گنج اندوزی و حبس مال

از ویکی خیر
نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۲۵ توسط Wikikhair (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «محمد مرادی ==چکيده== اين نوشته مي کوشد تا دو ديدگاه قرآن کريم را دربارة دارا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

محمد مرادی

چکيده

اين نوشته مي کوشد تا دو ديدگاه قرآن کريم را دربارة دارايي و ثروت بررسي کند. در قرآن آيات فراواني دربارة مال و دارايي و فقر و ثروت، و در يک کلام، مناسبات و درآمدها و هزينه هاي اقتصادي وجود دارد. در همة اين آيات، جنبه هاي توحيدي درآمد مد نظر است و بر ارائة نگاهي درست و در راستاي همان بينش توحيدي تأکيد شده است. مال در عين اينکه در قرآن ستوده شده، اما در صورت استفادة نادرست و يا هدف شمرده شدن، به شدت نکوهيده است. اين نوشته بر آن است تا بر اساس آيات قرآن ميان دو نوع ذخيره سازي/نگه داري مال مقايسه اي انجام دهد: اين دو، يکي گنج اندوزي و ديگري حبس و وقف مال است.

کليدواژه مال، ثروت، گنج، گنج اندوزي، ذخيره سازي مال، حبس مال، وقف مال.

مقدمه

در ادبيات قرآني دو گونه واژه دربارة دارايي و ثروت و چگونگي هزينه کردن آن وجود دارد که به هر دو توجه ويژه شده است: يکي گنج و گنج اندوزي است و ديگري ذخيره سازي و حبس مال. نگاه قرآن به يکي منفي و به ديگري مثبت است. با يکي مبارزه کرده و به ديگري سفارش نموده است.

کليدواژه نخست در قرآن معادل دارد و کليدواژة دوم، اصطلاحي است که از آيات قرآن بر گرفته شده است. در اين نوشته، گنج و گنج اندوزي دقيقاً معادل «کنز» و عبارت «کنز الذهب» است. کنز در لغت، اصل صحيحي است که به معناي جمع شدن در هر چيز گفته مي شود. گفته مي شود: ناقة کناز اللحم، يعني ماده شتر گوشت آلود <ref> معجم مقاییس اللغة، مادة کنز . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد نيز به معناي مال مدفون <ref> الصحاح، مادة کنز . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد و جمع و ذخيره کردن آن است <ref> المصباح المنیر، مادة کنز . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

طريحي (م 1085ق) مي گويد: اصل کنز، مالي است که براي مدتي دفن شده و بر آن افزوده مي شود. وي در ادامه مي افزايد: کنز مال به معناي جمع و ذخيره کردن آن است <ref> مجمع البحرین، مادة کنز . <ref>

در لسان العرب آمده است: کنز، اسم مالي است که در ظرفي نگه داري مي شود و به ظرف آن نيز کنز گفته مي شود؛ و گفته شده که کنز، مالي است که دفن شده است. شُمَّر مي گويد: به هر چيز زيادي که جمع آوري شود و در جمع آوري آن رقابت گردد، کنز مي گويند <ref> لسان العرب، مادة کنز. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

از گنج در دوران جاهلي به «رِکاز» ياد مي شده است: و هو الکنز الجاهلي <ref> النهایة، باب الراء مع الکاف، واژة رکز . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد و نيز: «و رَوي الأزهريٌّ عن الشافعيّ أنّه قال: و لا أشکّ فيه أنّ الرِّکاز دفين الجاهلية» <ref> لسان العرب، فصل الراء، مادة رکز . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد از تتبع در کتاب هاي لغت استفاده مي شود که در مفهوم کنز دو ويژگي هست: يکي جمع آوري و افزودن بر مال، و ديگري ذخيره کردن و نگه داشت آن. در فقه و شريعت اما، کنز به مال زيادي گفته مي شود که حقوق الهي آن، همچون زکات، پرداخت نشده باشد. فقها کنز را مالي مي دانند که به حد نصاب رسيده و زکاتش پرداخت نشود؛ يعني: «لا يُخرجون زکاتها» <ref> الانتصار، ص209 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد لغت شناساني چون ابن اثير هم در معناي آن به اين مهم توجه داده اند که کنز مال دفينه است؛ و اگر زکات آن پرداخت شده باشد، هر چند دفن هم شده باشد، ديگر به آن کنز نمي گويند. <ref> النهایة، باب الکاف مع النون، مادة کنز . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

با اين توصيف، ميان کاربرد فقهي کنز و استعمال اقتصادي آن تفاوت وجود دارد. بر اساس فقه، کنز مالي است که حد نصاب زکات تعيين شده در فقه را داشته باشد، ولي حق آن ادا نشود؛ يعني سهم تعيين شدة شرعي آن جدا نگردد و به مصرف خود نرسد، در حالي که بر اساس تعريف اقتصادي، کنز مالي است که نگه داري شود و به جريان نيفتد و در راه توليد و يا مصرف مناسب به کار گرفته نشود. با اين تعريف، ميان تعريف اقتصادي و فقهي کنز، عام و خاص مطلق است.

کنز در قرآن و ارزش گذاري آن

از کنز در چند جاي قرآن با کاربردهاي گوناگون ياد شده است. اشتقاق هاي کنز، يک بار با تعبير «کَنَزتُم» <ref> توبه (9)، 25 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد ، در جايي با تعبير «يَکنِزونَ» <ref> همان . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد ، ديگر جا با عبارت «تَکنِزونَ» <ref> توبه(9)، 35 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد ، چند جا با اسم مصدر «کَنز» <ref> هود(11)، 12؛ کهف(18)، 82؛ فرقان(25)، 8 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد ، در جايي با عبارت «کَنزهما» <ref> کهف(18)، 82 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد و در دو آيه به صورت جمع يعني: «کُنوز» <ref> شعراء(26)، 58؛ قصص(28)، 76 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد آمده است.

«کَنَزتُم» آن جايي به کار رفته که گفته شده، گنج اندوزان در قبال اندوختن سرمايه هاي خدادادي، و هزينه نکردن آنها در جاي مناسب خود، به عذابي مهيب گرفتار مي شوند و نقره داغ مي گردند و به آنان گفته مي شود: «اين است آن گنج هايي که اندوختيد». در اين آيه، براي گزارش موقعيت گنج اندوزان از فعل مضارع يکنزون، و با عبارت «وَ الَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ» استفاده شده است. فعل مضارع ديگر اين ماده «تَکنِزونَ» است که باز هم دربارة اندوخته هاي آدميان و فرمان به چشيدن مکافات آن اندوخته ها به کار رفته است: «فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُون»‏ <ref> توبه(9)، 35 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد کاربرد فعل مضارع در اين آيه و آيه هاي مشابه، نشان نوعي تداوم عمل است. بخصوص ترکيب «ما کُنْتُمْ تَکْنِزُون» که ساختار ماضي استمراري است بر اين نکته تأکيد بيشتر مي کند. در همين آيه، فعل مخاطب ماضي «کَنَزتُم» هم به کار رفته است که اشاره به پيشينة حرفه اي گنج اندوزان است.

در چند جاي قرآن هم جمع کنز يعني «کُنوز» (= گنج ها) استعمال شده است. يک بار دربارة قارون سرمايه دار نامور دوران فرعون آمده و در آن قرآن کريم گزارش داده است که وي آنقدر گنج داشت که حاملان کليد آن گنج ها چندين مرد تنومند بودند: «إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسي‏ فَبَغي عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ» <ref> قصص(28)، 76. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد ؛ قارون از قوم موسي بود و بر آنان شوريد. ما به او گنج ها را داديم که کليدهاي آنها را چند مرد تنومند حمل مي کردند. آن هنگام که قومش به او گفتند: خيلي خوشحال و سرمست مباش که خدا خوشحالان سرمست را دوست ندارد.

قارون در قرآن کريم سمبل سرمايه داري مشرکانه است که داشته هاي خود را محصول انديشه و رهاورد فکر خود مي دانست و عوامل ديگر را در انباشت چنان سرماية عظيمي هيچ مي شمرد و سرمست آن ثروت هنگفت بود. جالب است که در ادامة همين آيه اطلاعات بيشتري از قارون داده شده است. از جمله آمده که به وي گفته شد از سرمايه اش براي آخرت خود نيز بيندوزد و بيش از اين به تباهي روي نياورد، اما او به آن توصيه اعتنايي نکرده و سرمايه اش را از آنِ خود و دستاورد خود دانسته است.

کنوز ديگر، باز هم دربارة يک صاحب قدرت ديگر به کار رفته که علاوه بر قدرت اقتصادي، قدرت سياسي قهّاري هم داشته و او همان فرعون مشهور پادشاه مصر است. همو که در برابر رسالت موسي ايستاد و مأموران خود را در پي هواداران موسي گسيل داشت و آنان را ناچيز و اندک شمرد. در پي چنان تجاوزي سنت الهي گريبانشان را گرفت و از داشت هايشان، که باغ و راغ و ثروت و گنج بود، بيرونشان کرد و دمار از روزگارشان در آورد: «فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنّاتٍ وَ عُيُونٍ - وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِيم» <ref> شعراء(26)، 57و58 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

؛ آنان را از باغ ها و چشمه ها و گنج ها و جايگاه خوب بيرون کرديم.

مفسران در تفسير کنوز گفته اند مراد، اموال اندوخته و گنجينه دفينه شده است <ref> التبیان، ج8، ص25؛ مجمع البیان، ج7ص333. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

در آيه اي ديگر از گنج خواهي دنياطلباني سخن رفته که براي اثبات حقانيت رسول خدا از وي طلب فرود آمدن گنج کردند و يا خواستند تا فرشته اي بر او فرود آيد: «فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما يُوحي‏ إِلَيْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ يَقُولُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّما أَنْتَ نَذيرٌ وَ اللهُ عَلي‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ وَکِيلٌ»‏ <ref> هود(11)، 12 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد ؛ چه بسا از اين که مي گويند: چرا بر او گنجي فرود نمي آيد و يا فرشته اي همراهش نمي آيد، برخي از وحي ها را رها کني و سينه ات از آن تنگ شود، اما تو هشدار دهنده اي و خداوند مراقب همه چيز است.

