پندار گرایی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
  
یکی از موانع سیر انسان به سوی خدا، پندارگرایی و گمان باطل است؛ چنان‌که از مهم‌ترین علل و اسباب طهارت روح و صعود آن به سوی حق، معرفت صحیح‏است.  
+
یکی از موانع سیر [[انسان]] به سوی [[خدا]]، '''پندارگرایی''' و گمان [[باطل ]] است؛ چنان‌که از مهم‌ترین علل و اسباب [[طهارت روح]] و [[صعود]] آن به سوی [[حق]]، معرفت صحیح‏است.  
  
 
==فرق عارف و پندارگرا==
 
==فرق عارف و پندارگرا==
  
فرق عارف با پندارگرای غافل در این است که عارف، خود را در مشهد و محضر خدای علیم قدیر حکیم می‏یابد، چنان‌که هر موجودی را مظهر او می‏داند و پندارگرای غافل، خود را غایب از او می‏پندارد، چنان‌که هر موجودی را مستقل می‏پندارد.  
+
فرق عارف با '''پندارگرای''' غافل در این است که [[عارف]]، خود را در [[مشهد]] و محضر [[خدا]]ی [[علیم]] [[قدیر]] [[حکیم]] می‏یابد، چنان‌که هر موجودی را مظهر او می‏داند و '''پندارگرای''' غافل، خود را غایب از او می‏پندارد، چنان‌که هر موجودی را مستقل می‏پندارد.  
 
هر کس بر اساس معرفت‌ یا گمان خود، سود یا زیانی می‏برد.  
 
هر کس بر اساس معرفت‌ یا گمان خود، سود یا زیانی می‏برد.  
  
 
=== وصف قرآن از عارف و غافل===  
 
=== وصف قرآن از عارف و غافل===  
قرآن کریم در ستایش مؤمن عارف می‏گوید: او خود را در محضر خدای علیم قدیر حکیم می‏یابد و اهل مراقبت و محاسبت است، ولی در وصف غافل می‏گوید: او فاقد همه این کمال‌هاست و با گمان و پندار زندگی می‏کند و در پندار خود، مدفون است.  
+
[[قرآن کریم]] در [[ستایش]] [[مؤمن]] عارف می‏گوید: او خود را در محضر خدای [[علیم]] [[قدیر]] [[حکیم]] می‏یابد و اهل مراقبت و محاسبت است، ولی در وصف غافل می‏گوید: او فاقد همه این کمال‌هاست و با گمان و '''پندار''' زندگی می‏کند و در '''پندار''' خود، مدفون است.  
  
 
==مصادیق آیات پندارگرایان==
 
==مصادیق آیات پندارگرایان==
  
در قرآن کریم، درباره پندارگرایان غافل آیاتی آمده است.  
+
در [[قرآن کریم]]، درباره '''پندارگرای''' ان غافل آیاتی آمده است.  
  
 
=== آیات غفلت از دیدن خدا===  
 
=== آیات غفلت از دیدن خدا===  
در قرآن کریم، گاهی درباره پندارگرایان غافل می‏فرماید: «الم یعلم بان الله یری‏»؛  
+
در [[قرآن کریم]]، گاهی درباره [[پندارگرایان]] غافل می‏فرماید: «الم یعلم بان الله یری‏»؛  
  
 
[۱]
 
[۱]
  
 
مگر او نمی‏داند که خدا می‏بیند؟  
 
مگر او نمی‏داند که خدا می‏بیند؟  
اگر کسی بداند که خدا او را می‏بیند و در محضر خدا کار می‏کند هرگز دستش به تباهی و زبانش به بدگویی آلوده نمی‏شود.  
+
اگر کسی بداند که [[خدا]] او را می‏بیند و در محضر [[خدا]] کار می‏کند هرگز دستش به تباهی و زبانش به بدگویی آلوده نمی‏شود.  
 
گاهی می‏فرماید: «ایحسب ان لن یره احد»؛  
 
گاهی می‏فرماید: «ایحسب ان لن یره احد»؛  
  
سطر ۲۶: سطر ۲۶:
  
 
آیا می‏پندارد که کسی او را نمی‏بیند؟  
 
آیا می‏پندارد که کسی او را نمی‏بیند؟  
خدا شاهد است و شما در محضر و مشهد خدایید.  
+
خدا شاهد است و شما در محضر و [[مشهد]] خدایید.  
 
گاهی می‏فرماید: «ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم‏»؛  
 
گاهی می‏فرماید: «ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم‏»؛  
  
 
[۳]
 
[۳]
  
آیا می‏پندارند که ما کارهای پنهان و نجوای آنها را نمی‏دانیم؟  
+
آیا می‏پندارند که ما کارهای پنهان و [[نجوا]] ی آنها را نمی‏دانیم؟  
 
این‌ها ناظر به بعد علمی است؛ یعنی انسان غافل فکر می‏کند که کسی او را نمی‏بیند و او تنهاست و چون تنهاست، رهاست.  
 
این‌ها ناظر به بعد علمی است؛ یعنی انسان غافل فکر می‏کند که کسی او را نمی‏بیند و او تنهاست و چون تنهاست، رهاست.  
  
