی بی غم واندوه.  
 
بی کید، یعنی بی غم واندوه.  
 
</ref>  
 
</ref>  
نور مه‌آلوده کي گردد ابد  
+
نور مه‌آلوده کی گردد ابد  
گر زند آن نور بر هر نيک و بد  
+
گر زند آن نور بر هر نیک و بد  
 
   
 
   
 
او ز جمله پاک واگردد به ماه  
 
او ز جمله پاک واگردد به ماه  
هم‌چو نور عقل و جان سوي اله  
+
هم‌چو نور عقل و جان سوی اله  
 
   
 
   
وصف پاکي وقف بر نور مه‌است  
+
وصف پاکی وقف بر نور مه‌است  
 
تا بشش گر بر نجاسات ره‌است  
 
تا بشش گر بر نجاسات ره‌است  
 
   
 
   
زان نجاسات ره و آلودگي
+
زان نجاسات ره و آلودگی
نور را حاصل نگردد بدرگي  
+
نور را حاصل نگردد بدرگی  
 
<ref>
 
<ref>
 
مثنوی ومعنوی، دفتر پنجم، ابیات1261-1257 .  
 
مثنوی ومعنوی، دفتر پنجم، ابیات1261-1257 .  
 
</ref>  
 
</ref>  
همين معنا را خاقاني نيز به نظم کشيده و اصطلاح وقف را براي بيان نوعي همبستگي ابدي و بي‌وقفه به‌کار برده است:  
+
همین معنا را خاقانی نیز به نظم کشیده و اصطلاح وقف را برای بیان نوعی همبستگی ابدی و بی‌وقفه به‌کار برده است:  
 
   
 
   
چو کردم خانة دل وقف مهرش  
+
چو کردم خانه دل وقف مهرش  
خط مهر ابد بر در نويسم  
+
خط مهر ابد بر در نویسم  
 
<ref>
 
<ref>
 
دیوان خاقانی.  
 
دیوان خاقانی.  
 
</ref>  
 
</ref>  
يعني وقتي خانة دلم را [[وقف]] مهر او کردم، بر اين خانه بايد بنويسم که اين سرا وقف شده است.  
+
یعنی وقتی خانه دلم را [[وقف]] مهر او کردم، بر این خانه باید بنویسم که این سرا وقف شده است.  
عطار نيز وقتي مي‌گويد:  
+
عطار نیز وقتی می‌گوید:  
 
   
 
   
 
عشق وقف است بر دل پر درد  
 
عشق وقف است بر دل پر درد  
وقف در شرع ما بهايي نيست
+
وقف در شرع ما بهایی نیست
 
   
 
   
مرادش آن است که عشق همواره مهمان دل‌هاي زنده و دردمند است و از اين سرا به سرايي ديگر نمي‌رود؛ زيرا مال وقفي را از موقوف‌عليه جدا نمي‌کنند. مولوي هم که عاشق را وقف خرابات مي‌خواند، به اقامت دائمي و ابدي او در خرابات اشارت داشت:  
+
مرادش آن است که عشق همواره مهمان دل‌های زنده و دردمند است و از این سرا به سرایی دیگر نمی‌رود؛ زیرا مال وقفی را از موقوف‌علیه جدا نمی‌کنند. مولوی هم که عاشق را وقف خرابات می‌خواند، به اقامت دائمی و ابدی او در خرابات اشارت داشت:  
 
   
 
   
تو وقف خراباتي دخلت مي و خرجت مي
+
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زين وقف به هشياران مسپار يکي دانه   
+
زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه   
 
<ref>
 
<ref>
 
دیوان شمس، ج5،ص119 .  
 
دیوان شمس، ج5،ص119 .  
 
</ref>  
 
</ref>  
خاقاني هم دل خود را به موقوفه‌ تشبيه مي‌کند؛ زيرا قابل خريد و فروش نيست:  
+
خاقانی هم دل خود را به موقوفه‌ تشبیه می‌کند؛ زیرا قابل خرید و فروش نیست:  
 
   
 
   
 
کنم دفتر عمر وقف قناعت  
 
کنم دفتر عمر وقف قناعت  
نويسم به هر صفحه‏اي لايباعي  
+
نویسم به هر صفحه‏ای لایباعی  
 
<ref>
 
<ref>
 
دیوان خاقانی .
 
دیوان خاقانی .
 
</ref>
 
</ref>
==ايثارگري==  
+
==ایثارگری==  
در شعر و متون فارسي، وقف نماد «پاکباختگي» است؛ چنان‌که مي‌توان [[وقف]] را در زبان گويندگان فارسي، تعبيري ديگر از ايثار مطلق دانست. بنابراين وقتي کسي مي‌گويد من خود را وقف چيزي کرده‌ام، يعني همة وجودم را صرف آن مي‌کنم و در آن راه از بذل هيچ سرمايه‌اي دريغ ندارم؛ زيرا آنچه وقف مي‌شود، تماما از اختيار واقف بيرون مي‌رود و ديگر اجازة هيچ‌‌گونه تصرفي در آن ندارد.   
+
در شعر و متون فارسی، وقف نماد «پاکباختگی» است؛ چنان‌که می‌توان [[وقف]] را در زبان گویندگان فارسی، تعبیری دیگر از ایثار مطلق دانست. بنابراین وقتی کسی می‌گوید من خود را وقف چیزی کرده‌ام، یعنی همه وجودم را صرف آن می‌کنم و در آن راه از بذل هیچ سرمایه‌ای دریغ ندارم؛ زیرا آنچه وقف می‌شود، تماما از اختیار واقف بیرون می‌رود و دیگر اجازه هیچ‌‌گونه تصرفی در آن ندارد.   
پاکباختگي و ايثار مطلق، يکي ديگر از معاني مجازي وقف است. علت توجه مستقل به اين معناي مجازي وقف، کاربرد فراوان آن در ادب فارسي است. به گفتة بيدل دهلوي:  
+
پاکباختگی و ایثار مطلق، یکی دیگر از معانی مجازی وقف است. علت توجه مستقل به این معنای مجازی وقف، کاربرد فراوان آن در ادب فارسی است. به گفته بیدل دهلوی:  
 
   
 
   
 
هر چه در دل گذرد وقف زبان دارد شمع  
 
هر چه در دل گذرد وقف زبان دارد شمع  
سوختن نيست خيالي که نهان دارد شمع  
+
سوختن نیست خیالی که نهان دارد شمع  
 
   
 
   
خواجوي کرماني نيز وقف را نماد ايثار و فداکاري در راه معشوق دانسته است:  
+
خواجوی کرمانی نیز وقف را نماد ایثار و فداکاری در راه معشوق دانسته است:  
 
   
 
   
ملک جهان کرده‌ايم وقف سر کوي يار
+
ملک جهان کرده‌ایم وقف سر کوی یار
گوي دل افکنده‌ايم در خم چوگان عشق  
+
گوی دل افکنده‌ایم در خم چوگان عشق  
 
   
 
   
همو در جايي ديگر از ديوانش مي‌گويد:  
+
همو در جایی دیگر از دیوانش می‌گوید:  
 
   
 
   
دو جان وقف حريم حرم او کرديم  
+
دو جان وقف حریم حرم او کردیم  
واعتماد از دو جهان بر کرم او کرديم  
+
واعتماد از دو جهان بر کرم او کردیم  
 
<ref>
 
<ref>
 
دیوان خواجوی کرمانی، ص321.  
 
دیوان خواجوی کرمانی، ص321.  
 
</ref>  
 
</ref>  
اميرشاهي سبزواري بر آن است که «نقد هستي» را وقف خمخانه کند:  
+
امیرشاهی سبزواری بر آن است که «نقد هستی» را وقف خمخانه کند:  
 
   
 
   
هر شب از مستي، به سوي خانه ره گم مي‌کنم
+
هر شب از مستی، به سوی خانه ره گم می‌کنم
نقد هستي، وقف بر خمخانه و خم مي‌کنم
+
نقد هستی، وقف بر خمخانه و خم می‌کنم
 
<ref>
 
<ref>
 
دیوان امیر شاهی سبزواری .  
 
دیوان امیر شاهی سبزواری .  
 
</ref>  
 
</ref>  
سنايي هم در حديقه‌الحقيقه مي‌گويد تا کسي جان و مالش را [[وقف]] نکند و از آنها درنگذرد، از عالم غيب نصيبي ندارد؛ زيرا آدمي هر چه دارد از او است، پس نبايد در راه او از بذل جان و مال دريغ کند:  
+
سنایی هم در حدیقه‌الحقیقه می‌گوید تا کسی جان و مالش را [[وقف]] نکند و از آنها درنگذرد، از عالم غیب نصیبی ندارد؛ زیرا آدمی هر چه دارد از او است، پس نباید در راه او از بذل جان و مال دریغ کند:  
 
   
 
   
جان و اسباب از او عطا داري
+
جان و اسباب از او عطا داری
پس دريغش از او چرا داري؟
+
پس دریغش از او چرا داری؟
 
   
 
   
 
جان و اسباب در رهش درباز  
 
جان و اسباب در رهش درباز  
بر ره سيل و رود خانه مساز  
+
بر ره سیل و رود خانه مساز  
 
   
 
   
وقف کن جسم و جان را بر غيب  
+
وقف کن جسم و جان را بر غیب  
تا بوي کليدش اندر جيب  
+
تا بوی کلیدش اندر جیب  
  
سنایی، حدیقةالحقیقهوشریعهالطریقه، به تصحیح مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه  تهران، چاپ اول، ص164 .  
+
سنایی، حدیقهالحقیقهوشریعهالطریقه، به تصحیح مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه  تهران، چاپ اول، ص164 .  
 
   
 
   
در اين ابيات، سنايي براي وقف دليل هستي‌شناختي مي‌آورد. به گفتة او چون همة دارايي و هستي انسان از خدا است، پس مي‌سزد که همة دارايي و هستي خويش را در راه او نثار کند و يکي از راه‌هاي نثار، وقف است که نشانة پاکباختگي و انگيزة الهي و نوع‌دوستي است.  
+
در این ابیات، سنایی برای وقف دلیل هستی‌شناختی می‌آورد. به گفته او چون همه دارایی و هستی انسان از خدا است، پس می‌سزد که همه دارایی و هستی خویش را در راه او نثار کند و یکی از راه‌های نثار، وقف است که نشانه پاکباختگی و انگیزه الهی و نوع‌دوستی است.  
مولانا جلال‌الدين رومي، در ابيات زير، وجوه ديگري از پاکباختگي را که علت و انگيزة وقف(در معناي مجازي‌آن) است، بازگويي مي‌کند.  
+
مولانا جلال‌الدین رومی، در ابیات زیر، وجوه دیگری از پاکباختگی را که علت و انگیزه وقف(در معنای مجازی‌آن) است، بازگویی می‌کند.  
 
   
 
   
هم بدان سو که گهِ درد دوا مي‌خواهي  
+
هم بدان سو که گهِ درد دوا می‌خواهی  
وقف کن ديده و دل، روي به هر سوي مکن  
+
وقف کن دیده و دل، روی به هر سوی مکن  
 
   
 
   
وقف کرديم بر اين بادة جان کاسه سر  
+
وقف کردیم بر این باده جان کاسه سر  
تا حريف سري و شبلي و ذاالنون باشيم
+
تا حریف سری و شبلی و ذاالنون باشیم
 
   
 
   
تو وقف کني خود را بر وقف يکي مرده  
+
تو وقف کنی خود را بر وقف یکی مرده  
من وقف کسي باشم کو جان و جهان دارد  
+
من وقف کسی باشم کو جان و جهان دارد  
 
   
 
   
دهلوي نيز مي‌گويد ما نه تنها همه‌چيز خود را وقف کرده‌‌ايم، بلکه سهم خود را هم از وقف رها کرده‌ايم:  
+
دهلوی نیز می‌گوید ما نه تنها همه‌چیز خود را وقف کرده‌‌ایم، بلکه سهم خود را هم از وقف رها کرده‌ایم:  
 
   
 
   
اگر تو وقف او کردي همه چيز
+
اگر تو وقف او کردی همه چیز
نصيب خود بحل کرديم ما نيز  
+
نصیب خود بحل کردیم ما نیز  
 
   
 
   
خاقاني شرواني، ظرفيت وقف را چنان بالا و فراخ مي‌بيند که آن را نام ديگر «نهايت از خودگذشتگي» مي‌داند:  
+
خاقانی شروانی، ظرفیت وقف را چنان بالا و فراخ می‌بیند که آن را نام دیگر «نهایت از خودگذشتگی» می‌داند:  
 
   
 
   
خانة دل به چار حد، وقف غم تو کرده‌ايم
+
خانه دل به چار حد، وقف غم تو کرده‌ایم
حد وفا همين بود، جور ز حد چه مي‌بري؟
+
حد وفا همین بود، جور ز حد چه می‌بری؟
 
   
 
   
سعدي نيز با خاقاني موافق است که مي‌توان وقف را نام بالاترين ايثارها دانست:  
+
سعدی نیز با خاقانی موافق است که می‌توان وقف را نام بالاترین ایثارها دانست:  
 
   
 
   
 
بذل تو کردم تن و هوش و روان  
 
بذل تو کردم تن و هوش و روان  
وقف تو کردم دل و چشم و ضمير  
+
وقف تو کردم دل و چشم و ضمیر  
 
<ref>
 
<ref>
 
کلیات، غزلیات، ص552.  
 
کلیات، غزلیات، ص552.  
 
</ref>  
 
</ref>  
چنان‌که به گفته سلمان ساوجي، بزرگ‌ترين واقف عالم [[رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله)]] است که هشت بهشت را وقف امت خويش کرد:  
+
چنان‌که به گفته سلمان ساوجی، بزرگ‌ترین واقف عالم [[رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله)]] است که هشت بهشت را وقف امت خویش کرد:  
 
   
 
   
ز ديوان الهش هشت جنت  
+
ز دیوان الهش هشت جنت  
ببخشيدند و کرد او وقف امت   
+
ببخشیدند و کرد او وقف امت   
 
<ref>
 
<ref>
 
سلمان ساوجی، مثنوی معنوی جمشید وخورشید .  
 
سلمان ساوجی، مثنوی معنوی جمشید وخورشید .  
 
