سه سطح سرمایه اجتماعی در نوآوری اجتماعی

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

سه سطح سرمایه اجتماعی در نوآوری

محمد یونس (برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۶) احتمالا یکی از مشهورترین مثال های نوآوری اجتماعی موفق است. در همین زمان، «بانک گرامین» [۱] ، دستاورد سازمانی اصلی وی، یکی از مثال های روشن شرکت اجتماعی مبتنی بر دگرگونی سرمایه فرهنگی و اجتماعی است؛ و نهایتا جنبش اعتبارات خرد، که پس از افزایش و گسترش مدل کسب و کار بانک گرامین متولد شد، باز جمله نمونه های نوآوری اجتماعی در سطح جهانی است.

يونس مقدار پول ناچیزی برای زنان بنگلادشی فراهم کرد. مهم تر از آن، گرامین از دگرگونی بنیادین سرمایه فرهنگی و اجتماعی در میان این گروه تجربه به دست آورد.

شبکه های همبستگی متقابل، که از قبل هم در میان زنان وجود داشت، در این مرحله توسعه یافت و به نحوی از آنها استفاده شد که می توانست جانشین دسترسی به سرمایه مالی باشد (سرمایه ای که خود را شديدة محروم از آن می دیدند).

اما، سرمایه فرهنگی نیز (که اغلب در دیدگاه دانشمندان اجتماعی نادیده گرفته می شود) به همان اندازه اهمیت دارد. سرمایه فرهنگی بود که باعث تأسیس بانک گرامین شد؛ بانکی که هدف آن ایجاد فرهنگ تعاونی بین زنان بسیار کم درآمد بنگلادشی بود.

زنان در کانون اعتبار نوبتی (که خودشان آن را تشکیل داده بودند) مسئولیت هایی را به عهده می گرفتند، در نتیجه عزت نفس و پذیرش شأن انسانی شان افزایش یافت. این موضوع، فراتر از پایش گروه و اعمال مقررات در آن، یکی دیگر از انگیزه های قدرتمند متابعت بود.

تأثیر مدل کسب و کار اعتبارات خرد می تواند نمونه ای از تکثیر و رشد فزاینده تعداد مؤسسات تأمین مالی خرد [۲] در سراسر دنیا باشد. برای بررسی، کافی است که به فهرست ۵۰ مؤسسه تأمین مالی خرد مهم دنیا در مجله «فورب » [۳] نگاهی داشته باشیم (سوایبل [۴] ، ۲۰۰۷).

این فهرست با استفاده از اطلاعاتی ایجاد شد که مؤسسات تأمین مالی خرد به شرکت میکروفاینانس اینفورمیشن اکسچنج [۵] ارائه کرده بودند (در سال ۲۰۱۱، بیش از ۲۰۰۰ مؤسسه در این کار مشارکت کردند)(میکروفاینانس اینفورمیشن اکسچنج ، ۲۰۱۲).

اما، هر چند تحقیقات تجربی روی تأمین مالی خرد نقش مثبت آن را در توسعه کسب و کارهای خرد نشان می دهد، تأثیر آن روی کاهش فقر کمتر است (چادبوری، ۲۰۰۹؛ گیبونز و کردیت، ۲۰۱۱؛ گلدبرگ، ۲۰۰۵؛ اسلام، ۲۰۰۷؛ آدل، ۲۰۱۰) [۶]

سطح خرد . فردی: نقش نوآوری اجتماعی

نوآوری اجتماعی در سطح فردی از طریق مداخلات سرنوشت ساز نوآوران اجتماعی یاکارآفرینان اجتماعی تحریک و هدایت می شود. بر اساس گفتمان بنیاد «سکول [۷] »، «کار آفرینان اجتماعی عوامل تغییر دهنده اجتماع هستند، یعنی خالقان نوآوری که وضع موجود را بر هم می زنند و دنیا را به جای بهتری تبدیل می کنند» (بنیاد سکول، ۲۰۱۲).

در دیدگاه سرمایه اجتماعی، فرمول بندی را با دقت بیشتری انجام می دهیم: نوآور اجتماعی کسی است که موقعیت اقدام جمعی گروه مربوطه را به نحوی تغییر می دهد که سرمایه فرهنگی یا اجتماعی آنها اصلاح شود یا توسعه یابد تا در تولید خير عمومی به همکاری مشترکی دست یابند. بر اساس مقاله فيلز و همکارانش [۸] ( ۲۰۰۸ : ۳۷ )، متونی که روی کار آفرینان اجتماعی تمرکز می کنند بر برخی ویژگی های شخصی، مانند جسارت، ابتکار، بلند پروازی، و سماجت، تأكيد می کنند.