 
===آیات غفلت از قدرت خدا===
 
===آیات غفلت از قدرت خدا===
گاهی می‏پندارد بر فرض، کسی او را ببیند قادر نیست جلو او را بگیرد و خود را در محضر قدیر نمی‏بیند؛ یعنی می‏پندارد که خدا بر او توانایی ندارد.  
+
گاهی می‏پندارد بر فرض، کسی او را ببیند قادر نیست جلو او را بگیرد و خود را در محضر قدیر نمی‏بیند؛ یعنی می‏پندارد که [[خدا]] بر او توانایی ندارد.  
در این زمینه، ذات اقدس اله آیات فراوانی نازل کرده، می‏فرماید: «ایحسب ان لن یقدر علیه احد»؛  
+
در این زمینه، ذات اقدس اله [[آیات]] فراوانی نازل کرده، می‏فرماید: «ایحسب ان لن یقدر علیه احد»؛  
  
 
[۴]
 
[۴]
  
آیا انسان می‏پندارد خدا قدرت ندارد تا همه نعمت‌های او را به نقمت و حیات او را به ممات و سلامت او را به بیماری مبدل کند؟  
+
آیا [[انسان]] می‏پندارد [[خدا]] [[قدرت]] ندارد تا همه [[نعمت‌]] های او را به نقمت و [[حیات]] او را به ممات و سلامت او را به [[بیماری]] مبدل کند؟  
گاهی انسان، جاه و قدرت خود را عامل موفقیت‌ خود می‏پندارد.  
+
گاهی [[انسان]]، جاه و [[قدرت]] خود را عامل موفقیت‌ خود می‏پندارد.  
از این رو ذات اقدس خداوند می‏فرماید: «ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا ساء ما یحکمون‏»؛  
+
از این رو ذات [[اقدس]] [[خداوند]] می‏فرماید: «ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا ساء ما یحکمون‏»؛  
  
 
[۵]
 
[۵]
  
آیا کافران می‏پندارند که سابق و پیشگامند و ما به آنها دسترسی نداریم؛ قضا و قدر ما آن‌ها را رها کرده است و آنها از قلمرو قدرت ما بیرونند؟  
+
آیا [[کافران]] می‏پندارند که سابق و پیشگامند و ما به آنها دسترسی نداریم؛ [[قضا]] و [[قدر]] ما آن‌ها را رها کرده است و آنها از قلمرو قدرت ما بیرونند؟  
این، حکم و داوری بدی است.  
+
این، [[حکم]] و [[داوری]] بدی است.  
  
 
===آیات غفلت از مرگ===  
 
===آیات غفلت از مرگ===  
سطر ۵۴: سطر ۵۴:
 
[۶]
 
[۶]
  
آیا انسان می‏پندارد که با مرگ نابود می‏شود و ما استخوان‌های پوسیده او را دوباره زنده نمی‏کنیم؟  
+
آیا [[انسان]] می‏پندارد که با [[مرگ]] نابود می‏شود و ما [[استخوان‌]]های پوسیده او را دوباره زنده نمی‏کنیم؟  
برخی‏ چنین می‏پندارند که با مرگ نابود می‏شوند و خداوند بر احیای مجدد آن‌ها قدرت ندارد و برخی‏ می‏پندارند که بعد از مرگ، حساب و کتابی نیست و کسی بر حسابرسی اعمال آن‌ها قدرت ندارد و به همین جهت، زبانشان دراز و دستشان به گناه، آلوده است.  
+
برخی‏ چنین می‏پندارند که با [[مرگ]] نابود می‏شوند و [[خداوند]] بر احیای مجدد آن‌ها قدرت ندارد و برخی‏ می‏پندارند که بعد از [[مرگ]]، حساب و [[کتاب]] ی نیست و کسی بر حسابرسی اعمال آن‌ها قدرت ندارد و به همین جهت، زبانشان دراز و دستشان به [[گناه]]، آلوده است.  
  
 
===آیات پندار جاودانگی در دنیا===  
 
===آیات پندار جاودانگی در دنیا===  
سطر ۶۷: سطر ۶۷:
 
[۸]
 
[۸]
  
در نظام آفرینش، دنیا جای خلود و جاودانگی نیست و هیچ کس در آن، جاوید نمی‏ماند.  
+
در [[نظام آفرینش]]، [[دنیا]] جای خلود و [[جاودانگی]] نیست و هیچ کس در آن، [[جاوید]] نمی‏ماند.  
  
 
==== علت عدم جاودانگی در دنیا====  
 
==== علت عدم جاودانگی در دنیا====  
زیرا دنیا نشئه حرکت است و حرکت‏ باید به مقصد برسد و با دوام، سازگار نیست و اگر موجودی دائما در حرکت‏ باشد، «عبث‌» می‏شود.  
+
زیرا [[دنیا]] نشئه حرکت است و حرکت‏ باید به مقصد برسد و با دوام، سازگار نیست و اگر موجودی دائما در حرکت‏ باشد، «عبث‌» می‏شود.  
معنای دوام حرکت این است که هدفی در کار نیست. از این رو حرکت‏ حتما باید منقطع شود و به «دارالقرار» برسد.  
+
معنای دوام حرکت این است که هدفی در [[کار]] نیست. از این رو حرکت‏ حتما باید منقطع شود و به «دارالقرار» برسد.  
ذات اقدس خداوند در این مورد می‏فرماید: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون‏»؛  
+
ذات اقدس [[خداوند]] در این مورد می‏فرماید: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون‏»؛  
  
 
[۹]
 
[۹]
  
آیا فکر کرده‏اید نظام آفرینش، یاوه و بیهوده است و این نظام، هدفی نداشته و شما معادی ندارید؟  
+
آیا فکر کرده‏اید [[نظام]] آفرینش، یاوه و بیهوده است و این [[نظام]]، هدفی نداشته و شما معادی ندارید؟  
  
 
=== آیات پندار به محق بودن===  
 
=== آیات پندار به محق بودن===  
گاهی انسان خود را در محضر علیم قدیر حکیم می‏بیند و هیچ یک از بحث‌های گذشته درباره او نیست اما خود را «محق‌» می‏پندارد؛ با این‌که در برابر وحی ایستاده و هم فکرش تیره و هم کارش تاریک است، می‏گوید: حق با ماست.  
+
گاهی [[انسان]] خود را در محضر [[علیم]] [[قدیر]] [[حکیم]] می‏بیند و هیچ یک از بحث‌های گذشته درباره او نیست اما خود را «محق‌» می‏پندارد؛ با این‌که در برابر [[وحی]] ایستاده و هم فکرش تیره و هم کارش تاریک است، می‏گوید: حق با ماست.  
در این زمینه، قرآن کریم می‏فرماید: «و یحسبون انهم مهتدون‏»؛  
+
در این زمینه، [[قرآن کریم]] می‏فرماید: «و یحسبون انهم مهتدون‏»؛  
  