</ref>  
 
</ref>  
بنابراين [[حضرت محمد(صلي الله عليه و آله)]] هر چه را که از خداي خويش دريافت کرده بود، [[وقف]] امتش کرد تا آنان نيز از آن موهبت‌ها و تنعمات برخوردار گردند و به همين دليل ديگران را هم ـ از رهگذر وقف و مانند آن ـ در برخورداري‌هاي خود سهيم کنند.
+
بنابراین [[حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)]] هر چه را که از خدای خویش دریافت کرده بود، [[وقف]] امتش کرد تا آنان نیز از آن موهبت‌ها و تنعمات برخوردار گردند و به همین دلیل دیگران را هم ـ از رهگذر وقف و مانند آن ـ در برخورداری‌های خود سهیم کنند.
==لغزش گاه تقوا، سنجش گاه ايمان==  
+
==لغزش گاه تقوا، سنجش گاه ایمان==  
مال وقف همواره در معرض دست‏اندازي سودجويان و قدرت‏مندان زمانه بوده است؛ به‌ويژه از سوي مدعيان ارشاد و کرامت. از واقعيت‌هاي تلخ و انکارناپذير در تاريخ ما، سوء‌استفاده‏هاي بسياري است که عده‌اي در گذشته از وقف و موقوفات کرده‌اند و همچنان زمينة آن باقي است. اين گروه چنان لطمه و ضربه‌اي به حيثيت وقف زده‌اند که آثار آن هرگز از ذهن و ضمير جامعه محو نخواهد شد. اين سوءاستفاده‏ها که هم فراوان بوده است و هم گاهي ناجوانمردانه، خاطر بسياري از اهل معرفت و مناعت را آزرده کرده است و آنان آرزدگي خود را در قالب‌هاي مختلف بيان کرده‌اند. به همين دليل، در متون ادبي ما، معمولا «وقف» موضوعي است براي انتقاد از کساني که «پخته‌خواري» و «تن‌پروري» مي‌کنند و حاضر به مشارکت در ساخت‌وسازهاي اجتماعي نيستند.  
+
مال وقف همواره در معرض دست‏اندازی سودجویان و قدرت‏مندان زمانه بوده است؛ به‌ویژه از سوی مدعیان ارشاد و کرامت. از واقعیت‌های تلخ و انکارناپذیر در تاریخ ما، سوء‌استفاده‏های بسیاری است که عده‌ای در گذشته از وقف و موقوفات کرده‌اند و همچنان زمینه آن باقی است. این گروه چنان لطمه و ضربه‌ای به حیثیت وقف زده‌اند که آثار آن هرگز از ذهن و ضمیر جامعه محو نخواهد شد. این سوءاستفاده‏ها که هم فراوان بوده است و هم گاهی ناجوانمردانه، خاطر بسیاری از اهل معرفت و مناعت را آزرده کرده است و آنان آرزدگی خود را در قالب‌های مختلف بیان کرده‌اند. به همین دلیل، در متون ادبی ما، معمولا «وقف» موضوعی است برای انتقاد از کسانی که «پخته‌خواری» و «تن‌پروری» می‌کنند و حاضر به مشارکت در ساخت‌وسازهای اجتماعی نیستند.  
يکي از گروه‌هايي که هدف اين انتقادهاي تند و معمولا طنزآلود است، صاحبان قدرت‌اند. شاعران نامي و عرفان‌مشرب فارسي، براي افشاي رياکاري‌هاي اصحاب قدرت و ثروت، وقف را از اين منظر نگريسته‏اند. مثلا صائب تبريزي در اعتراض به شاهد حيف و ميل اوقاف و ويراني موقوفات در روزگار خود مي‌گويد:  
+
یکی از گروه‌هایی که هدف این انتقادهای تند و معمولا طنزآلود است، صاحبان قدرت‌اند. شاعران نامی و عرفان‌مشرب فارسی، برای افشای ریاکاری‌های اصحاب قدرت و ثروت، وقف را از این منظر نگریسته‏اند. مثلا صائب تبریزی در اعتراض به شاهد حیف و میل اوقاف و ویرانی موقوفات در روزگار خود می‌گوید:  
 
   
 
   
چون هر چه وقف گشت به زودي شود خراب  
+
چون هر چه وقف گشت به زودی شود خراب  
کرديم وقف عشق تو ملک وجود خويش
+
کردیم وقف عشق تو ملک وجود خویش
 
   
 
   
چرا «هر چه وقف گشت، به‌زودي شود خراب»؟ شايد از آن رو که مال وقفي، بيش از آنکه دلسوز و نگه‌دارنده داشته باشد، مصرف‌کننده دارد. بنابراين اين‌گونه بيت‌ها، خبر از بي‌تدبيري و بي‌مديريتي متوليان اوقاف نيز مي‌دهند. در حالي که تقريبا همة دولت‌ها و حکومت‌هاي پيشين سازمان ويژه‌اي براي تصدي و تولي امور وقف داشتند، اما غلبة کفة مصرف بر کفة حفظ و توسعه، در درازمدت و گاه در کوتاه‌مدت موقوفات را به نابودي مي‌کشاند.  
+
چرا «هر چه وقف گشت، به‌زودی شود خراب»؟ شاید از آن رو که مال وقفی، بیش از آنکه دلسوز و نگه‌دارنده داشته باشد، مصرف‌کننده دارد. بنابراین این‌گونه بیت‌ها، خبر از بی‌تدبیری و بی‌مدیریتی متولیان اوقاف نیز می‌دهند. در حالی که تقریبا همه دولت‌ها و حکومت‌های پیشین سازمان ویژه‌ای برای تصدی و تولی امور وقف داشتند، اما غلبه کفه مصرف بر کفه حفظ و توسعه، در درازمدت و گاه در کوتاه‌مدت موقوفات را به نابودی می‌کشاند.  
بدين رو وقف براي جامعه‌شناسان، ترازويي است که با آن ايمان ديني جامعه و تقواي آحاد آن را مي‌سنجند. شهر يا کشوري که در آن بازار وقف گرم است و در هر کوي و برزنش، نشاني از آن است، به صدزبان تعلقات ديني و اخروي خود را فرياد مي‌زند. بنابراين اگر کسي وارد شهري شد و در هر جاي آن، موقوفه‌اي عام‌المنفعه ديد، درمي‌يابد که به ميان مردمي ديندار و دين‌باور و آخرت‌گرا آمده و تفضلات الهي در نوع‌دوستي شهروندان تجلي کرده است.  
+
بدین رو وقف برای جامعه‌شناسان، ترازویی است که با آن ایمان دینی جامعه و تقوای آحاد آن را می‌سنجند. شهر یا کشوری که در آن بازار وقف گرم است و در هر کوی و برزنش، نشانی از آن است، به صدزبان تعلقات دینی و اخروی خود را فریاد می‌زند. بنابراین اگر کسی وارد شهری شد و در هر جای آن، موقوفه‌ای عام‌المنفعه دید، درمی‌یابد که به میان مردمی دیندار و دین‌باور و آخرت‌گرا آمده و تفضلات الهی در نوع‌دوستی شهروندان تجلی کرده است.  
وقف از جهات ديگري نيز ميزان دقيقي است براي ايمان‌سنجي مردم که در ادب فارسي به آن توجه ويژه‌اي شده است. وقف و موقفات، از آن جهت که حاکي از وجود مردم خيّر و دين‌باور است، همچون آينه‌اي ايمان قلبي آنان را مي‌نماياند؛ اما از آن جهت که چگونه مصرف مي‌شود و با آن چسان رفتار مي‌کنند، آيينه‌وار تقواي مصرف‌کنندگان را هم به نمايش مي‌گذارد.  
+
وقف از جهات دیگری نیز میزان دقیقی است برای ایمان‌سنجی مردم که در ادب فارسی به آن توجه ویژه‌ای شده است. وقف و موقفات، از آن جهت که حاکی از وجود مردم خیر و دین‌باور است، همچون آینه‌ای ایمان قلبی آنان را می‌نمایاند؛ اما از آن جهت که چگونه مصرف می‌شود و با آن چسان رفتار می‌کنند، آیینه‌وار تقوای مصرف‌کنندگان را هم به نمایش می‌گذارد.  
در ادب فارسي، اعتراضات معناداري به کيفيت مصرف اوقاف شده است که هشداردهنده و تأمل‌انگيز است. اعتراض به سوء‌ استفاده‌هاي تاريخي از موقوفات، نوعي اعتراض به بي‌تقوايي و بي‌مبالاتي و رياکاري گروهي از حاکمان و دين‌بازان نيز بوده است. مثلا سعدي در گلستان نقل مي‌کند که از عالمي پرسيدند که نظرت دربارة نان وقفي چيست؟ در پاسخ گفته است: اگر آن نان را براي آن مي‌ستانند که معاش‌شان مختل نگردد و به عبادت خدا مشغول باشند، حلال است؛ اما اگر خدا را عبادت مي‌کنند که به آنان نان وقفي دهند، حرام است. عين عبارات سعدي اين‌گونه است:  
+
در ادب فارسی، اعتراضات معناداری به کیفیت مصرف اوقاف شده است که هشداردهنده و تأمل‌انگیز است. اعتراض به سوء‌ استفاده‌های تاریخی از موقوفات، نوعی اعتراض به بی‌تقوایی و بی‌مبالاتی و ریاکاری گروهی از حاکمان و دین‌بازان نیز بوده است. مثلا سعدی در گلستان نقل می‌کند که از عالمی پرسیدند که نظرت درباره نان وقفی چیست؟ در پاسخ گفته است: اگر آن نان را برای آن می‌ستانند که معاش‌شان مختل نگردد و به عبادت خدا مشغول باشند، حلال است؛ اما اگر خدا را عبادت می‌کنند که به آنان نان وقفی دهند، حرام است. عین عبارات سعدی این‌گونه است:  
يکي از علماي راسخ را پرسيدند: چه گويي در نان وقف؟  گفت: اگر نان از بهر جمعيت خاطر ستانند، حلال است، و اگر جمع[= گوشه عبادت] از بهر نان مي نشينند حرام   
+
یکی از علمای راسخ را پرسیدند: چه گویی در نان وقف؟  گفت: اگر نان از بهر جمعیت خاطر ستانند، حلال است، و اگر جمع[= گوشه عبادت] از بهر نان می نشینند حرام   
 
<ref>
 
<ref>
 
کلیات سعدی، گلستان سعدی، باب دوم، تصحیح فروغی انتشارات امیر کبیر، ص91.  
 
کلیات سعدی، گلستان سعدی، باب دوم، تصحیح فروغی انتشارات امیر کبیر، ص91.  
 
</ref>  
 
</ref>  
نان از براي کنج عبادت گرفته‌اند  
+
نان از برای کنج عبادت گرفته‌اند  
صاحب‌دلان، نه کنج عبادت براي نان  
+
صاحب‌دلان، نه کنج عبادت برای نان  
 
   
 
   
در واقع سعدي، مصرف‌کنندگان وقف را به دو دسته تقسيم کرده است:  
+
در واقع سعدی، مصرف‌کنندگان وقف را به دو دسته تقسیم کرده است:  
  
1. آنان که از وقف استفاده مي‌کنند تا توان و فرصت عبادت خدا را داشته باشند(صاحب‌دلان).  
+
1. آنان که از وقف استفاده می‌کنند تا توان و فرصت عبادت خدا را داشته باشند(صاحب‌دلان).  
  
2. آنان که خدا را عبادت مي‌کنند تا به آنان نان و آب و زندگي وقفي دهند(رياکاران).  
+
2. آنان که خدا را عبادت می‌کنند تا به آنان نان و آب و زندگی وقفی دهند(ریاکاران).  
اولي را حلال و دومي را حرام مي‌‌داند.  
+
اولی را حلال و دومی را حرام می‌‌داند.  
در اسرار‌التوحيد هم مي‌خوانيم:  
+
در اسرار‌التوحید هم می‌خوانیم:  
آورده‌اند که در آن وقت که شيخ ما ـ قدّس الله روحه العزيز ـ به نيشابور بود، استاد ِ امام بُلقاسم قشيري را ـ قدّس الله روحه العزيز ـ پيغام داد که  مي‌شنويم که در اوقاف تصرّف مي‌کني. مي بايد که نيز[= ديگر] تصرّف نکني. استادِ امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ما است، در دل ما نيست. شيخ ما جواب باز فرستاد که ما را مي‌بايد که دست شما چون دل شما باشد   
+
آورده‌اند که در آن وقت که شیخ ما ـ قدّس الله روحه العزیز ـ به نیشابور بود، استاد ِ امام بُلقاسم قشیری را ـ قدّس الله روحه العزیز ـ پیغام داد که  می‌شنویم که در اوقاف تصرّف می‌کنی. می باید که نیز[= دیگر] تصرّف نکنی. استادِ امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ما است، در دل ما نیست. شیخ ما جواب باز فرستاد که ما را می‌باید که دست شما چون دل شما باشد   
 
<ref>
 
<ref>
 
محمدبن منور، اسرار التوحید، تصحیح شفیعی کدکنی، انتشارات آگاه.  
 
محمدبن منور، اسرار التوحید، تصحیح شفیعی کدکنی، انتشارات آگاه.  
 
