آستانه امامزاده یحیی در زواره

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

مؤلف: غلامرضا گلی زواره

چکيده

در ميان شهرهاي شيعه نشين و مناطقي از ايران که ويژگي آب و هوايي آن با شبه جزيره عربستان و عراق، مطابقت داشت و پذيراي قدوم مبارک امامزادگان عليهم ‌السلام گرديد، شهر زواره است که به دليل قرار گرفتن در مسير راه‌هاي کارواني که به سوي مشهد رضوي ختم مي‌گردد، علويان به اقامت در آن رغبت داشتند. پيوستگي اين بزرگان با خاندان طهارت، سجاياي اخلاقي، علمي و معرفتي آنان و مظلوميت ايشان موجب گرديد تا اهالي از مهاجران مذکور به خوبي استقبال کنند و زمينه‌هاي رفاه و آرامش آن عزيزان را به بهترين نحو فراهم سازند. يکي از اين امامزادگان، امامزاده‌ يحيي‌ عليه ‌السلام است. نسب اين امامزاده بعد از چهار نسل به حضرت امام موسي بن جعفرعليهما ‌السلام مي‌رسد، برخي ادعا کرده‌اند ايشان فرزند بلافصل امام هفتم است اما اين نکته مورد تأمّل است زيرا اولاً آن حضرت فرزندي با اين نام نداشته‌اند، در ثاني به صرف اين که آن وجود مبارک پسري با اين عنوان داشته،‌ نمي‌توان امامزاده يحيي‌ عليه ‌السلام را با آن تطبيق کرد، چنان که امامزاده‌هاي متعددي در شهرهاي گوناگون ايران با نام يحيي معروفند ولي فرزند بلافصل امام کاظم عليه ‌السلام به شمار نمي‌روند. اما شخصيت‌هاي علمي، ادبي و عرفاني هر عصري متوجه اين واقعيت بوده‌اند که ايشان نواده‌ي امام است، چنان که ميرصالحي زواره‌اي در سروده‌هاي خود اين مطلب را متذکر گرديده است. نکته‌اي که حائز اهميت است و جلالت بناي بارگاه مقدس امامزاده يحيي عليه ‌السلام را نزد اهالي نشان مي‌دهد، گسترش مجموعه‌هاي تبليغي، عبادتي، اقتصادي و آموزشي در اطراف آن است. امامزاده يحيي عليه ‌السلام چنان عظمت و ابهت دارد که در مهم‌ترين مکان شهر قرار گرفته و آن را تبديل به فضايي سرشار از صفاي معنوي نموده است. نويسنده در اين مقاله با معرفي امامزاده يحيي عليه ‌السلام و بارگاه نوراني ايشان در شهر زواره به بررسي اين موضوع پرداخته که چون آن بزرگوار داراي اصالت و ارزش در بين مردم مي باشد، امکان دارد کساني از اين موقعيت ارزشمند و بوستان‌معطر، بهره برداري منفي کنند يا افرادي از روي ساده‌انديشي و محبت‌هاي بدون پشتوانه‌هاي معرفتي و اعتقادي به اقداماتي روي آورند که موجبات سست نمودن باورها و خدشه دار نمودن دل بستگي‌هاي اهالي را بوجود آورند. کليد واژه‌ها: امامزاده يحيي عليه ‌السلام، زواره، کرامت سازي‌ جعلي، خرافه، بدعت

مشعل‌هاي فروزان

امامزادگان، ستارگاني فروزان و تابناک‌اند که در بيت امامت و ولايت به شکوفايي رسيده‌اند، آنان در دفاع از ارزش‌ها و مکارمي که قرآن، سنت نبوي و سيره ائمه هدي بر آن‌ها تأکيد دارند از خود اهتمامي با اهميت بروز داده و براي روشن نگه‌داشتن مشعل فضيلت و معرفت، سخت‌ترين شرايط و آشفته‌ترين اوضاع را تحمل نموده‌اند و در اين سير کارنامه‌هاي درخشان از خويشتن به يادگار نهاده‌اند، با وجود آن که اين عزيزان در ترويج فرهنگ اسلام و معارف آيين محمدي، در خط مقدم قرار داشته‌اند و با شجاعت، شهامت، مقاومت و ايثاري خالصانه به صيانت از باورهاي مسلمانان پرداخته‌اند. اما از جانب زمامداراني که مدّعي رهبري و هدايت جوامع اسلامي بوده‌اند تحت اسف انگيزترين تنگناهاي سياسي اجتماعي روزگار گذرانيده‌اند، ايّام مهمّي از حيات دنيوي خود را در سياه‌چال‌هاي مخوف، شکنجه‌هاي فرساينده، تبعيد و آوارگي طي نموده و سرانجام به شهادت رسيده‌اند. اين بزرگان از بديهي‌ترين حقوق اجتماعي محروم بوده و جان، اموال و اهل خانواده ايشان مدام از سوي کارگذاران جور و ستم در معرض تهديدهاي پرمخاطره بود، آوارگي، پراکندگي و مسافرت‌هاي مکرر پنهاني آنان بين حجاز، شام، عراق، ايران و شمال آفريقا به دليل اين بود که خلفاي ستمگر براي آنان امنيتي باقي نگذاشته بودند و اين در حالي است که خداوند تبارک و تعالي به ذراري رسول اکرم صلّي‌الله ‌عليه ‌و‌آله شرافتي ويژه داده و کرامت نسبي امامزادگان موهبتي الهي است و خداوند در قرآن کريم خطاب به آخرين فرستاده خود مي فرمايد: قُل لا اسئلکُم عليه اجراً الّا المودة في القربي [۱]

بگو در برابر رسالتي که انجام داده‌ام از شما اجري نمي‌خواهم مگر ارادت ورزيدن به خويشاوندانم. رسول اکرم صلّي‌الله ‌عليه ‌و‌آله فرموده‌اند: هر کس اولاد مرا مورد تکريم قرار دهد، به درستي که مرا اکرام نموده و کسي که به ايشان اهانتي کند، مرا اهانت کرده است. [۲]

بر اساس سوره کوثر خداوند به پيامبرش نويد مي‌دهد سلاله‌اش را هر چه بيشتر فزوني خواهد داد، خير کثير در اين سوره، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام است که نسلرسول اکرم صلّي‌الله ‌عليه ‌و‌آله توسط وي در سراسر گيتي انتشار يافت. [۳]

ابوالفتوح رازي مفسر قرون پنجم و ششم هجري ضمن اشاره به اين سوره مي نويسد: در ماجراي کربلا، جماعتي از اهل بيت رسول اکرم صلّي‌الله ‌عليه ‌و‌آله به قتل رسيده‌اند و از فرزندان امام حسين عليه‌السلام جز امام سجاد عليه‌السلام باقي نماند اما خداوند از نسل او جهان را پر نمود. [۴]

امامزادگان به پيوستگي نسبي با حضرت محمد صلّي‌الله ‌عليه ‌و‌آله اکتفا نکردند و همواره براي جلوگيري از خاموشي شعله‌هاي حماسي درخشان عصر نبوي بپا خواستند و هر زماني که در جهان اسلام انحراف، بدعت و تحريفي روي مي‌داد خون خاتم انبياء و اوصياي پاکش در عروق آنان به جوش مي‌آمد و ايشان را به خروش و خيزش وامي‌داشت. [۵]

و اگر چه به قول دکتر سامي النشار مصري، نويسنده سنّي مذهب، اُمويان و عباسيان شرنگي تلخ به کام فرزندان فاطمه زهرا عليها السلام ريختند. امّا آنان همچنان مقاومت مي کردند و انتشار مي‌يافتند. [۶]

و به دليل فعاليت‌هاي افتخار آفرين و درگيري‌هاي پيوسته با جرثومه‌هاي فساد، ضلالت و خلافکاري، بر جلال موضع، شکوه مقتدر عزّت آنان افزوده شد و محبوب مسلمانان واقع شدند. [۷]

سياست سرکرب شديد طالبيان و علويان توسط امويان و بني عباس و پناه بردن امامزادگان و سادات به نقاط دوردست که فشار و اختناق اين خاندان‌هاي خودسر و جفا گستر کمتر بود، شناسايي نيروهاي مؤمن و وفادار براي بسيج و ساماندهي آنان عليه حاکمان وقت توسط سلحشوران علوي، زمينه‌هايي را فراهم ساخت تا ايشان به ايران روي آورند. امنيت نسبي مناطق مرکزي ايران و محبوبيت امامزادگان در ميان شيعيان اين سرزمين، تسامع مأمون بعد از ورود امام رضا عليه‌السلام به ايران و تشکيل حکومت‌هاي منطقه‌اي علوي در برخي نقاط ايران از دلايل مهم مهاجرت اين فروغ‌هاي فروزان به کشور مذکور است. [۸]

در اين ميان شهرهاي شيعه نشين و مناطقي از ايران که ويژگي آب و هوايي آن با شبه جزيره عربستان و عراق، مطابقت داشت و از جمله نواحي مرکزي ايران با اقليم بياباني بيش از ديگر نقاط، پذيراي قدوم مبارک اين مهاجران آل ابوطالب گرديد و شهر زواره در زمره چنين شهرهايي است که به دليل قرار گرفتن در مسير راه‌هاي کارواني که به سوي مشهد رضوي ختم مي‌گردد، علويان به اقامت در آن رغبت داشتند. پيوستگي اين بزرگان با خاندان طهارت، سجاياي اخلاقي، علمي و معرفتي آنان و مظلوميت ايشان موجب گرديد تا اهالي از مهاجران مذکور به خوبي استقبال کنند و زمينه‌هاي رفاه و آرامش آن عزيزان را به بهترين نحو فراهم سازند.