سایر محققان «نامعقول بودن» را نیز اضافه می کنند و به دیدگاه «پیشگویانه» بلندمدت خاصی اشاره می کنند. از نظر ما، این طور نیست که این مورد اغلب با انگیزه های بسیار انسان گرایانه و حتی مذهبی همراه باشد (هابیش و لوزا آداو [۹] ، ۲۰۱۲).

با این حال، حتی اگر نقش فردی نوآوران اجتماعی برای ظهور نوآوری های اجتماعی اهمیت داشته باشد، مفهوم «اسطوره» روشن فکر که به تنهایی همه کارها را به اتمام می رساند، یک مفهوم واقع گرایانه نیست.

برعکس، خلق و اجرای موفق نوآوری های اجتماعی به عوامل زیادی بستگی دارد (برخی از آنها خصوصیت نهادی یا سازمانی دارند). اما همگی باید با هم در فرآیندی پیچیده درگیر شوند که تغییر اجتماعی را میسر می سازد. به زبان ما، نوآوری باید در ظرفیت سرمایه فرهنگی و اجتماعی موجود بگنجد تا تأثیری پایدار ایجاد کند.

بر اساس مقاله لندری [۱۰] و همکارانش (۶۸۳ :۲۰۰۲)، در اینجا دو نکته مهم وجود دارد که باید مد نظر قرار گیرند: «اول، تحقیق درباره نوآوری دیگر به عنوان حادثه ای مجزا در نظر گرفته نمی شود که تنها شمال خلق و توسعه راه کارهای فنی است، بلکه فرآیند تعاملات اجتماعی را نیز شامل می شود» و «دوم، نوآوری دیگر با ترکیبات مجرد اشکال ملموس سرمایه (فیزیکی، مالی، ...) توضیح داده نمی شود، بلکه با ترکیباتی از اشکال ناملموس سرمایه، و خصوصا سرمایه اجتماعی، توضیح داده می شود».

هر چند نکته اول در نظریات لندری و همکارانش مکررا بوسیله محققان حوزه نوآوری اجتماعی تصریح شده است (مولگان، ۲۰۰۶؛ نیکولز و مورداک، ۲۰۱۲؛ فيلز و همکاران، ۲۰۰۸) [۱۱] ، نکته دوم نظریات او، یعنی ارجاع ویژه به سرمایه اجتماعی، با شفافیت نسبتا کمتری تشریح شده است. تحلیل دقیق خلق سرمایه اجتماعی، به عنوان «مجموعه ای از منابعی که تحت مالکیت اعضای شبکه اجتماعی شخصی فرد قرار دارد و می تواند در نتیجه پیشینه این روابط در دسترس فرد مختلف قرار گیرند» (ون در گاگ و اسیجرز [۱۲] ، ۲۰۰ .2004)، برای درک پویایی نوآوری اجتماعی ضرورت دارد. متأسفانه، درباره سرمایه اجتماعی و نوآوران اجتماعی فردی نوآوران اجتماعی هیچ تحقیقی انجام نشده است.

سطح میانی . سازمانی: نقش سازمان های اجتماعی

در سطح سازمانی، دیدگاه سرمایه اجتماعی به نقش «مدلهای کسب و کار» اشاره دارد (سامراک [۱۳] ۲۰۱۰): چگونه برنامه ریزی سازمانی می تواند تعاملات را به نحوی سازمان دهد که مشارکت در کالاهای عمومی به صورتی پایدار صورت گیرد؟ عوامل اجتماعی مختلف (شرکتها، سمن های سازمانهای دولتی و غیره) چه نقشی در این فرآیند ایفا می کنند؟ به دو دلیل، این تحلیل لزوما به مؤسسات اجتماعی محدود نمی شود: اول، نوآوری اجتماعی در هر نوع سازمانی رخ نمی دهد، حتی اگر مؤسسات اجتماعی، شاخص ترین محرک های نوآوری اجتماعی باشند؛ و دوم، پدیده نوآوری اجتماعی ثابت کرده است که برخی از گروه های مد نظر ما واقعا قدیمی شده اند.

در متون موجود، ظاهرة توافقی در حال شکل گیری است مبنی بر اینکه نوآوری های اجتماعی به همراه محدودیت های مبهم موجود در تفاوتهای میان بازار، جامعه مدنی و دولت، پیش می روند.