</ref>
 
</ref>
معناي اين سخن آن است که با مال وقفي بايد در نهايت احتياط و تقوا رفتار کرد و مبالات بسيار داشت و تا مي‌توان بايد از وابستگي به آن پرهيز کرد؛ چنان‌که هيچ تعلق خاطر و ميل قلبي به آن نباشد.  
+
معنای این سخن آن است که با مال وقفی باید در نهایت احتیاط و تقوا رفتار کرد و مبالات بسیار داشت و تا می‌توان باید از وابستگی به آن پرهیز کرد؛ چنان‌که هیچ تعلق خاطر و میل قلبی به آن نباشد.  
مجذوب تبريزي در ديوانش، بيتي دارد که مضمون آن، گويا چنين باشد: اگر مالي را وقف جايي کردند و از آن مال، بيش از آنکه مواظبت شود، استفاده گردد، بهتر آن بود که آن مال را وقف ميخانه‌ها مي‌کردند؛ زيرا اگر از موقوفه‌اي آن‌گونه که مي‌بايست، نگه‌داري نشود و در راه خير به کار گرفته نشود، نشانة بي‌تقوايي است و بي‌تقوايان در ميخانه بيش از مسجد و خانقاه‌اند:  
+
مجذوب تبریزی در دیوانش، بیتی دارد که مضمون آن، گویا چنین باشد: اگر مالی را وقف جایی کردند و از آن مال، بیش از آنکه مواظبت شود، استفاده گردد، بهتر آن بود که آن مال را وقف میخانه‌ها می‌کردند؛ زیرا اگر از موقوفه‌ای آن‌گونه که می‌بایست، نگه‌داری نشود و در راه خیر به کار گرفته نشود، نشانه بی‌تقوایی است و بی‌تقوایان در میخانه بیش از مسجد و خانقاه‌اند:  
 
   
 
   
خانقاهي که به خرجش نکند دخل وفا  
+
خانقاهی که به خرجش نکند دخل وفا  
صرفهّ وقف در آن است که ميخانه شود  
+
صرفهّ وقف در آن است که میخانه شود  
 
   
 
   
يعني خانقاهي که خرج آن بيش از درآمدهاي وقفي آن است، جايگاه بي‌تقوايان است و اگر قرار است وقف در چنين مکان‌هايي مصرف شود، ميکده‌ها ترجيح دارند.  
+
یعنی خانقاهی که خرج آن بیش از درآمدهای وقفی آن است، جایگاه بی‌تقوایان است و اگر قرار است وقف در چنین مکان‌هایی مصرف شود، میکده‌ها ترجیح دارند.  
صائب تبريزي هم از بي‌مبالاتي در حفظ موقوفات در روزگار خودش خبر مي‌دهد و رندانه اين بي‌مبالاتي را دليلي مي‌آورد براي آنکه خود را وقف معشوق کند تا زودتر خراب و مست شود:  
+
صائب تبریزی هم از بی‌مبالاتی در حفظ موقوفات در روزگار خودش خبر می‌دهد و رندانه این بی‌مبالاتی را دلیلی می‌آورد برای آنکه خود را وقف معشوق کند تا زودتر خراب و مست شود:  
 
   
 
   
چون هرچه وقف گشت به‌زودي شود خراب  
+
چون هرچه وقف گشت به‌زودی شود خراب  
کرديم وقف عشق تو ملک وجود خويش  
+
کردیم وقف عشق تو ملک وجود خویش  
 
<ref>
 
<ref>
 
دیوان صائب.  
 
دیوان صائب.  
 
</ref>  
 
</ref>  
شاعر ديگري نيز گفته است:   
+
شاعر دیگری نیز گفته است:   
 
   
 
   
به خير خلق مرا گشته دل دو صد پاره  
+
به خیر خلق مرا گشته دل دو صد پاره  
گليم وقف بلي زود مي شود پاره   
+
گلیم وقف بلی زود می شود پاره   
 
<ref>
 
<ref>
 
هادی رنجی .  
 
هادی رنجی .  
 
</ref>  
 
</ref>  
از ابياتي که پيشتر يادآوري شد و مشابه آنها چنين بر‌مي‌آيد که در قرون گذشته، گاهي در حفظ و نگه‌داري موقوفات اهتمام لايق و شايسته‌اي نمي‌شده و پاره‌اي از موقوفات رو به فرسودگي مي‌گذاشتند. بنابراين، همين را هم مي‌توان نشانه‌اي از آشفتگي اوضاع و بي‌توجهي مردم و حاکمان در آن روزگاران به اموال وقفي قلمداد کرد.
+
از ابیاتی که پیشتر یادآوری شد و مشابه آنها چنین بر‌می‌آید که در قرون گذشته، گاهی در حفظ و نگه‌داری موقوفات اهتمام لایق و شایسته‌ای نمی‌شده و پاره‌ای از موقوفات رو به فرسودگی می‌گذاشتند. بنابراین، همین را هم می‌توان نشانه‌ای از آشفتگی اوضاع و بی‌توجهی مردم و حاکمان در آن روزگاران به اموال وقفی قلمداد کرد.
==آسيب‌شناسي وقف در ادب فارسي==  
+
==آسیب‌شناسی وقف در ادب فارسی==  
در ادب فارسي بارها به تصرف‌هاي ناروا در اوقاف و وقف‌هاي نامناسب، اعتراض شده است. دربارة وقف‌هاي نامناسب و کم‌ارزش پيشتر سخن گفتيم و اکنون به ذکر اين دستان(ضرب‌المثل) اکتفا مي‌کنيم که در زبان عامه، بخشش بي‌ارزش را به وقف روغن ريخته به مسجد، تشبيه مي‌کنند و مثلا مي‌گويند: «روغن چراغ ريخته وقف امامزاده مي‌کند.»  
+
در ادب فارسی بارها به تصرف‌های ناروا در اوقاف و وقف‌های نامناسب، اعتراض شده است. درباره وقف‌های نامناسب و کم‌ارزش پیشتر سخن گفتیم و اکنون به ذکر این دستان(ضرب‌المثل) اکتفا می‌کنیم که در زبان عامه، بخشش بی‌ارزش را به وقف روغن ریخته به مسجد، تشبیه می‌کنند و مثلا می‌گویند: «روغن چراغ ریخته وقف امامزاده می‌کند.»  
 
<ref>
 
<ref>
 
ر.ک:لغتنامه دهخدا، ذیل کلمه«وقف».  
 
ر.ک:لغتنامه دهخدا، ذیل کلمه«وقف».  
 
</ref>
 
</ref>
پيام اين مثل سائر، اين است که نبايد آنچه از حيّز انتفاع بيرون است، موقوفه گردد؛ زيرا سبک‌شماري سنت حسنه و مبارک وقف است. بلکه در وقف بايد همچون وحشي بافقي، شاعر و عارف ايراني بود که مي‌گفت:  
+
پیام این مثل سائر، این است که نباید آنچه از حیز انتفاع بیرون است، موقوفه گردد؛ زیرا سبک‌شماری سنت حسنه و مبارک وقف است. بلکه در وقف باید همچون وحشی بافقی، شاعر و عارف ایرانی بود که می‌گفت:  
 
   
 
   
نرسد جز تو به کس گوهري از خاطر من   
+
نرسد جز تو به کس گوهری از خاطر من   
کرده‌ام وقف تو اين بحر لبالب ز زلال   
+
کرده‌ام وقف تو این بحر لبالب ز زلال   
 
<ref>
 
<ref>
 
وحشی بافقی، دیوان اشعار، انتشارات امیر کبیر، ص238.  
 
وحشی بافقی، دیوان اشعار، انتشارات امیر کبیر، ص238.  
 
</ref>  
 
</ref>  
يعني ارزشمندترين وگوهرخيزترين سرماية خود را [[وقف]] کرده‌ام تا براي غير تو سخن نگويم و غير تو را مدح نگويم.  
+
یعنی ارزشمندترین وگوهرخیزترین سرمایه خود را [[وقف]] کرده‌ام تا برای غیر تو سخن نگویم و غیر تو را مدح نگویم.  
آسيب ديگري که در ادب فارسي به آن توجه بليغي شده است، وقف‌خواري نالايقان و غير مستحقان است که بسياري از شاعران بزرگ دربارة آن سخن گفته‌اند. علاوه بر شاعران و گويندگان بزرگ، در فرهنگ عامه نيز ضرب‌المثل‌هايي وجود دارد که اشاره به اين آسيب آزاردهنده دارد. مثلا مي‌گويند: «مال وقف است و تعلق به دعاگو دارد.» يعني به آنکه مستحق آن است و واقفش را دعا مي‌کند.  
+
آسیب دیگری که در ادب فارسی به آن توجه بلیغی شده است، وقف‌خواری نالایقان و غیر مستحقان است که بسیاری از شاعران بزرگ درباره آن سخن گفته‌اند. علاوه بر شاعران و گویندگان بزرگ، در فرهنگ عامه نیز ضرب‌المثل‌هایی وجود دارد که اشاره به این آسیب آزاردهنده دارد. مثلا می‌گویند: «مال وقف است و تعلق به دعاگو دارد.» یعنی به آنکه مستحق آن است و واقفش را دعا می‌کند.  
همان‌طور که گفتم شاعران و گويندگان بزرگ نيز در اين‌باره نکات و هشدارهاي ديده‌گشايي دارند. از حافظ شروع مي‌کنيم که نقد خود را صريح‌تر از همه گفته است.  
+
همان‌طور که گفتم شاعران و گویندگان بزرگ نیز در این‌باره نکات و هشدارهای دیده‌گشایی دارند. از حافظ شروع می‌کنیم که نقد خود را صریح‌تر از همه گفته است.  
خواجه شمس‌الدين لسان‌الغيب، حافظ شيرازي، گاه با بياني شفاف و گاه کنايه‌آميز به يکي از مهم‌ترين آفات و آسيب‌هاي وقف و وقف‌خواري در جامعة ديني اشاره کرده و از همه روشن‌تر و گوياتر و تندتر دربارة سوء‌استفادة برخي از متوليان وقف از وقف، سخن گفته است. او به‌صراحت «ميِ حرام» را بهتر از مال وقفي مي‌خواند؛ زيرا معتقد است که در روزگار او، از اين فرصتي که مؤمنان در اختيار عالمان قرار داده‌اند، به‌نيکي استفاده نمي‌شود و به راه صواب به کار نمي‌گيرندش.   
+
خواجه شمس‌الدین لسان‌الغیب، حافظ شیرازی، گاه با بیانی شفاف و گاه کنایه‌آمیز به یکی از مهم‌ترین آفات و آسیب‌های وقف و وقف‌خواری در جامعه دینی اشاره کرده و از همه روشن‌تر و گویاتر و تندتر درباره سوء‌استفاده برخی از متولیان وقف از وقف، سخن گفته است. او به‌صراحت «می حرام» را بهتر از مال وقفی می‌خواند؛ زیرا معتقد است که در روزگار او، از این فرصتی که مؤمنان در اختیار عالمان قرار داده‌اند، به‌نیکی استفاده نمی‌شود و به راه صواب به کار نمی‌گیرندش.   
 
   
 
   
فقيه مدرسه دي مست بود و فتوا داد  
+
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد  
که مي حرام ولي به ز مال اوقاف است  
+
که می حرام ولی به ز مال اوقاف است  
 
   
 
   
اين فتوا را کسي داده است که در حال هشياري نبوده است؛ وگرنه برخورداري از اوقاف را بر خود حرام‌تر از شراب ‌نمي‌شمرد. او مي‌ديد که در جامعة ديني آن روز شيراز، کساني از اوقاف برخوردارند که کمترين سزاواري را دارند و بدين رو از زبان فقيهي ناهشيار، فتوا مي‌دهد که اين پخته‌خواري‌ها از شراب‌خواري نيز ناموجه‌تر و حرام‌تر است. «لطف طنز بيت در اين است که فقيه مدرسه مست بوده، سپس در عين مستي فتوا داده و چون گفته‌اند «مستي و راستي» پس فتواي او راست و درست هم هست که همانا در مصرع بعد بيان شده است: مي خوردن از خوردن مال وقف بهتر است. در عين حال به گناه ديگر خود که استفادة [نامشروع] از مال وقف باشد، اعتراف يا اشارة ضمني کرده است.»   
+
این فتوا را کسی داده است که در حال هشیاری نبوده است؛ وگرنه برخورداری از اوقاف را بر خود حرام‌تر از شراب ‌نمی‌شمرد. او می‌دید که در جامعه دینی آن روز شیراز، کسانی از اوقاف برخوردارند که کمترین سزاواری را دارند و بدین رو از زبان فقیهی ناهشیار، فتوا می‌دهد که این پخته‌خواری‌ها از شراب‌خواری نیز ناموجه‌تر و حرام‌تر است. «لطف طنز بیت در این است که فقیه مدرسه مست بوده، سپس در عین مستی فتوا داده و چون گفته‌اند «مستی و راستی» پس فتوای او راست و درست هم هست که همانا در مصرع بعد بیان شده است: می خوردن از خوردن مال وقف بهتر است. در عین حال به گناه دیگر خود که استفاده [نامشروع] از مال وقف باشد، اعتراف یا اشاره ضمنی کرده است.»   
 
<ref>
 
<ref>
 
بهاء الدین خرمشاهی، حافظنامه، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، چاپ پنجم، ج1، ص276 .  
 
بهاء الدین خرمشاهی، حافظنامه، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، چاپ پنجم، ج1، ص276 .  
 
</ref>
 
</ref>
اعتراض حافظ، نه بر وقف است و نه بر بهره‌وري از آن. او به استفاد‌ه‌هاي ناروا و رياکارانه از وقف خرده مي‌گيرد. در ديوانش يک‌بار نيز به خود مي‌بالد که به اندازة درمي از مال وقفي در اموال او نيست:  
+
اعتراض حافظ، نه بر وقف است و نه بر بهره‌وری از آن. او به استفاد‌ه‌های ناروا و ریاکارانه از وقف خرده می‌گیرد. در دیوانش یک‌بار نیز به خود می‌بالد که به اندازه درمی از مال وقفی در اموال او نیست:  
 
   
 
   
بيا که خرقه من گرچه رهن ميکده‌هاست
+
بیا که خرقه من گرچه رهن میکده‌هاست
ز مال وقف نبيني به نام من درمي
+
ز مال وقف نبینی به نام من درمی
 
   
 
   
او بر خود مي‌بالد و اين را از افتخارات خود مي‌داند که به اندازة يک درهم در اموال او يافت نمي‌شود. زيرا استفاده از وقف را چنان خطير و ظريف مي‌داند که پرهيز از آن مهم‌تر از پرهيز از دادن خرقه به ميکده‌ها است. رهن خرقه در ميکده، يعني گروگاني [[ايمان]] در دست کفر. او مي‌گويد من اگر مرتکب چنين گناهي هم بشوم، بهتر است تا به ناروا دست به سوي مالي برم که مستحق آن نيستم.  
+
او بر خود می‌بالد و این را از افتخارات خود می‌داند که به اندازه یک درهم در اموال او یافت نمی‌شود. زیرا استفاده از وقف را چنان خطیر و ظریف می‌داند که پرهیز از آن مهم‌تر از پرهیز از دادن خرقه به میکده‌ها است. رهن خرقه در میکده، یعنی گروگانی [[ایمان]] در دست کفر. او می‌گوید من اگر مرتکب چنین گناهی هم بشوم، بهتر است تا به ناروا دست به سوی مالی برم که مستحق آن نیستم.  
در «آسيب‌شناسي وقف» بايد به اين نکته توجه بليغ شود و اعتراض‌هايي مانند نهيب‌هاي حافظ را جدي گرفت؛ زيرا استفاده‌هاي نابجا و ناروا از اين موهبت(وقف) موجب مي‌گردد که اندک‌اندک انگيزه‌هاي مؤمنان نيز در امر وقف، کاستي گيرد و آن رونق شايسته و بايستة وقف رو به سردي گذارد. در واقع سخنان و هشدار کساني مانند حافظ، هم ترغيب بيشتر واقفان است و هم ترهيب وقف‌خواران بي‌مبالات. همة انتقاد آنان به نوع مصرف وقف است و اينکه نبايد آن را نابجا و در غير محل آن مصرف کرد. مثلا سعدي مي‌گويد:  
+
در «آسیب‌شناسی وقف» باید به این نکته توجه بلیغ شود و اعتراض‌هایی مانند نهیب‌های حافظ را جدی گرفت؛ زیرا استفاده‌های نابجا و ناروا از این موهبت(وقف) موجب می‌گردد که اندک‌اندک انگیزه‌های مؤمنان نیز در امر وقف، کاستی گیرد و آن رونق شایسته و بایسته وقف رو به سردی گذارد. در واقع سخنان و هشدار کسانی مانند حافظ، هم ترغیب بیشتر واقفان است و هم ترهیب وقف‌خواران بی‌مبالات. همه انتقاد آنان به نوع مصرف وقف است و اینکه نباید آن را نابجا و در غیر محل آن مصرف کرد. مثلا سعدی می‌گوید:  
 
   
 
   
آن را که سيرتي خوش و سرّي است با خداي
+
آن را که سیرتی خوش و سرّی است با خدای
بي نان وقف و لقمه دريوزه، زاهد است   
+
بی نان وقف و لقمه دریوزه، زاهد است   
 
<ref>
 
<ref>
 
گلستان.  
 
