ازدواج

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

ازدواج، همسر گرفتن مرد یازن است که به سبب عقد ازدواج همراه با شرایط آن، تحقّق می‌یابد و از آن در باب نکاح و نیز به مناسبت در باب جهاد سخن رفته است.

محتویات

اقسام ازدواج

عقد ازدواج یا برای مدّتی معیّن منعقد می‌شود یا برای همیشه که از اوّلی به متعه یا ازدواج موقت و از دومی به ازدواج دائم تعبیر می‌شود.

حکم ازدواج

ازدواج به خودی خود برای مشتاق آن و نیز به قول مشهور برای غیر مشتاق، مستحب و ترک آن مکروه است، امّا در صورت خوف وقوع در گناه به سبب ترک آن، واجب است. ازدواج به لحاظ کسی که با او پیوند زناشویی بسته می‌شود یا حرام است مانند ازدواج با محارم یا مکروه است مانند ازدواج با نازا و شرابخوار و یا مستحب مانند ازدواج با زن بکر (دوشیزهپاکدامن، فرزندآور و فرمان‌بردار شوهر. [۱] [۲] [۳] [۴] [۵] [۶]

اسباب حرمت ازدواج دو شخص

اسباب حرمت ازدواج دو شخص با یکدیگر عبارت است از:

نسب

ازدواج با محارم نسبی حرام است. از زنان: مادر ، دختر ، خواهر ، خاله ، عمّه ، دختر خواهر و دختر برادر و همین‌طور به پایین (دختر فرزند خواهر یا دختر فرزند برادر...)، و از مردان: پدر، پسر ، برادر ، دایی ، عمو ، پسر خواهر و پسر برادر و همین طور به پایین (پسر فرزند برادر یا پسر فرزند خواهر...) محارم نسبی‌اند. [۷]

رضاع

اگر کودکی با شرایط معتبر از زنی شیر بخورد، حکم محارم نسبی بر او جاری می‌شود. [۸]

مصاهره (پیوند زناشویی)

مصاهره موجب دو نوع حرمت می‌شود:

حرمت ابدی

ازدواج مرد با مادر زن خود هر چند با زن آمیزش نکرده باشد، و نیز ازدواج او با دختر زن که از مرد دیگر است، در صورت آمیزش بازن و همچنین ازدواج زن با پدر و فرزندان شوهر که از زن دیگر هستند، برای همیشه حرام است. [۹] [۱۰]

حرمت جمع

جمع کردن در ازدواج میان دو خواهر در یک زمان حرام است.

فقه الصادق، ج۲۱، ص۲۴۳.

همچنین به صرف عقد کردن زنی جمع میان او و دخترش حرام است. هر چند تا هنگامی که با مادر دختر آمیزش صورت نگرفته باشد، دختر زن حرمت ابدی ندارد. [۱۱] به قول مشهور ازدواج با دختر خواهر یا دختر برادر زن در صورت راضی نبودن زن، حرام است. [۱۲]

آمیزش به شبهه

به قول مشهور، آمیزش به شبهه مانند آمیزشمرد با زنی به گمان این که همسر خود او است در حکم ازدواج صحیح است و موجب حرمت ابدی مادر زن و دختر وی بر مرد و نیز حرمت دائمی پدر مرد و فرزندان وی بر زن می‌شود. [۱۳]

زنا

زنا کردن مرد با مادر زنی یا دختر او پیش از ازدواجبا آن زن، موجب حرمت ابدی زن بر مرد است، امّا پس از ازدواج، موجب این حرمتنیست و به قول مشهور فرقی نمی‌کند که پیش از زنا ، با همسر خود آمیزش کرده باشد یا نکرده باشد. همچنین زنا کردن مرد با زن شوهردار و زنی که در عدّۀ طلاق رجعی است، موجب حرمت ابدی زن بر مرد می‌شود. [۱۴]

لواط

لواط موجب حرمت ابدی مادر ، خواهر و دختر مفعول بر فاعل است، امّا اگر این عمل پس از ازدواج با یکی از آنان انجام شود، موجب حرمت نیست. [۱۵] [۱۶] [۱۷]

ازدواج در حال عدّه

ازدواجبا زن در حال عدّه با علم به آن و نیز علم به حرمت ازدواج در این حال، موجب حرمت ابدی زن برمرد می‌شود.