اينان ملاک و شاخص برتري يک شخص را که مي تواند جامة پيامبري به تن کند در داشت ثروت مي دانستند تا پيامبريش را بپذيرند و بر آن بودند که انسان مرتبط با آسمان که مي تواند وحي دريافت کند، نبايد دستاني تهي از مال و ثروت داشته باشد. گويي اين ديدگاه چنان رواج داشت و بر انديشه ها سيطره يافته بود که خداوند لازم ديده بار ديگر از آن سخن بگويد و اين انديشه را اصلاح نمايد. از اين رو، در آية ديگري، از مشرکاني ديده به دنيا گشوده نقل شده است که چرا بر پيامبر گنجي آسماني فرود نمي آيد: «لَوْلا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَکٌ فَيَکُونَ مَعَهُ نَذيراً، أَوْ يُلْقي‏ إِلَيْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْکُلُ مِنْها» <ref> فرقان(25)، 8. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد ؛ چرا بر او فرشته اي فرود نمي آيد تا همراهش هشدار دهنده باشد و يا چرا به او گنجي داده نمي شود و يا باغي که از آن بخورد؟

ديگر مورد کاربرد گنج ـ که تنها موردي است که رويکرد منفي به گنج نشان نداده ـ آيه اي است در سورة کهف؛ آنجا که ماجراهاي شگفت خضر پيامبر بازگو مي شود و موسي (عليه السلام) پاره اي از رفتارهاي خضر را بر نمي تابد و به او اعتراض مي کند. از جمله، در اين گزارش از گنجي سخن به ميان آمده که در زير ديواري پنهان بوده و از آنِِ دو بچه يتيمي بوده که پدري شايسته داشتند و خداوند نمي خواسته مال آن دو به دست نامردمان بيفتد. خضر بي هيچ مقدمه اي اقدام به تعمير آن ديوار کرد و اين براي موساي مسافر و همراه خضر پرسش انگيز بود. خضر چنان کرد تا آن ديوار فرو نريزد و آن گنج به يغما نرود: «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَيْنِ يَتيمَيْنِ في الْمَدينَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّک»‏؛ <ref> کهف(18)، 80و81 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

اما آن ديوار، از آنِ دو نوجوان يتيمي در اين شهر است و زير آن گنجي براي آن دو است و پدرشان انسان شايسته اي بود. پروردگارت خواست که آن دو بزرگ شوند و گنجشان را خود از زير ديوار در آورند. اين رحمتي از جانب پروردگارت است.

از مجموعة چندين آيه در قرآن که دربارة گنج آمده تنها همين آخري و گويي آن هم به خاطر مِلک دو يتيم بودن که پدرشان انسان صالحي بوده ـ و همين اشاره است که آن مال، از راه نامشروع و غير سالم به دست نيامده بود ـ سخن به ميان رفته است. ديگر آيات اما، همگي رويکردي منفي به گنج و گنج اندوزي دارند و مفاد آنها اين است که گنج ها سرانجام ماية رنج و نکبت صاحبان آنها مي شود.

بي ترديد بازگويي اين نگرش به گنج در کلام خدا ميزان ارزش آن را به ميزان بالايي روشن مي کند. اين نگرش به خصوص وقتي روشن و روشن تر مي شود که خداوند مال و ثروت را نه براي تفنن و يا تفاخر و دل مشغولي، که براي برپايي نظام حيات بشري و گذران زندگي در اختيار انسان ها قرار داده و تأکيد کرده است که ماية قوام حيات بشر نبايد در اختيار کساني چون سفيهان قرار بگيرد؛ چه اين که آنان به دليل نداشتن درک درست، مال را تباه مي کنند و زندگي بشر را با مخاطره مواجه مي سازند: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتي جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قياماً»؛ <ref> نساء(4)، 5 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

مال هايتان را که خداوند براي برپايي زندگي شما در اختيارتان گذاشته، به سفيهان ندهيد. به علاوه، خداوند در جايي از قرآن از اين ماية قوام حيات به «خير» تعبير کرده است:

«کُتِبَ عَلَيْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقين»؛ <ref> بقره(2)، 180 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد بر شما قطعي شده که هرگاه مرگ يکي از شما نزديک شد، اگر مالي باقي مي گذارد، براي پدر و مادر و خويشان وصيت به معروف کند. حقي است بر عهدة تقوا پيشگان.

گفته اند که نه تنها مال، خير است که منظور از خير، مال زياد است. در روايتي نقل است که امير مؤمنان (عليه السلام) بر شخصي از هم پيمانان خود از بني هاشم که در حال مرگ بود وارد شد. آن شخص از امام پرسيد: آيا براي اموالم وصيتي بکنم؟ ايشان فرمود: وصيت بر اساس آنچه خداوند فرموده براي مال زياد است و تو مالي نداري.

امام علي (عليه السلام) بر شخصي هاشمي وارد شد تا از وي احوال پرسي کند. آن شخص به امام عرض کرد: آيا وصيت کنم؟ امام فرمود: خداوند فرموده است: «اگر خيري را بر جا گذاشت» ولي تو که مالي اندک براي فرزندانت گذاشته اي <ref> «دخل علی بن ابی طالب علی رجل من بنی هاشم یعوده.فقال: أوصی؟ فقال علی: انما قال الله تبارک وتعالی: «إن ترک خیرا»، وإنما ترکت مالاًیسیرا، فدعه لولدک.ضمنعه أن یوصی» المنصف، ج9، ص63. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

و به اين صورت او را از وصيت کردن در مال باز داشت.

در روايت مشابهي، به کثرت مال در آن زمان که مورد اشارة قرآن است نيز اشاره شده و گفته شده که وصيت به مال کثير تعلق مي گيرد: «دَخَلَ عَليٌّ علي مولًي لهم في الموتِ فقال: يا عليُّ، ألا أوصي؟ فقال: لا، إنما قال اللهُ تبارک و تعالي: «إِن تَرَکَ خَيراً»، وليس لک کثيرُ مالٍ. قال: و کان له سبعُمئةِ دِرهمٍ»؛ <ref> همان. . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

علي (عليه السلام) بر يکي از هم پيمانانش که در حال احتضار بود وارد شد. آن شخص به امام عرض کرد: آيا وصيت کنم؟ فرمود: نه! خداوند فرموده است: «اگر خيري را بر جا گذاشت» در حالي که تو مال زيادي نداري. و آن شخص در آن روز، هفتصد درهم دارايي داشت.

با اين وصف، اندوختن و دفينه کردن مال و به جا مصرف نکردنش نکوهيده است و دربارة آن تعابير تکان دهنده اي وجود دارد. در اين تعابير آمده است که گنج اندوزاني که مالشان را در راه خدا انفاق نکنند، در قيامت نقره داغ خواهند شد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ کَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ يَوْمَ يُحْمي‏ عَلَيْها في نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوي‏ بها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ»‏؛ <ref> توبه(9)، 34. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

.... آنان که زر و سيم مي اندوزند و آنها را در راه خدا انفاق نمي کنند، مژده شان بده به عذابي دردناک روزي که در آتش جهنم با آنها داغ خواهند شد و با آنها پيشاني و پهلو و پشتشان سوزانده مي شود و اعلام مي گردد: اين است آنچه براي خود اندوختيد. پس بچشيد آنچه در گنجينه کرديد.

قيدي که براي چنين عذابي در آيه به آن اشاره شده انفاق نکردن مال در راه خداست. راه خدا، به صورت مطلق آمده و به چيزي محدود نشده و تعيين مصارف آن از ديگر آيات و يا از روايات و سنت نبوي استفاده مي شود. همين تعيين نشدن موارد مصرف، گوياي وسعت آن است. از هزينه کردن در کمک به افراد نيازمند و بناي بنياد خير جهت ارتقاي سطح مردم و تعالي معنوي آنان گرفته تا دفاع از ارزش هاي الهي، همه را شامل مي شود.

قابل توجه است که آغاز آيه روحانيان يهود و مسيح مربوط بوده و از حرام خواري تعدادي از آنان و اينکه مال مردمان را به باطل و به نام دين مي خورند سخن گفته شده است. در فراز دوم آيه از گنج اندوزان سخن رفته است. در اينکه اين دو بخش آيه حاوي يک نکته و مربوط به يک گروه است و يا دو نکته دارد و شامل افراد زيادي و از جمله عالمان يهود و مسيحيت مي شود، ميان عالمان مسلمان از صحابة پيامبر تا ديگران اختلاف نظر وجود دارد. اين اختلاف نظر به وجود و يا عدم وجود واو ميان دو بخش آيه باز مي گردد. اگر واو وجود داشته باشد، آيه از دو گروه سخن مي گويد؛ و اگر واو نباشد، تنها از يک گروه که هم حرام خواري مي کنند و هم گنج اندوزي و مال خويش را در راه خدا نمي بخشند، داد سخن داده است. وجود و يا عدم وجود اين «واو» در آيه، ماية کشمکش هاي فراواني شده است <ref> طبری در تفسیر آیه می نویسد:«واختلف أهل العلم فی معنی الکنز»(جامع البیان، ج14، ص217) . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

کساني دو بخش آيه را مستقل دانسته اند و غير معطوف. در نتيجه بخش دوم را ادامة بخش اول دانسته و حکم را هم طبعاً به همان کساني اختصاص داده اند که در بخش نخست از حرام خواري آنان سخن گفته شده است.

ابوحيان اندلسي مفسر اديب قرآن، در تفسير آيه اقوالي را نقل کرده و از جمله گفته است که منظور احبار و رهبان است: «و قيل: وَ الَّذينَ يَکنِزونَ من أوصاف الکثير من الأحبار و الرهبان؛ و رُوي هذا القول عن عثمان و معاوية» <ref> البحر المحیط، ج5، ص411 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد ؛ گفته شده: «وَ الَّذينَ يَکنِزونَ... »، از اوصاف بسياري از احبار و رهبان است. اين ديدگاه از عثمان و معاويه نقل شده است. همين ديدگاه معاويه و عثمان عامل کشمکش ابوذر صحابي نامي پيامبر با آن دو بود. در نقلي در اين باره چنين آمده است:

عن زيد بن وهب قال: مررت بالربذة، فإذا بأبي ذرّ، فقلت: ما أنزلک بهذا المنزلِ؟ قال: کنتُ بالشام. فاختلفتُ أنا و معاويةَ في هذه الآية: (وَ الَّذينَ يَکنِزونَ) فقال معاوية: نزلت في أهل الکتاب. فقلتُ: نزلت فينا و فيهم. فکان بيني و بينه في ذلک کلام. فکتب إلي عثمان يشکوني، فکتب إليّ عثمان أن أقدِم إلي المدينة. فقدِمتُها، فَکَثُرَ عليَّ النّاسُ حتّي کأنّهم لم يروني من قبلِ ذلک. فذکرتُ ذلک لعثمانَ. فقال: إن شئت تنحّيت فکنت قريباً. فذلک الذي أنزلني هذا المنزلَ‏؛ <ref> صحیح بخاری، ج2، ص111؛ الجامع لأحکام القرآن، ج8، ص123و124؛ بیان المعانی، ج6، ص429 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

زيد بن وهب مي گويد: گذرم به ربذه افتاد، ابوذر را آنجا ديدم. به وي گفتم: تو را چه به اينجا آورد؟ ابوذر گفت: من در شام بودم، با معاويه بر سر آية «الذين يکنزون» حرفم شد. معاويه گفت: اين آيه دربارة اهل کتاب نازل شده و من گفتم: هم دربارة آنها و هم دربارة ما نازل شده است. من و او در اين باره حرفمان شد. او به عثمان نوشت و از من شکايت کرد. عثمان به من نوشت: بيا مدينه. من هم رفتم. چنان جمعيت انبوهي در اطرافم گرد آمدند که گويي تاکنون مرا نديده بودند. من ماجرا را به عثمان گفتم. او به من گفت: به سرعت از نظرم دور شو. اين بود که مرا به اينجا آورد.