گلستان.  
 
</ref>  
 
</ref>  
يعني تا ضرورت ايجاب نکرده است، نبايد دست به سوي لقمة وقفي دراز کرد، وگرنه خلاف تقوا و زهد است. پس زاهد کسي است که از لقمة وقفي هم کناره مي‌گيرد؛ اگرچه مستحق آن باشد.  به قول عطار نيشابوري:  
+
یعنی تا ضرورت ایجاب نکرده است، نباید دست به سوی لقمه وقفی دراز کرد، وگرنه خلاف تقوا و زهد است. پس زاهد کسی است که از لقمه وقفی هم کناره می‌گیرد؛ اگرچه مستحق آن باشد.  به قول عطار نیشابوری:  
 
   
 
   
مخور جز بر ضرورت لقمة وقف  
+
مخور جز بر ضرورت لقمه وقف  
صفا هرگز نيارد لقمة وقف   
+
صفا هرگز نیارد لقمه وقف   
 
<ref>
 
<ref>
 
عطار، دیوان .  
 
عطار، دیوان .  
 
</ref>  
 
</ref>  
عطار به خود مي‌بالد که هرگز عيال موقوفات نبوده است و اين پرهيز را چنان مهم و ارزشمند مي‌‌داند که گويي دين يعني همين.  
+
عطار به خود می‌بالد که هرگز عیال موقوفات نبوده است و این پرهیز را چنان مهم و ارزشمند می‌‌داند که گویی دین یعنی همین.  
 
   
 
   
بود مردار مال وقف، پيشم
+
بود مردار مال وقف، پیشم
بود اين مرتبه آيين و کيشم
+
بود این مرتبه آیین و کیشم
 
   
 
   
اين سخن به اين معنا است که کسي که نيازي به بهره‌وري از اوقاف ندارد، نبايد از آن بهره گيرد و اگر ناپرهيزگارانه لقمة وقفي در دهان گذاشت در حالي که نيازي به آن نداشت، جانش را تيره و تار کرده است.  
+
این سخن به این معنا است که کسی که نیازی به بهره‌وری از اوقاف ندارد، نباید از آن بهره گیرد و اگر ناپرهیزگارانه لقمه وقفی در دهان گذاشت در حالی که نیازی به آن نداشت، جانش را تیره و تار کرده است.  
از سوي ديگر واقفان نيز بايد در عمل وقف، نيت خير و قصد قربت الي الله داشته باشند تا هم خودشان به سرانجامي نيک برسند و هم ديگران به نان و نوايي. شاعر و عارف خجندي، در بيتي زيبا مي‌گويد: خيري که در آن ريا باشد، خير نيست و اگر بي‌ريا بود، برکتش چنان است که اگر با آن ميخانه بسازند مفيدتر از پل و کاروان‌سرا خواهد بود. به عبارت ديگر، کاروان‌سرايي که با رياکارانه ساخته مي‌شود، فايده‌اش کمتر از ميخانه‌اي است که بي روي و ريا ساخته شده است:  
+
از سوی دیگر واقفان نیز باید در عمل وقف، نیت خیر و قصد قربت الی الله داشته باشند تا هم خودشان به سرانجامی نیک برسند و هم دیگران به نان و نوایی. شاعر و عارف خجندی، در بیتی زیبا می‌گوید: خیری که در آن ریا باشد، خیر نیست و اگر بی‌ریا بود، برکتش چنان است که اگر با آن میخانه بسازند مفیدتر از پل و کاروان‌سرا خواهد بود. به عبارت دیگر، کاروان‌سرایی که با ریاکارانه ساخته می‌شود، فایده‌اش کمتر از میخانه‌ای است که بی روی و ریا ساخته شده است:  
 
   
 
   
ميخانه بساز و بکن وقف عاشقان  
+
میخانه بساز و بکن وقف عاشقان  
خيري که بي‌رياست به از صدپل و رباط   
+
خیری که بی‌ریاست به از صدپل و رباط   
 
<ref>
 
<ref>
 
کمال خجندی، دیوان اشعار.  
 
کمال خجندی، دیوان اشعار.  
 
</ref>  
 
</ref>  
بنابراين نيت واقف مهم‌تر از چيزي است که [[وقف]] مي‌کند؛ زيرا سودي که واقف از وقفش مي‌برد از رهگذر همان [[ايمان]] و نيت خالصانة او است. بدين رو است که عارف قزويني نيز مي‌گويد: من موقوفه‌ام و واقفم [[خدا]] است. چنين وقفي و چنان واقفي، مي‌سزد که سرانجامي نيک داشته باشد؛ نه آنکه به دست ناکسان افتد. پس خوشا روزي که وجود وقفي من به دست ناکسان نيفتد. سپس آرزو مي‌کند که وقف کساني شود که قدر او را بدانند و سرمايه‌هاي او را هدر ندهند و گرفتار ناکسان نشود:  
+
بنابراین نیت واقف مهم‌تر از چیزی است که [[وقف]] می‌کند؛ زیرا سودی که واقف از وقفش می‌برد از رهگذر همان [[ایمان]] و نیت خالصانه او است. بدین رو است که عارف قزوینی نیز می‌گوید: من موقوفه‌ام و واقفم [[خدا]] است. چنین وقفی و چنان واقفی، می‌سزد که سرانجامی نیک داشته باشد؛ نه آنکه به دست ناکسان افتد. پس خوشا روزی که وجود وقفی من به دست ناکسان نیفتد. سپس آرزو می‌کند که وقف کسانی شود که قدر او را بدانند و سرمایه‌های او را هدر ندهند و گرفتار ناکسان نشود:  
 
   
 
   
 
حقْ واقف است و وقف به چنگال ناکسان  
 
حقْ واقف است و وقف به چنگال ناکسان  
سطر ۵۰۶: سطر ۵۶۴:
 
</ref>
 
</ref>
 
==وقف‌نامه‌ها==  
 
==وقف‌نامه‌ها==  
وقف‌نامه‌ها يکي ار بهترين منابع ادبي و زباني و فرهنگي محسوب مي‌شوند؛ زير حاوي نکات، واژگان و ادبياتي هستند که سهمي بسياري در غني‌سازي زبان فارسي دارند. ارزش ادبي اين اسناد، به‌قدري است که مي‌توان از آنها به عنوان منبعي براي درک و پيگيري تطورات زبان فارسي استفاده کرد. شناخت دغدغه‌هاي جوامع پيشين و برنامه‌هاي فرهنگي آنان، از ديگر فوايد وقف‌نامه‌ها است که متأسفانه تاکنون توجه درخوري به آنها نشده است. وقف‌نامه‌ها سرشار از اطلاعات ريز و درشت تاريخي، لغوي، مردم‏شناسي، زباني و... است و براي محققان زبان فارسي، منبعي غني و معتبر محسوب مي‌شود.  
+
وقف‌نامه‌ها یکی ار بهترین منابع ادبی و زبانی و فرهنگی محسوب می‌شوند؛ زیر حاوی نکات، واژگان و ادبیاتی هستند که سهمی بسیاری در غنی‌سازی زبان فارسی دارند. ارزش ادبی این اسناد، به‌قدری است که می‌توان از آنها به عنوان منبعی برای درک و پیگیری تطورات زبان فارسی استفاده کرد. شناخت دغدغه‌های جوامع پیشین و برنامه‌های فرهنگی آنان، از دیگر فواید وقف‌نامه‌ها است که متأسفانه تاکنون توجه درخوری به آنها نشده است. وقف‌نامه‌ها سرشار از اطلاعات ریز و درشت تاریخی، لغوی، مردم‏شناسی، زبانی و... است و برای محققان زبان فارسی، منبعی غنی و معتبر محسوب می‌شود.  
وقف‌نامه‌ها، يکي از شايسته‌ترين فرصت‌ها و بهانه‌ها براي ارائة زيباترين تحميديه‏ها و عبارات دعايي يا ثنايي است و رخي از آنها آراسته به انواع صنايع ادبي است که معمولا در ديباچة وقف‏نامه‏ها مجال ظهور يافته‌اند. حجم پاره‌اي از وقف‏نامه‏ها به اندازة کتاب و رسائل پر برگ‌وبار است و گاه با گنجينه‌اي از واژگان و تعابير ادبي برابري مي‌کنند.  
+
وقف‌نامه‌ها، یکی از شایسته‌ترین فرصت‌ها و بهانه‌ها برای ارائه زیباترین تحمیدیه‏ها و عبارات دعایی یا ثنایی است و رخی از آنها آراسته به انواع صنایع ادبی است که معمولا در دیباچه وقف‏نامه‏ها مجال ظهور یافته‌اند. حجم پاره‌ای از وقف‏نامه‏ها به اندازه کتاب و رسائل پر برگ‌وبار است و گاه با گنجینه‌ای از واژگان و تعابیر ادبی برابری می‌کنند.  
جا دارد که اهل ادب و هنر، وقف را از منظرهاي زير نيز بررسند:  
+
جا دارد که اهل ادب و هنر، وقف را از منظرهای زیر نیز بررسند:  
  
ـ فرهنگ واژگاني وقف يا واژه‏نگاري و واژه‏شناسي وقف؛   
+
ـ فرهنگ واژگانی وقف یا واژه‏نگاری و واژه‏شناسی وقف؛   
  
ـ بررسي وقفنامه‏ها با رويکرد ادبي؛  
+
ـ بررسی وقفنامه‏ها با رویکرد ادبی؛  
  
ـ وقف در آثار هنري؛  
+
ـ وقف در آثار هنری؛  
  
ـ پژوهشي در هنرهاي تزئيني و تجسمي و فنوني که در موقوفات به کار رفته است؛   
+
ـ پژوهشی در هنرهای تزئینی و تجسمی و فنونی که در موقوفات به کار رفته است؛   
  
ـ بررسي زيباشناختي آثار مکتوب وقف، اعم از قرآن‌ها، کتب ادعيه، کتب ديني، اسناد، دست‏نوشته‏ها و...؛  
+
ـ بررسی زیباشناختی آثار مکتوب وقف، اعم از قرآن‌ها، کتب ادعیه، کتب دینی، اسناد، دست‏نوشته‏ها و...؛  
  
ـ بررسي زيباشناختي اماکن و اسناد مادي وقف، اعم از بقاع و امامزاده‏هاي متبرکه و مدارس و فرش‏ها و درخت‏ها و باغستان‌ها و...؛   
+
ـ بررسی زیباشناختی اماکن و اسناد مادی وقف، اعم از بقاع و امامزاده‏های متبرکه و مدارس و فرش‏ها و درخت‏ها و باغستان‌ها و...؛   
  
ـ وقف آثار هنري، مانند کتب خطي، آثار تجسمي، اسناد، فرش...؛   
+
ـ وقف آثار هنری، مانند کتب خطی، آثار تجسمی، اسناد، فرش...؛   
  
ـ سبک‏شناسي در وقفنامه‏ها؛   
+
ـ سبک‏شناسی در وقفنامه‏ها؛   
  
ـ هنرمندان بزرگي که در اماکن وقفي آثار هنري آفريده‌اند، مانند معماران، نقاشان، کتيبه‏نويسان و خوشنويسان، صفحه‏آرايان، مذهّبان، کاشيکاران، خطاطان، ميناکاران، منبت و معرق‏کاران و...؛   
+
ـ هنرمندان بزرگی که در اماکن وقفی آثار هنری آفریده‌اند، مانند معماران، نقاشان، کتیبه‏نویسان و خوشنویسان، صفحه‏آرایان، مذهّبان، کاشیکاران، خطاطان، میناکاران، منبت و معرق‏کاران و...؛   
  
ـ استفاده از هنر و ادبيات در ترويج و تبليغ فرهنگ وقف و بررسي قابليت‏هاي هنرهاي مختلف؛   
+
ـ استفاده از هنر و ادبیات در ترویج و تبلیغ فرهنگ وقف و بررسی قابلیت‏های هنرهای مختلف؛   
  
ـ استفاده از هنر و ادبيات در ترويج و تبليغ اهداف نهادهاي مشابه در فرهنگ ديگر کشورها؛   
+
ـ استفاده از هنر و ادبیات در ترویج و تبلیغ اهداف نهادهای مشابه در فرهنگ دیگر کشورها؛   
  
 
ـ قصه‏ها و خاطرات وقف...   
 
