مشارکت مردمی

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

طی دورانی طولانی که افراد در گروه های کوچک با هم می زیستند و بقای آن ها در گرو شکار حیوانات و جمع آوری ریشه ها، میوه ها، هسته ها و سایر نعمت های طبیعی بود، گاه در پی نظامی بودند که در آن تعداد معتنابهی از اعضا - مثلا قدیم ترها و با تجربه ترها - ملهم از منطق برابری، در تمام تصمیم گیری های مورد نیاز قبیله شرکت می کردند. صحت این موضوع در مطالعاتی که در خصوص جوامع قبیله ای بی سواد انجام گرفته، به طور کامل تأیید شده است. بنابراین و به احتمال زیاد، به مدت هزاران سال «طبیعی» ترین نظام سیاسی، همانا دموکراسی های ابتدایی بوده است.

این دوره طولانی، زمانی به پایان رسید که افراد به اقامت در جوامع ثابت تن دادند تا به امور کشاورزی و تجارت بپردازند. در این شیوه زیست جدید، انواع شرایطی که برای مشارکت مردمی لازم بودند به تدریج محو شدند. در نتیجه، در میان مردم اسکان یافته، حکومت های هزاران ساله مردمی از بین رفتند و جای خود را به نظام های سلطنتی، استبدادی، اشرافی یا جرگه سالار دادند که همگی مبتنی بر نوعی رتبه بندی یا سلسله مراتب بودند.

دوباره، در حدود ۵۰۰ قبل از میلاد در مناطق متعددی از جهان شرایط مطلوبی ظاهر شد و در پی آن گروه های کوچکی از مردم به ایجاد نظام های حکومتی جدیدی مبادرت کردند که در نتیجه، فرصت های نسبتا مناسبی برای مشارکت در تصمیم گیری های گروهی مهیا شد (دال، ۱۳۷۹، ص ۱۲). البته باید گفت که مفهوم مشارکت در جامعه بسته (قبیله ای و اشتراکی) که بر اساس تصمیمات رسوم قبیله ای است، با مفهوم مشارکت در جامعه باز، که بر اساس تصمیمات شخصی، آگاهانه و داوطلبانه صورت می گیرد، تفاوت دارد (پوپر، ۱۳۶۹، ص ۱۰۲). اسملسر[۱]بر این باور است که در جوامع ساده و سنتی زندگی دسته جمعی و مشترک با مبانی حیات اجتماعی از قبیل پیوندهای خویشاوندی، ایل و تبار، قبیله و کاست سخت در هم تنیده است. در این گونه جوامع، تشکیلات رسمی از قبیل اتحادیه های کارگری، باشگاه های اجتماعی، انجمن های داوطلبانه و گروه هایی که منافع مشترکی دارند، کمتر توسعه می یابند. با وجود این، در یک جامعه صنعتی و شهری بقای روابط سنتی برای حیات دسته جمعی و مشترک کفایت نمی کند (وینر، ۱۳۵۰، ص ۹۵).

به دلیل مزبور در طی تاریخ همواره حرکت از تمرکز به سوی عدم تمرکز و گسترش مشارکت در کلیه زمینه های سیاسی- اقتصادی و اجتماعی بوده است. در دهه های اخیر تحقیقات عمده ای در زمینه «مشارکت»[۲]صورت گرفته است؛ به ویژه بخش اعظم این مطالعات را سازمان ملل انجام داده که هدف اصلی آن ها بستر سازی برای گسترش مشارکت در کشورهای جهان سوم است. کنفرانس جهانی اصلاحات کشاورزی و توسعه روستایی که به وسیله فائو در ژوئیه ۱۹۷۹ در رم برگزار شد، به اتفاق آراء پذیرفت که برای نیل به «دموکراسی مشارکتی»، باید به مشارکت به عنوان «حق اساسی بشر» توجه کرد. مشارکت را می توان هدفی اخلاقی به معنای روشی برای آموزش مردم به شرکت در اتخاذ تصمیمات گروهی و در عین حال سهیم شدن در مسئولیتها دانست. در فرایند مشارکت همه اشخاص شرکت کننده باید امتیاز بدهند و بیاموزند که به نحوی دموکراتیک عمل کنند. بدین ترتیب، مشارکت فرایندی است از خود آموزی اجتماعی و مدنی؛ زیرا فعالیت برای مشارکت، مستلزم تغییر حالت ذهنی و روانی در همه سطوح است و همین تغییر، برقراری مناسبات انسانی و اجتماعی نوین را ممکن می سازد.

