اسلام

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

اسلام، گرویدن به آیین آسمانی حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله را گویند که یکی از ادیان توحیدی و ابراهیمی است و از جامعیت خاصی نسبت به دیگر ادیان برخوردار است. از این عنوان در بیشتر باب‌های فقهی مانند طهارت، صلات، زکات، صوم، حج، جهاد، تجارت، وصیّت، نکاح، نذر، کفّارات، صید و ذباحه، شفعه، احیاء موات، لقطه، حدود و قصاص سخن رفته است. واژۀ اسلام افزون بر معنای یاد شده بر خود آیین و شریعت آسمانی آن حضرت نیز اطلاق شده است.

محتویات

معنای لغوی

اسلام درلغت به معنای انقیاد و تسليم شدن است شخص فرمانبردار و مطیع رادر لغت مسلم يا مسلمان می‌ گويند.

معنای اصلاحی

دراصطلاح عبارت است از گفتن شهادتین بازبان است «لا اله الا الله محمد رسول الله» که اولين مرتبه اسلام است که شیعه و سنی در آن اتفاق دارند.

تفاوت اسلام و ایمان

تفاوت اسلام] به مفهوم نخست با ایمان، در آن است که اسلام، گرویدن به آیین حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله در زبان است، لیکن ایمان گرویدن به آن در زبان همراه بااعتقاد قلبی و عمل به احکام و دستورهای آن می‌باشد. البته برای ایمان دو معنای دیگر نیز ذکر شده است؛ یکی عام که هم‌معنای با اسلام است و دیگری خاص که عبارت است از اعتقاد داشتن و پذیرش ولایت و امامت دوازده امام معصوم علیهم‌السّلام. [۱] [۲]

دیدگاه اهل حدیث، شافعیان، معتزله و خوارج

ازنظر اهل حدیث،شافعیان، معتزله و خوارج ایمان واسلام مترادف هستند. ايشان می‌گويند: در قرآن کریم ايمان واسلام بر يکديگراطلاق شده اند .

دیدگاه محققان اهل سنت

اما به عقيده محققين اهل سنت بين اين دو فرق وجود دارد چرا که حقيقت ایمان تصدیق قلبی است وحقيقت اسلام تسليم وانقياد ظاهری همراه با تسليم باطنی است بنابر حکمت هايی گاه يکی بجای ديگری‌به کار برده می‌شود. [۳]

نسبت بين اسلام وايمان

در نصوص ،استعمال آنها بر سه قسم وارد شده است: ۱. ترادف ۲. تباین ۳. تداخل.

ترادف و مثال بر آن

مثال ترادف «فاخرَجنا مَن کانَ فِيها مِنَ المَومِنينَ فمَا وَجَدنا فِيها غَيرَ بَيتٍ مِنَ المُسلِمِين» [۴] درجای ديگر خداوند می‌فرمايد: «قال يا قوْمِ اِن كُنتمْ آمَنتمْ بِاللهِ فَعلَيهِ توَکلوا اِنْ کنتمْ مُسْلِمِين» [۵] دراين دو آيه ايمان براسلام اطلاق شده است معلوم می ‌شود که ايمان واسلام دو لفظ دارای يک معنی هستند. همچنين در حدیث پيامبر (ص) می‌فرمايد «بنی الاسلام علی خمس، شهادة ان لا اله الا الله الخ» سپس در حدیث وفد القیس همين پنج رکن را در تفسير ايمان بيان می‌کند از اين دو حديث هم معلوم می‌شود که ايمان و اسلام مترادف المعنی هستند (يعنی دو لفظ دارای يک معنی). [۶]

تباين و مثال بر آن

«قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا» [۷]

