کسب و کار اجتماعی چه هست و چه نیست؟

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

[۱]

اصطلاحاتی همچون «مؤسسه اجتماعی» و یا «کارآفرینی اجتماعی» از جمله اصطلاحاتی هستند که به طور مکرر در نوشتارهای علمی کارآفرینی به کار می روند تا تلاش ها، معطوف به شناسایی و رفع مسائلی همچون فقر شود. با توجه به مفاهیم فرعی که در میان پارادایم غالب دنیای سوداگری یا سازمان های غیرانتفاعی رایج وجود دارد، بسیاری از نویسندگان از این اصطلاحات به صورت های مختلفی استفاده کرده اند و تنها در برخی موارد، این مفاهیم شبیه همان چیزی است که من کسب وکار اجتماعی نامیده ام.

«کار آفرینی اجتماعی» به یک فرد بر می گردد. این مفهوم، پیامدهای اجتماعی ابتکاری را توضیح می دهد که توسط فرد کارآفرین با یک چشم انداز اجتماعی ایجاد می شود. این ابتکار ممکن است غیراقتصادی هم نباشد، بلکه می تواند ابتکار بشر دوستانه یا ابتکاری در کسب و کار باشد که همراه با سود و یا بدون سود است. برخی از کارآفرینان اجتماعی پروژه های شان را با سازمان های غیر دولتی درگیر می کنند؛ در حالی که برخی دیگر در فعالیت های سودآور درگیر شده اند. در مقایسه با کارآفرینی اجتماعی، کسب وکار اجتماعی نوع خاصی از کسب و کار بدون هدف کسب حداکثر سود، و با یک هدف اجتماعی است. کسب وکار اجتماعی اهداف مشابهی را از طریق کارآفرینان اجتماعی دنبال می کند، اما ساختار سازمانی خاص کسب وکار اجتماعی، آن را منحصر به فرد و از کارآفرینی اجتماعی متمایز می کند.

برخی از سازمان ها دیدگاه کارآفرینی اجتماعی را ترویج می کنند. بنیاد آموزشی آشوکا [۲]، فهرستی از کارهای من و بانک گرامین را به عنوان نمونه ای از کارآفرینی اجتماعی ارائه می دهد. من با این موضوع مخالفتی نکردم چرا که آشوکا اقدام خوبی جهت ایجاد ارتباط افراد سراسر دنیا با داستان بانک گرامین و مفهوم اعتبارات خرد انجام داده است؛ اما باید توجه کرد که یکسان شمردن اقدام کارآفرینان اجتماعی و کسب وکارهای اجتماعی، یا فرض اینکه «کارآفرینی اجتماعی» و «کسب وکار اجتماعی» دو نام مختلف است که برای موضوع مشابهی به کار می روند، کار اشتباهی است.

برخی فکر می کنند کسب و کار اجتماعی نوعی سازمان غیرانتفاعی است؛ اما چنین تصوری کاملا نادرست است. برای پی بردن به دلایل اشتباه بودن این تفکر، به ویژگی هایی توجه کنید که کسب وكار اجتماعی را از شکل سازمان های غیر انتفاعی متمایز می کند. به عنوان مثال یک بنیاد، سازمانی بشردوستانه است که کمک های مالی خیرین و تأمین کنندگان مالی بنیاد را در جهت ایجاد منافع اجتماعی صرف می کند. از آنجایی که چنین بنیادهایی از نظر مالی خودگردان نیستند، نمی توان به آنها عنوان کسب و کار اجتماعی داد. به عبارت دیگر بنیاد غیرانتفاعی به طور عادی هیچ درآمدی از طریق فعالیت های اجتماعی تولید نمی کند و علاوه بر این، صاحب و مالکی ندارد که دست به انجام کسب و کار اجتماعی بزند (طبق قوانین بسیاری از کشورها، بنیادها و دیگر ارگان های غیرانتفاعی مالکی ندارند، بلکه از طریق هیأت مدیره و تحت راهبردهای ایالتی بنا نهاده شده اند).

