جامعه مدنی فارابی و مشارکت و یاریگری

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

جامعه مدنی فارابی و مشارکت و یاریگری ابو نصر فارابی (۲۶۰-۳۳۹)[۱]در کتاب السياسية المدينه جوامع مدنی را نخست به دو نوع کلی فاضله (ارمانی) و غیرفاضله تقسیم می کند و برای جوامع غیر فاضله انواعی قائل می شود. اما چه در مدل آرمان شهر و چه در نوع واقعی شهرها، مبنای کار را همکاری شهروندان می داند.

گفتنی است که فارابی افزون بر نوع انسان، ادامه حیات برخی از جانوران و گیاهان را مدیون همکاری آنها با یکدیگر می داند، و ادامه حيات برخی دیگر را در تنهایی و جدایی از یکدیگر قابل دستیابی و میسر.

هستی برخی از جانوران و گیاهان چنان خواهد بود که ممکن نیست به نیازها و دربایست های خود دست یازند، مگر آن که گرد هم آیند و به هم پیوسته گردند و برخی از جانوران و گیاهان با جدایی از یکدیگر به دربایست ها و نیازهای خود خواهند رسید، و لیکن به برتریهایی شایسته آن خواهند بود دست نخواهند یافت مگر آن که به یکدیگر بپیوندند و گرد هم آیند... و برخی از جانداران با جدایی از یکدیگر به همه نیازها و دربایست ها و برتری هایی که در خور و شایسته آنند، دست خواهند یافت.[۲]البته فارابی دایره همکاری را گسترده تر از جوامع انسانی و برخی گیاهان و جانوران دانسته و بر این باور است که برای رسیدن به کمال بین سطوح مختلف حیات، از هستی های مادی و معدنی تا هستی های گیاهی و جانوری، به شیوه های گوناگون روابط باریگرانه وجود دارد. از نظر فارابی هستی های فرودین بر پایه سرشت خود هستی های فرازین را به راه های گوناگون یاری می رسانند، اما آدمی نه به خاطر سرشت خویش، بلکه به خاطر دانایی و خرد خویش به هستی های دیگر و همچنین به نوع خود کمک و یاری می رساند[۳]ولی از آن جهت که در جسم های ممکن و هستی های تباهی پذیر هیچگونه هستی ای از هستی جاندار خردمند برتر و بافضیلت تر نخواهد بود، بدین جهت آدمی از هیچ سو به سرشت خود، به هستی های سپس خود کمک و یاری نخواهد کرد، زیرا آدمی با خردمندی برای هستی های زبرین و زیرین خود ماده (مصالح) نخواهد بود؛ و همین گونه ابزار و وسیله برای هستی دیگری مگر خود نخواهد گشت، و هرگز به سرشت خود خدمتگزار هستی دیگری مگر هستی خود نخواهد بود. ولی آن سو که آدمی خردمند است؛ با خواست خود به هستی های ممکن دیگر و همچنین به یکدیگر کمک و یاری خواهد رساند.[۴]گفتیم فارابی جوامع مدنی را نخست به جوامع غیرآرمانی (واقعی شهرها، نابخرد شهرها، نادان شهرها) و مدینه فاضله (آرمان شهر) تقسیم می کند. وی آنگاه نوع واقعی شهرها را به هشت گونه تقسیم کرده که انسان ها در همه این شهرها و با انگیزه و هدف های گوناگون، دارای همکاری و تعاون می باشند. این شهرها عبارتند از: شهر دربایست[۵]، شهر فرومایگی سرمایه داری، شهر خواری، شهر جوانمردی و کرامت، شهر چیره گری و شهر آزادگی:

... شهر دربایست و گردهمایی بایسته، همان همکاری و همیاری مردم مدينة جاهله در بدست آوردن چیزهای بایسته برای پایداری کالبدها و استواری و نگهداری تنهای آنها خواهد بود... .. .و شهر توانگری فرومایگی... همان همیاری و همکاری کسانی است که برای دست یازیدن بر افزون از دربایست های زندگی و آنچه جایگزین آنهاست، چون دست یافتن به سکه های نقره و طلا... و پویایی آنان در این راستا برای اندوختن و فراهم نمودن سرمایه بیش از اندازه ای است که به آن نیاز خواهند داشت. و شهر خست و گردهمایی فرومایگی و پست، همان همکاری و همیاری شهروندان آن شهر با تکاپو برای دست یازیدن به بهره برداری از خوشی های حسی و یا خوشی های خیالی است، چون شوخی یا بازی... و همچنین پویایی آنان برای بهره گرفتن از خوردنی ها و نوشیدنی های خوشمزه و جفت گیری ها و آمیزش های لذت بخش و شادی آفرین و برگزیدن بهترین و نیکوترین آن شادی ها است...[۶].

