امامزاده سید موسی مبرقع ، فرزندان، خاندان واحفاداو
مؤلف: غلامرضا گلی زواره
محتویات
چکيده
موسي مبرقع دومين فرزند امام جواد از مادري به نام سمانه است که در 214 هجري در مدينه متولد گرديد و در بيت امامت به شکوفايي رسيد. در 220 هجري که امام محمدتقي عليهالسلام به بغداد فراخوانده شد و سپس به شهادت رسيد موسي مبرقع که در مدينه به سر ميبرد، 6ساله بود. وي پس از شهادت پدر، تحت نظارت برادرش، امام هادي عليهالسلام به رشد فکري و معنوي رسيد. موسي مبرقع با ارادتي خالصانه مطيع برادرش بود. محدثان شيعه وثاقت او را مورد تأييد قرار دادهاند و از وي رواياتي نقل نمودهاند. با کاهش اختناق عباسيان موسي مبرقع موفق گرديد در سال 256 هجري به قم بيايد و مورد توجه اصحاب ائمه عليهمالسلام، رؤساي شيعه و مومنين اين شهر قرار بگيرد. او در 296 هجري رحلت نمود و پيکرش در خانه خودش دفن گرديد. آرامگاه او و عدهاي از افراد خاندانش از جمله خواهران، فرزندان، نوادگان و ساير بستگان در مجموعه چهل اختران قم واقع شده است. کارواني از دانشمندان، فقها، نقيبان، متوليان موقوفات مساجد و اماکن زيارتي قم و توابع در اعصار گوناگون از اين خاندان برخاستهاند. سادات رضوي، تقوي، برقعي و مبرقعي به امامزاده موسي مبرقع نسب ميبرند که در قم، همدان، مشهد، کشمير و نقاط ديگر پراکندهاند. فرمانهايي از فرمانروايان صفويه و قاجاريه در دسترس ميباشد که براساس آنها افرادي از اين سادات به مقام نقابت و توليت آستان مقدسه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام و مسجد امام حسن عسکري عليهالسلام و متولي موقوفات امامزادگان استان قم منصوب گرديدهاند. کليدواژهها امام جواد عليهالسلام، امام هادي عليهالسلام، موسي مبرقع، مدينه، بغداد، کوفه، قم. هجرتي با برکت سياست سرکوب شديد طالبيان و علويان در دوران بني اميه و بني عباس و پناه بردن امامزادگان و سادات به نقاط دور از مرکز خلافت، و شناسايي نيروهاي مؤمن و وفادار براي سازماندهي بر عليه غاصبان و حاکمان وقت از سوي آنان زمينههايي را فراهم ساخت تا اين عزيزان به مناطقي بروند که از اوضاع نسبتاً مطلوبتر برخوردار باشند. در اين ميان مردم شهر قم نسبت به مهاجران مذکور، از تکريم و ارادت و پذيرايي توأم با تجليل و تعظيم فروگذاري ننمودهاند، و به حمايت از ايشان برخاسته، وسايل رفاه، آسايش و امنيت آنان را تأمين کردهاند. و اين روند چنان گسترش يافت که اين ديار به عنوان حرم اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام و آشيانه آل محمد، مأواي فاطميان، و محل اقامت علويان معرفي گرديد. به علاوه قم از نظر ويژگيهاي اقليمي و جغرافيايي براي ساکنان حجاز و عراق عرب محيط مناسبي به شمار ميرفت، و با روحيه آنان سازگاري داشت. هم چنين اين منطقه از مهمترين نواحي ايران به شمار ميآيد که به همّت شيعيان مهاجري چون بني اسد، آل مذحج و آل اشعر و نيز بوميان شيعه، در برابر واليان اموي و عباسي، مقاومت مينمودند و احکام آنان را برنميتابيدند. قميها که به لحاظ اعتقادي و رفتار و کردار خويش پيوند بسيار خوبي با ائمه هدي عليهمالسلام داشتند، اولاد و احفاد اين خاندان را پيرو تأکيدات رسول اکرم صلّي الله عليه وآله وسلم گرامي ميداشتند، و اين خوشرفتاريها و برخوردهاي شايسته آنان با مهاجران از امامزادگان و سادات موجب گرديد به همت اين عزيزان و ديگر صحابي ائمه، جويبارهايي از معارف اهل بيت عليهمالسلام و صفاي معنوي تشيع در اين قلمرو جاري گردد، و مردمان نواحي ديگر نيز از طراوت و صفاي آن برخوردار گردند. [۱]
چشمهاي که در قم جاري شد
ابواحمد سيد موسي مبرقع فرزند با کفايت حضرت امام جواد عليهالسلام امامزادهاي است که قم را به عنوان محلّ اقامت خود برگزيد و در اين ديار به فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي روي آورد و به همراه فرزندان و نوادگان براي ترويج مکارم و نشر فرهنگ اهل بيت عليهمالسلام در قم و توابع آن اهتمام ورزيد، و در شبکه روابط اجتماعي، مناسبات طوايف و اقوام تأثيرگذار گرديد. برخي از افراد اين خاندان، توليت آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام و برخي آستانههاي ديگر، مساجد و اوقاف را عهدهدار بودهاند، و فرمانها و اسناد معتبري که در دسترس ميباشند بر اين ادعا گواهاند. بزرگاني از اين خاندان در قرون سوم و چهارم هجري نقابت سادات قم، کاشان و آبه و توابع قم را در اختيار گرفته بودند، و نيز منصب اميرالحاج نيز به آنان محوّل بوده است، و اهالي قم رياست ديني، ترويجي و اجتماعي آنان را پذيرفته بودند. فرمانهاي توليت آستانههاي قم و نيز مساجد اين ديار و مناطقي چون مشهد اردهال ـ حتي در اعصار بعد مثل ايام فرمانروايي تيموريان، صفويه و قاجاريه ـ به نام اين سادات صادر گرديده که اکنون مدارک آن موجود است. ايشان موقعيتهاي ديگر مذهبي را نيز به عهده داشتهاند، از جمله امامت جماعت و خطابت. [۲]
مادري نيکو خصال
امام جواد عليهالسلام با کنيزي نيکوسرشت به نام سمانه از اهالي مغرب (مراکش کنوني) واقع در شمال آفريقا پيوندي پاک را آغاز کرد. سمانه اگرچه کنيزي بيش نبود، ولي اين لياقت را به دست آورد که در بيت امامت زندگي کند، و داراي فرزنداني شايسته گردد که يکي از آنان به مقام مقدس امامت و ولايت برسد. اين بانوي گرانقدر به سمانيه مغربيه و سيده امالفضل معروف گشت. سمانه از خصال و کرامتهاي ويژهاي برخوردار بود و با زناني پاکدامن، از خاندان طهارت که نمونههاي برجستهاي از عفاف و تقوا و حيا به شمار ميرفتند، مأنوس، مألوف و مصاحب گرديد. و در اين منظومه نوراني و تحت تأثير انوار عترت، در اطاعت از اوامر الهي، عبادت و تزکيه درون و تهذيب نفس اهتمام ورزيد. چنان که روزها را پيوسته روزه دار بود و شبها مدام به تهجّد، ذکر، دعا، برگزاري نوافل و نيايشهاي عارفانه مشغول بود، شيوهاي پسنديده که لباس تقوا و جامه زهد و وارستگي را براي او به ارمغان آورد، و در صدق و اخلاص، مثالزدني گرديد، و به چنان درجهاي نايل گشت که وي را مادر فضيلت خطاب ميکردند و چنان سعادتي را به خود اختصاص داد که به سعيده مشهور گرديد. [۳] امام جواد عليهالسلام درباره سمانه فرموده است: «او بانويي است که حق مرا به درستي ميشناسد، از بانوان بهشتي است، شيطان سرکش به وي نزديک نگردد، نيرنگ طاغوت اهل عناد به او دست نمييابد، همواره مورد عنايت و لطف پروردگار است، هرگز [در کسب کمالات] قرار و آرام ندارد و به لحاظ مقام والاي معنوي در زمره مادران صديقان و صالحان است». امام جواد عليهالسلام در فرمايش ديگر اين گونه گوهرافشاني کردهاند: «ابوالحسن عليالهادي به من شباهت دارد، ولي موسي مبرقع شبيه مادرش سمانه است». [۴] برخي منابع نيز از ستايش اين بانو در وصف امام هادي عليهالسلام گزارشهايي ارائه دادهاند و افزودهاند که فروغ دهم امامت فرمودهاند: «مادرم درباره مقام امامت من آگاهي دارد و چنين بصيرت و معرفتي به او رسيده است». [۵]
شکوفه با شکوه
