تأملاتی بر نقش زنان در گسترش موقوفات عصر صفوی

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

نزهت احمدی [۱]

چکیده

منابع تاریخی در باره انگیزه زنان از وقف اموال خویش گزارشی را ارائه نکرده اند. در وقف نامه ها نیز به جز عبارت های کلیشه ای، توضیح دقیقی در این باره نیست. به نظر می رسد میان پایگاه اجتماعی و توان مالی این زنان و توجه به وقف اموال رابطه ای معنادار وجود دارد.

زنان عصر صفوی به مسائل اجتماعی و فرهنگی - مذهبی توجه بسیار داشتند و علی رغم عدم حضور محسوس آنان در سطح جامعه، به صورت غیرمستقیم بر این فعالیت ها تأثیرگذار بودند.

آنان با تخصیص بخشی از دارایی خود برای امور فرهنگی - مذهبی و کارهای عام المنفعه بر روند اجرای این امور تأثیر گذاشتند. آنان از جریان های حاکم بر روح جامعه پیروی می کردند و با نوع موقوفات خود و شروطی که برای آن قرار می دادند، در تشدید و یک سویه کردن این جریان ها مؤثر بودند. زنان در تخصیص اموال خود برای وقف هیچ ممنوعیت با محدودیتی نداشته اند.

علی رغم محرومیت زنان از حضور مستقیم در عرصه های اجتماعی، تلاش بسیاری برای بهبود وضعیت جامعه از طریق ساخت و وقف بناهای مختلف انجام داده اند و به این ترتیب حضور و توانایی های خود را به منصه ظهور رسانده اند.

موارد وقف شده از سوی آنها ثابت میکند که در وقف هیچگونه نگاه جنسیتی وجود نداشته است و زنان فارغ از هرگونه نگاه جنسیتی اقدام به وقف کرده اند. هیچ گونه محدودیتی نیز از سوی جامعه برای موقوفات زنان وجود نداشته است. واژگان کلیدی

زنان واقف، انگیزه وقف، عصرصفوی.

طرح مسئله

نهاد وقف از جمله نهادهای تأثیرگذار در ابعاد مختلف اجتماعی، فرهنگی و مذهبی درجامعه بوده است، به ویژه در دوره هایی که حکومت ها به طور رسمی خود را موظف به انجام بسیاری از امور رفاهی نمی دانستند، این نهاد به طور چشمگیری خلأهای موجود را در جهت رفاه و آسایش مردم جامعه پر می کرد؛ به طوری که حتی پادشاهان و حکومتگران نیز اقدام های رفاهی خود را نه به نام وظیفه یک حکومت گر که به عنوان واقفی خیر انجام می دادند، در واقع اگر گفته نشود این راهی برای کسب مشروعیت بوده، دست کم این شیوه ای برای کسب مقبولیت در جامعه بوده است.

در ضمن، نهاد وقف توان آن را داشت که به برخی از امور مذهبی و فرهنگی جامعه سمت و سو دهد و با حمایت خود، تفکر و اندیشه غالب در جامعه را هدایت نماید.

این امر به ویژه در دوره صفویه و با رسمیت یافتن تشیع در جامعه ایران و حمایت همه جانبه حکومت از اشاعه این آیین، رنگ و بویی دیگر یافت؛ به طوری که نمی توان نقش نهاد وقف در اشاعه و گسترش تشیع و سنت های آیین شیعی را نادیده انگاشت، افزون بر آنکه عملکرد این نهاد رفاه اجتماعی و حتی توسعه شهری را نیز به دنبال داشته است، از این رو دور از ذهن نیست که در دوره صفویه به ویژه از دوره شاه عباس به بعد که از یک سو کشور دارای قدرت متمرکز نیرومند است و از سوی دیگر توسعه اقتصادی قابل توجهی به دست آمده است، نه تنها شاهد گسترش امر وقف در جامعه باشیم بلکه شاهد نوعی رقابت در ساخت بناهای بزرگ و ماندگار و وقف آن باشیم.

اینکه دقیقا انگیزه واقفان چه بوده است و چرا اموال خود را وقف کرده اند؟ پرسشی است که بی شک نمی توان پاسخی قطعی برای آن یافت و در وقف نامه ها نیز به جز عبارت های کلیشه ای، توضیح دقیقی در این باره داده نشده است ، اما درباره اینکه واقفان چه کسانی بودند و به چه طبقه اجتماعی تعلق داشتند کم و بیش از متن وقف نامه ها قابل دریافت است. بی تردید آنان از طبقات پایین جامعه نبودند؛ چراکه این طبقه اندوخته مالی نداشت که بتواند آن را به وقف بسپارد. واقفان هرچه موقوفات شان بزرگتر و پرهزینه تر بود، نزدیکی بیشتری به قدرت حاکمه داشتند و از توان مالی بهتری برخوردار بودند.

عملکرد وقف و تأثیر آن بر جامعه در گزارش های تاریخی

نکته بسیار قابل دقت در بررسی های مربوط به وقف آن است که در منابع و متون تاریخی در مورد عملکرد وقف و تاثیر آن بر جامعه و حتی نکات مثبت و منفی آن، هیچ سخنی به میان نیامده است.

