پندار گرایی

از ویکی خیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ ژانویهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۱۱ توسط Wikikhair (بحث | مشارکت‌ها) (پندارگرایی,مقالات,اخلاق,ویکی خیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

یکی از موانع سیر انسان به سوی خدا، پندارگرایی و گمان باطل است؛ چنان‌که از مهم‌ترین علل و اسباب طهارت روح و صعود آن به سوی حق، معرفت صحیح‏ است.

فرق عارف و پندارگرا

فرق عارف با پندارگرای غافل در این است که عارف، خود را در مشهد و محضر خدای علیم قدیر حکیم می‏ یابد، چنان‌که هر موجودی را مظهر او می‏ داند و پندارگرای غافل، خود را غایب از او می‏ پندارد، چنان‌که هر موجودی را مستقل می ‏پندارد. هر کس بر اساس معرفت‌ یا گمان خود، سود یا زیانی می‏ برد.

وصف قرآن از عارف و غافل

قرآن کریم در ستایش مؤمن عارف می‏ گوید: او خود را در محضر خدای علیم قدیر حکیم می‏ یابد و اهل مراقبت و محاسبت است، ولی در وصف غافل می ‏گوید: او فاقد همه این کمال‌ ها ست و با گمان و پندار زندگی می ‏کند و در پندار خود، مدفون است.

مصادیق آیات پندارگرایان

در قرآن کریم، درباره پندارگرای ان غافل آیاتی آمده است.

آیات غفلت از دیدن خدا

در قرآن کریم، گاهی درباره پندارگرایان غافل می ‏فرماید: «الم یعلم بان الله یری‏»؛ [۱] مگر او نمی‏ داند که خدا می ‏بیند؟ اگر کسی بداند که خدا او را می‏ بیند و در محضر خدا کار می ‏کند هرگز دستش به تباهی و زبانش به بدگویی آلوده نمی‏ شود. گاهی می‏ فرماید: «ایحسب ان لن یره احد»؛ [۲] آیا می‏پندارد که کسی او را نمی‏ بیند؟ خدا شاهد است و شما در محضر و مشهد خدایید. گاهی می‏ فرماید: «ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم‏»؛ [۳] آیا می‏پندارند که ما کارهای پنهان و نجوا ی آنها را نمی‏ دانیم؟ این‌ها ناظر به بعد علمی است؛ یعنی انسان غافل فکر می ‏کند که کسی او را نمی ‏بیند و او تنهاست و چون تنهاست، رها ست.

آیات غفلت از قدرت خدا

گاهی می‏پندارد بر فرض، کسی او را ببیند قادر نیست جلو او را بگیرد و خود را در محضر قدیر نمی‏بیند؛ یعنی می‏پندارد که خدا بر او توانایی ندارد.

در این زمینه، ذات اقدس اله آیات فراوانی نازل کرده، می‏فرماید: «ایحسب ان لن یقدر علیه احد»؛ [۴] آیا انسان می‏پندارد خدا قدرت ندارد تا همه نعمت‌ های او را به نقمت و حیات او را به ممات و سلامت او را به بیماری مبدل کند؟

گاهی انسان، جاه و قدرت خود را عامل موفقیت‌ خود می‏پندارد. از این رو ذات اقدس خداوند می‏فرماید: «ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا ساء ما یحکمون‏»؛ [۵] آیا کافران می‏ پندارند که سابق و پیشگامند و ما به آنها دسترسی نداریم؛ قضا و قدر ما آن‌ها را رها کرده است و آنها از قلمرو قدرت ما بیرونند؟

این، حکم و داوری بدی است.

آیات غفلت از مرگ

گاهی می‏ فرماید: «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه‏»؛ [۶]

آیا انسان می‏ پندارد که با مرگ نابود می‏ شود و ما استخوان‌های پوسیده او را دوباره زنده نمی‏ کنیم؟

برخی‏ چنین می‏ پندارند که با مرگ نابود می ‏شوند و خداوند بر احیای مجدد آن‌ها قدرت ندارد و برخی‏ می‏ پندارند که بعد از مرگ، حساب و کتاب ی نیست و کسی بر حسابرسی اعمال آن‌ها قدرت ندارد و به همین جهت، زبانشان دراز و دستشان به گناه، آلوده است.

آیات پندار جاودانگی در دنیا

گاهی نیز می‏ پندارند قدرت‌های مالی، مشکل آنها را حل می‏ کند: «یحسب ان ماله اخلده‏»؛ [۷] آیامی‏ پندارد که مال او، او را جاوید می ‏کند. چنان‌که در جای دیگر می‏ فرماید: «و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد افان مت فهم الخالدون‏»؛ [۸] در نظام آفرینش، دنیا جای خلود و جاودانگی نیست و هیچ کس در آن، جاوید نمی‏ ماند.

