اهمیت آشتی

از ویکی خیر
نسخهٔ تاریخ ‏۹ مارس ۲۰۱۶، ساعت ۰۸:۳۴ توسط Wikikhair (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

به ایجاد ارتباط، سازش و پیوند میان افراد آشتیاطلاق می‌شود.

در قرآن

به این موضوع درآیات فراوانی پرداخته شده و برگرفته از واژگان قرآنی ذیل است:

اصلاح

الف. اصلاح ، مصدر ثلاثی مزید از ریشه صَلُحَ است. لغویانی چون راغب اصفهانی ، [۱] ابن فارس ، [۲] جوهری ، [۳] و فیومی ، [۴] صلاح را در برابر فساد و اصلاح را در برابرِ اِفساد دانسته اند [۵] . روشن ‌ترین آیه ای که با استفاده از واژه اصلاح به این مبحث پرداخته، نخستین آیه سوره انفال است: «فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصلِحُوا ذاتَ بَینِکُم [۶] پس از خدا پروا دارید و با یک دیگر سازش کنید». « اصلاح ذات البین » با استفاده از همین آیه، اصطلاح شده است. آیات دیگری که واژه اصلاح به معنای آشتی درآن‌ها به کار رفته، عبارت است از : سوره بقره آیات ۱۸۲ و ۲۲۴ [۷] [۸] ؛ سوره نساء آیات ۳۵ و ۱۱۴ و ۱۲۸ و ۱۲۹ [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] ؛ سوره انفال آیه ۱ [۱۳] ؛ سوره شوری آیه ۴۰ [۱۴] ؛ سوره حجرات آیات ۹ و ۱۰ . [۱۵] [۱۶]

تألیف

ب. « تألیف » به معنای جمع کردن، نزدیک کردن دو چیز یا دو شخص به یک دیگر است. [۱۷] این واژه در آیات ۱۰۳ سوره آل عمران و ۶۳ سوره انفال به این معنا آمده است.

سِلْم

پ. «سِلْم» به معنای صلح، سازش و ترک مخاصمه است. [۱۸]

صلح

ت. « صلح » اسم مصدر به معنای سازش و از میان بردن دشمنی بین مردم است و دو بار در آیه ۱۲۸ سوره نساء آمده است.

توفیق

ث. « توفیق » به معنای هم فکر کردن، سازش و آشتی دادن بین دو نفر است. [۱۹] این واژه در آیات ۳۵ و ۶۲ سوره نساء آمده است.

شَفع

ج. « شَفع » به معنای انضمام چیزی به چیز دیگر است [۲۰] [۲۱] و در آیه ۸۵ سوره نساء به معنای شفاعت برای کار خیر آمده است.

اهمّیّت آشتی

از مجموع آیات قرآن ، اهمّیّت صلح و سازش استفاده می‌شود که می‌توان آن را در مجموعه ذیل عنوان کرد:

تاکید خداوند

۱. خداوند ، زمینه ساز آشتی:

قرآن، صلح و سازش را از نعمت های بزرگ الهی برشمرده: «واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلیکُم إِذ کُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلوُبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوناً نعمت خدا را بر خود یاد کنید؛ آن گاه که دشمنانِ یک دیگر بودید؛ پس میان دل های شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شُدید». [۲۲] شأن نزول آیه را دو قبیله اوس و خزرج دانسته‌اند که سال های متمادی (۱۲۰سال) باهم جنگ داشتند. [۲۳] واختلاف آنان به حدّی بود که خداوند به پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می فرماید: «اگر آن چه در روی زمین است، همه را خرج می‌کردی، نمی توانستی میان دل هایشان الفت برقرار کنی و این خدا بود که میان آنان الفت انداخت». [۲۴]

وجوب عمومی آشتی

۲. وجوب آشتی بر همگان:

خداوند متعالی در این باره، اوامر مؤکّدی را متوجّه مؤمنان کرده است. در آیه ای، همه آنان را به داخل شدن در صلح و آشتی امر کرده [۲۵]

«یأَیُّها الَّذینَ ءَامَنوا أدخُلوا فِی السِّلمِ کافَّة». [۲۶] در آیه ای دیگر مؤمنان را برادر یک دیگر دانسته و آنان را به اصلاح میان خود سفارش فرموده است: «إِنَّما المُؤمِنونَ إِخوَةٌ فَأَصلِحوا بَینَ أَخَوَیکُم» [۲۷] و در آیه ای، برای رفع نزاع بین زوجین ، به انتخاب و فرستادن داور فرمان داده است: «فَابعَثوا حَکَماً مِن أَهلِهِ و حَکَماً مِن أَهلِها» [۲۸] و.... از این اوامر به دست می‌آید که اصلاح میان مؤمنان، اهمّیّت فراوانی دارد.