در فرهنگ های لغات و اصطلاحات، در برابر واژه مشارکت این معانی به کار رفته است: اشتراک مساعی[۳]، قدرت دادن[۴]، سهیم شدن[۵]، بسیج مردم[۶]، مسئولیت پذیری [۷]، واگذاری امور[۸]، خودگردانی[۹]، تقسیم کار[۱۰]، انسانی کردن[۱۱]، خودیاری[۱۲]، خوداتکایی[۱۳]و عدم تمرکز[۱۴]. به علاوه، این مفهوم بیشتر در کنار واژه «توسعه» به کار رفته است و با ترکیب آنها نگرش جدید توسعه مشارکتی[۱۵]رایج شده است (دری نو گورانی، ۱۳۶۹).

مفاهیم و راهبردهای نوین مشارکتی از دیدگاه های سنتی مفهوم سازی و عملیاتی توسعه فراتر می رود و میان دو مفهوم توسعه و مشارکت پیوندی ناگسستنی برقرار می سازد؛ این مفاهیم و راهبردهای نوین عبارت اند از: الف) توسعه از پایین؛ ب) توسعه براساس راهبرد نیازهای اساسی؛ ج) توسعه مستقل و متکی به خود؛ د) توسعه از درون؛ ه) توسعه انسان محور؛ و) توسعه جهان گستر و مبتنی بر نظم اقتصاد نوین بین المللی (پاتریشیا و کریستونا، ۱۳۷۷، ص ۳)، ز) توسعه محلی.

همان گونه که بیان شد همراه با اقبال جهانی از مشارکت، برداشتهای مختلفی از این مفهوم وجود دارد که تمام آنها در کار کردهای مثبت مشارکت در عرصه توسعه و تأثیر آن در رفع مشکلات اجتماعی و اقتصادی اتفاق نظر دارند.

ساموئل پل[۱۶]از جمله کسانی است که تحقیقات گسترده ای در زمینه مشارکت انجام داده و نیز تعریف او از این مفهوم پذیرفته شده است. وی مشارکت را مرتبط با مفهوم توسعه و در سطح محلی تعریف و تجزیه و تحلیل کرده است. از نظر او مشارکت محلی[۱۷]، فرایندی است فعال که در آن بهره مندان به جای آنکه صرفا سهمی از مزایای پروژه دریافت کنند، بر جهت گیری و اجرای پروژه های توسعه تأثیر می گذارند. پل اهداف زیر را برای مشارکت قائل شده است:

  • مشارکت در هزینه های پروژه (پرداخت پول، انجام دادن کار با ارائه کالا)؛
  • افزایش کارایی و اثربخشی پروژه (ارائه مشاوره و دخالت در اجرای آن)؛
  • توانمندسازی بهره برداران از طریق آموزشهای رسمی و غیررسمی و فعالیتهای آگاهی بخش (همانند گروههایی که به اتکای خود خانه سازی می کنند)؛
  • افزایش اختیار (تسلط بخشهای محروم جامعه بر منابع و تصمیماتی که بر زندگی شان تأثیر می گذارد) (بامبرگر، ۱۹۸۶).

برخی از صاحب نظران در تعریف و تحلیل مشارکت از توسعه محلی فراتر رفته و با نگرش جامع بدان پرداخته اند. آنان مشارکت را به معنی «شرکت فعالانه افراد در حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و به طور کلی تمامی ابعاد حیات» دانسته اند (ساروخانی، ۱۳۷۰، ص ۵۲۱). در بسیاری از نوشته ها، کنش مشارکتی از طریق سه شاخص محوری از کنش غیرمشارکتی - که گاه از آن به عنوان ارکان مشارکت یاد می شود - تفکیک شده است: الف) داوطلبانه بودن که بر وجود عنصر اختیار در کنش مشارکتی اشاره دارد؛ ب) آگاهانه بودن، یعنی کنشگر نسبت به موضوع اطلاع و شناخت داشته باشد؛ ج) مسئولیت پذیری در برابر کنش و آثار مترتب بر آن.

به خاطر مسائل و مشکلات فراوانی که در عصر حاضر به وجود آمده است ملت ها و دولت ها برای اداره جوامع خویش در شرایط قرن بیست و یکم بیش از قرون پیشین نیازمند همیاری و مشارکت هستند. جهان تنها در پرتو مشارکت فعال زنان و مردان همه گروه ها و جوامع، تنگناهای آینده را پشت سر خواهد گذاشت. در این میان، گسترش مشارکت در جوامع جهان سومی که به دلایل تاریخی و سیاسی، فعالیت کمتری در عرصه های مشارکتی داشته اند، اجتناب ناپذیر است.

پانویــس

  1. Smelser
  2. participation
  3. . collaboration
  4. empowering
  5. sharing
  6. . Mobilization
  7. sponsorship
  8. rein-free
  9. . management-self
  10. division of labor
  11. . anitizationhum
  12. . self-help
  13. reliance-self
  14. . decentralization
  15. participatory development
  16. Samuel Paul
  17. . community participation