آنچه در منابع ذکر شده است تنها اشاره ای گذرا است که در حین ذکر شخصیت های آن عصر، به امور خیر آنها نیز اشاره شده است یا در ذیل توضیح بنای مسجد یا مدرسه ای، به موقوفه بودن آن بنا و احيانا ذکر نام واقف پرداخته اند اما هیچ گونه اطلاعاتی از جزئیات مطلب ارائه نشده است و این امر تا اندازه ای باعث تک بعدی شدن تحقیقات امروزین است، به گونه ای که بیشترین اتکای محققان امروز بر اسناد مربوط به وقف و کم و بیش بناهای مانده از آن دوران است.

در بین این واقفان به اسامی متعددی از زنان برخورد می شود که فارغ از هرگونه نگاه جنیستی به وقف اموال خویش پرداخته اند که پیش از این از تعداد آنها و اسامی موقوفاتشان در دوره صفویه کم وبیش صحبت شده است. [۲] اینان چه کسانی بودند و به چه انگیزه هایی به وقف اموال خود پرداختند؟ هدفشان از این کار چه بود و تا چه اندازه به تأثیر کار خود در جامعه توجه داشته اند؟ این سؤال ها و پرسش های بسیاری دیگر را می توان برای نقش زنان در وقف، مطرح نمود اما مشکل آن است که هرگاه خواسته شود در مورد زنان و نقش آنان در جامعه گفتگو شود با کمبود منابع روبرو خواهیم بود؛ چراکه منابع متقدم اغلب از ذکر آن خودداری کرده اند و کمتر می توان در خصوص وضعیت زنان در جامعه سخنی در منابع یافت.

وقف نامه ها منبعی ارزشمند در پژوهش های تاریخی

اگر بخواهیم نقش زنان در امر وقف در دوره صفویه بررسی گردد باید با مشکلی مضاعف روبرو شد اما در واقع چنین نیست؛ چراکه علی رغم غفلت منابع تاریخی، منابع دیگری هستند که دانسته یا ندانسته اطلاعات درخور توجهی را در مورد زنان و نقش آنها در جامعه روزگار خود نشان می دهند. از جمله این منابع اسناد هستند که به دلیل ماهیت ذاتی خود می توانند منبع قابل اعتمادی برای تحقیقات تاریخی باشند و از جمله این أسناد سندهای مربوط به وقف هستند که در این مقاله با محور قرار دادن و تجزیه و تحلیل آنها سعی شده تا به اطلاعات جدیدی در خصوص نقش زنان در گسترش وقف در دوره صفویه، دسترسی پیدا شود و نقش آنان را به عنوان کنشگری فعال در زمینه های فرهنگی و اجتماعی نشان داده شود.

درباره اسناد مربوط به وقف باید گفته شود، افزون بر ارزشی که این اسناد جهت امور مربوط به وقف و موقوفات دارا هستند، دارای ارزش تاریخی بسیاری می باشد.

این أسناد برجای مانده که اغلب به دلیل نوع و ماهیت آنها کمتر مورد تحریف و دستکاری قرار گرفته اند گاه گویای زوایای تاریکی از تاریخ اجتماعی - فرهنگی ما می باشد؛ منبعی قابل اعتماد که کمتر دست تحریف کنندگان آن را تخریب کرده است؛ منبعی که نادانسته اطلاعات بسیاری از جنبه های مختلف اجتماع روزگار خود را در خود جای داده و امروز بیدریغ این اطلاعات گران بها را در اختیار ما گذارده است.

هدف نوشتار بررسی اسناد آگاهی از میزان اقتصادی موقوفات نیست، که این اسناد بر آن است تا میزان عمل به وقف را مشخص سازد و روشن نماید که آیا موارد و شروط وقف یک به یک اجرا می شود یا خیر و آیا روند تولیت همان گونه که واقف معین کرده است، جریان دارد؟ بی شک یک محقق تاریخ در پی یافتن چنین پرسش هایی نیست، اما آنچه محققان تاریخ در اسناد وقفی در پی آن هستند، روشن ساختن موقعیت و شرایط تاریخی - اجتماعی آن دوره بر اساس اطلاعات وقف نامه ها است.

همچنین با در کنار هم نهادن استاد برجای مانده و تهیه آمار، می توان نتایج مفید و با ارزشی از تاریخ اجتماعی دوره موردنظر به دست آورد. در مقاله حاضر وقف نامه های موجود از بانوان دوره صفوی در شهر اصفهان از سایر وقف نامه های این دوره جدا شده است و تلاش نویسنده آن است تا با جمع بندی آنها اطلاعات مورد نظر به دست آورده شود و نشان دهد که زنان چرا و چگونه و با چه انگیزه هایی مبادرت به وقف اموال خود نموده اند؟

میزان مشارکت زنان در کارهای عام المنفعه در دوره صفویه چگونه بوده و تا چه اندازه این زنان به مسائل اجتماعی علاقه مند بوده اند و تا چه میزان برای شرکت در اموراجتماعی آزادی عمل داشته اند؟ برای دستیابی به این هدف با پرسش هایی از این قبیل نیز مواجه ایم که آیا میان نوع مصرف موقوفات زنان با موقوفات مردان تفاوتی وجود دارد؟ شمار زنان واقف در چه سال هایی بیشتر است؟ و درنهایت، پایگاه اجتماعی این زنان چه بوده است؟

رونق وقف وكثرت زنان واقف در پایتخت صفوی

در اینکه اصفهان در دوره صفوی شهری آکنده از موقوفات است، هیچ شکی وجود ندارد و فهرست های منتشر شده از سوی سازمان اوقاف نشان دهنده آن است که بیشترین حجم موقوفات زنان در ایران عصر صفوی به پایتخت آن اصفهان اختصاص داشته است.