 
[۱۰]
 
[۱۰]
سطر ۹۳: سطر ۹۳:
 
==تعبیر قرآن از پندارزدگان==
 
==تعبیر قرآن از پندارزدگان==
  
تعبیر قرآن کریم درباره پندار زدگان این است: «و افئدتهم هواء»؛  
+
تعبیر [[قرآن کریم]] درباره پندار زدگان این است: «و افئدتهم هواء»؛  
  
 
[۱۲]
 
[۱۲]
  
دل‌های اینان تهی است و چیزی در آن نیست. چون آن‌چه به دل این‌ها راه یافته است، پندار محض است و پندار هم باطل است، ولی عارف، خود و همه کارهای خود را در محضر خدای علیم قدیر حکیم می‏یابد و می‏داند که خدا می‏بیند و می‏تواند و پس از مرگ، روز حسابی هست.  
+
دل‌های اینان تهی است و چیزی در آن نیست. چون آن‌چه به دل این‌ها راه یافته است، '''پندار''' محض است و پندار هم [[باطل]] است، ولی عارف، خود و همه کارهای خود را در محضر خدای [[علیم]] [[قدیر]] [[حکیم]] می‏یابد و می‏داند که خدا می‏بیند و می‏تواند و پس از [[مرگ]]، روز حسابی هست.  
پس مهم‌ترین راه برای تهذیب و تزکیه روح، همان معرفت صحیح و بدترین عامل برای [[آلودگی]] آن، همان گمان و پندار باطل‏ است.  
+
پس مهم‌ترین راه برای [[تهذیب]] و [[تزکیه روح]]، همان معرفت صحیح و بدترین عامل برای [[آلودگی]] آن، همان گمان و پندار [[باطل]]‏ است.  
  
 
==منشا پندارگرایی==
 
==منشا پندارگرایی==
  
خدای سبحان هرگز کسی را گرفتار جهل و پندار باطل نکرده، بلکه همه انسان‌ها را با سلاح معرفت، مسلح کرده و هر انسانی را با الهام «فجور» و «تقوا» آفریده است: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها».  
+
[[خدای سبحان]] هرگز کسی را گرفتار [[جهل]] و '''پندار''' [[باطل]] نکرده، بلکه همه [[انسان‌]]ها را با سلاح [[معرفت]]، مسلح کرده و هر انسانی را با [[الهام]] «[[فجور]]» و «[[تقوا]]» آفریده است: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها».  
  
 
[۱۳]
 
[۱۳]
 
   
 
   
ولی اگر کسی این الهام را با الحاد خودش تاریک کند، به دام پندار می‏افتد و از آن به بعد علمش به جهل و الهامش به الحاد، تبدیل می‏شود.  
+
ولی اگر کسی این [[الهام]] را با الحاد خودش تاریک کند، به دام '''پندار''' می‏افتد و از آن به بعد علمش به [[جهل]] و الهامش به الحاد، تبدیل می‏شود.  
بنابراین،افرادی که در پندار باطل به‏سر می‏برند باید خودشان را ملامت کنند، نه خدای خود را و هیچ عاملی جز خود آنان سبب فرو رفتگی در پندار باطل نیست.  
+
بنابراین،افرادی که در '''پندار''' [[باطل]] به‏سر می‏برند باید خودشان را [[ملامت]] کنند، نه خدای خود را و هیچ عاملی جز خود آنان سبب فرو رفتگی در '''پندار''' [[باطل]] نیست.  
هرگز خدا به کسی بد نمی‏کند و برای کسی بدی نمی‏فرستد، بلکه راه توبه را بر روی همگان باز می‏کند و بدی‌های آنان را به نیکی تبدیل می‏کند.  
+
هرگز [[خدا]] به کسی بد نمی‏کند و برای کسی بدی نمی‏فرستد، بلکه راه [[توبه]] را بر روی همگان باز می‏کند و بدی‌های آنان را به [[نیکی]] تبدیل می‏کند.  
  
 
=== امکان نجات از پندارگرایی ===
 
=== امکان نجات از پندارگرایی ===
تا انسان در عالم حرکت و طبیعت‌ به سر می‏برد، راهی برای تبدیل سیئه به حسنه دارد.  
+
تا [[انسان]] در [[عالم]] حرکت و طبیعت‌ به سر می‏برد، راهی برای تبدیل سیئه به حسنه دارد.  
اگر شراب نجس و حرام سرکه شود، همین نجس و حرام، پاک و حلال خواهد شد و اگر انسانی توبه کند، همین انسان تبه‌کار آلوده، پاک می‏شود: «یبدل الله سیئاتهم حسنات‏».  
+
اگر [[شراب نجس]] و [[حرام]] [[سرکه]] شود، همین [[نجس]] و [[حرام]]، [[پاک ]] و [[حلال]] خواهد شد و اگر انسانی [[توبه]] کند، همین [[انسان]] [[تبه‌کار]] [[آلوده]]، پاک می‏شود: «یبدل الله سیئاتهم حسنات‏».  
  
