جهانگردی زنان

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

بی گمان مکان‌های مقدس اسلامی، صرف نظر از قدس و معنویتی که دارند، نمایشگاهی از هنر و نمادی از تمدن و فرهنگ اسلامی‌اند. فهرست مندرجات

محتویات

تزیین مکان‌های مقدس

هنرمند ان بی نام و نشان که از سر عشق و ایمان تمام هستی خویش را وقف] خدمت به این مکان‌ها کرده‌اند، می‌کوشیده‌اند تا بهترین انگار و اندیشه‌ای را که از زیبایی داشته‌اند در پیکره این بناهای مقدس تحقق بخشیده وجلوه‌گر سازند. هنرمند مسلمان هر زیبایی را که پیرامون خویش می‌دید اگر آن را درخور بزرگی و شکوه این آثار مقدس می‌دید سعی می‌کرد تا به هنگام فرصت برای آن در این مکان‌ها جایی باز کند؛ از این روی، در بنای بسیاری از این مکان‌ها هنرهای گوناگون به هم در آمیخته است: معمار ، در توازن اجزاء کوشیده است، نقاش به نقوش و رنگ‌های کاشی‌ها توجه کرده است، خوشنویس لوح‌ها و کتبیه‌ها را جلوه بخشیده است، صنعت‌های دستی هم برای آراستن این مجموعه الهی به میدان آمده‌اند، فرش‌های عالی، پرده‌های گرانبها، قندیل‌های عظیم و درخشان، منبت کاری‌ها و ملیله دوزی‌ها و… همه و همه در کامل کردن زیبایی و چشم نواز کردن این مکان‌های مقدس نقش داشته‌اند. بدین گونه جلوه‌های گوناگون فرهنگ و هنر اسلامی در قرن‌های دراز در بنای این مکان‌ها مجال ظهور یافته است و برای هنر اسلامی پناهگاهی پاک و نمایشگاهی اَمن در این مکان‌ها به وجود آمده است. امروز یک گردشگر دقیق و روشن بین می‌تواند از دیدن و مطالعه در این آثار، تصویر روشنی از تمدن و تاریخ قوم‌ ها وملت‌ های گوناگون مسلمان پیش چشم خویش مجسم نماید. در حال حاضر خوشبختانه در جای جای جهان اسلام و بویژه در ایران اسلامی از این گونه مکان‌ها و بناها فراوان است و کشور پهناور ما از این م

جذب گردش‌گر

یراث بزرگ فرهنگی برخوردار است. این جاذبه‌های هنری و فرهنگی می‌تواند خیل عظیم گردشگرانی که کنجکاوی و تنوع طلبی انسان امروز و آسانی و راحتی رفت و آمدها و ملالت آفرینی زندگی ماشینی آنان را از این سو به آن سو می‌کشاند، به سوی خود فرا خواند و حضور این گردشگران در کشور ما بویژه با توجه به فضای اسلامی حاکم بر آن، که بیش‌تر افراد فرهنگی خواهند بود، می‌تواند صرف نظر از منافع اقتصادی فراوان آن، که به سود جامعه اسلامی است، زمینه را برای بهره‌وری‌های فرهنگی و معنوی فراهم سازد. اگر برنامه‌ریزی درست داشته باشیم می‌توانیم ضمن معرفی آثار فرهنگی و تاریخی اسلام ، سخن حق و پیام‌های حیات بخش اسلام را به گوش آنان برسانیم. آنان را از نزدیک با ارزش‌های معنوی و انسانی تجلی یافته در جامعه اسلامی آشنا سازیم و تأثیر غیر مستقیم ارزش‌های الهی را در انسان‌های تشنه امروز که با پای خود به کشور ما آمده‌اند بیازماییم و زمینه ساز عمل به این آموزه شریعت باشیم که (کونوا دعاة للناس بغیر السنتکم.) [۱] و دست کم این حضور می‌تواند بسیاری از تهمت‌هایی را که دشمنان اسلام و نظام به ما زده‌اند، بزداییم.

عدم ورود غیر مسلمان به مساجد

اکنون نخستین پرسشی که فرا روی قرار می‌گیرد این است که آیا غیر مسلمان می‌تواند در این مکان‌های مقدس پای نهد؟ مگر نه این است که غیرمسلمان ناپاک است و زدودن ناپاکی از این مکان‌های پاک لازم و مگر نه این است که این مکان‌ها مقدسند و حفظ حرمت وقداست آن‌ها واجب ؟ پرسش آنگاه جدی‌تر می‌شود که نظری اجمالی به فقه و انظار فقیه ان بیفکنیم. اگر نگوییم اجماع و اتفاق فقیه ان دست کم مشهور آنان بر این باورند که غیرمسلمان حق ورود به مساجد را ندارند. و دیگر مکان‌های مقدس، مانند حرم امامان (ع) را فقیه ی همچون صاحب جواهر به هنگام بحث از آمدن کافران به مسجد ها و محدوده حرم در مکه ، همانند آن‌ها دانسته است. [۲] این جاست که بحث و بررسی در این موضوع از ضروی‌ترین و پایه‌ای‌ترین بحث‌های جهانگردی خود را می‌نمایاند. باید دید این دیدگاه به ظاهر محکم مبتنی بر چیست؟ دلیل این حرام بودن و ناروایی کدام است آیا می‌توان در دلالت آن‌ها تردید کرد آیا در اساس حرام بودنی در کار هست، اگر هست مربوط به همه مکان‌های مقدس است یا ویژه برخی از آن‌ها. اگر دلیل بر حرام بودن وجود نداشت، باید دید منشأ این فتوا چه بوده است، آیا فایده‌هایی که امروز برای جهانگردی شمرده می‌شود می‌تواند در تغییر این فتوا کارگر باشد؟ نگارنده بر این باور است که دلیل‌های اقامه شده بر حرام بودن ورود کافران به مکان‌های مقدس ناتمام و قابل نقد و بررسی است و چنان قوتی ندارد که بتوان از آن حرام بودن قطعی آن هم نسبت به همه مکان‌های مقدس را به دست آورد. بنابراین، باب گفت وگو و نقد و بررسی همچنان به رویفقه پژوهان باز است. از آن‌جا که سخنان فقیه ان بر محور (ورود کافران به مساجد) چرخیده است و دیگر مکان‌های مقدس را اگر متعرض شده‌اند، همانند مساجد دانسته‌اند و دلیل‌ها را نیز همان دلیل‌ها دانسته‌اند ما نیز همان روش را پیروی کرده مدار بحث را در موضوع (ورود جهانگرد غیرمسلمان به مسجدها) قرار می‌دهیم و بر این باوریم که با روشن شدن حکم مسجد ها، دیگر مکان‌های مقدس نیز تکلیف‌شان مشخص خواهد شد. به امید آن‌که بتوانیم با این مایه اندک گامی در جهت روشنگری موضوع برداریم.

دیدگاه‌ها

آیا کافران، مشرک یا غیر مشرک، می‌توانند بهمسجد ها آمد و شد داشته باشند یا خیر؟ میان فقه ای اسلام اختلاف نظر است.

دیدگاه‌های ذکر شده توسط شیخ طوسی

شیخ طوسی ، به پاره‌ای از این دیدگاه‌ها اشاره می‌کند: لایجوز للمشرکین دخول المسجد الحرام ولابشیئ من المساجد لابأذن ولابغیر اذن و به قال مالک و قال الشافعی لایجوز لهم ان یدخلوا المسجد الحرام بحال لاباذن الأمام ولابغیر اذنه وما عداه من المساجد لابأس ان یدخلوها بالأذن و قال: ابوحنیفه : یدخل الحرم و المسجد الحرام و کل المساجد باذن… [۳]

بر مشرکان  روا نیست بهمسجد الحرام  و هیچ مسجد ی، با اجازه و بدون اجازه وارد شوند.مالک  هم بر این نظر است.

شافعی می‌گوید: ورود آنان به مسجدالحرام ، به هیچ روی روانیست، نه با اجازه و نه بدون اجازه، ولی به غیرمسجد الحرام با اجازه رواست. ابوحنیفه می‌گوید: با اجازه هم به حرم و مسجد الحرام و هم به دیگر مساجد می‌توانند وارد شوند. شکی نیست که مقصود شیخ از واژه مشرکان ، تمامی کافران است؛ زیرا در بحث احکام اهل ذمه بیان شده است. و در مبسوط نیز، با همین تعبیر، در بحث احکام اهل ذمه ، با شرح بیش‌تر موضوع را مطرح کرده است. [۴]

اشاره فخررازی بر اختلاف نظر فقیهان اهل سنت

فخررازی نیز بر اختلاف نظر فقیه ان اهل سنت ، اشاره دارد: المسألة الخامسه: قال الشافعی (رض) الکفار یمنعون من المسجدالحرام خاصة و عند مالک: یمنعون من کل المساجد و عند ابی حنیفة لایمنعون من المسجدالحرام ولامن سائر المساجد… [۵] پنجمین مسأله این که: شافعی می‌گوید: کافران تنها از رفتن به مسجدالحرام بازداشته شده‌اند. مالک می‌گوید: از تمامی مسجد ها و ابی حنیفه می‌گوید: از ورود به هیچ مسجد ی باز داشته نشده‌اند.

مجموعه دیدگاه‌های فقیهان

مجموعه دیدگاه‌های فقیه ان، بدین قرار است: ۱. هیچ غیر مسلمانی حق ورود به مسجد ها را ندارد. ۲. غیر مسلمانان، تنها از ورود به مسجدالحرام بازداشته شده است. ۳. هیچ مسجد ی برای هیچ کافری ، منطقه باز داشته شده نیست. شیخ طوسی در تفسیر التبیان ، دیدگاه چهارمی نیز نقل می‌کند و آن، جایز بودن ورود کافران ذمی و بردگان مسلمانان به مسجدالحرام : واختلفوا فی هل یجوز دخولهم المسجد الحرام بعد تلک السنة ام لا؟ فروی عن جابر بن عبداللّه و قتادة انه لا یدخله احد الا ان یکون عبداً او احداً من اهل الذّمّة…. [۶]

در این‌که آیا مشرکان  می‌توانند پس از سال نهم هجرت به مسجدالحرام  وارد شوند یا نه؟ اختلاف نظر دارند. از جابر بن عبداللّه  و قتاده روایت شده است که کسی از کافران  حق  ورود ندارد، مگر آن‌که اهل ذمّه باشد یا برده شخص مسلمان باشد. در تفسیر مجمع البیان نیز، دیدگاه پنجمی به چشم می‌خورد که ممنوع بودن ورود کافران  به مسجد ها، یک حکم حکومتی است، آن هم مربوط به هنگام حج و عمره  : وقیل منعهم من دخول المسجدالحرام علی طریق الولایة للموسم والعمرة. 

[۷] گفته شده ممنوع بودن ورودکافران به مسجدالحرام ، حکم حکومتی است، ویژه روزهای حج و عمره .

دیدگاه فقیهان شیعه

مشهور فقیهان شیعه ، بر این باورند که غیرمسلمان به هیچ عنوان نمی‌تواند داخل مسجد شود. فقیه ان، در بحث جهاد، آن جا که به احکام اهل ذمه می‌رسند، این موضوع را مطرح می‌کنند و وارد نشدن به مسجد‌ ها را به عنوان یک وظیفه‌ای که هر کافر ذمّی باید رعایت کند، بر می‌شمارند. وقتی که کافران ذمی، که در حمایت حکومت اسلامی می‌زیستند، نتوانند به مسجد‌ها وارد شوند، تکلیف مشرکان و ملحدان و کافر انی که در شهرهای کفر زندگی می‌کنند، روشن است که ممنوع بودن برای آنان شدیدتر خواهد بود. و آنانی که در بحث احکام مسجدها نیز به موضوع پرداخته‌اند، نظر به ممنوع بودن همه کافران از ورود به مسجد ها دارند.

