اخلاقیات و نوآوری: نگاهی متفاوت به امور
لحظه ای قبل گفتیم که نوآوری «منطق اکتشاف[۱] » خاصی را شامل می شود. پیرس در این مورد نیز می تواند به ما کمک کند. پیرس، ضمن به چالش کشیدن استنتاج و استقراء (دو شیوه سنتی استدلال)، گزینه سومی را پیشنهاد می کند که آن را قیاس[۲]می نامد. از نظر او قیاس «تنها شیوه استدلال است که ایده ای جدید را آغاز می کند».
قیاس عبارت است از تلفيق مجموعه داده ها به صورتی متفاوت یا جدید، تا به این ترتیب رابطه ای بین داده ها کشف شود که قبلا مشخص نبوده است و اثبات شود که این رابطه معقول است. بر خلاف استقراء، قياس درباره دستیابی به نتیجه ای کلی از روی مجموعه های موارد مجزا نیست، بلکه مورد خاصی را توضیح می دهد. بر خلاف استنتاج، قیاس درباره یافتن قانونی نیست که تلاش می کند به فرضیات خاصی متوسل شود، بلکه فرضیه ای تبیینی را ارائه می کند که ذاتا ضرورت ندارد، بلکه صرفا یک احتمال است. به عنوان مثال، می توان گفت که قیاس همان فرآیند ذهنی است که شرلوک هولمز با استفاده از آن مسائل را پیگیری می کند تا قاتل را پیدا کند: به دنبال مجموعه ای از حوادث «پیشخدمت ارشد، قاتل است...» سریعا فرضیه ای کارآمد شکل می گیرد که توضیح می دهد چرا همه این حقایق همزمان رخ می دهند.
قیاس همیشه حاوی عنصری غیر منتظره است، چون فرضیه صرفا حدسی است که به عنوان توضیح عقلانی حقایق پیشنهاد شده است. هر کسی می تواند به دنبال روندی عقلانی به کشف این نوع حقایق دست یابد، و اگر روی دهد، «مانند جرقه» اتفاق می افتد، و فرایند تفکر «خیلی کم بوسیله قوانین منطقی سرکوب می شود»(117 CP5.). بنابراین، قیاس فرآیندی مغزی و هوشمندانه کنشی عقلانی، و جهشی ذهنی است که چیزهایی را به هم ربط می دهد که معمولا انسان هرگز آنها را به یکدیگر ارتباط نمیدهد (رایچرتز[۳] ، ۲۰۰۹).
با توجه به موقعیت هایی که شرکت ها خود را در آن می یابند و تصمیماتی که مدیران باید اتخاذ کنند، بهتر است به یاد داشته باشیم که این مشکلات، می توانند با توجه به معیارهای متفاوتی تحلیل شوند. روشن است که در هر موقعیت خاص، باید پرسش هایی درباره مسائل مالی مطرح کنیم: آغاز این پروژه چقدر هزینه خواهد داشت؟ از این محصول چه درآمدی به دست خواهم آورد؟ آیا برای این سرمایه گذاری پول کافی در اختیار دارم؟ اما این اشتباه است که فکر کنیم همه مشکلات شرکت به مسائل اقتصادی محدود می شود. عوامل دیگری نیز وجود دارد که حتما باید مد نظر قرار گیرند و افرادی با دیدگاه اقتصادی آنقدر دقیق و حساس نیستند که این مسائل را نیز مد نظر قرار دهند. این عوامل «مختلف» که در هنگام تصمیم گیری باید مد نظر قرار گیرند، به میزان پذیرش اجتماعی و فردی دوره های مختلف عملکرد مربوط می شوند. این عوامل برای ارزش ها و اصول اخلاقی، احترام قائل هستند.
ما این معیارها را ابداع نمی کنیم؛ به صورت ذهنی هم ایجاد نمی شوند. این معیارها ابعاد و جنبه هایی از واقعیت هستند که وجود دارند. اخذ تصمیم خوب یعنی همه این جنبه ها را مد نظر قرار دهیم و مطابق با ارزشی که هر یک از این عوامل دارند، برای آنها اهمیت قائل شویم. به همین ترتیب، اگر تنها یک جنبه از واقعیت را مد نظر قرار دهیم، منطقی است که تصمیم گرفته شده نادرست باشد. اگر تنها روی شرایط اقتصادی تمرکز کنیم (هر چقدر هم محاسبات ما پیچیده باشند)، تصمیم نهایی نادرست خواهد بود. کافی است که درباره دلایل بحران مالی موجود در سال های اخیر فکر کنیم تا بفهمیم چقدر اهمیت دارد که تنها بر اساس جنبه مالی تصمیم نگیریم.