تداخل و مثال بر آن

چنانچه در حدیث است که از پیامبر(ص) پرسیدند که «ای العمل افضل؟ قال الایمان بالله ورسوله» در این حدیث پیامبر(ص) اعمال ظاهری را که متعلق به اسلام است ایمان مسمَّی کرد. معلوم می‌شود که اسلام در ایمان داخل است هم چنین روایت عمرو بن عبسر است که از پیامبر(ص) سوال کردند «فاَیُّ الاسلام ا فضل؟ قال الایمان» [۸] در این حدیث هم پیامبر ، اسلام را در ایمان داخل کرده است. خلاصه اینکه ایمان واسلام حقیقت شرعی جداگانه‌ای دارند چنانچه حقیقت جداگانه‌ لغوی دارند چون‌که ایمان نام اعتقاد مخصوص است واسلام نام انجام دادن اعمال شرعی ظاهراً است لیکن هر دو با هم تعلق تکمیلی دارند چنانچه یک معتقد،مومن کامل نمی‌شود تا وقتی که اعمال ظاهری را انجام ندهد همینطور که یک مسلم، مطیع کامل نمی‌شود تا وقتی که با دل، یقین و تصدیق نکند اگر کلمه اسلام وایمان یک‌جا ودر مقام سوال وارد بشوند حقیقت آنها جدا و در مقام سوال نباشند پس در این صورت می‌شود که آنها رادر یک دیگر داخل کرد. [۹] حافظ ابن رجب حنبلی (رح) می‌فرماید وقتی که ایمان و اسلام جدا جدا بیان شوند در هر دو هیچ فرقی نیست وقتی که هر دو یکجا ذکر شوند پس در آنها فرق می‌شود. می‌فرماید «فالایمان والاسلام کاِسم الفقیر والمسکین اذا اجتمعا افترقا واذاافترقا اجتمعا» یعنی این هردو لفظ مانند لفظ مسکین و فقیر هستند وقتی که این هردو لفظ یک‌جا باشند حقیقت آنها جدا و غیر یکدیگر می‌شوند وقتی که جدا جدا ذکر شوند در یکدیگر داخل می‌شوند. [۱۰] [۱۱]

راه ثبوت اسلام فرد

برای ثابت شدن اسلام فرد سه راه ذکر شده است:

گفتار

کسی کهشهادتین (أشهد أن لا اله الا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه) یا ترجمه آن دو را به هر لغتی بر زبان آورد، به اسلام او حکم می‌شود. [۱۲] در صورت لال بودن، اشاره‌ای که بیانگر آن باشد، کفایت می‌کند. [۱۳]

اختصاص این حکم به کافر اصلی

حکم یاد شده، اختصاص به کافر اصلی دارد، امّا کیفیّت تحقّق اسلام در مرتدّ به نوع ارتداد و منشأ آن بستگی دارد.

ثبوت اسلام مرتد با گفتار

اگر منشأ ارتداد، انکار توحید و رسالت بوده، گفتن شهادتین کفایت می‌کند و چنانچه منشأ آن، انکار برخی ضروریات مانند وجوب نماز و حرمت زنا بوده است، علاوه بر شهادتین، اقرار به آنچه انکار کرده نیز لازم است؛ هر چند برخی، گفتن شهادتین را در این فرض لازم ندانسته‌اند. [۱۴]

کردار

به جا آوردن اعمالی مانند نمازهای یومیه ، روزۀ ماه رمضان و حج که ویژۀ مسلمانان است، بر مسلمانی انجام دهندۀ آن‌ها دلالت می‌کند، البته به‌ شرطی که پیشینۀ کفر نداشته باشد. در صورت داشتن پیشینه، در دلالت انجام اعمال یاد شده بر اسلام وی اختلاف است. قول به عدم دلالت، به مشهور نسبت داده شده است. [۱۵] [۱۶]

تبعیّت

تبعیّت بر سه گونه است:

تبعیت از پدر و مادر

فرزند نابالغ ، تابع پدر و مادر خویش است. بنابراین، اگر والدین یا یکی از آنان مسلمان باشند، فرزندان نابالغ ایشان نیز محکوم به اسلام هستند. [۱۷] [۱۸]

تبعیت از اسیر کننده

کودکی که جدای از پدر و مادر به اسیری مسلمانی در آمده است، در این که به تبع اسلام اسیر کننده‌اش محکوم به اسلام است یا نه و یا تنها در طهارت بدن تابع او است، نه سایر احکام، اختلاف است. [۱۹] [۲۰] [۲۱]

تبعیت از دار الاسلام

کودکی که در سرزمین اسلامی یا سرزمین کفر که مسلمانان نیز در آن‌جا زندگی می‌کنند، پیدا شده است، به اسلام او حکم می‌شود. [۲۲]