ناروایی ورود غیرمسلمانان به مسجد

در هر صورت، لازم است پیش از بررسی دلیل‌های این دیدگاه، نگاهی به گفتار آنانی داشته باشیم که ورود غیرمسلمانان را بهمسجد ، ناروا می‌دانند: ۱. نظام الدین صهرشتی در اصباح الشیعه: ولا دخول مشرک فیه ذمیا کان او غیره. [۸] وارد شدنمشرک به مسجد روانیست، ذمّی باشد یا غیرذمّی. ۲. قطب راوندی : … وظاهر الآیه ان الکفار انجاس لایمکنون من دخول مسجد. [۹] ظاهر آیه (انما المشرکون نجس) این است که کافران نجسند و اجازه ورود به هیچ مسجد ی را ندارند. ۳. علامه حلّی: ولایجوز ان یدخلو المساجد. [۱۰] روا نیستکافران به مساجد وارد شوند. ۴. همو: ولایجوز لهم دخول المساجد وان اذن لهم. [۱۱] روا نیست برای کافران ورود به مساجد ، هر چند با اجازه باشد. ۵. همو: ویحرم علیهم دخول المساجد ولو اذن لهم. [۱۲] حرام است بر کافران ورود به مسجد ها، هر چند با اجازه باشد. ۶. محقق حلّی : ولایجوز لأحدهم دخول المسجد الحرام ولاغیره ولو اذن له مسلم. [۱۳] روا نیست برایکافر ی ورود به مسجدالحرام و نه دیگر مسجد ها، هر چند مسلمانی اجازه دهد. شیخ طوسی در خلاف و مبسوط ، محقق در شرائع ، علامه در تذکرة و صاحب جواهر و بزرگانی دیگر از فقه ا بر همین نظرند که ضمن بررسی دلیل‌ها، به گفتار آنان نیز خواهیم پرداخت.

دلیل‌ها

از میان پیشینیان، می‌توان گفت: شیخ طوسی تنها کسی است که به دلیل‌های دیدگاه خود، اشارتی دارد.

دلیل شیخ طوسی در خلاف

وی در خلاف، پس از نقل آرای گوناگون، می‌نویسد: دلیلنا قوله تعالی (یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس فلایقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا…) فحکم علیهم بالنجاسة. واذا ثبت نجاستهم فلایجوز این یدخلوا شیئاً من المساجد لأنه لاخلاف فی ان المساجد یجب ان تجنّب النجاسات. [۱۴] دلیل ما (بر ممنوع بودن کافران از ورود به مسجد ها) این سخن خداوند است: (ای مؤمنان ، مشرکان نجسند از این سال به بعد، نزدیک مسجدالحرام نشوند) خداوند آنان را محکوم به نجاست کرده است. وقتی ثابت شد نجسند، روا نیست وارد هیچ مسجدی شوند؛ زیرا خلافی نیست که مسجد ها باید از ناپاکی‌ها به دور باشند. استدلال شیخ در این جا بر دو پایه استوار است: ۱. کافران به حکم آیه شریفه ناپاکند. ۲. مساجد باید از ناپاکی‌ها به دور باشند.

دلیل وی در مبسوط

در مبسوط نیز، با شرح بیش‌تری به موضوع پرداخته است. ابتدا مسجد ها را به سه دسته تقسیم می‌کند: مسجد الحرام ، مسجد های حجاز و دیگر مسجد ها. برای ممنوع بودن درآمدن به مسجدالحرام به آیه شریفه (انما المشرکون نجس…) استدلال می‌کند و برای ممنوع بودن درآمدن به دیگر مسجد ها می‌نویسد: لأنهم انجاس والنجاسة تمنع المساجد. آن گاه می‌نویسد: فرقی نیست بین آن‌که هدف از ورود به مسجد انجام کار روایی مانند خوردن و خوابیدن باشد، یا کار شایسته‌ای مانند شنیدنقرآن ، فراگیری دانش و حدیث . سپس می‌افزاید: اگر گروهی از کافران و مشرکان بر امام مسلمانان وارد شدند، باید آنان را در منزل‌های مسلمانان یا میهمانخانه‌ها جای دهد و اگر ناگزیر شد، می‌تواند در مسجد جای دهد، چرا که پیامبر (ص) اسرای یهود بنی قریظه وبنی نضیر را در مسجد النبی جای داد، هر چند احتیاط آن است که این کار را نکند؛ زیرا این عمل پیامبر (ص) پیش از نزول آیه شریفه (انما المشرکون نجس…) بوده است. [۱۵] بنابراین، اصل استدلال در مبسوط همان استدلال در کتاب خلاف است. افزون بر آن، در این جا سیره پیامبر (ص) را بر جای دادن کافران درمسجد ، پذیرفته، ولی از استناد به آن سرباز زده، به این دلیل که این سیره تا پیش از نازل شدن آیه شریفه بوده است.

استدلال علامه در تذکره درباره ناروایی ورود کافران

علامه ، در تذکره بیش‌ترین استدلال را دارد و پس از جدا کردن مسجدالحرام از دیگر مسجد ها، درباره ناروایی ورود کافران بهمسجدالحرام چنین می‌نویسد: لایجوز لمشرک ذمی او حربی دخوله اجماعاً لقوله تعالی: فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا. به اجماع علما، روا نیستمشرک ، ذمی یا حربی، وارد مسجدالحرام شود به دلیل فرموده خداوند: مشرکان ، از این سال به بعد، نزدیک مسجدالحرام نشوند. وی درباره ناروایی ورود به دیگر مساجد، چنین استدلال می‌کند: ۱. احترام به مسجد: (لأنه مسجد فلایجوز لهم الدخول کالحرم). ۲. بایستگی دور نگه داشتنمسجد ها از ناپاکی‌ها: (ولقوله (ص) جنبوا مساجدکم النجاسة). چنانکه پس از این شرح خواهیم داد، این دو دلیل، از شاخه‌های استدلال به همان آیه شریفه است. ۳. مشهور بودن ناروایی ورود کافران به مسجد ها، درصدر اسلام  : (ولأن منعهم کان مشهوراً.) ۴. همراه بودن کافران با آلودگی‌هایی چون جنابت که آنان را از ماندن در مساجد باز می‌دارد: (ولعدم انفکاکهم من حدث الجنابة و…). ۵. بستگی نداشتن آنان با مسجد ها: (ولأنهم لیسوا من اهل المساجد). ۶. جلوگیری از ورود آنان بهمسجد ها، به گونه‌ای کوچک شمردن آنان است که ما وظیفه داریم آن را انجام دهیم: (ولأن منعهم من الدخول فیه اذلال وقد امرنا به). و همو می‌نویسد: اگر سیره‌ای از پیامبر (ص) بر جای دادن کافران درمسجد ثابت شود، مربوط به صدر اسلام است. [۱۶]

دلیل صاحب جواهر

صاحب جواهر نیز، همانند همین دلیل‌ها را می‌آورد با این فرق که بر ناروایی ورودکافران به دیگر مسجد ها، اجماع فقیه ان شیعه را نقل می‌کند: … کما صرح با جماعهم علیه فی المسالک بل فی المنتهی نسبته الی مذهب اهل البیت (ع). چنانکه در مسالک به اجماع تصریح شده، بلکه در منتهی آن را به مذهب اهل بیت نسبت داده است.

استدلال شیخ یوسف بحرانی

شیخ یوسف بحرانی در حدائق، در بحث احکام مسجد ها، بر حرام بودن ورود یهود ونصارا بهمسجد ها، تنها به دو روایت استدلال می‌کند که مضمون هر دو روایت ، یکی است.

تقسیم مجموع دلایل بر ناروایی ورود کافران به مسجد

بنابراین، مجموع دلیل‌هایی را که فقیه ان بر ناروایی ورودکافران بهمسجد اقامه کرده‌اند، می‌توان این چنین دسته‌بندی کرد: ۱. کتاب .

۲. حدیث .

۳. اجماع .

۴. سیره یا شهرت عملی.

۵. دیگر تأیید کننده‌ها.

بررسی دلیل‌ها

فقیه ان، به هنگام بحث و بررسی، بین مسجد الحرام و دیگر مسجد ها جدا کرده‌اند. هر چند در نتیجه که همان ناروایی ورود به مسجد ها باشد، یکسان نظر داده‌اند، ولی در دلیل‌هایی که اقامه کرده‌اند و چگونگی استدلال فرق گذاشته‌اند. ما نیز، به پیروی از آن بزرگان، بحث و بررسی دلیل‌ها را در دو مورد دنبال می‌کنیم: ۱. ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام. ۲. ناروایی ورود کافران به دیگر مسجدها.

ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام

مهم‌ترین دلیلی که هم فقه ای شیعه و هم سنی بر ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام اقامه کرده‌اند، این آیه شریفه است: یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس فلایقربوا المسجدالحرام بعد عامهم هذا. [۱۷] بی گمان آیه شریفه در مورد مشرک انی نازل شده است که در هنگام حج ، برای انجام مراسم خود به مسجدالحرام می‌آمدند و در کنار آن به کار تجارت و بازرگانی نیز می‌پرداخته‌اند، تا این‌که در ذیحجه سال نهم هجرت علی (ع) از سویپیامبر (ص) مأموریت می‌یابد با ابلاغ این دستور خداوند آنان را از آمدن به مسجدالحرام و مکه باز دارد. بنابراین، مخاطبان اصلی آیه شریفه مشرکان وبت پرستانی هستند که برای انجام مراسم حج، همه ساله به مکه می‌آمدند. گستردن حکم ناروایی ورود به مسجدالحرام، به دیگر کافران  : چه از دین برگشتگان و بیدین ان و چه اهل کتاب ، نیاز به دلیل دارد، هر چند مورد مخصص نیست، ولی این بدان معنی نیست که گستردن و الغای خصوصیت نیاز به دلیل ندارد، بویژه این جا که در خود آیه شواهدی بر ویژه بودن حکم نیز وجود دارد.

راه‌های گسترش حکم

برای گسترش حکم از مشرکان به دیگرکافران دو راه را می‌توان از سخنان فقهاء استفاده کرد: ۱. از راه گسترش در معنای شرک. ۲. گسترش درعلت.

گسترش در معنای شرک

به این معنی که مشرک اختصاص به بت پرستان و آنان که برای خداوند در الوهیت شریک می‌پندارند، ندارد، بلکه اهل کتاب را نیز در بر می‌گیرد. بسیاری از فقیه ان ما بر این نظرند، چه آنان که در بحث نجس بودن اهل کتاب به این آیه تمسک می‌جویند و چه آنان که در بحث احکام اهل ذمه ، برای ناروایی ورود اهل کتاب بهمسجدالحرام به این آیه استدلال می‌جویند، همه پذیرفته‌اند که اهل کتاب مشرک هستند و حتی شماری به روشنی گفته‌اند: (ولا دخول مشرک فیه ذمیا کان او غیره.) (لایجوز لمشرک ذمی او حربی دخوله اجماعاً.) در این دو عبارت، اهل کتاب ، فرد مسلّم و حتمی مشرک ، به شمار آمده است. شماری از فقه ا، نیز در مقام استدلال برآمده‌اند که چرا اهل کتاب جزءمشرکان هستند.

شاهد آوردن صاحب جواهر برای اثبات مشرک بودن اهل کتاب

صاحب جواهر برای اثبات مشرک بودن اهل کتاب آیاتی را ازقرآن کریم شاهد می‌آورد: … او لما یشمل (المشرک) الیهود و النصاری، لقوله تعالی: (وقالت الیهود عزیر الی قوله تعالی عما یشرکون و لما یشعر به قوله تعالی لعیسی (ع) أ أنت قلت للناس اتخذونی وامی الهین، من شرکهم ایضاً ولقولهم ایضاً: (انه ثالث ثلاثة…) [۱۸] شرک ، یهودی و مسیحی را در برمی‌گیرد، به دلیل این قول خداوند: یهود می‌گوید: عزیر پسر خداست و مسیحی می‌گوید: مسیح فرزند خداست، تا آن‌جا که می‌فرماید: (خداوند از آنچه به او شرک می‌ورزند مبراست.) و نیز خطاب خداوند به عیسی  : (آیا تو گفته‌ای من و مادرم را دو معبود بگیرید) و این سخن مسیحیان که می‌گویند: (او سوّمین سه‌تاست. بنابراین تفسیر از شرک ، آیه شریفه مشرکان را از ورود به مسجدالحرام مانع شده است و مشرک ، هم بت پرست را در بر می‌گیرد و هم اهل کتاب را.

