حدیث

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

حدیث اصطلاحا كلامی است كه حاكی قول یا فعل یا تقریر معصوم (ع) باشد و بر آن خبر و سنت و روایت نیز اطلاق شده.

شیخ بهائی در وجیزه فرموده الحدیث كلام یحكی قول المعصوم او فعله او تقریره.سپس فرماید: و اما نفس الفعل و التقریر فیطلق علیهما اسم السنه لا الحدیث.

در مجمع البحرین حدیث را مرادف كلام دانسته و وجه تسمیه باین نام را تجدید و حدوث آن گرفته.در قاموس آمده (الحدیث: الخبر و الجدید) در مصباح المنیر فرموده الحدیث ما یتحدث به و ینقل و منه حدیث الولایه. فراء گوید: واحد احادیث احدوثه است ولی بر خلاف قاعده در جمع حدیث استعمال شده.صاحب کشاف آنرا اسم جمع دانسته.ابو حیان در تفسیر خود بنام (البحر) آنرا جمع حدیث (منتهی بر خلاف قیاس) گرفته مانند اباطیل جمع باطل [۱]

وجه تسمیه حدیث به خبر

ظاهرا وجه تسمیه خبر بحدیث از آن جهت است كه در مقابل قرآن كه هر دو بیان احکام الهی است قرار گرفته زیرا اكثر اهل سنت قائل بقدم قرآن می باشند و از اینرو احكامی كه از ناحیه شخص پیغمبر انتشار یافته (حدیث) در مقابل (کلام قدیم ـ قرآن) نامیده اند [۲] و ممكن است از این لحاظ گفته پیغمبر و امام را حدیث نامند كه در تشریع قوانین الهی تازگی و نوی دارد چنانكه قرآن نیز از این نظر تازه و حدیث است و در خود قرآن به این نكته اشاره شده آنجا كه فرماید: الله نزل احسن الحدیث كتابا [۳] خداوند قرآن را فرستاد كه بهترین حدیث است.یا در جای دیگر قرآن، فلیأتوا بحدیث مثله [۴] اگر راست می‌گویند كه قرآن كتاب خدا نیست آنها هم سخنی نوین مانند قرآن بیاورند. فبای حدیث بعده یومنون [۵] شما پس از آیات خدا بكدام حدیث ایمان می‌آورید؟ فذرنی و من یكذب بهذا الحدیث [۶] ای رسول تو كیفر مكذبان و منكران قرآن را بمن واگذار. .بعضی [۷] احتمال داده اند كه چون حروف متعاقب یكدیگر می آید قهرا حرف بعدی پس از حرف قبل استعمال شده و حادث گردیده، یا از آن جهت كه در دل شنونده ایجاد معنی تازه می كند حدیث نامیده شده. اما خبر بمعنی مخبر به استعمال شده.در تاج العروس آمده: خبر چیزی است كه از دیگری نقل شود و اهل عربیت قید (احتمال الصدق و الكذب) را در آن اضافه كرده اند ولی نزد محدثین بمعنی حدیث آمده.

باید دانست كه نوعا لغویین موارد استعمال را ذكر می كنند و توجه باصل معنی لغوی كه موارد استعمال نوعا بمناسبتی كه در مصادیق و اصل معنی برقرار است، نداشته و امتیاز آنرا از فروع و مصادیق متذكر نمی شوند.مثلا در اینجا ظاهر معنی خبر، اعلام غیر است چنانچه در مصباح المنیر و المنجد آمده و در معنی (الخبیر) كه از اسماء الهی است گفته اند (العالم) .در آیه شریفه (فكیف تصبر علی مالم تحط به خبرا) [۸] (علما) تفسیر شده و در مثل گویند (علی الخبیر سقطت) ای علی العالم به، همچنین لفظ خبره كه بمعنی عالم آمده پس استعمال خبر در گفته پیغمبر (ص) از لحاظ اعلام به مضمون خبر است.چنانكه اطلاق حدیث بلحاظ تازگی مضمون آن برای سامع یا در مقابل کلام الله قدیم (بنا بمذهب بعضی از اهل سنت) است.