ـ قصه‏ها و خاطرات وقف...   
تحقيق در وقف‌نامه‌ها، با رويکرد زباني، چندين فايده دارد که شايد مهم‌ترين آنها آشنايي با ادبيات ويژه‌اي است که در ديگر متون، مجال فراخي نيافته است. ادبيات وقف، سرشار از واژگان مردمي و اسامي خاص و تعبيرهاي دوره‌اي است و از اين جهت منبع معتمدي براي محققان زبان فارسي در استنادهاي زباني و ادبي است .
+
تحقیق در وقف‌نامه‌ها، با رویکرد زبانی، چندین فایده دارد که شاید مهم‌ترین آنها آشنایی با ادبیات ویژه‌ای است که در دیگر متون، مجال فراخی نیافته است. ادبیات وقف، سرشار از واژگان مردمی و اسامی خاص و تعبیرهای دوره‌ای است و از این جهت منبع معتمدی برای محققان زبان فارسی در استنادهای زبانی و ادبی است .
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
[[رده:میراث جاویدان شماره 96]]
+
[[رده:میراث جاویدان شماره 69]]
  
 
[[رده:مقالات]]
 
[[رده:مقالات]]

نسخهٔ ‏۳۱ ژانویهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۴:۱۸

رضا بابایی

چکیده

وقف را از جنبه‌ها و زمینه‌های گوناگون می‌توان بررسید و در کانون توجه قرار داد. نوشتار حاضر، می‌کوشد وقف را از پنجره زبان و ادب فارسی به تماشا بنشیند. از این رو پس از مقدمه و تبیین اجمالی جایگاه وقف در فرهنگ ایرانی و اسلامی، به معانی وقف در ذهن و زبان گویندگان فارسی می‌پردازد. در این بررسی مختصر، نخست معنای حقیقی وقف یادآوری می‌شود و سپس معانی مجازی وقف در ادب فارسی مورد مطالعه قرار می‌گیرد. نقد آسیب‌شناختی «وقف» در نظم و نثر فارسی، بخش دیگری از این نوشتار است.

پیشگفتار

وقف، اگرچه یک اصطلاح فقهی و حقوقی است و تعریف مشخصی دارد، از مضامین شعری و مقولات فرهنگی نیز شمرده می‌شود. وقف، گاهی در معنای لغوی و گاهی با اشاره به آثار اجتماعی آن و گاهی با نظر به ماهیت فقهی و تاریخی آن، به کار می‌رود و در این کاربردها به ابعاد مختلف آن توجه می‌شود. بدین رو بازبینی این پدیده دینی که جزء واقعیت‌های اجتماعی نیز محسوب می‌شود، روشنگر و دیده‌گشا است. اگر از منظر نشانه‌شناسی[۱]به کاربرد این کلمه در موضوعات مختلف عرفی و اجتماعی، نگریسته شود، بسیاری از روحیات و عادات مردمی جوامع دینی آشکار می‌شود؛ به‌ویژه آنکه می‌دانیم «وقف» در ایران دیرینه‌ای به درازای تاریخ مکتوب دارد و دست‌کم ثبت رسمی آن به دوران ساسانیان برمی‌گردد.

«در اواخر شاهنشاهی ساسانیان بنیادهای نیکوکاری به منظور رستگاری روان در ایران بنیاد شد که پول آن صرف کمک به تنگدستان و احداث تأسیسات عام‌المنفعه می‌شد. همین بنیادها بعدها الگویی برای وقف اسلامی شدند. در ایران در تشکیلات اداری دوره سامانیان (261 – 389 هجری) از دیوان موقوفات و یا دیوان اوقاف نام برده شده که کار آن رسیدگی به امور مساجد و اراضی موقوفه بوده‌است.» [۲] دیرینگی و نهادینگی وقف را در میان ایرانیان از کاربردهای مختلف آن در موضوعات گوناگون می‌توان دریافت. جملات زیر، نمونه‌هایی از کاربرد عرفی و نهادینه وقف در میان ایرانیان است:

  • او خودش را وقف علم کرد.
  • او جان و مالش را در راه دین وقف کرد.
  • همه زندگی‌اش وقف مردم بود.
  • پدر و مادر، خود را وقف فرزندان خود می‌کنند.
  • برای موفقیت در کاری باید خود را وقف آن کرد.

همچنین «وقف» در گذشته‌های دور و نزدیک، وظیفه بسیاری از نهادهای اجتماعی و مردمی را برعهده داشته و جای خالی برخی سازمان‌های دولتی را نیز پر می‌کرده است. افزون بر این، وقف، نوعی ایمان‌سنجی و ترازوی باورهای قلبی و عرفی مردم نیز محسوب می‌‌شده و در جامعه دینی، ظهور و بروز معناداری داشته است. جامعه‌ای که می‌کوشد در بستر اعتقادات درونی افرادش رشد کند، نیاز به راهکارهایی دارد که ایمان قلبی افراد و آحادش را به منصه ظهور نیز برساند و وقف، یکی از همین راهکارها است. پیام وقف برای نسل‌های فردا آن است که دوام و قوام جامعه دینی، در گرو مشارکت همه‌جانبه آحاد برای بازسازی نهادهای مردمی جامعه است.

در واقع وقف، راهکاری است برای هدایت سرمایه‌ها و همت‌های افراد اجتماع در مسیر بهسازی و نوسازی زیرساخت‌های جامعه. واگذاری همه امور به نهادهای حکومتی و تکیه بر اقدامات رسمی، هیچ‌گاه هیچ جامعه‌ای را در مسیر توسعه همه‌جانبه قرار نمی‌دهد. بدین رو است که ملک‌الشعرای بهار در مدح یکی از بزرگان زمان خودش، آنگاه که نیکی‌های او را می‌شمارد، یادآور می‌شود که او دائما در حال وقف و موقفه‌سازی بود و از این رهگذر سهم شایانی در توسعه مدنی جامعه خویش دارد:

گهی از صدق مسجدی می‌ساخت

گاه حمام وقف می‌‌پرداخت

شاعران و گویندگان بزرگ فارسی‌زبان نیز به فراخور مضامین و موضوعات ادبی و عرفانی و تعلیمی، هرازگاه یادی از این مقوله دینی و اجتماعی کرده‌اند. وقف در ادب فارسی، نماد و موضوع و بهانه مضمون‌پردازی‌های بسیاری است که نوشتار حاضر به شماری از آنها می‌پردازد.

وامداری زبان فارسی به وقف

نظم و نثر فارسی، آیینه‌ای است برای دیدار با تجلیات ماندگار وقف؛ به‌ویژه آنکه اکثر شاعران بزرگ و نویسندگان نامی ایران در اعصار گذشته، در مدارس وقفی دانش آموخته‌اند و برخی تا پایان عمر از موقوفه‌ها ارتزاق کرده‌اند. بنابراین می‌توان مدعی شد که وقف، وام بزرگ و سنگین و ماندگاری بر ادب فارسی دارد. اگر فرهنگ وقف و پدیده موقوفات نبود، بسیاری از شاعران بزرگ فارسی و عرفایی که در خانقاه‌های وقفی زندگی می‌کردند، رشد و این امکان را نمی‌یافتند که آثار ماندگار و عظیم بیافرینند. چنان‌که سعدی تصریح می‌کند که از نظامیه بغداد، حقوق می‌گرفته است:

مرا از نظامیه ادرار بود

شب و روز تلقین و تکرار بود

«تلقین و تکرار» یعنی درس و مباحثه، و «ادرار» یعنی حقوق ماهانه یا سالانه‌ای که به اهل علم می‌دادند. گفتنی است که مدرسه نظامیه بغداد، مانند نظامیه‌های دیگری که در چند نقطه قلمرو اسلامی برپا بودند، بهترین و مجهزترین مدارس آن دوران به شمار می‌رفتند که بخش وسیعی از هزینه‌های خود را از راه موقوفات تأمین می‌کردند. حافظ هم می‌گوید:

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید

وظیفه گر برسد، مصرفش گل است و نبید

در معنای «وظیفه» گفته‌اند: «وظیفه، مقرری و مستمری و ادرار و وجه معاش و راتب یا راتبه روزانه یا ماهانه یا سالانه است.» [۳]

این حقوق روزانه یا ماهانه یا سالانه، معمولا از دو راه تأمین می‌شده است که «وقف» یکی از آن دو راه است. [۴] راه دیگر، دولت‌ها و ثبت‌نام در دفترهای دیوانی بوده است.

البته در میان عالمان و شاعران و صوفیان، کسانی بوده‌اند که تا پایان عمر دست به سوی سفره وقف دراز نکردند و این مال شرعی را بر خود حرام دانستند؛ اما به هر روی گروه بسیاری از دانش‌آموختگان و سخن‌سرایان بزرگ ما، در همه یا بخشی از عمر خود از این راه ارتزاق کردند و موفق به تولید شاهکارهای خود شدند.

کاربردهای غیر اصطلاحی وقف در ادب فارسی

برای «وقف» دست کم سه گونه معنا می‌‌توان شمرد: لغوی؛ اصطلاحی، مجازی. معنای لغوی وقف نیاز به گفتگو ندارد، اما فرهنگنامه‌ها وقف را در اصطلاح عقدی دانسته‌اند که بر طبق آن، شخصی مال معینی از اموالش را جهت استفاده فرد یا افرادی یا مؤسسه‌ای اختصاص می‌دهد و پس از آن مال مذکور از ملکیت واقف خارج شده، قابل نقل و انتقال نخواهد بود [۵] ناصر خسرو در سفرنامه‌اش بارها وقف را در معنای اصطلاحی و شرعی‌اش بکار برده است. در جایی می‌نویسد: «مصانع وقف نیز باشد که به غربا دهند.» [۶] همو در گزارش مشاهداتش از بیت‌المقدس، خبر می‌دهد: «بیت المقدّس را بیمارستانی نیک است و وقف بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف مرسوم [=دستمزد] ستانند.» [۷] از گزارش‌های ناصر خسرو و دیگران چنین برمی‌آید که در روزگاران گذشته، بسیاری از نیازمندی‌های عمومی مردم از این رهگذر فراهم می‌شده است. وقتی بهترین و نیک‌ترین بیمارستان شهری مانند بیت‌المقدس، موقوفه باشد، آشکار می‌شود که در آن سال‌ها و قرن‌ها مردم مسلمان اهتمام جدی و عمیقی به موضوع وقف داشته‌اند. برای نمونه، مؤلف تاریخ بخارا هم می‌نویسد: «...و امیر اسماعیل به جوی مولیان سرای‌ها و بوستان‌ها ساخت و پیشتر بر موالیان[= غلامانش] وقف کرد و هنوز وقف است...تا جوی موالیان نام شد و عامه مردم جوی مولیان گویند.»

بیهقی نیز می‌نویسد: «دیهی مستغل سبک‌خراج بر کاروان‌سرای و بر کاریز وقف کرده...» [۸] از این عبارت بیهقی، چنین برمی‌آید که در روزگار وی نیز، مردم گاهی درآمد مستغلات خویش را وقف امور عام‌المنفعه می‌کردند تا مثلا کاروان‌سرای یا مسجدی مخروبه نگردد یا کاریزی خشک نشود.

معنای مجازی وقف، تعلق و ایثار و یا وابستگی شدید است. مثلا سعدی در مصراع دوم بیت زیر، وقف را در معنای مجازی آن به کار برده است:


ندیدم چنین گنج و ملک و سریر

که وقف است بر طفل و درویش و پیر [۹] مولوی در دیوان شمس، خطاب به عاشقی می‌گوید تو وقف خراباتی؛ یعنی اجازه بیرون آمدن از آن را نداری و مانند هر موقوفه دیگری باید حضور ابدی و دائمی در آنجا داشته باشی. سپس یادآوری می‌کند که چون وقف خراباتی، باید فقط در خدمت کسانی باشی که هشیار نیستند؛ زیرا خرابات جای هشیاران نیست و استفاده آنان از موقوفات خرابات ممنوع است:

تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می

زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه [۱۰]

عطار نیز در دیوان عزلیاتش، با استناد به یکی دیگر از خصوصیات وقف، عشق را قابل خرید و فروش نمی‌داند. وی نخست عشق را به مال موقوفه تشبیه می‌کند و سپس یادآور می‌شود که چون مال وقفی را نمی‌توان فروخت، پس عاشقان نیز به هیچ‌روی و به هیچ بهایی عشق خویش را به مزایده یا مناقصه نمی‌گذارند:

عشق وقف است بر دل پر درد

وقف در شرع ما بهایی نیست

به گفته او در شریعت اسلام، برای موقوفه نمی‌توان قیمتی گذاشت و آن را به بازار معامله برد؛ پس هر چه وقف است، بیرون از قیمت و بها و ارزش‌گذاری مادی است.

از دیگر نمونه‌های استعمال کلمه «وقف» در معانی مجازی آن، عبارتی است که قائم‌مقام فرهانی در منشآت خود آورده است. وی در جایی از کتاب مذکور می‌نویسد: «خلوتی که جای ظرفا بود، وقف عرفا گردید.» [۱۱]

گویا مراد قائم‌مقام آن است که خلوتی که پیش از این در اختیار دیگران و زییارویان بود به اهل دل اختصاص یافت. یعنی آنچه پیش از این از آن استفاده بهینه نمی‌شد و به کار صواب نمی‌آمد، پس از وقف آن به اهل معرفت، فایده‌مند شد و به کار نیک آمد.