جهل یا عدم آگاهی به عده

در صورت جهل به این که زن در حال عدّه است یا عدم آگاهی از حرمت ازدواج در این حال، اگر پس از ازدواج نزدیکی کرده باشد، موجب حرمت ابدی است، امّا اگر نزدیکی نکرده باشد، تنها عقدباطل است و پس از پایان عدّه می‌تواند با زن ازدواج نماید. [۱۸]

احصان (شوهردار بودن زن)

شوهردار بودن زن نیز سبب حرمت ازدواج دیگری با او است. [۱۹]

احرام

ازدواج مرد یا زن در حال احرام، حرام و باطل است. ازدواج با علم به حرمت آن در این حال حتی بدون آمیزش نیز موجب حرمت ابدی زن بر مرد می‌باشد، و به قول مشهور در صورت جهل، تنها عقد باطل است؛ هر چند آمیزش کرده باشند. [۲۰]

لعان

لعان موجب حرمت ابدی زن بر مرد و مرد بر زن می‌شود. [۲۱]

قذف

قذف زن کر یالال توسط شوهر به مانند زنا -که در‌ غیر زن کر یا لال موجب ثبوت لعان می‌شود- بدون لعان موجب حرمت ابدی زن بر شوهر می‌شود. [۲۲]

کفر

ازدواج مسلمانبا زن کافر غیر اهل کتاب جایز نیست و در جواز ازدواج او با زن کتابی اختلاف است. [۲۳]

مسلمان شدن مرد بعد از ازدواج

اگر مرد و زنی از اهل کتاب با هم ازدواج کنند سپس مرد مسلمان شود، عقد ازدواج به هم نمی‌خورد. ' [۲۴]

مسلمان شدن زن بعد از ازدواج

ازدواج زن مسلمان با مرد کافر جایز نیست. اگر مرد کافر با زن کافر ازدواج کنند سپس زن پیش از آمیزش مسلمان شود، عقد ازدواج باطل است و اگر پس از آمیزش مسلمان شود، به قول مشهور، بطلان عقد متوقّف بر پایان عدّه است؛ به این معنا که اگر مرد در حال عدّه مسلمان نشد، عقد باطل می‌شود. [۲۵]

تمام کردن عدد

ازدواج دائم مرد آزاد (غیر برده) با بیش از چهار زن آزاد جایز نیست. از این رو، ازدواج مردی که چهار زن دائم دارد، با زن‌های دیگر حرام و غیر صحیح است. همچنین ازدواج دائم مرد آزاد با بیش از دو کنیز حرام و غیر صحیح است. [۲۶]

ارکان عقد ازدواج

ارکان عقد ازدواج سه چیز است:

صیغه

عقد ازدواج تنها با ایجاب و قبول لفظی تحقّق می‌یابد و رضایت باطنی و نیز معاطات در آن جاری نمی‌شود.

الفاظ ایجاب

«زوّجتک» و «انکحتک» الفاظ ایجاب است و در جواز عقد با «متّعتک»، بلکه با هر لفظی که بر مقصود دلالت کند، اختلاف است. [۲۷] [۲۸]

الفاظ قبول

«قبلت التّزویج» یا «قبلت النّکاح» و مانند آن همچون «رضیت» الفاظ قبول است. بنا بر قول به مخصوص نبودن الفاظ ایجاب و قبول، هر لفظی بر ایجاب و قبول نکاح دلالت کند، برای صحّت عقد کافی است. [۲۹]

تقدم و تأخر صیغه ایجاب و قبول

در این که باید صیغه ایجاب از جانب زن و صیغه قبول از جانب مرد باشد یا عکس آن نیز صحیح است، اختلاف می‌باشد. [۳۰]

انعقاد عقد ازدواج با الفاظ بیع و...