پاداش آشتی دهنده

۳. پاداش آشتی دهندگان:

هرکس شفاعتی پسندیده کند، برای او از آن نصیبی خواهد بود: «مَن یَشفَع شَفعَةً حَسَنةً یَکُن لَهُ نَصیبٌ مِنها.» [۲۹] قرطبی در ذیل آیه می‌گوید: هرکس بین دو نفر اصلاح کند، سزاوار پاداش است. [۳۰] خداوند در دیگر آیات، به مصلحان تقوا پیشه، وعده بهره مندی از آمرزش و رحمت خویش را داده است: «و إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً». [۳۱] در آیه ۱۱۴ سوره نساء نیز به اصلاح دهندگان با نیّت کسب رضایت خداوند ، وعده پاداشی عظیم داده شده است: «وَ مَن یَفعَل ذلِکَ ابتِغاءَمَرضاتِ اللّهِ فَسَوفَ نُؤتِیهِ أَجراً عَظیماً».

استفاده از احکام ثانوی

۴. استفاده از احکام ثانوی برای آشتی دادن:

آشتی میان مؤمنان چنان اهمیّتّی دارد که برای تحقّق آن، بعضی از امور حرام ، مباح دانسته شده است؛ از جمله:

دروغ

الف. دروغ : برخی مفسّران در تفسیر آیه ۱۱۴ سوره نساء با استفاده از روایات گفته اند: ایجاد خوش بینی و الفت میان مردم، حتّی با سخن دروغ نیز کاری پسندیده است [۳۲] [۳۳] و این در صورتی است که منفعت اصلاح، بیش از منفعت راست گویی، و مفسده دروغ، کم تر از مفسده قهر و دوری دو مؤمن باشد. [۳۴] امام صادق (علیه‌السلام) در روایتی سخن‌ها را سه قسم می‌داند: راست، دروغ و اصلاح بین الناس، و آن این است که از کسی سخنی را درباره شخصی می‌شنوی که اگر او آن را بشنود، ناراحت می‌شود و رابطه آن‌ها به فساد می‌گراید؛ ولی اشکالی ندارد که تو به جای گفتن حقیقت به وی بگویی که فلانی درباره ات سخنان نیک می‌گفت و از تو ستایش می‌کرد. [۳۵] [۳۶]

نجوا

ب. نجوا :

سخنان درِ گوشی، عملی شیطانی است: «إنَّما النَّجوی مِنَ الشَّیطن» [۳۷] [۳۸] امّا در بعضی موارد، از جمله اصلاح میان مردم، خداوند آن را نیکو شمرده: «لاَ خَیرَ فِی کَثیر مِن نَجوهُم إِلاَّ مَن أَمَرَ بِصَدَقَه أَو مَعروف أَو إِصلح بَینَ النَّاس». [۳۹] راز جواز نجوا برای اصلاح این است که گاهی لازم است با هر کدام از دو طرفِ دعوا که در یک مجلس حاضرند، جداگانه نجوا شود تا نقشه اصلاحی بهتر به اجرا در آید. [۴۰]

سوگند

ج. عدم تحقّق سوگند :

سوگندهایی که برخاسته از اراده و قصد قلبی باشد، تعهّدآور است [۴۱] امّا اگر کسی بر ترک اصلاح میان مردم سوگند خورده باشد، وفا به آن لازم نیست: «وَ لاَتَجعَلُوا اللّهَ عُرضَةً لاِیمنِکُم أَن تَبَرُّوا و تَتَّقوُا وَ تُصلِحوا بَینَ النَّاس خدارا دستاویز سوگندهای خود قرار مدهید تا از نیکوکاری و پرهیزگاری و سازش دادن میان مردم باز ایستید.» [۴۲] در شأن نزول این آیه چنین آمده است: عبدالله بن رواحه سوگند یاد کرده بود که به خانه دامادش نرود و با او سخن نگوید و میان او و دخترش اصلاح نکند که این آیه نازل شد و سوگند او را بی اعتبار دانست. [۴۳]

