تفاوت بین کارآفرینی اجتماعی و کارآفرینی تجاری چیست؟

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

تفاوت اصلی باید در رابطه با هدف، یا آنچه که تشکیلات سعی در به حداکثر رساندن آن دارد، باشد. برای کارآفرینان اجتماعی، حد نهایی به حداکثر رساندن قسمی از اثرات اجتماعی است، معمولا با مطرح کردن نیاز مبرمی که توسط سایر نهادها به درستی اداره نمی شود، نادیده گرفته می شود، یا بی اساس دانسته می شود. برای کارآفرینان تجاری، حد نهایی می تواند به حداکثر رساندن سود یا ثروت سهامداران، یا ایجاد موجودیتی (نهادی) محترم و پیش رونده باشد که برای مشتریان، ارزش، و برای کارمندان، شغل معنی دار، فراهم آورد. جهان به هر دو نوع کارآفرینی نیاز دارد؛ نباید یکی برتر از دیگری تلقی شود، هر چند کارآفرینی اجتماعی اغلب بیشتر به چالش کشیده می شود، زیرا با مسائلی روبرو می شود که با شیوه های دولتی در تضاد بوده اند، و هنوز راه حل هایی برای آن عرضه نشده اند. همچنین، همانطور که انتظار می رود هم پوشی هایی هم وجود دارند: کارآفرینان اجتماعی اغلب از طریق تشکیلات اجتماعی کسب درآمد می کنند، و تجار غالبا به مسئولیت اجتماعی اهمیت می دهند. هر دو نوع کارآفرینی مستلزم بینش، ابتکار عمل، ایجاد سازمان، و "بازاریابی" هستند.

از لحاظ مهارت و خلق و خو، کارآفرینان اجتماعی و تجاری به طور قابل توجهی مشابه هستند، اما اهداف اصلی آنها متفاوت می باشند. مردم تشکیلات اقتصادی را برپا می سازند تا کارهای مختلفی را انجام دهند. برخی به دنبال ایجاد شرکت کفش ورزشی غالب جهان، ساخت سریع ترین کامپیوترهای جهان، یا توسعه ی بازار وام های درجه ی دو هستند. برخی دیگر خواهان ایجاد مسکن یکپارچه برای معلولین، تولید واکسن برای بیماری های کشورهای در حال توسعه، یا کمک به کودکان فقیر برای دستیابی به کتاب های با کیفیت، هستند. برخی پژوهشگران می گویند که تمایز قائل شدن فایده چندانی ندارد و این که کلیه کارآفرینان باید کار آفرینان اجتماعی تلقی شوند زیرا آنها تولید اشتغال می کنند و نیازها را رفع می نمایند. ما با این مطلب موافق نیستیم. ما آن فردی را که اسنک هایی چون چیپس سیب زمینی یا کیک اسفنجی[۱]را در بازار چینی ها ارئه می دهد، کارآفرین اجتماعی نمی خوانیم، حتی اگر شرکت او یک میلیون شغل تولید کرده باشد. سعی در به حداکثر رساندن تأثیر اجتماعی تنها ملاک کارآفرینی اجتماعی نیست.

همانطور که گرگ دیز اظهار داشت، کارآفرینی شامل عناصری از تازگی و پویایی است. امروزه، هزاران شرکت "تکنولوژی پاک[۲]" و "تکنولوژی سبز[۳]" به مسائل زیست محیطی می پردازند، اما همگی آنها نمونه های کارآفرینی اجتماعی نیستند. مثلا، در صنعت انرژی خورشیدی، بسیاری از شرکت ها محصولاتی همیشگی را در بازارهایی به رسمیت شناخته شده به فروش می رسانند. بدون به حداقل رسانی مشارکت آنان در راه حل، تمیز دادن شرکت های متعارف از آنهایی که پیشگام محصولات جدیدی هستند و تلاش می کنند تا صنایع را تغییر دهند، یا بازارهایی را در شرایطی مخصوصا دشوار برپا می سازند، خالی از فایده نیست. شرکت کوچکD . light Design مثال کارآفرینی اجتماعی مناسبی است. در دنیایی که در آن دو میلیارد نفر به نیروی برق دسترسی ندارند، این شرکت سعی می کند تا لامپ های کم هزینه الکتریسیته خورشیدی را به روستاییان و زاغه نشینان کشورهای در حال توسعه عرضه نماید، تا آنها بتوانند که آنرا جایگزین نفت سفید نمایند، ماده ای ناسالم و خطرناک که در گرم شدن کره ی زمین سهیم است.

یکی از نمونه های برجسته ی کارآفرینی اجتماعی در ایالات متحده شرکت سهامی ShoreBank است، اولین شرکت صاحب سهم بانکی کشور، با آگاهی از مسائل زیست محیطی و توسعه ی جامعه، ShoreBank که دفتر مرکزی آن در جنوب شیکاگو است، امروزه شرکتی 2.4 میلیارد دلاری با بانک های سودآور و شرکت های وابسته با اهداف اجتماعی در پنج ایالت، و همچنین مشاوره ی جهانی و شعبه های سرمایه گذاری، است. این شرکت با قرض دادن پول به تجار محلی در جنوب شیکاگو که مسکن اهل محله را بازسازی کردند، آغاز کرد. اگر ShoreBank کسب و کار خود را در جامعه ی طبقه متوسط آغاز کرده بود، به طور قطع آنرا یک بانک - بانکی خوب - می خواندیم. اما بنیان گذاران آن عمدا در ناحیه ای فقیر از شیکاگو که از پرواز طبقه ی متوسط مبهوت بودند، جایی که خدمات بانکی تقریبأ موجود نبود، شروع کردند. ShoreBank مدلی تجاری را هماهنگ با نیازهای این جامعه بدون بانک ایجاد کرد، و در این فرآیند به تغییر شکل آن کمک کرد. این بانک، در حین حفظ حاشیه سودی سالم، طالب به حداکثر رسانی تأثیر اجتماعی وام دهی خود بود.