زواره ميزبان امامزادگان و سادات

زواره از شهرهاي بسيار کهن کويري است که سابقه آن به دوران قبل از اسلام مي‌رسد، قلعه‌ها، باروي شهر، برج‌ها، اسامي قنات و برخي محلات و نيز قدمت آبادي‌هاي اطراف آن مؤيد اين قدمت طولاني زواره مي‌باشند، شواهد و مدارکي وجود دارد که اين شهر در دوران ساسانيان و سده‌هاي نخستين ‎دوران پس از اسلام، آبادان و پررونق بوده است، و مورخان و جغرافي نويسان ضمن بررسي‌هايي درباره دوران باستاني ايران از شهر زواره سخن گفته‌اند و آن را جزو ايالت جبال برشمرده‌اند و افزوده‌اند بقاياي آتشکده‌هايي در آن وجود داشته و نام اصلي آن اُزواره است که به معناي واقع گرديدن در کرانه دريا مي‌باشد و در وجه تسميه آن گفته‌اند، درياي مذکور در زمان‌هاي کهن در ساحل درياچه‌اي قرار داشته که به هنگام ميلاد رسول اکرم صلّي‌الله ‌عليه ‌و‌آله و به دنبال خشک گرديدن درياچه ساوه، اين درياچه هم به چنين سرنوشتي دچار شده است، بقاياي نمکي، نوع رسوبات و فسيل‌هاي منطقه و مشاهده‌ي صدف‌هاي دريايي در منطقه، مي‌تواند اين ادعا را مورد تأئيد قرار دهد، برخي هم گفته‌اند چون زواره را برادر رستم که اسمش زواره بود، ساخته به اين عنوان معروف گرديده است که به نظر مي‌رسد سابقه زواره به زمان پيشداديان و يا کيانيان برسد. مستنداتي نشان مي‌دهد که زواره از همان قرون اوليه‌ي پيدايش، به عنوان شهري نسبتاً کوچک از حيات فرهنگي، اجتماعي و سياسي برخوردار بوده است: 1-طبق سندي که احتمالاً اولين مدرک وقفي درباره شهرهاي ايران است و در 316 هجري تنظيم گرديده است، زواره به عنوان شهري با حدود جغرافيايي معين در قرن چهارم‌‎‍‍ هجري معرفي شده که پذيراي گروهي از سادات طباطبايي بوده است. براساس متن عربي اين وقفنامه که رونوشتي از آن را ملاحظه کرده‌ام، ابوعلي رستمي عامل خراج اصفهان در سده چهارم هجري زواره را با چند ملک متصرفي خود بر اولاد ذکور و سپس بر اولاد اناث خود نسل بعد از نسل وقف کرده است که آثار تبعي آن در اوايل قرن چهارم هجري در آب و زمين زواره باقي و ملحوظ بود. [۹] 2-بارويي بلند که در ميان مهره‌هاي ديوار آن خشت‌هايي بزرگ ديده مي‌شد و اهالي به آن‌ها خشت‌گيري مي‌گفتند و تا يک قرن قبل به عنوان حصاري بازمانده از دوران اسلامي، زواره را با چهار دروازه و ده‌ها برج آباد و نيمه ويران در بر مي‌گرفت، در سمت غربي دروازه بنجيره که در جهت شمال شرقي زواره به سوي بيابان‌ها و ريگزارهاي کوير مرکزي گشوده مي‌شد که به آن نقاره‌خانه مي‌گفتند، اين بارو در سمت غربي کاملاً تخريب گرديده ولي قسمت‌هايي از آن در ضلع شرقي زواره هنوز باقي است. [۱۰] 3-مسجد پامنار زواره که در عهد سلجوقيان احداث گرديد و هنوز تاريخ ساخت آن به سال 416 هجري به زبان عربي و با خط کوفي بر منار پايدار آن که متجاوز از بيست متر ارتفاع دارد ديده مي‌شود، مسجدي که در سمت قبله ايوان‌هايي با محراب‌هايي مختص خود داشت که کتيبه‌هاي عصر سلجوقي و نيز تعميرات گچ بري‌هاي آن، مربوط به قرن هفتم و هشتم هجري باقي بود ولي در سنوات اخير هنگام بازسازي و عمران جديد، اين نفايس هنري محو گرديده و آثار اندکي از آن باقي ماند. [۱۱] 4-در ابتداي محله بنجيره قلعه‌اي سنگ بست ديده مي‌شود که طبقه اول آن با مصالح سنگ و ساروج در قرن پنجم هجري به فرمان ابوعلي دهدار زواره‌اي که از مقربان حسن صباح به شمار مي‌رفت ساخته شد و به عنوان پناهگاهي براي اسماعيليه در منطقه کوير مرکزي برگزيده شده بود. وي در نجوم، هيأت، اسطرلاب و جفر مهارت داشت و چون به فرقه باطنيه(اسماعيليه) معتقد بود و در قزوين، طالقان، منجيل و ري از موقعيت سياسي اجتماعي فوق‌العاده‌اي برخوردار بود و افراد بسياري دعوت او را که از داعيان حسن صباح بود، اجابت کردند، موقعي که حسن صباح در بستر بيماري منجر به فوت قرار گرفت کيا بزرگ اميد را که فرمانده قلعه لمسر بود، به عنوان جانشين خود تعيين کرد و ابوعلي دهدار را در طرف راست خود قرار داد تا با کمک کيا اميد امور اسماعيليان را مديريت کند. قلعه‌اي که ابوعلي دهدار يا دهخدا ابوعلي در زواره بنا کرد، از طريق استحکامات نظامي اسماعيليان در ورامين با الموت و قزوين ارتباط برقرار مي‌نمود. هنوز آثار قلعه اصلي باقي مانده و بناي خشتي که در دوران صفويه بنا گرديده و در عصر قاجارها بر روي آن تعميراتي صورت گرفته قابل مشاهده است، به هنگام سرايت درگيري‌هاي حيدري و نعمتي به زواره، اين قلعه نشانه اقتدار دسته‌ي مستولي بر اوضاع محل بود. [۱۲] 5-يکي از نشانه‌هاي بارز شهر زواره مسجد جامع است که علاوه بر نقش عبادتي و عقيدتي در فضاي کالبدي اين ديار موجب تثبيت هويت شهر و نشانه‌ي برجسته‌ي تفکيک آن از روستاهاي اطراف مي‌باشد، اين بنا در نيمه قرن ششم هجري توسط ابونصر احمد بن علي زواره ساخته شد که در دستگاه سلجوقيان نفوذي داشت، [۱۳] اين مرد خير و نيکونام در عرف شعرا و علماي عصر خود به رييس اُزواره معروف بود، ابوسعد سمعاني وي را در شهر اصفهان ديده است، ياقوت حموي مي‌نويسد زواره شهرکي است در نواحي اصفهان که در کنار بيابان واقع است، ابونصر احمد بن علي زواره‌اي که در 531 هجري در برابر سعيد صيرفي سماع حديث کرده منسوب به اينجاست، شيخي جليل‌القدر که مدتي را در زواره رياست داشت(شهردار وقت زواره بود) و به تدبير امور مي‌پرداخت ولي غالب اوقات در شهر اصفهان به سر مي‌برد. [۱۴]

لفظ رييس را در گذشته به دهخدا ترجمه مي‌کردند و اين رييس زواره که باني مسجد جامع و ممدوح ارجاني شاعر معروف هم عصر خود بوده به قرينه رياست محلي بايد از احفاد ابوعلي رستمي که به آن اشاره گرديد، باشد. [۱۵] مرقد وي در مجاور استاديوم ورزشي و روبروي مرکز اورژانس زواره در بنايي به نام گنبد سبز قرار دارد که البته اکنون از کاشي‌هاي سبز رنگ آن خبري نمي‌باشد. دانشمندي به نام گرابر (GRABER) در مجموعه پژوهشي دانشگاه کمبريج درباره‌ي سلجوقيان و آندره گدار فرانسوي که در سال 316 ش از مسجد جامع زواره بازديد کرده، آن را اولين مسجد چهار ايواني در ايران معرفي کرده‌اند. [۱۶]

6-مورخان و جغرافي‌دانان کهن از زواره به عنوان شهر قابل توجه سخن گفته‌اند. حمدالله مستوفي شهر زواره را از اقليم چهارم معرفي مي‌کند و مي‌افزايد سي پاره ديه از توابع آن است و حقوق ديواني آن هشت هزار دينار است. [۱۷] 7-محمدمهدي بن محمدرضا اصفهاني در کتابي که حدود يک و نيم قرن پيش تأليف کرده است زواره را به عنوان قصبه معرفي مي‌کند و مي‌افزايد زواره به نام پسر دستان بن سام که برادر رستم است معروف است و ميداني دارد که آن را سام ميدان مي‌گويند و حکايت کنند که آن‌ها اينجا را آباد نموده‌اند. از علامات و نام‌ها ظاهر است که آباد کرده‌ي آن‌ها و متعلق به آن‌ها بوده است. عدد نفوس زواره هشت هزار مي‌باشد، اهل زواره غالباً سادات طباطبايي‌اند. [۱۸] ناگفته نماند که قصبه به کُرسي ولايت و آبادي بزرگي گويند که چندين روستا از توابع آن است. [۱۹]