امام محمدتقي عليهالسلام به سال 214 هجري از سمانه داراي فرزندي گرديد که به نام جدّش حضرت امام کاظم عليهالسلام موسي ناميده شد که طبق قانون وراثت، فصاحت و بلاغت و شيوايي سخن را از نياکان خود به ارث برده و در پارسايي و بندگي خداوند، اعمال و رفتار، به هم نام خود حضرت موسي بن جعفر عليهالسلام شباهت زيادي داشت. محل ولادتش روستايي است به نام صريا که در چند کيلومتري مدينةالنبي قرار داشت، همان جايي که با تلاش امام هفتم به وجود آمد و به عمران و رونقش افزوده شد. موسي را با کنيه ابواحمد صدا ميزدند و چون بعدها نقابي به صورت ميافکند به موسي مبرقع شهرت يافت. در محرم الحرام سال 220، موسي مبرقع ششمين بهار زندگي را تجربه ميکرد که بنا به فراخواني اجباري خليفه وقت، امام جواد عليهالسلام ناگزير از مدينه به بغداد آمد؛ زيرا معتصم عباسي در مورد امام به شدت خوفناک بود و تصور ميکرد معنويت آن حضرت و اقتدار اجتماعي و سياسي او، قيامي را عليه حکومت مرکزي شکل دهد و بساط فرمانروايي او را تهديد کند. اين توهمها همراه انبوهي از سعايت و حرکتهاي رشکورزانه و نيز نيرنگهاي کارگزاران عباسيان در سرزمين حجاز سبب گرديد، خليفه وقت امام را زير نظر مستقيم خود قرار دهد. موسي مبرقع مدت يازده ماه دور از پدر در مدينه بود، سرانجام اواخر ذيالقعده سال 220 فاجعهاي بزرگ رخ داد که براي کودکي چون موسي فرساينده و غم افزا بود. در اين زمان امام با توطئه معتصم عباسي به وسيله سم به شهادت رسيد. [۶]
دوران نوجواني و جواني
شهادت مظلومانه آن حضرت، موسي نوجوان را در موجي از نگراني فرو برد اما وي با وجود اين رنجها رشد و بالندگي خود را زير نظر برادر بزرگتر خويش (امام هادي عليهالسلام) ادامه داد. او همواره مرجع سؤالات عدهاي از مشتاقان علوم بود که معارف ديني و شرعي را از وي ميپرسيدند؛ ولي موسي مبرقع به دليل منزلت فوقالعادهاي که براي برادر خود حضرت امام علي النقي عليهالسلام قائل بود، تلاش داشت مردم را درباره مسائل اساسي و زيربنايي اقتصادي، کلامي و شرعي به آن بزرگوار ارجاع دهد، و خود نيز به پاسخ دادن در امور جزيي اکتفا ميکرد و ـ تازه در همين مسائل هم ـ با برادر خويش مشورت ميکرد و از ديدگاهها و نظرات آن امام همام در اين باره فيض ميبرد. موسي مبرقع خاطر نشان ساخته است: در ديوان عمومي با يحيي بن اکثم (قاضي القضاة عباسيان) رو به رو شدم، او در اعتقادات و مباحث ديني، مسائلي را از من پرسيد، سپس به محضر برادرم امام هادي عليهالسلام رسيدم، ميان من و آن بزرگوار، گفتوگوهايي آموزنده ردّوبدل گرديد که مرا در پيروي از او بصير و آگاه ساخت. عرض کردم: قربانت گردم، يحيي بن اکثم مسائلي را از من پرسيده است و خواسته جواب آنها را به وي ارائه دهم. امام علي النقي عليهالسلام. تبسّمي نموده و فرمود: پاسخش را داري؟ عرض کردم: خير. برادرم پرسيد: آن سؤالها کدامند؟ يکي يکي بيان کردم، و ايشان براي هرکدام از آنها، جوابهاي مناسب و قانع کنندهاي ارائه فرمود. [۷] از اين ماجرا دو نکته به دست ميآيد: يکي اين که موسي مبرقع مطيع و تسليم برادر خود حضرت امام هادي بوده و منزلت آن وجود بزرگوار را مورد توجّه قرار ميداده است، و ديگر اين که خود به عنوان امامزادهاي اهل فضل نزد شخصيتهاي برجسته عصر، از شأن ويژهاي برخوردار بوده است. از مفاد وصيت نامه حضرت امام محمدتقي عليهالسلام که شيخ جليل کليني در کتاب خود با ذکر سند نقل نموده نيز، حقايقي به دست ميآيد. به گفته وي واسطي نقل کرده است: از احمد بن خالد ـ خادم ابوجعفر ـ شنيدم که آن حضرت (امام جواد عليهالسلام) او را بر اين وصيت گواه گرفت و چنين نوشته است: ابوجعفر محمد بن علي بن موسي او را گواه گرفت که وي به فرزندش علي (حضرت هادي عليهالسلام) وصيت کرد درباره خود و خواهرانش. و عبدالله فرزند مساور را سرپرست املاک، اموال و مخارج خدمه و ساير ترکه خود نمود، تا زماني که فرزندش علي بالغ گردد، و بعد از بلوغ وي فرزند مساور آنها را به وي تحويل دهد تا او به کار خود و خواهرانش قيام کند. کار موسي را نيز به خودش واگذار نمايد تا او هم بعد از گواهي امام علي النقي عليهالسلام و ابن مساور در کار خود استقلال لازم را به دست آورد و طبق شرط والدشان درباره صدقاتي که ميدهد قيام کند، يک شنبه سوم ذيحجه سال 220. [۸] ماجرايي مجعول کليني در کافي [۹] ، شيخ طوسي در تهذيب الاحکام [۱۰] ، شيخ مفيد در الاختصاص [۱۱] و ابن شعبه حرّاني از وي رواياتي نقل کردهاند که حاکي از وثاقت او دارد. تنها روايتي ضعيف در کتاب ارشاد آمده که برخي افراد را بر آن داشته تا به استناد آن به موسي مبرقع نسبتي ناروا بدهند. اين ماجرا به اختصار چنين است: حسين بن حسن از يعقوب بن ياسر روايت کرده که گفت: متوکّل به اطرافيان خود ميگفت: واي بر شما! کار ابن الرضا (امام هادي عليهالسلام) مرا درمانده کرده و هرچه کوشيدهام که با من در مجلس مي گساري هم نشين باشد، امتناع ميکند، يا اجازه نميدهد که در اين باره فرصتي از او به دست آورم. يکي از کارگزاران گفت: اگر بخواهي چنين فرصتي به دست آوري ميتواني از برادرش موسي مبرقع به اين مقصود خود برسي و او ميتواند در محفل لهو و لعب تو حضور يابد، پس او را احضار کن، و در برابر ديدگان مردم، ايشان را به اين امر وادار ساز و در نتيجه ميان مردم اين خبر انتشار مييابد که ابن الرضا چنين و چنان کرده است، و مردم ميان او و برادرش تفاوتي قائل نميگردند، و برادرش را هم متهم ميکنند، حتي اگر او را بشناسند! متوکّل اين نظر را پسنديد و فرمان داد مکتوبي خطاب به موسي مبرقع نگاشته و او را با احترام تمام به سامرا بياورند. آن گاه دستور داد تمام بني هاشم، سرلشکران و ساير اهالي در مراسم استقبال از اين امامزاده حضور يابند. طبق اين روايت مقرّر گرديده بود متوکّل قطعه زميني به موسي مبرقع واگذارد و براي او در آنجا بنايي بسازد، و دربارهاش خوشرفتاري کند، و در منزلي آراسته که برايش تدارک ديدهاند با او ملاقات کند، و آوازخوانان و دست اندرکاران بساط عيّاشي خليفه با ايشان در رفتوآمد باشند، تا بدين وسيله به مردم تفهيم کند که ابن الرضا چون او اهل مي گساري است. وقتي موسي به شهر سامرا رسيد، امام هادي عليهالسلام در کنار پل وصيف (جايي که اهالي براي استقبال از برادر او آمده بودند) به ديدار موسي رفت، و بر او سلام کرد و خطاب به وي فرمود: اين مرد (متوکّل) تو را به اين شهر آورده که آبرويت را بريزد، و پرده حُرمتت را پاره کند، و از ارزش تو و اهل بيتت بکاهد، مبادا نزدش اقرار کني که نبيذ خوردهاي! براساس مفاد اين روايت وقتي موسي سخن و هشدار برادر را نپذيرفت، حضرت امام هادي عليهالسلام فرمود: آگاه باش! مجلسي که تو ميخواهي در آن شرکت کني، هرگز فراهم نخواهد شد! موسي سه سال در آن جا ماند، هر روز صبح ميرفت، ولي به او ميگفتند: متوکّل امروز کار دارد، شب بيا، و چون شب هنگام ميآمد، ميگفتند: بيهوش است صبح بيا، و وقتي صبح ميآمد، به وي ميگفتند: کسالت دارد و دارو خورده است. و سه سال پيوسته بدين سان گذشت تا آن که متوکّل به وسيله فرزند خود به قتل رسيد، و نتوانست با موسي اجتماعي تشکيل دهد. [۱۲] برخي براي اين که به اين حديث مورد تأمل اتکا کنند، و دستآويزي براي تخريب امامزادهاي مورد وثوق به دست آورند، ادعا کردهاند به صرف اين که حديث مزبور در منابع معتبر کهن ميباشد، ميتوان به آن اطمينان نمود. در حالي که در کتب روايي متقدم نظايري از اين گونه روايات ديده ميشود. شهيد مطهري ميگويد: در کافي کليني آمده است که دختران يزدگرد را در زمان خليفه دوم به مدينه آوردند. خليفه به توصيه امير مؤمنان عليهالسلام شهربانو را آزاد گذاشت که هر که را که خودش ميخواهد، انتخاب کند، و او امام حسين عليهالسلام را انتخاب کرد. آن گاه آن متفکر شهيد ميافزايد: علاوه بر عدم انطباق اين حديث با تاريخ، در سند روايت هم دو نفر قرار دارند که روايت را غير قابل اعتماد ميکند. يکي