البته بنیاد می تواند صاحب یک کسب و کار اجتماعی باشد. در حقیقت، بهترین کاربرد سرمایه های بنیاد می تواند راه اندازی کسب وکارهای اجتماعی باشد. وقتی بنیادی به سازمان های غیردولتی رایج وام بلاعوض می دهد، پول صرف اجرا و یا حمایت از برنامه های بشردوستانه می شود و خوشبختانه از این اقدامات، مقداری سود و منفعت برای جامعه فراهم می کند؛ اما در هر صورت، پول هزینه می شود و در بسیاری از موارد، سازمان های غیر دولتی، پول را در قالب کمک های بلاعوض برای ادامه کارشان هزینه می کنند.

اما اگر بنیادی سرمایه مورد نیاز کسب وکار اجتماعی را تأمین نماید، کسب و کار می تواند منافع اجتماعی ایجاد کرده و به علت درآمدزایی که دارد، این منافع را تقویت نیز بکند و در نهایت پس از مدتی، سرمایه اولیه را به بنیاد مربوطه بازپرداخت کند. به عبارت دیگر، بنیاد پولش را دریافت می کند و قادر است بخشی از آن پول را صرف هدف شایسته و درخور توجه دیگری نماید. در ضمن، کسب و کار اجتماعی در طولانی مدت صدای لوکوموتیوی را می دهد که خوب کار می کند و اگر به درستی اداره شود، گستردگی و توسعه آن به دایره ای می ماند که از هر طرف در سراسر جامعه گسترده می شود.

همانگونه که بعدها در کتاب توضیح خواهیم داد، در برخی از کشورها همچون آمریکا، قوانین مالیاتی و حقوقی به گونه ای تصویب شده است که ممکن است برای یک بنیاد، سرمایه گذاری در یک کسب و کار را با مشکلاتی روبه رو کند؛ این مشکلات برطرف خواهند شد و من مایلم بنیادها را در وضعیتی ببینم که بخشی از سرمایه های شان را جهت راه اندازی کسب و کارهای اجتماعی خودگردان و ارائه دهنده خدمات اجتماعی در حوزه هایی همچون بهداشت، آموزش و کشاورزی پایدار صرف می کنند. امیدوارم برخی از بنیادهای پیشروی امروزی، امکانات خود را برای تحقق این ایده بررسی کنند.

به طور مشابه، یک سازمان غیر دولتی نیز که یک سازمان بشردوستانه و غیرانتفاعی است، می تواند صاحب کسب وکاراجتماعی باشد. اگرچه به دلیل مسائل حسابداری، حقوقی و مالیاتی لازم است تا بین کسب وکارهای اجتماعی و سازمان های غیر دولتی تفکیک قائل شویم اما کسب وکارهای اجتماعی نیز همچون سازمان های غیرانتفاعی به دنبال اهداف اجتماعی هستند و به نظر می رسد سرمایه گذاری در کسب و کارهای اجتماعی ابزاری بالقوه و روشی مناسب برای دنبال کردن اهداف بشردوستانه در سازمان های غیر دولتی باشد.

سازمان های غیر دولتی کارهای خوب زیادی در دنیا انجام می دهند اما الگوی فعالیت های بشردوستانه چنین سازمان هایی چند ضعف اساسی دارد که مرا به سمت ایجاد مفهوم کسب وکار اجتماعی به عنوان یک گزینه و انتخابی جایگزین برای فعالیت های بشردوستانه هدایت کرد .

یکی از این ضعف های اساسی، این است که تأکید بر تأمین هزینه ی فعالیت های سازمان از طریق هدایای بشردوستانه ی افراد خیر، روشی بایدان برای اداره یک سازمان نیست. رهبران سازمان های غیر دولتی، با صرف زمان انرژی و پول بسیار زیاد، در جهت افزایش منابع مالی سازمان خود تلاش می کنند؛ اما حتی وقتی که این سازمان ها موفق هستند نیز قادر به حفظ پایداری و دوام خود نیستند. در مقایسه با چنین سازمان هایی، کسب و کار اجتماعی با هدف دست یافتن به یک کسب و کار با دوام و پایدار طراحی شده است. چنین هدفی به صاحبان کسب وکار اجتماعی اجازه می دهد تا در پی دریافت هدایا و کمک ها نباشند، بلکه به افزایش منافعی بیندیشند که می توانند در اختیار فقرا و دیگر افراد جامعه قرار گیرد. قدرت کسب و کار اجتماعی در این است که در عین انجام فعالیت های بشردوستانه و اجتماعی، به بهترین روش اداره می شوند و از پولی که در اختیار آنها قرار می گیرد بی حد و اندازه استفاده می کنند.