8-از نشان‌هاي اهميت و موقعيت زواره در مسير ارتباطي با ديگر نقاط از طريق راههاي کويري و بياباني رباط عظيم و با جلوه‌هاي معماري جذابي بوده که در ساحل خشکرودي که از سمت مشرق زواره براي عبور آب باران و سيلاب‌ها ديده مي‌شد و نيز در بيرون دروازه بنکويه زواره که به صحراي مزار مي‌پيوندد، قرار داشت، اين کاروان‌سرا که در زيبايي بنايش ذوق فراواني به کار رفته و سر در و مدخل باشکوهي داشت در قرن سيزدهم هجري کاروان‌هاي راه يزد، کاشان و اصفهان را با کالاهاي وارداتي از بندرعباس مي‌پذيرفت، اين رباط‌ را سيدمحمد غراب در اواخر قرن دوازدهم هجري ساخت که از زيباترين رباط‌هاي راههاي يزد، خراسان، اصفهان و تهران به شمار مي‌آمد، ماکسيم سيروي فرانسوي که از اين مکان بازديد به عمل آورده و نقشه آن را ترسيم کرده است، از نقشه ماهرانه‌ي آن سخن مي‌گويد که خيلي عالمانه‌تر از طرح کاروان‌‌سراي نطنز مي‌باشد، متأسفانه در سال 1332 ش به بهانه احداث دبيرستاني در زواره، اين رباط را خراب کردند و در زمين محدود آن مدرسه‌اي ساختند که با محل دفن اموات و بيابان‌هاي شرقي زواره همسايه بود و اگر از تخريب آن صرف نظر کرده بودند ما شاهد رباطي بوديم که شاهکار هنر رباط سازي به شمار مي‌آمد، يادآور مي‌گردد، سيدمحمد غراب که بازرگاني نامدار بود در کنار محله باغبازان زواره براي خود قلعه‌اي ساخت که هنوز آثاري از آن باقي مي‌باشد. [۲۰] 9-زواره اگر چه در حاشيه کوير قرار دارد ولي شخصيت‌هاي علمي، عرفاني و ادبي زيادي از آن برخاسته‌اند که در شکوفايي علوم و معارف اسلامي، نشر فرهنگ قرآن و عترت، حکمت و معنويت، اخلاق و ادب، نقش ارزنده‌اي داشته‌اند، سيد غياث الدين جمشيد زواره‌اي صاحب تفسير قرآن و شاگردش علي بن حسن زواره‌اي، ميرزا ابوالحسن جلوه، رفيع الدين طباطبايي، امير عبدالغفار طباطبايي، سيدمحمد طباطبايي و... از آن جمله‌اند. [۲۱] 10-در 1332ش، شهرداري زواره تأسيس گرديد، اين شهر از گذشته‌هاي دور کانون و مرکز ارتباطي، اجتماعي و اقتصادي آبادي‌هاي منطقه ريگستان، بلوک سفلي و گرمسير به شمار مي‌رفت. اين ديار که در 132 کيلومتري شمال شرقي اصفهان و 15 کيلومتري شمال اردستان قرار دارد در 1374ش براساس مصوبه هيأت وزيران و برنامه‌ريزي تقسيمات کشوري به صورت بخش مستقلي در آمد و اکنون داراي شهرداري و بخشداري مي‌باشد. بخش زواره در ميان بخش‌هاي استان اصفهان، بيشترين وسعت را دارد. دهستان ريگستان به مرکزيت تلک آباد، شامل 73 روستا و مزرعه، واقع در غرب، شمال غربي و شمال زواره با مساحت 5000 کيلومتر مربع، دهستان سُفلي با هزار کيلومتر مربع مساحت، به مرکزيت شهراب، حاوي 91 روستا و مزرعه، در شمال شرقي، شرق و جنوب شرقي زواره، از توابع اين بخش مي‌باشد. درنگي در نسب امامزاده يحيي

بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سربلندي بر آسمان توان زد

نسب اين امامزاده بعد از چهار نسل به حضرت امام موسي بن جعفر عليهما السلام مي‌رسد، برخي ادعا کردند ايشان فرزند بلافصل امام هفتم است اما اين نکته مورد تأمّل است زيرا اولاً آن حضرت فرزندي با اين نام نداشته‌اند، در ثاني به صرف اين که آن وجود مبارک پسري با اين عنوان داشته‌ نمي‌توان امامزاده يحيي را با آن تطبيق کرد، چنان که امام زاده‌هاي متعددي در شهرهاي گوناگون ايران با نام يحيي معروفند ولي فرزند بلافصل حضرت موسي‌کاظم عليه‌السلام به شمار نمي‌روند. يکي از عرفاي زواره به نام شاه صالي زواره‌اي يا صالحاي زواره‌اي که انساني نيکومنش، خوش گفتار و درست کردار بوده و تذکره نويسان او را اهل صلاح معرفي کرده‌اند، در نيمه دوم قرن يازدهم هجري به هندوستان رفت و در حيدرآباد دکن در قلمرو سلسله قطب شاهيان مسکن گزيد، او در مثنوي مفصلي که به نام خلوت رکن معروف است از امامزاده يحيي عليه‌السلام ياد کرده و نسبش را بعد از چهار پشت به هفتمين فروغ فروزان آسمان امامت رسانيده و کمالات و مقامات او را ستوده است [۲۲] ، خطاي فاحش ديگري که يکي از نويسندگان مرتکب گرديده است، اين است که مي‌گويد اين شخصيت از طايفه گل گردنه مي‌باشد، که اين لغزش عجولانه قابل اغماض نخواهد بود زيرا اين قبيله از افراد غير سادات زواره بوده و اکنون احفاد آنان با همين لقب معروفند و به نظر مي‌رسد مؤلف به گفته‌هاي عوام بدون بررسي‌هاي لازم، اعتماد کرده و يا احياناً روايت‌هاي محلي را درست دريافت نکرده است. اين که از امامزاده مذکور نسب نامه‌اي باقي نمانده و متن مکتوبي درباره‌ي شجره نامه‌اش بدست نيامده، نمي‌تواند در موقعيت و مقام وي ترديدي بوجود آورد، زيرا اين بزرگوار در شرايطي آشفته و تحت تأثير اختناق شديد بني عباس، تلاش مي‌کرده نام و نسب خود را از اغيار مصون بدارد به علاوه چنان دچار گرفتاري‌هاي سياسي گرديده که به ناحيه‌اي دور افتاده پناه آورده و تازه در آنجا هم از ستم کارگزاران عباسيان مصون نمي‌باشد، اگر هم فرصتي بدست آورده و نکاتي درباره خاندان خود نگاشته و به جايي امن سپرده، احتمالاً نوشته‌هاي وي مفقود گرديده و يا بدست نااهلان افتاده و از ميان رفته است، اگر هم اين متن مکتوب با اطلاعاتي اندک و مختصر به دست ارادتمندان وي رسيده، زماني طولاني بعد از شهادتش بوده و آگاهان در علم انساب موفق نشده‌اند آن نوشته فرسوده را بخوانند يا مورد تأييد قرار بدهند، همين عوامل موجب گرديده تا ارباب انساب و نُقبا از احوال اين امامزاده اطلاع دقيق و مستندي بدست نياورند و نامش را در کتب خود نياورند اما اهالي مشخصات او را سينه به سينه نقل کرده‌اند و در شجره نسب او چنديد واسطه را حذف کرده‌اند و او را به اختصار فرزند امام هفتم عليه‌السلام معرفي نموده‌اند اما شخصيت‌هاي علمي، ادبي و عرفاني هر عصري متوجه اين واقعيت بوده‌اند که او نواده‌ي امام است، چنان که ميرصالحي زواره‌اي در سروده‌هاي خود اين مطلب را متذکر گرديده است. آيا مي‌توان درباره‌ي شخصيت امامزاده‌اي در خاک آرميده ترديد روا داشت که در سال‌هاي متمادي مزارش يا مرقد ساده‌اش بي آن که متوليان صاحب نفعي داشته باشد مورد تکريم اهالي منطقه يا زايراني قرار گيرد که طي قرون و اعصار گوناگون با تحمل زحمات فراوان از راه دور خود را به جوار اين مکان مقدس رسانيده تا به صاحب آن بقعه سلام گويند، زيارتي مختصر بخوانند و از اعماق وجود با شوق و ذوقي وصف ناپذير با روح پاکش ارتباط برقرار کنند بدون اين‌که بخواهند امتيازي مادي بدست آورند و يا در پي تأييد و تقويت موقعيت خود از جانب عوامل قدرت‌هاي سياسي و محلي برآيند، اين همه توجه صادقانه و خالصانه چيزي نيست جز اعتقادي مسلم و قطعي زوّار به صحت انتساب مرقد مورد نظر به امامزاده يحيي عليه‌السلام و نيز ارادتي عالمانه به خاندان عترت و طهارت عليهم‌السلام که اين گل پرپر گرديده از آن گلستان است و رايحه آرام بخش آن بزرگان را به مشام وي رسانيده است. (بوي گل را از که جوييم از گلاب)