عقد ازدواج با الفاظ بیع، هبه، تملیک و اجاره منعقد نمی‌شود. [۳۱]

شرایط صیغه عقد ازدواج

شرایط معتبر در صیغه عقد همچون ماضی بودن و عربی بودن به قول‌ مشهور و شرایط متعاقدین همچون بالغ و عاقل بودن، در عقد نکاح نیز از آن جهت که عقد است، معتبر می‌باشد. [۳۲] الحدائق الناضرة، ج۲۳، ص۱۵۹. </ref> [۳۳]

مطابقت لفظی ایجاب و قبول

مطابقت لفظی میان ایجاب و قبول شرط نیست. از این رو، ایجاب با لفظ «زوّجتک» و قبول با لفظ «قبلت النّکاح»، صحیح است. [۳۴]

ناتوانی از عربی خواندن صیغه

در صورت ناتوانی از عربی خواندن، می‌توان صیغه را به زبان‌های دیگر نیز خواند؛ هر چند -در صورت امکان- برخی احتیاط را در وکیل گرفتن دانسته‌اند. در صورت ناتوانی از سخن گفتن، اشارۀ فهمانندۀ مقصود، کافی است. [۳۵] [۳۶]

عدم اشتراط حضور شاهدین

حضور دو شاهد در عقد ازدواج شرط نیست. [۳۷]

عدم اشتراط مهر در صحت ازدواج

همچنین مهر، شرط صحّت ازدواج دائم نیست. از این رو، عقد بدون ذکر مهر صحیح است. [۳۸]

عاقد

بلوغ و عقل در اجرا کنندۀ صیغه عقد شرط است. بنابراین، عقد غیر بالغ خواهد برای خود یا دیگری، و نیز عقد دیوانه صحیح نیست. [۳۹]

زوجین

زوجین در عقد ازدواج باید با اشاره یا بردن نام یا صفت، معلوم و معیّن باشند. [۴۰]

همتایی (کفو) در ازدواج

همتایی (کفو) در برخی موارد در ازدواج شرط است.

همتایی به لحاظ دینی در ازدواج

زوجین در عقد ازدواج باید به لحاظ دینی همتای یکدیگر باشند؛ به این معنا که اگر زن مسلمان است، شوهر نیز مسلمان باشد.

همتایی در توانای پرداخت نفقه

در این که توانایی پرداخت نفقه نیز در همتا بودن مرد شرط است یا نه، اختلاف است. بیشتر فقیهان آن را شرط نمی‌دانند. همچنین در این که بر ولیّ دختر پذیرفتن خواستگار مؤمنی که بر پرداخت نفقه توانا است، واجب است یا خیر اختلاف می‌باشد. [۴۱]

شرط کردن در عقد نکاح

شرط ضمن عقد در عقد ازدواج چند صورت می‌تواند داشته باشد.

شرط خلاف شرع بدون منافات با مقتضای عقد

اگر چیز خلاف شرع در عقد ازدواج شرط شود و با مقتضای عقد منافات نداشته باشد، برای مثال زن شرط کند که مرد ازدواج مجدد نکند شرط باطل، امّا عقد و مهر صحیح است. نیز اگر شرط شود که مهر در مدّت معیّنی پرداخت شود و گرنه عقد باطل باشد، تنها، شرط باطل است. [۴۲]

شرط عدم ازاله بکارت

اگر ازاله نکردن بکارت شرط شود، در لزوم و صحّت این شرط اختلاف است. [۴۳]

شرط خیار فسخ عقد

اگر خیار فسخ عقد در عقد ازدواج شرط شود به این معنا که شرط کننده‌ اختیار فسخ اصل ازدواج را داشته باشد شرط و به قول مشهور، عقد باطلاست.

