کنشگری زنان در جوامع محلی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو
جز کنشگری زنان در جوامع محلی» را محافظت کرد ([ویرایش=تنها مدیران] (بی‌پایان) [انتقال=تنها مدیران] (بی‌پایان)))
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۵:۳۲

گفت وگو با سعید نوری نشاط؛تسهیلگر جوامع محلی وروستایی

اصلی

طاهره ظریفیان یگانه: سعید نوری نشاط، به مدت ۲۰ سال در حوزه سازمان های مردم نهاد فعال است و از سال 1384 در زمینه جوامع محلی و روستایی به عنوان تسهیل گر کار می کند. وی علاوه بر فعالیت اجتماعی به تألیف کتاب در این حوزه ها نیز پرداخته است و بیشتر وقتش را به صورت داوطلب به گروه ها و مردم در روستاها و محلات شهری كمك می کند. از آنجا که برخی از فعالیت های خیرخواهانه زنان، در جوامع محلی شکل می گیرد، با او درباره نقش زنان در جوامع محلی و کنش های خیرخواهانه گفت وگو کرده ایم. نشاط معتقد است حضور زنان در تمامی حوزه های کنشگری بسیار چشمگیر است. همچنین تأکید دارد، منافع فردی و : گروهی پیش زمینه تحقق منافع خیرخواهانه برای جامعه است. مشروح این مصاحبه را در ادامه بخوانید

کنشگری زنان در جوامع محلی به چه میزان و بیشتر در چه زمینه ای است؟

اگر منظورمان از جوامع محلی روستاها باشد، در گذشته های دور که زنان فعالیت چندانی نداشته اند؛ مشارکت شان همان کارهایی بوده است که در چارچوب قوم و قبیله یا در حوزه یاریگری انجام می داده اند. البته در جای جای ایران داستان هایی از زنان شجاعی داریم که حماسه آفریده اند. اما اگر منظور از کنشگری زنان به معنای ، واقعی کلمه باشد، به این معنا که در اجتماعشان تغییری به وجود آورده اند، اولین زمانی که چنین چیزی بروز پیدا کرد، زمانی است که زنان نماینده شورای روستا شدند.

پیش از آن خان و کدخدای زن وجود نداشت؛ بنابراین حضور زنان در این سطح دیده نشده بود. در دور اول شوراها کمابیش و در دور دوم و سوم به مرور حضور زنان در شوراها قوی تر شد. البته روستا با روستا فرق داشت؛ نماینده های زنی بودند که برای روستاهای شان وقت و انرژی فراوانی گذاشتند، منابع جذب کردند و به زنان دیگر روستا نیز توجه کردند.

اما جدای از موضوع عضویت در شوراها، به عنوان تسهیلگری که در جوامع روستایی کار می کند، آنچه مشاهده کرده ام این است که در بیشتر فعالیت ها در روستاها، به غیر از بعضی مناطق، همیشه با استقبال زنان روبرو بوده ایم. در دوره ای هم که دربخش مدیریت دانش برای برنامه «کمک های کوچک تسهیلات محیط زیست جهانی» که بخشی از فعالیت سازمان ملل در تهران است کار می کردم، در بررسی ۲۰۰ .پروژه، حضور زنان چشمگیر بود. زنان از فعالیت هایی که به نفع محیط زیست، زنان : دیگر روستا، کسب وکارو جذب منابع بود، به شدت استقبال کردند.

به نظرتان ارتباط فعالیت های کنشگرانه با امرخیر چیست؟

این را تجربه کرده ام که وقتی به فردی می گویم تو می توانی کنشگر باشی و یک سری فعالیت ها را انجام بدهی، این فرد از سه مرحله میگذرد: اول اینکه ، چه در روستا و چه درشهر، در ابتدای امر، انسان ها خیلی زود متوجه منافع خودشان می شوند.

برای مثال، اگر در حوزه سلامت کاری انجام شود، زنان استقبال می کنند، چراکه اولین چیزی که به ذهن شان می رسد این است که حداقل شرکت در این کلاس ها به نفع خودمان است؛ زیرا به سلامتی خودمان کمک میکند. این نفع شخصی بد نیست. مذمومش نمی کنیم. در واقع بر آن تأکید هم می کنیم که خوب است انسان ها به فکر خودشان باشند.

پس در مسیرمان اول منفعت فردی وجود دارد که ممکن است مادی یا غیرمادی باشد. دوم اینکه، زن یا مرد اگر بخواهند به تنهایی درگیر فعالیت های خیریه یا اجتماعی بشوند، ممکن است شکست بخورند. چون الان همه چیز پیچیده است و رقابت ها شدید است و همیاری ها سخت شکل می گیرد.