رابطه سنت و حدیث

اما مراد از سنت همان قول و فعل و تقریر معصوم است (منتهی به قول اهل سنت و بعضی از بزرگان در غیر عادیات) كه مشتق از سنن (بفتح سین و نون) بمعنی طریقه پسندیده باشد. در قرآن مجید آمد فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَبْدِيلاً [۹] یعنی تو ای رسول گرامی در سنت خداوندی تبدیلی نمی‌بینی.یا آیه شریفه : سنه من ارسلنا قبلك من رسلنا [۱۰] .ولی گاهی با قرینه در امور ناشایست نیز استعمال شده مانند من سن فی الاسلام سنه سیئه كان علیه وزر، من عمل بها. بنابر این سنت در مقابل کتاب، بآنچه طریقه معصوم و منتسب بوی است اصطلاح شده مانند: من رغب عن سنتی فلیس منی، چنانكه در فقه بیشتر همین معنی یا در مقابل بدعت آمده مانند : اصطلاح طلاق سنی و بدعی.گاهی هم در مقابل فریضه و بمعنی مستحب آمده مثلا گفته می شود : قنوت در نماز سنت است.ولی می شود نتیجه گرفت كه سنت بمعنی اعم (از واجب و مستحب) همان نفس فعل و قول و تقریر معصوم است كه در مقابل کتاب استعمال می شود و بمعنی اخص، مرادف مستحب و قسیم بقیه احکام تکلیفی (وجوب و حرمت و کراهت و اباحه) اطلاق شده و الفاظ حاكی از آنرا (خبر) و (حدیث) و (روایت) و غیره نامند.ولی در علم الحدیث اطلاق سنت بیشتر بهمان معنی اعم است.لذا اسم پاره ای از كتب مهم اهل تسنن، (سنن) گذارده شده.چون (سنن نسائی) (سنن ابن ماجه) و (سنن بیهقی) و غیر هم.

رابطه روایت و حدیث

اما روایت را بمعنی حدیث گفته اند.در مجمع البحرین فرموده: روایت در اصطلاح خبر ی است كه بطریق نقل بمعصوم ختم شود. اصل روایت از (روی البعیر الماء ای حمله) مشتق است.چون راوی نیز حامل و ناقل حدیث شمرده می شود. اغلب معانی دیگر كه از برای ماده (روی) نقل شده است بهمین مناسبت است مانند (ریان) كه بمعنی سیراب آمده چون قهرا شخص در اینحال حامل مقداری آب است.همچنین (یوم الترویه) كه هشتم ذیحجه است بمناسبت تهیه و حمل حاجیان، آب مصرفی خود را در عرفات می باشد.و كلام حضرت امیر (ع) در خطبه شقشقیه (فطفقت ارتای بین ان اصول بید جذاء) ای تفكرت فی الامر فوجدت الصبر اولی (شرح نهج عبده) . كه بمعنی (فجعلت افكر) است از همین ماده اخذ شده كه (ارتائی) بمعنی (احمل الفكره) آمده، و هكذا (عین ریه) و (سحاب روی) ای كثیر الماء.البته متعلق فعل (روی) باید چیز صافی و روان باشد.لذا در حمل آب و فكر و كلام استعمال شده و شاید بهمین مناسبت آخر شعر را (روی) گویند زیرا حامل شعریت و نظم سخن همان (روی) است.و در عین حال روانی و صافی نظم به آن صورت می گیرد.

رابطه حدیث و اثر

جوهری در صحاح اللغه فرموده (اثرت الحدیث اذا ذكرته غیرك.و منه قیل حدیث مأثور ای ینقله خلف عن سلف) و در قاموس آمده الاثر: نقل الحدیث و روایته.در المنجد و مجمع البحرین نیز همین معنی را یاد نموده.شیخ بهائی در وجیزه فرموده: اثر مرادف با حدیث است و بعضی اعم از حدیث دانسته اند و جمعی اثر را به آنچه از صحابه نقل شود اختصاص داده اند.