پاسخ به گفتار صاحب جواهر

نخست آن‌که آیا اهل کتاب مشرکند یا نه؟ سخنی است که همواره بین علمای اسلام در کلام، تفسیر و فقه مطرح بوده است و مورد اختلاف نظر. شماری از فقیه ان در این‌که آنان مشرک باشند، تردید کرده‌اند. محقق اردبیلی در بحث دلالت آیه شریفه بر نجس بودن اهل کتاب می‌نویسد: فدلالته علی الکل موقوف علی اثبات کونهم جمیعاً مشرکین و هو لایخلو عن اشکالٍ. [۱۹] دلالت این دلیل بر این‌که تمامی کافران نجسند بستگی دارد بر ثابت کردن این‌که همه آنان مشرکند و چنین سخنی بی اشکال نیست. سید احمد خوانساری در جامع المدارک می‌نویسد: ونوقش بعدم صدق المشرک علی جمیع اصناف الکافر علی نحو الحقیقة. [۲۰] (در استدلال به این آیه) مناقشه شده است به این‌کهمشرک حقیقی بر همه کافران صادق نیست. امام خمینی (ره) به گونه روشن‌تر می‌نویسد: وکیف کان لایمکن لنا اثبات الشرک لجمیع طوائفهم و مجرد القول بان عزیر ابن اللّه لایوجب الشرک. [۲۱] در هر صورت، ثابت کردن این‌که همه گروه‌های کافران ، مشرکند، ممکن نیست و تنها گفتن این‌که عزیر فرزند خداست سبب شرک نمی‌شود. دو دیگر، ما بر آن نیستیم که ببینیم حقیقت شرک چیست؟ مشرک کیست؟ این بحثی است کلامی و در جای خود ثابت شده که شرک مراتبی دارد، بدترین آن شرک در الوهیت است، تا می‌رسد به شرک در پیروی و بندگی که به تعبیر روایات جزمعصومان و بندگان خالص خداوند، دیگر مؤمنان گرفتار آنند. آنچه هم اکنون برای ما فهم آن مهم است، این که بدانیم آیا (مشرکین) که در قرآن کریم در موارد بسیاری از جمله در آیه مورد بحث، به کار رفته است، نظر به فرقه و گروه خاصی دارد یا هر کسی را که به گونه‌ای بتوان مشرک گفت، در بر می‌گیرد؟

معرفی قرآن بت‌پرستان را به عنوان مشرک

بسیاری بر این باورند که (مشرکان) در اصطلاحقرآن کریم ، گروه بت پرستان هستند که برای خداوند در الوهیت شریک می‌پنداشته‌اند. شاهد آن، موارد بسیاری است که خداوند (مشرکین) را در ردیف دیگر کافران بیان کرده و آنان را از دیگران جدا ساخته است، از جمله: لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب والمشرکین… [۲۲] در ایه دیگر با صراحت بیش‌تر می‌فرماید: ان الذین آمنوا و الذین هادوا وَالصابئین والنصاری والمجوس والذین اشرکوا ان اللّه یفصل بینهم یوم القیامة. [۲۳] سید محمد موسوی عاملی در مدارک، بر همین نکته تأکید دارد: … اذ المتبادر من معنی الشرک من اعتقد الهاً مع الله وقد ورد فی اخبارنا ان معنی اتخاذهم الأحبار والرهبان ارباباً من دون الله امتثالهم اوامرهم و نواهیهم لا اعتقادهم انهم آلهة و ربما کان فی الآیات المتضمّنه لعطف المشرکین علی اهل الکتاب وبالعکس بالواو اشعار بالمغایرة. [۲۴] از معنای شرک ابتدا کسی به ذهن می‌آید که خدایی را با خداوند متعال باور دارد. در اخبار آمده است: معنای این‌که مسیحیان احبار و رهبان را به جای خداوند ارباب خویش برگزیده بودند این است که: دستورهای آنان را پیروی می‌کردند، نه این‌که باور داشته باشند آنان خدایانند و این‌که در آیات قرآن مشرکان و اهل کتاب بر یکدیگر عطف گرفته می‌شود، نشانه دوگانگی معناست. حتی صاحب جواهر نیز، در بحث ازدواج با زنان اهل کتاب، آن جا که برای نادرست بودن این ازدواج به آیه شریفه (ولاتنکحوا المشرکات) استدلال می‌شود پاسخ می‌دهد که این آیه مربوط به زنان مشرک است و شرک در اصطلاح شریعت ، غیر از اهل کتاب است: لأن المتبادر من الشرک فی اطلاق الشرع غیر اهل الکتاب، کما یؤیده عطف المشرکین علی اهل الکتاب وبالعکس فی کثیر من الآیات وهذا لاینافی اعتقادهم ما یوجب الشرک، اذ لیس الغرض نفی الشرک عنهم، بل عدم تبادره من اطلاق لفظ المشرک… [۲۵] آنچه نخست از واژه شرک در کار بردهای شریعت به ذهن می‌آید، غیر از اهل کتاب است، گواه بر این، عطف مشرکان و اهل کتاب است بر یکدیگر، در بسیاری از آیات قرآن . البته این ناسازگاری ندارد با این‌که آنان چیزی را باور داشته باشند که سبب شرک باشد؛ زیرا مقصود نفی شرک از آنان نیست، بلکه مدعی نفی تبادر ذهنی است در اطلاق لفظ مشرک. بنابراین، نمی‌توان با گسترش در معنای شرک، دیگر کافران را مصداق آیه شریفه دانست و مقصود از مشرکان در (انما المشرکون نجس…) گروه بت پرستانی هستند که هماره درقرآن کریم ، در کنار اهل کتاب از آنان نام برده می‌شود.

دیدگاه آیت اللّه خویی

آیت اللّه خویی می‌نویسد: ان الشرک له مراتب متعدده لایخلو منها غیر المعصومین و قلیل من المؤمنین… فلامناص من ان یراد بالمشرک مرتبة خاصة و هی ما یقابل اهل الکتاب. [۲۶] شرک، مراتبی دارد که غیر از معصومان (ع) و اندکی از مؤمنان ، دیگران از پاره‌ای مراتب آن رهایی ندارند. پس چاره‌ای نیست جز آن‌که از شرک در این آیه، آن مرتبه خاصی مقصود باشد که نقطه مقابل اهل کتاب است. افزون بر این، به فرض آن‌که کسی گسترش در معنای شرک را بپذیرد، باز آیه همه کافران را در برنخواهد گرفت؛ زیرا از خدا برگشتگان و مادی‌گرایان و زنادقه ، بی گمان از مشرکان نیستند، مگر از راه اولویت، حکم را بگسترانیم. به این معنی: وقتی آنانی که به خدایی اعتقاد دارند، هر چند با شریک، نتوانند وارد مسجدالحرام شوند، آنانی که به هیچ خدایی اعتقاد ندارند، به طریق اولی. البته این اولویت نیز جای تردید دارد؛ زیرا قرآن می‌فرماید: (ان الشرک لظلم عظیم) چیزی در زشتی به پایه شرک نمی‌رسد.

گسترش در علت

دومین راهی که برای گسترش حکم ناروایی ورود بهمسجدالحرام از مشرکان به دیگر کافران وجود دارد، توجه به علتی است که در آیه شریفه برای حکم بیان شده است. علّت این‌که مشرک نمی‌تواند به مسجدالحرام وارد شود، نجس بودن اوست: (انما المشرکون نجسٌ فلایقربوا المسجدالحرام) بنابراین، هر انسانی که همانند مشرک نجس و ناپاک باشد، نباید وارد مسجدالحرام شود، مشرک باشد یا غیر مشرک. و چون دیگر کافران نیز، مانند مشرکان، ناپاکند، در نتیجه نمی‌توانند به مسجدالحرام وارد شوند.

استدلال آقا ضیاء

آقا ضیاء در شرح تبصره بر ناروایی ورود همه کافران به مسجد الحرام در دیگر مسجدها، چنین استدلال می‌کند: ولایجوز ایضا ان یدخل الذمی فضلاً عن غیره من سائر الفرق الکفار المساجد لظهور تفریع عدم دخول المسجد الحرام فی الآیة علی نجاسة المشرک الجاری فی غیرهم من اهل الذمه فضلاً عن شموله لهم لقولهم بان عزیر او المسیح ابن اللّه. [۲۷] روا نیست کافر ذمی داخل مسجد ها شود، چه رسد به دیگر فرقه‌های کافر؛ زیرا ناروایی وارد شدن مشرکان به مسجدالحرام به خاطر ناپاکی آنان است و برآمده از آن، که این در ذمیان نیز وجود دارد. افزون بر آن، واژه شرک نیز، آنان را در بر می‌گیرد. به خاطر این سخن آنان: عزیر یامسیح فرزند خدایند. این استدلال بر پذیرش دو نکته استوار است: ۱. واژه (نجس) در آیه کریمه، به معنای ناپاکی اصطلاحی باشد. ۲. همه کافران از نظر شرع ناپاک باشند.

نکته نخست

(نجس) در لغت به معنای پلیدی است و در شرع، به معنای چیزی است که باید از آن دوری گزید. در این‌که کلمه (نجس) درآیه شریفه، به کدام یک از دو معنی آمده است، میان فقه ا و نیز مفسران اختلاف نظر وجود دارد. بسیاری بر این باورند که (نجس) در آیه شریفه، به همان معنای لغوی به کار رفته است: حاج آقا رضا همدانی می‌نویسد: فلا مانع من ان یکون المراد بالنجس فی الآیة الخباثة الباطنیة والقذارة المعنویة الحاصلة بالشرک. [۲۸] بازدارنده‌ای نیست از این‌که مقصود از (نجس) در آیه پلیدی درونی و پلیدی معنوی باشد که نتیجه شرک است. و اگر نگوییم واژه (نجس) در آیه تنها در همان معنای لغوی به کار رفته است، دست کم دو احتمال وجود دارد: معنی اصطلاحی و معنی لغوی و اراده هر یک از دو معنی، نیاز به نشانه دارد. همین مشترک بودن در دو معنی و نبود نشانه بر تعیین یکی، بسیاری ازفقیه ان را بر آن داشته تا از استدلال به این آیه برای نجس بودنکافران در بحث نجاست کفار صرف نظر کنند. بلکه بالاتر، شماری مدعی آن شده‌اند که در خود آیه ، نشانه‌ای بر تعیین معنی لغوی وجود دارد. آیت اللّه خوئی می‌نویسد: بل الظاهر انه فی الایة المبارکة بالمعنی اللغوی وهو القذارة…و هذا المعنی هو المناسب للمنع عن قربهم من المسجد الحرام حیث ان النجس بالمعنی المصطلح علیه لامانع من دخوله المسجد الحرام فیما اذا لم یستلزم هتکه… خطای یادکرد: برچسب <ref> غیر مجاز؛ نام‌های غیر مجاز، مثلاً بیش از اندازه انصاف آن است که آیه بر نجس بودن مشرکان دلالت ندارد، تا چه رسد به نجس بودن اهل کتاب.

نکته دوّم

به فرض آن‌که بپذیریم واژه (نجس) در آیه شریفه ، همان معنی شرعی اصطلاحی است، ولی مگر همه کافران نجسند؟ دست کم نسبت به نجاست اهل کتاب ، هماره بین فقیه ان گفت وگو بوده است. هر چند مشهور ازفقه ای شیعه بر آنند که اهل کتاب نجسند، ولی بسیاری از فقیهان عقیده به پاکی آنان دارند. در هر صورت، بنابر دیدگاه کسانی که اهل کتاب را پاک می‌دانند، این آیه دلیل ناروایی ورود آنان به [[مسجد الحرام نخواهد بود. شیخ محمد جواد مغنیه که از معتقدان به پاکی اهل کتاب است، در ذیل آیه شریفه می‌نویسد: (اطلاق آیه شریفه که می‌گوید: نجس نباید وارد مسجدالحرام شود، هر نجسی را در بر می‌گیرد، انسان باشد یا حیوان و یا غیر اینها.) آن گاه می‌نویسد: ونرید بالأنسان النجس، الجاحد وعابد الأوثان اما اهل الکتاب فقد اثبتنا طهارتهم. [۲۹] مقصود ما از انسان نجس، منکر خداوند و بت پرست است، ولی اهل کتاب ، پاکی آنان را پیش از این ثابت کردیم. از ظاهر این سخن بر می‌آید که اهل کتاب، می‌توانند وارد به مسجدالحرام و هر مسجدی شوند. بنابراین، استدلال به این آیه برای گستردن حکم ناروایی ورود به مسجدالحرام ، از مشرکان به دیگر کافران ، ناتمام است و نیاز به دقت و درنگ بیش‌تری دارد.