 
[۱۴]  
 
[۱۴]  
  
 
===راه نجات از پندارگرایی===  
 
===راه نجات از پندارگرایی===  
پس کار ابتدایی خدا، افاضه، الهام و انعام است و کسی که نعمت‌های الهی را به نقمت تبدیل کند، خداوند راه توبه را بر روی او باز می‏کند تا دوباره آن نقمت‌ها را به نعمت، تبدیل کند. هرگز خدا به کسی بد نمی‏کند.  
+
پس کار ابتدایی [[خدا]]، [[افاضه]]، [[الهام]] و [[انعام]] است و کسی که [[نعمت‌]] های الهی را به نقمت تبدیل کند، [[خداوند]] راه[[ توبه]] را بر روی او باز می‏کند تا دوباره آن نقمت‌ها را به [[نعمت]] ، تبدیل کند. هرگز [[خدا]] به کسی بد نمی‏کند.  
علل و عوامل بیرونی تنها انسان را به باطل دعوت می‏کند و این انسان است که باید برای انتخاب خیر تصمیم بگیرد و صدای بیگانه را از آشنا جدا کند.  
+
علل و عوامل بیرونی تنها [[انسان]] را به [[باطل]] [[دعوت]] می‏کند و این [[انسان]] است که باید برای انتخاب خیر تصمیم بگیرد و صدای بیگانه را از آشنا جدا کند.  
و ما برای این کار ناچاریم با خداوند رابطه‏ای داشته باشیم که همواره نعمت‌های خود را ادامه دهد و ما را از شر خودمان و بد اندیشان نجات دهد و دعا یکی از مهم‌ترین راههاست. چنان‌که نماز که آمیخته با دعاست، از بهترین ارکان دین به حساب می‏آید.  
+
و ما برای این کار ناچاریم با [[خداوند]] رابطه‏ای داشته باشیم که همواره [[نعمت‌]] های خود را ادامه دهد و ما را از شر خودمان و بد اندیشان نجات دهد و دعا یکی از مهم‌ترین راههاست. چنان‌که [[نماز]] که آمیخته با دعاست، از بهترین [[ارکان دین]] به حساب می‏آید.  
  
 
==آثار پندارگرایی==
 
==آثار پندارگرایی==
  
یکی از آثار پندارگرایی آن است که انسان به جای این که خود را در مشهد خدای سبحان دیده، به کرامت انسانی خود بیندیشد، به دیگران تبرک می‏جوید و در برابر غیر خدا تذلل می‏کند.  
+
یکی از آثار '''پندارگرایی''' آن است که [[انسان]] به جای این که خود را در [[مشهد]] [[خدای سبحان]] دیده، به [[کرامت]] انسانی خود بیندیشد، به دیگران تبرک می‏جوید و در برابر غیر خدا تذلل می‏کند.  
البته تبرک جستن و توسل به انبیا و ائمه و اولیاء برای دیگران فخر است، اما غیر معصوم چه مزیتی بر ما دارد که ما به او تبرک بجوییم و به کار خود متبرک نشویم؟  
+
البته تبرک جستن و [[توسل]] به [[انبیا]] و [[ائمه]] و [[اولیاء]] برای دیگران [[فخر]] است، اما غیر معصوم چه مزیتی بر ما دارد که ما به او تبرک بجوییم و به کار خود متبرک نشویم؟  
ابوالمعالی صدر الدین قونوی از «انس‌» که سالیان متمادی در خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به سر می‏برد نقل می‏کند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، در دعا، دست را برای تضرع و ناله پیش خدا باز می‏کرد و هنگامی که دعایش تمام می‏شد، دست را به صورت خود می‏کشید و به اصحاب نیز می‏فرمود وقتی دعا کردید دست‏ خود را به صورت خود بکشید.  
+
[[ابوالمعالی صدر الدین قونوی]] از «انس‌» که سالیان متمادی در خدمت [[رسول خدا]] صلی الله علیه وآله وسلم به سر می‏برد نقل می‏کند که [[پیغمبر اکرم]] صلی الله علیه و آله و سلم، در [[دعا]]، دست را برای [[تضرع]] و [[ناله]] پیش خدا باز می‏کرد و هنگامی که دعایش تمام می‏شد، دست را به صورت خود می‏کشید و به [[اصحاب]] نیز می‏فرمود وقتی [[دعا]] کردید دست‏ خود را به صورت خود بکشید.  
 
«...ان رسول الله -صلی الله علیه وآله- کان اذا دعی فیرفع یدیه، مسح وجهه بیدیه‏».  
 
«...ان رسول الله -صلی الله علیه وآله- کان اذا دعی فیرفع یدیه، مسح وجهه بیدیه‏».  
 
وجاء فی روایة: «لم یضعها حتی یمسح بهما وجهه‏».  
 
وجاء فی روایة: «لم یضعها حتی یمسح بهما وجهه‏».  
سطر ۱۳۲: سطر ۱۳۲:
 
[۱۵]
 
[۱۵]
 
   
 
   
زیرا دستی که به طرف خدا دراز شود، خالی بر نمی‏گردد و اگر انسان دست‏ خود را به صورت بکشد به این معناست که لطف خدا را با صورت، استقبال کرده است.  
+
زیرا دستی که به طرف خدا دراز شود، خالی بر نمی‏گردد و اگر [[انسان]] دست‏ خود را به صورت بکشد به این معناست که لطف خدا را با صورت، استقبال کرده است.  
گاهی انسان، دست انبیا و اولیا و گاهی دست‏ خودش را می‏بوسد؛ انسان وقتی صدقه‌ای می‏دهد و کمکی به نیازمند می‏کند، شایسته است دست‏ خود را ببوسد؛ زیرا دست او به دست‏ خدایی که دست ندارد رسیده است.  
+
گاهی [[انسان]]، دست [[انبیا]] و [[اولیا]] و گاهی دست‏ خودش را می‏بوسد؛ [[انسان]] وقتی [[صدقه‌]]ای می‏دهد و کمکی به [[نیازمند]] می‏کند، شایسته است دست‏ خود را ببوسد؛ زیرا دست او به دست‏ خدایی که دست ندارد رسیده است.  
بر اساس آیه «الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات‏»؛  
+
بر اساس [[آیه]] «الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات‏»؛  
  
 
[۱۶]
 
[۱۶]
  
خدا صدقه را می‏پذیرد و آن را می‏گیرد و صدقه‏ای که به دست مستمند می‏رسد.  
+
خدا [[صدقه]] را می‏پذیرد و آن را می‏گیرد و صدقه‏ای که به دست [[مستمند]] می‏رسد.  
 