در اینکه زنان واقف این دوره چه کسانی بوده اند؟ پایگاه اجتماعی آنان چه بوده است؟ و با چه انگیزه و با چه میزان شناخت از نیازهای جامعه اقدام به وقف کرده اند؟ و چه تفاوت های معناداری بین موقوفات زنان و مردان وجود داشته است؟ پرسش هایی است که در اذهان محققان علاقمند به این موضوع مطرح است. گرچه ضعف منابع شاید امکان پاسخگویی دقیق به همه این پرسش ها را فراهم نیاورد اما تا حد امکان باید برای روشن شدن آنها تلاش نمود.

به نظر می رسد میان پایگاه اجتماعی و بالطبع توان مالی این زنان و توجه به وقف اموال رابطه ای معنادار وجود دارد. همچنین آنان در نوع وقف و توجه به امر وقف همان سیاست حاکم بر کل جامعه را دنبال کرده اند و هیچگونه نگاه جنسیتی نیز بر نوع موقوفات آنها سایه نیافکنده است؛ به دیگر سخن، زنان علی رغم دوری از فعالیت های اجتماعی، خود را جدا از جامعه ندانسته و در امور عام المنفعه مشارکت فعال داشته اند و این مسأله خود گویای آشنایی آنان با سیاست های روز جامعه و احساس مسئولیت برای پیشبرد این سیاست ها بوده است.

قدمت نهاد وقف به عنوان نهادی ریشه دار در تاریخ ایران، به پیش از اسلام می رسد که در هر دوره بنابر مقتضیات زمان خود تفاوت هایی در کارکردهای مذهبی، فرهنگی واجتماعی داشته است. در دوره صفویه نیز با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه برخی کارکردهای آن تغییر کرد و بیشتر در خدمت اشاعه آیین تشیع اثنا عشری درآمد.

از ظواهر چنین برمی آید که این نهاد و کارکردهای آن برای مؤسس سلسله صفویه نامشخص نبوده است؛ چرا که وی هنگام نشستن بر مسند حکومت، هم زمان با تعیین مناصب مهمی چون «وكالت نفس نفیس»، «امیرالامرایی» و منصب «وزارت دیوان اعلی»، کسی را نیز به منصب صدارت برگزید. [۳] صاحب این منصب عالی ترین مقام در رسیدگی به امور اوقافی و درواقع رئیس دیوان اوقاف بود و تا پایان این سلسله نیز این مقام کم و بیش بر اوقاف نظارت داشت، بنابراین دیوان وقف (اوقاف)، زیر نظر «صدر» که یکی از پنج منصب عمده در آغاز دورة صفویه بود، اداره می شد. [۴] شاه اسماعیل جوان پس از تصرف تبریز و تأسیس دولت صفوی علی رغم خطرات بسیاری که حکومت نو پای او را تهدید می کرد، مصمم شد تا با اعلام رسمی مذهب تشیع، مأموریتی را که برای خود قائل بود، به انجام رساند و این در حالی بود که بنابر اظهار منابع، برخی از یاران نزدیک او، وی را از عاقبت آن بر حذر می داشتند. اگرچه گفته شده است که او برای این کار از اعمال خشونت نیز خودداری نکرده است. [۵] اما بی شک او نیز می دانست که برای تداوم و گسترش تشیع نیاز به اقدام های فرهنگی است و صرفا با زور و اعمال قدرت نمی تواند به اهداف خود نائل آمد.

با توجه به گزارش برخی از آثار تاریخی، منابع فقهی شیعه [۶] در ایران آن روز یا دست کم در بخشی از کشور [۷] یاد کرده اند. شاه اسماعیل و سپس جانشین او شاه طهماسب، با حمایت از علمای شیعه داخل کشور و نیز دعوت از علمای شیعه جبل عامل [۸] و نیز ایجاد مدارس که غالبا بر پایه وقف استوار بود، در حمایت از مراکز فکری شیعه کوشش نمودند.

بعد از آن نیز با وجود امکانات و شرایط مناسب، روند مهاجرت علما و فقهای شیعه از بلاد عثمانی به داخل مرزهای ایران ادامه یافت، به طوری که در هر دوره می توان رد پایی از مهاجران شیعی که برای کسب موقعیت بهتر و زندگی در فضایی امن تر به ایران آمده اند را یافت.

با توجه به آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که توجه به وقف و گسترش آن یکی از سیاست ها و راهکارهای دولت برای توسعه و تبلیغ مذهب بوده است، اما اینکه زنان دوره صفوی که خود از حضور فعال در جامعه محروم بوده اند، در این میان چه نقشی داشته اند، موضوعی است که این مقاله باید بدان توجه نماید.

بیشترین اتکای این مقاله به زنان واقف در اصفهان در عصر صفویه است؛ چراکه نه تنها بیشترین حجم أسناد باقی مانده از دوره شاه عباس به بعد است بلکه تجمع فراوان بناها و آثاری که به نیت وقف در پایتخت ساخته شده است، بسیار چشم گیر است، به ویژه آنکه باید به خاطر داشت که اصفهان شهری مذهبی یا زیارتی نبود که انتظار موقوفات بسیار در آن وجود داشته باشد اما به دلیل حضور پایتخت، بناهای بسیاری در زیر چتر حمایت وقف در آن ساخته شد که حتی از جنبه معماری و هنری نیز تا به امروز قابل توجه هستند.