اجماع

دومین و آخرین دلیلی که برگسترش حکم آورده شده، اجماع است. صاحب جواهر آن را به عنوان نخستین دلیل یاد کرده بود: فلا یجوز ان یدخلوا المسجد الحرام اجماعاً من المسلمین محصلاً و محکیّاً مستفیضاً مضافاً الی قوله تعالی (انما المشرکون نجس…). [۳۰] روا نیست کافران وارد مسجدالحرام شوند، به اجماع به دست آمده و فراوان حکایت شده از مسلمانان. افزون بر آن سخن خداوند: (مشرکان نجسند…).با توجه به سخن صاحب جواهر، شاید بتوان گفت: اجماع مهم‌ترین دلیل، بلکه تنها دلیل بر گستردن ناروایی ورود به مسجدالحرام ازمشرکان به دیگر کافران است، هر چند این دلیل نیز خالی از چند شبهه نیست. زیرا: ۱. با وجود مخالفی همچون ابوحنیفه و پیروان وی، نمی‌توان گفت اجماع مسلمانان. ۲. بر مبنای کسانی که اهل کتاب را پاک می‌دانند ورود آنان به مسجدالحرام بی اشکال خواهد بود، ولی می‌توان گفت، چون در مقام فتوا نظریه روشنی بر جایز بودن ورود اهل کتاب نیست، تنها وجود مبنی، به اجماع ضرری نخواهد زد. ۳. احتمال این‌که مدرک این اجماع، همین آیه شریفه باشد، هست. بنابراین، اجماع مدرکی است و چنین اجماعی کاشف از دیدگاه معصوم (ع) نیست و اعتباری ندارد. ولی با این حال، با توجه به موقعیت ویژه مسجدالحرام در میان دیگر مکان‌ها به خاطر داشتن احکام فراوان مخصوص به خود، نمی‌توان به سادگی از کنار اتفاق نظرها گذشت. بنابراین، برای ناروایی کافران از ورود به مسجدالحرام ، می‌توان اجماع مسلمانان و دست کمشیعیان را دلیل دانست.

ورود کافران به دیگر مساجد

پیداست که این قسم، به لحاظ آن‌که بیش‌تر مورد نیاز است، محور اصلی بررسی و تحقیق ما را تشکیل می‌دهد، ولی از آن‌جا که پایه و اساس حکم ناروایی، ابتدا از مسجد الحرام بوده، آن گاه به دیگر مسجد ها سریان داده شده است، بدون بررسی دلیل‌های ناروایی ورود به مسجدالحرام ، تحقیق و بررسی دلیل‌های این موضوع دشوار می‌نمود. در هر صورت، چنانکه اشاره شد، برای ناروایی ورود کافران به مسجدها، دلیل‌هایی از قرآن و حدیث و اجماع و… آورده‌اند که اکنون آن‌ها را نیز مورد بررسی قرار می‌دهیم.

قرآن

از قرآن کریم ، همان آیه شریفه (انما المشرکون نجس…) را مورد استناد قرار داده‌اند، البته به دو گونه:

استدلال شیخ طوسی و صاحب حدائق

شیخ طوسی ، نجس بودن کافران را ازآیه شریفه بهره می‌گیرد و آن را صغری برای یک کبرای کلی قرار می‌دهد: … دلیلنا قوله تعالی: (یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس…) فحکم علیهم بالنجاسة واذا ثبت نجاستهم فلایجوزان یدخلوا شیئاً من المساجد لأنه لاخلاف فی ان المساجد یجب ان تجنّب النجاسات…. دلیل ما این سخن خداوند است: (انّما المشرکون نجس…) که حکم شده به نجس بودن کافران و اگر ثابت شد ناپاکی آنان، روا نیست بر هیچ مسجدی وارد شوند، چون خلافی نیست که مسجد باید از ناپاکی‌ها به دور باشد. [۳۱] این که ایشان می‌نویسد: (فحکم علیهم بالنجاسة)، در مباحث گذشته نادرستی آن را روشن ساختیم؛ زیرا آیه شریفه نظر به نجس بودن بدنی مشرکان ندارد، تا چه رسد به دیگر کافران. و اما کبری سخن ایشان که می‌نویسد: (مسجدها باید از ناپاکی‌ها به دور نگهداشته شوند) مقصود چیست؟ اگر مقصود این است کهمسجد را نباید نجس کرد، سخنی است بجا و درست، ولی ورود کافر به مسجد، اگر نجس هم باشد، سبب نجس کردن مسجد نمی‌شود، اگر سرایتی در کار نباشد. اگر مقصود آن است که حتی چیز نجس هم نباید وارد مسجد شود، درست نیست؛ زیرا دست کم، مشهور فقه ء برآنند که ورود چیز نجس به مسجد، در صورتی که نجاست، سرایت کننده نباشد که سبب نجس شدن مسجد شود، جایز است. صاحب حدائق می‌نویسد: حتی نسبت به بردن نجاست سرایت کننده بهمسجد ، غیر از اجماع دلیلی نداریم؛ زیرا روایت (جنّبوا مساجدکم النجاسه) از نظر سند، ضعیف است. البته اگر سبب هتک مسجد باشد، جایز نخواهد بود، ولی هتک مسجد، موضوع دیگری است.

گونه دیگر از استدلال به آیه شریفه

گونه دیگر از استدلال به آیه شریفه ، برداشتن ویژگی از مسجد الحرام است. به این معنی، که آنچه مشرکان را از ورود به مسجدالحرام باز می‌دارد، مسجد بودن آن است. جایگاه والا و بالای خانه خداست که مشرک نمی‌تواند در آن وارد شود. این نقطه مشترکی است میان مسجدالحرام و دیگر مسجد‌ ها. همین نقطه مشترک سبب مشترک بودن آن‌ها در حکم ناروایی ورود شده است. شیخ محمد حسن نجفی می‌نویسد: … مضافا الی مایستفاد من التفریع فی الآیة المفید للاشتراک بینه و بین غیره من المساجد ایضا خصوصا مسجد النبی (ص) وغیره من المساجد ضرورة اعتبار التعظیم فیها اجمع. [۳۲] افزون بر این، از تفریع (نرفتن به مسجد را بر ناپاکی) در آیه می‌توان نقطه اشتراکی را بین مسجدالحرام و دیکر مسجدها استفاده کرد، بویژه مسجدالنبی چرا که بزرگداشت همه مسجدها ضروری است. بایستگی بزرگداشت مسجدها، نقطه اشتراکی است که کافران را از ورود به مسجد‌ها باز می‌دارد. علامه نیز، بر همین نکته تکیه کرده است: لأنه مسجد فلایجوز لهم الدخول کالحرم. [۳۳] در مسجد بودن بین مسجدالحرام و دیگر مساجد، فرقی نیست و باید در حکم ناروایی نیز یکسان باشند.

استدلال شیخ محمد جواد مغنیه

همین سخن را شیخ محمد جواد مغنیه ، با بیان دیگری تقریر می‌کند. وی پس از طرح این پرسش: که آیا این جمله آیه (فلا یقربوا المسجد الحرام) دلیل درستی دیدگاه شافعی نیست که می‌گوید: ناروایی ورود، ویژه مسجدالحرام است، می‌نویسد: الجواب ان: مجموع الآیه یدل علی العموم، لا علی الخصوص لأن المتبادر الی الاذهان من الآیه مجموعها ان علة المنع من الدخول هی النجاسة واحترام المسجد عنداللّه ولیس من شک ان کل مسجد هو محترم عند الله لانه منسوب الیه جلّت عظمته… [۳۴] مجموع آیه دلالت بر همگانی بودن حکم دارد، نه خصوصی بودن آن؛ چرا که از مجموع آیه نخست چنین به ذهن می‌آید که انگیزه جلوگیری از ورود، ناپاکی و احترام مسجد در پیشگاه خداوند است. و بدون شک، هر مسجدی در پیشگاه خداوند، محترم است، چون منسوب به اوست. خلاصه سخن این بزرگان این است که: جایگاه والا و محترم بودن مسجد ، ملاک حکم ناروایی ورود است و این ملاک، در همه مسجدها، به گونه یکسان وجود دارد. این استدلال نیز به ثابت کردن دو نکته بستگی دارد: ۱. برای مسجد الحرام ویژگی دیگری غیر از عنوان مسجد بودن که دخالت در حکم ناروایی ورود داشته باشد نیست و تنها معیار این حکم، مسجد بودن آن است. ۲. ورود کافران به مساجد، به هر انگیزه‌ای که باشد، برخلاف حفظ حرمت مساجد و قداست شکنی است.

بررسی

این که بگوییم در حکم، ناروایی ورود بهمسجدالحرام هیچ ویژگی ندارد، ادعایی بیش نیست. احتمال خصوصیت کافی است برای یکسان ندانستن حکم ؛ زیرا اصل ، حرام نبودن ورود است. افزون بر این‌که شواهد فراوان وجود دارد بر ویژگی‌هایی برای مسجدالحرام که هر کدام از آن‌ها کافی است بر ویژه بون حکم به مسجد الحرام و دست کم احتمال ویژگی حکم، از جمله: الف. با توجه به ظاهر آیه و شأن نزول آن، مشرکان نسبت به مسجدالحرام توجه ویژه‌ای داشته‌اند. آنان، همه ساله روزهای حج ، برای انجام مراسم بت پرستی و اعمال حج غیر توحیدی، به مسجدالحرام می‌آمدند و در کنار مرکز توحید ، اعمال مشرکانه انجام می‌داده‌اند: ما کان صلاتهم بالبیت الا مکاء و تصدیة. [۳۵] نماز آنان در کنار کعبه ، جز صوت کشیدن و کف زدن نبود بنابراین، خداوند اگر آنان را از ورود به مسجدالحرام ، بازداشت، برای جلوگیری از انجام اعمال مشرکانه آنان بوده است. آیا می‌توان این را سنجید با آن مسجدی که اگر کافری در آن پای می‌گذارد، برای شنیدن کلام خداست و سخنان مبلغان دین و یا دیدن آثار باستانی و جلوه‌های تمدن اسلامی؟ ب. در فقه برای مسجدالحرام احکام ویژه‌ای از مستحب‌ ها، حرام‌ ها و مکروه‌ ها بیان شده است که در دیگر مسجد‌ها جاری نیست. به عنوان مثال، ورودِ شخص جنب به مسجدالحرام‌ به هیچ روی جایز نیست و… بنابراین، احتمال این‌که این حکم نیز از ویژگی‌های مسجدالحرام باشد، احتمالی است عقلایی و چنین احتمالی برای یکسان ندانستن حکم کافی است. ج. بسیاری از علما بر این باورند که مقصود از مسجدالحرام در آیه شریفه، حرم است. در قرآن کریم مورد دیگری نیز وجود دارد که مسجدالحرام گفته شده، ولی مقصود حرم است: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام. [۳۶] بی گمان پیامبر (ص) از خانه اُم هانی به معراج رفته است، یعنی از حرم، نه از مسجد الحرام . ذیل همین آیه ، نیز قرینه است بر این‌که مقصود از مسجدالحرام، تمامی حرم است: (وان خفتم عیلة…) ترس از تنگنای زندگی در صورتی است که مشرکان از آمدن به مکه نیز باز داشته شده باشند وگرنه، ناروایی ورود به مسجدالحرام ، با آمدن برای تجارت و بازرگانی به مکه، ناسازگاری ندارد. اگر مقصود از مسجدالحرام در این آیه ، حرم باشد و مشرکان از ورود به آن بازداشته شده باشند که مسجدالحرام هم جزء آن است، در این صورت، احتمال ویژه بودن حکم، به مراتب بیش‌تر است؛ زیرا برای منطقه حرم، احکام ویژه‌ای است که هیچ مکان مقدسی آن احکام را ندارد. و امّا نکته دوّم: ورودکافران به هر انگیزه‌ای که باشد، بی احترامی به مسجد است، سخن درستی نیست و آن را نمی‌پذیریم. چگونه می‌توان گفت در سرزمین کفر ، جایی که تشنگان حقایق، می‌خواهند با اسلام آشنا شوند و پیام وحی را بشنوند و مسجد هم، تنها مرکز رسمی و جایگاهی است که مسلمانان می‌توانند پیام خود را به دیگران برسانند، آمدن کافران به مسجد برای شنیدن پیام وحی ، بی احترامی به مسجد است؟ آیا در چنین سرزمینی و در چنین شرایطی اگر نامسلمانی به مسجد آمد، هتک مسجد شده است؟ یا آن‌که راه ندادن به چنین انسانی و دست رد به سینه او زدن، خلاف فلسفه وجودی نخستین مسجدی است که در اسلام بنا شده است؟ اگر مسجدی که نمایشگاه آثار فرهنگی ، و اوج ظرافت‌های هنری مسلمانان در طول تاریخ است و بیانگر عشق و علاقه آنان به دین و مذهب و نشانی از تمدن اصیل آنان، اگر کافری بخواهد این مظاهر را ببیند و آفرینندگان آن را تحسین و عشق و علاقه آنان را به عقیده و باورهای دینی‌شان بستاید، این توهین به مسجد و مقدسات مسلمانان است؟ بنابراین، استدلال به این آیه بر ناروایی ورود کافران به همه مساجد، ناتمام است و شاید سخن علامه مجلسی اشاره به همین نکته باشد: فلا یقربوا المسجد الحرام…استدل به علی عدم جواز ادخال النجاسة المسجد الحرام وهو غیر بعید للتفریع وان امکن المناقشه فیه واما الأستدلال به علی عدم جواز دخلوهم شیئاً من المساجد فهو ضعیف. [۳۷] به این آیه بر ناروایی وارد کردن چیز نجس به مسجدالحرام استدلال شده است. دور هم نیست، هر چند جای مناقشه دارد. امّا استدلال به آن بر ناروایی ورود کافران به هر مسجدی، ضعیف است.