وصیّت

د. تغییر وصیّت :

قرآن تبدیل و تغییر وصیّت را گناه شمرده است [۴۴] امّا در صورت بیم از جفای وصیّت کننده به وارث می‌توان به اصلاح وصیّت اقدام کرد: «فَمَن خافَ مِن موص جَنَفاً أَو إِثماً فَأَصلَحَ بَینَهُم فَلا إِثمَ عَلَیهِ إِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیمٌ.» [۴۵] به نظر بیش‌تر مفسّران، مقصود از «فَلا إثمَ عَلَیه» گناه کار نبودن مصلح در تغییر وصیت است؛ [۴۶] [۴۷] البتّه این احتمال هم وجود دارد که آیه به اصلاح وصیّت از سوی خود موصی و در زمان حیات او مربوط باشد.

قهر و تنبیه

ه. قهر و تنبیه بدنی :

زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید، (نخست) پندشان دهید؛ (بعد) در خواب گاه از ایشان دوری گزینید (واگر آن هم تأثیر نکرد)، آنان را تنبیه بدنی کنید: «والَّتِی تَخافونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ وَاهجُروهُنَّ فِی المَضاجِعِ وَ اضرِبوهُنَّ....» [۴۸] این اقدام‌ها در صورتی جایز است که نشوز زن به مرحله شدیدی رسیده باشد و به قصد اصلاح و استمرار زندگی زناشویی صورت گیرد، نه به قصد انتقام و تشفّی دل. [۴۹] تنبیه بدنی باید ملایم و ضعیف باشد؛ به طوری که موجب شکستگی، مجروح شدن یا کبودی بدن نشود. [۵۰]

جنگ با مؤمنان

و. جواز جنگ با مؤمنان:

قرآن ، جلوگیری از ظلم و برقراری سازش میان دو گروه ازمؤمنان را هرچند به جنگ با ظالم بینجامد، لازم شمرده است: «وَ إِن طائِفَتانِ مِنَ المُؤمِنِینَ اقتَتَلُوا فَأَصلِحُوا بَیَنهُما فَإِن بَغَت إِحدهُما عَلَی الأُخری فَقتِلوا الَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ إلَی أَمرِ اللّهِ». [۵۱] برخی بغی را به تعدّی و تجاوز تفسیر کرده و گفته اند: مقصود آیه، نزاع و کشمکش‌هایی است که میان دو گروه از مؤمنان رخ می‌دهد. [۵۲] [۵۳] بعضی از شأن نزول‌هایی که برای این آیه نقل شده نیز این معنا را تأیید می‌کند؛ [۵۴] البتّه استفاده از قدرت در راه اصلاح میان مؤمنان در صورتی جایز است که اختلاف از طریق مسالمت آمیز حل نشود.

موانع آشتی

عوامل اختلاف عبارت است از:

پیروی از شیطان

۱. پیروی از شیطان : تبعیّت از شیطان، مانع صلح میان مؤمنان است [۵۵]

«یأَیُّها الَّذِینَ ءَامَنوا ادخُلُوا فِی السِّلمِ کافَّةً و لاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطنِ إِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبین.» [۵۶] این آیه، پیروی از شیطان را در برابر سازش بیان کرده، انسان را بر سر دو راهی قرارمی دهد: یا داخل شدن در صلح و آشتی و یا پیروی از گام های شیطان که عین اختلاف و فساد است. [۵۷]

دنیا طلبی

۲. دنیا طلبی :

از تو درباره انفال می‌پرسند، بگو: انفال به خدا و فرستاده او اختصاص دارد؛ پس از خدا پروا دارید و با یک دیگر سازش کنید: «یَسئَلونَکَ عَنِ الأَنفالُ قلِ الأَنفالُ لِلّهِ وَالرَّسولِ فَاتَّقوا اللّهَ وأَصلِحوا ذاتَ بَینِکُم....» [۵۸] در شأن نزول آیه آمده: مسلمانان بر سر تقسیم غنایم جنگ بدر اختلاف کردند و هریک از آنان سهم بیش تری را می‌طلبید. [۵۹] (قرائتِ «یَسأَلُونَکَ الأَنفال یعنی از تو انفال می‌طلبند»، [۶۰] مطلب را روشن تر می‌سازد.) خداوند با قرار دادن اموالِ به جای مانده در اختیار پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، اختلاف مسلمانان را از بین برد. [۶۱]