همچنین در مقایسه فهرست موقوفات اصفهان با شهرهای مختلف [۹] بیشترین تعداد زنان واقف در این شهر سکنی داشته اند؛ چراکه همان طور که گفته شد نخستین شرط لازم برای وقف، داشتن تمکن مالی است و در آن دوره به جز زنان دربار و طبقات بسیار بالای جامعه کمتر زنی تمکن مالی لازم برای وقف را دارا بوده است. در اینجا پرسش مهم آن است که زنان اموال خود را برای چه اموری وقف میکردند؟ مقایسه سطحی نشانگر آن است که ۲۹٪ موقوفات اصفهان در دوره صفویه توسط بانوان صورت گرفته است [۱۰] و مدرسه بیشترین موردی است که آنان بر آن وقف کرده اند؛ در این وقف نامه ها شش مورد وقف بر مدرسه شده است.

پس از مدرسه بیشترین وقف برامامان و امامزادگان است که در مجموع پنج مورد است. وقف بر اولاد سه مورد و وقف برغلامان و کنیزان واقف و نیازمندان نیز سه مورد است. [۱۱] البته این وقف نامه ها افزون بر مورد اصلی مصرف وقف، گاه موارد دیگری را نیز مورد توجه قرار داده است اما به میزانی کمتر از مورد اصلی و گاهی نیز درآمد موقوفه را به چند بخش تقسیم نموده و هر بخش را به موردی خاص اختصاص داده است.

تعداد قابل توجه زنان واقف و مشارکت آنان برای امور عام المنفعه در سطح شهری که به ندرت خود به طور مستقیم در فعالیت های اجتماعی و اقتصادی آن حضور داشته ، بسیار قابل توجه است و چند پرسش را فراروی ما قرار می دهد؛ ابتدا آنکه آنان چگونه و از چه طریقی به کسب مال پرداخته بودند و برای هزینه کردن این اموال از چه کس یا کسانی باید کسب تکلیف می نمودند؟ و آیا آنان استقلال لازم برای استفاده از اموال خود را به گونه دلخواه خویش داشته اند؟ دیگر آنکه آنان چگونه و از چه طریقی به نیازسنجی احتیاج های جامعه آگاه شده بودند؟ درباره پرسش نخست، باید گفت که در اسلام حقوق اقتصادیزنان و مالکیت آنان محترم شمرده شده است؛ یعنی زنان صاحب و مالک دارایی خود هستند، چه آن را به صورت مهریه به دست آورده باشند، چه از پدر یا همسر به ارث برده باشند.

آنان حق خرید و فروش اموال خود را دارند و می توانند به میل خویش دارایی خود را به مصرف رسانند، بدون آنکه لازم باشد برای خرج اموال خود پاسخگوی کسی باشند. اگرچه که این حقوق در جامعه مردسالار غالبأ نادیده گرفته می شد و حتی آنان از حقوق اولیه نیز محروم می شدند، اما زنان به لحاظ فقهی و حقوقی دارای این حق بوده اند.


شواهد به دست آمده از اسناد مربوط به وقف نشان میدهد که این زنان اغلب در متن وقف نامه بر حق تملک خود بر این اموال تأکید کرده اند اما در هیچ وقف نامه ای به این نکته که آنها برای وقف اموالشان مجبور به کسب اجازه از یکی از مردان خانواده چون پدر، همسر، برادر با فرزند خود باشند، اشاره ای نشده است. این مسأله گویای آن است که حتی اگر در سطوح متوسط و پایین جامعه حق مالکیت زنان به درستی مورد احترام نبوده است اما در طبقات بالای اجتماع هیچ تردیدی در آن دیده نشده است، به خصوص که در احکام مربوط به وقف نیز به کسب اجازه زنان برای وقف اشاره ای نشده است.

با توجه به آنچه گذشت، نتیجه می شود که ممنوعیت یا محدودیتی برای شرکت زنان در امور عام المنفعه و به ویژه وقف وجود نداشته است. متأسفانه در منابع تاریخی گزارشی از وجود محافل خصوصی زنان برای جمع آوری کمک به نیازمندان آن گونه که در صد ساله اخیر شاهد آن هستیم، وجود ندارد، از این رو به درستی نمی دانیم که آیا در دوره صوفیه نیز می توان نشانی از این گونه محافل برای جمع آوری، ساماندهی و کمک رسانی به نیازمندان یافت یا آنها پدیده های مدرن است که با موج نوگرایی وارد جامعه ایران شده است؟ اما شرکت گسترده زنان در وقف به طور قیاسی ما را با این احتمال روبرو می سازد که آنها در دوره های پیشین نیز نسبت به وضعیت افراد بی بضاعت در جامعه بی تفاوت نبوده اند و چه بسا محافلی را برای کمک رسانی به آنان ترتیب داده اند؛ چرا که وقتی آنان در ابعاد وسیع و صرف اموال بسیار سعی در انجام کارهای عام المنفعه و دستگیری از نیازمندان دارند، بسیار دور از ذهن به نظر می رسد که تا پیش از دوره مدرن هیچ گونه فعالیتی در ابعاد کوچکتر برای حمایت از نیازمندان نداشته باشند.