علت عدم جاودانگی در دنیا

زیرا دنیا نشئه حرکت است و حرکت‏ باید به مقصد برسد و با دوام، سازگار نیست و اگر موجودی دائما در حرکت‏ باشد، «عبث‌» می‏شود. معنای دوام حرکت این است که هدفی در کار نیست. از این رو حرکت‏ حتما باید منقطع شود و به «دارالقرار» برسد. ذات اقدس خداوند در این مورد می‏ فرماید: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون‏»؛ [۹] آیا فکر کرده‏اید نظام آفرینش، یاوه و بیهوده است و این نظام، هدفی نداشته و شما معادی ندارید؟

آیات پندار به محق بودن

گاهی انسان خود را در محضر علیم قدیر حکیم می‏ بیند و هیچ یک از بحث‌های گذشته درباره او نیست اما خود را «محق‌» می‏ پندارد؛ با این‌که در برابر وحی ایستاده و هم فکرش تیره و هم کارش تاریک است، می‏ گوید: حق با ماست. در این زمینه، قرآن کریم می‏فرماید: «و یحسبون انهم مهتدون‏»؛ [۱۰] آنان می‏ پندارند که هدایت‌ یافته‏اند در حالی که به بیراهه می‏ روند. «و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» ؛ [۱۱] فکر می‏ کنند که کار خوب می‏ کنند؛ در حالی که به بدی مبتلایند.

تعبیر قرآن از پندارزدگان

تعبیر قرآن کریم درباره پندار زدگان این است: «و افئدتهم هواء»؛ [۱۲]

دل‌های اینان تهی است و چیزی در آن نیست. چون آن‌چه به دل این‌ها راه یافته است، پندار محض است و پندار هم باطل است، ولی عارف، خود و همه کارهای خود را در محضر خدای علیم قدیر حکیم می ‏یابد و می‏ داند که خدا می ‏بیند و می‏ تواند و پس از مرگ، روز حسابی هست.

پس مهم‌ترین راه برای تهذیب و تزکیه روح، همان معرفت صحیح و بدترین عامل برای آلودگی آن، همان گمان و پندار باطل‏ است.

منشا پندارگرایی

خدای سبحان هرگز کسی را گرفتار جهل و پندار باطل نکرده، بلکه همه انسان‌ها را با سلاح معرفت، مسلح کرده و هر انسانی را با الهام «فجور» و «تقوا» آفریده است: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها». [۱۳] ولی اگر کسی این الهام را با الحاد خودش تاریک کند، به دام پندار می‏افتد و از آن به بعد علمش به جهل و الهامش به الحاد، تبدیل می‏ شود.

بنابراین،افرادی که در پندار باطل به‏سر می ‏برند باید خودشان را ملامت کنند، نه خدای خود را و هیچ عاملی جز خود آنان سبب فرو رفتگی در پندار باطل نیست.

هرگز خدا به کسی بد نمی‏ کند و برای کسی بدی نمی‏ فرستد، بلکه راه توبه را بر روی همگان باز می‏ کند و بدی‌ های آنان را به نیکی تبدیل می ‏کند.

امکان نجات از پندارگرایی

تا انسان در عالم حرکت و طبیعت‌ به سر می‏ برد، راهی برای تبدیل سیئه به حسنه دارد.

اگر شراب نجس و حرام سرکه شود، همین نجس و حرام، پاک و حلال خواهد شد و اگر انسانی توبه کند، همین انسان تبه‌کار آلوده، پاک می‏ شود: «یبدل الله سیئاتهم حسنات‏». [۱۴]

راه نجات از پندارگرایی

پس کار ابتدایی خدا، افاضه، الهام و انعام است و کسی که نعمت‌ های الهی را به نقمت تبدیل کند، خداوند راهتوبه را بر روی او باز می‏ کند تا دوباره آن نقمت‌ها را به نعمت ، تبدیل کند. هرگز خدا به کسی بد نمی‏ کند.

علل و عوامل بیرونی تنها انسان را به باطل دعوت می‏کند و این انسان است که باید برای انتخاب خیر تصمیم بگیرد و صدای بیگانه را از آشنا جدا کند.