بخل

۳. بخل :

«فَلاَ جُناحَ عَلَیهِما أَن یُصلِحا بَیْنَهُما صُلحاً والصُّلحُ خَیرٌ وَ أُحضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ بر آن دو ( زن و شوهر ) گناهی نیست که باهم صلح کنند و صلح بهتر است؛ اگرچه بخل همراه با حرص ، بر مردم چیره است.» [۶۲] [۶۳] در این آیه، به سرچشمه بسیاری از نزاع‌ها بدین بیان اشاره شده است: طبیعت آدمی بر اثر غریزه حبّ ذات درمعرض بخل قرار دارد و هرکس می‌کوشد تمام حقوق را دریافت کند؛ بنابراین اگر زوجین به این حقیقت توجه داشته باشند و گذشت پیشه کنند، نه تنها ریشه اختلاف های خانوادگی می‌خشکد که بسیاری از کشمکش های اجتماعی نیز از بین می‌رود. [۶۴] آزمندی، مانع عمده آشتی است و در ظاهر، عنوان کردن بخل پس از صلحی که مستلزم گذشت از حقوق است، چنین معنا می‌دهد که نپذیرفتن صلح بر اثر بخلاست. [۶۵]

نشوز و برتری جویی

۴. نشوز و برتری جویی: اصل اوّلی در محیط خانواده؛ دوستی، صلح و آشتی است؛ ولی گاهی برتری جویی زن یا شوهر و عدم رعایت حقوق یک دیگر، موجب از بین رفتن دوستی، بروز اختلاف و کینه توزی می‌شود؛ در این صورت،قرآن به زوجین و دیگران سفارش می‌کند که آرامش را با ملاطفت وحسن تدبیر، به خانواده بازگردانند. [۶۶] [۶۷] [۶۸]

وظایف متخاصمان در آشتی

قصد اصلاح

۱. قصد اصلاح: در مرحله نخست، متخاصمان خود باید قصد اصلاح داشته باشند تا خداوند نفرت را به دوستی تبدیل سازد: «إِن یُریِدا إِصلَحاً یُوَفِّقِ اللّهُ بَینَهُما.» [۶۹] اگر متخاصمان چنین نیّتی نداشته باشند، کوشش دیگران نیز فایده ای نخواهد داشت؛ گرچه تمام همّت و سعی خویش را به کار بندند. [۷۰]

عفو و گذشت

۲. عفو و گذشت:

متخاصمان برای سرعت بخشیدن به آشتی، مناسب است از برخی حقوق خویش بگذرند. به نظر بیش‌تر مفسّران در ذیل آیه ۱۲۸ سوره نساء برای بازگشت آرامش به خانواده و استمرار زناشویی ، راه‌هایی مانند بخشیدن قسمتی از مال به زن یا چشم پوشی از مهریّه یا حقّ هم خوابگی [۷۱] و نفقه و پوشش [۷۲] برای زنان وجود دارد. در آیه ای دیگر آمده است: کیفر بدی، مانند آن بدی است؛ پس هرکه درگذرد و اصلاح کند، پاداش او بر عهده خدا است: «و جَزَاؤُ سَیِّئَة سَیِّئةٌ مِثلُها فَمن عَفا وأَصلَحَ فَأَجرُهُ عَلَی اللّه». [۷۳] قرطبی در ذیل این آیه از ابن عبّاس روایت می‌کند: کسی که ازحقّ قصاص بگذرد و بین خود و دشمنش اصلاح کند، پاداش او بر خدا است. [۷۴]

نیکی در برابر بدی

۳. نیکی در برابر بدی:

بالاتر از عفو ، پاسخ بدی با نیکی است. قرآن می‌فرماید: «و لاَ تَستَوِی الحَسَنَةُ وَلاَالسَّیِّئةُ ادفَع بِالَّتِی هِیَ أَحسَنُ فَإِذا الَّذِی بَینَکَ و بَینَهُ عَدوَةٌ کأَنَّهُ وَلیٌّ حَمِیم نیکی و بدی یکسان نیست. بدی را با آن چه بهتر است، دفع کن؛ آن گاه کسی که میان تو و او دشمنی است، گویا دوستی صمیمی می‌شود». [۷۵] از آن‌جا که رسیدن به این مقام ، به خودسازی نیاز دارد، در آیه بعد می‌گوید: به این ( خصلت ) نمی رسند، مگر کسانی که صبر و بهره بزرگی از ایمان دارند [۷۶]