در بسیاری از موارد، افزودن جنبه اخلاقی به مشکلاتی که مدیران با آنها مواجه اند، به معنی بروز تحولی اساسی در نحوه تمرکز بر مشکلات است؛ بنابراین، در نحوه حل مشکلاتی که برای غلبه بر آنها تلاش می کنیم نیز تحولی اساسی رخ می دهد. از این نظر، شفاف سازی دو مسئله اهمیت بسیاری دارد. اول اینکه «مشکل اخلاقی وجود ندارد؛ بلکه مشکلات کسب و کار وجود دارند که دارای یک بعد اقتصادی و همچنین یک بعد روانشناختی - جامعه شناختی میباشند». دوم اینکه بعد اخلاقی نمی تواند در تمام موارد مهم باشد. اما، تجربه نشان میدهد که «زمانی که بعد اخلاقی مهم است، این بعد از اهمیت بالایی در حل مسئله برخوردار است و بنابراین، در هنگام رویارویی با هر مشکل، بجاست که از خودمان بپرسیم که آیا این مسئله به جز جنبه اقتصادی، جنبه های دیگری هم دارد که باید مد نظر قرار گیرند یا خیر. چون اگر جنبه های دیگری وجود داشته باشد، بهتر است که آنها را فراموش نکنیم. برای تأثیرگذاری این دو قاعده عمل، ضروری است که اولا در برابر مسائل اخلاقی، حساسیت نشان دهیم و دوما از دانشی صحیح برخوردار باشیم تا با همان جدیت و دقتی به این مسائل بپردازیم که به مسائل اقتصادی می پردازیم. اخلاقیات نیز جنبهای علمی دارد، هرچند علم متفاوتی است و در مقایسه با علوم تجربی از روش های متفاوتی استفاده می کند.
برخی پیشنهادها، مانند پیشنهاد «پاتریشیا ورهان[۴] » و مفهوم پیشنهادی او درباره «تخیل اخلاقی[۵] »، ایده توسعه دیدگاه مربوط به تحلیل مشکلات کاری را تحت تأثیر قرارداده است. طبق نظر ورهان، تخیل اخلاقی «به انسان کمک می کند تا از فرآیندی خاص رها شود، و سپس آن فرآیند را به دقت ارزیابی کند و در چارچوب قیود آنچه که از نظر اخلاقی امکان پذیر است، به شیوه ای خلاقانه تر فکر کند» (ورهان، ۲۰۰۲: ۳۴).
با ورود اخلاقیات به فرآیند تصمیم گیری، زاویه ای جدید و دیدگاهی متفاوت و نوآورانه به این حوزه وارد می شود و به این معنی است که نه تنها باید به صورت متفاوت، بلکه باید خیلی کامل تر به مشکلات بپردازیم. به همین ترتیب، تخیل اخلاقی در نحوه تصمیم گیری مدیران و در نحوه استدلال مردم درباره ی کسب و کار به عنوان جزئی بنیادین عمل می کند (ورهان، ۱۹۹۸).
اخلاقیات، گذشته از باب کردن شیوه جدید تصمیم گیری، شیوه متفاوتی از درک محصول یا خدمات شرکت را ارائه می کند. دید اقتصادی ای که در پس اکثر نظریه های شرکت قرار دارد، شرکت را کم و بیش به صورت سازوکاری پیچیده و متشکل از فرآیندهایی می بیند که هدفشان افزایش ارزش سهامداران است. همان طور که در اینجا پیشنهاد کردیم، اخلاقیات، که بر تکامل مردم تأکید می کند، الزاما تغییری ریشه ای را در مفهوم شرکت ایجاد می کند. همچنین، این پرسش را مطرح می کند که آیا هدف شرکت می تواند تنها به سود یکی از طرف ها تنزل یابد و آیا کارآیی اقتصادی نقطه مرجع نهایی برای سنجش عملکرد شرکت محسوب می شود یا خیر (فونترودونا و سیسون[۶] ، ۲۰۰۶). از طرف دیگر، اخلاقیات، شرکت را به عنوان جمعی از افرادی نشان می دهد که هم به دنبال تکامل فردی هستند و هم به دنبال تکامل جوامعی هستند که در آن فعالیت می کنند. مردم باید نسبت به منابع اولویت داشته باشند؛ بهره وری اقتصادی یک ضرورت است، اما برای مدیریت خوب کسب و کار، شرط کافی نیست. تکامل و تعالی فردی، اهداف مشترک فعالیت تجاری است، نه سوددهی که وسیله ای ضروری است، اما به تنهایی هدف نیست. نفع سرمایه گذار نمی تواند تنها مرجع یا مرجع نهایی فعالیت کاری باشد.