تحسین، تصحیح و توصیه

بزرگان ادب فارسی، درباره وقف توصیه‌ها و ترغیب‌های بلیغی نیز دارند که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

نجم‌الدین رازی در مرصاد العباد، ضمن تحسین وقف و شمردن فضایل آن، توصیه‌های جالب و مهمی را نیز می‌افزاید که نشانگر دغدغه‌های مردم و مشکلات وقف در آن روزگاران است:

«یکی از سعادت‌های ملوک آن است که در احیای خیرات و مبرات و میراث و اوقاف دیگران بکوشد که به مثقال ذره، سعی در تغییر و تبدیل آنها نشود و از رایزنان بدسیرت فاسدعقیدت تغییر این معنی قبول نکنند...زینهار در حضرت پادشاه اگر زاهدی یا جاهلی یا عالم فاسقی مداهنه کنند و رخصت دهد که مال خیرات و اوقاف در قسم دیگری صرف می‏شاید کرد یا به لشکر توان داد یا به عمارت پلی یا رباطی یا ثغری یا سدی توان کرد، حاشا و کلا بدان مغرور نشود و این، هیچ روا نبود الا بر مصرفی که صاحبان خیرات و اوقاف و مبرات معین نموده‏اند... و دیگر آنکه بر پادشاه واجب است بر اوقاف و میراث و خیرات و مبرات امینی صاحب دیانت مشفق منصف که اهل آن کار باشد بگمارد تا در عمارت اقاف کوشد و دست ظالمان و مستأکله را از تعدی و تجاوز کوتاه نماید و حق به مستحق رساند... وقتی این ضعیف در شام شنیدم که ملک صلاح‏الدین ایوبی عادت داشت که چون شهری گرفتی در آنجا بنای خیر کردی. چون دیار مصر گرفت با قاضی فاضل که وزیر بود گفت: می‏خواهم که در مصر خانقاهی بسازم. قاضی گفت: من می‏خواهم در دیار مصر، ملک اسلام هزار بقعه خیر بنا کند! گفت: چگونه میسر شود؟ گفت: در دیار مصر، هزار بقعه خیر، بیش بنا کرده ‏اند و خللی عظیم بر آن خیرات و مبرات راه یافته است. اگر ملک اسلام بفرماید تا آن خیرات و اوقاف به عمارت و صلاح آورند و از تصرف مستأکله ‏ها بیرون کنند و به امینی عالم متدین مشفق بسپارند تا به مصرف برساند ثواب آن جمله در دیوان ملک باشد و چنان بود که آن خیرات را ملک بنا نموده است. بفرمود تا چنان کردند؛ تقبل الله و شکر الله سعیه.» [۱۲]

ابوسعید ابوالخیر، به یارانش توصیه می‌کرد که تا می‌توانند از تصرف در مال وقفی پرهیز کنند:

«آورده‏اند که در آن وقت که شیخ ما - قدس الله روحه العزیز - به نیشابور بود، استاد امام بلقاسم قشیری را - قدس الله روحه العزیز - پیغام داد که می‏شنویم که در اوقاف تصرف می‏کنی. می‏باید که نیز تصرف نکنی. استاد امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ما است، در دل ما نیست. شیخ ما جواب بازفرستاد که ما را می‏باید که دست شما چون دل شما باشد.» [۱۳] یعنی: هر چه دست و دل انسان از تصرف در وقف، خالی‌تر باشد، بهتر است.

در سفرنامه ناصرخسرو، سخن از موقوفات چشمه و بیمارستان آمده است:

«چون از شهر به سوی جنوب، نیم فرسنگی بروند و به نشیبی فرو روند، چشمهی آب از سنگ بیرون می‏آید، آن را عین سلوان گویند. عمارات بسیار بر سر آن چشمه کرده‏اند و آب آن به دیهی می‏رود و آنجا عمارات بسیار کرده‏اند و بستان‌ها ساخته و گویند هر که بدان آب سر و تن بشوید، رنج‌ها و بیماری‌های مزمن از او زایل شود و بر آن چشمه وقف‏ها بسیار کرده‏اند. و بیت ‏المقدس را بیمارستانی نیک است و وقف بسیار دارد و خلق بسیار را دارو و شربت دهند و طبیبان باشند که از وقف، مرسوم ستانند.» [۱۴]

غزالی، رعایت شرایط وقف و استفاده از موقوفات را مانند مراعات شروط نماز واجب می‌داند: «از جمله آنچه حرام محض باشد، آن است که از اوقاف خورند نه بر وفق شرط واقف. پس آن کس که به تفقه اشتغال ندارد، آنچه از مدارس می‏گیرد حرام است و آن کس که مرتکب معصیتی می‏شود که بدان سبب شهادت وی را نپذیرند، آنچه را به اسم صوفیه - از وقف یا جز آن – ستاند، حرام است، و ما مداخل شبهات و حلال و حرام را در کتابی مفرد از کتب احیاء علوم‏الدین یاد کرده‏ایم؛ پس بر توست که آن را طلب کنی، چون معرفت حلال و طلب آن - مثل نمازهای پنجگانه - بر هر مسلمان فرض است.» [۱۵]

عطار نیشابوری در یکی از آثارش داستان گبری را نقل می‌کند که برای شهر خود پلی نیکو ساخته بود. سلطان محمود از او خواست که هزینه پل را قبول کند تا آن پل به نام سلطان مشهور گردد. گبر نپذیرفت. داستان را از زبان عطار بشنویم:

یکی گبری که بودی «پیر» نامش

که جدی بود در گبری تمامش

یکی پل او ز مال خویش کرده

مسافر را نکواندیش کرده

مگر سلطان دین محمود پیروز

بدان پل در رسید از راه، یک روز

پلی بالای رودی سوی ره دید

که هم نیکو و هم بر جایگه دید

کسی را گفت کاین خیری بلند است

که بنیاد چنین پل او فکنده‏ست؟

بدو گفتند: «گبری پیر نامی»

ز غیرت کرد شاه آنجا مقامی

بخواندش گفت: «تو پیری ولیکن

گمانم آنکه هستی خصم مومن

بیا هر زر که کردی خرج پل تو

بهای آن ز من بستان به کل تو

که چون گبری تو جانت بی‏درود است

تو را چون این پلی آن سوی رود است»

زبان بگشاد آن گبر آشکاره

که «گر شخصم کند شه پاره پاره

نه بفروشم، نه زر بستانم این را

که این بنیاد کردم بهر دین را»

شهش محبوس کرد و در عذابش

نه نانی داد در زندان نه آبش

به آخر چون عذاب از حد برون شد

دل آن گبر خاک افتاد و خون شد

به شه پیغام داد و گفت:«برخیز

درآور پای این ساعت به شبدیز

یکی استاد با خود بر گرامی

که این پل را کند قیمت تمامی»

از این دلشاد شد شاه زمانه

سوی پل گشت با خلقی روانه

چو شاه آنجا رسید و خلق بسیار

بر آن پل ایستاد آن گبر هشیار

زبان بگشاد و آن گه گفت: «ای شاه

تو اکنون قیمت این پل زمن خواه!

هلاک خود بدین سر پل کنم ساز

جواب تو بدان سر پل دهم باز

ببین اینک بها، ای شاه عالی!»

بگفت این و در آب افتاد حالی

چو در آب اوفکند او خویشتن را

ربودش آب و جان درباخت و تن را

تن و جان باخت و دل از دین نپرداخت

چو آن بودش غرض، با این نپرداخت

در آب افکند خویش آتش پرستی

که تا در دین وی ناید شکستی

ولی تو در مسلمانی چنانی

که بربوده‏ست آبت جاودانی

چو گبری بیش دارد از تو این سوز

مسلمانی پس از گبری بیاموز [۱۶]

عطار نیشابوری در جایی دیگر، در بیت ساده‌ای در دیوان عزلیاتش، ضمن کاربرد کلمه وقف در معنای مجازی‌، به یکی از عادت‌های مردم روزگار خویش در ماجرای وقف اشاره‌ای تأمل‌انگیز دارد.

حلقه معشوق گیر و وقف کن

بر در او جان غم‌فرسود خویش [۱۷] از این بیت، چنین برمی‌آید که در روزگار وی، این عادت نه چندان پسندیده در میان مردم بوده است که گاهی اموال کهنه و فرسوده خود را وقف می‌کردند، یا پس از وقف مال و ملکی، در تعمیر و نگهداری آن نمی‌کوشیدند. عطار می‌گوید: «جان فرسوده خود را وقف معشوق کن.» معلوم می‌شود که چنین رسمی در آن روزگاران بوده است که مردم گاهی آنچه را که به کارشان نمی‌آمده است، وقف می‌کردند. اما عطار از این رسم که شاید در موضوع وقف، چندان مطلوب نباشد، استفاده دیگری کرده است؛ زیرا به توصیه او، عاشق باید جان بی‌ارزش و فرسوده خود را که به کارش نمی‌آید، وقف معشوق کند. چنان‌که شاعر دیگری گفته است:

«جان متاعی است که هر بی‌سروپایی دارد.»

عطار پیش از آن بیت توضیح داده است که چرا باید جان فرسوده خود را وقف معشوق کرد. به گفته وی، ایاز هم همین کار را کرد و جای دل بستن به پوستین کهنه و کم‌ارزشش، دل به محمود بست تا صاحب جامه زربفت و دیگر مواهب مادی و معنوی تقرب به سلطان شود:

تو ایازی پوستین را یاد دار

تا نیفتی دور از محمود خویش

این بیت، هشدار می‌دهد که آدمیان تا از تعلقات پست خویش درنگذرند، به مطلوب اعلا نمی‌رسند. اما همو در جایی دیگر می‌گوید عاشق در جهان، جز نیم‌جانی فرسوده ندارد و اگر آن را وقف می‌کند، از آن رو است که مال ارزنده‌تری در اختیارش نیست:

عزم عشق دلستانی داشتم

وقف کردم نیم‌جانی داشتم

صد هزاران سود کردم در دو کون

گر ز عشق تو زیانی داشتم [۱۸] عطار در بیت دیگری از غزلی دیگر، نکته مهم‌تری را هم یادآوری می‌کند که تکیمل‌کننده مضمون بالا است. او می‌گوید بر خلاف دیگران که گاهی اموال فرسوده و کهنه خویش را وقف می‌کنند، من بهترین مشک و عطری را که دارم وقف عضوی از سیمای محبوب می‌کنم. بدین ترتیب عطار که سروکارش با عطر و مشک است، می‌گوید من اگر همه مشک‌های جهان را داشتم، بهترین آن را وقف بوی گیسوی معشوق می‌کردم:

مشک جهان گر همه عطار داشت وقف خط غالیه‌فامت کنم [۱۹] این بیت در نسخ‌های دیگر دیوان عطار به شکل‌های دیگری نیز آمده است:

چون همه خوبی جهان وقف توست وقف خط غالیه‌فامت کنم

خواجوی کرمانی نیز می‌گوید من ارزنده‌تر از جان ندارم و آن را نیز وقف تو می‌کنم:

دو جان وقف حریم حرم او کردیم واعتماد از دو جهان بر کرم او کردیم [۲۰] مراد او از «دو جان» احتمالا حیات دنیایی و اخروی است که می‌گوید هر دو را وقف حرم «او» کردیم. از این بیت نیز چنین برمی‌آید که در روزگار وی(قرن هشتم) وقف اموال به حرم اولیاء مرسوم بوده است. به هر روی، در سخن شاعران و گویندگان دیگر نیز این عادت برخی از مردم(وقف اموال نامرغوب) نقل و نقد شده است؛ برخی از شاعران نیز تصریح کرده‌اند که در وقف باید بزرگ‌منش بود و کریمانه رفتار کرد. مثلا امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعارش می‌گوید: به عاشقی گفتم دلت را از عشق برکن و به سوی زهد ببر. او گفت دلم شاهدخانه (خانه معشوقه‌ها) است؛ چنین جایی را چگونه وقف مسجد(زهد) کنم؟

گفتیم: دل را چرا از عشق ناری سوی زهد؟ وه که شاهدخانه را وقف مسجد چون کنم!

یکی از دلایل اینکه گاهی در گذشته و اکنون نیز مردم اشیا یا املاک و مستغلات کم‌ارزش‌تر را وقف می‌کردند، بی‌چیزی و فقر آنان بوده است؛ یعنی آنان از یک‌سو آرزو داشتند که ثواب وقف در کارنامه اعمالشان نوشته شود و از سوی دیگر، ملک یا مال ارزشمندی در اختیار نداشتند که وقف کنند. بدین رو گاه مجبور می‌شدند آنچه داشتند ـ هرچند کم‌بها‌ و کم‌ارزش ـ همان را وقف کنند. مثلا اوحدی مراغه‌ای می‌گوید: من چون سیم و زر ندارم کاسه چشمم را وقف معشوق می‌کنم:

بر تربت تو وقف می‌کنم کاسه‌های چشم زیرا که کیسه زرم از سیم بی‌نواست

بیدل دهلوی نیز از این عادتِ نه‌چندان مطلوب برخی از مردم، مضمون زیبایی ساخته است. او به مخاطبش توصیه می‌کند که اکنون که پیر شده‌ای و قامتت خم شده است، آن قد و قامت را وقف طاعت و عبادت کن؛ زیرا قامت خمیده، همچون قلاب ماهیگیری است و تو می‌توانی با این قلاب، از دریای رحمت الهی، صید ماهی کنی:

قد خم‌گشته را تا می‌توانی وقف طاعت کن بدین قلاب صید ماهی دریای رحمت کن [۲۱]

وقف، پیوند ابدی

یکی از معانی مجازی وقف که در ادب فارسی، فراوان از آن استفاده شده است، تعلق و پیوند ابدی است. یعنی وقف، رمز اختصاص و نماد تعلق و وابستگی ابدی چیزی به چیزی دیگر بوده است. مثلا مسعود سعد سلمان برای آنکه به حبس ابد خود اعتراض کند، گفته بود «آیا مگر من وقف زندانم؟»

تا زاده‌ام ای شگفت، محبوسم تا مرگ مگر که وقف زندانم؟

بدین ترتیب وقف را در غیر معنای عرفی و رایج آن به کار برده است. گویا وقف در نظر او، عامل وابستگی و جدایی‌ناپذیری است. بدین رو وقتی می‌خواهد از طولانی شدن زندانش شکوه کند، خود را به شیئی تشبیه می‌کند که وقف زندان شده است. انوری نیز در بیتی که ممدوح خود را ثنا می‌گوید، جمال و جاه و عمر وی را موقوفه می‌خواند تا بر او حکم مؤبّد زند.

وقف بادا بر جمال و جاه و عمرت روزگار زانکه در اوقاف احکام مؤبد می‌رود [۲۲] عبارت «زانکه در اوقاف احکام مؤبد می‌رود» یعنی هر چیز که وقف شد، حکم آن تغییر نمی‌کند. بنابراین جاه و جمال و عمر ممدوح انوری نیز همین حکم را می‌یابد؛ البته از راه مبالغه و غلو. مولوی هم در مثنوی به این نکته توجه کرده، از اصطلاح وقف به عنوان نماد پیوستگی و دوام بی‌پایان و نامیرا استفاده می‌کند.