سایر محققان پرسشی ریشه ای تر را مطرح می کنند: آیا تمایز بین بخش های به اصطلاح) انتفاعی» و «غیر انتفاعی» اصلا معقول است یا خیر؛ و آنها به دنبال دسته بندی های مناسب تر و جدیدی مثل «سازمانهای دورگه» (باتیلانا و همکاران، ۲۰۱۲؛ گراسل، ۲۰۱۱؛ های و هافمن، ۲۰۱۲) یا مفهوم «فراسود» [۱۴] (لوزا آداو ، ۲۰۱۲؛ مایون و لوزا آداو، ۲۰۱۱) هستند. در متون سازمانی، هیچ نوع توافق کلی درباره نقش سرمایه اجتماعی در نوآوری وجود ندارد. از طرف دیگر، برخی از ابعاد سرمایه اجتماعی سازمانی در نوآوری محصول نقش دارد، (تسای و گوشال، ۱۹۹۸)؛ و از سوی دیگر، لينا [۱۵] وون بورن [۱۶] (۵۵۱: ۱۹۹۹) این طور استدلال می کنند که سرمایه اجتماعی نیز می تواند از انتشار نوآوری در سازمانها ممانعت کند: «سرمایه اجتماعی در حالی که ریسک پذیری را از طریق روابط خوشبینانه تشویق می کند، در عین حال از طریق ایجاد تأثیر زیان بخش خود بر ارائه با بررسی اطلاعات جدید توسط اعضا از نوآوری ممانعت می کند». بر عکس، مک الروی» [۱۷] (۳۰ :۲۰۰۲) مفهوم «سرمایه نوآوری اجتماعی» را به عنوان ظرفیت جمعی شرکت برای نوآوری» تعریف کرد.

در این رویکرد، کلمه اجتماعی به طور ضمنی باز معنایی هنجاری ندارد و شرکت ها را «نظام های اجتماعی می داند که خودشان را حول تولید وتلفیق دانش جدید سازماندهی و اداره می کنند» (همان، ۲۰۰۲: ۳۲). اما «ژنگ» [۱۸] (۲۰۰۸) روی عدم قطعیت و کفایت تحقیقاتی که درباره رابطه بین نوآوری و سرمایه اجتماعی تأکید می کند.

او انعطاف پذیری» مفاهیم و شکل های سرمایه اجتماعی را محکوم می کند و به طور خاص، از چشم انداز کلی نگر، نگرانی هایی را درباره رابطه علی موجود در میان سرمایه اجتماعی و نوآوری مطرح می کند.

آنچه که از تحقیقات این محققان آشکار می شود آن است که تعریف دقیقی از سرمایه اجتماعی وجود ندارد (مشکلی که سعی داریم با تبعیت از دیدگاه الينور استروم درباره اقدام جمعی بر آن غلبه کنیم).

تحقیق روی نوآوری اجتماعی در سطح سازمانی ظاهرا از دو جریان تحلیل تبعیت می کند. جریان اول آن دسته از نوآوری های اجتماعی را بررسی می کند که در شرکت های معمولی رخ میدهند و جریان دوم توجه خود را به مدل های سازمانی نوآوری معطوف می کند. از بین این دو جریان تحقیقاتی، جریان اول بیشتر با عنوان نوآوری اجتماعی شرکتها شناخته شده است. «روزابث موس کانتر» [۱۹] مفهوم نوآوری اجتماعی شرکت ها را بر پایه تجربه شرکت هایی تعریف می کند که نیازهای جامعه را به عنوان فرصت هایی برای ایجاد ایده ها و نمایش فناوری های کسب و کار در نظر می گیرند تا بازارهای جدیدی بیابند و در آن بازارها کار کنند و مشکلات دیرینه کسب و کار را حل کنند».

او توضیح می دهد که چگونه «رویارویی با مشکلات بخش اجتماعی، شرکت ها را وادار می کند تا قابلیت های خود را گسترش دهند تا نوآوری هایی خلق کنند که در جامعه و نیز در کسب و کار نتیجه بخش باشد» (کانتر، ۱۹۹۹: ۱۲۴) در تحقیقاتی که روی فرصتهای کسب و کار در بازارهای کم درآمد (یعنی کف هرم) [۲۰] متمرکز است هم ردی از این مسیر فکری دیده میشود (پراهالد و هارت، ۱۹۹۹). ضمنا، حتى تمرکز جدید پورتر روی «ایجاد ارزش مشترک» نیز می تواند ریشه در این موضوع داشته باشد (پورتر و کرامر، ۲۰۱۱).