ابراهيم بن اسحاق احمري نهاوندي است که علماي رجال او را از نظر ديني متهم ميدانند و رواياتش را قابل وثوق تلقي نميکنند، ديگري عمرو بن شمر است که او هم کذّاب و از جعّال خوانده شده است. [۱۳] در روايت فوق اين اشکال ديده ميشود زيرا در سلسله سند آن ضعف وجود دارد، حسين بن حسن و يعقوب بن ياسر که راوي اين حديثاند، در هيچ يک از کتب رجالي و روايي معرفي نشدهاند، و به قول محدث نوري هر دو مجهولالحال و غير معروفاند. به علاوه ابوطالب يعقوب بن ياسر از خواصّ نديمان متوکّل عباسي و شخصي فاسق بوده و استناد به گفتهاش فاقد اعتبار است. هيچ يک از مورخان سني و شيعه غير اين روايت جعلي، روايت ديگري از يعقوب بن ياسر نقل نکردهاند. هم چنين اين خبر با روايت قويتري که شيخ کليني در کتاب کافي نقل کرده، در تعارض قرار دارد و آن ماجراي وصيت امام محمدتقي عليهالسلام است که به آن اشاره داشتيم و براساس مفاد آن، موسي مبرقع از ناحيه امام نهم بر قسمتي از موقوفات آن حضرت به عنوان متولي مستقل انتخاب شده است. در متن و مضمون حديث هم آشفتگيهاي آشکاري ديده ميشود، و صدر و ذيل آن با هم تناقض دارند. چرا که دعوت خليفه در آغاز و ورود محترمانه موسي به سامرا و استقبال شايان توجّه از او، و تفويض منزل و امکاناتي به او از سوي متوکّل با اين ماجرا که موسي را سه سال متوالي پشت درب منزل نگه دارد، و او را به بزم خود راه ندهد، سازگاري ندارند. اين که امام معصوم ـ با آن مقام و منزلت قدسي ـ به برادر خود بگويد به متوکل راستش را نگويد که نبيذ خورده است! بسيار شگفت و باور نکردني است، و اين که آن فروغ دهم امامت بخواهد ـ نعوذ بالله ـ از فردي خاطي و خلافکار ـ حتي اگر برادرش باشد ـ دفاع کند، نه تنها متن حديث را متزلزل مينمايد، بلکه اين هشدار را ميرساند که دشمن در روايت مذکور صرفاً نميخواسته امامزادهاي را ضايع کند، بلکه در صدد بوده امام معصوم را در مظان اتّهام قرار دهد و به تصور باطل خويش از منزلت معنوي و ملکوتي آن وجود مقدس بکاهد. نکته ديگر اين که اگر خداي نکرده موسي مبرقع به لهو و لعب شناخته شده بود، چرا امام به وي ميفرمايد قدر و منزلت خود را پايين نياور و اجازه نده خليفه تو را هتک کند. اگر واقعاً موسي اهل اين مجالس ناروا و آلوده به گناه بود، پس توجّه به قدر و منزلت او و جلوگيري از هتک حرمت وي به چه معناست، و اين موضوع يک متناقض نماي آشکار است. در ادامه امام از برادر خود ميخواهد در مجلس متوکّل حاضر نگردد و تازه اين موضوع را در ميان جمعيت مطرح ميکند، ولي سرانجام به او خبر ميدهد اين مجالس منعقد نميگردد. پس محتواي حديث آشفتگيهايي غير قابل توجيه دارد که نميتوان به سادگي از آنها عبور کرد. با وجود اين آشفتگي در ماجراي مذکور باز هم عدهاي کوشيدهاند قرينههايي بيابند تا اين بزرگوار را زير سؤال ببرند، از آن جمله آن که گفتهاند موسي مبرقع هم چون عباسيان لباس سياه بر تن ميکرد و در خدمت متوکّل و هم نشين او بود، با آن که متوکّل خصم علويان به شمار ميرفت. [۱۴] و نيز افزودهاند وقتي موسي مبرقع به قم آمد، عربهاي ساکن در اين شهر او را از اين ديار بيرون نمودند، زيرا به دليل مخالفت پدرش [۱۵] با امام زمان خود! از وي ابراز انزجار کردهاند. ناگفته نماند که عالمان و محدثان قم چنين تصميمي نگرفتند، و رؤساي شهر بعد از مدتي از اين حرکت نادم گرديده و براي برگردانيدن موسي مبرقع از کاشان اقدام کردند. همچنين خاطرنشان ساختهاند وقتي موسي به کاشان رسيد، احمد بن عبدالعزيز ابن ابي دلف عجلي که به حکومت عباسيان گرايش داشت و والي حکومت آنان بود، از وي به گرمي استقبال کرد، و اموال فراواني به او بخشيد، و پدر احمد مذکور يعني عبدالعزيز با شيعيان ميانه خوبي نداشته است. [۱۶]
سيما و سيرت
علامه مجلسي درباره روايتهايي که در مذمّت موسي مبرقع آمده است، در مزار بحار الانوار مينويسد: اخباري که در ذّم وي آمده قدحي را نميرساند. و در احاديث ديگري از قدح اين خاندان نهي گرديده و نبايد به اين امامزادگان به صرف خبري نادر، متعرض گرديد. محدث نوري در تحيةالزائر نوشته است: و بدان که اين موسي همان است که از کثرت فضايل و مناقب، تقوا و سکون نفس و حسن رفتار والي قم او را تشبيه به ائمه کرده [است] و اتقان و احکام محدثين قم بر همه ظاهر است که اگر شخصي از ضعيفي يا مجهولالحال و يا دروغگويي روايت کند، او را طرد ميکردند، هرچند بزرگ و صاحب شأن و منزلت بود و دانستن احترام و اکرام ايشان، آن سيد را در طبقه خود مثل احمد بن محمد بن عيسي اشعري و احمد بن محمد بن اسحاق و محمد بن يحيي و امثال ايشان بوده که جمع کرده بودند ميان رياست دنيا و آخرت، و علما در کتب حديث و اخبار از آن جناب روايت ميکنند. [۱۷] محدث قمي نيز چنين مينگارد: نسل امام جواد عليهالسلام منحصر است از دو پسر امام علي النقي عليهالسلام و ابواحمد موسي. بالجمله، موسي مبرقع جدّ سادات رضويه است و رشته اولادش تا به حال بحمدالله منقطع نگشته و بسياري از سادات، نسب ايشان به او منتهي ميشود. و چون پيوسته بر روي خود برقع گذاشته بود، لهذا او را موسي مبرقع ميگويند. [۱۸] موسي مبرقع از برادر خود حضرت امام هادي عليهالسلام حديث روايت کرده، و کساني چون محمد بن سعيد آذربايجاني، حسن بن علي بن کيسان و محمد بن عيسي بن عبيد بغدادي از او روايت کردهاند [۱۹] يکي از دخترانش نيز محدثه بوده و محمد بن محمد بن احمد چشتي داغستاني اين حديث را از فاطمه بنت موسي مبرقع نقل نموده است: «قال رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلم ألا من مات علي حبّ آل محمد، مات شهيداً». [۲۰] موسي مبرقع فرزند امام جواد عليهالسلام و اين جناب چنان چهره زيبا، جذاب و نوراني داشته که او را «يوسف علويان» معرفي کردهاند. هر وقت از محل اقامتش بيرون ميآمده و در معابر و محافل حاضر ميگرديد، اهالي براي تماشاي جمال زيبايش، پروانهوار به گردش اجتماع ميکردهاند، و چون ميديدند شعاعي از انوار ولايت در رخسارش هويدا گرديده، بر آل محمد درود ميفرستادند و با ديدن وي به ياد پدر و نياکانش افتاده و خاندانش را تکريم و تجليل مينمودند. در هنگام ورود به قم چون نقابي بر صورت افکنده بود، رؤساي قم او را به عنوان فردي ناشناس نپذيرفتند، ولي وقتي برقع از صورت برداشت و جمال منيرش را نظارهگر شدند و متوجّه گرديدند فرزند بلافصل امام جواد عليهالسلام و اخوي امام هادي عليهالسلام است عذرخواهيها نموده و بر گونه و دستانش بوسه زدند و امکانات اقامت او را در اين شهر به نحوي مطلوب فراهم نمودند. [۲۱] ميرزا محمد باقر رضوي با نقل قول از ديگري ميگويد: چون موسي مبرقع کمال صباحت و ملاحت و حسن قامت داشت به نحوي که او را يوسف عصر خود ميشمردند، اهالي در کوچه و بازار به دنبالش روانه ميگرديدند، و حتي برخي برايش مزاحمت فراهم ميکردهاند و بدين سبب او بسيار متأذّي و غالباً در گوشه خانه منزوي بود، و به هنگام آشکار گرديدن در انظار مردم برقعي از کرباس يا ديباج بر چهره خويش ميافکند و اين عمل محض تحفّظ از نگريستن نامحرمان و تنزّه از فتنهانگيزيها بوده است. [۲۲] اما احتمالاً اين وجه و علت براي برقع پوشي ضعيف مينمايد، چنان که ائمه هدي و ديگر امامزادگان صاحب جمال جذاب چنين استتاري را براي خود به وجود نياوردهاند، و به نظر ميرسد او به دليل برخي ملاحظات سياسي و مصون بودن از نيرنگ عباسيان و کارگزاران آنان به برقع پوشي روي آورده است، و اين وجه قويتر و منطقيتر است.