ماند آن خنده برو وقف ابد همچو جان و عقل عارف بی‌کبد [۲۳] نور مه‌آلوده کی گردد ابد گر زند آن نور بر هر نیک و بد

او ز جمله پاک واگردد به ماه هم‌چو نور عقل و جان سوی اله

وصف پاکی وقف بر نور مه‌است تا بشش گر بر نجاسات ره‌است

زان نجاسات ره و آلودگی نور را حاصل نگردد بدرگی [۲۴] همین معنا را خاقانی نیز به نظم کشیده و اصطلاح وقف را برای بیان نوعی همبستگی ابدی و بی‌وقفه به‌کار برده است:

چو کردم خانه دل وقف مهرش خط مهر ابد بر در نویسم [۲۵] یعنی وقتی خانه دلم را وقف مهر او کردم، بر این خانه باید بنویسم که این سرا وقف شده است. عطار نیز وقتی می‌گوید:

عشق وقف است بر دل پر درد وقف در شرع ما بهایی نیست

مرادش آن است که عشق همواره مهمان دل‌های زنده و دردمند است و از این سرا به سرایی دیگر نمی‌رود؛ زیرا مال وقفی را از موقوف‌علیه جدا نمی‌کنند. مولوی هم که عاشق را وقف خرابات می‌خواند، به اقامت دائمی و ابدی او در خرابات اشارت داشت:

تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می زین وقف به هشیاران مسپار یکی دانه [۲۶] خاقانی هم دل خود را به موقوفه‌ تشبیه می‌کند؛ زیرا قابل خرید و فروش نیست:

کنم دفتر عمر وقف قناعت نویسم به هر صفحه‏ای لایباعی [۲۷]

ایثارگری

در شعر و متون فارسی، وقف نماد «پاکباختگی» است؛ چنان‌که می‌توان وقف را در زبان گویندگان فارسی، تعبیری دیگر از ایثار مطلق دانست. بنابراین وقتی کسی می‌گوید من خود را وقف چیزی کرده‌ام، یعنی همه وجودم را صرف آن می‌کنم و در آن راه از بذل هیچ سرمایه‌ای دریغ ندارم؛ زیرا آنچه وقف می‌شود، تماما از اختیار واقف بیرون می‌رود و دیگر اجازه هیچ‌‌گونه تصرفی در آن ندارد. پاکباختگی و ایثار مطلق، یکی دیگر از معانی مجازی وقف است. علت توجه مستقل به این معنای مجازی وقف، کاربرد فراوان آن در ادب فارسی است. به گفته بیدل دهلوی:

هر چه در دل گذرد وقف زبان دارد شمع سوختن نیست خیالی که نهان دارد شمع

خواجوی کرمانی نیز وقف را نماد ایثار و فداکاری در راه معشوق دانسته است:

ملک جهان کرده‌ایم وقف سر کوی یار گوی دل افکنده‌ایم در خم چوگان عشق

همو در جایی دیگر از دیوانش می‌گوید:

دو جان وقف حریم حرم او کردیم واعتماد از دو جهان بر کرم او کردیم [۲۸] امیرشاهی سبزواری بر آن است که «نقد هستی» را وقف خمخانه کند:

هر شب از مستی، به سوی خانه ره گم می‌کنم نقد هستی، وقف بر خمخانه و خم می‌کنم [۲۹] سنایی هم در حدیقه‌الحقیقه می‌گوید تا کسی جان و مالش را وقف نکند و از آنها درنگذرد، از عالم غیب نصیبی ندارد؛ زیرا آدمی هر چه دارد از او است، پس نباید در راه او از بذل جان و مال دریغ کند:

جان و اسباب از او عطا داری پس دریغش از او چرا داری؟

جان و اسباب در رهش درباز بر ره سیل و رود خانه مساز

وقف کن جسم و جان را بر غیب تا بوی کلیدش اندر جیب

سنایی، حدیقهالحقیقهوشریعهالطریقه، به تصحیح مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، ص164 .

در این ابیات، سنایی برای وقف دلیل هستی‌شناختی می‌آورد. به گفته او چون همه دارایی و هستی انسان از خدا است، پس می‌سزد که همه دارایی و هستی خویش را در راه او نثار کند و یکی از راه‌های نثار، وقف است که نشانه پاکباختگی و انگیزه الهی و نوع‌دوستی است. مولانا جلال‌الدین رومی، در ابیات زیر، وجوه دیگری از پاکباختگی را که علت و انگیزه وقف(در معنای مجازی‌آن) است، بازگویی می‌کند.

هم بدان سو که گهِ درد دوا می‌خواهی وقف کن دیده و دل، روی به هر سوی مکن

وقف کردیم بر این باده جان کاسه سر تا حریف سری و شبلی و ذاالنون باشیم

تو وقف کنی خود را بر وقف یکی مرده من وقف کسی باشم کو جان و جهان دارد

دهلوی نیز می‌گوید ما نه تنها همه‌چیز خود را وقف کرده‌‌ایم، بلکه سهم خود را هم از وقف رها کرده‌ایم:

اگر تو وقف او کردی همه چیز نصیب خود بحل کردیم ما نیز

خاقانی شروانی، ظرفیت وقف را چنان بالا و فراخ می‌بیند که آن را نام دیگر «نهایت از خودگذشتگی» می‌داند:

خانه دل به چار حد، وقف غم تو کرده‌ایم حد وفا همین بود، جور ز حد چه می‌بری؟

سعدی نیز با خاقانی موافق است که می‌توان وقف را نام بالاترین ایثارها دانست:

بذل تو کردم تن و هوش و روان وقف تو کردم دل و چشم و ضمیر [۳۰] چنان‌که به گفته سلمان ساوجی، بزرگ‌ترین واقف عالم رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) است که هشت بهشت را وقف امت خویش کرد:

ز دیوان الهش هشت جنت ببخشیدند و کرد او وقف امت [۳۱] بنابراین حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) هر چه را که از خدای خویش دریافت کرده بود، وقف امتش کرد تا آنان نیز از آن موهبت‌ها و تنعمات برخوردار گردند و به همین دلیل دیگران را هم ـ از رهگذر وقف و مانند آن ـ در برخورداری‌های خود سهیم کنند.

لغزش گاه تقوا، سنجش گاه ایمان

مال وقف همواره در معرض دست‏اندازی سودجویان و قدرت‏مندان زمانه بوده است؛ به‌ویژه از سوی مدعیان ارشاد و کرامت. از واقعیت‌های تلخ و انکارناپذیر در تاریخ ما، سوء‌استفاده‏های بسیاری است که عده‌ای در گذشته از وقف و موقوفات کرده‌اند و همچنان زمینه آن باقی است. این گروه چنان لطمه و ضربه‌ای به حیثیت وقف زده‌اند که آثار آن هرگز از ذهن و ضمیر جامعه محو نخواهد شد. این سوءاستفاده‏ها که هم فراوان بوده است و هم گاهی ناجوانمردانه، خاطر بسیاری از اهل معرفت و مناعت را آزرده کرده است و آنان آرزدگی خود را در قالب‌های مختلف بیان کرده‌اند. به همین دلیل، در متون ادبی ما، معمولا «وقف» موضوعی است برای انتقاد از کسانی که «پخته‌خواری» و «تن‌پروری» می‌کنند و حاضر به مشارکت در ساخت‌وسازهای اجتماعی نیستند. یکی از گروه‌هایی که هدف این انتقادهای تند و معمولا طنزآلود است، صاحبان قدرت‌اند. شاعران نامی و عرفان‌مشرب فارسی، برای افشای ریاکاری‌های اصحاب قدرت و ثروت، وقف را از این منظر نگریسته‏اند. مثلا صائب تبریزی در اعتراض به شاهد حیف و میل اوقاف و ویرانی موقوفات در روزگار خود می‌گوید:

چون هر چه وقف گشت به زودی شود خراب کردیم وقف عشق تو ملک وجود خویش

چرا «هر چه وقف گشت، به‌زودی شود خراب»؟ شاید از آن رو که مال وقفی، بیش از آنکه دلسوز و نگه‌دارنده داشته باشد، مصرف‌کننده دارد. بنابراین این‌گونه بیت‌ها، خبر از بی‌تدبیری و بی‌مدیریتی متولیان اوقاف نیز می‌دهند. در حالی که تقریبا همه دولت‌ها و حکومت‌های پیشین سازمان ویژه‌ای برای تصدی و تولی امور وقف داشتند، اما غلبه کفه مصرف بر کفه حفظ و توسعه، در درازمدت و گاه در کوتاه‌مدت موقوفات را به نابودی می‌کشاند. بدین رو وقف برای جامعه‌شناسان، ترازویی است که با آن ایمان دینی جامعه و تقوای آحاد آن را می‌سنجند. شهر یا کشوری که در آن بازار وقف گرم است و در هر کوی و برزنش، نشانی از آن است، به صدزبان تعلقات دینی و اخروی خود را فریاد می‌زند. بنابراین اگر کسی وارد شهری شد و در هر جای آن، موقوفه‌ای عام‌المنفعه دید، درمی‌یابد که به میان مردمی دیندار و دین‌باور و آخرت‌گرا آمده و تفضلات الهی در نوع‌دوستی شهروندان تجلی کرده است. وقف از جهات دیگری نیز میزان دقیقی است برای ایمان‌سنجی مردم که در ادب فارسی به آن توجه ویژه‌ای شده است. وقف و موقفات، از آن جهت که حاکی از وجود مردم خیر و دین‌باور است، همچون آینه‌ای ایمان قلبی آنان را می‌نمایاند؛ اما از آن جهت که چگونه مصرف می‌شود و با آن چسان رفتار می‌کنند، آیینه‌وار تقوای مصرف‌کنندگان را هم به نمایش می‌گذارد. در ادب فارسی، اعتراضات معناداری به کیفیت مصرف اوقاف شده است که هشداردهنده و تأمل‌انگیز است. اعتراض به سوء‌ استفاده‌های تاریخی از موقوفات، نوعی اعتراض به بی‌تقوایی و بی‌مبالاتی و ریاکاری گروهی از حاکمان و دین‌بازان نیز بوده است. مثلا سعدی در گلستان نقل می‌کند که از عالمی پرسیدند که نظرت درباره نان وقفی چیست؟ در پاسخ گفته است: اگر آن نان را برای آن می‌ستانند که معاش‌شان مختل نگردد و به عبادت خدا مشغول باشند، حلال است؛ اما اگر خدا را عبادت می‌کنند که به آنان نان وقفی دهند، حرام است. عین عبارات سعدی این‌گونه است: یکی از علمای راسخ را پرسیدند: چه گویی در نان وقف؟ گفت: اگر نان از بهر جمعیت خاطر ستانند، حلال است، و اگر جمع[= گوشه عبادت] از بهر نان می نشینند حرام [۳۲] نان از برای کنج عبادت گرفته‌اند صاحب‌دلان، نه کنج عبادت برای نان

در واقع سعدی، مصرف‌کنندگان وقف را به دو دسته تقسیم کرده است:

1. آنان که از وقف استفاده می‌کنند تا توان و فرصت عبادت خدا را داشته باشند(صاحب‌دلان).

2. آنان که خدا را عبادت می‌کنند تا به آنان نان و آب و زندگی وقفی دهند(ریاکاران). اولی را حلال و دومی را حرام می‌‌داند. در اسرار‌التوحید هم می‌خوانیم: آورده‌اند که در آن وقت که شیخ ما ـ قدّس الله روحه العزیز ـ به نیشابور بود، استاد ِ امام بُلقاسم قشیری را ـ قدّس الله روحه العزیز ـ پیغام داد که می‌شنویم که در اوقاف تصرّف می‌کنی. می باید که نیز[= دیگر] تصرّف نکنی. استادِ امام جواب باز فرستاد که اوقاف در دست ما است، در دل ما نیست. شیخ ما جواب باز فرستاد که ما را می‌باید که دست شما چون دل شما باشد [۳۳] معنای این سخن آن است که با مال وقفی باید در نهایت احتیاط و تقوا رفتار کرد و مبالات بسیار داشت و تا می‌توان باید از وابستگی به آن پرهیز کرد؛ چنان‌که هیچ تعلق خاطر و میل قلبی به آن نباشد. مجذوب تبریزی در دیوانش، بیتی دارد که مضمون آن، گویا چنین باشد: اگر مالی را وقف جایی کردند و از آن مال، بیش از آنکه مواظبت شود، استفاده گردد، بهتر آن بود که آن مال را وقف میخانه‌ها می‌کردند؛ زیرا اگر از موقوفه‌ای آن‌گونه که می‌بایست، نگه‌داری نشود و در راه خیر به کار گرفته نشود، نشانه بی‌تقوایی است و بی‌تقوایان در میخانه بیش از مسجد و خانقاه‌اند:

خانقاهی که به خرجش نکند دخل وفا صرفهّ وقف در آن است که میخانه شود

یعنی خانقاهی که خرج آن بیش از درآمدهای وقفی آن است، جایگاه بی‌تقوایان است و اگر قرار است وقف در چنین مکان‌هایی مصرف شود، میکده‌ها ترجیح دارند. صائب تبریزی هم از بی‌مبالاتی در حفظ موقوفات در روزگار خودش خبر می‌دهد و رندانه این بی‌مبالاتی را دلیلی می‌آورد برای آنکه خود را وقف معشوق کند تا زودتر خراب و مست شود:

چون هرچه وقف گشت به‌زودی شود خراب کردیم وقف عشق تو ملک وجود خویش [۳۴] شاعر دیگری نیز گفته است:

به خیر خلق مرا گشته دل دو صد پاره گلیم وقف بلی زود می شود پاره [۳۵] از ابیاتی که پیشتر یادآوری شد و مشابه آنها چنین بر‌می‌آید که در قرون گذشته، گاهی در حفظ و نگه‌داری موقوفات اهتمام لایق و شایسته‌ای نمی‌شده و پاره‌ای از موقوفات رو به فرسودگی می‌گذاشتند. بنابراین، همین را هم می‌توان نشانه‌ای از آشفتگی اوضاع و بی‌توجهی مردم و حاکمان در آن روزگاران به اموال وقفی قلمداد کرد.