«و ما یُلَقَّها إِلاّ الَّذینَ صَبَروا و ما یُلقَّها إِلاَّ ذوحَظّ عَظیم». [۷۷]

وظایف مؤمنان و حکومت، در آشتی

پیشگیری ازبروز اختلاف

۱. پیش گیری از بروز اختلاف:

«فَمَن خافَ مِن مُوص جَنَفاً أَو إِثماً فَأَصلَحَ بَینَهُم فَلاَ إِثمَ عَلَیهِ إنَّ اللَّهَ غَفورٌ رَحیِمْ کسی که از انحراف (و تمایل بی جای) وصیّت کننده ای (درباره ورثه اش ) یا گناه او (در وصیّت به کار خلاف) بیم داشته باشد و میانشان را سازش دهد، بر او گناهی نیست؛ چرا که خدا آمرزنده مهربان است.» [۷۸] به نظر بیش‌تر مفسّران، سیاق آیه بر پیش گیری از اختلاف وارثان دلالت می‌کند [۷۹] که بر وصی یا حاضران در مجلس وصیّت یا هر که وظیفه امر به معروف و نهی از منکر دارد، [۸۰] لازم است موصی را به رعایت عدالت و عمل به وظیفه سفارش کنند و مانع تحقّق چنین وصیّتی شوند. [۸۱] برخی نیز معتقدند: این وظیفه حکومت اسلامی است که با اصلاح وصیّت براساس حقّ و عدالت، زمینه بروز اختلاف را از بین ببرد. [۸۲]

میانجیگری در رفع اختلاف

۲. میانجی گری در رفع اختلاف:

مؤمنان و حکومت وظیفه دارند در رفع اختلاف بکوشند: «... و أَصلِحوا ذاتَ بَینِکُم...» [۸۳] و در این راه جایز است از برخی امور حرامی که مباح شمرده شده نیز استفاده کنند. (مانند امور مطرح شده در اهمّیّت آشتی) لکن در قلمرو اختیارات مؤمنان و حکومت گفته اند: در اصلاحِ از طریق گفت و گو اجازه حاکم شرع لازم نیست؛ امّا در مرحله شدّت عمل، اجازه حکومت اسلامی یا حاکم شرع ضرورت دارد، مگر در مواردی که دسترس نباشد که در این جا نوبت به مؤمنان عادل و آگاه می‌رسد. [۸۴] به نظر طبری در مواردی که یکی از گروه های درگیر، حاضر به صلح نباشد، بر امام مسلمانان واجباست با آن‌ها بجنگد تا به پذیرش صلح و آشتی رضایت دهند. [۸۵]

انتخاب داور

۳. انتخاب داور : هرگاه شدّت اختلاف، اقدام های پیش گیرانه را بی اثر کند، تعیین داور ضروری است [۸۶]

«وَ إِن خِفتُم شِقاقَ بَینِهِما فَابعَثُوا حَکَماً مِن أَهلِهِ و حَکَماً مِن أَهلِها» [۸۷] البتّه این آیه به اختلاف های خانوادگی مرتبط است؛ ولی انتخاب داور به این مورد اختصاص ندارد و برای حلّ همه اختلاف های جامعه می‌توان داور تعیین کرد. از امام باقر (علیه‌السلام) در پاسخ به اعتراض گروهی از خوارج به پذیرش حکمیّت از سوی علی (علیه‌السلام) روایت شده که خداوند ، خود تعیین داور را تشریع کرده است؛ آن جا که می‌فرماید: «فَابعَثوا حَکَماً مِن أَهلِهِ و حَکَماً مِن أَهلِها...». [۸۸] [۸۹] شقاق به معنای نصف شدن شیء و دراین جا کنایه از شدّتکدورت است. گویا استمرار اختلاف بین زوجین موجب دونیمه شدن الفت و تبدیل آن بهکینه شده است. [۹۰] در این‌که انتخاب داور در اختلاف های خانوادگی برعهده کیست، رأی مفسّران مختلف است: به نظر برخی، خود زوجین یا اهل آن‌ها داور را برمی گزینند. [۹۱] عدّه ای نیز وظیفه مؤمنان می‌دانند؛ [۹۲] امّا بیش‌تر مفسّران بر این عقیده‌اند که تعیین داور، وظیفه حکومت اسلامی است [۹۳] و همین نظر از امامان نیز روایت شده است. [۹۴] برخی مسأله انتخاب داور را به موارد توافق و سازش دادن زن و شوهر اختصاص داده و گفته اند: داوران باید درباره طلاق ، با زوجین مشورت کنند و در صورت رضایت زوجین، چنین حقّی خواهند داشت. [۹۵] این نظر از امامان (علیهم‌السلام) نیز روایت شده است. [۹۶] رأی دیگر این است که داوران برگزیده از جانب مردم یا حکومت اختیارات تام دارند. روایاتمتعدّدی ازامام علی (علیه‌السلام) نیز همین نظر را تأیید می‌کند. [۹۷]