شهر جوانمردی و گردهمایی بزرگی ورزیدن، همان همکاری و همیاری مردم شهر به ستایش شدن و عزیز و ارجمند گشتن به گفتار کردار است، و شهر جوانمردی و بخشندگی یا به آن است که آنان را شهروندان شهر دیگر به گفتار و کردار ستایش کنند و بزرگواری و ارجمندی آنان را نمایان سازند، و یا آن که در همان شهر برخی، برخی دیگر را گرامی بدارند، و جوانمردی و بخشندگی برخی به برخی دیگر یا به برابری و همسنگی است، و یا در این چگونگی بر یکدیگر برتری خواهند داشت.

جوانمردی برابری همان است که با همچشمی به یکدیگر جوانمردی و بخشش نشان دهند، بدین سان که یکی از شهروندان گونه ای از جوانمردی را در زمانی به دیگری ببخشد، تا در زمان دیگر آن دیگری، همان گونه از بخشش و جوانمردی یا گونه دیگر را که در توان همان گونه نخست است، به بخشنده باز پس دهد و همان را جبران نماید.[۷]و اما شهر چیرگی و سلطه: و پیش بسیاری از مردم نادان شهر چیز دیگری است که آنان به راستی آن را سخت دوست می دارند و آن چیرگی و سلطه است....[۸]پس شهر چیره گری و گردهمایی آن، همان همیاری و همکاری کسانی است که نتیجه تعاون و زاده همکاری آنان چیره گری و سلطه گری بر دیگران است، و این گردهمایی به هنگامی خواهد بود که دلبستگی و دوستی به چیره گری همگانی شود.[۹] [۱۰]اهمیت کار فارابی در حوزه کار ما، نخست به نگاه عمیق و نظام مدار وی به همکاری در سطوح مختلف هستی و به عنوان عامل تکامل بخش حیات باز می گردد؛ و همچنین نگاه وی به همکاری به عنوان شرط بنیادی زندگی انسانی و شهروندی افزون بر این متن السياسة المدينه نشان دهنده این واقعیت است که وی توانسته است هزار سال پیش نوعی از یاریگری را که اینجانب آن را در سه دهه پیش به طریق میدانی و تجربی به عنوان یکی از انواع جوهری یاریگری بازیافته، و به تبع آن در این جا «همیاری» نامیده ایم و یکی از ویژگی های آن را ناهمزمانی مبادله کار و کالا و هدایا و احترامات و... معوض بودن آن دانسته ایم[۱۱]و «سوزان. اج. لیز در سال ۱۹۷۳ آن را «مبادلة تأخیر بردار کالاها و خدمات نامیده است»[۱۲]را به خوبی در شرح «شهر جوانمردی» (مدينة الكرامية) توصیف کرده و دو ویژگی "همیاری" ما را که یکی تأخیری بودن و دیگری جبرانی بودن را، در «جوانمردی برابري (الكرامة بالتساوی) توصیف کرده است».[۱۳]توصیف و طبقه بندی وی از جوامع موجود (غیر آرمانی) بر پایه انگیزه ها و ایدئولوژی های مسلط همگانی و انواع نیازها[۱۴]و شیوه ارضا آنها و راهکارهای دستیابی به منزلت اجتماعی در جامعه مدنی به قدری دقیق و واقع گرایانه است که می توان مصادیق آن ها را چه در گزارشات انسان شناسان ازقبائل گوناگون دیروزی و توصیف جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی از جوامع موجود صنعتی امروزی ملاحظه کرد.

این گونه پیشگامی های پنهان هزار ساله نشان می دهد – همچون موارد بسیار دیگر - که تاریخ تفکر و دانش بشری بسیار کهن تر از آن است که در نگاه های نخست به نظر می رسد.