گويي براي صاحبان اين ديدگاه قابل درک نبود که مسلمانان انباشت کنندة ثروت، همانند غير مسلمانان به عذاب و عاقبتي بس دردناک دچار شوند. شايد هم اينان مي خواستند انباشت ثروتشان را به گونه اي توجيه کنند تا از انبوه پرسش کنندگان برهند و نيز وجدان خود را از عذابي رنج آور برهانند.

اما غالب مفسران و قرائت رايج بر آن است که در آيه واو عاطفه است و آيه دو بخش مستقل دارد و دومي شامل گروه نخست آيه هم مي شود: «و قرأ الجمهور: و الذين بالواو، و هو عامّ يندرج فيه من يکنِز من المسلمين؛ و هو مبتدأ ضَمِنَ معني الشرطِ، و لذلک دخلتِ الفاءُ في خبره في قوله: فَبَشِّرهُم» <ref> البحر المحیط، ج5، ص411 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد ؛ جمهور قاريان، آيه را با واو عطف خوانده اند که با اين فرض، آيه عموميت دارد و شامل مسلمانان گنج اندوز هم مي شود. در اين صورت، الذين يکنزون، مبتداي داراي معناي شرط است، و از اين رو در خبرش (فَبَشِّرهُم) فا آمده است. چنان که برخي مفسران به صراحت به آن اذعان کرده اند: «و هذه الآية عامّة في کلّ مَن ذلک شأنُه؛ لأنها نزلت في مانعي الزکاةِ، و إنّ ورودها بسياق ذمِّ أهلِ الکتاب الّذين يأخذون أموالَ النّاس بالباطل لا يُخصّصها فيهم‏؛ <ref> بیان المعانی، ج6، ص430. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

اين آيه دربارة هر کسي که چنان ويژگي را دارا باشد عموميت دارد؛ چون دربارة ممنوع کنندگان زکات نازل شده، و در کنار مذمت اهل کتاب ـ که مال مردم را به باطل مي خورند ـ قرار داده شدن آن، موجب اختصاص يافتن آن به آنها نمي شود. ديگراني هم با همان ديدگاه پيشين و عدم درک چنان عذابي براي مسلمانان گنج اندوز، آيه را منسوخ دانسته اند.

و قال عمرُ بنُ عبد العزيز: هي منسوخةٌ بقوله: «خُذ مِن أموالهم صدقةً» <ref> توبه(9)، 103. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

فأتي فرضُ الزکاة علي هذا کلِّه؛ کأنّ الآيةَ تضمّنت: لاتَجمعوا مالاً فتُعَذَّبوا. فنسَخَه التقريرُ الذي في قوله: «خُذ مِن أموالهم صدقةً»؛ <ref> البحر المحیط، ج5، ص411 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

عمر بن عبدالعزيز گفته است: اين آيه با آية «خُذْ مِنْ أمْوالِهِمْ صَدَقَة» نسخ شده است. آية واجب کنندة زکات، ناظر به همة اين آيه است. گويي آيه چنين است: مالي را جمع نکنيد تا مبادا عذاب گرديد. اين آيه با فرماني که در «خُذْ مِنْ أمْوالِهِمْ صَدَقَةً» آمده، نسخ شده است.

لازم است يادآوري شود که اين نسخ نسخ اصطلاحي نيست، بلکه تقييد آيه است. در حقيقت دايرة حکم آيه به کساني محدود شده که زکات نپردازند. اصطلاح «نسخ» در سده هاي اول اسلامي، شامل تقييد هم مي شده است. کساني هم به پيامبر خدا نسبت داده اند که مال زکات داده شده هر چقدر هم باشد، گنج و مشمول آيه نيست:

قال کثيرٌ من العلماء: الکنز هو المال الذي لا تؤدّي زکاتُه، و إن کان علي وجه الأرض. فأما المال المدفون، فإذا اُخرجَت زکاتُه، فليس بکنز. قال رسول اللّه (صلي الله عليه آله و سلم): «کُلُّ ما أدّيتَ زکاتَه، فليس بکنزٍ» <ref> بدائع الصنایع، ج2، ص2.این سخن در منابع، بیشتر به عبدالله بن عمر ودیگران منسوب است تا پیامبر .ببینید:الأم، ج2، ص3 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد ؛ و عن عمرَ أنه قال لرجل باع أرضاً: أحرِز مالَک الّذي أخذتَ احفِر له تحت فِراش امرأتک. فقال: أليس بکنز؟ فقال: «ما اُدِّيَ زکاتُه فليس بکنز». و عن ابن عمر و عکرمةَ و الشّعبيّ و السُّدّي و مالکٍ و جمهورِ أهل العلم مثلُ ذلک؛ بسياري از علما گفته اند: کنز مالي است که زکاتش پرداخت نشده باشد، هر چند بر روي زمين باشد. هرگاه مال دفن شده زکاتش داده شده باشد، کنز نيست. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر چه را که زکاتش را داده باشي، کنز نيست. از عمر نقل است که دربارة کسي که زميني را فروخته بود، گفت: مالت را نگه دار و آن را زير فرش همسرت دفن کن. او پرسيد: اين کنز نيست؟ عمر جواب داد: هر چه زکاتش داده شده باشد، کنز نيست. عبد الله بن عمر، عکرمه، شعبي، سُدّي، مالک و جمهور علما اين نظر را دارند.

بر همين اساس، در تفسير رايج اين آيه مفسران آن را به زکات مربوط دانسته و گفته اند که مال زکات داده شده اگر چه زياد باشد و دفن هم گردد، صاحب آن از عذاب در امان است. براي نمونه، شيخ طوسي آيه را ناظر به کساني مي داند که اموال خود را بدون آنکه زکاتش را پرداخت کرده باشند پنهان مي کنند. وي در ادامه اظهار مي دارد که اگر اينان زکات مالشان را پرداخت کرده باشند و باقي ماندة آن را کنز کنند، ملامت نمي شوند. ايشان مدعي است که علما در اين مسأله اختلافي ندارند <ref> التبیان ج5، ص210 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد مرحوم طبرسي نيز گفته است که اکثر مفسران بر آنند که مراد از گنج اندوزان کساني اند که طلا و نقره را کنز مي کنند و از پرداخت زکات سر باز مي زنند <ref> مجمع البیان، ج5، ص6 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