شیوه نیازسنجی زنان در وقف

پاسخ به پرسش دوم، اینکه با توجه به دور بودن ظاهری زنان از جامعه، چگونه آنان موفق به نیازسنجی شده اند و بر چه اساسی اموال خود را وقف نموده اند؟ به نظر آسان نمی آید و کمبود منابع همچنان در این مورد وجود دارد و در وقف نامه نیز جز همان جملات کلیشه ای اشاره ای به انگیزه ها و چرایی انتخاب موردی خاص نشده است.

البته ممکن است پاسخ آن را با بررسی جامعه آن روز دریافت نمود. اگر بپذیریم که با شکل گیری دولت صفوی، ترویج و گسترش مذهب تشیع اولویت این حکومت بوده است و همچنین باور داشته باشیم کهحاکمان صفوی به سرعت متوجه شدند که برای تثبیت آیین تشیع نه فقط به عنوان مذهب رسمیبلکه به عنوان مذهب اکثریت جامعه، روش های تبلیغی به مراتب کاربردی تر از اعمال فشار برای تغییر مذهب است، از همین رو از یک سوی به دعوت از علمای شیعه پرداختند و از سوی دیگر با ساخت مدارس و مساجد بی شمار آنان را ترغیب به مهاجرت به ایران نمودند. [۱۲] بر این اساس می توان دریافت که چرا بیشترین موقوفات زنان علی رغم محرومیت آنها از حضور در مدارس، وقف بر مدرسه است. اغلب زنان واقفی که از آنها نام و نشانی باقی مانده است متعلق به دستگاه حاکمه بوده اند و از این رو به خوبی با سیاست ها و و اولویت ها آشنایی داشته اند.

نکته جالب آن است که شاید انتظار می رفت زنان به ساخت مسجد بیش از مدرسه توجه نمایند؛ زیرا خود می توانستند در آن حضور پیدا کنند یا آنکه انتظار داشته باشیم اقدام به ساخت بناهای عام المنفعه ای چون آب انبار، پل و سازه هایی از این قبیل نمایند تا دعای خیر استفاده کنندگان نصیب شان شود اما به نظر می رسد اهداف انها فراتر از نفع شخصی بوده است. چنانکه اشاره شد زنان از حضور در مدارس برای کسب علم و دانش محروم بودند و اگر علمی نیز می آموختند در خانه و با معلمین سرخانه بوده است نه در مدرسه همراه با سایر محصلان ، اما با این وجود از آنان مدارسی با کیفیت بنای بسیار خوب در اصفهان باقی مانده است که چند نمونه آن هنوز هم از بهترین و فعال ترین مدارس علمی کشور محسوب می شود.

دقت در آمار مدارس در این دوره بیانگر نکات بسیار جالب توجهی است.در جدولی که «ماساشی هانه دا» از مدارس اصفهان در طول حکومت صفوی ارائه داده است، نام ۲۵ مدرسه ذکر شده است [۱۳] که بانی چهار مدرسه بدون هیچ تردیدی بانوان هستند.

این مدارس به ترتیب زمانی عبارتند از: «مدرسه جده کوچک»، «مدرسه جده بزرگ»، «مدرسه نیم آورد» و «مدرسه مریم بیگم». همچنین در منابع تاریخی از مدرسه مادر شاه صحبت شده که امروزه اثری از آن یافت نمی شود.

این نکته نیز نباید مورد غفلت قرار گیرد که وقف بر مدرسه نیاز به هزینه بسیار زیادی داشته است؛ زیرا افزون بر هزینه ساخت مدرسه که اغلب بنایی بزرگ و باشکوه در بخش اصلی شهر بوده است، هزینه نگهداری بنا نیز باید در وقف پیش بینی می شد و موقوفاتی جهت نگهداری آن تخصیص می یافت.

همچنین مدرسه دارای هزینه های جانبی گوناگونی بود ازجمله تأمین حق تدریس مدرس، مدد معاش طلاب، حق الزحمه خدمه ، تهیه فرش و روشنایی مدرسه و مسجد آن، هزینه تهیه و نگهداری کتاب و غیره که همه می بایست از موقوفاتی که واقف برای آن در نظر میگرفت، تأمین شود، چراکه در غیر این صورت مدرسه نمی توانست مدت طولانی به حیات خود ادامه دهد.

البته با اتکا به وقف نامه های موجود می توان دریافت که افزون بر واقف اصلی که از ابتدا سعی می نمود همه نیازهای فعلی و آینده مدرسه را در نظر گیرد و با موقوفاتی که به آن تخصیص می دهد این حوایج را برطرف نماید، افراد دیگری نیز بودند که خود توان مالی لازم برای ساخت یک مدرسه را نداشتند اما به اندازه بضاعت خود قطعه زمین یا دکان یا هر مستغلات دیگری را که در اختیار داشتند، برای مدارس موجود یا هزینه طلاب آن وقف می کردند.