اسلام مراهق

در تحقّق اسلام نوجوان ممیّز نزدیک به بلوغ از کفّار با اقرار به شهادتین ، اختلاف است. [۲۳] [۲۴]

اسلام مکره

فردی که با اکراه به اسلام گرویده است، اگر از اهل کتاب نباشد، از او پذیرفته می‌شود، امّا اکراه اهل کتاب به اسلام صحیح نیست. [۲۵] [۲۶]

آثار اسلام

در شریعت مقدّس بر پذیرش اسلام آثاری بار شده است که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

سقوط حقوق الهی

ساقط شدن حقوق الهی- اعم از حقوق مالی مانند زکات ، خمس وکفّارات ؛ و حقوق غیر مالی مانند نماز ، روزه و حج - که قبل از اسلام از کافر فوت شده است. البته حق‌الناس مانند بدهی ساقط نمی‌گردد و باید ادا شود

پاکی بدن

پاک گردیدن بدن و رطوبت‌های آن.

محترم بودن خون، مال و فرزندان نابالغ وی

بنابراین، کشتن او و گرفتن مال وی به زور و نیز تعرّض به فرزندان‌ کوچک او از قبیل به اسیری گرفتن، جایز نیست. البته دارایی‌های غیر منقول کافری که در دارالکفر به اسلام گرویده است- مانند زمین وباغ و بوستان - در صورت فتح آن‌ها به دست مسلمانان، غنیمت آنان است. [۲۷]

جریان احکام بر فرزندان نابالغش

جریان احکام اسلام نسبت به فرزندان نابالغ او از جهت تبعیّت.

محدود شدن همسران

کافری که بیش از چهار زن دارد، پس از پذیرش اسلام افزون بر چهار زن را باید رها کند. [۲۸]

وجوب ختنه

بر کافر مسلمان شده، ختنه واجب است؛ هر چند کهن‌سال باشد. [۲۹]

شرطیّت اسلام در تکلیف

در این که توجّه تکلیف به انسان مشروط به مسلمان بودن او است یا خیر و به تعبیر دیگر، در این که اسلام شرط تکلیف است تاکافر مکلّف به فروع نباشد، یا تنها صحّت انجام تکلیف، مشروط به اسلام است، نه اصل تکلیف، اختلاف می‌باشد. نظر مشهور، قول دوم است. [۳۰] [۳۱]

شرطیّت اسلام در صحّت عمل عبادی

صحّت امور بسیاری در فقه مشروط به اسلام است از جمله عبادات (اعمالی که صحّت آن‌ها منوط به قصد قربت است) مانندنماز ، روزه وحج که از کافر صحیح نیست. [۳۲] [۳۳]

شرط صحت نیابت در عبادات

صحّت نیابت در عبادات نیز مشروط به اسلام است. بنابراین، نیابت کافر از مسلمان و عکس آن، صحیح نیست. [۳۴] [۳۵]

شرطیّت اسلام در سایر امور

اسلام در برخی امور دیگر شرط است که به آنها اشاره می‌شود.

تجارت

در کسی که می‌خواهد مالک بردۀ مسلمان شود خواه با خریدن یا غیر آن، اسلام شرط است. [۳۶]

نکاح

کفو بودن زن و مرد در دین ، از شرایط صحّت نکاح است. بنابراین، ازدواج مسلمان با کافر غیر کتابی و نیز زن مسلمان ح تی با کافر کتابی صحیح نیست. [۳۷] در صحّت ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی اختلاف است، مشهور میانمتأخران حرمت ازدواج دائم با آنان است. [۳۸]

ولایت

کافر بر مسلمان ولایت ندارد. بنابراین، اگر مولّی علیه مسلمان باشد، ولیّ او نیز باید مسلمان باشد. [۳۹] در وصیّ شخص مسلمان ، اسلام شرط است. [۴۰] کافر بر مسلمان حق شفعه پیدا نمی‌کند.