استدلال به آیه دیگر و پاسخ آن

آیه دیگری که شاید به آن استدلال شود، این آیه شریفه است: ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجد اللّه شاهدین علی انفسهم بالکفر. [۳۸] به این بیان عمران در لغت به دو معنی آمده است: ساخت و ساز و زیارت و رفت و آمد. بنابراین، مشرکان هم از ساختن وا داشته شده‌اند و هم از زیارت و رفت و آمد به مسجد‌ها. پاسخ: هر چند عمران ، به معنای زیارت و رفت و آمد هم آمده، ولی معنای رایج و شایع آن نیست و در قرآن کریم هر جا واژه عمران به کار رفته به معنای شایع آن آمده که ساخت و ساز باشد. افزون بر این، بر فرض درستی این ادعا، آیه ویژه مشرکان است و بر گسترش آن به دیگر کافران، همان اشکال‌هایی است که در آیه قبل بدان اشاره شد.

روایات درباره ناروایی ورود کافران به مساجد

شیخ طوسی ، علامه، صاحب جواهر و… که در مقام استدلال بر مدعی بوده‌اند، به حدیثی در این موضوع استدلال نکرده‌اند. تنها صاحب حدائق، دو روایت نقل می‌کند که مضمون هر دو یکی است: یکی از دعائم الإسلام و دیگری از راوندی و علامه مجلسی هر دو روایت را در بحار آورده است. شایان یادآوردی است که صاحب حدائق ، غیر از همین دو روایت ، به هیچ دلیل دیگری، حتی آیه شریفه، که همگان استدلال کرده‌اند، استناد نمی‌کند: نوادر الراوندی باسناده عن موسی بن جعفر (ع) عن آبائه قال: قال رسول اللّه (ص) لیمنعنّ احدکم مساجدکم یهودکم و نصاراکم وصبیانکم اولیمسخنّ الله تعالی قردة و خنازیر رکعاً و سجداً… [۳۹] موسی بن جعفر (ع) از پدران بزرگوارش نقل می‌کند: رسول خدا فرمود: یهودیان ، مسیحیان و کودکان را از ورود به مساجد باز دارید وگرنه خداوند به صورت بوزینگان و خوکان شما را مسخ می‌کند. در دعائم الاسلام نیز، به همین مضمون آمده است با افزودن کلمه (مجانینکم) بعد از (صبیانکم). این دو روایت هم، از نظر سند و هم از نظر دلالت ضعیف هستند.

ضعف سند روایات مذکور

در ضعف سند این دو روایت، همین بس که در هیچ کتاب فقهی مورد استناد واقع نشده‌اند.

ضعف روایات از حیث روایات

و اما از نظر دلالت: در این دو روایت بچه مسلمان و نیز دیوانه مسلمان برابر روایت دعائم، در کنار یهود و نصارا قرار گرفته است و از آن‌جا که ورود بچه مسلمان به مسجد ، بی گمان حرام نیست، نهایت آن‌که کراهت خواهد داشت، این خود قرینه است بر این‌که جلوگیری از ورود یهود و نصارا به مسجد نیز، واجب نخواهد بود. شاید نقطه اشتراک این سه دسته در مکروه بودن ورودشان به مسجد، بی مبالاتی و بی توجهی به مسائل شرعی و رعایت نکردن پاکیزگی و تمیزی ظاهری باشد، در صورتی برای ورود بچه مسلمان، که عنوان قوی‌تر وجود نداشته باشد، مانند آگاه شدن از برنامه‌های اسلام ، تعلیم و تعلم و یادگیری مسائل عبادی که در این صورت، ورود آنان مستحب نیز خواهد بود. صاحب حدائق، بر این باور است که هر چند ورود دیوانه و بچه مسلمان به مسجد مکروه است، ولی این مانع آن نیست که ورود برای یهود و نصارا به مسجد، حرام باشد؛ زیرا نهایت یک لفظ (نهی) در دو معنی به کار رفته است، معنای حقیقی (حرام بودن) و معنای مجازی (مکروه بودن) و به کار رفتن یک کلمه در دو معنی، نه تنها بدون اشکال است که مواردی در اخبار و احادیث نیز وجود دارد: ویکون النهی هنا مستعملاً فی التحریم والکراهة، استعمال اللفظ فی حقیقته و مجاز, کثیر فی الاخبار… [۴۰] نهی این جا، در حرام و مکروه بودن، هر دو، به کار رفته است و به کار رفتن واژه‌ای هم در معنای حقیقی و هم مجازی، در اخبار ما فراوان است. این که یک واژه در بیش‌تر از یک مورد می‌شود به کار رود یا نه؟ از مباحث مهم اصولی است. محققان از اصولیان بر این نظرند که به کار بردن یک لفظ در بیش از یک معنی جایز نیست. [۴۱] افزون بر این، چنانکه اشاره خواهیم کرد، شخص پیامبر (ص) نصارا و یهود را از ورود به مسجد النبی باز نداشته است و شواهدی از عصر پیامبر (ص) و امامان معصوم خواهیم آورد که آنان در مسجد با یهود و نصارا و حتی از دین برگشتگان به گفت وگوی علمی پرداخته‌اند. بنابراین، اشکال مهم این دو روایت، ضعف سند و دلالت آن‌هاست که همین نیز، سبب عمل نکردن فقیهان به آن دو شده است.

روایات دیگر

حدیث دیگری که گاه به آن استناد می‌شود این فرموده رسول گرامی اسلام است: (جنّبوا مساجدکم النجاسة.) علامه در تذکرة آن را یکی از دلیل‌ها قرارداده است: ولقوله (ع) جنّبوا مساجدکم النجاسة. [۴۲] به این روایت هم نمی‌شود استناد کرد؛ زیرا: نخست این که: سند این روایت، ضعیف است در وسائل الشیعه چنین آمده است: روی جماعة من اصحابنا فی کتب الأستدلال عن النبی (ص) انه قال: جنبوا مساجدکم النجاسة. [۴۳] گروهی از اصحاب ما، در کتاب‌های استدلالی خود از پیامبر (ص) روایت کرده‌اند که فرمود: مساجد خود را از ناپاکی به دور دارید. شیخ یوسف بحرانی نیز، این حدیث را ضعیف و غیر درخور استناد دانسته است. دو دیگر: از نظر محتوا، روایت اطلاق دارد: مسجد باید از آلودگی دور نگهداشته شود، چه آلودگی سرایت کننده باشد و چه نباشد. به این اطلاق، کسی عمل نکرده است؛ چرا که دست کم مشهور فقهاء بر آنند که بردن چیز نجس به مسجد، که سبب آلوده شدن و بی احترامی به مسجد نشود، اشکالی ندارد و کافر، به فرض آن‌که نجس باشد، از آن گونه آلودگی‌هایی است که سرایت کننده نیست و سبب آلوده شدن مسجد نمی‌شود. سه دیگر: استدلال به این روایت ، آن گاه تمام خواهد بود که نجس بودن همه کافران امر قطعی و مسلم باشد و حال آن‌که چنین نیست. دست کم نجس بودن اهل کتاب از کافران مورد مناقشه است و شماری باور به پاکی آنان دارند.

اجماع

سوّمین دلیلی که فقیهان بر ناروایی ورود کافران به مسجد‌ها اقامه کرده‌اند، اجماع است. محقق حلّی می‌نویسد: فلا یجوز ان یدخل المسجد الحرام اجماعاً ولا غیره من المساجد عندنا. [۴۴] علما ، همه بر این نظرند که روا نیست کافر وارد مسجدالحرام شود و همچنین دیگر مساجد، به نظر فقهای شیعه . محققّ حلی ، تعبیر به (عندنا) دارد. صاحب جواهر در شرح آن می‌نویسد: این تعبیر در تحریر و کنزالعرفان نیز آمده و مقصود از آن، جماعت امامیه است، چنانکه در مسالک تصریح به اجماع شده و در منتهی، به مذهب اهل بیت نسبت داده شده است. مقصود آن است که این اجماع، با تعبیرهای گوناگونی در سخنان فقه اء آمده و تنها در مسالک، تصریح به اجماع شده است. لایجوز دخول الذمی المسجد باجماع الامامیه. [۴۵] همه فقه ا امامیه بر این نظرند که کافر ذمی روا نیست وارد مسجد شود.

چند نکته،جهت نادرستی و بی پایه بودن اجماع

توجه به چند نکته،جهت نادرستی و بی پایه بودن اجماع را می‌نمایاند: ۱.شیخ طوسی ، نه در خلاف و نه درمبسوط ، به اجماع تمسک نکرده است، با آن‌که روش ایشان، بویژه در کتاب خلاف، بر این است که به خاطر رویارویی با دیدگاه فقیه ان اهل سنت ، همانند آنان به اجماع تمسک می‌جوید، از این روی، ادعای اجماع درخلاف زیاد به چشم می‌خورد و به همین سبب، شماری از فقه اء به اجماع‌های خلاف، اعتبار زیادی نمی‌دهند و می‌گویند این‌ها اجماع‌های علی القاعده‌اند، چون شیخ برابر اهل سنت قرار داشته، می‌خواسته برابر روش خود آنان برخورد کند. با این حال، در این موضوع نامی از اجماعفقه ای شیعه به میان نمی‌آورد، که درخور درنگ و توجه است. ۲. بسیاری از پیشینیان، این مسأله را مطرح نکرده‌اند، تا اظهار نظر کنند، بویژه آنانی که به تعبیر آیت اللّه بروجردی ، روش‌شان این بوده است که مسائل را همچنانکه از معصومان (ع) می‌گرفته‌اند، دست نخورده برای ما نقل کنند، مانند: شیخ صدوق در هدایة و مقنع، شیخ مفید درمقنعه ، شیخ طوسی در نهایه، سلار بن عبدالعزیز در مراسم و ابی الصلاح حلبی در کافی و… نخستین بار شیخ طوسی این مسأله را در کتاب‌های استدلالی خود مطرح کرد و دیگران به پیروی از ایشان، به اجمال و تفصیل به موضوع پرداخته‌اند. بنابراین، چگونه می‌توان ادعای اجماع کرد؟ ۳. علامه مجلسی [۴۶] ناروایی ورودیهود و نصارا به مسجد ، به مشهور نسبت می‌دهد: اما منع الیهود والنصاری فهو علی الوجوب علی المشهور. افزون بر این، به فرض وجود چنین اجماعی ، مدرک آن معلوم است. دست کم، احتمال دارد که مدرک داشته باشد (محتمل المدرک) وآن همان آیه کریمه یا حدیث شریف است که بیان شد و طبیعی است که در این صورت، اجماع ، اعتباری نخواهد داشت. محقق اردبیلی، با توجه به همین نکته پس از آن‌که ادعای اجماع مذهب اهل بیت را از (منتهی) نقل می‌کند، می‌نویسد: والمستند فی الجملة هو الآیة. [۴۷] ممکن است مقصود ایشان از این جمله، بی توجهی به اجماع باشد و یا گوشه زدن به این‌که اجماع مدرکی است و مدرک آن هم، همان آیه شریفه است.