هم سویی زنان واقف با سیاست های حکومت صفوی در وقف

با توجه به آنچه بیان شد می توان چنین نتیجه گرفت که ساخت مدرسه و وقف آن ازسوی زنان به دلیل هماهنگی و هم سویی با اهداف درازمدت حکومت صفویه بوده است و در این امر نیز به تغییراتی که به لحاظ بینش و تفکر در طی این دوران به وجودآمد، هم سویی نشان داده اند؛ بدین معنا که واقفان با گذاشتن شروطی برای مدرسان و طلاب قادر بودند مدرسه را به لحاظ فکری کنترل نمایند و حتی چگونگی اداره آن پس از مرگ خویش را نیز معین نمایند و درواقع با این عمل، علایق و نظرات خود را بر آن تحمیل کنند.

نظارت به مدارس وقفی تنها به مردان واقف اختصاص نداشت و به خوبی می توان تسلط اندیشه زنان واقف را نیز در نحوه اداره مدرسه شاهد بود، به عنوان مثال اگر وقف نامه های مدارس: جده کوچک، جده بزرگ و مریم بیگم با یکدیگر مقایسه شود و تاریخ این موقوفات نیز در نظر گرفته شود، به راحتی مسیر حرکت جامعه از توجه به حکمت و فلسفه به سوی گریز از آن را می توان در این مدارس مشاهده نمود.

مدرسه «مریم بیگم» که آخرین مدرسه ای است که در دوره صفوی توسط یکی از بانوان حرم؛ یعنی عمه شاه سلیمان صفوی ساخته شده است، از لحاظ فکری تحت تأثیر اندیشه های غالب بر جامعه به ویژه اندیشه های علامه محمدباقر مجلسی بود، از این رو برای تأکید بر اندیشه ها و باورهای خویش بر لوح سنگی به تاریخ ۱۱۱۶ هجری قمری، که در محل مدرسه نسب شده بود، چنین آمده است: «و باید که کتاب های علوم وهميه، یعنی علوم شکوک و شبهات که به علوم عقلیه و حکمت مشهور و معروف است، مثل شفا و اشارات و حکمت العين و شرح هدایت و امثال ذلک به شبهه دخول در مقدمات علوم دینی نخوانند». درست در مقابل این اندیشه شاگران دو «مدرسه جده » کماکان به فراگیری حکمت ادامه می دادند.

گستره وقف زنان

افزون بر وقف مسجد و مدرسه، وقف بر امامان و اماکن مقدسه مورد دیگری است که از زاویه دید زنان دوره صفوی پنهان نمانده است. در دوره مورد نظر که دوره رواج آیین تشیع اثناعشری است طبیعتا آنچه مظاهر تشیع محسوب می شود، مورد توجه بسیار قرار گرفت، از جمله تعمیر و مرمت مزارامامان و امامزادگان .

در این دوره موقوفات بسیاری بر این اماکن وقف شد تا درآمد آنها افزون بر تأمین هزینه مرمت و نگهداری بنا،مخارج دیگر این اماکن، مانند فرش، روشنایی، بوی خوش و حتی اطعام زائران این مکان های مقدس را فراهم آورد. این نوع موقوفات نیز افزون بر آنکه گویای اعتقادات شخصی این افراد بوده است در راستای همان سیاست گسترش و ترویج تشیع دوازده امامی در کشور است و می توان آن را تداوم فرهنگ سازی شیعه دانست.

مورد دیگری که هم از سوی مردان و هم ازسوی زنان برای آن وقف شده است وقف بر اولاد است. اگرچه این مورد شخصی است و نمی تواند جنبه فرهنگی داشته باشد اما در مورد موقوفات زنان قابل تأمل است؛ زیرا برخلاف عادت جامعه که افرادی برای فرزندان پسر خود وقف میکردند و حتی نام این گونه وقف را غلامی نیز گفته اند [۱۴] از سه مورد وقف زنان بر فرزندانشان در مورد وقف بر فرزندان دختر شده است. نمونه دیگری که پای زنان را به عرصه وقف کشیده است، حمایت از فرزند بوده است، البته نه در شکل و قالب وقف برای فرزند بلکه در پی ادای نذر برای رهایی فرزند از بستر بیماری .

وقف نامه مادر شاه سلیمان که به صراحت دلیل وقف خود را ذکر می کند نمونه بارزی از این گونه موقوفات است و همچنین اگر گفته نشود تنها وقف نامه ای است که انگیزه واقعی واقف را بی پرده بیان کرده است، از جمله موارد معدود چنین وقف نامه هایی است. این وقف که از سر نیاز به شفای فرزند نیت شده است صرفا به اماکن مقدسه تعلق دارد و پس از رسیدن واقف به حاجت خویش تدوین و تنظیم شده است. [۱۵] با توجه به مطالب پیش گفته روشن می شود که در هیچ یک از موارد وقف شده تفاوتی میان موقوفات زنان و مردان جز در موردی که برای دختران وقف شده است، وجود ندارد و شاید در بررسی های آینده نمونه هایی از موقوفات مردان برای دخترانشان نیز به دست آید، همان طور که گاه شاهدیم که در نبود پسری از خاندان برای تولیت موقوفه، تولیت به دختران خاندان سپرده شده است.

انتخاب محل بنای موقوفه زنان

در پایان نکته قابل توجهی وجود دارد که ذکر آن خالی از فایده نیست و آن انتخاب محل و اماکنی است که قرار است در آنمسجد یا مدرسه یا هر بنای دیگری توسط یک بانوی واقف احداث شود.