عزيمت به قم
موسي مبرقع پس از دريافت اخباري از صدق و اخلاص و ارادت شيعيان قم نسبت به خاندان عترت و طهارت از يک سو، و فشار سياسي خلفاي جور از جانب ديگر، موجب گرديد که موسي مبرقع دور از چشم کارگزاران عباسي، براي آن که در طول مسير گرفتار عمّال اين سلسله نگردد، در حالتي از اختفا و استتار، به صورت ناشناس و صورتي پوشانده شده، در سال 256 هجري، سرزمين عراق و شهر کوفه را به قصد اقامت در قم ترک کرد. بدين گونه او در حالي که 42 ساله بود، بدون آن که با موانع و مواضع خطر مواجه گردد، مسير صعبالعبور بين کوفه تا قم را پيمود و به اين شهر که در واقع آشيانه سادات و امامزادگان بود، گام نهاد. [۲۳] از آن جا که موسي مبرقع به شيوهاي غير عادي و با سيمايي پوشيده وارد قم شد، رؤساي عرب اين شهر نه تنها از او استقبالي به عمل نياوردند، بلکه در حقش بي اعتنايي کردند، زيرا موضوع برايشان غير قابل تحمل و توأم با ترديدهاي زياد بود. به علاوه تصور کردند او پناهندهاي سياسي است و احتمالاً بر اثر خشم و غضب خليفه وقت گريخته و اگر متوجّه گردند اين شخص را مورد حمايت قرار دادهاند، بعيد نميباشد که به قم يورش آورند و بني اشعر را سرکوب سازند. برخي هم در توجيه اين موضعگيري قميها درباره موسي مبرقع گفتهاند، کارگزاران قمي احساس کردند رقيبي از آل محمد اگر به قم قدم نهد، و اقتدارش از سوي مردم شيعه قم پشتيباني گردد، ديگر براي آنان جايي باقي نخواهد ماند. در هر حال قميها برايش پيام فرستادند که از منطقه تحت نفوذ آنان بيرون رود، شايد هم اين توهم برايشان پديد آمد که مهمان جديد اگرچه به ظاهر از علويان است، ولي احتمال دارد با عباسيان تباني دارد و ميخواهد در قم خبرچيني کرده و براي بزرگان آن، دردسرهاي بزرگي به وجود آورد، که اين تصورات واقعيت نداشت. در شهر کاشان احمد بن عبدالعزيز ابن ابي دُلف عجلي که از نفوذ اجتماعي برخوردار بود و در رأس تشکيلات اداري کاشان قرار داشت، و والي حکومت سلسله صفاريان بود، اگرچه به تشيع مشهور نبود ـ برخلاف ادعاي برخي مورخان و تحليل گران معاصر ـ حامي علويان بود، و وقتي موسي مبرقع به وسيله قميها اخراج گرديد، اين شخصيت اداري و سياسي از وي در کاشان به گرمي استقبال کرد، هداياي گران بهايي به او داد، و سالي هزار مثقال طلا برايش مقرّر کرد. بعد از چندي که حقايق براي اشراف قمي مشخص گرديد، مردم قم از بني اشعر خواستند ايشان را با شکوه و جلال به قم بازگرداند. در نتيجه او با استقبالي فراوان و با شکوه به قم بازگردانيده شد. در بدو ورود از بابت سوء تفاهمي که پيش آمده بود، قميها با شرمندگيهاي فراوان، عذرخواهي کردند و قول دادند اين خطا را جبران کنند، و از موسي مبرقع خواستند، پوزش آنان را پذيرا باشد. در اولين قدم برايش منزلي تدارک ديدند که ساليان متوالي در آن زندگي کرد و بعدها پيکرش در آن دفن گرديد. آنان به اين برنامه هم اکتفا ننمودند، و چندين سهم از برخي آبادي هاي اطراف قم را به اين امامزاده بزرگوار واگذار نمودند، و مبلغ بيست هزار درهم هم به او اهدا کردند. حسن بن محمد بن حسن قمي، مورخ و نويسنده مورد وثوق علما و محدثين و از معاصرين شيخ صدوق در کتاب خود درباره موسي مبرقع مي نويسد: اول کسي که از سادات رضويه به قم آمد، ابوجعفر موسي بن محمد بن علي الرضا بود که در سنه 256 هجري به قم آمد، و به قم مقام کرد، و پيوسته برقع بر روي خود گذاشتي تا آن گاه که عرب [مهتر و بزرگ اعراب اشعري] بدو پيغام فرستاد که تو را از مجاورت و همسايگي ما بيرون ميبايد رفتن. پس ابوجعفر موسي از قم به کاشان رسيد، احمد بن عزيز ابن دُلف العجلي او را اکرام کرد و ترحيب نمود و خلعت هاي بسيار و بارگيرهاي نيکو و چندين تجمل بدو بخشيد و مقرر گردانيد هر سال يک هزار مثقال طلا با يک سر اسب مسرّج (اسب زين کرده) بدو دهند. پس ابوالصديم الحسين بن علي بن آدم و يکي از رؤساي عرب اشعري در عقب بيرون آمدن موسي بن محمد بن علي از قم پرسيدند، و اهل قم را به سبب بيرون کردن او توبيخ کردند، پس رؤساي عرب را به طلب ابي جعفر موسي فرستادند تا شفاعت کردند و او را به قم بازگردانيدند، و بسيار اعزاز و اکرام کردند، و از مال خويش از براي او سرايي خريدند. [۲۴] موسي مبرقع در قم از چنان امکانات و تسهيلاتي برخوردار گرديد که نيازي نديد به نقاط ديگر برود. او با وجود تمکّن نسبي مالي و حمايتهاي اهالي، براي امرار معاش به کسي اتّکا ننمود. املاک زراعي خريد و در آنها به کشتوکار پرداخت و ضمن تلاشهاي مزبور براي احياي فضايل و مکارم و مبارزه با منکرات و رفتارهاي مذموم، کوشش نمود. موسي مبرقع مدت چهل سال در قم اقامت داشت، و به عنوان يکي از امامزادگان بلافصل و برجسته، مورد تکريم علما و اصحاب ائمه و شيعيان قم قرار گرفت و افرادي براي استفاده از کمالات و فضايلش به محضرش ميآمدند، تا اين که در شب چهارشنبه آخر دي ماه، مطابق 22 ربيع الثاني 296 در 82 سالگي دار فاني را وداع گفت و به سراي باقي شتافت. امير قم عباس بن عمرو غنوي بر پيکرش نماز خواند، بعد از تشريفات شرعي و تشييع جنازهاي با شکوه، بدن پاکش در سراي خودش در موضعي که امروز به مدفن او مشهور است، به خاک سپرده شد. اين مکان از آنِ محمد بن الحسن فرزند ابي خالد اشعري ملقب به شيبوله بود که در اختيار موسي مبرقع قرار گرفت و اول کسي که در آن دفن گرديد، ايشان بود. [۲۵]
ديدگاهي قابل تأمل
با وجود آن که علما و مورخاني چون حسن بن محمد قمي، علامه مجلسي و برخي از مشاهير معاصر و دانشوران علم نسب تأکيد کردهاند کسي که از ذريه امام جواد عليهالسلام به قم آمد، موسي مبرقع بوده است، عدهاي ديگر بر اين نکته اصرار ميورزند که وي محمد بن موسي ميباشد نه خود او، عبدالجليل رازي در کتاب خود نيز ماجراي مهاجرت موسي به قم، خروج از اين شهر و ديگر مسائل وي را به فرزندش محمد نسبت داده است. [۲۶] بنا به نوشته سيد نعمتالله جزايري نخستين فرد از سادات رضوي که از قم به کوفه هجرت کرد و در اين ديار اقامت گزيد، ابوجعفر محمد بن موسي ميباشد. [۲۷] شيخ بهايي نيز در کشکول خود گفته است فردي از اين خاندان که قم را به عنوان مأواي خود برگزيد، محمد بن موسي مبرقع است، سيد عبدالرزاق کمونه چنين ادعايي را نپذيرفته و افزوده است، اين فرد همان موسي مبرقع است، و در تأييد اين مطلب از ابن عنبه و سيد ضامن ابن شدقم نکاتي را آورده است. [۲۸] دکتر سيد حسين مُدرّسي طباطبايي از مورخان و محققان معاصر مينويسد: اگرچه ابن فندق (متوفاي 565 هـ.