مجموعه محدودتری از متون علمی روی نقش شرکت های کوچک و متوسط تمرکز می کنند و درباره نحوه خاص صرفه جویی آنها در سرمایه اجتماعی تحقیق می کنند (اسپنس و همکاران، ۲۰۰۳).

جریان تحقیقاتی دوم، درباره نوآوری اجتماعی در سطح سازمانی، روی بنگاه های اجتماعی تمرکز می کند، به بیان دقیق تر روی سازمانهایی که شدیدا به سمت تأمین خير عمومی گرایش دارند (سامراک، ۲۰۱۰). تحقیق روی بنگاه های اجتماعی رو به افزایش است؛ با این حال، تحقیق روی سرمایه اجتماعی سازمانی در بنگاه های اجتماعی یا تحقیقاتی که سرمایه اجتماعی سازمانی را با نوآوری اجتماعی ارتباط می دهند، در عمل وجود ندارند.

سطح کلان: سرمایه اجتماعی و محرک های نوآوری

شواهد تجربی درباره تأثیر سرمایه اجتماعی روی نوآوری در سطوح کلان از همه جالب تر است. سطوح ماکرو را به صورت ملی درک می کنیم، اما در اینجا به صورت تحلیل جامعه یا منطقه ای نیز دیده می شود. درباره اینکه کدام یک از عناصر متعدد سرمایه اجتماعی در سطح کلان می توانند نوآوری را حمایت یا تضعیف کنند، هیچ گونه شواهدی وجود ندارد.

به تأسی از رویکرد سنتی «ادوارد بنفیلد» [۲۱] ، دانشمند آمریکایی حوزه علوم سیاسی، درباره مبانی اخلاقی جامعه عقب افتاده» (۱۹۵۸)، برخی تحقیقات درباره نوآوری و سرمایه اجتماعی مبین آن است که سرمایه اجتماعی بیشتر مانع نوآوری است. مثلا، در مورد مقاله فلوریدا [۲۲] و همکارانش (۲۰۰۲)، آنچه که نوآوری را سرکوب می کند وجوه اشتراک نیست بلکه تفاوت هاست. سایرین نوآوری را شیوه ای می دانند که سرمایه اجتماعی به واسطه آن در رشد اقتصادی شرکت می کند (آكجوماک و ویل، ۲۰۰۹).

با توجه به تحقیق تأثیر گذار آر. پوتنام [۲۳] (۱۹۹۲)، که در تحقیق تجربی مشهور خود روی نقش سرمایه اجتماعی در موفقیت اقتصادی در مناطق ایتالیایی تأكید می کند، حتی این مسیر فکری هم در جایی به تحلیل علوم سیاسی اشاره دارد. اما در کل، برای تحلیل سرمایه اجتماعی به عنوان محرک نوآوری در سطوح منطقه ای و جمعی تر، هیچ مسیر مشخصی وجود ندارد.

مثلا، تحقیق هوسر [۲۴] و همکارانش (۲۰۰۷)، درباره ارتباط نوآوری و سرمایه اجتماعی، ۵۱ واحد ارضی را از شش کشور اروپایی پوشش می داد تا بررسی کند که آیا «سرمایه اجتماعی نقش مهمی در انتشار دانش و ظرفیت نوآوری معمول ایفا می کند» (همان: ۸۳).

محققان به دو نکته مهم رسیدند: نخست، «مؤلفه های مستقل سرمایه اجتماعی تأثیر همگانی چشمگیری روی نوآوری دارند، چیزی که به واسطه در خواست برای حق اختراع سنجیده شده است و با تأثیر سرمایه انسانی مطابقت دارد» (همان: ۸۴)؛ دوم، آنها اظهار کردند که برای نقش چشمگیر روابط ضعيف در نوآوری و تعامل اجتماعی در مقیاس منطقه ای شواهد تجربی محکمی» یافته اند (همان: ۸۴). و استدلال حاصل از تحقیق گرانووتر [۲۵] (۱۹۷۳) درباره قدرت روابط ضعیف را اثبات می کنند:دوستان نزدیک با همان افرادی آشنایی دارند که شما آنها را می شناسید، در حالی که آشنایان پلهای بهتری برای دستیابی به ارتباطات جدید و اطلاعات اضافی محسوب می شوند» (کاستیلا و همکاران، ۲۰۰۰: ۲۲۰). تحقیقات روی نوآوری اجتماعی در سطح جمعی، که روی همسایگی و اجتماعات متمرکزاست، بیشتر پروژه های توسعه اجتماعی شناخته می شوند.