ولی معنی اصطلاحی و لغوی اثر یكی است.زیرا اثر چنان كه از موارد استعمال آن معلوم می شود بمعنی بقیه و بازمانده شیئی است.در مجمع البحرین فرموده: قوله تعالی: قالوا تالله لقد آثرك الله علینا [۱۱] برادران یوسف بوی گفتند، بخدا سوگند پدرمان ترا بر ما مقدم می‌دارد. ای فضلك من قولهم: له علیه اثره ای فضل. ایضا قوله تعالی، ایتونی بكتاب من قبل هذا او اثاره من علم [۱۲] .یعنی ای رسول ما بمشركان بگو آیا از كتابهای پیشینیان دلیلی بر خدائی بتها دارید یا اثر و نشانی بر عقیده خویش دارید؟ ای بقیه.ایضا قوله تعالی: انا نحن نحیی الموتی و نكتب ما قدموا و آثارهم ای ما سنوه بعدهم. (ما مردگان را زنده نموده و آنچه را كرده و یا از خود سنت گذارده اند در نامه عملشان می نویسیم) . و در معنی (اثر) بضم همزه فرموده اثر ی كه بعد از شیئی باقی می ماند.و اثر دار بمعنی بقیه آنست.در قاموس فرموده: الاثر محركه: بقیه الشی ء.در حدیث آمده: من سره ان یبسط الله فی رزقه و ینشاء فی اثره فلیصل رحمه هر كس كه می‌خواهد خداوند روزیش را فراخ و نامش را باقی گذارد صله رحم كند. .كه در اینجا اثر بمعنی اجل آمده.زیرا اجل در عقب عمر آدمی می آید و از همین معنی است (مأثره) بضم ثاء بمعنی مكرمت چون پس از آدمی می ماند و از او بازگو می شود. بنابر این اثر در استعمال روات بتناسب حكم موضوع همان بقایای اقوال و افعال منقوله از پیغمبر و سلف صالح است و چنانكه دیدیم با معنی لغوی مغایرت ندارد.

نحوه استعمال فعل در حدیث

اما نحوه استعمال فعل در حدیث، (مشدد) و از باب تفعیل آمده گفته می شود حدثه بكذا و حدثه كذا ای اخبره به و در (خبر) از باب تفعیل و افعال هر دو آمده.یقال (خبره و اخبره الشی ء و بالشی ء) : انباه به.و در روایت فقط از ثلاثی مجرد از باب ضرب استعمال شده منتهی محدثین جائی كه راوی به تنهائی حدیث را از استاد شنیده (حدثنی) و در موردی كه دیگری نیز باوی سماع نموده (حدثنا) استعمال نموده اند و همچنین اگر بر او قرائت حدیث شده (اخبرنی) و چنانچه دگری با وی شركت داشته (اخبرنا) بكار برده اند در وصول الاخیار آمده [۱۳] كه در عصر اول حدثنا و اخبرنا و انبأنا مفید اخبار بلفظ بوده ولی در اعصار بعد لفظ (اخبرنا) در مورد قرائت و لفظ (انبأنا) در زمینه اجازه شایع گردیده.. اما سند حدیث،چون تدوین حدیث خاصه مجامع احادیث در اعصاری صورت گرفته كه روات و ناقلین به وسائطی از معصوم حدیث را نقل می نموده اند برای تعبیر از مراد، لفظ (حدثنی یا اخبرنی فلان) بكار می رفته و گاهی بلفظ (عن فلان) با حذف فعل متعلق بآن اكتفا می شده.