پیش از هر چیز این پرسش مطرح است که آیا زنان در انتخاب محل بنا محدودیتی داشته اند؟ شواهد نشان میدهد که چنین نیست و هیچ نوع محدودیتی برای زنان در انتخاب مکان جهت ساخت یک بنای موقوفه وجود نداشته است و احتمالا هر جا که احساس کرده اند بهترین مکان است، همان را برگزیده اند، به عنوان مثال بسیاری از مدارس و مساجدی که توسط زنان در پایتخت یا در دیگر نقاط ساخته و وقف شده اند، در بازار اصلی شهر هستند؛ مکانی پر رفت و آمد که نه تنها محل گذر اهالی شهر است، بلکه چون محور و مرکز اقتصادی شهر است همه کسانی که به شهر پا می گذارند، حتما گذر آنان به بازار هم می افتد.

دقت در اینکه چرا زنان بازار عمومی و پر رفت و آمد شهر را برای ساخت انتخاب کرده اند؟ نیازمند تحقیق است و از آن مهم تر آنکه گاه مدرسه مثل مدرسه «جده کوچک» بدون هیچ تعصب یا تنگ اندیشی بر کتیبه مدرسه در جلو دید مردمان نوشته شده است. این موارد به لحاظ تاریخ اجتماعی و نیز از نظر جایگاه زنان در جامعه عصر صفوی حائز اهمیت بسیار است.

شاید کثرت رفت و آمدها به بازار و ترکیب جمعیتی متفاوت و حتی ناهمگونی که در آنجا تردد داشته اند، خود زمینه ای مناسب برای انتخاب بازار برای ساخت بناهایی چون مسجد و مدرسه بوده است. این تصور در مورد مسجد به راحتی پذیرفتی است، چراکه آنان مایل بودند افراد بیشتری را در این مکان مقدس گردهم در آورند اما در مورد مدرسه جای تأمل دارد.

بازار مکانی برای کسب و کار و در نهایت برای امور دنیوی است و محل تجمع تجار، کسبه، صنعتگران و غیره است که همگی سخت در تلاش برای کسب معاش اند و به نظر می رسد فرصتی برای تحصیل و علم ندارند، اما اینکه واقفان چنین مکانی را برای مدارس بزرگ و پراعتبار خود برگزیده اند، جای اندیشه دارد. احتمال می رود رویکرد واقفان به جذب بیشتر طلاب حتی طلاب نیمه وقت بوده است که تنها برای مطالعه برخی دروس به مدارس مراجعه می کرده اند، در این صورت بازار بهترین مکان است و شاید با این اندیشه که افزایش میزان دانش دینی و فقهی کسبه و اهل حرف می تواند بر سلامت کسب و کار بیافزاید، دلیل دیگری برای انتخاب این محل بوده باشد.

اگر واقعا چنین هدفی را مد نظر داشته اند، بسیار قابل تقدیر است؛ چراکه غیرمستقیم کسبه و اهل حرف را به تعلیم واداشته اند. همچنین با توجه به ساختار شهری و کشمکش های محلات مختلف در سطح شهر، بازار به عنوان مکانی عمومی، تجمعی از تمام اقشار را در خود جای داده و بسیار کمتر از محلات شهری درگیر دسته بندی های متداول بود؛ چراکه چنین درگیری هایی اقتصاد شهر را فلج می کرد.

افزون بر این بازار محل رفت و آمد افراد غیر بومی بسیاری از شهرها و روستاهای مختلف و حتی کشورهای دیگر بود، از این رو می توان بازار را به عنوان مرکز مبادلات فرهنگی جامعه آن روز تلقی نمود و بی شک ساخت مدرسه در چنین فضایی مطلوبیت های بسیاری می تواند برای واقفان با اندیشه ها و انگیزه های مختلف داشته باشد.

مدارس باقی مانده در بازارها و مقایسه آنها با مدارسی که در محلات نام برده شده اند، بیانگر این نتیجه قابل توجه است که به هنگام دست به دست شدن قدرت اگرچه بازارها تاراج شده اند اما نابود نشدند و این امر می تواند ناشی از آن باشد که قدرتی که بر روی کار می آمد، نمی توانست اقتصاد را نادیده بگیرد و برای بقای خود لازم بود بخش بازار را حفظ نماید، از این رو بازار نه فقط در بخش عملکرد اقتصادی خود بلکه در بخش فرهنگی نیز کماکان به بقای خود ادامه داد.

به هرحال متأسفانه در هیچ یک از منابع و حتی اسناد وقفی دلیل و انگیزه ساخت مدارس در بازار بیان نشده است و مطالعات و تحقیقات متاخرنیز این امر را موضوعی بدیهی دانسته وتوجهی بدان نکرده است. البته این نکته را نیز باید افزود که علی رغم اهمیت مدارس در تاریخ فرهنگی - اجتماعی، هنوز آن گونه که شایسته است، مورد بررسی قرار نگرفته است.

نتیجه

بر اساس آنچه بیان شد می توان چنین نتیجه گرفت که زنان عصر صفوی، به ویژه زنان پایتخت به مسائل اجتماعی و فرهنگی - مذهبی توجه بسیار داشتند و علی رغم عدم حضور محسوس آنان در سطح جامعه، به صورت غیرمستقیم بر این فعالیت ها تأثیرگذار بودند. آنان با تخصیص بخشی از دارایی خود برای امور فرهنگی - مذهبی و کارهای عام المنفعه بر روند اجرای این امور تأثیر گذاشتند.