آسیب‌شناسی وقف در ادب فارسی

در ادب فارسی بارها به تصرف‌های ناروا در اوقاف و وقف‌های نامناسب، اعتراض شده است. درباره وقف‌های نامناسب و کم‌ارزش پیشتر سخن گفتیم و اکنون به ذکر این دستان(ضرب‌المثل) اکتفا می‌کنیم که در زبان عامه، بخشش بی‌ارزش را به وقف روغن ریخته به مسجد، تشبیه می‌کنند و مثلا می‌گویند: «روغن چراغ ریخته وقف امامزاده می‌کند.» [۳۶] پیام این مثل سائر، این است که نباید آنچه از حیز انتفاع بیرون است، موقوفه گردد؛ زیرا سبک‌شماری سنت حسنه و مبارک وقف است. بلکه در وقف باید همچون وحشی بافقی، شاعر و عارف ایرانی بود که می‌گفت:

نرسد جز تو به کس گوهری از خاطر من کرده‌ام وقف تو این بحر لبالب ز زلال [۳۷] یعنی ارزشمندترین وگوهرخیزترین سرمایه خود را وقف کرده‌ام تا برای غیر تو سخن نگویم و غیر تو را مدح نگویم. آسیب دیگری که در ادب فارسی به آن توجه بلیغی شده است، وقف‌خواری نالایقان و غیر مستحقان است که بسیاری از شاعران بزرگ درباره آن سخن گفته‌اند. علاوه بر شاعران و گویندگان بزرگ، در فرهنگ عامه نیز ضرب‌المثل‌هایی وجود دارد که اشاره به این آسیب آزاردهنده دارد. مثلا می‌گویند: «مال وقف است و تعلق به دعاگو دارد.» یعنی به آنکه مستحق آن است و واقفش را دعا می‌کند. همان‌طور که گفتم شاعران و گویندگان بزرگ نیز در این‌باره نکات و هشدارهای دیده‌گشایی دارند. از حافظ شروع می‌کنیم که نقد خود را صریح‌تر از همه گفته است. خواجه شمس‌الدین لسان‌الغیب، حافظ شیرازی، گاه با بیانی شفاف و گاه کنایه‌آمیز به یکی از مهم‌ترین آفات و آسیب‌های وقف و وقف‌خواری در جامعه دینی اشاره کرده و از همه روشن‌تر و گویاتر و تندتر درباره سوء‌استفاده برخی از متولیان وقف از وقف، سخن گفته است. او به‌صراحت «می حرام» را بهتر از مال وقفی می‌خواند؛ زیرا معتقد است که در روزگار او، از این فرصتی که مؤمنان در اختیار عالمان قرار داده‌اند، به‌نیکی استفاده نمی‌شود و به راه صواب به کار نمی‌گیرندش.

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که می حرام ولی به ز مال اوقاف است

این فتوا را کسی داده است که در حال هشیاری نبوده است؛ وگرنه برخورداری از اوقاف را بر خود حرام‌تر از شراب ‌نمی‌شمرد. او می‌دید که در جامعه دینی آن روز شیراز، کسانی از اوقاف برخوردارند که کمترین سزاواری را دارند و بدین رو از زبان فقیهی ناهشیار، فتوا می‌دهد که این پخته‌خواری‌ها از شراب‌خواری نیز ناموجه‌تر و حرام‌تر است. «لطف طنز بیت در این است که فقیه مدرسه مست بوده، سپس در عین مستی فتوا داده و چون گفته‌اند «مستی و راستی» پس فتوای او راست و درست هم هست که همانا در مصرع بعد بیان شده است: می خوردن از خوردن مال وقف بهتر است. در عین حال به گناه دیگر خود که استفاده [نامشروع] از مال وقف باشد، اعتراف یا اشاره ضمنی کرده است.» [۳۸] اعتراض حافظ، نه بر وقف است و نه بر بهره‌وری از آن. او به استفاد‌ه‌های ناروا و ریاکارانه از وقف خرده می‌گیرد. در دیوانش یک‌بار نیز به خود می‌بالد که به اندازه درمی از مال وقفی در اموال او نیست:

بیا که خرقه من گرچه رهن میکده‌هاست ز مال وقف نبینی به نام من درمی

او بر خود می‌بالد و این را از افتخارات خود می‌داند که به اندازه یک درهم در اموال او یافت نمی‌شود. زیرا استفاده از وقف را چنان خطیر و ظریف می‌داند که پرهیز از آن مهم‌تر از پرهیز از دادن خرقه به میکده‌ها است. رهن خرقه در میکده، یعنی گروگانی ایمان در دست کفر. او می‌گوید من اگر مرتکب چنین گناهی هم بشوم، بهتر است تا به ناروا دست به سوی مالی برم که مستحق آن نیستم. در «آسیب‌شناسی وقف» باید به این نکته توجه بلیغ شود و اعتراض‌هایی مانند نهیب‌های حافظ را جدی گرفت؛ زیرا استفاده‌های نابجا و ناروا از این موهبت(وقف) موجب می‌گردد که اندک‌اندک انگیزه‌های مؤمنان نیز در امر وقف، کاستی گیرد و آن رونق شایسته و بایسته وقف رو به سردی گذارد. در واقع سخنان و هشدار کسانی مانند حافظ، هم ترغیب بیشتر واقفان است و هم ترهیب وقف‌خواران بی‌مبالات. همه انتقاد آنان به نوع مصرف وقف است و اینکه نباید آن را نابجا و در غیر محل آن مصرف کرد. مثلا سعدی می‌گوید:

آن را که سیرتی خوش و سرّی است با خدای بی نان وقف و لقمه دریوزه، زاهد است [۳۹] یعنی تا ضرورت ایجاب نکرده است، نباید دست به سوی لقمه وقفی دراز کرد، وگرنه خلاف تقوا و زهد است. پس زاهد کسی است که از لقمه وقفی هم کناره می‌گیرد؛ اگرچه مستحق آن باشد. به قول عطار نیشابوری:

مخور جز بر ضرورت لقمه وقف صفا هرگز نیارد لقمه وقف [۴۰] عطار به خود می‌بالد که هرگز عیال موقوفات نبوده است و این پرهیز را چنان مهم و ارزشمند می‌‌داند که گویی دین یعنی همین.

بود مردار مال وقف، پیشم بود این مرتبه آیین و کیشم

این سخن به این معنا است که کسی که نیازی به بهره‌وری از اوقاف ندارد، نباید از آن بهره گیرد و اگر ناپرهیزگارانه لقمه وقفی در دهان گذاشت در حالی که نیازی به آن نداشت، جانش را تیره و تار کرده است. از سوی دیگر واقفان نیز باید در عمل وقف، نیت خیر و قصد قربت الی الله داشته باشند تا هم خودشان به سرانجامی نیک برسند و هم دیگران به نان و نوایی. شاعر و عارف خجندی، در بیتی زیبا می‌گوید: خیری که در آن ریا باشد، خیر نیست و اگر بی‌ریا بود، برکتش چنان است که اگر با آن میخانه بسازند مفیدتر از پل و کاروان‌سرا خواهد بود. به عبارت دیگر، کاروان‌سرایی که با ریاکارانه ساخته می‌شود، فایده‌اش کمتر از میخانه‌ای است که بی روی و ریا ساخته شده است:

میخانه بساز و بکن وقف عاشقان خیری که بی‌ریاست به از صدپل و رباط [۴۱] بنابراین نیت واقف مهم‌تر از چیزی است که وقف می‌کند؛ زیرا سودی که واقف از وقفش می‌برد از رهگذر همان ایمان و نیت خالصانه او است. بدین رو است که عارف قزوینی نیز می‌گوید: من موقوفه‌ام و واقفم خدا است. چنین وقفی و چنان واقفی، می‌سزد که سرانجامی نیک داشته باشد؛ نه آنکه به دست ناکسان افتد. پس خوشا روزی که وجود وقفی من به دست ناکسان نیفتد. سپس آرزو می‌کند که وقف کسانی شود که قدر او را بدانند و سرمایه‌های او را هدر ندهند و گرفتار ناکسان نشود:

حقْ واقف است و وقف به چنگال ناکسان افتاده به دست واقف اسرارم آرزو است [۴۲]

وقف‌نامه‌ها

وقف‌نامه‌ها یکی ار بهترین منابع ادبی و زبانی و فرهنگی محسوب می‌شوند؛ زیر حاوی نکات، واژگان و ادبیاتی هستند که سهمی بسیاری در غنی‌سازی زبان فارسی دارند. ارزش ادبی این اسناد، به‌قدری است که می‌توان از آنها به عنوان منبعی برای درک و پیگیری تطورات زبان فارسی استفاده کرد. شناخت دغدغه‌های جوامع پیشین و برنامه‌های فرهنگی آنان، از دیگر فواید وقف‌نامه‌ها است که متأسفانه تاکنون توجه درخوری به آنها نشده است. وقف‌نامه‌ها سرشار از اطلاعات ریز و درشت تاریخی، لغوی، مردم‏شناسی، زبانی و... است و برای محققان زبان فارسی، منبعی غنی و معتبر محسوب می‌شود. وقف‌نامه‌ها، یکی از شایسته‌ترین فرصت‌ها و بهانه‌ها برای ارائه زیباترین تحمیدیه‏ها و عبارات دعایی یا ثنایی است و رخی از آنها آراسته به انواع صنایع ادبی است که معمولا در دیباچه وقف‏نامه‏ها مجال ظهور یافته‌اند. حجم پاره‌ای از وقف‏نامه‏ها به اندازه کتاب و رسائل پر برگ‌وبار است و گاه با گنجینه‌ای از واژگان و تعابیر ادبی برابری می‌کنند. جا دارد که اهل ادب و هنر، وقف را از منظرهای زیر نیز بررسند:

ـ فرهنگ واژگانی وقف یا واژه‏نگاری و واژه‏شناسی وقف؛

ـ بررسی وقفنامه‏ها با رویکرد ادبی؛

ـ وقف در آثار هنری؛

ـ پژوهشی در هنرهای تزئینی و تجسمی و فنونی که در موقوفات به کار رفته است؛

ـ بررسی زیباشناختی آثار مکتوب وقف، اعم از قرآن‌ها، کتب ادعیه، کتب دینی، اسناد، دست‏نوشته‏ها و...؛

ـ بررسی زیباشناختی اماکن و اسناد مادی وقف، اعم از بقاع و امامزاده‏های متبرکه و مدارس و فرش‏ها و درخت‏ها و باغستان‌ها و...؛

ـ وقف آثار هنری، مانند کتب خطی، آثار تجسمی، اسناد، فرش...؛

ـ سبک‏شناسی در وقفنامه‏ها؛

ـ هنرمندان بزرگی که در اماکن وقفی آثار هنری آفریده‌اند، مانند معماران، نقاشان، کتیبه‏نویسان و خوشنویسان، صفحه‏آرایان، مذهّبان، کاشیکاران، خطاطان، میناکاران، منبت و معرق‏کاران و...؛

ـ استفاده از هنر و ادبیات در ترویج و تبلیغ فرهنگ وقف و بررسی قابلیت‏های هنرهای مختلف؛

ـ استفاده از هنر و ادبیات در ترویج و تبلیغ اهداف نهادهای مشابه در فرهنگ دیگر کشورها؛

ـ قصه‏ها و خاطرات وقف... تحقیق در وقف‌نامه‌ها، با رویکرد زبانی، چندین فایده دارد که شاید مهم‌ترین آنها آشنایی با ادبیات ویژه‌ای است که در دیگر متون، مجال فراخی نیافته است. ادبیات وقف، سرشار از واژگان مردمی و اسامی خاص و تعبیرهای دوره‌ای است و از این جهت منبع معتمدی برای محققان زبان فارسی در استنادهای زبانی و ادبی است .

پانویس

  1. semiology
  2. تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی، برگردان مرتضی ثاقب فر، نشر ققنوس، چاپ یکم، 1383.ص87. .
  3. ر.ک:فرهنگ نفیسی ولغت نامه دهخدا، ذیل کلمه وطیفه .
  4. ر.ک:خرمشاهی، حافطنامه، ج1، ص276 .
  5. حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج8، ص8260 .
  6. ناصر خسرو، سفرنامه، ص65.
  7. همان، ص37 .
  8. تاریخ بیهقی، به تصحیح رضا فیاض، ص712.
  9. بوستان.
  10. دیوان شمس، ج5، ص119 .
  11. منشأت قائم مقام فراهانی، ص342.
  12. نجم الدین رازی، مرصادالعباد، چاپ شمس العرفا، ص264-263 .
  13. محمدبن منور، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سید، چاپ دکتر شفیعی، ج1، ص280 .
  14. سفرنامه ناصر خسرو، چاپ دکتر دبیر سیاقی، ص37.
  15. ر.ک: زرین کوپ، با کاروان اندیشه، امیر کبیر ، چاپ دوم، ص163 .
  16. فریدالدین عطار، الهی نامه، چاپ فؤاد روحانی، انتشارات زوار، چاپ چهارم، 1364ه ش، ص77.
  17. عطار نیشابوری، دیوان غزلیات، مؤسسه انتشارات نگاه، ص402 .
  18. همان، ص424 .
  19. همان، ص473.
  20. دیوان خواجوی کرمانی، ص321.
  21. دیوان بیدل دهلوی .
  22. دیوان فضاید انواری.
  23. بی کید، یعنی بی غم واندوه.
  24. مثنوی ومعنوی، دفتر پنجم، ابیات1261-1257 .
  25. دیوان خاقانی.
  26. دیوان شمس، ج5،ص119 .
  27. دیوان خاقانی .
  28. دیوان خواجوی کرمانی، ص321.
  29. دیوان امیر شاهی سبزواری .
  30. کلیات، غزلیات، ص552.
  31. سلمان ساوجی، مثنوی معنوی جمشید وخورشید .
  32. کلیات سعدی، گلستان سعدی، باب دوم، تصحیح فروغی انتشارات امیر کبیر، ص91.
  33. محمدبن منور، اسرار التوحید، تصحیح شفیعی کدکنی، انتشارات آگاه.
  34. دیوان صائب.
  35. هادی رنجی .
  36. ر.ک:لغتنامه دهخدا، ذیل کلمه«وقف».
  37. وحشی بافقی، دیوان اشعار، انتشارات امیر کبیر، ص238.
  38. بهاء الدین خرمشاهی، حافظنامه، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، چاپ پنجم، ج1، ص276 .
  39. گلستان.
  40. عطار، دیوان .
  41. کمال خجندی، دیوان اشعار.
  42. دیوان عارف قزوینی .