پانویس

  1. غلامعلی خوشرو، شناخت انواع اجتماعات از دیدگاه فارابی و ابن خلدون، تهران،اطلاعات، ۱۳۷۴، ص ۱۹.
  2. ابونصر فارابي، السياسة المدينه ، ترجمه و شرح حسن ملکشاهی، تهران، سروش،ص ۱۴۳.
  3. درباره انواع هستی و شیوه و روند کمک و یاری آنها به یکدیگر رجوع کنید به همان منبع، صص: ۱۴۳ – ۱۲۹.
  4. ابونصر فارابی، همان منبع،ص142.
  5. دربایست: لازم، ضروری،ضرورت درباید (لغت نامه دهخدا) حرف «د»، ص 349.
  6. ابونصر فارابی، السياسة المدينه ، صص ۲۷۵-۲۷۳، نقل به اختصار.
  7. همان منبع، ص ۲۷۵، نقل به اختصار.
  8. همان منبع، ص ۲۷۶، نقل به اختصار.
  9. همان منبع، ص ۲۷۹، نقل به اختصار.
  10. دربارة مدينة جاهله و مدینه فاضله (آرمان شهر) رجوع کنید به: ابونصر فارابی، فصول منتزعه، ترجمه و شرح حسن ملکشاهی، تهران، سروش، 1382.
  11. این طبقه بندی مربوط به حدود سی سال قبل است که در ۱۳۶۴ (۲۴ سال قبل) در کیهان فرهنگی، سال دوم، ش ۱۰، دیماه ۱۳۶۴، به چاپ رسیده است.
  12. دانیل بیتس و فرد پلاگ، انسان شناسی فرهنگی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، علمی، ۱۳۷۵، ص ۳۲۰.
  13. ابونصر فارابی، همان منبع، صص ۲۶۶ و ۲۷۵.
  14. توجه به نیازها و انگیزه های آدمی در علوم اجتماعی از جانب روانشناسان اجتماعی و دانش پژوهان دانش مدیریت و همچنین اقتصاددانان و جامعه شناسان و نیز از جانب فلاسفه، کم و بیش همیشه مطرح و مورد توجه بوده است. «اما از دهه ۱۹۷۰ و بالاخص دهه ۱۹۸۰ نیاز به عنوان یک عنصر اساسی جامعه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است... شاید بتوان گفت که مهم ترین گام در این مسیر را آبراهام مسلو (1977 ,Maslow) برداشته است. بر این اساس انسان ها دارای پنج دسته نیاز... می باشند: ۱. نیازهای جسمی ۲. نیاز به ایمنی ۳. نیاز به رابط اجتماعی و محبت ۴. نیاز به تأیید و احترام ۵. نیاز به خویشتن یابی .self) (Actualiztion [فرامرز رفیع پور، همان منبع، ص ۴۱] اکنون خواننده هوشمند خود می تواند بین گونه شناسی فارابی و مشهورترین گونه شناسی از نیازها در عصر حاضر به مقایسه دست بزند. در واقع فارابی بر پایه تناظر بین نوع نیازها و نوع جامعه، هشت دسته نیاز موجود در جوامع شهری را از هم باز شناخته و تکامل نیازهای عالی آدمی را در آرمان شهر خود و در وضعیت مطلوب دیده است. جالب آنکه نیاز به سلطه و چیرگی (اراده معطوف به قدرت) نهصد سال بعد پایه فلسفي نیچه و شاگردانش را پدید آورده است؛ و در عمل نیز پانصد سال است که شهر چیرگی با شروع استعمار به واقعیتی بارز و همه جانبه در جهان تبدیل شده است. اما به قول فوكو، در روزگار ما قدرت دوست دارد پنهان باقی بماند. شاید سکوت در برابر شهر سلطه و چیرگی و کتمان انگیزه و نیاز اجتماعی و فرهنگی سلطه، خود راهی برای تداوم آن باشد. نکته جالب دیگر آنکه فارابی برخلاف مزدلو نیازهای آدمی را به معنای اصطلاحى آن در روان شناسی نوین، غریزی ندانسته است که در یک نوع به یک شکل دیده شود و در طول زمان تغییر نپذیرد، بلکه آنها باز از منظر روانشناسی نوین حتی نیازهای جسمانی را انگیزه های فیزیولوژیکی (Physiological motives) میدانند و نه غریزه (Istinct )، چه رسد به انگیزه های اجتماعی. (Social motives) به همین دلیل نیازهای مزدلو مقید به نوع جامعه و فرهنگ نیست، در حالی که طبقه بندی فارابی از انواع نیازهای مسلط در واقع شهرهای متناسب و متناظر به نوع جامعه و فرهنگ است، اگرچه وی انواع واقع شهر ها در هم آمیخته شده می داند. در این میان چیزی که هست اینکه همچون ماکس وبر انواع تیپ ایده ال هر یک از این شهرها را با نیازهای ویژه مرتبط ساخته است.