مشهور بودن ناروایی ورود کافران به مسجد، در صدر اسلام

شماری از فقیه ان بر این باورند که ناروایی ورود کافران بهمسجد ها در میان مسلمانان صدر اسلام ، مشهور بوده است. علامه در تذکره، این شهرت را از دلیل‌ها قرارداده و بر آن شاهدی از تاریخ ارائه داده است: ولأن منعهم کان مشهوراً، دخل ابوموسی علی عمر و معه کتاب حساب عمله فقال عمر ادع الذی کتبه لیقرأه قال انه لایدخل المسجد قال ولم لایدخل؟ قال لأنه نصرانی فسکت. و هو یدل علی شهرته بینهم. [۴۸] زیرا ناروایی ورود کافران به مسجد (در صدر اسلام ) مشهور بوده است. ابوموسی با دفتر حسابرسی کارهایش بر عمر وارد می‌شود. عمر می‌گوید: نویسنده را بگو بیاید آن را بخواند. ابو موسی می‌گوید: او به مسجد نمی‌آید. عمر می‌گوید: چرا؟ می‌گوید: چون مسیحی است. عمر ساکت می‌شود. این نشان دهنده شهرت ناروایی ورودکافران به مسجد ، در میان آنان است. بسان همین سخن را صاحب جواهر، با استناد به این قضیه تاریخی دارد و آن را شاهدی بر صدق مدعای خویش می‌داند. [۴۹]

پاسخ گفتار مذکور

صرف نظر از درستی و نادرستی این رخداد، چرا که تنها از طریق اهل سنت نقل شده است، آیا وجود یک چنین پدیده‌ای می‌تواند بیانگر شهرت حکمی در یک زمان باشد و آیا چنین شهرتی حجیت دارد؟ افزون بر این، این شهرتی که برخاسته از یک رخداد تاریخی است، ناسازگاری دارد، با شهرت دیگری که نقل‌های گوناگون از طریق شیعه و سنی پشتوانه آن است. ما، در تاریخ به مواردی بر می‌خوریم که هم در زمان عمر و هم پیش از او، و هم پس از او، افراد مسیحی و یهودی به صورت گروهی (وفد) و فردی به مسجدالنبی می‌آمده‌اند و پرسش‌های خود را برای خلیفه مسلمانان مطرح می‌کرده‌اند و پاسخ می‌شنیده‌اند. به طور طبیعی این موارد، درگاهِ ناسازگاری، بر آن یک مورد پیش خواهند بود.

دیگر تأیید کننده‌ها

اما دلیل‌ها و تأیید کننده‌هایی از این دست: الف. ورودکافران به مسجد ، هر چند برای شنیدن کلام خداوند و یا دیدن آثار تمدن و بناهای تاریخی اسلام باشد، کوچک شمردنمسجد است و کوچک شمردن مسجد حرام. ب. باز داشتن آنان از ورود بهمسجد ها، گونه‌ای خوار شمردن آنان است و این، چیزی است که مسلمانان، وظیفه دارند آن را انجام دهند. ج. این که کافر اهل مسجد نیست و مسجد بستگی با کافر ندارد، تا بخواهد در آن وارد شود. اگر ما دلیل‌های محکمی برناروایی می‌داشتیم این‌ها می‌توانست تقویت کننده دیدگاه ما باشد، ولی با سست بنیاد بودن دلیل‌ها، از این گونه تأیید کننده‌ها کاری ساخته نیست. افزون بر این، این سخن، که ورود کافران به مسجد ، حتی برای شنیدن پیام اسلام و توحید و دیدن آثارتمدن اسلامی ، کوچک شمردن مسجد است، ادعایی بیش نیست؛ زیرا هتک حرمت، یک امر عرفی است، موارد آن را عرف تعیین می‌کند و بی گمانکافری که جویای حق و حقیقت است و برای شنیدن کلام خداوند یا هدف عقلایی دیگر، با ادب و فروتنانه، پا در مسجد می‌گذارد، عرف آن را خوار شمردن مسجد نمی‌داند. و نیز آیا جلوگیری کافری که می‌خواهد با اسلام و تمدن و تاریخ آن آشنا شود از ورود بهمسجد ، این همان تحقیر خداپسندانه است؟ و یا نا دیده گرفتن عمومات دعوت و ارشاد مردم! وآنگهی اصل این‌که مقصود از تحقیر چیست؟ و به چه شکلی باید باشد جای گفت و گوست. افزون بر این، (عن یدوهم صاغرون) اگر بپذیریم استفاده تحقیر از این آیه را، مربوط به کافران اهل ذمه است، آن هم به هنگام پرداخت ذمّه، نه کافری که در دارالحرب زندگی می‌کند. امّا این‌که کافر اهل مسجد نیست، بسته به این است که برداشت ما از مسجد چه باشد؟ اگر ما مسجد را تنها مرکز راز و نیاز و نیایش بدانیم، طبیعی است کافر بدان جا راه ندارد، مگر برای دیدن آثار فرهنگی و هنری اسلامی، ولی اگر مسجد را افزون بر مرکزنماز و عبادت، پایگاه تبلیغ و ارشاد و هدایت مردم و جلوه گر و درخشندگی فرهنگ و هنر تمدن اسلامی نیز بدانیم، کافری که جویای حقیقت و آشنایی با اسلام و تمدن اصیل آن است، بی ارتباط با مسجد نیست و در صورتی که هدف شنیدن پیام حق و آشنایی با اسلام باشد به مصداق این آیه شریفه: فبشر عبادی الذی یستمعون القول و یتبعون احسنه. [۵۰] مورد تشویق خداوند نیز هست، تا سخن حق را در هر جا و مکانی از جملهمسجد ، بشنود و گزینش کند.

دلیل‌های روایی ورود کافران به مسجد

مقتضای اصل

چنانکه اشاره شد ورودمشرکان به مسجدالحرام ، بلکه محدوده حرم نارواست، به نصّ آیه شریفه، چه ما مشرک را نجس جسمی بدانیم، یا نجس فکری. و اما نسبت به دیگر مسجدها دلیل قانع کننده‌ای نیافتیم و همین نبود دلیل، کافی است تا حکم به جایز بودن بدهیم؛ چرا که جایز بودن ورود، برابر با اصل است. به بیان دیگر، مهم‌ترین دلیل بر ناروایی ورودکافران بهمسجد ها، آیه شریفه و اجماع بود، ولی دلالت این دو دلیل، در محدوده حرم و مسجدالحرام است، نه بیش از آن و نبود دلیل نسبت به سایر مسجد ها، دلیل بر جایز بودن خواهد بود؛ زیرا مقتضای اصل اولیه جواز ورود بهمسجد ها است برای همگان، همانند دیگر جای‌ها، بویژه آن‌که اگر هدف ورود عقلایی و شرع پسند باشد، مانند جست وجوی از حق و آشنایی بامعارف اسلامی و یا تحقیق و بررسی در آثار و بناهای اسلامی.

سیره

واقعیت‌های تاریخی دوران رسالت، نشان می‌دهد که پیامبر اکرم (ص) پس از استقرار درمدینه و تشکیل حکومت ، در جهت پیوند با قبیله‌های خارج و داخلمدینه و نیز صدور و گسترش اسلام تلاش فراوان کرد. بستن قرار دادها و پیمان‌ها با گروه‌ها و قبیله‌ها از کارهای اساسی پیامبر بود. دیدارهایپیامبر (ص) با غیر مسلمانان، چه برای آشنا کردن آنان با اسلام و چه برای بستن پیمان‌ها، بخشی از کار روزانه پیامبر (ص) بود و مرکز این دیدارها مسجدالنبی بود، هر چه بر ثبات و قوام این شجره طیّبه افزوده می‌شد، توجه بیگانگان به سوی مدینه بیش‌تر می‌گردید و آنان را وا می‌داشت تا برای آشنایی با دین جدید و پیام آور آن، راهیمدینه شوند؛ از این روی، هر چه زمان به جلو می‌رود، بر شمار این دیدارها افزوده می‌شود، به گونه‌ای که سال نهم هجرت را سال وفود (هیأت‌های نمایندگی) می‌نامند و (اسطوانة الوفود) (ستون نمایندگان) که هم اکنون نام یکی از ستون‌های داخل مسجد النبی است، اشاره به جایگاه خاص این دیدارها در داخل مسجد پیامبر است. بنابراین، در اصل وجود چنین سیره‌ای جای هیچ انکار و تردیدی نیست. شیخ طوسی و دیگران، همان گونه که نقل شد، اصل وجود این سیره را پذیرفته‌اند، منتهی بر این نظرند که این روش، تا پیش از نزول آیه شریفه بوده است و پس از آن، کافران از ورود به مسجد باز داشته شده‌اند. شیخ طوسی می‌نویسد:… وهذا الفعل من النبی (ص) کان فی صدر الاسلام قبل نزول الآیة… [۵۱] این کار پیامبر (ص) در صدر اسلام بوده است و پیش از نزول آیه . علامه می‌نویسد: … لو سلم لکان فی صدرالاسلام. [۵۲] اگر باشد مربوط به صدر اسلام است. شیخ محمد حسن نجفی می‌نویسد: … او انه کان قبل نزول الآیة. [۵۳] مربوط پیش از نزول آیه است.