و ما برای این کار ناچاریم با خداوند رابطه ‏ای داشته باشیم که همواره نعمت‌ های خود را ادامه دهد و ما را از شر خودمان و بد اندیشان نجات دهد و دعا یکی از مهم‌ترین راه هاست. چنان‌ که نماز که آمیخته با دعاست، از بهترین ارکان دین به حساب می ‏آید.

آثار پندارگرایی

یکی از آثار پندارگرایی آن است که انسان به جای این که خود را در مشهد خدای سبحان دیده، به کرامت انسانی خود بیندیشد، به دیگران تبرک می‏جوید و در برابر غیر خدا تذلل می‏ کند. البته تبرک جستن و توسل به انبیا و ائمه و اولیاء برای دیگران فخر است، اما غیر معصوم چه مزیتی بر ما دارد که ما به او تبرک بجوییم و به کار خود متبرک نشویم؟

ابوالمعالی صدر الدین قونوی از «انس‌» که سالیان متمادی در خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به سر می ‏برد نقل می ‏کند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، در دعا، دست را برای تضرع و ناله پیش خدا باز می ‏کرد و هنگامی که دعایش تمام می ‏شد، دست را به صورت خود می‏ کشید و به اصحاب نیز می‏فرمود وقتی دعا کردید دست‏ خود را به صورت خود بکشید.

«...ان رسول الله -صلی الله علیه وآله- کان اذا دعی فیرفع یدیه، مسح وجهه بیدیه‏».

وجاء فی روایة: «لم یضعها حتی یمسح بهما وجهه‏».

وجاء فی روایات اخری: «انه کان یامر اصحابه بذلک و یحرض علیه‏».

[۱۵] زیرا دستی که به طرف خدا دراز شود، خالی بر نمی ‏گردد و اگر انسان دست‏ خود را به صورت بکشد به این معناست که لطف خدا را با صورت، استقبال کرده است.

گاهی انسان، دست انبیا و اولیا و گاهی دست‏ خودش را می ‏بوسد؛ انسان وقتی صدقه‌ای می ‏دهد و کمکی به نیازمند می ‏کند، شایسته است دست‏ خود را ببوسد؛ زیرا دست او به دست‏ خدایی که دست ندارد رسیده است.

بر اساس آیه «الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات‏»؛ [۱۶] خدا صدقه را می‏ پذیرد و آن را می ‏گیرد و صدقه‏ای که به دست مستمند می ‏رسد. در حقیقت‏ به دست‏ بی‏دستی خدا می‏ رسد.

فرق زهد حقیقی و زهد فروش

عارف خود را در مشهد خدا می‏ بیند و احساس می ‏کند دستش به دست‏ بی‏ دستی خدا می ‏رسد و خود، زاهد حقیقی می ‏شود، نه زهد فروش و دست زاهد حقیقی را بوسیدن، صواب است، نه خطا: «که دست زهد فروشان خطاست‏ بوسیدن‏».

همان‌گونه که استقلال اقتصادی، بسیار خوب است، استقلال عرفانی و زهد هم بسیار خوب و بلکه بالاتر است.

بنابراین، چرا ما خود را رایگان بفروشیم؟

مسبب الاسباب بودن خداوند

خدای ما هم سبب ساز و هم سبب سوز است: «ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسباب‏». [۱۷] نظام عالم، نظام سبب و مسبب است؛ اما ذات اقدس اله، مسبب الاسباب است و به همه اسباب، سببیت داده است.

او به هر مسببی از سبب او و به هر کودکی از قیم او، نزدیک‌تر است. او چون قیوم است، گاهی سبب سوز است؛ یعنی، گاهی بدون دخالت اسباب ظاهری مستقیما از راه غیب، فیضی می‏رساند، یا با سبب ناشناخته و بدون تحقق سبب‌های عادی شناخته شده، مسبب را می ‏آفریند.

بیان دیگری که ابوالمعالی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‏کند این است: «کل الناس یغدو فبایع نفسه فمعتقها، او موبقها»؛ [۱۸] در هر بامداد،مردم به سراغ تجارت می‏روند و در داد و ستد ند و هیچ کس بی‌کار نیست؛ با این تفاوت که برخی خود فروشند و برخی دیگر، خود را خریداری کرده، آزاد می ‏کنند؛ یعنی، مردم یا خود را از خدای خود می ‏خرند و آزاد می ‏شوند و در این صورت هیچ گناهی نمی ‏تواند آنها را به دام بیندازد و یا خود را به شیطان می ‏فروشند و برده می ‏شوند.