ماجراي مهاجرت و شهادت

امامزاده يحيي عليه‌السلام که در حجاز يا عراق به سر مي‌برده به همراه افرادي از خويشاوندان خود، به مقصد زيارت بارگاه امام رضا عليه‌السلام در مشهد مقدس يا ايجاد ارتباط با علويان و طالبيان در قم و کاشان، وطن مألوف را ترک نموده و راهي ايران گرديده است، قرايني ديگر هم نشان مي دهد که اين کاروان به سرپرستي امامزاده يحيي که سخت تحت فشار حکمران‌هاي جور و جفا بوده‌اند و جان آنان در خطر بوده، حقوق و مزاياي‌شان قطع گرديده و جاسوسان حکومتي براي آنان آسايش و آرامشي باقي نگذاشته‌اند، احساس کرده‌اند اهالي شهرهاي مختلف ايران به آنان علاقه دارند و اين قلمرو براي آنان پناهگاه مورد اطمينان و مکاني امن برايشان خواهد بود، تصميم گرفته‌اند خود را از حيطه‌ي اين زمامداران اهل کينه و عداوت دور نگاه دارند و مخفيانه و دور از چشم جلادها و دژخيمان بني عباس به ايران بروند و بعد از زيارت مرقد امام هشتم عليه‌السلام در جايي ساکن گردند، اما گويا وقتي آنان به اين سرزمين گام مي‌نهند از گزند واليان وابسته به عباسيان دور نمي‌مانند و همچنان تحت تعقيب قرار مي‌گيرند و ظاهراً نبردهايي بين اعضاي اين کاروان و نيروهاي آنان صورت مي‌گيرد و باعث پراکندگي مي‌شود، امامزاده يحيي عليرغم اين وضع اسف بار به مسير خود ادامه مي‌دهد و راه کارواني را که به خراسان منتهي مي‌گردد در پيش مي‌گيرد و در صدد بوده از کنار جنوب شرقي زواره که به پشت مشهد معروف است (اهالي داخل حصار مي‌گفته‌اند از اين پشت به مشهد مقدس مي‌روند) طي طريق کند اما غافل از آن که مأموران مسلّح حکومتي هر لحظه به او نزديکتر مي‌گردند، امامزاده يحيي ناگزير وارد شهر زواره مي‌گردد، قواي مذکور به تعقيب او ادامه مي‌دهند و در زواره به جستجويش مي‌پردازند، در کوچه‌ي باريکي که اکنون مجاور حسينيه زواره و در ضلع شرقي أن قرار دارد امامزاده يحيي پناه مي‌گيرد غافل از آن که تعقيب کنندگانش با اشاره افرادي که مشغول نخ تابي در آن حوالي بوده‌اند خود را به او مي‌رسانند و به طرز فجيعي ايشان را به شهادت مي‌رسانند. قاتلان از بيم علاقه‌مندان ذراري رسول اکرم صلّي‌الله ‌عليه ‌و‌آله و به منظور مخفي نمودن آثار خيانت و جنايت خود، پيکر امامزاده را در چاهي در آن حوالي مي‌افکنند، عده‌اي از معاصرين در نوشته‌هاي مطبوع خود مدعي گرديده‌اند، عاملين اين قساوت عمّال حکمران کاشان بوده‌اند: «امامزاده يحيي راه کاشان را در پيش گرفته و در اين موقع که کاشان داراي نمايندگي دولت عباسي و تابع حکومت قم بوده، نسبت به تعقيب اين امامزاده اقدام نموده و اين بزرگوار را در خلوت گاهي مجاور حسينيه بزرگ زواره به قتل مي‌رسانند.» درحالي که اگر بر کاشان واليان منصوب از جانب عباسيان حاکم بودند، به وي مهلت نمي‌دادند مسير خود را تا زواره ادامه دهد و در همين شهر او را دستگير و به قتل مي‌رساندند، به علاوه اگر بپذيريم، کاشان تابع قم بوده، در اين صورت حاکم اين شهر، متأثر از اميراني که حکمران قم بوده‌اند، مدافع اهل بيت عليهم‌السلام خواهند بود و با اين وصف مرتکب چنين جنايتي نمي‌شدند. منابع تاريخي خاطر نشان نموده‌اند در نيمه دوم قرن سوم هجري و مدتي بعد از آن خاندان ابودلف عجلي بر کاشان حکومت مي‌کرده‌اند. به گزارش طبري احمد بن عبدالعزيز ابودلف عجلي (متوفي280 هجري) در 266 هجري از جانب صفاريان بر مناطقي از اصفهان ولايت داشته است [۲۳] و حسن بن محمد تقي مؤلف تاريخ قم مي‌نويسد اين شخص که حاکم کاشان بود، موسي مبرقع فرزند امام جواد عليه‌السلام يا فرزندش محمد بن موسي را مورد تکريم فوق العاده قرار داد. [۲۴]

عبدالجليل رازي قزويني هم حمايت احمد بن عبدالعزيز (حاکم کاشان) از موسي مبرقع را نشانه‌اي از ارادت وي به آل مصطفي دانسته است [۲۵] مسعودي نيز به نمونه‌اي از گرايش‌هاي شيعي اين خاندان اشاره نموده است. [۲۶] مترجم کتاب الکامل في التاريخ (از عزالدين ابن اثير) نيز متذکر مي‌گردد: ابودلف عجلي که فرزندش عبدالعزيز يکي از بزرگترين امراي شيعه محسوب مي‌شد. [۲۷]

بعد از احمد ابودلف عجلي، حسين بن حمدان امارت کاشان و قم را عهده دار شد که در تشيع او جاي ترديد وجود ندارد و با خلفاي عباسي در حال جنگ و گريز بود. [۲۸] آل بويه هم که بر مناطق مرکزي ايران حکومت مي‌کردند در حمايت از اهل بيت عليهم‌السلام و شيعيان جدّي بودند و فرامين دولت عباسي را بر نمي‌تابيدند. [۲۹] بنابراي معرفي اين اميران حامي علويان به عنوان قاتل امامزاده يحيي عليه‌السلام، دور از انصاف و تهمتي بي اساس خواهد بود.