در این حالت نیاز است افراد دور هم باشند و گروه تشکیل دهند. منفعت گروهی زمانی مهم می شود که گروه شکل می گیرد. بعد از تشکیل گروه افراد به این فکر میکنند که مایی که دور هم جمع شده ایم و قصد انجام کاری داریم، می خواهیم به کجا برسیم و چه هدفی داریم. به عنوان مثال، این اندازه درآمد برای اعضای گروهمان شکل بگیرد یا این کیفیت خوب بوم گردی را به مشتریان مان عرضه کنیم.

این نوعی از منفعت گروهی است که به تدریج شکل می گیرد و عمیق می شود. اما مرحله سوم یا منفعت سوم هم داریم؛ این منفعت همان است که ما به آن کار خیر می گوییم یا وقتی می گوییم زنان می توانند به هم نوعشان کمک کنند، در واقع درباره این بخش صحبت می کنیم.

تمام اینها در بخش سوم که منفعت اجتماعی است، می گنجد. پس فرد در ابتدا به منفعت فردی می رسد، سپس با کار گروهی منفعت گروهی ایجاد می شود و وقتی کاری را برای محله یا روستا می کند، منفعت اجتماعی را دنبال می کند.

برای نمونه، در منطقه می نودشت، تعدادی از بانوان گروهی تشکیل داده اند به نام «ابریشم گنجینه پنهان». کارشان تولید صنایع دستی است و یک خانه بوم گردی به نام «تیلاق» دارند. این زنان بخشی از درآمدشان را به حفظ محیط روستا و جنگلشان اختصاص داده اند.

هم معیشتشان را تأمین می کنند، هم به نفع گروهی رسیده اند و هم خیرشان به محیط زیست می رسد. اینکه کنشگری حاضر به صرف انرژی برای دیگران بشود، در جامعه شناسی به او عاملیت تغییر می گوییم. اینکه زنی نیکوکار می شود، به روستاها سر می زند ونیازسنجی میکند و بعد در ساخت وساز و راه اندازی مکانی کمک می کند، این زن عاملیت دارد.

اما این امر وقتی شکل میگیرد که فرد اول به فکر خودش باشد، اگر به خودش اهمیت ندهد، نمی تواند وارد مرحله دوم بشود و تا وقتی که گروهش توانمند نباشد، نمی تواند به اجتماع کمک کند.

چرا تنها نمی تواند ؟ چون تنها شکست خواهد خورد. همه زنان موفق ما، پشتشان یک گروه است. هیچکس تنها وسط میدان قرار نمی گیرد. حالا این گروه می تواند برای اجتماعش کاری انجام دهد و به عاملیت اجتماعی برسد.

این سه مرحله چیزی است که من به تدریج از میان مردم به دست آورده ام. اما در کمک های خیر، نیکوکاران ( چه زن و چه مرد، باید اقلیم، محیط زیست و شرایط آن روستا را هم در نظر بگیرند و با توجه به تمام آنها برای مردم کار کنند.

این منفعت در ادامه منافع فردی و گروهی و اجتماعی است و مراقبت از زیست بوم آن مردم و منطقه است. در این صورت ما 4 بار برنده ایم، هم فرد، هم گروه، هم جامعه وهم محيط . این را هم اضافه کنم که در این مدل های کنشگری (سه مرحله ای)، هرجایی که می رویم زنان پیشرو هستند.

در هر نوع کار و در هرجایی این پیشرو بودن صدق می کند؟

بله. در همه جا زنان پیشرو هستند و همین مراحل سه گانه را هم به تدریج طی میکنند.

دلیل اینکه زنان در همه جا پیشرو هستند را چه می دانید؟

دلیل خیلی ساده انگارانه ای که ممکن است همه بگویند این است که زن ها وقت دارند. این را من بارها شنیده ام که زن ها وقت دارند و ما مردها نداریم. اما شما جدول زمانی روزانه یک مرد و یک زن را باز کنید، معتقدم که وقت هدررفته مردها بیشتر از زن هاست. بیشتر، مردها به سبب بی اعتماد شدنشان حاضر به وقت گذاشتن نیستند؛ ولی زنها اعتماد می کنند.

اینکه چرا زنها بیشتر اعتماد میکنند و مردها اعتماد نمی کنند، دلیلش داخل اجتماع است و اتفاقاتی که افتاده است. در گذشته مردها در موقعیت هایی اعتماد کرده اند و زنجیره اعتماد گسسته شده است و این باعث می شود الان سخت اعتماد کنند.

اما زن ها چون این فضا را آنگونه که مردها تجربه کرده اند، تجربه نکرده اند، اعتماد کردن برایشان راحت تر است. دلایل دیگر هم می تواند داشته باشد؛ مثل انگیزه پیشرفت و یا اینکه فضای مطمئن اجتماعی برای حرکت پیدا میکنند.