تقسیم کافران وارده به مسجد النبی

کافر انی که بهمسجد النبی وارد شده‌اند دو دسته بوده‌اند: شماری، کسانی بوده‌اند که پیامبر (ص) آنان را به عنوان اسیر یا میهمان در مسجد جای می‌داده که موارد زیادی نبوده است. دسته دوّم که شمار آنان بسیار است، کسانی هستند که به صورت فردی یا گروهی، به عنوان نماینده قبیله‌ها (وفود) برای آشنایی با اسلام یا بستن قرارداد و پیمان ، به حضور پیامبر (ص) شرفیاب می‌شده‌اند. ظاهر کلام علامه و صاحب جواهر اشاره به دسته نخست دارد؛ زیرا در تذکره (انزل…) آمده؛ یعنی پیامبر آنان را در مسجد جای داد و در جواهر (ادخال) آمده؛ یعنی پیامبر (ص) کافران را به مسجد وارد کرد. و این مورد را هم گفته‌اند به فرض ثبوت، مربوط به صدر اسلام و پیش از نزول آیه است. در هر صورت، با توجه به موارد بسیاری از حضور هیأت‌های نمایندگی کافران به حضور پیامبر در مسجد النبی و نیز جای دادنکافران را در مسجد، بازگفته شود: (اگر ثابت شود)، (اگر بپذیریم) و… کم لطفی است. و اما ادعای این‌که حضور کافران در مسجدالنبی ، تا پیش از نزول آیه شریفه بوده؛ یعنی تا آخر سال نهم هجری و از آن پس، چنین چیزی اتفاق نیفتاده است، درستی و نادرستی آن را باید از تاریخ به دست آورد؛ زیرا ادعای تاریخی است و طبیعی خواهد بود که تاریخ باید ادعا را تأیید کند وگرنه نمی‌شود پذیرفت. باید دید آیا به راستیپیامبر و مسلمانان پس از نزول این آیه کریمه، درِ مسجد را به روی هیأت‌های نمایندگی غیر مسلمانان به این دلیل که آنان کافرند و نجس و نباید به مسجد وارد شوند، بسته‌اند، یا آن‌که آن سیره همچنان ادامه داشته است؟ آیه شریفه: (انما المشرکون نجس…) در ذیحجه سال نهم هجرت توسط علی بن ابی طالب (ع) در مراسم حج بر مشرکان ابلاغ شده است، ولی آیا بر پیامبر (ص) هم در همان ماه نازل شده یا ماه پیش و… جای بحث دارد و شاید نتیجه آن، ما را در شمار نمونه‌های تاریخی که ارائه می‌دهیم کمک کند، ولی با توجه به بسیاری شاهد و نمونه در سال دهم هجرت به بعد، نیازی به یک چنین بحث و بررسی نیست. نگاهی به تاریخ سال دهم و یازدهم هجرت، نشان می‌دهد که آمد و شد نمایندگان (وفود) پس از آیه شریفه، همچنان ادامه داشته است. ابن‌اثیر در تاریخ خود در رخدادهای سال دهم هجرت، از سیزده هیأت نمایندگی نام می‌برد که تنها در سال دهم هجرت به مدینه آمده و به حضور پیامبر (ص) شرفیاب شده‌اند و آخرین هیأت نمایندگی وفد (نخع ) است، قبیله‌ای از یمن که در نیمه محرم سال یازدهم به حضور پیامبر رسیده‌اند. [۵۴] البته در میان اینان، شماری از پیش مسلمان شده بودند و برای اظهار حمایت و وفاداری قبیله خود به مدینه می‌آمدند و شماری هم پیش می‌آمده که در خارج مسجد با پیامبر (ص) دیدار داشته‌اند، ولی بسیاری از آنان برابر معمول به مسجد می‌آمده‌اند و خدمتپیامبر (ص) می‌رسیده‌اند. مهم‌ترین هیأتی که به محضرپیامبر (ص) مشرف شده، که هم شیعه و هم سنی آن را روایت می‌کند، هیأت نمایندگی نصارای نجران است که در سال دهم هجرت به مدینه آمد. در این هیأت شصت تن از علما و شخصیت‌های مهم مسیحیان نجران حضور داشته‌اند. به مسجدالنبی وارد می‌شوند و چون وقت نماز آنان فرا می‌رسد، از پیامبر (ص) می‌خواهند تا نماز خود را درمسجدالنبی بگزارند. پس از آن، گفت وگوها آغاز می‌شود. پیامبر (ص) آنان را به پذیرش اسلام فرا می‌خواند. پس از مجادله و گفت وگوهای بسیار، نمایندگان مسیحی اظهار می‌دارند قانع نشده‌اند و پیشنهاد می‌کنند: مباهله‌ای انجام شود.پیامبر (ص) می‌پذیرد و قرار وقت مباهله را می‌گذارند کهآیه ۶۱ آل عمران ، اشاره به همین واقعه دارد و در منابع تاریخی و روایی تمامی داستان، جزء به جزء آمده است. [۵۵] [۵۶] پس از رحلت پیامبر (ص) آمدن غیر مسلمانان به مدینه نیز ادامه می‌یابد در تاریخ از گروه‌های مختلف یاد می‌شود که به انگیزه‌های گوناگون به صورت فردی و گروهی به مسجد پیامبر (ص) وارد می‌شدند و از خلیفه وقت پرسش‌هایی می‌کردند که به گواهی تاریخ، در بیش‌تر این موارد، خلیفه ازعلی (ع) می‌خواسته که به پرسش‌ها پاسخ دهد و حضرت با پاسخ‌های استوار و دقیق خود شبهه‌ها را می‌زدوده و دل‌ها را نرم می‌کرده و گاه زمینه گرایش آگاهانه آنان را به اسلام، فراهم می‌آورده است. است.

چند نمونه‌ای از احتجاجات ائمه با غیر مسلمانان

در کتاب‌های روایی ، در بخش احتجاج‌های ائمه (ع) این شواهد به چشم می‌خورد، از جمله دربحارالانوار ، در بخش احتجاج‌های علی (ع) علامه مجلسی ، این احتجاج‌ها را در چند باب قرار داده است: باب احتجاج با یهودیان ، باب احتجاج با مسیحیان و… اینک اشاره به چند نمونه با پرهیز از شرح جریان: ۱. در آمدن دو یهود ی بهمسجدالنبی در زمان ابی بکر و درخواست وی از علی (ع) که با آنان به گفت وگو بنشیند و به پرسش‌های آنان پاسخ دهد. [۵۷] ۲. درآمدن عالمی یهود ی به مسجدالنبی (ص) و درخواست وی از علی (ع) که به پرسش‌های وی، پاسخ دهد. [۵۸] ۳. درآمدن عالمیهودی بهمسجدالنبی و حضور در جمع صحابیان که گرداگرد عمر نشسته بودند و این پرسش که داناترین شما به دانش پیامبر و کتاب خدا کیست؟ و معرفی علی (ع) توسط عمر به وی و گفت وگوی وی با علی (ع) در مسجد. [۵۹] ۴. ورود هیأت نمایندگی مسیحیان به سرپرستی یک راهب مسیحی از روم به مدینه و حضور آنان درمسجد النبی و پرسش از ابی بکر به عنوان خلیفه پیامبر (ص) و معرفی وی علی (ع) را برای پاسخ به پرسش‌های آنان. [۶۰] ۵. آمدن هیأت نمایندگی از مسیحیان نجران به همراه اسقف خود در زمان خلافت عمر برای پرداخت جزیه و مناظره آنان با عمر و دست آخر معرفی علی (ع) برای پاسخ دادن به پرسش‌های آنان. [۶۱]

احتجاج با کافران در روزگار خلافت حضرت علی(ع)

در روزگار خلافت علی (ع) نیز، این روش ادامه داشته است. شیخ مفید می‌نویسد: اتی رأس الیهود علی بن ابی طالب عند منصرفه من وقعة نهروان و هو جالس فی مسجد الکوفه… [۶۲] هنگام بازگشتعلی (ع) ازنهروان ، در حالی که در مسجد کوفه نشسته بود، از سران یهود شخصی به خدمت آن حضرت رسید. در این دیدار که شماری از اصحاب آن حضرت حضور داشتند، مردیهود ی پرسش‌هایی از حضرت کرد از جمله: از رنج‌ها و ایثارگری‌های آن حضرت در زمان پیامبر (ص) و پس از آن پرسید که حضرت با گرمی به پرسش‌های او پاسخ گفت. در زندگی امامان معصوم (ع) یا اصحاب آن بزرگواران به مواردی بر می‌خوریم که احتجاج‌ها و گفت وگوهای علمی با غیرمسلمانان در مسجد داشته‌اند، از جمله:

احتجاج امام صادق با زنادقه

در احتجاج‌های امام صادق (ع) با زنادقه آمدهاست: روزی ابن‌ابی العوجا، در هنگام حج، با جمعی از همفکرانش در مسجدالحرام نشسته بود. در همان هنگام، امام صادق (ع) در میان یاران و زائران خانه خدا به بیان احکام و تفسیر قرآن مشغول بود. زندیقان به ابن‌ابی العوجا پیشنهاد مناظره با امام صادق را دادند تا به پندار خود، امام را محکوم و از چشم یاران بیندازد! پذیرفت و با امام (ع) باب گفت و گو را باز کرد و کعبه و اعمال حج را به ریشخند گرفت و امام هم با پاسخ‌های استوار، وی را رسوا ساخت. [۶۳] در صورت درستی این نقل، روشن می‌شود غیر از مشرکان نیز، به مسجدالحرام داخل می‌شده‌اند. تأیید بر آن دیدگاهی است که ناروایی ورود به مسجدالحرام را ویژه مشرکان می‌دانست. مفضل می‌گوید: روزی پس از نماز عصر، در (روضه) مسجدالنبی ، ما بین قبر و منبر نشسته بودم و در فضائل پیامبر (ص) می‌اندیشیدم که ابن ابی العوجاد وارد مسجد شد و با یکی از همفکران خود در نزدیک من نشست و سخنانی را در انکار صانع و… بر زبان راند که من از شنیدن آن به شدت ناراحت شده و بر او پرخاش کردم. در پاسخ من گفت: اگر از اصحابجعفر بن محمد (ع) هستی او با ما چنین رفتار نمی‌کند. داستان را به امام صادق (ع) عرض کردم، امام آنچه را لازم بود به من آموخت تا بتوانم در برخوردهای بعدی با استدلال و منطق برخورد کنم. از این داستان به خوبی معلوم می‌شود که ورود از دین برگشتگان و ملحدانی چون: ابن‌ابی العوجا به مسجدالنبی ، عادی بوده است. آنچه مفضل را بر آشفته، حضور آنان در مسجد نبوده، بلکه سخنان کفرآمیز و الحادی آنان بوده است و امام نیز به مفضل سفارش نمی‌فرماید تا که این گفت وگو در خارج از مسجد انجام گیرد هم چنان‌که خود آن جناب در آن داستان دیگر به ابن‌ابی العوجا نمی‌فرماید برویم در بیرون مسجد تا پاسخ پرسش‌های تو را بدهم. این‌ها نمونه‌هایی بود از شواهد تاریخی و حدیثی ، بر استمرار سیرهپیامبر اکرم (ص) از زمان بنای مسجد تا زمانمعصومان (ع). ناگفته نماند که شواهد بیش از این‌هاست و اگر تاریخ و احادیث از این زاویه مورد بررسی قرار بگیرند، به موارد بیش‌تری دست خواهیم یافت. و در تأیید این سیره، می‌توان گفت، با این‌که موضوع مورد ابتلایی بوده، ولی هیچ حدیثی در خصوص این موضوع از ائمه (ع) نرسیده است و یا دست کم حدیثِ درخور اعتماد و اعتباری که در کتاب‌های فقهی به آن استناد کرده باشند، با این‌که در منابع روایی ما، احکام مختلفی درباره روابط با کافران ، در زمینه‌های گوناگون: ازدواج ، چگونگی معاشرت، داد و ستد و… رسیده است.

ریشه یابی فتوا

موضوع ناروایی ورود کافران به تمامی مساجد، با توجه به آن‌که دلیل معتبری نداشت، این پرسش به ذهن می‌آید که این سخن از کی و چگونه وارد بحث‌هایفقهی شده است؟ آنچه از پاره‌ای تفسیرها و منابع فقهی اهل سنت بر می‌آید: نخستین بار، ناروایی ورود کافران به مسجد‌ها ، در زمان عمر بن عبدالعزیز، به عنوان یک فرمان حکومتی صادر شده است: … وقال عمربن عبدالعزیز… ولا یدخل احد من الیهود و النصاری شیئاً من المساجد بحالٍ. [۶۴] عمر بن عبدالعزیز گفت… هیچ کس از یهود و نصارا، نباید به هیچ مسجدی وارد شود. قطب راوندی می‌نویسد : … وقال عمر بن عبدالعزیز  : ولایجوز ان یدخل المسجد احد من الیهود والنصاری و غیرهم من الکفار. و نحن نذهب الیه…. [۶۵] عمر بن عبدالعزیز گفته است: هیچ کس از یهود و نصارا و دیگر کافران روا نیست به [مسجد]] وارد شوند. ما نیز بر آنیم. بنابراین، دور نیست که نخستین بار به عنوان یک حکم حکومتی عمر بن عبدالعزیز ، کافران را از ورود به مسجدها باز داشته باشد و پس از آن به منابع فقهی راه یافته است. اگر چنین باشد باید شرایط زمانی عمر بن عبدالعزیز در نظر گرفته شود و این‌که چرا او چنین تصمیمی را گرفته است؟ و به فرض حجت بودن عمل او! محدود به همان زمان و شرائط حاکم بر آن بوده و در خور گسترش نیست.

رعایت حرمت و قداست

از آنچه گفته آمد، می‌توان نتیجه گرفت که کفر ، باز دارنده از ورود به مسجد‌ ها نیست و غیر مسلمان نیز می‌تواند بهمسجد وارد شود، ولی بدون شک ، این بدان معنی نیست که دَرِ مسجد ، بدون قاعده و برنامه به روی هر غیرمسلمان گشوده باشد. مسجد ، مکانِ عبادت، ارشاد و هدایت، تبلیغ و ترویج دین است. انجام هر کاری که با این شأن و مقام ناسازگاری داشته باشد، در مسجد جایز نیست، حتی برای مسلمان چه رسد به غیرمسلمان. بنابراین، ورود غیرمسلمان به مسجد، در درجه اول باید انگیزه شرع پسند داشته باشد، مانند: آشنایی با معارف اسلامی ، شنیدن سخن وحی و آشنایی با آداب و رسوم عبادی مسلمانان و… و یا دست کم انگیزه‌های عقلایی: مانند مشاهده، آثار وتمدن اسلامی برجای مانده در بناهای مساجد . پس باید ورود به مسجد هدف دار باشد و هدف هم شرع پسند و عقلایی. با این همه، حفظ شؤون مسجد نیز لازم است. به این معنی که از نظر پوشش و چگونگی رفت وآمد و نگهداشت ادب و احترام و خلاصه، رفتارها باید به گونه‌ای باشد که بی احترامی به مسجد و هتک حرمت آن نشود که در این صورت، بی گمان جایز نخواهد بود. درباره هیأت مسیحیان نجران که به حضور پیامبر (ص) شرفیاب شده بودند، آمده است: چون با لباس‌های فاخر و علامت‌های ویژه‌ای بودند،پیامبر به آنان توجهی نکرد و وقتی علّت بی توجهی را از اصحاب پیامبر جویا شدند، اصحاب گفتند: نوع لباس و پوشش شماست که پیامبر (ص) نمی‌پسندد. نجرانی‌ها، لباس خود را تغییر دادند و با لباسی ساده و بی آلایش به حضور پیامبر رسیدند و آن حضرت آنان را پذیرفت. دور نیست، این که پیامبر در مرتبه نخست به آنان توجهی نکرده، چگونگی پوشش و ورود متکبرانه آنان باشد که با مقام و جایگاه مسجد سازگاری نداشته است.