مرقد، بقعه و بارگاه

بر سر تربت ما چون گذري همت خواه که زيارتگه رندان جهان خواهد بود

بدن آغشته به خون امامزاده که از چند ناحيه به دليل ضربات تير، نيزه و شمشير آسيب ديده بود، مدتي در آن چاه قرار داشت، از آن سوي علاقه‌مندان محلي، در جستجوي اين پيکر پاک بودند و چون نشاني از آن بدست نياوردند، از کاوش‌هاي خود مأيوس گرديدند تا آن که چاه مزبور محلي براي ريزش آب رنگرزي مبدّل گرديد، صاحب کارگاه رنگرزي شبي در عالم رويا مشاهده کرد، شخصي او را خطاب قرار داده و مي‌گويد. اين قدر آب داغ رنگرزي را بر بدن من نريزيد، من از ذرّيه امام کاظم عليه‌السلام هستم. مرد صبّاغ به اين رؤيا اعتنايي نمي‌نمايد اما باز هم مي‌بيند اين رؤيا با همان محتوا، در شب‌هاي ديگر تکرار مي‌گردد، موضوع را با يکي از علماي محلي در ميان مي‌گذارد آن مرد مُطّلع و عالم به ايشان مي‌گويد، لازم است به کمک يک نفر مقنّي صحت و سقم چنين رؤيايي مورد ارزيابي قرار گيرد، مقنّي با تجربه‎‌اي را فرا مي‌خوانند او درب چاه را مي‌گشايد و چون به اعماق آن مي‌رود مشاهده مي‌کند جواني با پيکر خون آلود در آن‌جا افتاده که هيچ‌گونه تحولي در بدنش بوجود نيامده و سالم و تازه باقي مانده است، ماجرا به گوش مشتاقان خاندان طهارت مي‌رسد، اهالي حول آن چاه، اجتماع مي‌‌کنند و با کمک مقنيان محلي آن پيکر طيّب را از چاه بيرون مي‌آورند و بعد از تشريفات شرعي، با عزت و احترام در قبرستان (داخل حصار شهر جايي که اکنون بارگاه امامزاده يحيي قرار دارد) دفن مي‌کنند و در تکريم صاحب مرقد اهتمام مي‌ورزند. [۳۰] نخستين بنا بر روي مزار اين امامزاده به صورت سايباني ساده توسط ارادتمندان خاندان عترت رسول اکرم صلّي‌الله ‌عليه ‌و‌آله بوجود آمده است که به مرور زمان ديگر علاقه‎‌مندان، افراد خيّر و نيکوکار، ضمايمي بر آن افزوده‌اند تا آن که بعد از به قدرت رسيدن علويان طبرستان و روي کار آمدن آل بويه، آباد ساختن اين مرقد پاک مورد توجه خاص قرار گرفت و بقعه‌اي با مصالحي از خشت و گل بر مرقد مزبور احداث گرديد و در ادوار ديگر چندين بار مرمت گرديد و صفه‌هايي به آن ضميمه شد تا زايرين امامزاده در هنگام سرماي زمستان و گرماي تابستان به آن‌ها پناه ببرند، اين بنا تا ايّام روي کار آمدن تيموريان برقرار بود که رفته رفته به دليل شرايط اقليمي و فرسايش ناشي از بارندگي‌هاي رگباري دچار تخريب گشت. در زمان تيموريان که به اهل بيت عليهم‌السلام و شيعيان تمايل داشتند، بقعه‌اي با گنبدي آجري با عنوان رواق احداث گرديد که مرقد ضريحي چوبي مشبک آن را مي‌پوشاند، گنبد دو پوشه که بر فرار اين بنا واقع گرديده بود و از شاهکارهاي نفيس عصر تيموري به شمار مي‌آمد اين مزيت را داشت که فضاي داخلي بقعه را از گزند سرما و گرما عايق مي‌نمود، به گنبد رويي ارتفاعي باشکوه مي‌داد و گنبد زيرين را از فرسايش آب و هوايي مصون مي‌ساخت، اين بقعه در چهار جهت اصلي به چهار صفه راه داشت، صفه جنوبي متصل به بناي گنبدي هشت ضلعي بود که به آن آشپزخانه مي‌گفتند، صفه شمال متصل به ايوان بيروني مقابل مسجد کرسي و در واقع درب ورودي بانوان محسوب مي‌گرديد، صفه شرقي توسط شبکه‌اي فلزي به بازار زواره اتصال مي‌يافت و تقريباً مقابل صفه نخل حسينيه بزرگ قرار دارد و افرادي که در حال تردّد در بازار بودند، در مقابل اين شبکه ايستاده و سلامي به امامزاده داده و زيارتي را که مخصوص فرزندان ائمه عليهم‌السلام است، مي‌خواندند. برخي نيز دستي بر سنگ‌هاي مرمر اين ورودي مشبک کشيده و آن را به صورت خود مي‌ماليدند، اکنون هم اين سنّت رواج دارد، در عهد صفويه بناي متعلق به تيموريان، دچار تحول اساسي نگرديد ولي نسبت به تعمير و مرمت و برخي جلوه‌هاي هنري آن، اقداماتي صورت گرفته است. از مثنوي خلوت دکن شاه صالحاي زواره‌اي که در دربار قطب شاهيان مستقر در هندوستان سروده است بر مي‌آيد در عصر صفويه بناي امامزاده يحيي در هر شب جمعه محل ملاقات اهالي زواره بوده، همان طور که آب بخشان در صبح نوروز هر سال محل سير و صفاي زن و مرد زواره قرار مي‌گرفته است. [۳۱] در نيمه قرن دوازدهم هجري يکي از نکونامان زواره به نام سيدحسين عالي شأن به وقف مقداري از املاک و باغ خود براي اين امامزاده اقدام کرد و نسبت به عمران و آباداني بناي مذکور جدّيت ويژه‌اي نشان داد، برخي در نوشته‌هاي خود تصّور کرده‌اند سيدحسين عالي شأن، در هنگام دفن امامزاده (اواخر قرن سوم هجري) باغ خود را وقف امامزاده نموده است که اشتباهي فاحش است، زيرا بر سنگ قبر او که تا اين اواخر در داخل بقعه امامزاده نگهداري مي‌شد اشعاري ديده مي‌شود که براساس ماده تاريخ آن، زمان وفات وي سال 1176ه.ق بوده است. [۳۲] در دوران قاجاريه (قرن سيزدهم هجري) در سمت جنوب حياط امامزاده بنايي با عنوان حوضخانه ساخته بودند که داراي چندين اتاق بود و زايراني که از اطراف و اکناف براي زيارت نواده‌ي موسي بن جعفر به زواره مي‌آمدند در اين ساختمان بيتوته مي‌نمودند اما در نيم قرن اخير، ديگر افراد بيروني به زيارت امامزاده يحيي نيامدند، گويا آنان از رفتارهاي برخي افراد محلي، در برخورد با زايرين، آزرده خاطر گرديده بودند، نقاشي‌هاي داخل رواق امامزاده مربوط به اواخر قرن سيزدهم است که تاريخ 1286هجري در ذيل يکي از اين نقوش ديده مي‌شد، در گوشواره‌ها هم چندين بار تاريخ 1275 هجري تکرار گرديده است. در سال‌هاي اخير هنرمند خوش نويس زواره‌اي استاد عباس معمارزاده، قسمت پايين ديواره رواق را با اشعار محتشم کاشاني که محتوايي مرثيه گونه دارد، تزئين نموده است، به گفته اهالي، گنبد امامزاده با آجرکاري خود را جلوه‌‌ گر مي‌ساخت که وقتي بر اثر عوامل اقليمي کاشي‌هاي فيروزه‌اي مقبره‌ي ابونصر احمد رييس زواره‌اي فرو ريخت، آن‌ها را جمع آوري کرده و به اين مکان انتقال دادند و گنبد را با آن زينت دادند، به نظر مي‌رسد اين کار در اواخر دوره صفويه صورت گرفته است، در حدود چهار دهه قبل مقداري از اين کاشي‌ها ريزش نموده بود و مدت‌ها داربستي براي مرمت و تعمير و کاشي کاري گنبد بنا کرده بودند تا اين‌که در سنوات اخير هيأت امنايي براي توسعه و نوسازي اين مکان زيارتي تشکيل گرديد و مقرر گرديد با توجه به شأن و منزلت اين ذرّيه اهل بيت عليهم‌السلام، نياز زايرين و برپايي مجالس وعظ و خطابه، جلسات قرائت قرآن و نيز مراسم سوگواري به مناسبت ايام شهادت و وفيات معصومين عليهم‌السلام در جوار اين بارگاه، ساختماني با شکوه و وسيع احداث گردد، از سال 1385ش اين حرکت مقداري سرعت گرفت و براي برپايي بنايي دو طبقه با متجاوز از 2000 متر مربع حتي رواق اصلي بارگاه تخريب گرديد و جلو‌ه‌هاي هنر معماري، آجرکاري، نقاشي و ساير تزئينات که مربوط به اعصار گوناگون تاريخي از تيموريان تا قاجاريه بود، در اين خرابي‌ها از بين رفت. ضريح اصلي امامزاده از جنس چوب بود که به جاي آن در 1381ش ضريحي از جنس نقره، قلمزني و مزين به اسماء الهي و آيات قرآن و اسامي معصومين جايگزين آن گرديد. نکته‌اي که حايز اهميت است و جلالت بناي اين بارگاه را نزد اهالي نشان مي‌دهد گسترش مجموعه‌هاي تبليغي، عبادتي، اقتصادي و آموزشي در اطراف آن است. ناگفته نماند عمران قديم زواره بيشتر در بخش شرقي بود که مساجد، قلعه سنگي، برج نقاره‌خانه با دو دروازه بنکويه و بنجيره در آن سو قرار گرفته بودند. جزء غربي که زماني با دروازه‌اي به نام بُنبُوبه به سوي شمال غربي کشيده مي‌شد و اينک متروک مانده مشتمل بر باغات و کشتزارهاي محصور در درون حصار بود. بعدها در اين منطقه سادات طباطبايي اسکان يافتند. در جوار راهي که دروازه رو به قبله و جوي آب را به‌طور مستقيم به سوي شمال شهر امتداد مي‌داد و دو نيمه غربي و شرقي زواره را از هم منفک مي‌نمود، به تدريج و از قرن دوازدهم هجري بناهايي شکل گرفتند که در چند دهه بعد مجتمعي را به وجود آورد که از چندين جهت بارگاه امامزاده يحيي را در ميان گرفتند، اين بناها عبارتند از حسينيه بزرگ شامل سرباز و سرپوشيده که محمدحسين خان عرب عامري به احداث آن اهتمام ورزيد، مسجد بي‌حياط دوطبقه کرسي، آب انبار، بازار، مدرسه لطفعلي‌خان ترشيزي، حمامي بزرگ و قابل استفاده براي عموم مردم، اين آثار ارزشمند محصول سال‌هاي متمادي هنرنمايي، تلاش و ابتکار معماران، استادکاران و بناياني است در صدد بوده‌اند يادگارهايي نفيس را که ميراث فرهنگي اسلامي ايراني را از اين رهگذر به نمايش مي‌گذارد، بيافرينند. [۳۳]

بازار زواره که از اين مجموعه مقدّس سرچشمه گرفته است و تحت تأثير اين فضاهاي مذهبي هويت خود را عرضه مي‌کند به صورت دالي شکل به سوي مسجد جامع زواره و سپس حسينيه کوچک زواره امتداد يافت و بدين گونه نشانه‌ها، عوامل و عناصري که در اين مجموعه قرار گرفتند چنان درهم تنيده شدند که به خوبي به عنوان مجموعه‌اي هويت بخش، قابل تشخيص‌اند و معرفت بصري را براي هر بيننده‌اي که بخواهد از چند موضع به زواره بنگرد به وجود مي‌آورند و علي‌رغم تنوع معماري در آن‌ها و اين‌که هر کدام در زماني خاص و توسط معماران و هنرمنداني با نگرش ويژه به وجود آمده‌اند از نظر هماهنگي، اتحاد ساختمان‌ها، وضوح، تراکم و بهم پيوستگي به صورت يکپارچه نظم فضايي را عرضه مي‌کنند، بازار سرپوشيده، به عنوان محور اصلي و ستون فقرات شهر علي‌رغم کارکرد اقتصادي، نقش مهمي را در ارتباط و اتصال و انجام اين مجموعه مذهبي به عهده دارد. [۳۴]