ویژگی های داور

با توجّه به این‌که داور نقش اصلاح گری را انجام می‌دهد... شایسته است افزون بر شرایط عامّه تکلیف یعنی بلوغ ، عقل ، حرّیت و اسلام ، ویژگی های ذیل را نیز داشته باشد:

خویشاوند بودن

۱. خویشاوند بودن: قرآن در اختلاف های خانوادگی سفارش می‌کند که داوران از میان خانواده زن و مرد برگزیده شوند. [۹۸] آنان امتیازهایی دارند که دیگران فاقد آن هستند. خانواده کانون احساسات است و خویشاوند بهتر می‌تواند بر احساسات تأثیر بگذارد. از طرفی، اسرار خانواده پوشیده می‌ماند. دل سوزی خویشاوند، بیش تر از بیگانه است؛ [۹۹] افزون بر این، زوجین اسرار خود را در حضور خویشاوند بهتر از بیگانه آشکار می‌کنند. [۱۰۰] به نظر برخی، خویشاوند بودن در داور شرط نیست و ذکر «اهل» در آیه برای افضلیّت است. [۱۰۱]

رعایت تقوای الهی

۲. رعایت تقوای الهی: «إِنَّما المُؤمِنونَ إخوَةٌ فَأَصلِحوا بَینَ أَخوَیکُم وَ اتَّقُوا اللَّه مؤمنان برادر یک دیگرند؛ پس دو برادر خود را آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید.» [۱۰۲] از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز روایت شده که فرمود: آشتی بین مسلمانان روا است؛ مادامی که حلالی را حرام و حرامی را حلال نکند. [۱۰۳]

عدالت جویی

۳. عدالت جویی: معنای حکمیّت ، نگاه عادلانه است [۱۰۴] و داور نیز مانند قاضی باید به دو طرف درگیری‌ به‌طور مساوی بنگرد تا بتواند بین آن‌ها آشتی برقرار کند. [۱۰۵] قرآن می‌گوید: «فأَصلِحوا بَینَهُما بِالعَدل میان آن ها (دو گروه متخاصم) به عدالت صلح برقرار سازید» [۱۰۶] و اصلاح بالعدل، فقط به زمین گذاشتن سلاح و فرونشاندن اختلاف نیست؛ بلکه با اجرای عدالت و تأمین حقوق متخاصمان حاصل می‌شود؛ بدین معنا که اگر ازمتخاصمان، حقّی پایمال شده یا خونی ریخته شده است که منشأ درگیری بوده، باید جبران شود وگرنه اصلاح «بالعدل» نخواهد بود. [۱۰۷]

خیرخواهی و رازداری

۴. خیرخواهی و رازداری : داوران تَحکیم باید اراده اصلاح داشته باشند؛ [۱۰۸] زیرا اگر نیّت آن‌هاخیر باشد و دل سوزانه وارد میدان شوند، خداوند نیز میانجی گری آن‌ها را مبارک و بین متخاصمان، الفت برقرار می‌کند. [۱۰۹] رمز تأکید قرآن بر گزینش داور از میان خویشاوندان، این است که آن‌ها دل سوزتر و بر حفظ اسرار خانواده جدّی ترند. [۱۱۰] برخی گفته اند: حکمین باید بر حفظ آبروی خانواده حریص و درباره کودکان خردسال دل سوز باشند. [۱۱۱]