آنان خود دانسته یا نادانسته از جریان های حاکم بر روح جامعه پیروی می کردند و از این رو با نوع موقوفات خود و شروطی که برای آن قرار می دادند، مانند دیگر واقفان در تشدید و یک سویه کردن این جریان ها مؤثر بودند.

زنان در تخصیص اموال خود برای وقف هیچ ممنوعیت با محدودیتی نداشته اند و موظف به کسب اجازه از هیچ فرد مذکری نبوده اند و درواقع آنان استقلال مالی لازم را برای وقف اموال خود داشته اند.

به نظر می رسد زنان علی رغم محرومیت از حضور مستقیم در عرصه های اجتماعی، تلاش بسیاری برای بهبود وضعیت جامعه از طریق ساخت و وقف بناهای مختلف انجام داده اند و به این ترتیب حضور و توانایی های خود را به منصه ظهور رسانده اند.

همچنین موارد وقف شده از سوی آنها ثابت می کند که در وقف هیچگونه نگاه جنسیتی وجود نداشته است و زنان فارغ از هرگونه نگاه جنسیتی اقدام به وقف کرده اند. درضمن هیچ گونه محدودیتی نیز از سوی جامعه برای موقوفات زنان وجود نداشته است.

منابع و مآخذ

کتاب ها

1. احمدی، نزهت، در باب اوقاف صفوی (مجموعه مقالات)، تهران، کتابخانه، موزه و مرکزاسناد مجلس شورای اسلامی

۲. بینا، جهانگشای خاقان (تاریخ شاه اسماعیل)، مقدمه و پیوستها الله دا مضطر، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان، ۱۳۶۴.

٣. جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، قم، پژوهشکده حوزه ودانشگاه ، ۱۳۷۹.

۴. خواندمیر، امیرمحمود، ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی، به کوشش غلامرضا طباطبایی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محموافشار،۱۳۷۰.

۵. روملو، حسن بيك، أحسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، بابك، ۱۳۵۷.

۶. فرهانی منفرد، مهدی، مهاجرت علمای شیعه جبل عامل به ایران در عصر صفوی، تهران،امیرکبیر، ۱۳۷۷.

مقاله ها

١. احمدی، نزهت، «تشیع و وقف در عصر صفوی»، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ش۴۰، ص ۶۲ - ۴۱، اصفهان، دانشگاه اصفهان، ۱۳۸۴.

۲. سالك، محمدتقی، «سخنی درباره وقف و نگاهی به موقوفه غلامی»، وقف میراث جاویدان، ش ۲، ص ۴۵ -۴۰، تهران، سازمان اوقاف و امور خیریه، ۱۳۷۲.

٣. نوایی، عبدالحسین و نزهت احمدی، «ساختار نهاد وقف در دوره صفوی»، علوم انسانی،ش ۴۳، ص ۴۲ - ۲۱، تهران، دانشگاه الزهراء غایگان ، ۱۳۸۱.

۴. هانه دا، ماساشی، «ویژگی بافت شهر اصفهان در اواخر دوره صفوی»، ترجمه نزهت احمدی، وقف میراث جاويدان، ش ۳۴ - ۳۳، ص ۱۶۴ - ۱۴۹، تهران،سازمان اوقاف و امور خیریه، ۱۳۸۰.

پانویس

  1. دانشیار دانشگاه اصفهان.n.ahmadi@Itr.ui.ac.ir
  2. احمدی، نزهت، در باب اوقاف صفوی، ص ۲۳۱ - ۱۷۳.
  3. بی تا، جهانگشای خاقان (تاریخ شاه اسماعیل)، ص ۱۵۳.
  4. نوایی، عبدالحسین و نزهت احمدی، «ساختار نهاد وقف در دوره صفوی»، علوم انسانی، ش ۴۳، ص۲۱ - ۴۲
  5. خواند میر، امیرمحمود، ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی، به کوشش غلامرضاطباطبایی، ص ۶۶.
  6. بی تا، جهانگشای خاقان، ص ۱۵۰؛ روملو، حسن بيك، أحسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، ص ۸۶.
  7. جعفریان، رسول، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ص ۸۰۸.
  8. بنگرید به: فرهانی منفرد، مهدی، مهاجرت علمای شیعه جبل عامل به ایران در عصر صفوی.
  9. از سوی سازمان اوقاف و امور خیریه و بنیاد پژوهش و توسعه فرهنگ وقف در چندین مجلد فهرست موقوفات برخی از شهرها منتشر شده است.
  10. احمدی، نزهت، «زنان واقف در پایتخت صفوی»، در باب اوقاف صفوی، ص ۱۷۴.
  11. همان.
  12. همان، «تشیع و وقف در عصر صفوی»، در باب اوقاف صفوى، ص ۱۵۳-۱۳۹.
  13. هانه دا، ماساشی، «ویژگی بافت شهر اصفهان در اواخر دوره صفوی»، وقف میراث جاويدان، ترجمه نزهت احمدی، ص ۱۶۴ - ۱۴۹.
  14. رجوع شود به: سالك، محمدتقی، «سخنی درباره وقف و نگاهی به موقوفه غلامی»، وقف میراث جاويدان،ش ۲، ص ۴۵ - ۴۰.
  15. احمدی، نزهت، «نجات فرزند انگیزه ای برای وقف»، در باب اوقاف صفوی، ص ۲۲۳.