در حقیقت‏ به دست‏ بی‏دستی خدا می‏رسد.  
 
در حقیقت‏ به دست‏ بی‏دستی خدا می‏رسد.  
  
 
===فرق زهد حقیقی و زهد فروش===  
 
===فرق زهد حقیقی و زهد فروش===  
عارف خود را در مشهد خدا می‏بیند و احساس می‏کند دستش به دست‏ بی‏دستی خدا می‏رسد و خود، زاهد حقیقی می‏شود، نه زهد فروش و دست زاهد حقیقی را بوسیدن، صواب است، نه خطا: «که دست زهد فروشان خطاست‏ بوسیدن‏».  
+
[[عارف]] خود را در [[مشهد خدا]] می‏بیند و احساس می‏کند دستش به دست‏ بی‏دستی خدا می‏رسد و خود، زاهد حقیقی می‏شود، نه [[زهد]] فروش و دست [[زاهد]] حقیقی را بوسیدن، صواب است، نه خطا: «که دست زهد فروشان خطاست‏ بوسیدن‏».  
همان‌گونه که استقلال اقتصادی، بسیار خوب است، استقلال عرفانی و زهد هم بسیار خوب و بلکه بالاتر است.  
+
همان‌گونه که [[استقلال اقتصادی]]، بسیار خوب است، [[استقلال]] [[عرفانی]] و [[زهد]] هم بسیار خوب و بلکه بالاتر است.  
 
بنابراین، چرا ما خود را رایگان بفروشیم؟  
 
بنابراین، چرا ما خود را رایگان بفروشیم؟  
  
سطر ۱۵۱: سطر ۱۵۱:
 
[۱۷]
 
[۱۷]
 
   
 
   
نظام عالم، نظام سبب و مسبب است؛ اما ذات اقدس اله، مسبب الاسباب است و به همه اسباب، سببیت داده است.  
+
[[نظام]] عالم، نظام سبب و مسبب است؛ اما ذات اقدس اله، مسبب الاسباب است و به همه [[اسباب]]، سببیت داده است.  
او به هر مسببی از سبب او و به هر کودکی از قیم او، نزدیک‌تر است. او چون قیوم است، گاهی سبب سوز است؛ یعنی، گاهی بدون دخالت اسباب ظاهری مستقیما از راه غیب، فیضی می‏رساند، یا با سبب ناشناخته و بدون تحقق سبب‌های عادی شناخته شده، مسبب را می‏آفریند.  
+
او به هر مسببی از سبب او و به هر [[کودکی]] از قیم او، نزدیک‌تر است. او چون قیوم است، گاهی سبب سوز است؛ یعنی، گاهی بدون دخالت اسباب ظاهری مستقیما از راه غیب، فیضی می‏رساند، یا با سبب ناشناخته و بدون تحقق سبب‌های عادی شناخته شده، مسبب را می‏آفریند.  
بیان دیگری که ابوالمعالی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‏کند این است: «کل الناس یغدو فبایع نفسه فمعتقها، او موبقها»؛  
+
بیان دیگری که [[ابوالمعالی]] از [[رسول خدا]] صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‏کند این است: «کل الناس یغدو فبایع نفسه فمعتقها، او موبقها»؛  
  
 
[۱۸]
 
[۱۸]
 
   
 
   
در هر بامداد، مردم به سراغ تجارت می‏روند و در داد و ستدند و هیچ کس بی‌کار نیست؛ با این تفاوت که برخی خودفروشند و برخی دیگر، خود را خریداری کرده، آزاد می‏کنند؛ یعنی، مردم یا خود را از خدای خود می‏خرند و آزاد می‏شوند و در این صورت هیچ گناهی نمی‏تواند آنها را به دام بیندازد و یا خود را به شیطان می‏فروشند و برده می‏شوند.  
+
در هر بامداد،[[ مردم]] به سراغ [[تجارت]] می‏روند و در [[داد]] و [[ستد]] ند و هیچ کس بی‌کار نیست؛ با این تفاوت که برخی خودفروشند و برخی دیگر، خود را خریداری کرده، آزاد می‏کنند؛ یعنی، مردم یا خود را از خدای خود می‏خرند و آزاد می‏شوند و در این صورت هیچ گناهی نمی‏تواند آنها را به دام بیندازد و یا خود را به شیطان می‏فروشند و برده می‏شوند.  
 
اگر با خدا معامله کنیم، خداوند «ثمن‌» و «مثمن‌» را به ما برمی‏گرداند و ما را آزاد می‏کند؛ اما اگر با شیطان معامله کنیم، ثمن و مثمن هر دو از آن اوست: هم کار ما و هم جان ما را می‏گیرد.  
 
اگر با خدا معامله کنیم، خداوند «ثمن‌» و «مثمن‌» را به ما برمی‏گرداند و ما را آزاد می‏کند؛ اما اگر با شیطان معامله کنیم، ثمن و مثمن هر دو از آن اوست: هم کار ما و هم جان ما را می‏گیرد.  
 
امیرالمؤمنین-علیه السلام- نیز می‏فرمایند: «الدینا دار ممر لا دار مقر و الناس فیها رجلان: رجل باع فیها نفسه فاو بقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها»؛  
 
امیرالمؤمنین-علیه السلام- نیز می‏فرمایند: «الدینا دار ممر لا دار مقر و الناس فیها رجلان: رجل باع فیها نفسه فاو بقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها»؛  

نسخهٔ ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۱۳

یکی از موانع سیر انسان به سوی خدا، پندارگرایی و گمان باطل است؛ چنان‌که از مهم‌ترین علل و اسباب طهارت روح و صعود آن به سوی حق، معرفت صحیح‏است.