انگیزه الهی

۵. انگیزه الهی: مصلح اگر برای طلب خشنودی خدا اینکار را انجام دهد، از پاداشعظیم الهی بهره مند خواهد شد. [۱۱۲] از این آیه به دست می‌آید که نیّت مصلح در اصلاح میان مردم باید کسب رضای الهی باشد، نه اغراض مادّی و دنیایی؛ [۱۱۳] در نتیجه، متخاصمان نیز هنگامی که صدق نیّت او را ببینند، سخن او را می پذیرند و اصلاح برقرار خواهد شد. [۱۱۴]

فهرست‌ منابغ

(۱)الاحتجاج، طبرسی؛

(۲)اسباب النزول، واحدی؛

(۳)التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛

(۴)تفسیر راهنما، اکبر هاشمی رفسنجانی؛

التفسیر الکاشف،مغنیه؛

(۶)التفسیر الکبیر؛

(۷)تفسیر المنار؛

(۸)التفسیر المنیر، وهبة بن مصطفی زحیلی؛

(۹)تفسیر نمونه، مکارم شیرازی؛

(۱۰)تفسیر نورالثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی؛

(۱۱)جامع البیان عن تأویل آیات القرآن؛

(۱۲)الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛

(۱۳)الصحاح، جوهری؛

(۱۴)الفرقان فی تفسیر القرآن؛

(۱۵)الکافی، کلینی؛

(۱۶)الکشّاف، زمخشری؛

(۱۷)کنزالعرفان فی فقه القرآن؛

(۱۸)لسان العرب، ابن منظور؛

(۱۹)مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛

(۲۰)المصباح المنیر، فیومی؛

(۲۱)معجم مقاییس اللغه، ابن فارس؛

(۲۲)مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی؛

(۲۳)من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق؛

(۲۴)مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن؛

(۲۵)المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی.


منبع

دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «آشتی.