از این گذشته، کسب و کار اجتماعی در مقایسه با خیریه ها، با شأن، احترام و اختیار عمل بیشتری با ذینفعانش رفتار می کند. حتی با معناترین و بهترین برنامه های خیریه نیز از این هدف دور می افتند و فقرایی که به خیریه وابسته اند، احساس نمی کنند برای خوداتکا شدن مورد تشویق و حمایت واقع می شوند.

در مقایسه با وضعیت فقرایی که از مؤسسات خیریه کمک دریافت می کنند، افراد مخاطب کسب و کارهای اجتماعی، برای خرید کالاها و خدمات، قیمت مناسبی (و در حد توان خریدشان) پرداخت می کنند و این موضوع مانند این است که آنها به مرور به سمت خود اتکایی حرکت کنند. این افراد به جای اینکه به طور منفعلانه هدایایی را بپذیرند، مشارکت فعالانه ای در سیستم اقتصادی دارند و به بازیگرانی مستقل در بازار آزاد تبدیل می شوند. این موضوع سبب توانمند سازی آنها شده و مستقیما آنها را به سمت ارائه راه حل های واقعی ای هدایت می کند. به مدت طولانی هم دوام دارند و برای حل برخی مسائل هم در ستون فقر، نابرابری و ظلم ارائه شده اند.

البته نباید فكر كرد که کسب و کار اجتماعی باید جایگزین همه خیریه ها شوند چرا که گاهی اوقات کمک بلاعوض به افراد بیچاره و ناامیدی که دچار بحران شده اند، تنها گزینه ممکن و پیش روی افراد است. به عنوان مثال، هنگام بلایای طبیعی ای همچون سونامی سال ۲۰۰۴ و یا زمین لرزه وحشتناکی که هائیتی را در سال ۲۰۱۰ لرزاند و در آن، بسیاری از زیرساخت ها از هم پاشید، افرادی بی خانمان شدند و تقاضای عمده ای برای غذا، دارو و پوشاک به وجود آمد، نمونه ای از این شرایط هستند. در این شرایط، خانواده هایی که ظرف چند روز به قحطی گرفتار شده بودند، نمی توانستند منتظر بمانند تا کسب وکاری اجتماعی را شروع کنند و از طریق آن، از خود حمایت کنند؛ آنها نیاز فوری به غذا داشتند و خیریه تنها گزینه فوری در چنین مواردی است. اما موقعیت های اضطراری فرصتی را ایجاد می کنند که در آن مداخلات کسب وکار اجتماعی، بسیار مناسب و بی اندازه مفید است. بر همین اساس بعد از زلزله هائیتی ما صندوق کسب وکار اجتماعي هائیتی را ایجاد کردیم تا مجموعه ای از کسب و کارهای اجتماعی را به عنوان راه حلی پایدار و دراز مدت برای مردم هائیتی ایجاد کنیم. هم خیریه و هم کسب وکارهای اجتماعی مورد نیاز جوامع هستند، اما باید نحوه و میزان وسعت آنها را درک کنیم تا هر کسی و در هر زمانی بتواند با استفاده از چنین ابزارهایی در جهت کاهش فلاکت و بیچارگی افراد مشارکت کند.

متأسفانه در جامعه گروه هایی وجود دارند که توانایی حمایت از خود را ندارند و باید بر خیریه متکی باشند. به عنوان مثال انسان هایی که از ناتوانی ها بسیار زیاد فیزیکی یا روانی رنج می برند، همچنین افراد بسیار پیر با اطفال نمونه ای از این موارد هستند؛ ولی مشکل اینجاست که جامعه به جای اینکه به افراد اجازه بدهد تا از خودشان حمایت کنند، به طور ظالمانه ای آنها را از طریق کمک های خیریه به خود مدیون می کند. کسب وکار اجتماعی نیز وجود دارد.

البته من خاطر نشان کردم که حوزه و قلمرو ظرفیت کسب و کار اجتماعی برای افراد فقیری که می توانند خودکفا بوده و روی پای خود بایستند بیش از تعداد افرادی است که فرض می شود. بانک گرامین این امکان را برای گدایان فراهم می کند تا برنامه ای تدارک ببینند و با گرفتن وام های کوچک، خود را صاحب کسب وکارهای کوچکی کنند. این برنامه نشان داده است که حتی فقیر ترین افراد (افرادی فاقد هر نوع مهارت و منابع قبلی) نیز می توانند از خود حمایت کرده و هر زمانی که نیاز داشته باشند، امکانات در دسترس شان قرار بگیرد.