فخر رازي هم همين نظر را با اعلام اجماع نظر علما ذکر کرده است. وي سه نظر را دربارة آيه ذکر کرده و از جمله گفته است: کنز، مالي است که وجوه واجب آن ادا نشود. اين وجوه واجب عبارت است از: زکات، کفارات واجب، هزينة حج واجب، نماز جمعه، وجوهي که خرج آن در راه دَين و حقوق واجب است، انفاق بر اهل و عيال، ضمانِ چيزهايي که تلف کرده و پرداخت جريمة جنايت . وي در ادامه افزوده: نيز جمع مال زياد، کنز است؛ چه زکات آن پرداخته شده باشد يا نه <ref> التفسیر الکبیر، ج8، ص45-46 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد موضوع کنز و اينکه با پرداخت زکات مال زياد از کنز بودن خارج مي شود و ديگر مشمول آية سورة توبه نيست به همين جا ختم نشده، و براي حل اين مشکل به تعيين حد و مرز مالي پرداخته اند که مجاز به گنج کردن آن پس از اداي زکاتش هستيم. برخي دربارة اندازة کنز گفته اند: اگر کسي بيش از چهار هزار دينار داشته باشد گنج و مشمول آيه است، اما کسان ديگري، هر چه بيش از هزينة زندگي باشد را گنج دانسته اند: «و قال عليّ (عليه السلام): أربعة آلافٍ فما دونها نفقة، و ما زاد عليها فهو کنز؛ و إن أدّيتَ زکاته. و قال أبو ذرٍّ و جماعةٌ معه: ما فَضَلَ مِن مال الرّجل علي حاجة نفسه، فهو کنز. و هذان القولان يقتضيان أنّ الذمّ في جنس المال، لا في منع الزکاة فقط؛ <ref> البحر المحیط، ج5، ص411، ابن عطیه بعد از نقل این نظر گفته است . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد علي (عليه السلام)گفته است: چهار هزار دينار و کمتر از آن هزينة زندگي است و بيش از آن کنز است؛ هر چند زکاتش را پرداخت کرده باشي. ابوذر و تعدادي ديگر گفته اند: هر چه از هزينة زندگي بيشتر شود کنز است. حاصل اين دو ديدگاه اين است که اصل مال زياد و نگهداري آن نکوهيده است و نه صِرف پرداخت نکردن زکات. واقعيت اين است که به رغم صراحت برخي روايات و اعلام نظر فقيهان داير بر خارج شدن مال از موضوع کنزيت در صورت پرداخت زکات مال، همچنان کشمکش در ميان صاحب نظران اسلامي دربارة آن ادامه دارد؛ چه اينکه در آية مورد بحث، سخن از مطلق کنز و هزينه نکردن مال در راه خداست و زکات هم بر اساس آنچه در روايات آمده و فقيهان آنها را با استنباط و استظهار علمي به فتوا تبديل کرده اند، به چند قلم جنس محدود مي شود. آنچه امروز از سده ها پيش تاکنون رايج و دارج بوده و هست، محدود بودن زکات به چند قلم جنس از غلات و اغنام و نقدين است، حال آنکه سرمايه هاي عظيمي در دست ثروتمندان است که بر اساس عرف رايج در فقه مشمول پرداخت زکات نمي شوند. چگونه مي توان به راحتي اين مهم را توجيه کرد و از کنار آن گذشت و آيه را به موضوعي حمل کرد که سرمايه هاي عظيمي خارج از آن موضوع هستند؟! لحن بسيار تند و هول انگيز آيه نشان از آن دارد که سرانجام انباشت ثروت و هزينه نکردن آن در راه نياز جامعه و نيازمندان نه سعادت و خوشبختي، که شقاوت و بدبختي است. بنا براين، آيه عام است و شامل هر کسي با چنان ويژگي مي شود. نويسندگان کتاب الحياة پس از نقل آيات کنز و آياتي که جمع مال و حُبّ آن را نهي مي کند و همچنين رواياتي که در اين باره وارد شده، در تحليل نهايي، کنزي را که در آيات مورد نهي قرار گرفته به مفهوم جمع کردن و ذخيره کردن مال، اعم از طلا و نقره و ساير اموال غير نقدي دانسته و معتقدند که آيات 34 و 35 سورة توبه به ضميمة روايات، مربوط به حرمت جمع کردن ثروت بيش از مقداري است که براي يک زندگي سالم و متعادل لازم است؛ و بر وجوب انفاق مازاد در راه خدا دلالت دارد <ref> الحیات، ج4، ص160تا 182. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد اينان همان ديدگاه ابوذر را دربارة آيه دارند که گفته است: «و قال أبو ذرٍّ و جماعةٌ معه: ما فَضَلَ مِن مال الرّجل علي حاجة نفسه، فهو کنز» <ref> البحر المحیط، ج5، ص411. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد نقل است که عثمان در حضور ابوذر از کعب الاحبار پرسيد: ابو اسحاق! نظر تو دربارة جمع اموال که صدقة آن داده شود و براي درراه مانده خرج شود و با آن به خويشان کمک گردد چيست؟ کعب الاحبار گفت: اميد خير براي صاحب او دارم. ابوذر خشمگين شد و عصايش را بلند کرد تا بر سر او بکوبد <ref> تاریخ المدینة المنورة، ج2، ص104 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد اين ديدگاه، جداي از رواياتي که آيه را بر زکات حمل کرده، به ظاهر آيه نزديک تر است. بايد اين نکته را افزود که واقعيت اين است که با پرداخت زکات اصطلاحي، مشکل گنج اندوزي حل نمي شود؛ چه اينکه بر فرض پرداخت زکات مال، اگر کسي از چنان ثروت انبوهي برخوردار باشد که بتواند آن را کنز کند، چگونه مي توان وي را از شمول آيه خارج دانست؟! در همين موضوع، تفسير و برداشت علامة طباطبايي از آيه هم قابل توجه است. وي بر آن است که کنزي مبغوض است که از انفاق در راه خدا خودداري شود. ايشان آن گاه افزوده است: از آيه استفاده مي-شود که راه خدا چيزي است که دين خدا و سالم ماندن بنياد دين به آن بستگي دارد؛ مانند جهاد و همة مصالح دين که حفظ آن واجب است و همة آن شؤوني که اگر از بين بروند، جامعة مسلمانان از هم فرو مي پاشد؛ نيز حقوق واجبي که دين با آنها بنيان جامعة ديني را اقامه مي کند؛ و اگر کسي طلا و نقره را کنز کند، در حالي که به آنها نياز باشد، در اين صورت کنز صورت گرفته است. از اين رو بايد چنين شخصي به عذاب دردناک بشارت داده شود؛ زيرا خود را بر خدا ترجيح داده و نياز احتمالي خود يا فرزندان را بر نياز قطعي جامعه ديني مقدّم کرده است. ايشان با همين مبنا معتقد است که اسلام براي مالکيت حدّي تعيين نکرده، و اگر فردي مال زيادي جمع آوري کند، ولي آن را به صورت کنز نگه ندارد، بلکه در جريان قرار دهد و از آن براي خود استفادة فراوان ببرد و با خريد و فروش يا کار و مانند آن به ديگران نيز فائده برساند، نهي متوجه او نمي شود؛ زيرا اموال را در معرض استفادة مردم و در راه رشدي که مفيد و شايسته است قرار داده و آن را پنهان نساخته و از مصرف آن در راه خدا جلوگيري نکرده است <ref> المیزان، ج9، ص251. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد ايشان در ادامه دربارة معناي کنز به اظهار نظر محققانه اي پرداخته و در آغاز از نقش پول در اقتصاد و آثار زيان بار بطلان ارزش پول و نيز آثار کنز پول و منع از جريان آن سخن گفته، و کنز پول را ماية بطلان ارزش اشيا و از بين بردن امکان احياي معاملات و برپايي بازار در جامعه معرفي کرده و گفته که با بطلان معاملات و تعطيلي بازارها، حيات جامعه از بين مي رود و به نسبتي که پول راکد و متوقف بماند، جامعه از حرکت باز مي ايستد و ضعيف مي شود. وي سپس افزوده که مقصود از کنز پول، خارج کردن پول از جريان داد و ستد در بازار و جلوگيري از چرخش آن براي اصلاح شؤون حيات و رفع نيازهاي جامعه همچون سير کردن گرسنگان، سيراب کردن تشنگان و پوشاندن لباس بر ناداران و سود کسب و اجرت عمل و رشد مال و درمان بيمار و آزادسازي اسير و نجات دادن بدهکار و گره گشايي از سختي ها و مشکلات و زدودن غم ها و رفع مشکل انسان گرفتار و دفاع از اساس جامعه صالح و اصلاح جوّ فاسد اجتماعي است <ref> همان، ص261-266 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد با اين تعابير، گويي علامه نيز رضايت نداده است که کنز منحصر در جايي شود که زکات مال انبوه پرداخته شود و ثروت در جايي راکد نگاه داشته شود و يا در زير زمين براي روز مبادا دفن گردد؛ از اين روست که ايشان احتمال داده آيه ممکن است شامل انفاق هاي مستحبي هم بشود: «ليس من البعيد أن يکون مطلقاً يشمل الإنفاق المندوبة بالعناية التي مرّت» <ref> المیزان، ج9، ص263 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد فخر رازي هم با ذکر سه ديدگاه دربارة آيه، در نهايت مي نويسد: حق اين است که انساني که پيرو دين است بهتر است به جمع آوري مال زياد نپردازد، ولي در عين حال در ظاهر شريعت از چنين کاري منع نشده است. دکتر وهبه زحيلي هم در تفسير آيه، به صورت مطلق چند چيز از جمله کنز را بزرگ ترين جرم اجتماعي خوانده است: «إنّ من أعظم الجرائم الاجتماعية أکل أموال الناس بالباطل؛ کالرشاوي و الغصوبات و خيانة الأمانات و الصدّ عن دين اللّه الحق المتمثل في القرآن، و اکتناز المال أو ادّخاره و حبسه من غير إنفاق و لا أداء زکاة عنه»‏ <ref> تفسیر الوسیط، ج8، ص857 . خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد نکتة ديگري که در بارة کنز قابل توجه است اينکه در آيه از زر و سيم سخن رفته، در حالي که اين دو سمبل ثروت و سرماية و مال قابل اندوختن است، و از باب نمونه است و چنان که گفته اند: «الکنز أصله في اللغة الضمّ و الجمع، و لا يختصّ ذلک بالذهب و الفضّة. ألا تري قوله : ألا اُخبرکم بخيرِ ما يکنِز المرءُ؟ المرأةُ الصالحةُ. أي: يضمّه لنفسه و يجمعه؛ <ref> الجامع لأحکام القرآن، ج8، ص28. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد کنز در لغت به معناي ضميمه کردن و جمع کردن است و به زر و سيم اختصاص ندارد. مگر نديده اي گفته رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) را که فرمود: آيا خبردارتان نکنم به بهترين چيزي که مرد مي اندوزد؟ زن شايسته است. منظور اين است که: بهترين چيزي شخص که براي خود جمع و ضميمه مي کند. حبس مال اما واژه دوم اقتصادي قرآن که آن هم به ذخيره و نگهداري مال مربوط است حبس مال است. از حبس مال در قرآن به «صدقه»، «انفاق» و «دهش» مال ياد شده است. صدقه، اسم مصدر «صدق» است و در اصطلاح رايج به کمک مالي اي گفته مي شود که با قصد قربت و به صورت داوطلبانه به نيازمندان مي-شود، [1] . در قرآن اما، کمک مالي و يا فعاليت مالي خاصي است. صدقه به معناي يادشده در قرآن، به همين صورت «صَدَقة»، و غالباً يا به صورت جمع (صَدَقات) [2] . و يا به صورت اسم فاعل (مُصَّدِّقينَ و مُصَّدِّقات [3] .