شرط خیار فسخ در مهر

اگر خیار فسخ در مهر شرط شود به این معنا که زوج یا زوجه و یا شخص ثالث، اختیار فسخ مهر المسمی را داشته باشد که در این صورت به مهر المثل رجوع می‌شود، عقد، مهر و شرط، هر سه صحیح است. [۴۴] [۴۵]

شرط بیرون نرفتن زن از شهرش

اگر بیرون نرفتن زن از شهر خودش شرط شود، در لزوم وفا به این شرط یا بطلان آن، اختلاف است. [۴۶]

تنازع در عقد نکاح

اگر مرد و زنی در همسری یکدیگر اختلاف داشته باشند، بر حسب ظاهر، احکام زوجیّت بر کسی جاری می‌شود که به آن اعتراف کند. برای مثال، اگر معترف مرد باشد، نمی‌تواند با مادر و دختر زن ازدواج کند. [۴۷] اگر مردی زنی را عقد کند، آنگاه دیگری ادّعای همسری آن زن را بکند، به ادّعای او اعتنا نمی‌شود، مگر اینکه بینّه اقامه کند. [۴۸]

ولایت در عقد ازدواج

افراد ذیل در عقد ازدواج ولایت دارند:

پدر و جدّ پدری

پدر و جد پدری بر دختر و پسر نابالغ ولایت دارند.

بستن عقد ازدواج در کودکی

از این رو، اگر هر یک از این دو برای کودکی -با وجود مصلحت یا نبود مفسده بنا بر اختلاف در گسترۀ ولایت ولیّ- عقد ازدواج بسته باشند، دختر و به قول مشهور، پسر نمی‌توانند آن را بعد از بلوغ برهم بزنند. [۴۹]

ولایت بر سفیه و دیوانه بالغ (عروض قبل از بلوغ)

پدر و جدّ پدری بر سفیه و دیوانۀ بالغی که سفاهت یا دیوانگی‌اش پیش از بلوغ بوده نیز ولایت دارند. [۵۰] [۵۱] [۵۲]

ولایت بر سفیه و دیوانه بالغ (عروض بعد از بلوغ)

در ثبوت ولایت آن دو بر دیوانۀ بالغی که دیوانگی‌اش پس از بلوغ عارض شده، اختلاف است. همچنین به قولی، ولایت پدر و جدّ پدری بر سفیه بالغ ثابت نیست؛ هر چند پیش از بلوغ سفیه بوده است.

ولایت بر دختر بالغ رشید

در ثبوت ولایت پدر و جدّ پدری بر دختر بالغ رشید، اختلاف است. قول به عدم ثبوت، به مشهور منسوب است. [۵۳] [۵۴] بنا بر قول به ثبوت، ولایت آن دو در صورت جلوگیری از ازدواج دختر با همتایی (کفو) که به او تمایل دارد، ساقط می‌شود. [۵۵]

ولایت بر پسر بالغ رشید و زن بیوه

پدر و جدّ پدری بر پسر بالغ رشید و نیز بر زن بالغ رشید بیوه (ثیّب) ولایت ندارند. [۵۶] [۵۷]

مولا

مولا حق همسر دادن کنیز یا عبد خود را دارد خواه نابالغ باشند یا بالغ، عاقل باشند یا دیوانه و به ازدواج تمایل داشته باشند یا نداشته باشند و در صورت همسر دادن، مولا حق باطل کردن عقد را ندارد. [۵۸]

حاکم

اگر دیوانه، پدر یا جدّ پدری نداشته باشد، حاکم شرع برای همسر دادن او ولایت دارد و نیز حاکم شرع بر سفیهی که سفاهتش پس از بلوغ حاصل شده، بلکه به قولی بر سفیه به طور مطلق خواه سفاهتش پیش از بلوغ باشد یا پس از آن، ولایت دارد. همچنین بنا بر قول به ولایت نداشتن پدر و جدّ پدری بر دیوانه‌ای که پس از بلوغ دیوانه شده است، حاکم بر او ولایت دارد. اگر کودک، پدر یا جدّ پدری نداشته باشد، به قول مشهور، حاکم شرع چنین ولایتی بر او ندارد. [۵۹] [۶۰]