ق) و ابن عنبه در عمدةالطالب تأييد کردهاند که بقعه منسوب به موسي مبرقع واقع در ضلع شرقي چهل اختران مربوط به موسي مبرقع است، ولي بنا به کتاب تاريخ قم، اين شخص محمد بن موسي است و تحريفي که در برخي نسخ ترجمه کتاب قم در اين مورد راه يافته و نخستين کس را موسي بن محمد مينمايد، خطايي است آشکار، و تحريفي بسيار واضح که جاي سخن گفتن ندارد. به گفته وي نسخهاي که اساس چاپ قرار گرفته همانند نسخهاي که در اختيار علامه مجلسي و تحفةالزائر قرار گرفته، داراي لغزشهايي در اين باره بوده است، ليکن در همه نسخ درست کتاب، مطلب به شکل صحيح آمده، و به هر حال کساني که اصل متن عربي تاريخ قم را در اختيار داشته اند، نخستين کس را فرزند موساي مزبور دانستهاند، از جمله منتقلةالطالبية و کتاب النقض و بسياري از کتابهاي متأخر که نسخ درست ترجمه را اساس کار قرار دادهاند نيز به همين گونه سخن گفتهاند، از جمله زهرالربيع و کشکول شيخ بهايي و کأس السائلين حسن بن نظرعلي رشتي (پدر ميرزاي قمي) و نوشتههاي ديگر. از خلاصةالبلدان (مطلب پانزدهم از فصل سوم) برميآيد که در قرن يازدهم هجري مزار مورد سخن را مقبره موسي مبرقع گفتهاند، ولي مدفون در آن را محمد بن موسي ميدانستهاند، مُدرّسي طباطبايي اضافه ميکند اگر تفصيل مذکور در تاريخ قم را از آنِ موسي فرزند امام جواد عليهالسلام بدانيم، تناقضها و اشکالهاي واضحي در عبارت پديد خواهد آمد. اولين فرد که اين اشکالات را مطرح ساخت، شيخ محمد علي ارجستاني [اردستاني] کچويي نگارنده انوارالمشعشعين بود که در جلد دوم کتاب مزبور (نگاشته 1328ـ1330 ق) بحثي مبسوط در اين باب به عمل آورد و آن نارساييها را يکايک برشمرد، سپس عباس فيض در کتاب جدي فروزان که مأخذ مزبور (انوار المشعشعين) را به صريح گفته خود در اختيار داشت [۲۹] همان مطالب را مقداري بسط داد و نقل کرد، و از اشاره به حق سبق کچويي اردستاني غفلت ورزيد. [۳۰]
اگر بخواهيم چنين ديدگاهي را بپذيريم، مشکلات ديگري به وجود ميآيند، زيرا درباره محمد بن موسي اطلاعات کمتري در دسترس ميباشد و همين مقدار هم مخلوط با شرح حال پدرش گرديده است و به رغم فقدان آگاهي لازم درباره محمد، اطلاعات سودمندي درباره پدرش در منابع يافت ميشود. اشکال ديگر اين است که اگر بپذيريم محمد بن موسي به قم آمده و از سويي ايشان بلاعقب بوده است، در اين صورت افرادي که از نسل اين خاندان در قم نشو و نما داشتهاند، نميتوانند به او منتسب باشند و مهاجرت او به قم باعث تکثير نسل برقعيها نگرديده است، از اين جهت کيوان سميعي تأکيد دارد کسي که از نسل امام جواد عليهالسلام از کوفه به قم آمده را موسي مبرقع معرفي کند و بيفزايد در اين شهر وفات يافت و مزارش زيارتگاه گرديد. [۳۱]
آيت الله سيد موسي شبيري زنجاني با مشاهده و ملاحظه اين ديدگاه نوشته است: طبق تحقيق، کسي که به عنوان مبرقع معروف بوده و در سال 256 هجري به قم آمده و در سال 292 هجري در قم مدفون شده، محمد پسر موسي است و در تاريخ قم تحريفي رخ داده که با دقت در آن، متوجّه آن ميشويم. و چون محمد بن موسي مبرقع در اثر کثرت استعمال موسي مبرقع شده و در السنه مردم صاحب قبر را موسي مبرقع مي نامند در عمدةالطالب نيز مدفون در قم را پدر پنداشته و در نسخهاي از تاريخ قم که در کتابخانه آستانه مقدسه نگهداري ميشود، به جاي موسي، محمد بن موسي ضبط شده که در موارد ديگر با نسخه چاپي تفاوت فراواني دارد. آنچه در خاطر دارم اين است که نويسنده منتقلةالطالبية از تاريخ قم انتقال محمد بن موسي را به قم نقل ميکند نه انتقال پدر را. و اما اين که در تاريخ قم تحريفي واقع شده، قطعي نيست اگرچه ظاهر است، و به احتمال موهوم به پسر اسم پدر اطلاق ميشده است. [۳۲] در توضيح اين وجه تحريف مورد ادعاي آيت الله شبيري زنجاني بايد گفت در تاريخ قم به قلم حسن بن محمد بن حسن قمي با ترجمه حسن بن علي بن حسن بن عبدالملک قمي که با تصحيح سيد جلال الدين تهراني به طبع رسيده، آمده است: از سادات رضويه که به قم آمدند از کوفه، ابوجعفر موسي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر عليهمالسلام بود. وي در سنه ست و خمسين و مأتين (256 هـ.ق) از کوفه به قم آمد و به قم مقام کرد. آن گاه در صفحه بعد، پس از شرح حالش در قم و کاشان مينويسد: محمد بن موسي مقيم قم بود و از آن جا به جاي ديگر نرفت، تا آن گاه که او را وفات رسيد. [۳۳] اين در حالي است که محمدحسين حسيني جلالي در کتاب مزارات اهل البيت و تاريخها، مقبره موجود در جنوب شرقي چهل اختران را از آنِ سيد موسي مبرقع ميداند. [۳۴] در ترجمه تاريخ قم که به وسيله دارالتحقيق آستانه مقدسه قم مورد تدقيق و تحقيق و تجديد چاپ قرار گرفته، اين موضوع را که اولين شخص از سادات رضوي که به قم آمده، محمد بن موسي مبرقع است، نميپذيرد و مينويسد: در نسخه خطي قديمي و نسخه مطبوع (سيد جلالالدين تهراني)، ميمونه و زينب دختران موسي معرفي شدهاند، ليکن در صفحه قبل، خواهران موسي مبرقع معرفي شدهاند، چون ميمونه و زينب دختران امام محمدتقي عليهالسلام و خواهران موسي بن محمداند. در تمام مواردي که در نسخه خطي محمد بن موسي آمده، اشتباه بوده و صحيح موسي بن محمد يعني موسي مبرقع است. [۳۵] سيد محمدمهدي برقعي در کتاب شجره نامه خاندان بزرگ برقعي، نوشته است: محمد بن موسي المبرقع اصولاً فرزند ذکوري نداشته است که بتوانيم ادامه نسل سادات رضويه را به وي منتسب کنيم، بلکه ادامه نسل موسي مبرقع از طريق احمد بن موسي است و کسي هم ادعا نکرده که وي از عراق به قم آمده باشد، بلکه ايشان زاده شهر قم است و بنابراين نظر مشهور ورود موسي مبرقع به قم، به عقيده اين جانب صحيحتر است. [۳۶] در کتاب زهر الانساب چنين نقل شده است: موسي مبرقع را دو پسر بوده، يکي محمد و ديگري احمد و در اين که از محمد فرزند پسري باقي مانده است بين نسّابين اختلاف است و اکثر نسّابين نظر بر آن دارند که از محمد فرزند پسري باقي نمانده و ادامه نسل موسي مبرقع از طريق احمد است. [۳۷] اگرچه ابوحرب الدينوري در کتاب تذکرةالائمه، محمد بن موسي را داراي فرزند و صاحب عقب دانسته و نسب سادات بني الخشاب را بدو منتهي نموده است، مطابق عقيده قاطبه علماي نسّابه، اين ديدگاه مردود و محمد بن موسي بلاعقب است و بنابراين انتساب قوم مذکور به اين امامزاده هم مورد تأمل قرار مي گيرد. [۳۸]
برادران و خواهران