در سالهای اخیر، پیشنهادهایی را شاهد بودیم که در امتداد این تغییر مدل قرار دارند. ارادئه نظریه ذینفعان[۷]توسط «ادوارد فریمن[۸] » (۱۹۸۴)، اولین تلاش برای تخریب منظر انحصاری سهامداران شرکت بود. به تازگی، پیشنهادهای ابداعی دیگری ارائه شده اند که با مدل متداول تفاوت بسیاری دارند. «پورتر[۹] » و «کرامر[۱۰] » (۲۰۱۱) اصطلاح «ارزش مشترک[۱۱] » را ابداع کردند تا نشان دهند که نیازهای اجتماعی و نه صرفا نیازهای اقتصادی، بازارها را تعریف می کنند» (۲۰۱۱ : ۶۵ ) از نظر این دو محقق، تغییر یعنی جنبه های اجتماعی دیگر نباید صرفا به عنوان موضوعات حاشیه ای فعالیت شرکت محسوب شوند و باید آنها را در طرح ارزش آفرینی شرکت تلفیق کرد. هرچند این دیدگاه پیشرفتهایی را نشان می دهد، اما از نظر من واقعا تغییری در مدل ایجاد نمی کند. اساسا، شرکت هنوز تفكر اقتصادی دارد، اما افزودن متغیری جدید، یعنی ابعاد اجتماعی، تنها به پیچیدگی بیشتر منجر می شود.
در این رابطه، طرحها و پیشنهادهای دیگری نیز وجود دارند که نوآورانه تر و ابتکاری تر هستند. برای مثال، در حوزه قانونی، در ایالات متحده شمار شرکت های انتفاعی خاص (طبقه جدیدی از شرکتها که ملزمند در اتخاذ تصمیمات خود بر جامعه و محیط زیست تأثیر مادی مثبت داشته باشند)، رو به افزایش است تا مسئولیت های مقامات شرکت به حوزه ذینفعان غیرمالی و همچنین منافع مالی سهامداران را توسعه دهند و در رابطه با پاسخگویی و شفافیت استانداردهای بالاتری ارائه کنند (کلارک و ورانکا[۱۲] ، ۲۰۱۲). این طرحها نه تنها تغییر در شکل قانونی شرکت ها را شامل می شوند، بلکه هدف شرکت و در نتیجه مسئولیت های مدیران را نیز تغییر می دهد.
طرح بعدی به محمد یونس[۱۳] (۲۰۰۷a) و ایده او درباره «کسب و کار اجتماعی» تعلق دارد. او این ده را به صورت کسب و کاری «علت بنیان[۱۴] » تشریح می کند که موفقیتش با میزان تأثیر شرکت بر روی مردم و محیط سنجیده می شود، نه با سود تولید شده. کسب و کار اجتماعی یعنی قربانی کردن کامل پاداش های مالی حاصل از کسب و کار تا حدی که در کسب و کار اجتماعی، سرمایه گذاران تدریجا می توانند تنها هزینه سرمایه گذاری شده را کسب کنند، اما نمی توانند سود سهامی فراتر از آن کسب کنند. هدف این سرمایه گذاری صرفا دستیابی به یک یا چند هدف اجتماعی از طریق فعالیت این شرکت است، اما هیچ گونه سود شخصی برای سرمایه گذاران در نظر گرفته نمی شود.
کسب و کار اجتماعی، تطبيق اهداف جدید با چارچوب موجود نیست، بلکه به معنی تغیر کلی نسبت به چارچوب کسب و کار قدیمی است. یونس این طور نتیجه گیری می کند که به زودی بخش بزرگی از نبوغ، خلاقیت و نو آوری کسب و کار جهانی، خودش را به این هدف جدید (کالای اجتماعی) معطوف می کنند. بورس اوراق بهاداری کاملا جدید، که با این انگیزه های جدید تشکیل شده است، همراه با شاخص های جدید خاص خودش، در پایتخت های مالی دنیا شکوفا می شود. با استفاده از همان ساز و کارهای بازاری که در ابتدا رفاه اجتماعی ثروتمندان را افزایش می دادند، سرعت فرآیند ریشه کنی فقر در حد غیر قابل تصوری افزایش می یابد» (یونس، ۲۰۰۷b). عناصری که از قبل وجود دارند، زمانی که به صورتی متفاوت سازماندهی می شوند، به پیدایش روش جدید و شگفت انگیزی برای درک شرکت منجر می شوند.