وصیّ

وصیّ هسر دادن کسی که در حال دیوانگی بالغ شده است با وجود مصلحت یا نبود مفسده، ولایت دارد، امّا در ثبوت چنین ولایتی برای او بر نابالغ اختلاف است. قول به عدم ثبوت، به مشهور منسوب است. [۶۱]

عدم ولایت افراد غیر عنوان شده

دیگران حتی مادر برای عقد ازدواج بر کسی ولایت ندارند. [۶۲]

اسباب بطلان عقد

اسباب بطلان عقد دو چیز است:

فسخ

عیب و تدلیس موجب فسخ عقد ازدواج است:

فسخ به سبب عیب

وجود برخی عیوب در زن یا مرد، در صورت جهل به آن‌ها پیش از عقد، مجوّز برهم زدن عقد ازدواج به وسیلۀ مرد یا زن است. دیوانگی، عنّین بودن، مجبوب بودن و به قول مشهور، اخته بودن در مرد، و دیوانگی ، خوره، پیسی، قرن افضاء، نابینایی و رتق در زن، موجب ثبوت حق فسخعقد برای زن یا مرد می‌شود. [۶۳]

لنگی زن

در این که لنگی زن به طور مطلق عیب نیست یا به طور مطلق عیب است، مگر عرف آن را به دلیل ناچیز بودن عیب نداند و یا در صورتی که موجب زمین‌ گیر شدن او شود، عیب است، اختلاف می‌باشد. [۶۴]

به وجود آمدن عیب پس از عقد

اگر عیوب یاد شده پس از عقد -گرچه پیش از آمیزش- در زن به وجود آید، به قول مشهور، مجوّز فسخ عقد به وسیلۀ مرد نیست. [۶۵]

فوری بودن خیار فسخ عقد ازدواج

استفاده از خیار فسخ عقد ازدواج فوری است و اگر مرد یا زن پس از علم به عیب، بی‌درنگ از خیار استفاده نکند، عقد لازم می‌شود. [۶۶]

عدم طلاق بودن فسخ عقد

فسخ عقد ازدواج، طلاق نیست. از این رو، احکام و شرایط آن را ندارد. اگر فسخ عقد پیش از آمیزش صورت گیرد، مهری برای زن بر عهدۀ مرد نیست، جز در عنّین که باید نصف مهر پرداخت شود، و اگر فسخ پس از آمیزش صورت گیرد، مرد باید تمام مهر را خواه مهر معیّن یا مهر المثل به زن پرداخت کند. [۶۷] [۶۸]

فسخ بدون اذن حاکم

مرد و زن در همۀ عیوب جز عنن می‌توانند عقد را بدون اذن حاکم فسخ کنند. حاکم شرع، در عنن، مدّتی را تعیین می‌کند و اگر مرد تا پایان آن همچنان ناتوان از آمیزش باشد، زن بدون اذن حاکم می‌تواند عقد را فسخ کند. [۶۹]

فسخ به سبب تدلیس

مخفی کردن عیب و نقص با علم به آن گرچه با سکوت، تدلیس است.

ازدواج به شرط آزاد بودن زن و خلاف در آمدن

اگر مردی با زن معیّنی به شرط آزاد بودن ازدواج کند، آنگاه معلوم شود کنیز است، می‌تواند عقد ازدواج را فسخ کند، [۷۰] در صورت عکس، زن نیز از حق فسخ عقد برخوردار است. [۷۱]

ارتداد

عقد ازدواج به مجرّد ارتداد یکی از زوجین یا هر دو پیش از آمیزش خواه ارتداد فطری باشد یا ارتداد ملی باطل می‌شود و بطلان آن پس از آمیزش، بر سپری شدن عدّه متوقّف است، مگر مرد به ارتداد فطری مرتدّ شود که در این صورت، عقد به مجرّد ارتداد باطل می‌شود. [۷۲]