این موارد اشکال نوآوری اجتماعی در جوامع خاص محسوب می شوند. بر اساس مقاله مولرت [۲۶] و همکاران (۲۰۱۰: ۵) پروژه های توسعه جامعه «طرح های جدید محلی است که طیفی از عموم را تحریک می کند تا در فعالیت هایی وارد شوند که در سطح شهری روی همبستگی شهری و توسعه اجتماعی مؤثر است اگر تأثیر گسترده تری نداشته باشد)». نتایج پروژه ساخت جامعه و حاکمیت نوآوری اجتماعی که توسط کمیسیون اروپا [۲۷] بنیان گذاری شده است) از طریق تحقیقات موردی متعدد نشان میدهد که نوآوری اجتماعی در مقیاس محلی همان توسعه جامعه در نظر گرفته می شود) چه نتایجی می تواند داشته باشد.

در این پروژه، نوآوری اجتماعی «فرآیندی دیالکتیک بین شرایط خاص و فرآیندهای جمعی و شیوه های ایجاد شده برای غلبه بر آنها تعریف می شود (مولائرت و همکاران، ۲۰۱۰: ۲).

از نظر این محققان، فقدان منابع (از جمله سرمایه اجتماعی) عاملی است که تا اندازهای محرک نوآوری اجتماعی در سطح گروهی است (مولائرت و همکاران، ۲۰۱۰). طبق نظر مولائرت (۲۰۰۹: ۱۴)، «در متون علوم اجتماعی، برخی محققان روی فرصت هایی برای بهبود سرمایه اجتماعی تأکید می کنند که به سازمان های اقتصادی اجازه میدهد تا عملکرد بهتری داشته باشند یا تغییر کنند و به این ترتیب، تأثیرات مثبتی روی نوآوری اجتماعی بر جای بگذارند».

هر چند او دقيقا اشاره نمی کند که درباره کدام محققان صحبت می کند، اما پیشنهاد مهمی را به این موضوع می افزاید: «هزینه ای که به ازای اشتراک گذاری مفاهیم سرمایه اجتماعی در بین رشته ها پرداخته می شود این است که سرمایه اجتماعی خیلی مبهم و نامشخص شده است و ارزش و ارتباط تحلیلی آن بیش از پیش زیر سؤال رفته است» (مولائرت، ۲۰۰۹: ۱۴، این مطلب به طور مبسوط در مقاله مولائرت، ۲۰۰۵، ارائه شده است.

از نظر ما، او به زیربنایی مفهومی از مفهوم سرمایه اجتماعی نیاز دارد که با مراجعه به اقدام جمعی قابل تأمین است.

در تحقیقی که در ۵۹ کشور مختلف انجام شد، «دخلی» [۲۸] و «دکلره [۲۹] (۲۰۰۴) تنها مدارک محدودی از تأثیر مثبت اطمینان و فعالیت ارتباطی بر روی نوآوری یافتند؛ ضمنا به رابطه منفی موجود بین هنجارهای رفتار مدنی و نوآوری اشاره کردند.

محققان، با تأیید اینکه «گرایش عمومی برای تبدیل شدن به یک شهروند خوب، عموما با گرایش عمومی به انحراف از رویه ها و قوانین موجود تناقض دارد. هر چند که اغلب این قوانین و رویه ها برای فعالیت های نوآورانه امری ضروری هستند» (همان: ۱۲۴)، این رابطه منفی را توضیح می دهند.

اینکه آیا این تصور درباره نوآوری اجتماعی (که به مقدار مشخصی همکاری باز نیاز دارد) نیز صحت دارد یا نه، هنوز محل تردید است.

از این نظر، آكجوماک [۳۰] و تر ویل [۳۱] (۲۰۰۹) در تحقیقی که به مدت ۱۲ سال در ۱۰۲ متمان از ۱۴ کشور اروپایی انجام شد (۲۰۰۲-۱۹۹۰)، نشان دادند که نوآوری کانال مهمی است سرمایه ی اجتماعی از طریق آن می تواند سرانه رشد اقتصادی را تحت تأثیر قرار دهد. از نظ این محققان، افزایش اهمیت سرمایه اجتماعی به روشنی به افزایش نوآوری منجر می شود.