اگر با خدا معامله کنیم، خداوند «ثمن‌» و «مثمن‌» را به ما برمی ‏گرداند و ما را آزاد می ‏کند؛ اما اگر با شیطان معامله کنیم، ثمن و مثمن هر دو از آن اوست: هم کار ما و هم جان ما را می‏ گیرد.

امیرالمؤمنین-علیه السلام- نیز می ‏فرمایند: «الدینا دار ممر لا دار مقر و الناس فیها رجلان: رجل باع فیها نفسه فاو بقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها»؛ [۱۹] گروهی از مردم دنیا خود را آزاد می ‏کنند و عده دیگر، خود را به هلاکت می ‏کشانند. تهذیب روح و تزکیه نفس، به انسان فخر و کرامت می ‏بخشد و انسان را آزاد می‏ کند و در حقیقت، اولین ره‏ آورد تهذیب روح، آزادی و استقلال است.

مصادیقی از پندارهای مانع

یکی از پندارهایی که مانع و رهزن سیر و سلوک آدمی است، آن است که خود را «مالک‌» و «ملک‌» می ‏داند و معرفت گرانقدری که دین به ما می ‏آموزد و در زمینه حسن خلق و تهذیب روح، سهم مؤثری دارد این است که آن‌چه در دست ماست «عاریه‌» است و ما مالک و ملک چیزی نیستیم. «لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیوة و لا نشورا». [۲۰] «قل من یرزقکم من السماء والارض امن یملک السمع و الابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبر الامر فسیقولون الله فقل افلا تتقون‏». [۲۱] به چیزی که در دست کسی است و مال او نیست از این جهت عاریه گفته‏ اند که آن شخص از آن عریاناست. کسی که مالک چیزی نباشد و آن را از دیگری بگیرد، در حقیقت، خود از آن عریان و برهنه است. همه عناوین حقیقی عاریه است.

با قدری تامل بیش‌ تر، می‏ بینیم نه تنها اموال، اولاد و اعضای خانواده ما عاریه ‏اند، بلکه اصل زندگی و «بود» ما نیز عاریه است.

اصلا این جهان، جهان عاریه است.

در این جا جز خلیفة‌الله کسی مظهر ملیک و مالک نیست مگر در حد بسیار ضعیف.

در بهشت جاودان، خداوند، مؤمنان صالح را مظهر ملیک و مالک می ‏کند.

آن جا دیگر انسان، عریان‏ یا عاری نیست.

برآورده شدن آرزوها در بهشت

وعده‌ای که به بهشتیان داده شده این است: «الا تجوع فیها و لا تعری‏». [۲۲] انسان در بهشت نه گرسنه است و نه عریان و انسان مؤمن‏ نه تنها عاری نیست و همواره جامه در بر دارد، بلکه مظهر ملیک و مالک است.

عده‏ای مظهر «تبارک الذی بیده الملک‏» [۲۳] هستند و اینان «متوسطان‌» از مؤمنان ند و عده‏ای مجلای «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی‏ء» [۲۴] که این‌ها «اوحدی‏» از مؤمنان هستند. از این رو در بهشت، انسان هر چه بخواهد برای او حاصل است: «لهم ما یشاؤون فیها و لدینا مزید». [۲۵] در دنیا هر چه بخواهیم، نصیبمان نخواهد شد خواه متعلق درخواست، متاع دنیا باشد یا آخرت: «لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب‏». [۲۶] بسیاری از تمنیات ما حاصل نشده و نمی ‏شود.

ما در راه به ثمر رسانیدن بسیاری از کارها تلاش و کوشش می ‏کنیم ولی به مقصد نمی‏ رسیم، ولی در بهشت، خواستن همان و تحقق مقصود، همان.

خواسته خداوند همیشه محقق است؛ زیرا هیچ مانعی در برابر حکم او نیست: «لا راد لقضائه‏». [۲۷] و در بهشت چون مؤمنان، مظهر «هو الملیک‏» و «هو المالک‏» و مظهر «تبارک الذی بیده الملک‏» [۲۸] و «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی‏ء» [۲۹] هستند، ملک و ملکوت هر چیزی به دست آنها ست. چنین عالمی در انتظار ماست؛ آن‌گاه ما خود را به زباله دنیا، سرگرم می ‏کنیم! مرداری که در گوش ه‏ای افتاده، شام ه‏ای را نمی ‏رنجاند، ولی شام ه‏ای رهگذر از بوی بد مرداری رنجور می ‏شود که بادی وزیده، بوی بد آن را به شامه‏رهگذر می ‏رساند.

منابع

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

مراحل اخلاق در قرآن کریم، جوادی آملی، فصل سوم.

پانویس