پانویس

  1. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص ۴۸۹، «صلح».
  2. معجم مقاییس اللغه، ابن فارس، ج ۳، ص ۳۰۳، «صلح».
  3. الصحاح، جوهری، ج۱، ص ۳۸۳، «صلح».
  4. المصباح المنیر، ص ۳۴۵، «صلح».
  5. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۶، ص ۲۶۵، «صلح».
  6. انفال/سوره۸، آیه۱.
  7. بقره/سوره۲، آیه۱۸۲.
  8. بقره/سوره۲، آیه۲۲۴.
  9. نساء/سوره۴، آیه۳۵.
  10. نساء/سوره۴، آیه۱۱۴.
  11. نساء/سوره۴، آیه۱۲۸.
  12. نساء/سوره۴، آیه۱۲۹.
  13. انفال/سوره۸، آیه۱.
  14. شوری/سوره۴۲، آیه۴۰.
  15. حجرات/سوره۴۹، آیه۹.
  16. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۰.
  17. لسان العرب، ابن منظور، ج ۹، ص ۱۰، «ألف».
  18. بقره/سوره۲، آیه۲۰۸.
  19. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۳، ص ۱۵۸، «وفق».
  20. لسان العرب، ابن منظور، ج۷، ص۱۵۰، «شفع».
  21. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۶، ص ۸۲، «شفع».
  22. آل عمران/سوره۳، آیه۱۰۳.
  23. جامع البیان، مج ۳، ج ۴، ص ۴۷.
  24. انفال/سوره۸، آیه۶۳.
  25. الکاشف، ج ۱، ص ۳۱۱.
  26. بقره/سوره۲، آیه۲۰۸.
  27. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۰.
  28. نساء/سوره۴، آیه۳۵.
  29. نساء/سوره۴، آیه۸۵.
  30. الجامع لاحکام القرآن قرطبی، ج ۵، ص ۱۹۰.
  31. نساء/سوره۴، آیه۱۲۹.
  32. تفسیر راهنما، ج ۴، ص ۴۶.
  33. الفرقان فی تفسیر القرآن، ج ۵ و ۶، ص ۳۳۴.
  34. الفرقان فی تفسیر القرآن، ج ۵ و ۶، ص ۳۳۴.
  35. تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص ۵۵۰.
  36. اصول الکافی، ج۲، ص ۳۴۱.
  37. مجادله/سوره۵۸، آیه۱۰.
  38. الفرقان فی تفسیر القرآن، ج ۵ و ۶، ص ۳۳۲.
  39. نساء/سوره۴، آیه۱۱۴.
  40. تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۱۲۷.
  41. بقره/سوره۲، آیه۲۲۵.
  42. بقره/سوره۲، آیه۲۲۴.
  43. اسباب النزول، ص ۷۹.
  44. بقره/سوره۲، آیه۱۸۱.
  45. بقره/سوره۲، آیه۱۸۲.
  46. الکشّاف، ج ۱، ص ۲۲۴.
  47. مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۹۶.
  48. نساء/سوره۴، آیه۳۴.
  49. الفرقان فی تفسیر القرآن، ج ۵ و ۶، ص ۵۱.
  50. تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۴۱۵.
  51. حجرات/سوره۴۹، آیه۹.
  52. کنز العرفان فی فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۸۶ .
  53. کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج ۱، ص ۳۸۷.
  54. مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۹۹.
  55. تفسیر راهنما، ج ۲، ص ۴۶.
  56. بقره/سوره۲، آیه۲۰۸.
  57. الکاشف، ج ۱، ص ۳۱۱.
  58. انفال/سوره۸، آیه۱.
  59. مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۹۷.
  60. مجمع البیان، ج ۴، ص ۷۹۵.
  61. تفسیر راهنما، ج ۶، ص ۴۰۹.
  62. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص ۴۴۶، «شح».
  63. نساء/سوره۴، آیه۱۲۸.
  64. تفسیر نمونه، ج ۴، ص ۱۵۱.
  65. تفسیر راهنما، ج ۴، ص ۸۰.
  66. نساء/سوره۴، آیه۳۴.
  67. نساء/سوره۴، آیه۳۵.
  68. تفسیر المنار، ج ۵، ص ۷۲-۷۷.
  69. نساء/سوره۴، آیه۳۵.
  70. الکاشف، ج ۲، ص ۳۱۹.
  71. جامع البیان، مج ۴، ج ۵، ص ۴۱۸.
  72. مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۸۴.
  73. شوری/سوره۴۲، آیه۴۰.
  74. الجامع لاحکام القرآن قرطبی، ج ۱۶، ص ۲۷.
  75. فصلت/سوره۴۱، آیه۳۴.
  76. تفسیر نمونه، ج ۲۰، ص ۲۸۳.
  77. فصلت/سوره۴۱، آیه۳۵.
  78. بقره/سوره۲، آیه۱۸۲.
  79. مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۸۵.
  80. التفسیر الکبیر، ج ۵، ص ۷۳.
  81. جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص ۱۶۸- ۱۷۰.
  82. جامع البیان، مج ۲، ج ۲، ص ۱۶۸ - ۱۷۰.
  83. انفال/سوره۸، آیه۱.
  84. تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۱۷۰.
  85. جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۶، ص ۱۶۵.
  86. الفرقان فی تفسیر القرآن، ج ۵ و ۶، ص ۵۹.
  87. نساء/سوره۴، آیه۳۵.
  88. الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۷۴.
  89. نساء/سوره۴، آیه۳۵.
  90. مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج ۸، ص ۱۶۳.
  91. تفسیر المنیر، ج ۵، ص ۵۸.
  92. التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص ۹۲.
  93. الجامع لاحکام القرآن قرطبی، ج ۵، ص ۱۱۵.
  94. مجمع البیان، ج ۳، ص ۷۰.
  95. مجمع البیان، ج ۲، ص ۷۰.
  96. مجمع البیان، ج ۳، ص ۷۰.
  97. جامع البیان، مج ۴، ج ۵، ص ۱۰۱.
  98. نساء/سوره۴، آیه۳۵.
  99. تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۴۱۸.
  100. الکشّاف، ج ۱، ص ۵۰۸.
  101. الکاشف، ج۲، ص ۳۱۸.
  102. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۰.
  103. من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۲.
  104. جامع البیان، مج ۴، ج ۵، ص ۱۰۴.
  105. الفرقان فی تفسیر القرآن، ج ۵ ۶، ص ۵۴.
  106. حجرات/سوره۴۹، آیه۹.
  107. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۸، ص ۳۱۵.
  108. تفسیر راهنما، ج ۳، ص ۳۷۳.
  109. الکشّاف، ج ۱، ص ۵۰۸.
  110. الکاشف، ج ۴، ص ۳۱۸.
  111. الفرقان فی تفسیر القرآن، ج ۵ ۶، ص ۵۴.
  112. نساء/سوره۴، آیه۱۱۴.
  113. التفسیر الکبیر، ج ۶، ص ۶۵.
  114. التفسیر الکبیر، ج ۶، ص ۶۵.