دل عمده ای که آنها ارائه می کنند این است که نوآوری از اطمینان و اعتماد (پرهیز از ریسک) . محققان و سرمایه گذاران مخاطره آمیز سود می برد. به بیان دیگر، نوآوری در محیطی آسان تے است که مردمانش اطمینان بیشتری به یکدیگر دارند» (همان: ۵۶۲).

با جمع بندی این مجموعه شواهد، که بیشتر حالتی متناقض دارند، می توانیم اعلام کنیم که تحلیل سطح کلان، درباره رابطه بین نوآوری و سرمایه اجتماعی، بیش از حد انتزاعی است.

در واقع، همه نوآوری های اجتماعی تأثیر جهانی ندارند. بلکه بیشتر این طور به نظر می رسد که شیوه تأثیر گذاری نوآوری های اجتماعی بر روی جامعه کاملا خاص است؛ بیشتر آنها به صورت نوآورانه و فراتر از مرزهای معمول با مشکل خاصی مبارزه می کنند، اما تأثیرشان بر شاخص های کلی خاص، صرفا غیر مستقیم است.

تأثير خاص نوآوری های اجتماعی بیشتر از تکرارپذیری این نوآوری ها ناشی می شود. برای مثال، از طریق واگذاری مجوز اجتماعی یا از طریق راهبردهای توسعه از قبیل جمع سپاری. اینکه سرمایه اجتماعی مانع پروژه های تکرارپذیری و مقیاس پذیری نواری اجتماعی است یا مؤید آن، پرسشی است که باید در پژوهش های آتی به آن پرداخته شود.

در متون مربوط به نوآوری اجتماعی به ندرت به سرمایه اجتماعی اشاره می شود، حتی اگر نیاز

نتیجه گیری

به شبکه ها و همکاری میان بخشی و میان سازمانی عامل مهمی تلقی شود (مولگان، ۲۰۰۶؛ مولگان و همکاران، ۲۰۰۷؛ نیکولز و مورداک، ۲۰۱۲، فيلز و همکاران، ۲۰۰۸؛ رود و لورتز، ۲۰۱۲).

هرچند تحقیقات نظری درباره روابط موجود بین نوآوری و سرمایه اجتماعی بیش از پیش توجه همه را به خود جلب می کنند، شواهد تجربی در این زمینه هنوز کافی نیست.

با توجه به پیش زمینه موجود، ادعا می کنیم که در سنت الينور استروم)، مفهوم مبتنی بر اقدام جمعی سرمایه اجتماعی، خود را به عنوان ابزار تحلیلی مؤثری برای درک بهتر ساختار و نقش نوآوری های اجتماعی عرضه می کند.

همانند نوآوری های فنی، نوآوری های اجتماعی نیز به دستاوردهای به موقع فردی منجر نمی شود، بلکه این نوآوری ها مبتنی بر ترکیب مجدد روابط بازیگران مختلفی است که مبتنی بر بسط یا دگرگونی سرمایه اجتماعی یا فرهنگی بازیگران است.

به نظر می رسد که در اینجا مطالعات موردی بسیار خاص (برای مثال، یادگیری سازمانی)، که به دقت چگونگی حصول این سرمایه گذاری ها ی اجتماعی و در واقع، چگونگی دگرگون سازی ساختار ارتباط بازیگران اجتماعی ذیربط توسط این سرمایه گذاری هارا تحلیل می کند، برای آینده نزدیک اهمیتی حیاتی داشته باشد.

پانویس

  1. Grameen Bank
  2. Microfinance Institutions
  3. Forbes
  4. Swibel
  5. Microfinance Information Exchange, Inc
  6. (odell2010؛Islam 2007؛lGoidberg 2005؛Gibbons and Credit 2011؛chowdhury 2009
  7. Chowdhury 2009; Gibbons and Credit 2011; Goldberg 2005; Islam 2007; Odell 2010
  8. Skoll Foundation
  9. Phills et al
  10. Habisch and Loza Adaui
  11. phils et al.2008؛2012 Nicholls and Murdock ؛Mulgan 2009
  12. Van Der Gaag and Snijders
  13. Sommerrock
  14. Metaprofit
  15. Leana
  16. Van Buren
  17. McElroy
  18. Zheng
  19. Rosabeth Moss Kanter
  20. Bottom of the pyramid
  21. Edward Banfield
  22. Florida
  23. R. Putnam
  24. Hauser
  25. Granovetter
  26. Moulert
  27. European Commission
  28. Dakhili
  29. De Celra
  30. Akçomak
  31. Ter Weel