کنشگری زنان در فرهنگ ها، خرده فرهنگ ها و اقوام مختلف ایران به چه صورت است؟ چه شباهت ها و چه تفاوت هایی دارند؟

تجربه به من می گوید که قوم نمی تواند به عنوان متغیر باشد. نمی توان گفت که بین بلوچ ها که می رویم مشارکت زنان کمتر است و در روستاهای گیلان مشارکت زنان خیلی بیشتر.

به نظرم این اشتباه است. در واقع کيفيت کنشگری بین زنان بلوچ با کیفیت کنشگری بین زنان گیلانی خیلی متفاوت است. ولی نکته ای را به تدریج متوجه شده ام که بی سوادی، جزو مؤلفه هایی است که انسان ها را متوقف می کند.

یعنی آدمها وقتی می خواهند کنشگر باشند تا جایی برای روستا و همسایگانشان تلاش می کنند و وقتی متوجه می شوند که چون بی سوادند، نمی توانند نامه ای بنویسند یا بخوانند و در فضای مجازی نمی توانند کار کنند، بی سوادی مانعشان می شود و این مشکلی جدی است.

پس انگیزه به طوریکسان است واگراآموزش باشد، همه می توانند به یک اندازه فعالیت کنند؟

بله درست است.

چه شباهت ها و تفاوت هایی بین کنشگری زنان در شهر و روستا وجود دارد؟هرکدام چه ویژگی هایی دارند؟

تفاوت هایشان خیلی زیاد است. برای همین از شباهت هایشان شروع می کنم. درهر دوجا، شهر و روستا، زنان وقت می گذارند. درهردوجا، در موقعیت هایی حس مادرانه شدید دارند.

حتی بین همکاران خودم هم این حس هست و گاهی به آن ها می گویم:«می شه مادر نباشید؟!» این مادرانه وقت گذاشتن به صورتی است که گویی بچه شان را بزرگ می کنند و وقتی اتفاق بدی می افتد، اشک در چشمانشان جمع می شود. این حس مادرانه بد نیست؛ ولی باید جایی تبدیل به حس توان افزایی شود.

این حس مادرانه یا پدرانه باعث می شود افراد را از مسیر توان افزایی بیرون بیاوریم، در صورتی که دیدگاه ما در کار خیر باید به گونه ای باشد که آدم ها در این مسیر جان بگیرند و توانمند شوند. در اینجا باید به این مطلب بپردازیم که جنس کارخیریا از نوع مداخله اولیه است یا مداخله ثانویه. مداخله اولیه به این صورت است که به عنوان مثال کسی در حال مرگ است و اگرکمک نکنیم می میرد یا کسی مبتلا به سرطان است.

در این گونه موارد نمی توان به آن فرد گفت: «برووسبک زندگی ات را عوض کن!» بلکه باید به او کمک کرد. هرچند روش هایی هست که این دو کار را توأمان انجام می دهد؛ ولی بیمار در آن زمان به درمان نیاز دارد. مداخله ثانویه جایی است که ما در سبک زندگی و روش فکر کردن و... دخالت می کنیم.

چرا این گونه دخالت می کنیم؟ زیرا نمی خواهیم این آدم همیشه به ما وابسته باشد. گاهی از من می پرسند که کار خیرتا کجا باید ادامه پیدا کند؟ من می گویم ان شاء الله که ادامه نداشته باشد و قطع بشود. باید کاری کنیم که دیگر مردم به کار خير ما نیاز نداشته باشند و خودشان بتوانند سرپا باشند. پس مسیر اصلی در کار خیر، مسیر توان افزایی است و حس مادرانه در تضاد با این است و استقلال فرد را می گیرد و ایجاد وابستگی می کند.

اصلی

من این شباهت ها را دیده ام. اما از آن طرف تفاوت هایی وجود دارد. یک اینکه در فضاهای شهری دسترسی ها خیلی بیشتر از روستاهاست. دسترسی یک مفهوم است؛ به معنای دسترسی به منابع، اطلاعات، آدم ها، بازار، فرآیندها، انجمن ها و گروه هاست.

کیفیت کار همیشه خیلی متفاوت است؛ یعنی ما در محله های شهری، خیلی سریع تر از روستا و در محله های تهران، خیلی بیشتر از محله های شهرستان ها کار می کنیم.

برای اینکه وقتی دسترسی فراهم می شود، آدم ها سریع تر توانمند می شوند. برای همین ممکن است در یک روستا 4 سال کار کنیم و در محله ای شهری یک سال، برای اینکه در اینجا دسترسی ها متفاوت است، آدم ها زودتر یاد می گیرند، بیشتر در معرض هستند.

در معرض بودن یکی از چیزهایی است که آدم ها را سریع توانمند می کند. به همین دلیل نوع کنشگری در شهر خیلی سریع از سطح خرد به سطح میانی می رسد. کنشگری را از زاویه فرد و گروه و اجتماع توضیح دادم؛ حال از زاویه دیگری به آن می پردازم.