فرق عارف و پندارگرا

فرق عارف با پندارگرای غافل در این است که عارف، خود را در مشهد و محضر خدای علیم قدیر حکیم می‏یابد، چنان‌که هر موجودی را مظهر او می‏داند و پندارگرای غافل، خود را غایب از او می‏پندارد، چنان‌که هر موجودی را مستقل می‏پندارد. هر کس بر اساس معرفت‌ یا گمان خود، سود یا زیانی می‏برد.

وصف قرآن از عارف و غافل

قرآن کریم در ستایش مؤمن عارف می‏گوید: او خود را در محضر خدای علیم قدیر حکیم می‏یابد و اهل مراقبت و محاسبت است، ولی در وصف غافل می‏گوید: او فاقد همه این کمال‌هاست و با گمان و پندار زندگی می‏کند و در پندار خود، مدفون است.

مصادیق آیات پندارگرایان

در قرآن کریم، درباره پندارگرای ان غافل آیاتی آمده است.

آیات غفلت از دیدن خدا

در قرآن کریم، گاهی درباره پندارگرایان غافل می‏فرماید: «الم یعلم بان الله یری‏»؛

[۱]

مگر او نمی‏داند که خدا می‏بیند؟ اگر کسی بداند که خدا او را می‏بیند و در محضر خدا کار می‏کند هرگز دستش به تباهی و زبانش به بدگویی آلوده نمی‏شود. گاهی می‏فرماید: «ایحسب ان لن یره احد»؛

[۲]

آیا می‏پندارد که کسی او را نمی‏بیند؟ خدا شاهد است و شما در محضر و مشهد خدایید. گاهی می‏فرماید: «ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم‏»؛

[۳]

آیا می‏پندارند که ما کارهای پنهان و نجوا ی آنها را نمی‏دانیم؟ این‌ها ناظر به بعد علمی است؛ یعنی انسان غافل فکر می‏کند که کسی او را نمی‏بیند و او تنهاست و چون تنهاست، رهاست.

آیات غفلت از قدرت خدا

گاهی می‏پندارد بر فرض، کسی او را ببیند قادر نیست جلو او را بگیرد و خود را در محضر قدیر نمی‏بیند؛ یعنی می‏پندارد که خدا بر او توانایی ندارد. در این زمینه، ذات اقدس اله آیات فراوانی نازل کرده، می‏فرماید: «ایحسب ان لن یقدر علیه احد»؛

[۴]

آیا انسان می‏پندارد خدا قدرت ندارد تا همه نعمت‌ های او را به نقمت و حیات او را به ممات و سلامت او را به بیماری مبدل کند؟ گاهی انسان، جاه و قدرت خود را عامل موفقیت‌ خود می‏پندارد. از این رو ذات اقدس خداوند می‏فرماید: «ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا ساء ما یحکمون‏»؛

[۵]

آیا کافران می‏پندارند که سابق و پیشگامند و ما به آنها دسترسی نداریم؛ قضا و قدر ما آن‌ها را رها کرده است و آنها از قلمرو قدرت ما بیرونند؟ این، حکم و داوری بدی است.

آیات غفلت از مرگ

گاهی می‏فرماید: «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه‏»؛

[۶]

آیا انسان می‏پندارد که با مرگ نابود می‏شود و ما استخوان‌های پوسیده او را دوباره زنده نمی‏کنیم؟ برخی‏ چنین می‏پندارند که با مرگ نابود می‏شوند و خداوند بر احیای مجدد آن‌ها قدرت ندارد و برخی‏ می‏پندارند که بعد از مرگ، حساب و کتاب ی نیست و کسی بر حسابرسی اعمال آن‌ها قدرت ندارد و به همین جهت، زبانشان دراز و دستشان به گناه، آلوده است.

آیات پندار جاودانگی در دنیا

گاهی نیز می‏پندارند قدرت‌های مالی، مشکل آنها را حل می‏کند: «یحسب ان ماله اخلده‏»؛

[۷]

آیامی‏پندارد که مال او، او را جاوید می‏کند. چنان‌که در جای دیگر می‏فرماید: «و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد افان مت فهم الخالدون‏»؛

[۸]

در نظام آفرینش، دنیا جای خلود و جاودانگی نیست و هیچ کس در آن، جاوید نمی‏ماند.

علت عدم جاودانگی در دنیا

زیرا دنیا نشئه حرکت است و حرکت‏ باید به مقصد برسد و با دوام، سازگار نیست و اگر موجودی دائما در حرکت‏ باشد، «عبث‌» می‏شود. معنای دوام حرکت این است که هدفی در کار نیست. از این رو حرکت‏ حتما باید منقطع شود و به «دارالقرار» برسد. ذات اقدس خداوند در این مورد می‏فرماید: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون‏»؛

[۹]

آیا فکر کرده‏اید نظام آفرینش، یاوه و بیهوده است و این نظام، هدفی نداشته و شما معادی ندارید؟

آیات پندار به محق بودن

گاهی انسان خود را در محضر علیم قدیر حکیم می‏بیند و هیچ یک از بحث‌های گذشته درباره او نیست اما خود را «محق‌» می‏پندارد؛ با این‌که در برابر وحی ایستاده و هم فکرش تیره و هم کارش تاریک است، می‏گوید: حق با ماست. در این زمینه، قرآن کریم می‏فرماید: «و یحسبون انهم مهتدون‏»؛

[۱۰]

آنان می‏پندارند که هدایت‌ یافته‏اند در حالی که به بیراهه می‏روند. «و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» ؛

[۱۱]

فکر می‏کنند که کار خوب می‏کنند؛ در حالی که به بدی مبتلایند.