نوع دیگری از سازمان که ممکن است با کسب و کار اجتماعی اشتباه گرفته شود شرکت های تعاونی است. اگرچه وقتی جنبش شرکت های تعاونی، توسط جامعه شناسانی همچون رابرت اون در اوایل قرن نوزده ایجاد شد، هدفش توانمند سازی و تشویق فقرا برای خودکفا شدن و کمک به توسعه اقتصادی بود. ولی باید به این نکته توجه کرد که مالکیت شرکت تعاونی در اختیار اعضای تعاونی است و این نوع کسب و کار، برای سود و منفعت اعضای . تعاونی ایجاد می شود.

امروزه، شرکت های تعاونی ای وجود دارند که منافع اجتماعی ایجاد می کنند. برای مثال، شرکت های تعاونی مسکنی وجود دارند که خانه های مناسبی را برای افراد کارگر و در سطح آنها فراهم می کند، شرکت های تعاونی تولیدکننده مواد غذایی که مواد غذایی سالم را در دسترس شهرنشینان قرار می دهد، و شرکت های تعاونی بانکی که خدمات مالی را برای مشتریانی که در گوشه ای دیگر از شهر نیاز به خدمت داشته باشند، فراهم می کنند؛ اما در عین حال برخی از شرکت های تعاونی که دوام بسیار زیادی نیز یافته اند همچون شرکت های معمولی به دنبال کسب حداکثر سود ممکن هستند. چنین شرکت های تعاونی ای به سادگی توسط مجموعه ای از افراد و شرکت ها همچون کشاورزان ایجاد می شوند و با فعالیت زیاد، سودهای فردی خود را افزایش می دهند. چنین اقداماتی در یک شرکت تعاونی، کار اشتباهی نیست اما شرکت تعاونی، یک کسب و کار اجتماعی نیست.

آیا امکان دارد یک شرکت تعاونی تبدیل به کسب و کار اجتماعی بشود؟ بله

اگر اعضای تعاونی ، مالکین تعاونی فقرا باشند. در این صورت هیچ سودی از طریق شرکت تعاونی به جز در جهت حمایت از فقرا و کمک به آنها در جهت رهایی از فقر به دست نمی آید. مثال این مورد، سوا، اتحادیه تجاری سازمان زنان خود اشتغال[۳]است که به زنان هندی کمک می کند تا به اهداف «اشتغال کامل» (امنیت شغلی، درآمدزایی، غذایی، مراقبت بهداشتی، مهد کودک و پناهگاه برای افراد بی خانمان) دست پیدا کنند. سوا، یک اتحادیه تجاری است که کارگران خانگی صنعت نساجی را از سال ۱۹۷۲ سازمان دهی می کند. سوا اکنون بیش از نهصد هزار عضو در سراسر هند دارد. این اعضا رهبران شان را انتخاب می کنند و این رهبران به طور اثربخشی سازمان را برای تأمین منافع اعضای عادی اداره می کنند. در نهایت اجازه دهید اصطلاحی را بیان کنم که گاهی اوقات، افرادی که درباره چیستی کسب و کار اجتماعی تعجب می کنند، در خصوص آن سؤال می کنند. این اصطلاح «بازاریابی اجتماعی» [۴] است. این مفهوم در دهه ۱۹۷۰ میان جامعه شناسان ظاهر شد تا با استفاده از ابزارها و فنونی که در بازاریابی به کار می رود، در جهت تغییر رفتار انسان ها در یک مسیر نیکوکارانه و اجتماعی استفاده شود. به عنوان یک مثال، ممکن است فعالیت های مربوط به مبارزه با سیگار که برخی از دولت ها و سازمان های غیردولتی با به کارگیری آگهی های تجاری تلویزیونی، بیانیه های افراد مشهور، و تبلیغات در مجلات بدان پرداختند، نمونه ای از این بازاریابی های اجتماعی باشد. اگرچه عنوان بازاریابی اجتماعی با کسب وکار اجتماعی مشابه است اما از نظر مفهومی مشخصا متمایز اند.

پانویس

  1. What social Business Is-Is Not
  2. Educational Ashoka Foundation
  3. SEWA
  4. Social marketing