و مُتَصَدِّقينَ و مُتَصَدِّقات) [4] . ياد شده است. نيز از حبس مال، با مادة «إتيان» همچون «آتي» و «يُؤتي» به معناي دادن آمده است. گاهي از آن در فقه به زکات تعبير مي شود. يعني پاره اي از واجبات مالي که در قرآن ياد شده و به صورت تکليف مطرح گرديده، در نهايت زکات هايي است که به اموالي خاص تعلق مي گيرد، اما همواره چنين نيست و گاهي پاره اي از آيات که در آنها از صدقه ياد شده، اشاره به فعاليت اقتصادي خاصي به جز پرداخت زکات است. مفسران بر اساس پاره اي قراين روايي و يا سياقي، برخي از کاربردهاي صدقه و يا دادن مال و نيز انفاق را در قرآن تحبيس المال (نگه داري و حفظ مال) دانسته اند. تحبيس مال هم نوعي نگه داشت مال است. نگه داشتي که کسي حق ندارد مال خاصي را دست به دست کند و يا روا نيست که چنان مالي به کسان صاحب مال منتقل شود، به گونه اي که آنان بتوانند در آن به دلخواه و همچون ديگر اموال خود در آن دخل و تصرف نمايند، اما اين نگه داشت با آنچه پيشتر گذشت و از آن به کنز ياد شد، تفاوتي اساسي دارد. اين نگه داشت و حبس مال، نه گنج کردن و نگه داري و بي مصرف کردن مال، که نگه داشت آن به منظور مصارف خاص و هميشگي است. اين نگه داشت، در حقيقت سرمايه را به صورت هميشه در جريان نگه داشتن و از دست اندازي اين و آن نگه داشتن است. اين نگه داشت بر خلاف آن قبلي نه تنها نکوهيده نيست که بسيار با فضيلت و ستوده است؛ و بر خلاف آن قبلي که عذاب اخروي سهمگيني دارد، داراي فضيلت و پاداش اخروي چشمگيري است. اما ريشة اين نگه داشت به فرمان پيامبر باز مي گردد که در آن، پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از فتح خيبر و تقسيم سهام غنيمت به عمر فرمود: «اِحبِس الأصلَ و سَبِّلِ الثَّمَرَةَ» [5] . اين ماجرا و در همين باره با واژه‏اي ديگر نيز تعبير شده است. ماجرا را عبدالله بن عمر چنين نقل کرده که پدرش را سهمي از خيبر نصيب شد. به حضور پيامبر (صلي عليه و آله و سلم) رسيد و عرض کرد: مالي عايدم شده که دوست‏داشتني‏تر از آن سراغ ندارم. پيامبر فرمود: اگر دوست داري آن را صدقه بدهي، اين گونه صدقه بده که فروخته و بخشيده نشود و براي فقيران و خويشان و بدهکاران و مهمانان و در راه‏ماندگان و...باشد [6] . در اين روايت، از آن مال، به صدقه تعبير شده است. بن ماية اصلي حبس و نگه داشت مال به اين فرمان پيامبر باز مي گردد. راغب اصفهاني (م 502 ق) لغت‏شناس نامور، کلمة حبس را که جمع آن احباس است آبگاه دانسته، و مصدر ثلاثي مزيد آن يعني تحبيس را چنين معنا کرده است: «چيزي را وقف ابدي قرار دادن. گفته مي‏شود: هذا حبيس في سبيل الله؛ اين، وقف در راه خدا است [7] . همو در تعريف وقف و زير مادة «وق ف» کتاب يادشده، آن را نگه داشتن و متوقف کردن معنا کرده و گفته که از آن استعاره گرفته شده و دربارة مالي که در راه خدا حبس ‏شود به کار برده شده است: وقفتُ الدّار، إذا سَبَّلتَها؛ خانه را در راه خدا وقف کردم؛ هر گاه آن را در راه خدا قرار داده باشي. و بدين صورت، وقف را در راه خدا قرار دادن مال معنا کرده است. از آنجايي که وقف حبس معنا شده، اصطلاح فقهي آن را بر اساس فرموده‏اي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نگه داشتن اصل سرمايه و هزينه کردن درآمد در راه خدا دانسته‏اند [8] . چنان‏که ملاحظه مي شود از اين نگه داشت مال، به حبس مال تعبير شده است؛ يعني نوعي ذخيره کرده و نگه داشتن. البته اين تعابير، به دوران صدر اسلام باز نمي گردد. و واژه اي است ـ چنان که در روايتي آمده ـ جديد. بر پاية روايتي. زراره از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: کسي که صدقه داده، مي‏تواند آن را برگرداند؟ امام‏ (عليه السلام) فرموده است: «إنّ الصدقة أمر مُحدَث، إنّما کان النُّحْلَ و الهبةَ، و لِمَن وهب أو نحل أن يرجع في هبته؛ حُيِّز أو لم يُحَيَّزْ. و لا ينبغي لِمن أعطي اللهَ شيئاً أن يرجِع فيه؛ صدقه امر تازه‏اي است و پيش‏تر بخشش و دهش بوده و کسي که چيزي را مي‏بخشد و يا مي‏دهد مي‏تواند برگرداند؛ تصرف شده باشد و يا نشده باشد، اما کسي که چيزي را در راه خدا داده، شايسته نيست که برگرداند [9] . برخي تصريح کرده‏اند که پيش‏ترهاي دور، از وقف به صدقه و گاهي هم با تعبير زکات ياد شده است. «الوقف و الصدقة شي‏ء واحد، و لا يصحّ منهما إلا ما يتقرّب به إلي الها» [10] . بحراني (م 1186 ق) در توضيح اين عبارت ـ که از شيخ مفيد (336ـ413 ق) است ـ گفته که منظور شيخ مفيد اين است که وقف از صدقات خارج نيست، بلکه اين دو در قصد تقرب به خدا يکي‏اند... و هيچ‏يک بدون نيت صحيح نيست [11] . و فراتر اينکه اصل وقف صدقه شمرده شده است: «الوقف في الأصل الصدقة [12] . »؛ و نيز «الوقوف في الأصل الصدقات؛ فلأجل ذلک لم نذکرها» [13] . بحراني در شرح اين گفته، نوشته که اين عبارت نشان مي‏دهد که در صدر اسلام به وقف صدقه گفته مي‏شد؛ و براي شاهد ادعاي خود رواياتي را آورده که در آنها گفته شده: «الصدقة محدثة». يعني کاربرد صدقه به چيزي که به قصد قربت داده مي‏شود، واژة جديدي است و آنچه در زمان پيامبر به کار برده مي‏شد، نِحله و هبه بوده است؛ خواه قصد قربت در آن باشد و يا نباشد [14] . در سده هاي نخست اسلامي تعبير از وقف به صدقه چنان پر دامنه و گسترده بوده که فقيهاني به آن اذعان کرده و گفته‏اند که تعبير لفظ وقف کم بوده و از وقف بيشتر به صدقه تعبير مي‏شده است: و الغالب في الأخبار التعبير عن الوقف بالصدقة، بل بلفظ الوقف قليل؛ و قد تطلق علي الصدقة المصطلحة التي هي التمليک للغير تبرّعاً بقصد القربة، و قد تطلق علي الزکاة بقسمَيها؛ کما في قوله: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ [15] . ؛ غالباً در اخبار از وقف به صدقه تعبير شده و بلکه با تعبير وقف، کمتر ياد شده است؛ و گاه صدقه به‏کار برده شده و مراد از آن، صدقة اصطلاحي است که به قصد قربت و به صورت داوطلبانه به ديگران داده مي‏شود. و گاهي منظور از صدقه، هر نوع زکاتي است؛ چنان که در اين فرمودة خدا آمده: صدقات از آنِ فقيران و... است [16] . صاحب حدائق هم پس از نقل اين گفتة فيض کاشاني (1007ـ1091 ق) که اطلاق صدقه بر وقف بسيار بوده و صدقه دادن مردم به همديگر و خويشان، علاوه بر پرداخت زکات، کار تازه‏اي بوده، گفته است: ظاهراً اطلاق صدقه به اين معناي مشهورِ مشروط به شرايط معين، امر تازه‏اي است که در زمان پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نبوده است. آنچه در زمان پيامبر بوده، بخشش و هبه و صدقه بوده که به معناي وقف به کار مي‏رفته است؛ همان گونه که در اوقاف علي و فاطمه و امام کاظم (عليه السلام) به‏کار رفته است [17] . ديگران هم همين تعبير را در اين‏باره به کار برده‏اند. راوندي (م 573 ق) اين دو را يکي دانسته و قائل به اين‏هماني است: «الوقف و الصدقة شي‏ء واحد، و لا يصحّان إلا بالقربة إلي الله تعالي» [18] . صاحب رياض هم کاربرد واژة صدقه را در بارة وقف، فراوان دانسته وگفته است: «و المستفاد من تتبّع الأخبار الکثيرة إطلاق الصدقة علي الوقوف کثيراً، حتي أنّه في کثير من وقوف الأئمة و فاطمةَ لم يُذکر فيها الوقف، بل اکتفي بلفظ الصدقة مقرونة بما يدلّ علي إرادة الوقف»؛ آنچه از کاوش در اخبار فراوان به‏دست مي‏آيد، اطلاق صدقه بر وقف است؛ تا جايي که در بسياري از موقوفات ائمه (عليه السلام) و فاطمه (سلام الله عليها) تعبير وقف نشده، بلکه به لفظ صدقه بسنده شده و با قرينه دلالت مي‏کند که مراد وقف است [19] . به رغم اين تأکيدها و واقعيت تاريخي دربارة کاربرد واژة صدقه براي وقف، در روايات، کلمة «جعل» و «وقف» نيز به‏کار برده شده است و گويي زماني گذشته تا واژة حبس و صدقه تغيير کاربرد داده و واژة وقف جاي آنها را گرفته است [20] . در روايتي آمده که عمر بن اُذَينَه گفته که من شاهد قضاوت ابن ابي ليلي دربارة مردي بودم که مقداري غله براي برخي از خويشانش قرار داده بود، و موقوف عليه خواستار موقوفه شده بود [21] . در اين عبارت از واژة «جعل» استفاده شده است: «رجلٌ جعل لبعض قرابته غَلّةَ داره». و در روايت ديگري تعبير «وقف» به کار رفته است: «رجلٌ وقف غَلَّةً له علي قرابةٍ مِن أبيه و أمِّه» [22] . وقف در قرآن اما، آية صريحي ندارد و غالباً براي آن، از آيات ديگري که در روايات اسلامي به وقف تفسير شده، استفاده کرده اند. در اينجا سه آية مورد استشهاد با رعايت اختصار و با نگاهي تطبيقي مورد بحث قرار مي گيرد؛ و علاوه بر تأکيد بر دلالت آنها بر وقف و حبس مال، از عاقبت و نتيجة اين عمل هم سخن رفته است [23] . آية نخست، آيه‏اي است که درآن به موضوع قبله پرداخته شده و به‏تبع آن از بِرّ و نيکي سخن به ميان آمده است: «لَيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ... وَ آتَي الْمَالَ عَلَي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکِينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السّائِلينَ وَ في الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصّابرينَ في الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»‏؛ بِرّ، روي‏گرداندن شما به مغرب و مشرق نيست، بلکه[صاحبان] برّ، آنان هستند که ايمان آوردند به خدا... و مال را به‏رغم اينکه دوستش داشتند، به خويشان و يتيمان و مساکين و درخواست‏کنندگان و در راه‏ماندگان و بردگان دادند، و نماز به‏پا کردند و زکات پرداختند و به عهدي که بستند وفا کردند؛ و شکيبايان در دشواري ها و آسيب ها و در زمان سختي ها. تنها اينانند که تقواپيشه‏اند [24] . آيه با پيدايش کشمکش ميان مسلمانان پس از تغيير قبله، براي اصلاح اين ذهنيت نازل شد که تصور مي‏شد که همة نيکي‏ها و خيرها پس از تغيير قبله، در روي آوردن به قبلة جديد است؛ و نيز گفته شده که آيه در تعريض به يهود و مسيحيان نازل شده که به سمت شرق و غرب عبادت مي‏گزاردند و تمام برّ را در اين مي‏دانستند، و خداوند با نزول اين آيه، چنين تصور نادرستي را نفي کرد [25] . برّ، به احسان گسترده و رضايتمندي زياد، و خير کاملِ فراگير گفته مي‏شود؛ و از همين رو، کارهايي که از درجة عالي و خوب برخوردار است، با واژه «بر» توصيف مي شوند. مثلاً گفته مي‏شود: «بِرّ الوالدين و بِرّ الحج» [26] . از برّ به کمال خير و فراگيري آن در نوع خود نيز ياد کرده‏اند. نيز آن را امر دروني بزرگي دانسته‏اند که چيزي نمي تواند حقيقت آن را از ميان ببرد، مگر چيزي که اساس راستي و درستي درون آدمي را از هم فرو ريزد [27] . همين طور آن را به سودي که کسي با نيت عايد کسي کند گفته مي شود. واژة مترادف با آن يعني «خير» را هم سود مطلق دانسته‏اند و در تفاوت «بِرّ» با «خير» گفته شده که ضد برّ، عقوق است، در حالي که ضد خير، شرّ است [28] . بِرّ را توسّع در خير هم دانسته‏اند. علامة طباطبايي (م 1360) با ذکر اين معنا، با استناد به گفتة راغب که بَرّ ضد بحر است و از آن توسع به ذهن مي‏آيد، بِرّ را از همان ريشه دانسته و گفته که بِرّ، وسعت در خير است [29] . در اين آيه، براي تعريف بِرّ به جاي اينکه از مصدر استفاده شود از اسم موصول «مَن» که براي اشاره به شخص و ذات به کار مي رود استفاده شده است تا با بيان مبالغه‏آميز، مقام اهل بِرّ و درهم‏تنيدگي آنان با «برّ» بازگو شود. الف و لام «بِرّ» نيز براي جنس و يا حقيقت و يا براي تعريف مي‏باشد و مراد از آن اين است که اهل طاعت، وقتي مي توانند به مقام برّ و نيکي برسند که انفاق کنند [30] . بر پاية گسترده بودن معناي «بِرّ»، اين کلمه همة خيرها اعم از اعمال و عقيده، [31] . انفاق در راه خير، نفقة واجب و مستحب و خلاصه همه گونه نيکي را شامل مي‏شود [32] . بر اساس اين تعريف‏ها که با توجه به ريشة «بِرّ» و يا ضد آن و يا کاربرد آن به‏دست مي‏آيد، «بِرّ» شامل هر نيکي‏يي است که نيک بودن آن در شريعت محرز شده و يا در سنت‏هاي اجتماعي و عرف خوب بودن آن قطعي است. در اين آيه، دامنة برّ معرفي شده و بر اساس آن، ايمان به خدا و قيامت، عطاي مال در راه خدا، گزاردن نماز، پرداخت زکات، وفاي به عهد و شکيبايي بِرّ معرفي شده است. انفاقي که برّ معرفي شده، به «علي حُبِّه» مقيد شده و منظور مالي است که انسان آن را دوست دارد، و يا دادن آن را دوست دارد و يا به خاطر عشقي که به خدا دارد مالي را در راه او انفاق مي‏کند. اگر منظور از آن دوست داشتن مال باشد، تنها شامل مال نفيس از جهت زيبايي و قيمت و يا خاطره‏انگيز بودن نمي‏شود، بلکه شامل هر مالي هر چند ناچيز و به ظاهر بي‏ارزش هم مي‏شود؛ مالي که در شرايط سخت نياز انسان را برمي‏آورد و گرسنگي و تشنگي و برهنگي را از او بر طرف مي‏کند. اين مال هر چند ارزش اقتصادي ندارد، اما در موقعيت خاصي به انسان ياري مي‏رساند و نياز او را بر طرف مي‏کند و خود از ارزش والايي برخوردار است و دوست‏داشتني. به تعبير روايتي از پيامبر: «أن تَصَدَّقَ و أنت صحيح شحيحٌ»؛ تو صدقه بدهي در حالي که سالم هستي و بدان دل بسته‏اي [33] . بر اساس اين آيه، انفاق يکي از ارکان رسيدن به برّ است و کسي که مي‏خواهد به اين مقام نايل آيد بايد مال خود را در راه خدا بدهد. دهش مال، مطلق است و دهش هر گونه مال اعم از انفاقات واجب و نذورات و کفارات و هر چه انسان به صورت داوطلبانه و براي تقرب به خدا بدهد، مشمول اين آيه است. اين دهش مي‏تواند بذل و بخشش مستحبي و واجب باشد [34] . اما اينکه مراد از «وَ آتَي الْمالَ عَلَي حُبِّهِ» در صدر آيه، با وجود «آتَي الزَّکاةَ» در ذيل آن چيست، در ميان مفسران بحث و گفتگو وجود دارد. برخي اين عبارت را نه تکرار که اجمال و تفصيل دانسته و گفته‏اند که «آتَي الْمالَ» بيان اجمالي و اصل حکم زکات و «آتَي الزَّکاةَ» بيان مصرف آن است [35] .، ولي عطفِ عبارت دومي بر عبارت‏هاي پيشين و از جمله «آتَي الْمالَ» اين احتمال را ضعيف مي‏کند. احتمال هم دارد که منظور از عبارت نخست انفاق مستحبي باشد و منظور از عبارت دوم زکات مشهور. به چند دليل و نيز قرينة ذکر پرداخت زکات در آيه، مراد از پرداخت مال در عبارت «وَ آتَي الْمالَ عَلَي حُبِّهِ» زکات نيست؛ چه اينکه چنين احتمالي ماية تکرار در آيه مي‏شود و تکرار در يک عبارت کوتاه، آن هم از سوي حکيم، قبيح است. به‏علاوه در روايتي فاطمه بنت قيس از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کرده که وقتي از آن جناب پرسيده شد که آيا به جز زکاتِ واجب تکليف مالي ديگري هم وجود دارد، ايشان همين آيه را تلاوت فرمود [36] . که به روشني نشان مي‏دهد به جز زکات واجب، تکليف مالي ديگري هم وجود دارد؛ از همين رو مفسراني به قرينة يادشده، عبارت «وَ آتَي الْمالَ عَلَي حُبِّهِ» را تکليف ماليِ ديگري غير از زکات دانسته‏اند [37] . قرطبي هم همين نظر را ترجيح داده و روايت فاطمه بنت قيس را براي آن شاهد آورده و نيز حرف مالک را قرينه‏اي ديگر که گفته: بر مسلمانان واجب است که اسيران خود را با انفاق آزاد کنند؛ هر چند همة اموال خود را براي آن بپردازند [38] . شيخ طوسي هم تصريح کرده که بدون هيچ اختلاف نظري، آيه دلالت بر وجوب زکات مي‏کند و ادامه داده که بنا به قول شعبي و جُبّائي، بر وجوب اعطاي مالي ديگر غير از زکات هم دلالت دارد؛ مانند انفاق بر واجب النفقه و نذورات و کفارات و هر چه که انسان براي تقرب به خدا بر خود فرض مي‏کند، که همة اينها بِرّ است [39] . راوندي هم همين ديدگاه شيخ طوسي را بر اساس نظر شعبي و جُبّائي ترجيح داده است [40] . و شوکاني (1173ـ 1250 ق) تصريح کرده که عبارت مربوط به زکات در آيه قرينه است که مقصود از اين عبارت، صدقه واجب است [41] . اين قرينه‏ها و نيز دليل لفظي باعث گرديده که مفسران و فقيهاني چون مقدس اردبيلي [42] . و فاضل مقداد [43] . و کاظمي [44] . اين آيه را از آيات مورد استناد در موضوع وقف قرار داده، اطلاق آن را شامل وقف نيز بدانند. اما به رغم اين گفته‏ها و استنباط ها، کساني با استناد به روايتي از پيامبر که فرمود: «نَسختِ الزّکاةُ کلَّ صدقةٍ في القرآن»، [45] . استفادة صدقه واجب را از آيه نادرست دانسته و هر گونه انفاق و صدقه‏اي را به جز زکاتِ واجبِ تعيين‏شده روا نشمرده‏اند. اگر چنين برداشتي از فرمودة پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) درست باشد، تمسک به آيه براي وقف و ديگر صدقات واجب هم با ترديد رو به رو مي‏شود و درست نيست، اما با توجه دلايل و قراين، اين کلام اگر از جهت سندي هم درست باشد، با ادلة ديگر که در آنها به صراحت از صدقه و انفاق سخن به ميان آمده ناسازگار و متعارض است. در نتيجه يا بايد مرجِّحي براي يکي از اين دو يافت و يا وجه سازگاري و جمع ميان آن دو را به‏دست آورد. دستور به پرداخت کمک هزينه به نيازمندان و بلکه وجوب تأمين آنها، و نيز اداي نذر واجب و عمل به وصيت و پرداخت پاره‏اي کفارات، احکام مسلّمي‏اند که با نسخ هر چه جز زکات سازگاري ندارند. به‏علاوه از پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل است که وقتي از آن جناب پرسيده شد که به جز زکات تکليف مالي ديگري هم وجود دارد، ايشان همين آية مورد بحث را تلاوت کرده و آن را دليل وجود صدقات ديگر به جز زکات دانسته است [46] . پس نمي‏توان به حديث يادشده براي رد هر گونه تکليف مالي به جز زکات استناد کرد؛ هم‏چنان که در سخنان بسياري، براي اثبات واجب مالي به جز زکات به آية ياد شده و شواهد و دلايل و قراين ديگر استناد کرده‏اند. براي نمونه، آلوسي (1217ـ1270 ق) [47] . و فخر رازي (م 606 ق) واجب مالي ديگري را غير از زکات تکليف دانسته اند [48] . راوندي هم با ذکر چند فقره کمک مالي و از جمله وقف، به دليل بِرّ بودن آنها، آنها را مشمول حکم آيه دانسته است [49] . بنا بر اين، از عموم آيه استفاده مي‏شود که بخششِ مال به جز پرداخت زکات واجب، لازم است و از فرمودة پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) که غير از زکات تکليف مالي ديگري هم بر عهدة مردم هست، استفاده مي‏شود که وقف از مصادق دهش مال در راه خدا به‏شمار مي‏رود. در هر صورت بر اساس تفسير و نيز روايات رسيده از پيامبر، از جمله مفاد اين آيه دهش مال و از جمله، وقف و حبس آن در راه خداست. خداوند براي چنين کساني تعبير انسان هاي راست و صادق را بهکار برده و با وصف «مُتَّقونَ»، از آنها ياد کرده است. در آيه‏اي ديگر، خداوند صادقان را کساني دانسته که مؤمن به خدا و پيامبرند و با مالشان در راه خدا جهاد و تلاش مي کنند [50] . ؛ و در ديگري، راستان، کساني معرفي شده اند که از خانه و مالشان دست کشيده و در راه خدا هجرت اختيار کرده اند [51] . همين سه آيه نشان مي دهد که گويي از مال گذشتن، براي انسان جايگاهي برتر و والا به ارمغان مي آورد و او از راستان و انسان هاي صادق قرار مي دهد. آية ديگري که در آن به ذخيره سازي مال اشاره شده، آيه اي است که در آن از انفاق در راه خدا سخن گفته شده است: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتّي تُنفِقُواْ مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنفِقوا مِن شَي‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ»؛ شما هرگز به نيکي نمي‏رسيد مگر اينکه از آنچه دوست داريد انفاق کنيد؛ و هر چه که انفاق مي‏کنيد، خداوند به آن داناست [52] . در اين آيه هم از بِرّ و انفاق از مال دوست‏داشتني سخن به ميان آمده و با آية پيشين اين دو وجه مشترک را دارد. در تفسير اين آيه هم گفته شده که آيه هم شامل صدقة واجب (زکات) و قطعي مي‏شود و هم به قرينة «ما»ي موصول که از ادات عموم است، همة نيکي‏ها را در بر مي‏گيرد. ابن العربي پس از ياد کرد اينکه آيه شامل انفاق واجب و نيز هر پرداخت خير ديگري مي‏شود، گفته است که همين نظر درست است و دليل آن را نيز عموميت دلالت آيه ذکر کرده است [53] . در برابر اين ديدگاه، نظر ديگري وجود دارد که اين گونه آيات را مجمل مي‏داند و مي‏گويد: آنچه از آنها استفاده مي‏شود، لزوم انفاق از مال حلال و خوب است، و نه از مال بد و حرام؛ همين. و شايسته است که