اگر ShoreBank به دنبال به حداکثر رسانی سود خود بود، همان کاری را که سایر بانک ها در آن زمان کردند انجام می داد: شهرهای داخلی را رها می کرد. در عوض، تنها بانکی شد که قانون سرمایه گذاری مجدد جامعه[۴]را که هدف آن توقف خط قرمز کشیدن بر محلات فقیر بود، حمایت کرد.

علاوه بر این، دو تن از بناینگذاران ShoreBank، یعنی ران گريزوینسکی[۵]و مری هیوتون[۶]، چندین سفر به بنگلادش رفتند تا تجربیات بانکداری خود را با مسئولین بانک گریمان و BRAC به اشتراک بگذارند. به واسطه ی شعبه ی غیر انتفاعی وابسته ShoreBank، یونس به همراه یک مدیر ارشد BRAC به ایالات متحده سفر کردند برای تبادلاتی که منجر به ایجاد برنامه های تأمین سرمایه های کوچک در چند ایالت آمریکا شد، و توجه سیاستگذاران کلیدی را به خود جلب کرد، به ویژه بیل و هیلاری کلینتون، سپس فرماندار و بانوی اول آرکانزاس، افرادی که حمایت خود را از تأمین سرمایه های کوچک به کاخ سفید بردند.

کارآفرینی اجتماعی همچنین باید در رابطه با تغییر تدریجی تفکر و طرز کار در زمینه ای معلوم مورد توجه قرار گیرد. آنچه که در یک نسل بدعت آمیز است ممکن است که در نسل بعدی معمولی یا حتی قهقرایی باشد.

تأمین سرمایه های کوچک به عنوان نمونه ای از کارآفرینی اجتماعی آغاز گردید، اما در حال حاضر این خدمات توسط مؤسسات مالی رسمی عمدتأ علاقمند به سودآوری بسط می یابند. بانک های تجاری پس از سی سال کار با پیشگامانی که قابلیت سوددهی آنرا اثبات کردند، وارد این بازار شده اند. افرادی که برای شروع این کار پیشگام شدند ثروتمند نشدند؛ برخی برای برپاسازی سازمان های خود، پس انداز های شخصی خود را صرف کردند. در حال حاضر، تأمین سرمایه های کوچک تجاری وعده ی گشایش جریانات سرمایه ای کلان را برای تأمین مالی وام های کوچک می دهد. تلاش های بانک ها، اگر مسئولانه اداره شوند، می توانند به صدها میلیون نفر، شاید هم میلیاردها نفر، فایده برسانند. اما، از نظر ما بانک ها فقط زمانی به کار آفرینی اجتماعی می پردازند که به جای سودآوری به دنبال به حداکثر رسانی تأثیر اجتماعی باشند. محک آن کاری است که هنگام رویارویی با انتخاب بین این دو هدف، انجام می دهند. آیا وام گیرندگان بی پول تر را به نفع آنهایی که پولدارتر هستند، نادیده می گیرند؟ آیا آنها نرخ های بهره ای را که بطور قابل توجهی بیشتر از هزینه های خود سرمایه است از تهیدستان طلب می کنند؟ بحران فعلی وام مسکن به دلیل اهمیت زیادی که بانک ها برای سود قائل شدند و در مورد پیامدهای اجتماعی وام دهی خود غفلت ورزیدند، وقوع یافت.

بحرانی مشابه در تأمین سرمایه های کوچک می تواند موجب زیان سراسر جهان شود. برای نسل ها، کارآفرینان تجاری به نسبت کارآفرینان اجتماعی از حیث تعداد افزون تر بوده، و توجه بیشتری را به خود جلب کرده اند. کارآفرینان تجاری طراز اول از خدمات مالی و مدیریتی مؤثری بهره مند شدند، و بدین وسیله توانستند شرکت هایی فوق العاده موفق را برپاسازند.

آنها شور عظیمی را ایجاد کردند؛ خیلی ها افسانه شدند. در مقابل، کارآفرینان اجتماعی با سرمایه گذاری های غیر قابل پیش بینی و تکه تکه مواجه بودند. سازمان های آنان به کندی رشد یافت. بنیان گذاران شامل فهرست های Forbes نشدند. شرکت های رسانه ای مجلاتی را مختص به فعالیت های آنان ایجاد نکردند. آنها حتی ضربات روزنامه خود را هم دریافت نمی کردند. در کنار رهبران دولتی و تجاری، نقش آنان مورد توجه نبود. اما آن وضعیت در حال تغییر است. امروزه میزان توجه در جهت کارآفرینی اجتماعی زاویه می گیرد، به طوری که بیشتر مردم از خودشان می پرسند: چه نوع تشکیلاتی ارزش وقف زندگی خود برای ایجاد آن دارد؟

پانویس

  1. Twinkies
  2. Cleantech
  3. greentech
  4. Community Reinvestment Act
  5. Ron Grzywinski
  6. Mary Houghton