احیاء موات

در این که صحّت تملّک زمین موات احیا شده، مشروط به اسلام احیا کننده می‌باشد، اختلاف است. [۴۱]

لقطه

جریان حکم التقاط بر یابندۀ لقیط (کودک گم شده) مسلمان یا کسی که در حکم مسلمان است، مشروط به اسلام یابنده است. [۴۲]

عتق

اسلام، در برده‌ای که به عنوانکفّاره آزاد می‌شود، شرط است. [۴۳]

مستحق کفّاره

فقیری که کفّاره به او داده می‌شود باید مسلمان باشد. [۴۴]

تذکیه

از شرایط صحّت ذبح ، نحر و شکار ، مسلمان بودن ذابح ، نحر کننده و شکارچی است. [۴۵] [۴۶]

نذر

به قول مشهور، در صحّت نذر ، اسلام نذر کننده شرط است. [۴۷]

قذف

کسی که به زنا یا لواط متهم شده است، با مراجعه به حاکم می‌تواند برایقذف کننده درخواست اجرای حدّ قذف (هشتاد تازیانه) کند، به شرط آن که قذف شونده مسلمان باشد. [۴۸]

قصاص

از شرایطقصاص ، هم‌کیش بودن فرد کشته شده وقصاص شونده است. بنابراین، مسلمان در برابر کافر قصاص نمی‌شود. و تنهادیۀ او در صورت ذمّی بودن باید پرداخت شود. [۴۹]

منبع

فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۱، ص۵۱۱-۵۱۴.

موسسه آموزشی پژوهشی مذاهب اسلامی

پانویس

  1. جواهر الکلام، ج۶، ص۵۹.
  2. جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۹۷.
  3. عقايد تطبيقی، ص۲۶۲.
  4. ذاریات/سوره۵۱،آیه۳۶.
  5. یونس/سوره۱۰،آیه۸۴.
  6. کشف الباری شرح صحيح البخاری ج۱، ص۶۰۶.
  7. حجرات/سوره۵۰،آیه۱۴.
  8. صحیح مسلم ج۱ مقدمه کتاب الایمان، ص۱۰۲
  9. فتح الباری، ج۱، ص۱۱۵.
  10. فتح الملهم، ج۱، ص۴۲۸.
  11. فتح الملهم، ج۱، ص۴۲۹.
  12. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۳۰.
  13. جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۸۱.
  14. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۳۰-۶۳۱.
  15. مسالک الافهام، ج۱۵، ص۳۲.
  16. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۲۳-۶۲۴.
  17. جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۸۳.
  18. جواهر الکلام، ج۳۹، ص۲۵.
  19. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۳۶.
  20. جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۰۲.
  21. جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۸۴.
  22. جواهر الکلام ج۳۸، ص۱۸۱.
  23. جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۰۳.
  24. العروة الوثقی، ج۱، ص۱۴۲.
  25. جواهر الکلام، ج۳۲، ص۱۳.
  26. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۲۳.
  27. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۴۳.
  28. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۵۶.
  29. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۲۶۳.
  30. الحدائق الناضرة، ج۳، ص۳۹.
  31. جواهر الکلام، ج۱۶، ص۳۲۷.
  32. جواهر الکلام، ج۱۶، ص۳۲۷.
  33. جواهر الکلام، ج۱۷، ص۱۶۱.
  34. جواهر الکلام، ج۱۷، ص۳۵۶-۳۵۷.
  35. مستمسک العروة، ج۱۱، ص۷-۱۱.
  36. جواهر الکلام، ج۲۲، ص۳۳۴.
  37. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۹۲.
  38. جواهر الکلام ج۳۰، ص۱۵۵.
  39. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۲۰۶.
  40. جواهر الکلام، ج۲۸، ص۴۰۵.
  41. جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۱-۱۵.
  42. جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۶۰-۱۶۱.
  43. جواهر الکلام، ج۳۳، ص۱۹۵-۱۹۸.
  44. جواهر الکلام، ج۳۳، ص۲۶۹-۲۷۰.
  45. جواهر الکلام، ج۳۶، ص۲۶.
  46. جواهر الکلام، ج۳۶، ص۷۹.
  47. جواهر الکلام، ج۳۵، ص۳۵۶-۳۵۷.
  48. جواهر الکلام، ج۴۱، ص۴۱۷-۴۱۸.
  49. جواهر الکلام، ج۴۲، ص۱۵۰.