دربارة اصل انفاق و صدقه از مال خوب، به اين گونه آيات تمسک شود و تفصيل آن، و وجوب و استحبابش به دلايل ديگر واگذار گردد [54] . اين گفتة اين نويسنده، هم با عموم آيه و هم با آنچه دربارة نزول اين آيه از پيامبر نقل است، سازگار نيست. عموم آيه و آنچه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده، دلالت مي‏کند که آيه هر گونه انفاقي مشمول آن است؛ واجب و مستحب. و البته به قرينة «مِمّا تُحِبّونَ»، قيد خوب و مرغوب بودن مال در انفاق بايد لحاظ شود. قطب راوندي با عنوان «باب الوقوف و الصدقات» در کتابش به بحث از وقف پرداخته و آياتي را که براي اصل مشروعيت وقف و يا برخي از احکام آن مي‏توان به آنها استناد کرد، ذکر کرده و به بحث گذاشته است. از جمله وي دربارة اين آيه گفته که وقتي اين آيه نازل شد، ياران پيامبر علاوه بر پرداخت زکات واجب اموال خود، به انفاق اموال ارزشمند و بهادار خود روي آوردند. از جمله روايت شده که ابو طلحه پس از شنيدن اين آيه، به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کرد: من حياطي دارم که آن را صدقه قرار دادم. پيامبر به او فرمود: آن را براي فقيران خاندانت صدقه قرار ده؛ و او آن را به حسّان بن ثابت و ابي بن کعب اختصاص داد. راوندي پس از ذکر اين ماجرا گفته: ظاهر آيات زيادي در قرآن به وقف و صدقه تشويق مي‏کند و اين آيه را را شاهد آورده که خداوند فرموده است: «وَ افْعَلُواْ الْخَيْرَ» [55] . ؛ و گفته که: اين دستوري است به طاعت و انجام اعمالي که انسان را به خداوند نزديک مي‏کند. وي آنگاه به اشکالي که ممکن است به نحوة استدلال به آية «وَ افْعَلُواْ الْخَيْرَ» براي وقف وارد شود پرداخته و گفته که ممکن است ايراد بگيرند که استدلال به اين آيه براي امثال وقف درست نيست؛ زيرا خير پاياني ندارد و در آيه براي انجام کاري که پايان مشخصي ندارد و تمام شدني نيست دستور داده شده و محال است که خداوند چيزي را واجب کند که پايان مشخصي ندارد و در نتيجه محقق شدني نيست؛ و زماني که واجب کردن همة آن ممکن نبود، واجب کردن بخشي از آن هم به طريق اولي درست نيست. بنا بر اين، استدلال به اين آيه براي وقف باطل است. و جواب داده: استدلال به اينکه «واجب کردن کاري که پايان مشخصي ندارد، درست نيست» دليل درستي نيست؛ زيرا اگر فرض کرديم که شخصي چيزي را وقف فقيري کرد، او کنندة کار خير به حساب مي‏آيد و انجام کار خير به صورت يک بار، هم شدني است و هم درست، و محال نيست که کار خير، براي يک بار انجام شود؛ پس مشمول آيه مي‏شود. راوندي آنگاه چگونگي استدلال به اين آيه را براي مشروعيت وقف تشريح کرده و گفته است: استدلال ما به آيه براي وقف و امثال آن چنين است که: آنچه را که مي‏شود وجوب و استحباب شامل آن شود معين مي‏کنيم و آنگاه آن را تحت عموم آيه مي‏آوريم که فرموده: خير انجام دهيد [56] . ابن العربي ماجراي ابو طلحه را نقل کرده است که وقتي اين آيه نازل شد، ابو طلحه به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کرد: اي رسول خدا، من اين فرمودة خدا را شنيدم که: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتّي تُنفِقوا» و محبوب‏ترين مال‏هايم که در يرحا [57] . است، براي رضايت خدا صدقه مي‏دهم و آرزو دارم که در پيشگاه خدا نيکي و ذخيره باشد [58] . هر جا که خدا به تو رهنمود داده قرارش بده. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: آفرين به تو! آفرين به تو! اين مال، سودمند است. آنچه گفتي شنيدم و نظر من اين است که آن را براي خويشان خودت قرار دهي. ابو طلحه آن را ميان خويشان و عموزادگانش تقسيم کرد. نسائي (م 303 ق) در خبري ماجرا را با اندکي تفاوت از دو خبر پيش چنين آورده که وقتي اين آيه نازل شد، ابوطلحه به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کرد که خداوند از مال هاي ما چيزي مي‏خواهد؟ پس اي رسول خدا! گواه باش که من آنها را در راه خدا قرار دادم. پيامبر به وي فرمود: «اِجعَلها في قَرابتک؛ اِجعَلها في حسّان بن ثابت و أبيِّ بن کعب»؛ آن را براي خويشانت قرار بده؛ آن را براي حسان بن ثابت و اببي بن کعب قرار بده [59] . اما روايت دارقطني (306ـ385 ق) ماجرا را تنها دربارة اين آيه نمي‏داند و از آية قرض هم ياد مي‏کند که وقتي آية بِرّ و يا قرض نازل شد، ماجراي ابو طلحه پيش آمد [60] . ديگر فقيهان و محدثان اهل سنت هم در «کتاب الوقف» اثرشان اين آيه را ذکر کرده و ماجراي ابو طلحه را در ذيل آن آورده و به همان بسنده کرده‏اند و گويي پايه و اساس وقف، همين آيه و آن سخن پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم)و صدقة ابو طلحه است. شرابيني (م 977 ق) در کتابش گفته است: «و الأصل فيه قوله تعالي: لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقوا»؛ و در ادامه ماجراي ابو طلحه را ذکر کرده و نيز از اين آيه ياد کرده است: «وَ ما يَفْعَلوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُکْفَرُوهُ» [61] . ؛ و خبر مسلم را از پيامبر نقل کرده که: «إذا مات ابنُ آدمَ انقطع عمله إلّا من ثلاث...» و در توضيح آن افزوده: «و الصدقة الجارية محمولة عند العلماء علي الوقف؛ و أما غيره من الصدقات، فليست بجارية. فحمْل الصدقة في الحديث علي الوقف أولي»؛ صدقة جاري، به نظر علما وقف است، اما صدقات ديگر جاري نيستند، پس بهتر است که صدقه در اين روايت حمل بر وقف شود [62] . و بدين ترتيب، چگونگي تشريع وقف از يک آيه و تفسير و فرمان پيامبر شکل گرفته است. شبيه همين تعبيرها را دربارة منبع تشريع وقف، دمياطي (م 1310 ق) هم گفته است [63] . در تعبير ديگري از پيامبر رسيده که ايشان پس از نزول آيه فرمود: «تَصَدَّقْ بأصله»، و همين تعبير پيامبر را اصل و بنياد وقف دانسته‏اند [64] . ديگري به صراحت گفته که وقف ذُرّي از همين آيه گرفته شده و متداول گشته و نام واقفان را به نيکي جاودان گردانده و گروه‏هايي از مردم، با خير چنين واقفاني زندگي خوبي دارند و هر گاه از آن اموال استفاده مي‏کنند براي واقفان آنها دعا مي‏نمايند. اين، همان صدقة جاري است که پاداشش تمام‏شدني نيست؛ و ابو طلحه نخستين کسي است که به اشارة پيامبر سنت وقف را بنا نهاد و بنا به فرمودة پيامبر: «مَن سَنّ سنّةً حسنةً، فله أجرُها و أجرُ مَن عمل بها»؛ هر کس سنت نيکويي بنا نهد، پاداش آن و پاداش هر کس که به آن عمل مي‏کند، نصيب وي مي‏شود، تا روز رستاخيز از پاداش آن برخوردار است [65] . مالک در روايتي آورده که ابو طلحه بيشترين ثروت را در ميان انصار در مدينه داشت و مالي را که بيش از همه دوست داشت، زمين يرحا در برابر مسجد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بود که پيامبر داخل آن مي‏شد و از آب گواراي آن مي‏نوشيد. آنگاه آيه نازل شد. به خدمت پيامبر عرض کرد که من آن را صدقه قرار دادم و... [66] . نيز از محمد بن منکدر نقل است که وقتي اين آيه نازل شد، زيد اسبي را که داشت و به آن سبل گفته مي‏شد، خدمت پيامبر آورد و عرض کرد: «هذا يا رسولَ الله في سبيل الله». پيامبر به وي فرمود: خودت آن را بگير [67] . و بدين سان، خداوند از انفاقي سخن گفته که خود و آثارش ماندگار است و در برابرش خداوند پاداشي عظيم را براي آن در نظر گرفته است. در بخش پاياني آيه از دانايي خدا به انفاق انفاق کننده سخن رفته، که بشارتي است به وقف کننده تا بداند عملش بيهوده و هدر نيست. در اين آيه به جاي اعلام نتيجه و پاداش براي انفاق و وقف، از اطلاع خدا سخن گفته تا به اين وسيله تضميني باشد براي هر آنچه خدا براي واقف در نظر گرفته است. آية ديگري که مفسران و فقيهان در موضوع حبس مال و وقف آن دانسته اند اين آيه است: «وَ ما تُقَدِّموا لِأَنفُسِکُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدوهُ عِنْدَ اللهِ هُوَ خَيْرًا وَ أَعْظَمَ أَجْرًا وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفورٌ رَحيمٌ» ؛ هر چه خير براي خودتان پيش فرستيد، آن را در پيشگاه خداوند خواهيد يافت. آن براي شما بهتر است و پاداشي بزرگ‏تر دارد. از خدا درخواست آمرزش کنيد که خداوند آمرزندة مهرورز است [68] . مشابه همين آيه با تفاوت در تعبير و اضافاتي در سورة بقره هم آمده است [69] . «ما» موصوله و متضمن معناي شرط است که با صله‏اش مبتداست. «تجدوه» خبر مبتدا و به منزلة جزاست. «هـ» مفعول اول و «عند» ظرف آن و «خيراً» مفعول دوم است. منظور از «وَ ما تُقَدِّموا» به قرينة «ما»ي موصول که از ادات عموم است، همة خيرات و عطايا و صدقات و هر گونه عمل خير و انديشه و عقيده‏اي است که مي‏تواند به انسان در عالم پس از دنيا ياري رساند. بر اساس اين آيه، بر انسان لازم است که خود پيش از آن که به ديار ابدي سفر کند ذخيره بيندوزد و هرگاه به پيشگاه الهي بار يافت آن را دريافت کند؛ از اين ذخيره‏اندوزي در روايتي از امام صادق ( عليه السلام) چنين تعبير شده است: «کُن وصيَّ نفسک و لا تقُلْ لغيرک يَبعثْ إليک ما يُصلِحُک»؛ خود وصي خودت باش و به ديگران مگو که برايت چيزي بفرستند تا امورت را با آن به‏سامان کني [70] . گفته شده که منظور از «وَ ما تُقَدِّموا» خيرِ هر چيزي است که در دنيا باقي گذاشته مي‏شود؛ زيرا تفاوت بسياري است ميان امکانات دنيوي و نعمت فراوان اخروي [71] . ؛ و از آن، «به آنچه پس انداختيد» هم تعبير شده است [72] . در آية سورة بقره احتمال داده شده که به دليل ذکر عفو و صفح در آية قبل آن، مراد از «ما تُقَدِّمُوا»، گذشت از بدکاران و احسان به آنها باشد [73] . در آية پيش از آية سورة بقره از علاقه‏مندي اهل کتاب به کفر مسلمانان سخن گفته و سفارش گرديده که از آنها گذشت شود تا فرمان خدا برسد. هر چند ممکن است اندوختن خيرات براي خود شامل گذشت از ديگران هم باشد، اما هرگز به آن اختصاص ندارد و عموم آيه به آن انصراف پيدا نمي‏کند. به هر حال، مفسران و فقيهان بر اساس روايتي، به استفاده از اين آيه در موضوع وقف رهنمون شده اند(صلي الله عليه و اله و سلم) فرمود: کدام‏يک از شما مالش را از مال وارثش بيشتر دوست دارد؟ عرض کردند: اي رسول خدا! هيچ‏يک از ما نيست که مال خود را از مال وارثش بيشتر دوست بدارد. فرمود: «اِعلَموا ما تقولون»؛ بفهميد چه مي‏گوييد! گفتند: اي رسول خدا! ما جز اين را نمي‏دانيم. فرمود: «إنّما مالُ أحدکم ما قُدِّم و مال وارثِه ما اُخِّر»؛ مال شما آن است که پيش فرستاده شده و مال وارث آن است که پس انداخته شده [74] . بر اساس تقديم مال که در کلام رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده، وقف مال از زمرة آنها دانسته شده و در نتيجه، آيه مستند حکم آن گرديده است؛ از همين روست که مفسران به‏صراحت از آن سخن گفته‏اند. جرجاني (م 976 ق) دربارة اين آيه و آيات مشابه آن گفته است: آيات مذکوره دلالت مي‏کند بر فضيلت عطاياي منجزه مطلقاً؛ مثل وقف و صدقه و سکني و غير آن؛ خواه در حال صحت و خواه در حال مرض. و مراد از مطلق، مطلق احسان و انفاق در راه خداست و وقف و صدقه و هبه بر ارحام و يا سايرين و سکني و بر و خيرات است [75] . وي در ادامه افزوده که «ما»ي موصول اشاره به دو فراز قبل مي‏کند که اقامة نماز و قرض و يا انفاق را مورد اشاره قرار داده است. يعني اين دو خيرند و براي خود شما مي‏باشند و بهتر از اينها را در پيشگاه خدا خواهيد يافت. ذکر دو نمونة نماز و زکات و يا قرض، بيان دو نمونه ممتاز از خيرات و توجه دادن به آنهاست. تعبير «قرض به خدا»، که منظور از آن، قرض به مردم است، بهترين تعبير ممکن در انفاق و قرض است. نسبت قرض به خدا به خاطر لطافت در کلام است و چون پاداش آن را خدا مي‏دهد، قرض به خدا نسبت داده شده است. به تعبير اصولي، ذکر عام پس از خاص است. يعني اين فراز علاوه بر اين که آن دو دستور عبادي و مالي را در بر مي‏گيرد، همه خيرها را هم شامل مي‏شود. و اختصاص يافتن اين فراز به دو فراز پيشين، خلاف ظاهر و خلاف اطلاق کلام است. حاصل اين که عموم «وَ ما تُقَدِّموا» بر اقدام به هر کار خيري از جمله وقف دلالت مي‏کند؛ و روايتي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در ذيل آيه، براي اين عمومِ آيه مصداق خاص تعيين مي‏کند و بدين ترتيب، آيه از مستندات قرآني وقف به‏شمار آمده است. بخش پاياني اين آيه قابل تأمل است؛ چرا که در آن به‏صراحت آمده که هر کس هر خيري از جمله مالش را براي خود پيشاپيش بفرستد (در راه خدا وقف کند)، قطعاً آن را در پيشگاه خدا خواهد يافت. يعني مال برايش در نامة اعمالش ثبت مي شود. تعبير به ماندگاري مال وقفي در پيشگاه خدا، خود نکتة مهمي را در بر دارد. يعني آن مال هيچ گاه از ميان رفتني نيست و حتماً به صاحبش باز مي گردد. به‏علاوه از آن با قيد «خَيراً» سخن گفته شده است. در آية ديگري هم پس از فرمان به اقامة نماز و پرداخت زکات گفته شده که اگر براي خود پيشاپيش خيري بفرستيد، آن را در پيشگاه خدا خواهيد يافت [76] . فرستادن يعني آن مال به‏واقع، خيري است که اندوخته شده است. از پاداش چنان مالي به «أعظم أجراً» ياد شده است. برترين پاداش ممکن و قابل تصور که براي اعمال خير مدّ نظر است، براي چنين عملي در نظر گرفته شده است. در ادامه خداوند فرمان به استغفار داده که مي تواند ناظر به اين نکته باشد که اگر کوتاهي کرديد، از خداوند بخواهيد از شما در گذرد و آن جبران کنيد. حاصل اينکه: با توجه به اين دو دسته آيه در قرآن کريم دربارة مال و ثروت و اندوختن آن به دست مي آيد که سرمايه و مال و ثروت براي تداوم حيات فردي و جمعي مردمان است، و هر کسي آن را از دست انسان ها خارج کند و مال را بدون استفاده بگذارد، و يا در بهترين حالت، آن را در راه خدا هزينه نکند و يا سهم درماندگان را از آن نپردازد، ستم کرده و در قيامت گرفتار عذابي سهمگين خواهد شد، اما اگر همان مال و ثروت را به گونة ديگري بيندوزد که همواره در چرخش باشد و بخشي از نيازهاي مادي نيازمندان و يا نيازهاي معنوي مردمان را تأمين کند، نه تنها نکوهيده نيست و وعدة عذابي به آن نشده که از بهترين جايگاه و پاداش و خشنودي خداوند برخوردار است. در حقيقت در ذخيره سازي مال به صورت دوم سرمايه ابدي مي شود و همواره ادامه مي يابد و هرگز از ميان نمي رود، در حالي که در غير اين صورت، با مصرف کردن مال و يا تقسيم آن ميان وارثان و يا حتي دفن آن به منظور نگه داري، مال به تدريج از ميان مي رود و در نتيجه اثر و نقشش نيز کمرنگ و کمرنگ تر مي شود و از دسترس خارج مي گردد؛ و اين با فلسفة وجودي آن سازگار نيست. محمد مرادي تابستان 1389 منابع و مآخذ آلوسي، سيد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن و السبع المثاني، تحقيق عبدالباري عطيه، دار الکتب العلمية، 1415 ق. ابن ابي حاتم، تفسير القرآن العظيم، تحقيق اسعد محمد طيب، مکتبة نزار مصطفي، 1419 ق. ابن اثير، مجد الدين مبارک، النهاية في غريب الحديث و الأثر، تحقيق ظاهر احمد الزاوي، محمود محمد الطناحي، مؤسسة اسماعيليان، 1364 ش. ابن ادريس، محمد بن منصور، السرائر، تحقيق لجنة التحقيق، مؤسسة النشر الاسلامي، 1410 ق. ابن البرّاج، المهذب البارع، مؤسسة النشر الإسلامي، 1406 ق. ابن حيان، محمد بن يوسف، البحر المحيط، تحقيق: عادل احمد عبد الموجود و ديگران، دارالکتب العلمية، 1422 ق.ابن عربي، محمد بن عبد الله، أحکام القرآن، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، دارالفکر، 1996 م. ابن شبه، عمر، تاريخ المدينة المنورة، تحقيق فهيم محمود شلتوت، قم، دارالفکر، 1410 ق. ابن عاشور، محمد طاهر، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي. ابن عطية اندلسي، المحرر الوجيز في تفسير القرآن العزيز، تحقيق عبدالسلام عبدالشافي محمد، دار الکتب العلمية، 1413 ق. ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغة، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، مکتبة الإعلام الإسلامي، 1404 ق. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، نشر أدب الحوزة، 1405 ق. بحراني، يوسف، الحدائق الناضرة في أحکام العترة الطاهرة، مؤسسة النشر الإسلامي، 1377 ق. بيضاوي، عبد الله بن عمر، أنوار التنزيل، تحقيق محمد بن عبدالرحمن المرعشلي، دار إحياء التراث العربي، 1418 ق. بيهقي، احمد بن حسين، السنن الکبري، دارالمعرفة، بي تا. جنابذي، سلطان محمد، بيان السعادة، بيروت، مؤسسة الأعلمي، 1408 ق. جوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح، تحقيق احمد عبد الغفور عطار، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407 ق. حسيني جرجاني، سيد امير ابوالفتح، تفسير شاهي يا آيات الاحکام، تحقيق ولي الله اشراقي، تهران، نويد، 1362 ش. حکيمي، محمد و محمد رضا و علي حکيمي، الحياة، انتشارات دليل ما. حميدي، عبد الله بن زبير، المسند، تحقيق حبيب الرحمن الاعظمي، بيروت، دار الکتب العلمية، 1409 ق. دار قُطني، علي بن عمر، السنن، تحقيق: محمد بن منصور سيد الشوري، بيروت، دارالکتب العلمية، 1417 ق. دمياطي بکري، ابوبکر، إعانة الطالبين، دارالفکر، 1418 ق. رازي، أحمد بن علي (معروف به جصّاص)، أحکام القرآن، تحقيق محمد صادق القمحاوي، دار إحياء التراث العربي، 1405 ق. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي، بيروت، دار القلم، 1996 م. راوندي، سعيد بن هبة الله، فقه القرآن في شرح آيات الأحکام، تحقيق سيد احمد حسيني اشکوري، کتابخانه آيت الله مرعشي، 1405 ق، چاپ دوم. زحيلي، وهبة بن مصطفي، المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، دار الفکر المعاصر، 1418 ق چاپ دوم. سايس، محمد علي، تفسير آيات الأحکام، بي جا، بي تا. سرخسي، محمد بن ابي سهل، المبسوط، تحقيق جمع من العلماء، بيروت، دار المعرفة، 1414 ق. شرابيني، محمد بن احمد، مغني المحتاج، دار إحياء التراث العربي، 1377ق. شوکاني، محمد بن علي، فتح القدير، عالم الکتب، بي تا. صنعاني، عبد الرزاق، المصنف، تحقيق و تخريج وتعليق حبيب الرحمن الأعظمي، منشورات المجلس العلمي. طباطبايي، سيد علي، رياض المسائل، تحقيق و نشر مؤسسة النشر الإسلامي، 1421 ق. طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت: مؤسسة الأعلمي، 1391 ق. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، تحقيق لجنة من العلماء و الخصّيصين، بيروت، مؤسسة الأعلمي، 1415 ق. طبري، محمد بن جرير، جامع البيان في تأويل آي القرآن، تحقيق الشيخ خليل الميس، دارالفکر، 1415 ق. طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين و مطلع النيرين، تحقيق سيد احمد حسيني، مکتب نشر الثقافة الإسلامية، 1408 ق. طوسي، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، تحقيق احمد قصير العاملي، مکتب الإعلام الإسلامي، 1409 ق. علم الهدي، شريف مرتضي، الانتصار، تحقيق: مؤسسة النشر الإسلامي، 1415ق. فاضل مقداد، جمال الدين بن عبد الله، کنز العرفان في فقه القرآن، تحقيق سيد محمد قاضي، مجمع جهاني تقريب بين مذاهب اسلامي، 1419 ق. فخر رازي، محمد بن عمر، التفسير الکبير، دار إحياء التراث العربي، 1420 ق، چاپ سوم. قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1354 ش. کاشاني، ابوبکر بن مسعود، بدائع الصنائع، المکتبة الحبيبة، 1409 ق. کاظمي، جواد بن سعيد، مسالک الأفهام إلي آيات الأحکام، المکتبة المرتضوية، 1365 ش. کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تحقيق علي اکبر الغفاري، دار الکتب الإسلامية، 1367 ش. مقدس اردبيلي، احمد بن محمد، زبدة البيان في أحکام القرآن، تحقيق محمد باقر بهبودي، مکتبة المرتضوية، بي تا. ملا حويش، سيد عبدالقادر، بيان المعاني علي حسب ترتيب النزول، مطبعة الترقي 1382 ق. نسائي، محمد بن عيسي، السنن، تحقيق عبدالرحمن محمد عثمان، دارالفکر ، 1403ق. نوري، حسين، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تحقيق مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، قم 1408 ق. يزدي، سيد محمد کاظم، العروة الوثقي مع تعليقات عدة من الفقهاء، 1417ق.