سند صلاحيت و ابهت

بارگاه امامزاده يحيي عليه‌السلام چنان عظمت و ابهت دارد که در مهم‌ترين مکان شهر قرار گرفته و آن را تبديل به فضايي سرشار از صفاي معنوي نموده است، آري هر جايي که شهيدي آن هم از نسل پاکان بيارامد طيب مي‌گردد: طِبتُم و طابَت الارض التي فيها دُفنتم. [۳۵] قرآن کريم مي‌فرمايد: وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُ‌جُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَ‌بِّهِ [۳۶]

؛ ميوه سرزمين طيب به اذنخداوند بيرون مي‌آيد. و چه محصولات مفيد و با خاصيتي که از اين بارگاه طيب و طاهر بيرون آمده‌اند و معنويت و روحانيت زايرين را تقويت کرده‌اند و بايد زمينه‌هايي فراهم ساخت که شکوفه‌ها و شاخه‌هايش دچار آفت و علف هرز نگردد، اين که تمام همت خود را صرف جلوه‌هاي ظاهري اين بنا بنمايم و براي رفع مشکلات مادي و حوايج دنيوي، به اين مکان پناه ببريم، در واقع اهتمام خويش را بسيار تنزل داده‌ايم و گرنه کرامت واقعي اين امامزاده آن است که در بياباني خشک و در مجاور کوير سوزان قرن‌هاي متمادي پناهگاه مردم در ناکامي‌ها، نااميدي‌ها و رويدادهاي سياسي اجتماعي بوده است. آنان در کنار ضريح اين شخصيت به راز و نياز پرداخته‌اند، عبادت کرده‌اند، دعا نموده‌اند در تزکيه روح و تربيت نفوس خود کوشيده‌اند و براي تقرّب به خداوند و ترقّي ملکوتي از اين عزيز شهيد استمداد طلبيده‌اند و بنابراين مي‌توان آن را از مصاديق آيه شريفه‌ي فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْ‌فَعَ وَيُذْکَرَ‌ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ [۳۷]

؛ آن نور (نور الهي) در خانه‌هايي است که خداوند رخصت داد ارجمندش دارند و نامش در آن‌جا ياد شود و او را هر بامداد و شبانگاه تسبيح گويند، بايد برنامه ريزي‌ها به گونه‌اي صورت گيرد که اين مکان روزنه‌اي براي درک فيوضات الهي و تقويت مباني اعتقادي محسوب گردد. چه بسيار افرادي که در روبرويي با دشواري‌هاي زندگي فردي و اجتماعي و در مواجهه گرديدن با حکّام جور و جفا و اربابان زورگو، بعد از آن که به مرزهاي اضطرار رسيده‌اند و با احساس نوعي نااميدي تمامي ابواب را بر روي خويش بسته ديده‌اند، به عنوان آخرين مشعل اميدواري به اين بقعه روي آورده‌ و با توسلات و ادعيه و اذکار، چنان جويبارهاي آرامش کوير زندگي‌شان را سيراب ساخته که به لطف خداوند متعال و عنايات معصومين عليهم‌السلام گره از دشواري‌هاي فرساينده آنان گشوده شده و جاني باطراوت و اميدي دوباره وجودشان را سرشار از نشاط ساخته و با انگيزه‌اي مضاعف، سررشته زندگي را به دست گرفته‌اند. 

اين که اهالي از گذشته‌هاي دور به اين آستانه توجه داشته‌اند و مدام به سوي آن در رفت و آمد بوده و از کسي که عازم امامزاده بوده التماس دعا داشته‌اند، نشانه آن است که مکان امن و محرم اسرارشان بوده و به همين دليل سخن‌هايي را که حتي به نزديکترين افراد نمي‌گفته‌اند و از بستگان و دوستان پنهان مي‌کرده‌اند با امامزاده مطرح مي‌نمودند و شبکه‌هاي ضريح آن، پژواک اين ناله‌ها و ضجه‌ها را ظبط نموده و گويي براي هر کدام از زايران پرونده‌اي نامريي تشکيل داده‌اند، عبادت خالصانه و نيايش‌هاي صادقانه مردم طي قرون و اعصار در اين مکان خود به برکت آن افزوده است و چون از روي اضطرار و صميم قلب بوده ارزش بالايي را به خود اختصاص داده است، همين کارنامه‌هاي پربار مردم هويت امامزاده را چنان ارتقاء مي‌دهد که ديگر ما نيازي به آن نداريم که دنبال يافتن شجره نامه‌اش باشيم و بکاويم که در کدام نوشتار ثبت و ظبط گرديده است، به ويژه آن‌که اين ارادتمندان براي عمران امامزاده و احياي اين بنا از نان و آب خود مايه گذاشته‌اند و با وجود آن‌که خانه‌هاي محقر و ساده‌اي داشته‌اند کوشيده‌اند آستانه‌ي مذکور از صلابت ساختماني و جلوه‌هاي هنري برخوردار گردد، البته آنان بعد از مشورت با علماء و افراد مطلع و مورد اعتماد متقبل چنين مخارج قابل توجّهي شده‌اند و همين رويکردها خود از ادلّه اثبات اين واقعيت است که در مکان مزبور بزرگواري دفن است که به دليل انتساب به خاندان طهارت، به شهادت رسيدن در مصاف با کارگزاران عباسي، خصال و فضايل عالي و پرهيزگاري و پارسايي شايسته تکريم و تعظيم است، از همين راه‌ها مي‌توانيم هويت امامزاده را محرز نماييم. [۳۸] پس بايد مواظب باشيم بيگانه‌اي به اين حرم نيايد و آشنايي از آن محروم نگردد، آن‌که در باتلاق ضلالت فرو رفته و مرداب خلاف و گناه محاصره‌اش کرده و در مرتع شيطان مشغول چراست و زبان به ناسزاگويي، تهمت، افترا و غيبت مي‌گشايد چگونه مي‌تواند با اين همه آلودگي و تعفن روحي، در اين چشمه مصفا، دل و ذهن را شستشو دهد، راستي چگونه مي‌توان در ظرف زباله و آشغال، عسل پاک و شفابخش ريخت، پس بايد لياقت‌هايي را به وجود آورد، ظرفيت‌ها را فراهم کرد، عفونت و آفت‌ها را تا حدودي برطرف کرد، آن‌گاه به اين عرصه گام نهاده و محياي درک فيوضات الهي گرديد.