علائم اختصار

در كتب متأخر برای تعبیر از حدثنا و اخبرنا و همچنین حدثنی و اخبرنی، علائم اختصاری وضع و استعمال شده.علائم مزبور بقرار ذیل است: ثنا ـ نا: در حدثنا انا: در اخبرنا

ح: رمز (حیلوله) كه اگر محدث متنی را بدو سند نقل نماید هنگام انتقال از سندی بسند دیگر (ح) می نویسند.این رمز از تحول، بمعنی انتقال یا حیلوله (بمعنی فاصله و حاجز شدن) مشتق شده. نیز معمولا در ضمن سلسله سند حدیث، (قال) را كه تكرار می شود، حذف می كنند.مثلا: محمد بن یعقوب قال حدثنی علی بن ابراهیم قال قال حدثنی ابی ابراهیم بن هاشم...كه (قال) اول را حذف و بیك (قال) اكتفا می كنند. ولی متأخرین طریقه دیگری در اختصار بكار برده اند و آن اینست كه فقط نام كسانی را كه از آنان نقل حدیث شده ذكر و بكیفیت سند (صحیح، حسن، موثق و غیره) اشاره و سپس متن حدیث را از آخرین راوی یا معصوم نقل می نمایند. البته اگر كتبی كه بدین طریق از آن نقل حدیث شده جزو كتب مشهوره متداوله (از قبیل کتب اربعه) باشد، این نحوه نقل، در واقع مسند خواهد بود و الا داخل در مرسلات، می باشد. گاهی نیز در چند حدیث كه از یك اصل یا یك راوی نقل شده، در اولین حدیث سلسله روات، آورده شده و در بقیه بلفظ (و بهذا الاسناد) ، از ذكر سلسله روات استغنا شده. غیر آنچه گفتیم، طرق خاصی در كیفیت اختصار سند نزد شیخ صدوق و شیخ طوسی (در كتاب من لا یحضره الفقیه و كتاب تهذیب) معمول است . صاحب معالم در كتاب (منتقی الجمان ص ۲۱) فرماید: باید دانست كه حال مشایخ ثلاثه (صاحبان کتب اربعه حدیث شیعه) در ذكر اسانید، مختلف است.شیخ کلینی سند حدیث را تماما نقل می نماید، یا بسند حدیثی كه قریبا گذشته ارجاع می دهد.صدوق بیشتر سند را ترك كرده ولی طریق متروكه را در آخر كتاب بتفصیل آورده، شیخ طوسی گاهی تمام سند را ذكر و زمانی بیشتر آنرا ترك می كند، و بسا كه قسمتی را ترك و بقیه را ذكر نموده (كه اهل فن درایه، ترك اوائل سند را تعلیق نامند) سپس در آخر تهذیب بصراحت و نیز در استبصار فرموده: هر حدیثی كه قسمت اول سند را نیاورده ام بنام كسی است كه حدیث مزبور از كتاب وی اخذ شده و طریق خود را بصاحبان كتب در كتاب (فهرست) یاد نموده ام. صاحب معالم در فائده چهارم كتاب منتقی الجمان، طریق شیخ را بصاحبان كتب اصول حدیث، بتفصیل آورده.


منبع

سایت اندیشه قم.

پانویس

  1. قواعد التحدیث، ص۶۱.
  2. فتح الباری فی شرح صحیح البخاری،تألیف ابن حجر عسقلانی.چاپ مصر.
  3. زمر/سوره۳۹، آیه ۲۳.
  4. طور/سوره۵۲، آیه ۳۴.
  5. مرسلات/سوره۷۷،آیه ۵۰.
  6. القلم/سوره۶۸، آیه ۴۴.
  7. قواعد التحدیث، ص۶۱.
  8. کهف/سوره۱۸، آیه۶۸.
  9. فاطر/ سوره۳۵، آیه ۴۳.
  10. اسراء/سوره۱۷، آیه ۷۷.
  11. یوسف/سوره۱۲، آیه ۹۱.
  12. احقاف/سوره۴۶، آیه ۴.
  13. وصول الاخیار، ص۱۱۹.