کنشگری همیشه از سطح خرد شروع می شود، از خانواده یا همسایگان، خیابان، محل کار و دور و اطراف آدم ها و از کاری ساده شروع می شود. از این سطح خرد به سطح و فضای میانی می رسد. فضای میانی کمی ذهنی است.

برای نمونه، من به خانواده خودم حساسم و بعد از مدتی به خانواده های سراوان در استان سیستان وبلوچستان حساس می شوم. این روند برعکس نمی شود. چون ما به آن تمرین در فضای خرد خودمان احتیاج داریم تا بتوانیم این تمرین را در جای دیگری انجام دهیم.

در واقع نوعی آموزش است؟

نه! این پلکانی است که ما روی آن قدم می گذاریم و آرام آرام بالا می رویم. اگر کسی روی مادرش حساس نباشد، چطور می تواند روی مادرهای دیگر حساس باشد. اگر خودت را دوست نداشته باشی، چطور می توانی دیگران را دوست داشته باشی؟ پس تفاوت کنشگری زنان در شهر و روستا یکی بر سرسرعت است و دیگر اینکه ما در روستا خیلی دیر به سطح میانی می رسیم و در شهر خیلی زود به این سطح می رسیم. یعنی خیلی سریع افراد حساس می شوند و می توانند جاهای دیگر هم کمک کنند.

چه ارتباطی بین کنشگری و حضور در فعالیت های خیریه به طور کلی و به ویژه درباره زنان وجود دارد؟

در ابتدا باید بگویم که به طور کلی، از دو زاویه می توان با این موضوع برخورد کرد: اول اینکه من ناجی (نجات دهنده هستم و می خواهم برای دیگران کاری انجام دهم. بعضی از زن ها از این زاویه وارد می شوند. ولی زاویه دیگری هم وجود دارد و آن این است که بگوییم وضعیتی در بعضی جاهای کشور به وجود آمده است که در آنجا نیاز است که کاری انجام شود؛ به عنوان مثال، مدرسه ساخته شود و یا از کیفیت بهتری در بهداشت یا آموزش بهره مند شوند.

پس در این نگاه نمی گوییم که آنها قربانی یا ناتوان هستند، بلکه می گوییم ممکن است نیاز به مداخله اولیه از طرف ما باشد. این مداخله اولیه به تدریج باید تبدیل به مداخله ثانویه شود که جنس آن مشارکت خود آدم ها در تغییر وضعیت شان است. توصیه جدی من این است که در حوزه کارهای خیریه، وقتی تبدیل به کنشگر می شویم، نقش ناجی را بازی نکنیم.

نقش ما (به ویژه اگر با نگاهی از بالا به پایین باشد، این است که دستشان را بگیریم و ما هم از ارتفاع خود بکاهیم و هم ترازشان شویم و تسهیل کنیم که آنها هم توانمند بشوند.

اگر به طور خاص درباره زنان چه به عنوان گروه هدف و چه به عنوان کنشگر صحبت کنیم، فعالیت زنان در حوزه خیریه در ایران در حقیقت چشمگیر است؛ از تعداد خیریه هایی که با مدیریتش دست زن هاست ویا در آن فعالیت می کنند یا تأمین کننده هستند و یا وقت می گذارند و به شکل داوطلبانه کارهای گوناگون می کنند.

ورود زنان به فعالیت های خیریه چه آسیب هایی را به همراه دارد؟چه برای خود شخص و چه برای جامعه هدف؟

آسیب ها چیزی است که من دوست دارم خیلی بر روی آن تأکید کنم. مثلثی به نام «مثلث مصیبت » را روانشناسی معرفی کرده است که در تسهیل گری از آن استفاده میکنیم. در مثلث مصیبت می گوییم اگر شما نجات دهنده بشوید، طرف مقابلتان به طور خودکار قربانی می شود.

اگر این رابطه را قطع کنید، قربانی تبدیل به آزاردهنده می شود و شما قربانی می شوید. پس باید دقت کنیم که نجات دهنده نشویم؛ چراکه موجب کاهش توان کمک گیرنده خواهد شد و او را کم کم ضعیف تر خواهد کرد. در کارهای خیریه همیشه باید با دو رویکرد آن را ببینیم.

یک رویکرد این است که مداخله اولیه میکنم و بدانم به چه دلایلی دارم این کار را می کنم. ولی باید این را به خاطر داشت که نباید در مداخله اولیه ماند و باید به جامعه هدف مشارکت کردن را آموخت تا خودشان تبدیل به افرادی نیکوکار شوند. البته این آسیب فقط در خصوص زنان نیست ، مردان هم به این آسیب دچارند.