صفاي زيارت

مرحوم حاج شيخ عباس قمي مي‌نويسد: قبول امامزادگان عظام محل فيوضات و برکات و محل نزول رحمت و عنايت الهي است و علماي اعلام تصريح فرموده‌اند به استحباب زيارت قبور ايشان و بحمدالله تعالي در غالب بلاد شيعه قبورشان موجود بلکه در قُري و بريه و اطراف کوه‌ها و دره‌ها پيوسته ملاء درماندگان و ملجاء واماندگان و پناه مظلومين و موجب تسلّي دل‌هاي پژمردگان بوده و خواهند بود تا يوم قيامت و از بسياري از ايشان کرامت و خوارق عادات مشاهده شده [است] [۳۹] در واقع جز گروهي بي ذوق و خودخواه مدعي توحيد و ديانت هيچ يک از مذاهب اسلامي از زيارت مرقد و مزار امامزادگان و مؤمنان صالح خود را بي‌نياز نمي‌بينند و اصولاً همگي اين زيارات را جزء اعمال مستحب به حساب مي‌آورند، ادبيات هر قرم يکي از تأييد کنندگان راستين باور و اعتقاد به تجليل اين بزرگان در طول تاريخ بوده است، شاعران زواره‌اي در اعصار گوناگون ارادت خود را به اين امامزاده بروز داده‌‍‌‌اند و اين ويژگي در برخي سروده‌هاي سخنوران عصر صفويه، قاجاريه و معاصر قابل مشاهده است. زيارت در واقع ديدار نمودن با قصد و انگيزه است و گويي زاير از ديگران روي برگردانيده و به سوي زيارت شونده تمايل پيدا کرده است. [۴۰] حضور در پيشگاه امامزاده با توجه قلبي، حضور دل نسبت به اولياي الهي زيارت است و زيارت سنتي برجسته است که در احاديث معصومين عليهم‌السلام بدان توجه گرديده است. [۴۱] اين شعار شعور آفرين و سنت بصيرت دهنده از گذشته‌هاي دور متداول بوده و بخشي از فرهنگ و تمدن ملل مسلمان را به خود اختصاص داده است، زيارت امامزاده يحياي زواره هم سابقه‌اي به اندازه‌ي به وجود آمدن مرقد اين علوي مبارز بوده است و به همين دليل بين نسل‌هاي گوناگون ارتباط روحي و معنوي برقرار مي‌کند و به جريان تکريم امامزاده و ارادت به انساني اهل فضيلت از نسل عترت نبي اکرم صلّي‌الله ‌عليه ‌و‌آله استمرار و تداوم مي‌بخشد، اين زيارت ضمن اين‌که مصداق بارزي از محبت به زريّه‌ي پيامبر اکرم صلّي‌الله ‌عليه ‌و‌آله است، براي فرد زاير حاوي فوايدي مي‌باشد و وسيله‌اي است تا ما کساني را که لايق محبت‌اند به درستي بشناسيم و به سراغ مخالفان آنان نرويم که در غير اين صورت در مسير ضلالت و انحراف و نهجي پرآفت قرار مي‌گيريم، اگر زيارت ما با عارفاً بحقکم توأم گردد و از روي معرفت و بصيرت باشد آن وقت ارزش عبادت و ذکر پيدا مي‌کند. نيت خالص، زيارتي مختصر و حتي سلامي کوتاه را اوج مي‌دهد و زاير را ملکوتي و عرشي مي‌نمايد، هدف از اين تعظيم‌ها، احترامات و عرض ارادت‌ها در قالب زيارت اين است که خدا را بهتر بشناسيم، به موازين ديني و شرعي ملتزم باشيم، عمل درست و رفتاري پسنديده داشته باشيم، وقتي ما امامزاده را زيارت مي‌کنيم طبق متني مأثور به او به عنوان سيد زکي و پاک درود مي فرستيم زيرا منادي حق بوده، درست گفته و ما را به سوي توحيد و ولايت فرا خوانده است و تأکيد مي‌نماييم رستگاري و نجات به کسي اختصاص دارد که پيرو راستين او و راهش باشد و مخالفت با وي خسران و خذلان توأم خواهد بود. [۴۲] در زيارت نامه به اصالت نسب و شرافت امامزاده هم اشاره مي‌کنيم که معمولاً از زيارت مراقد ائمه هدي عليهم‌السلام در عتبات اقتباس گرديده است: أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ، در واقع همان گونه که عملکرد اصلي مساجد، نماز گزاردن در آن‌هاست، آستانه امامزاده هم مُعد و مهياي مراقبه به ويژه زيارت زايران است و مقصود از آن حضور در جوار بارگاه آن شخصيت، ايجاد ارتباط روحي وثيقي با صاحب بقعه و مرقد و همت خواستن از اوست. مزار امامزاده يحيي عليه‌السلام همچون ديگر اماکن زيارتي فرزندان و نوادگان ائمه عليهم‌السلام مي‌تواند به عنوان محوطه و فضايي آييني يک سپهر مرزي و رمزي قلمداد گردد چرا که در اين مکان مبارک مي‌توان از اقليم دنيوي و حيات عادي عبور کرد و در بوستاني مينوي و معنوي به تفريح پرداخت، در اينجا مي‌توان تجارب معنوي را به اهتزار درآورد و اوج گرفت و به عرصه‌اي پاک و پيراسته گام نهاد.

پرهيز از افراط و تفريط و امور مبالغه آميز و خرافي

در روزگاران گذشته، بقعه‌ي امامزاده يحيي عليه‌السلام، کانون و پايگاهي براي انسان‌هايي بوده که از ستم به ستوه آمده و ظلم ستيزي را پيش گرفته‌اند و چون برخي اميران و واليان مي‌ديدند چنين مکاني مورد اقبال مخالفان و نيروهاي انقلابي واقع شده به طرق گوناگون تلاش مي‌کردند اين‌گونه ارتباط‍‌‌‌‌ ها را قطع کنند و در مواقعي با نيروهاي مبارز درگير مي‌شدند، مالکان اراضي، قدرت‌هاي محلي و اربابان بزرگ نمي‌توانستند اين واقعيت را تحمل کنند که امامزاده مروج و مبلغ آرمان‌ها، عقايد و افکاري باشد که خلاف ديدگاه آنان بوده و منافع زورگويانه ايشان را به مخاطره افکنده است و وقتي اهالي مي‌ديدند جرثومه‌هاي زر و زور و تزوير از اين بارگاه نور و فضيلت پروا دارند و اثر گذاري فضاي ملکوتي امامزاده را بر روحيه مبارزاتي برخي افراد بر نمي‌تابند، ارادت خود را نسبت به امامزاده افزايش مي‌دادند و مي‌کوشيدند پيوستگي ارتباط خود را با اين مکان تقويت نمايند و چون ناراستي‌ها، نابرابري‌ها و بي عدالتي‌هاي حکّام و کارگزاران مستبد را مي‌ديدند، چنين بقعه‌اي را پناهگاه مطمئن تلقي مي‌نمودند و در آن احساس امنيت مي‌کردند و با خيال راحت و خاطري آسوده، روح خود را به معنويت امامزاده متصل مي‌نمودند و شکوه‌هاي خود را از اين وضع آشکار مي‌ساختند، در اين حال وقتي قدرت‌مندان محلي مشاهده کردند، اين توجه ويژه به امامزاده با برنامه‌هاي آنان مطابق و موافق نمي‌باشد، از دو راه نيرنگ‌هاي خود را به کار بردند، در اولين وهله کوشيدند بين اهالي اشاعه دهند که در اينجا مرقدي وجود ندارد و در واقع قضيه را مورد ترديد و حتي انکار قرار داند، از سوي ديگر به کمک عواملي که در اختيار داشتند با سوء استفاده از جهل و ناآگاهي مردم و نيز مقدمه سازي براي آمادگي انفعالي آنان در تصديق و تأييد مسايل موهوم و دور از منطق، خرافه گرايي و مبالغه آميز نمودن برخي باورهاي متداول را رواج دادند و اين لايه‌هاي سطحي و غير واقعي را جانشين اعتقادات اصيل، سازنده و بيدار کننده نمودند و در حقيقت آن‌چنان پوسته‌هايي از شعاير و سنت‌هاي مردمي را ضخيم و تودرتو نشان دادند که ديگر مغز آن‌ها فراموش گرديد و با اين حرکت آن‌چنان امور غلوآميز و آميخته به امور موهوم و خرافي را پررنگ جلوه دادند که اين پيرايه‌هاي افسانه‌اي نه تنها مانع آن انگيزه‌هاي خالصانه و صادقانه و ارادت‌هاي سالم و پاک گرديد بلکه در مواردي به جاي آن‌ها نشست، آنان براي تثبيت قدرت و منکوب کردن مخالفان و در جهت کسب منافع و سيطره‌ي هر چه افزون‌تر به اقشار مردم در ترويج باورهاي منحرف کوشيدند و حاشيه‌هايي رواج دادند که با اهداف زيارت و فضايل و مکارم خصالي چون فداکاري، شجاعت، التزام به مباني ديني، اداي تکليف، احساس وظيفه در برابر جامعه، ناسازگاري نشان مي‌داد و ارزش‌هايي را که ائمه و امامزادگان، علما و مؤمنان براي آن‌ها مجاهدت و مقاومت مي‌کردند، در اذهان زايرين و مجاورين امامزاده کم رنگ ساختند که متأسفانه هنوز رسوبات چنين تفکراتي باقي مانده و دست اندرکاران امامزاده، همان گونه که براي ايجاد ساختماني استوار و زيبا، در خور منزلت امامزاده و مناسب براي عموم زايرين، جديّت دارند، شايسته است در پالايش و پيرايش فرهنگ زيارت از خرافه‌ها و بدعت‌ها و تحريفات بکوشند و باورهاي مردم را نسبت به انسان‌هاي شايسته، از پيرايه‌هاي مضر خالي کنند و شرايطي فرهنگي را به وجود آورند که مناسب شأن و لايق اين‌گونه فضاهاي مقدس و پاکيزه باشد. متأسفانه پاره‌اي انحراف گويي‌ها و مطالب غير واقعي با شيوه‌هايي مرموزانه و گاه از سر دلسوزي‌هاي افراطي و در مواقعي هم بر اثر سوء نيت‌هايي ميدان دار گرديده تا بدين وسيله آن جنبه‌هاي تربيتي و رشد دهنده آستانه امامزاده و فضايلي را که وي در آن‌ها پيش قدم بوده و براي ترويج آن‌ها با سپاه کفر و ستم درافتاده، مورد ترديد و تکذيب قرار دهند، برخي استنادات منفي و مخالف با تکريم اين بزرگان و مدفن آنان که متأسفانه در پاره‌اي نوشته‌هاي مطبوع ديده مي‌شود، ناشي از تأثير گذاري اين ترفند مي‌باشد. امامزاده يحيي عليه‌السلام همچون ساير ذراري خاندان عترت بدان جهت مورد احترام اهالي بوده که علاوه بر شرافت انتساب به رسول اکرم صلّي‌الله ‌عليه ‌و‌آله، آستان وي از سرمايه‌هاي گرانبهاي معنوي و تربيتي برخوردار است و از اين جهت پايگاه عظيم مردمي داشته و دارند، خلوتگاه‌هايي در فضاي ملکوتي آنان وجود دارد که اگر مشتاقان خاندان عصمت و طهارت وارد آن گردند، به لطف خداوند و عنايت ائمه عليهم‌السلام، کرامت‌هاي انساني و الهي را در وجود خويش شکوفا مي‌سازند، اين کانون‌هاي والاي معنوي و فرهنگي همان نقشي را که فرزندان و نوادگان ائمه در زمان حيات دنيوي ايفا مي‌کردند، ادامه داده‌اند و همچنان مشعلدار هدايت افراد لايقند و از ستم و جفاکاري و ناروايي متنفر و منزجرند و چون آن بزرگواران داراي اصالت و ارزش‌اند امکان دارد کساني از اين موقعيت ارزشمند و بوستان معطر، بهره برداري منفي کنند يا افرادي از روي ساده‌انديشي و محبت‌هاي بدون پشتوانه‌هاي معرفتي و اعتقادي به اقداماتي روي آورند که موجبات سست نمودن باورها و خدشه دار نمودن دل بستگي‌هاي اهالي را بوجود آورند، اين هوشياري براي اهل فرهنگ و هيات امناي امامزاده بايد چنان برجسته باشد که مراقب باشند بدل سازان جاي امور ارزشمند را پر نکنند، معمولاً کالاهاي نفيس و اشياي گرانبها، نوع تقلبي و ساختگي دارند، در اين مواقع بايد حساس باشيم و سره را از ناسره تشخيص دهيم، ممکن است عده‌اي بخواهند با کرامت سازي‌هاي جعلي و دروغين و نقل خواب‌هاي بي اساس، چشمه‌هاي فضيلت و بوستان‌هاي مکارم را بخشکانند يا حداقل دچار آفت و آلودگي نمايند. جلو زياده روي‌ها و افراط کاري‌ها اگر گرفته نشود، حرکت‌هاي مفيد، تلاش‌هاي زير بنايي و ارزنده زير سؤال مي‌رود، از آن طرف تفريط هم سازنده نمي‌باشد و جلو رشد و پويايي اهل ايمان را مي‌گيرد، کساني که واقعيت‌هاي اين امامزاده را که در گذر تاريخ مورد تکريم اقشار گوناگون بوده نفي مي‌کنند، مي‌گويند سندي در دست نداريم، شجره‌اي موجود نمي‌باشد، کجا نسب نامه‌اش نوشته، نکند آستانه‌ اصالت و هويتي نداشته باشد، روش درستي را پيش نگرفته‌اند و از آن سوي بام غرور سقوط کرده‌اند. دور از انصاف است که فردي بعد از سال‌ها که مکاني مدفن امامزاده‌اي است و علماء و اهل معرفت، مؤمنين، ادبا و اهل ذوق، هنرمندان و ديگر اقشار در افزودن بر جلوه و جمال ظاهري و باطني آن اهتمام داشته‌اند، حالا بخواهد اين اسناد ارادت و همت را نفي کند و زير سؤال ببرد، شايسته است در تمام جهات و جوانب دقت کافي را داشته باشيم و تلاش کنيم از اين رهگذر اعتقادات مردم را تحکيم ببخشيم و از زمينه سازي براي فعاليت‌هاي حاشيه ساز و بازدارنده اجتناب کنيم. مبارزه با امور بيهوده، خرافي و دون از شأن معصومين عليهم‌السلام، روش کار خاندان طهارت بوده است، سيره‌ي اين بزرگان تکيه بر واقعيت‌ها و پرهيز از هر گونه بدعت، انحراف و تحريف بوده است، ستارگان درخشان آسمان امامت در صدد بودند راه‌هاي خدعه، تزوير، ظاهرسازي و فريب را بسته تا مبادا عده‌اي از طرق مزبور، اذهان را مشوش و آلوده سازند.