در تعداد خواهران و برادران موسي مبرقع بين علماي نسّابه و رجال نگاران، اختلافاتي وجود دارد. به گفته شيخ مفيد، وي غير از امام هادي عليهالسلام برادري نداشته است و فاطمه و امامه خواهران اويند. [۳۹] ابن شهرآشوب سروي مازندراني اگرچه در مورد برادر موسي با صاحب ارشاد همعقيده است، ولي ميافزايد امام جواد عليهالسلام سه دختر به نامهاي خديجه، ام کلثوم و حکيمه داشته است. [۴۰] منابع ديگر متذکر گرديدهاند، موسي مبرقع علاوه بر امام هادي عليهالسلام دو برادر به نامهاي ابواحمد حسين و ابوموسي عمران داشته است، و فاطمه، خديجه، امکلثوم و حکيمه خاتون را بهعنوان خواهرانش معرفي کردهاند. در آثاري ديگر اممحمد و ميمونه و زينب در زمره خواهران اين امامزاده برشمرده شدهاند. زينب وقتي به قم آمد، گنبدي بر مزار عمه خود حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام بنا نهاد و خود در جوار وي دفن گرديده است. اممحمد و ميمونه که امامزادگان بلافصل ميباشند، و در عفاف، شرافت، اصالت، نجابت، تعبّد و تهجّد کمالاتي داشتهاند، در همين مکان به خاک سپرده شدهاند. [۴۱] حکيمه خاتون، خواهر ديگر موسي مبرقع، اين لياقت را به دست آورد که محضر چهار امام را درک کند و از محضر آن بزرگواران فيض ببرد. امام هادي عليهالسلام نرجس خاتون (والده حضرت مهدي عليهالسلام) را به اين بانوي بزرگوار سپرد تا مباني اعتقادي و موازين شرعي آيين اسلام را براساس قرآن و سنت و حديث به وي بياموزد. اين بانوي والامقام افتخار قابلگي و امور ولادت مهدي موعود عليهالسلام را مختص خود ساخت، و نخستين کسي بود که قائم آل محمد صلّي الله عليه وآله وسلم را بعد از تولد بوسيد و او را در آغوش پر مهر و عطوفت خود جاي داد، و آن ذخيره الهي و بقيةالله را بعد از تولد، نزد پدرش امام حسن عسکري عليهالسلام برد، و سپس کودک را به مادرش (نرجس خاتون) تحويل داد. حکيمه خاتون بعد از شهادت يازدهمين فروغ امامت از جانب امام عصر عليهالسلام داراي منصب سفارت بود. وي در ميان سادات علويه و دختران هاشميه از لحاظ عبادت، پارسايي و دانشوري در اوج قرار داشت. اخبار و احاديث متعددي را به نقل از ائمه هدي عليهمالسلام روايت کرده و آياتي از قرآن کريم را تفسير نموده است. حکيمه خاتون با يکي از علويان به نام ابوعلي الحسن المحدث ـ از نوادگان حضرت امام سجاد عليهالسلام ـ ازدواج کرد که محصول اين پيوند پاک يک پسر و يک دختر بود. حکيمه خاتون در 273 هجري درگذشت و پيکرش در جوار بارگاه برادرش امام هادي عليهالسلام و فرزند برادرش امام حسن عسکري عليهالسلام در شهر سامرا از توابع عراق دفن گرديد. [۴۲]
فرزندان و نوادگان
موسي مبرقع در کوفه با بانويي به نام بريهه ازدواج کرد. اما عدهاي اين زن را دختر جعفر بن عليالنقي (امام هادي عليهالسلام) معرفي کردهاند که به عقد ازدواج محمد فرزند موسي مبرقع درآمد. برخي هم بريهه را دختر موسي مبرقع ناميدهاند. در تاريخ کهن قم که ميتوان آن را منبعي معتبر معرفي کرد، اين زن، عروس موسي مبرقع نوشته شده است. سيد عبدالرزاق کمونه حسيني مينويسد: بريهه دختر جعفر بن امام هادي عليهالسلام بود که به عقد ازدواج موسي مبرقع درآمد
خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ </ref>
برای برچسب <ref>
پیدا نشد
بنا به نوشته تحفةالازهار، موسي مبرقع داراي پنج پسر به اسامي ابوالقاسم حسين، علي، احمد، محمد و جعفر بود. ولي برخي براي او دو پسر به نامهاي احمد و محمد و چهار دختر به نامهاي زينب، اممحمد، ميمونه و بريهه، برشمردهاند. اما غالب رجال نگاران و نسب شناسان تصريح کردهاند: او صرفاً دو پسر به نامهاي احمد و محمد داشته است. محمد همان گونه که اشاره کرديم بلاعقب از دنيا رفت و نسل موسي مبرقع از طريق فرزند ديگرش احمد ادامه پيدا کرد. اولاد وي هم از پسرش محمد اعرج است. ابوعبدالله احمد بن محمد اعرج معاصر حسين بن علي بن بابويه قمي است که بعد از ارتحال ابوالقاسم علوي نقابت علويان قم را عهدهدار گرديد. تولد وي را در سال 311 هـ.ق و وفاتش را در نيمه صفر 358 در چهل و هفت سالگي نوشتهاند. او در بقعه موسي مبرقع دفن گرديده است.
ابوعبدالله مذکور علاوه بر مقام سيادت و جلالت قدر، فردي عابد، سخي و کريم و مأنوس با مردم بود و اهالي قم و توابع در تکريم و تجليل وي کوشا بودند. از او چهار پسر به نامهاي ابوعلي محمد، ابوالحسن موسي، ابوالقاسم علي، ابومحمدحسن و چهار دختر باقي ماند. پسران بعد از کوچ ابدي پدر به شهر ري رفتند و مورد اکرام و احترام اهالي اين ديار قرار گرفتند. هم چنين رکنالدوله ديلمي ـ فرمانرواي آل بويه ـ اين سادات را مورد حمايت قرار داد. پس از چندي اين کاروان کوچک به قم بازگشت، اما از ميان آنان ابوعلي محمد به سوي خراسان هجرت نمود و مورد توجّه اهالي اين قلمرو قرار گرفت. ابوالقاسم علي هم به دنبال وي، به جانب خراسان کوچ نمود، ولي در طوس اقامت گزيد. ابوالحسن موسي که در قم مانده بود، با اقشار گوناگون روابط صميمانهاي برقرار کرد، و رفتارهاي شايستهاي در مناسبات اجتماعي از خود بروز داد. به دليل فضايل و کرامتهاي اخلاقي اين سيد جليلالقدر، شيعيان قم به او علاقهمند گرديدند. رفته رفته وي چنان نفوذ و اقتداري در قم به دست آورد که سرور و رييس قميها گرديد. در سال 370 هجري عازم حجاز گرديد تا مراسم حج را انجام دهد، چون به مدينه آمد، بر عموزادگان خود که در آنجا اقامت داشتند شفقتها نمود و به آنان خلعتها و عطايايي بخشيد، چون ميخواست از اين سفر عبادتي عازم قم گردد، اهالي اين ديار بر سر محلات، معابر و ميادين آذين بستند و از ايشان استقبال شايستهاي به عمل آوردند. وزير نامدار و دانشور آل بويه، صاحب بن عباد نيز ورودش را تبريک گفت. ابوالحسن موسي که سيدي فاضل، فروتن و بُردبار بود، نقابت سادات قم و نواحي مجاور، از جمله کاشان و آبه را به دست آورد. او را چند پسر بود، از جمله ابوجعفر که داماد ابوالفتح علي ـ وزير رکنالدوله ديلمي و فرزند ابوالفضل ابن عميد ـ ميباشد. عالم جليل سيد ابوالفتح عبيدالله فرزند ديگر ابوالحسن موسي است که شيخ منتجبالدين در فهرست خود او را عالمي مورد اطمينان، فاضل و محدث معرفي کرده است.
[۴۳]
ابوالفتح عبيدالله را فرزندي به نام ابوالحسن است ـ که در منابع رجالي و کتب انساب از او به عنوان سيد الرييس و ذوالمجدين ياد کردهاند ـ او از نقباي سادات قم و کاشان است.
فرزند ديگر سيد ابوالحسن موسي فردي است به نام ابوعبدالله احمد که سيدي جليلالقدر، وارسته و پارسا بود، و در منطقه خراسان زندگي مي کرده است.