تعبیر قرآن از پندارزدگان

تعبیر قرآن کریم درباره پندار زدگان این است: «و افئدتهم هواء»؛

[۱۲]

دل‌های اینان تهی است و چیزی در آن نیست. چون آن‌چه به دل این‌ها راه یافته است، پندار محض است و پندار هم باطل است، ولی عارف، خود و همه کارهای خود را در محضر خدای علیم قدیر حکیم می‏یابد و می‏داند که خدا می‏بیند و می‏تواند و پس از مرگ، روز حسابی هست. پس مهم‌ترین راه برای تهذیب و تزکیه روح، همان معرفت صحیح و بدترین عامل برای آلودگی آن، همان گمان و پندار باطل‏ است.

منشا پندارگرایی

خدای سبحان هرگز کسی را گرفتار جهل و پندار باطل نکرده، بلکه همه انسان‌ها را با سلاح معرفت، مسلح کرده و هر انسانی را با الهام «فجور» و «تقوا» آفریده است: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها».

[۱۳]

ولی اگر کسی این الهام را با الحاد خودش تاریک کند، به دام پندار می‏افتد و از آن به بعد علمش به جهل و الهامش به الحاد، تبدیل می‏شود. بنابراین،افرادی که در پندار باطل به‏سر می‏برند باید خودشان را ملامت کنند، نه خدای خود را و هیچ عاملی جز خود آنان سبب فرو رفتگی در پندار باطل نیست. هرگز خدا به کسی بد نمی‏کند و برای کسی بدی نمی‏فرستد، بلکه راه توبه را بر روی همگان باز می‏کند و بدی‌های آنان را به نیکی تبدیل می‏کند.

امکان نجات از پندارگرایی

تا انسان در عالم حرکت و طبیعت‌ به سر می‏برد، راهی برای تبدیل سیئه به حسنه دارد. اگر شراب نجس و حرام سرکه شود، همین نجس و حرام، پاک و حلال خواهد شد و اگر انسانی توبه کند، همین انسان تبه‌کار آلوده، پاک می‏شود: «یبدل الله سیئاتهم حسنات‏».

[۱۴]

راه نجات از پندارگرایی

پس کار ابتدایی خدا، افاضه، الهام و انعام است و کسی که نعمت‌ های الهی را به نقمت تبدیل کند، خداوند راهتوبه را بر روی او باز می‏کند تا دوباره آن نقمت‌ها را به نعمت ، تبدیل کند. هرگز خدا به کسی بد نمی‏کند. علل و عوامل بیرونی تنها انسان را به باطل دعوت می‏کند و این انسان است که باید برای انتخاب خیر تصمیم بگیرد و صدای بیگانه را از آشنا جدا کند. و ما برای این کار ناچاریم با خداوند رابطه‏ای داشته باشیم که همواره نعمت‌ های خود را ادامه دهد و ما را از شر خودمان و بد اندیشان نجات دهد و دعا یکی از مهم‌ترین راههاست. چنان‌که نماز که آمیخته با دعاست، از بهترین ارکان دین به حساب می‏آید.

آثار پندارگرایی

یکی از آثار پندارگرایی آن است که انسان به جای این که خود را در مشهد خدای سبحان دیده، به کرامت انسانی خود بیندیشد، به دیگران تبرک می‏جوید و در برابر غیر خدا تذلل می‏کند. البته تبرک جستن و توسل به انبیا و ائمه و اولیاء برای دیگران فخر است، اما غیر معصوم چه مزیتی بر ما دارد که ما به او تبرک بجوییم و به کار خود متبرک نشویم؟ ابوالمعالی صدر الدین قونوی از «انس‌» که سالیان متمادی در خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به سر می‏برد نقل می‏کند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، در دعا، دست را برای تضرع و ناله پیش خدا باز می‏کرد و هنگامی که دعایش تمام می‏شد، دست را به صورت خود می‏کشید و به اصحاب نیز می‏فرمود وقتی دعا کردید دست‏ خود را به صورت خود بکشید. «...ان رسول الله -صلی الله علیه وآله- کان اذا دعی فیرفع یدیه، مسح وجهه بیدیه‏». وجاء فی روایة: «لم یضعها حتی یمسح بهما وجهه‏». وجاء فی روایات اخری: «انه کان یامر اصحابه بذلک و یحرض علیه‏».

[۱۵]

زیرا دستی که به طرف خدا دراز شود، خالی بر نمی‏گردد و اگر انسان دست‏ خود را به صورت بکشد به این معناست که لطف خدا را با صورت، استقبال کرده است. گاهی انسان، دست انبیا و اولیا و گاهی دست‏ خودش را می‏بوسد؛ انسان وقتی صدقه‌ای می‏دهد و کمکی به نیازمند می‏کند، شایسته است دست‏ خود را ببوسد؛ زیرا دست او به دست‏ خدایی که دست ندارد رسیده است. بر اساس آیه «الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات‏»؛

[۱۶]

خدا صدقه را می‏پذیرد و آن را می‏گیرد و صدقه‏ای که به دست مستمند می‏رسد. در حقیقت‏ به دست‏ بی‏دستی خدا می‏رسد.

فرق زهد حقیقی و زهد فروش

عارف خود را در مشهد خدا می‏بیند و احساس می‏کند دستش به دست‏ بی‏دستی خدا می‏رسد و خود، زاهد حقیقی می‏شود، نه زهد فروش و دست زاهد حقیقی را بوسیدن، صواب است، نه خطا: «که دست زهد فروشان خطاست‏ بوسیدن‏». همان‌گونه که استقلال اقتصادی، بسیار خوب است، استقلال عرفانی و زهد هم بسیار خوب و بلکه بالاتر است. بنابراین، چرا ما خود را رایگان بفروشیم؟

مسبب الاسباب بودن خداوند

خدای ما هم سبب ساز و هم سبب سوز است: «ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسباب‏».