پانویس

  1. سوره شوری، آیه 23.
  2. مناقب؛ ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، ج2، ص168؛ ینابیع الموده؛ قندوزی حنفی، ص248.
  3. مجمع البان، طبری، ج10، ص548-550.
  4. روض الجنان وروح الجنان، ابوالفتوح رازی، ج10، ذیل تفسیر سوره کوثر.
  5. حماسه غدیر، گرد آوری ونگارش محمدرضا حکیمی، ص271-272 .
  6. نشاة الفکر الفلسفی فی الاسلام، سامی النشار مصری، ج2، ص ز-ح .
  7. جرعه های جان بخش از نگارنده، ص279-280.
  8. مهاجران آل ابوطالب، ابو اسماعیل بن ناصرین طبا طبایی، ترجمه محمدرضا عطایی، ص 8-10؛ دائرة المعارف تشیع، ج9، ص3-4؛ تاریخ تشیع محمد حسین مظفر، ترجمه حجتی، ص285-287.
  9. سخنرانی محیط طباطباییدر برنامه مرزهای دانش رادیو، 22/6/1349 .
  10. زواره ایی که دیده ام محیط طباطبایی، مجله باستان شناسی وتاریخ، شماره ی اول پاییز وزمستان1366؛ زواره آرمیده بر کویر، دست نویس از نگارنده، جلد اول، ص181.
  11. مسجد پامنار، سند هویت فرهنگی وتاریخی زواره، از نگارنده، نشر پیک زواره، سال سوم، ش26، ص3و4.
  12. تاریخ وفرهنگ، مجتبی مینویی، ص207؛ فلاح اسما عیلیه وکوه های البرز، منوچهر ستوده، ص124؛ زواره آرمیده برکویر، ج اول، ص147-149.
  13. باززنده سازی بناها وشهر های تاریخی، محمد منصور فلامکی، ص58؛ با بینش اسلامی وپدیده های جغرافیایی، عباس سعیدی رضوانی، ص47.
  14. معجم البلدان، یاقوت حمولی، ج اول، ص169.
  15. اردستان نامه، ج 2، ص939؛ مسجد جامع زواره، مقاله نگارنده، مجله مسجد، ش50.
  16. آثار ایران، آندره گدار، ماکسیم سیرو ودیگران، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم، ج4، ص121-122؛ تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی دولت ایلخانان پژوهش کمبریج، ج5، گرد آورنده جی آوبویل، ترجمه حسن انوشه، ج5، ص591 .
  17. نز هة القلوب، حمد الله مستوفی، به احتمام گای لسترنج، ص41.
  18. نصف جهان فی تعریف الاصفهان، محمد مهدی بن محمد رضا الاصفهانی، به تصحیح وتحشید منوچهر ستوده، ص3233.
  19. فرهنگ معین، ج2، ص2680 .
  20. راههای باستانی ناحیه اصفهان، ماکسیم سیرو، ترجمه مهدی مشایخی، ص270- مجله باستان شناسی وتاریخ، سال دوم، ش اول، ص26.
  21. تک: گلشن جلوه، از نگارنده، ص225-252 .
  22. مقدمه دیوان مجمر، به قلم محیط طباطبایی، ص ج؛ قصص الخاقانی، ولی قلی بن داودقلی شاملو، تصحیح وپاورقی: سید حسن سادات ناصری، ج2، ص142-143؛ کاروان هند، احمد گلچین معانی، ج اول، ص685.
  23. تاریخ طبری، ج9، ص549.
  24. تاریخ قم، حسن بن محمد قمی، ترجمه حسن بن علی قمی، به اهتمام سید جمال الدین تهرانی، ص215.
  25. النقض، عبد الجلیل رازی قزوینی، تحقیق: سید جلال الدین محدث ارموی، ص304.
  26. مروی الاهب، ابو علی بن حسین مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج دوم، ص475.
  27. ترجمه کتاب کامل ابن اثیر، ج18، ص43و ص298، افزوده مترجم کتاب، کاشان در مسیر تاریخ ، مصطفی صادقی، ص62..
  28. تاریخ طبری، ج10، ص141.
  29. کاشان در مسیر تاریخ، ص63.
  30. نگارنده این روایت محلی را که سینه به سینه نقل گردیده بارها از معتمدین محلی شنیده ام وعده ای از مطلعین مورد وثوق، صحت آن را مورد تأیید قرار داده اند.
  31. مجله باستان شناسی وتاریخ، شماره اول از سال دوم (1366ش)، ص27.
  32. زواره آرمیده بر کرانه کویر، دست نویس از نگارنده، ج اول، ص181.
  33. تاریخ هنر معماری ایران در دوره اسلامی، محمد یوسف کیانی، ص165وص197؛ زواره ای که دیده ام، محیط طباطبایی، مجله باستان شناسی وتاریخ، همان شماره .
  34. زواره نمادی از اسطوره کویر، علی غفاری، ص34-36؛ اردستان نامه، ج اول، ص82-85 ص312وص477؛ جهانگیر شریفی، در مجموعه شهرهای ایران، به کوشش محمد یوسف کیانی، ص271.
  35. مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت امام حسین علیه السلام در روز عرفه. .
  36. سوره اعراف، آیه 58.
  37. سوره نور، آیه 36.
  38. با استفاده از سخنان آیت الله جوادی آملی، مندرج در کتاب همگام با زایران عارف، به کوشش علی اکبر عبدی، ص167-169، سخنرانی آیت الله استادی در همایش معرفی وگرامی داشت امامزادگان، میراث جاویدان، ش52، زمستان 1384، ص16و17 .
  39. مفاتیح الجنان، محدث قمی، ص873.
  40. معجم مقابیس اللغه، ج3، ص36.
  41. دائرة المعارف تشیع، ج6، ذیل واژه زیارت.
  42. متن کامل زیارت ماثور امامزادگان در این منابع آمده است: بحار الانوار، ج99، ص272؛ مصباح الزائر، ص260؛ ملحقات دوم مفاتیح الجنان، ص921 .