[۴۴]
سادات رضوي، تقوي و برقعي
از سادات و خاندان مزبور در قرون پنجم و ششم هجري به بعد، بزرگان و دانشوران بسياري برخاستهاند، از آن جمله سيد جمالالدين ابوالفتح محمد بن عبدالله رضوي قمي است که شيخ منتجبالدين از او به عنوان دانشوري از قرن ششم ياد کرده، و وي را فقيهي صالح شمرده است. فرد ديگر از اين خاندان ـ در قرن ششم ـ سيد ابوالفضل رضوي است که عبدالجليل رازي در کتاب خود او را ستوده است. [۴۵]
سيد نقيب، امير شمسالدين محمد ـ که نسبش با سيزده واسطه به ابي عبدالله احمد نقيب ميرسد ـ در زمان شاهرخ ميرزا تيموري از قم به مشهد عزيمت نمود. ميرزا ابوطالب رضوي از اولاد اوست. امير شمسالدين مدتي از سوي فرمانرواي تيموري به اداره امور تبريز و توابع اشتغال داشت، ولي فرزندان و نوادگانش در مشهد مقدس رضوي ساکن بودهاند. به گفته قاضي نورالله شوشتري در مجالسالمؤمنين، نسب سادات رضويه مشهدالرضا از طريق اين خاندان به ابي عبدالله احمد نقيب فرزند محمد اعرج فرزند احمد فرزند موسي مبرقع ميرسد. سيد اجل سيد محسن فرزند سيد رضيالدين محمد نيز از نسل موسي مبرقع است. مورخان و شرح حال نگاران او را به عنوان سيد فاضل و با منزلت معرفي کردهاند. پدرش سيد رضيالدين محمد در زمان سلطان حسين بايقرا و در عصر تيموريان از قم به مشهد مقدس رضوي کوچ کرد، و در اين شهر اقامت گزيد و به نشر حقايق و معارف آيين محمدي و ترويج فرهنگ اهل بيت رسول اکرم صلّي الله عليه وآله وسلم در جوار بارگاه قدس رضوي پرداخت. دانشمند معروف شيخ محمد بن ابي جمهور در اين ديار به محضرش رسيد و برخي آثار خود را به نام وي مزيّن ساخت. وي در ايام اقامت در مشهد مقدس رضوي با افراد مخالف طريق اهل بيت عليهمالسلام بحثهاي مفيد عميق و قانع کنندهاي داشت که در اصلاح عقايد و نگرشهاي آنان مؤثر واقع گرديد. امير محمد جعفر از نسل سيد محسن مورد اشاره است که محدث قمي در معرفي او نوشته است: سيد پرهيزگار، عالم عامل و اهل معنا، صاحب طهارت در ملکات اخلاقي که از غايت شرافت ذاتي و نفاست گوهر، بي نياز از هرگونه توصيفي ميباشد. مير محمدمهدي فرزند سيد محسن از علماي عصر خويش به شمار ميرفته و شيخ علي کرکي به سال 936 هجري براي او اجازهاي در امور فقهي و روايي صادر کرده است. ميرزا محمدباقر رضوي از سادات نامدار عصر صفوي نيز سيدي از خاندان سيد موسي مبرقع است که فرزندانش به نامهاي ميرزا محمدابراهيم قمي، محمدسعيد قمي و سيد صدرالدين رضوي قمي، از دانشمندان پرآوازه اين دوره بودهاند. [۴۶] مير سيد علي رضوي ـ معاصر شاه طهماسب صفوي ـ وزير دارالسلطنه قزوين بود. [۴۷]
منابع
1-اثباةالوصية، علي بن حسين مسعودي، نجف، المطبعةالحيدريه، چاپ چهارم، 1373 ق.
2- اصول کافي، ثقةالاسلام کليني رازي، با ترجمه و شرح فارسي شيخ محمدباقر کمرهاي، تهران، اسوه (وابسته به سازمان اوقاف و امور خيريه)، چاپ اول، 1379.
3-الکافي، ثقةالاسلام کليني رازي، تهران، دارالکتب الاسلامية، 1353ش.
4- الاختصاص، منسوب به شيخ مفيد، تصحيح و تعليق علياکبر غفاري، قم، منشورات جامعةالمدرّسين فيالحوزة العلميه بقم المقدسّه.
5- آرامگاههاي خاندان پاک پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلم و بزرگان صحابه و تابعين، سيد عبدالرزاق کمونه حسيني، ترجمه عبدالعلي صاحبي، مشهد، بنيادپژوهشهاي آستان قدس رضوي، چاپ اول 1373.
6- الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، الشيخ المفيد الامام ابي عبدالله محمد بن النعمان العکبري البغدادي، تحقيق موّسسه آل بيت عليهمالسلام لاحياء التراث، قم، الموتمرالعالمي لالفية الشيخ المفيد، الطبقةالاولي، رجب 1413 ق.
7- انوارالمشعشعين في ذکر شرافة قم و القمّيين، محمد بن حسين بن علي بن بهاءالدين ناييني اردستاني کچويي قمي، تحقيق: محمد رضا انصاري قمي، قم، کتابخانه آيتالله العظمي مرعشي نجفي، چاپ اول 1423 ق، 1381 ش.
8- بحارالانوار الجامعة لدُرر اخبار و الائمةالاطهار، علامه شيخ محمدباقر مجلسي، بيروت(لبنان)، دار احياء الثمرات العربي، الطبقة الثالثه 1403، 1983 م.
9- النزاع و التخاصم فيما بين امّيه و بني هاشم، تقيالدين مقريزي، قاهره، مکتبةالاهرام.
10- دائرةالمعارف تشيع، زيرنظر سيد احمد صدر حاج سيد جوادي، بهاءالدين خرمشاهي و کامران فاني، تهران، نشر شهيد سعيد محبّي، چاپ اول 1383.
11-سفينةالبحار، حاج شيخ عباس قمي (محدث قمي)، تحت اشراف علياکبر الهي خراساني، مشهد، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، 1371 ش.
12- مستدرک سفينةالبحار، شيخ علي نمازي شاهرودي، تحقيق و تصحيح نجل المولف حاج شيخ حسن نمازي، قم، موسّسسه النشر الاسلامي، 1427 ق.
13- مجالس المومنين، قاضي نورالله شوشتري، تهران، کتابفروشي اسلاميه، 1353.
14- النقض، نصيرالدين ابوالرشيد عبدالجليل رازي قزويني، تصحيح سيد جلالالدين محدث ارموي، ويرايش جديد، به کوشش محمد حسين درايتي، قم، موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، چاپ اول 1391.
15- تاريخ قم، حسن بن محمد بن حسن بن سائب بن مالک اشعري قمي، ترجمه، تاجالدين حسن بن بهاءالدين علي بن حسن بن عبدالملک قمي، به کوشش محمدرضا انصاري قمي، قم، کتابخانه آيتالله العظمي مرعشي نجفي، چاپ اول 1385.
16- البلدان، ابن واضح يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول 1343.
17- حبيبالسير، غياثالدين خواندمير، تهران، خيام، 1380.
18- تذکره نصرآبادي، ميرزا محمدطاهر نصرآبادي، با تصحيح و مقابله استاد فقيد وحيد دستگردي، تهران، کتابفروشي فروغي، چاپ سوم 1361.
19- فقيه فرزانه (زندگينامه آيتالله سيد مرتضي مبرقع)، سيد محمود مرعشي وعلي رفيعي علامرودشتي، قم، کتابخانه آيتالله مرعشي نجفي، چاپ اول 1381.
20- مجله بررسيهاي تاريخي، سال چهارم (1384)، شماره 4.
21- مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب سروي مازندراني، تهران، مصطفوي، 1351.
22- رياحين الشريعة، ذبيح الله محلاتي، تهران، دارالبيت الاسلاميه، بيتا.
23- دلايل الامامة، محمد بن جرير ابن رستم طبري، نجف، منشورات المطبعةالحيدريه (افست منشورات الرضي)، قم، بيتا.
24- اضواء علي حياة موسي مبرقع و ذرّيته، سيد مرتضي کشميري، نجف مطبعةالاداب، بيتا.
25- تحف العقول عن آل الرسول، ابي محمدالحسن بن علي بن الحسين بن شعبه الحراني، تصحيح علي اکبرغفاري، ترجمه محمد باقر کمراهاي، تهران، انتشارات کتابچي، چاپ ششم1376.
26- تهذيب الاحکام، الشيخ الطائفه ابي جعفر محمد بن الحسن بن علي الطوسي رحمهالله صحّحه و علّقه عليه علي اکبر الغفاري، تهران، مکتبةالصدوق، الطبعةالاولي 1417 ق.
27- سرّالسلسلةالعلوية، ابي نصر سهل بند عبداله ابن داود بن سليمان بن ابان بن عبدالله البخاري، قدّم له و علّق عليه علامه سيد محمد صادق بحرالعلوم طبع علي نفقه محمد کاظم کتبي، نجف اشرف، مطبعةالحيدرية، الطبعةالاولي 1381 ق، 1963 م.
28- عمدةالطالب في النساب آل ابي طالب، جمالالدين احمدبن علي الحسيني المعروف بابن عنبة، قم، موسسه انصاريان، 1417 ق، 1996 م.
29- کاشان در مسير تشيع، مصطفي صادقي، قم، موسسه شيعه شناسي، چاپ اول 1386.
30- اللواللؤ المثبة في الآثار المعنعنه، محمدبن محمد بن احمد چشتي داغستاني، طبع مصر، 1306 ق.
31- شناختنامه حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام، علياکبر زماني نژاد، قم، کنگره بزرگداشت شخصيت حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام و مکانت فرهنگي قم، 1384.
32- شجره طيّبه، سيد محمدباقر مدرس رضوي، با تکمله تصحيح و تهيه مشجرات سيد محمد تقي مدرس رضوي، بازنگري و ويرايش مهدي سيدي، مشهد مقدس، 1384 ش.
33- تاريخ قم، محمد حسين ناصرالشريعه، مقدمه، تعليقات واضافات علي دواني قم، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم 1350.
34- زهرا الربيع، سيد نعمتالله جزايري، تصحيح جلالالدين غروي آملي، تهران اسلاميّه، چاپ اول 1347.
35- خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مرتضي مطهري، تهران، صدرا، 1362.
36- منتهي الآمال، حاج شيخ عباس قمي، قم، انتشارات هجرت، چاپ سيزدهم زمستان 1378.
37- اعلام الوري با اعلام الهدي، فضل بن حسن طبرسي، تهران، دارالکتب الاسلامية الطبعة الثالثه، 1354.
38- بدر مشعشع در حال ذرّيه موسي مبرقع، ميرزا حسين نوري طبرسي (محدث نوري)، تهران، بي نا، 1360.
39- مزارات و مقابر قم، مجله هنر و مردم، سال 14، ش 161، اسفند 1354.
40- تربيت پاکان، سيد حسين مُدرسّي طباطبايي، قم، بي نا، 1359 ق.
41- اوراق پراکنده يا فرائد و فوايد گوناگون، کيوان سميعي، تهران، زوار، 1361.
42- جرعهاي از دريا، سيد موسي شبيري زنجاني، قم، موسسه کتابشناسي شيعه، چاپ اول 1390.
43- تاريخ قم، حسن بن محمد قمي، ترجمه حسن بن علي قمي، تصحيح سيد جلالالدين تهراني، تهران، توس، 1361.
44- تاريخ، قم، همان مولف، همان مترجم، تصحيح دارالتحقيق آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام، قم، زائر، 1385.
45- خاک پاکان، محد حسين حسيني جلالي، ترجمه قربان علي اسماعيلي، مشهد انتشارات آستان قدس رضوي (شرکت به نشر)، چاپ دوم 1380.
46- شناختنامه قم، گروهي از نويسندگان و مورخان، قم، مرکز قم پژوهشي، 1390.
47- انجم فروزان، عباس فيض، قم، چاپخانه قم، چاپ اول 1322 ش.
48- مآثر الکبري في تاريخ سامرا، شيخ ذبيحالله محلاتي، قم، مکتبةالحيدريه، 1384.
49- ستارگان درخشان، محمد جواد نجفي، تهران، اسلامّيه، چاپ ششم 1378.
50- فهرست اسماء علماءالشيعة و مصّنفهم، شيخ منتجبالدين ابي الحسن علي بن عبيدالله بابويه رازي، تحقيق سيد عبدالعزيز طباطبايي، قم، مجمع الذخانة الاسلامية و مطيعةالخيّام، 1404 ق.
51- تحفةالازهار و زلال الانهار(في نسب ابناء الائمه الاطهار) عليهم صلوات الملک الغفار، ضامن بن شدقم حسيني مدني، تحقيق و تعليق: کامل سلمان جيبوري، تهران، نشر ميراث مکتوب چاپ اول 1378 ش، 1420 ق، 1999 م.
52- ستارگان حرم، گروهي از نويسندگان، قم، انتشارات زائر، چاپ اول 1377.
53- سراج الانساب، سيد احمد بن محمد کيا گيلاني، به کوشش مهدي رجايي، زير نظر سيد محمود مرعشي، قم، کتابخانه آيتالله مرعشي نجفي، 1409 ق.
54- الذريعة الي تصانيف الشيعه، شيخ آقا بزرگ تهراني، قم، اسماعيليان، چاپ سوم 1408 ق.
55- تاريخ عالم آراي عباسي، اسکندر بيک ترکمان، به اهتمام ايرج افشار، تهران، موسسه انتشارات اميرکبير، چاپ چهارم 1387.
پانویس
- ↑ مهاجران آل ابوطالب ،صص8-10،التزاع والتخاصم ،ص74؛دائرةالمعارف تشیّع، ج9، صص3-4؛ انوار المشعشعین، ج1،ص96؛ سفینةالبحار ، ج4؛ صص129-130؛مجالس المؤمنین ، ج1، ص83؛ بحار الانوار ، ج6،صص215-216؛ تاریخ قم ، ص364؛ البلدان ، ص40.
- ↑ حبیب السیر ،ج4،ص333؛ تذکره نصر آبادی ، ص78؛ مجله بررسی های تاریخی ، سال چهارم ، شماره 4، صص225-230؛ فقیه فرزانه ، صص40- 42.
- ↑ بحار الانوار،ج50،ص115و116؛ الارشاد ،ج2،ص295؛ مناقب آل ابی طالب ، ج1، ص280.
- ↑ بحا الانوار ، ج50، ص114؛ ریاحین الشریعة،ج3،ص23.
- ↑ دلائل الامامة،ص216 ؛ اثباةالوصیة،ص194.
- ↑ اصول کافی ، ج3، صص459-460؛ بحار الانوار ، ج50، صص146-147؛ اثباةالوصیة، ص186.
- ↑ اصواء علی حیاةموسی المبرقع وذریّته ، ص128؛ تحف العقول ، ص503.
- ↑ اصول کافی ،ج 2، ص112و113.
- ↑ الکافی ، ج7، ص157.
- ↑ تهذیب الاحکام ، ج9، ص355.
- ↑ الاختصاص، ص91.
- ↑ الارشاد ، ج2، ص307و308؛ الکافی ، ج1، ص502؛ بحار الانوار ، ج50، ص 3؛ اعلام الوری ، ص345ونیز نک:مناقب آل ابی طالب ، ج4، ص409.
- ↑ خدمات متقابل اسلام وایران، ص132.
- ↑ سرّ السلسلة العلویة ، ص41.
- ↑ در این که موسی مبرقع فرزند امام جواد علیه السلام است ، شکلی نیست ، ومخالفت پدرش با امام زمان خود معنایی ندارد، لذا از این بخش نتیجه گرفته می شود که این مطلب در مورد فرزند موسی مبرقع یعنی محمد بن موسی مبرقع است واین دیگر دیدگاهی بحث انگیز است.
- ↑ این گونه تحلیل ها در کتاب کاشان در مسیر تشیع ، مصطفی صادقی ، ص93و94دیده می شود.
- ↑ خاتمه کتاب جنات ثمانیة،ص856.
- ↑ منتهی الآمال ،ج2،ص618.
- ↑ فقیه فرزانه،ص25.
- ↑ اللؤلؤة المثبته فی الآثار المعنعنة،ص217.
- ↑ «قم در گنجینه دانشمندان»،مندرج در شناختنامه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام وشهر قم ،صص245-246.
- ↑ شجره طیّبه ،میرزا محمد باقر رضوی.
- ↑ سرّالسلسلة العلویة،ص39.
- ↑ تاریخ قم،حسن بن محمد بن حسن قمی.
- ↑ تاریخ قم ،ناصر الشریعه ،ص115؛ بدر مشعشع ، ص16.
- ↑ النقض،ص323.
- ↑ زهر الربیع،ص207.
- ↑ آرامگاه های خاندان پاک پیامبر ،ص215.
- ↑ انجم فروزان،ص8.
- ↑ مجله هنر ومردم ،سال 14،ش161 ،صص26-30؛تربت پاکان ،ج2،ص78.
- ↑ اوراق پراکنده یا فرئد وفواید گوناگون ،ص23.
- ↑ جرعه ای از دریا ،ج2،صص149-150.
- ↑ تاریخ قم ، حسن بن محمد بن حسن قمی ،ص215و216ونیز بنگرید به :طبع جدید تاریخ قم ، چاپ کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله ؛صص575-581.
- ↑ خاک پاکان ،ص228.
- ↑ تاریخ قم ، طبع داراالتحقیق آستانه مقدس قم ، ص134.
- ↑ شناختنامه قم، ج4، ص158و159.
- ↑ موسی مبرقع سر سلسله سادات رضویه ودودمان برقعی،ص162.
- ↑ شناختنامه قم ،ج4،ص114.
- ↑ الارشاد ،ج2،ص295.
- ↑ مناقب آل ابی طالب ، ج1،ص380.
- ↑ تاریخ قم ،ص313؛تاریخ قم ،ناصرالشریعه ،ص113؛انجم فروزان ،ص61و73؛منتهی الآمال ،ج2،ص618.
- ↑ تاریخ سامرا،ج1،ص216وج3،ص303؛ستارگان درخشان ،ج11،صص138-139.
- ↑ فهرست علماء الشیعه ومصنّفیهم ، ص118،ش249؛اوراق پراکنده یا فرائد وفواید گوناگون،ص25؛جرعه ای از دریا ،ج2،ص149؛عمدة الطالب، ص182؛منتهی الآمال، ج2،ص618و622.
- ↑ تحفةالازهار وزلال الانهار ،ج3، ص434؛لباب الانساب ؛ ج2،ص585.
- ↑ فهرست منتخب الدین ، صص 119-120؛ النقض ، ص230.
- ↑ منتهی الآمال ، ج2، صص622-624؛ ستارگان حرم، ج2، صص51-53؛ سراج الانساب ، ص 76؛ تحفةالازهار وزلال الانهار ،ج2،ص429و445وج4،ص304و305؛الذریعة،ج9،ص1و84.
- ↑ عالم آرای عباسی ،ج1،ص166.