اسارت

با اسیر شدن زوج، ازدواج باطل نمی‌شود، مگر امام علیه‌السّلام او را برده قرار دهد. اگر زوج نابالغ یا زن اسیر شود، نکاح باطل می‌شود. با اسیر شدن زوجین با هم، ازدواج آن دو باطل می‌شود، مگر هر دو پیش از اسارت برده باشند. [۷۳]

منبع

فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۱، ص۳۹۰-۳۹۸. سایت پژوهه

پانویس

  1. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۸.
  2. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۴.
  3. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۳۳-۳۴.
  4. العروة الوثقی، ج۲، ص۷۹۷.
  5. وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۲۷-۵۹.
  6. وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۷۹-۸۴.
  7. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۲۳۷-۲۴۱.
  8. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۲۶۴.
  9. جواهر الکلام ج۲۹، ص۳۴۹-۳۵۰.
  10. فقه الصادق، ج۲۱، ص۲۳۳.
  11. فقه الصادق، ج۲۱، ص۲۳۹.
  12. فقه الصادق، ج۲۱، ص۲۵۳.
  13. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۳۷۳.
  14. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۴۴۶.
  15. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۴۴۷-۴۴۹.
  16. مهذّب الاحکام، ج۲۴، ص۱۱۵.
  17. مستمسک العروة، ج۱۴، ص۱۶۲.
  18. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۴۲۸-۴۳۰.
  19. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۴۵۳.
  20. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۴۵۰-۴۵۱.
  21. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۲۴.
  22. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۲۵.
  23. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۲۷-۲۸.
  24. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۵۰.
  25. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۵۱-۵۲.
  26. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۲-۹.
  27. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۳۲.
  28. العروة الوثقی، ج۲، ص۸۵۱.
  29. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۳۴.
  30. العروة الوثقی، ج۲، ص۸۵۱-۸۵۲.
  31. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۴۲.
  32. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۳۵.
  33. الحدائق الناضرة، ج۲۳، ص۱۶۷.
  34. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۳۹.
  35. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۴۱.
  36. العروة الوثقی، ج۲، ص۸۵۱-۸۵۲.
  37. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۴۶.
  38. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۴۹.
  39. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۴۳.
  40. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۵۷.
  41. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۱۰۹.
  42. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۹۵-۹۸.
  43. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۹۸-۱۰۰.
  44. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۱۰۵-۱۰۷.
  45. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۴۹-۱۵۱.
  46. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۱۰۱.
  47. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۵۲.
  48. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۶۴.
  49. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۷۲-۱۷۴.
  50. الحدائق الناضرة، ج۲۳، ص۲۳۷-۲۴۰.
  51. جواهر الکلام، ج۲۶، ص۱۰۱-۱۰۵.
  52. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۸۶.
  53. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۷۴-۱۸۳.
  54. مستمسک العروة، ج۱۴، ص۴۴۰.
  55. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۸۳-۱۸۴.
  56. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۷۴-۱۷۵.
  57. مستمسک العروة، ج۱۴، ص۴۳۹-۴۴۰.
  58. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۸۷.
  59. جواهر الکلام، ج۲۶، ص۱۰۱-۱۰۵.
  60. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۸۸-۱۸۹.
  61. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۸۹-۱۹۱.
  62. جواهر الکلام، ج۲۹، ص۱۷۰.
  63. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۳۱۸-۳۲۸.
  64. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۳۳۵-۳۳۷.
  65. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۳۴۱-۳۴۲.
  66. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۳۴۳.
  67. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۳۴۶.
  68. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۳۶۰.
  69. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۳۴۴.
  70. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۳۶۶.
  71. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۳۷۲.
  72. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۴۷-۴۹.
  73. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۴۰-۱۴۲.