[۱۷]

نظام عالم، نظام سبب و مسبب است؛ اما ذات اقدس اله، مسبب الاسباب است و به همه اسباب، سببیت داده است. او به هر مسببی از سبب او و به هر کودکی از قیم او، نزدیک‌تر است. او چون قیوم است، گاهی سبب سوز است؛ یعنی، گاهی بدون دخالت اسباب ظاهری مستقیما از راه غیب، فیضی می‏رساند، یا با سبب ناشناخته و بدون تحقق سبب‌های عادی شناخته شده، مسبب را می‏آفریند. بیان دیگری که ابوالمعالی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‏کند این است: «کل الناس یغدو فبایع نفسه فمعتقها، او موبقها»؛

[۱۸]

در هر بامداد،مردم به سراغ تجارت می‏روند و در داد و ستد ند و هیچ کس بی‌کار نیست؛ با این تفاوت که برخی خودفروشند و برخی دیگر، خود را خریداری کرده، آزاد می‏کنند؛ یعنی، مردم یا خود را از خدای خود می‏خرند و آزاد می‏شوند و در این صورت هیچ گناهی نمی‏تواند آنها را به دام بیندازد و یا خود را به شیطان می‏فروشند و برده می‏شوند. اگر با خدا معامله کنیم، خداوند «ثمن‌» و «مثمن‌» را به ما برمی‏گرداند و ما را آزاد می‏کند؛ اما اگر با شیطان معامله کنیم، ثمن و مثمن هر دو از آن اوست: هم کار ما و هم جان ما را می‏گیرد. امیرالمؤمنین-علیه السلام- نیز می‏فرمایند: «الدینا دار ممر لا دار مقر و الناس فیها رجلان: رجل باع فیها نفسه فاو بقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها»؛

[۱۹]

گروهی از مردم دنیا خود را آزاد می‏کنند و عده دیگر، خود را به هلاکت می‏کشانند. تهذیب روح و تزکیه نفس، به انسان فخر و کرامت می‏بخشد و انسان را آزاد می‏کند و در حقیقت، اولین ره‏آورد تهذیب روح، آزادی و استقلال است.

مصادیقی از پندارهای مانع

یکی از پندارهایی که مانع و رهزن سیر و سلوک آدمی است، آن است که خود را «مالک‌» و «ملک‌» می‏داند و معرفت گرانقدری که دین به ما می‏آموزد و در زمینه حسن خلق و تهذیب روح، سهم مؤثری دارد این است که آن‌چه در دست ماست «عاریه‌» است و ما مالک و ملک چیزی نیستیم. «لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیوة و لا نشورا».

[۲۰]

«قل من یرزقکم من السماء والارض امن یملک السمع و الابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبر الامر فسیقولون الله فقل افلا تتقون‏».

[۲۱]

به چیزی که در دست کسی است و مال او نیست از این جهت عاریه گفته‏اند که آن شخص از آن عریان است. کسی که مالک چیزی نباشد و آن را از دیگری بگیرد، در حقیقت، خود از آن عریان و برهنه است. همه عناوین حقیقی عاریه است. با قدری تامل بیش‌تر، می‏بینیم نه تنها اموال، اولاد و اعضای خانواده ما عاریه‏اند، بلکه اصل زندگی و «بود» ما نیز عاریه است. اصلا این جهان، جهان عاریه است. در این جا جز خلیفة‌الله کسی مظهر ملیک و مالک نیست مگر در حد بسیار ضعیف. در بهشت جاودان، خداوند، مؤمنان صالح را مظهر ملیک و مالک می‏کند. آن جا دیگر انسان، عریان‏ یا عاری نیست.

برآورده شدن آرزوها در بهشت

وعده‌ای که به بهشتیان داده شده این است: «الا تجوع فیها و لا تعری‏».

[۲۲]

انسان در بهشت نه گرسنه است و نه عریان و انسان مؤمن‏ نه تنها عاری نیست و همواره جامه در بر دارد، بلکه مظهر ملیک و مالک است. عده‏ای مظهر «تبارک الذی بیده الملک‏»

[۲۳]

هستند و اینان «متوسطان‌» از مؤمنانند و عده‏ای مجلای «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی‏ء»

[۲۴]

که این‌ها «اوحدی‏» از مؤمنان هستند. از این رو در بهشت، انسان هر چه بخواهد برای او حاصل است: «لهم ما یشاؤون فیها و لدینا مزید».

[۲۵]

در دنیا هر چه بخواهیم، نصیبمان نخواهد شد خواه متعلق درخواست، متاع دنیا باشد یا آخرت: «لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب‏».

[۲۶]

بسیاری از تمنیات ما حاصل نشده و نمی‏شود. ما در راه به ثمر رسانیدن بسیاری از کارها تلاش و کوشش می‏کنیم ولی به مقصد نمی‏رسیم، ولی در بهشت، خواستن همان و تحقق مقصود، همان. خواسته خداوند همیشه محقق است؛ زیرا هیچ مانعی در برابر حکم او نیست: «لا راد لقضائه‏».

[۲۷]

و در بهشت چون مؤمنان، مظهر «هو الملیک‏» و «هو المالک‏» و مظهر «تبارک الذی بیده الملک‏»

[۲۸]

و «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی‏ء»

[۲۹]

هستند، ملک و ملکوت هر چیزی به دست آنهاست. چنین عالمی در انتظار ماست؛ آن‌گاه ما خود را به زباله دنیا، سرگرم می‏کنیم! مرداری که در گوشه‏ای افتاده، شامه‏ای را نمی‏رنجاند، ولی شامه‏ای رهگذر از بوی بد مرداری رنجور می‏شود که بادی وزیده، بوی بد آن را به شامه‏رهگذر می‏رساند.

منابع

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

مراحل اخلاق در قرآن کریم، جوادی آملی، فصل سوم.

پانویس