سرزمین حجاز و منطقه حرم

از گزاره‌های مورد گفت و گو در فقه ، ورود غیر مسلمان به سرزمین حجاز یا دست کم محدوده حرم (منطقه‌ای با فاصله‌های مختلف تا مسجد الحرام ) است. در این جا سه گزاره درخور جداسازی وجود دارد: یکی ورود به قصد سکنی گزیدن در سرزمین حجاز یا محدوده حرم است که بسیاری از فقه اء شیعه ، بلکه به تعبیر صاحب جواهر اجماع آنان بر حرام بودن آن است [۶۶] دیگری ورود آنان به قصد تجارت و گشت وگذار. در این جا نسبت به محدوده حرم نیز، نظر فقه اء شیعه بر ناروایی آن است، حتی گفته‌اند اگر پیامی برای حاکم اسلامی داشته باشد، باید مسلمانی را بفرستند به خارج از محدوده حرم، تا آن‌جا پیام را دریافت کند. [۶۷] و اما نسبت به غیر از منطقه حرم، مورد اختلاف است و دست کم با اجازه حاکم اسلام می‌تواند وارد ش/ود، چنانکه برخی از فقه اء حتی ورود به محدوده حرم را نیز با اجازه حاکم روا می‌دانستند. [۶۸] از آن‌جا که این منطقه اکنون از مورد ابتلای ما بیرون است و بویژه آن که، آنچه مورد اتفاقفقه اء است حرام بودن ساکن شدن است، نه گشت و گذار و جهانگردی، از طرح تفصیلی موضوع و بررسی دلیل‌های آن صرف نظر می‌کنیم، هر چند عمده‌ترین دلیل آیه شریفه (انما المشرکون نجس…) است که بنابر آنچه گفته شد، در صورتی که مقصود ازمسجد الحرام محدوده حرم باشد در این صورتمشرکان به این محدوده، حق ورود ندارند، ولی نسبت به غیر مشرکان ازکافران همچنان جای بحث و گفت و گوست و همان مباحث گذشته این جا نیز جاری است و باید دانست اگر بخواهیم وارد بحث تفصیلی شویم جای بررسی دارد: که آیا ممنوعیتی وجود دارد یا نه؟ این ممنوع بودن، ویژه محدوده حرم است یا تمامی جزیرة العرب؟ مقصود از جزیرةالعرب کجاست؟ آیا سکنی گزیدن ممنوع است یا گشت و گذار و مسافرت و…؟

حرم امامان و امامزادگان

در ناروایی ورود غیرمسلمانان به حرم امامان (ع) آیه یا روایتی نداریم،فقیه ان هم یا از حکم آن سخن نگفته‌اند و یا آن‌که به هنگام سخن از ممنوع بودن ورودکافران به محدوده حرم مکه ، حرم امامان (ع) را نیز همانند آن دانسته‌اند. صاحب جواهر به دنبال نظریه حرام بودن ورودکافران به حرم می‌نویسد: ویحتمل إلحاق حرم الأئمّة (ع) بذلک فضلاً عن الحضرات المشرفة بل والصحن ولکن السیرة علی دخولهم بلدانهم…. [۶۹] احتمال پیوست دادن حرم امامان (ع) به حرم مکه هست تا چه رسد بهرواق‌ های شریف و صحن‌ ها، ولی سیره بر ورود آنان بوده است به شهرهای اینان. آقا ضیاء عراقی پس از نقل روایت دعائم الاسلام ، مبنی بر ناروایی ورود کافران به منطقه حرم می‌نویسد: وتنقیح المناط یقتضی الحاق حرم النبی (ص) و بقیة الأئمه (ع) بل والمشاهد المعظمة، وحرم الزهراء (س) … [۷۰] تنقیح مناط (دست آوری ملاک) اقتضا دارد پیوست دادن حرم پیامبر (ص) و امامان (ع)، بلکه دیگر مشاهد بزرگ و حرم حضرت زهرا (س) را (به حرم مکه ). باید دید مقصود ایشان از این تنقیح مناط چیست؟ و اساساً جای تنقیح مناط هست؟ آیا با وجود ویژگی‌های فراوانی که محدوده حرم مکه دارد حتی برای مسلمانان تا چه رسد به کافران ، مانند جایز نبودن ورود بدون احرام و کندن درخت و… می‌توان این ویژگی‌ها را نادیده گرفت و با یک ملاک و معیار احتمالی حکمی را که برای محدوده حرم مکه آمده آن را به حرم‌های دیگر نیز سریان داد؟ فقیه ان ما، پیوستحرم امامان بهمسجد ها را درمسأله حرام بودن ورود جنب به آن، مورد تردید قرار داده‌اند، [۷۱] آن هم به این دلیل که چون این حکم برای مسجد است، شاید عنوان مسجد ویژگی داشته باشد که نتوان آن را به غیرمسجد گستراند با آن‌که همانندی حرم امامان (ع) با مسجد بیش‌تر است و امکان مشترک بودن ملاک و مناط بهتر. وقتی در همانندیحرم امامان با مسجد تردید باشد، چگونه می‌توان حرم امامان را با حرم مکه که سرزمینی است با احکام و آیین‌های ویژه یکسان دانست. شاید به همین خاطر است که صاحب جواهر از همانندی با تعبیر احتمال (یحتمل) یاد می‌کند و همان را نیز با وجود سیره عملی مخالف، سست می‌کند. بنابراین، صرف نظر از آن‌که اصل ممنوع بودن نسبت بهحرم مکه نیز جای گفت و گو دارد، همانند، دانستن حرم امامان (ع) به آن حرم هیچ دلیل ندارد. و از آنچه گفته شد حکم پیوست حرم امامان بهمسجد ها نیز معلوم شد زیرا: نخست آن‌که اصل همانندی مورد تردید و گفت و گوست. دو دیگر براساس تحقیقی که انجام گرفت، نسبت به خود مسجد ها ممنوعیتی برای ورود غیر مسلمانان نبود تا چه رسد به حرم امامان و یا حرم امامزادگان . البته حفظ حرمت و رعایت مکانت و جایگاه این مکان‌های مقدس امری است ضروری و بدون تردید، باید با برنامه‌ریزی درست، به هنگام ورود گردشگران و جهانگردان غیر مسلمان بر آن پای فشرد. ==منبع مجله فقه دفتر تبلیغات اسلامی، برگرفته از مقاله «جهانگردی زنان»، شماره۸.

فهرست منابع

(۱) قرآن کریم. (۲) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، دارالتعارف، بیروت. (۳) شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، دار احیاء التراث العربی، بیروت. (۴) شیخ طوسی، خلاف، مؤسسه نشر اسلامی، جامعه مدرسین قم. (۵) شیخ طوسی، مبسوط، مرتضویه تهران. (۶) امام فخر رازی، تفسیر الکبیر، داراحیاء التراث العربی، بیروت. (۷) شیخ طوسی، التبیان، دفتر تبلیغات اسلامی، قم. (۸) طبرسی، مجمع البیان، دارمکتبة الحیاة، بیروت. (۹) نظام الدین صهرشتی، اصباح الشیعه، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، گردآوری علی اصغر مروارید، مؤسسه فقه الشیعه، بیروت. (۱۰) قطب الدین راوندی، فقه القرآن، چاپ شده در ینابیع الفقهیه. (۱۱) علامه حلّی، تبصرة المتعلمین، چاپ شده در ینابیع الفقهیه. (۱۲) علامه حلّی، ارشاد الأذهان، چاپ شده در ینابیع الفقهیه. (۱۳) علامه حلی، تلخیص المرام، چاپ شده در ینابیع الفقهیه. (۱۴) محقق حلی، مختصر النافع، چاپ شده در ینابیع الفقهیه. (۱۵) حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، چاپ سنگی. (۱۶) مقدس اردبیلی، مجمع الفائده والبرهان، مؤسسه نشر اسلامی، مدرسین قم. (۱۷) سید احمد خوانساری، جامع المدارک، اسماعیلیان، قم. (۱۸) امام خمینی، کتاب الطهاره. (۱۹) سید محمد موسوی عاملی، مدارک الأحکام، مؤسسه آل البیت. (۲۰) ابوالقاسم خوئی، التنقیح، دارالهادی، قم. (۲۱) آقا ضیاء، شرح تبصره، مؤسسه نشر اسلامی، جامعه مدرسین قم. (۲۲) محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، دارالعلم للملایین، بیروت. (۲۳) علامه مجلسی، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت. (۲۴) شیخ یوسف بحرانی، حدائق الناضره، مؤسسه نشراسلامی، جامعه مدرسین قم. (۲۵) محمد کاظم خراسانی، کفایة الاصول، علمیه اسلامیه، تهران. (۲۶) شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، موسسه آل البیت، بیروت. (۲۷) محقق حلی، شرایع الاسلام، دارالأضواء، بیروت. (۲۸) شهید ثانی، مسالک الأفهام، مؤسسه معارف اسلامی. (۲۹) ابن‌سعد، طبقات الکبری، دار صادر، بیروت. (۳۰) جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، دفتر تبلیغات اسلامی، قم. (۳۱) شیخ مفید، اختصاص. (۳۲) سید محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی.

منبع

مجله فقه دفتر تبلیغات اسلامی، برگرفته از مقاله «جهانگردی زنان»، شماره۸.

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۷۸، دارالتعارف، بیروت.
  2. شیخ محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، ج۲۱، ص۲۸۹، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
  3. شیخ طوسی، خلاف، ج۱، ص۵۱۸، مؤسسه نشر اسلامی، جامعه مدرسین قم.
  4. شیخ طوسی، مبسوط، ج۲، ص۴۷، مرتضویه تهران.
  5. امام فخر رازی، تفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۲۴، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  6. شیخ طوسی، التبیان، ج۵، ص۲۰۱، دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
  7. طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۴۳، دارمکتبة الحیاة، بیروت.
  8. نظام الدین صهرشتی، اصباح الشیعه، ج۴، ص۶۳۸، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، گردآوری علی اصغر مروارید، مؤسسه فقه الشیعه، بیروت.
  9. قطب الدین راوندی، فقه القرآن، ج۱، ص۱۵۸، چاپ شده در ینابیع الفقهیه.
  10. علامه حلّی، تبصرة المتعلمین، ج۱، ص۱۱۱، چاپ شده در ینابیع الفقهیه.
  11. علامه حلی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۳۵۱، چاپ شده در ینابیع الفقهیه.
  12. محقق حلی، مختصر النافع، ج۱، ص۱۱۱، چاپ شده در ینابیع الفقهیه.
  13. شیخ طوسی، خلاف، ج۱، ص۵۱۸، مؤسسه نشر اسلامی، جامعه مدرسین قم.
  14. شیخ طوسی، مبسوط، ج۲، ص۴۷، مرتضویه تهران.
  15. حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۴۱، چاپ سنگی.
  16. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۷۸، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  17. توبه/سوره۹، آیه۲۸.
  18. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۶، ص۴۲ ۴۳، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  19. مقدس اردبیلی، مجمع الفائده والبرهان، ج۱، ص۴۶، مؤسسه نشر اسلامی، مدرسین قم.
  20. سید احمد خوانساری، جامع المدارک، ج۱، ص۲۰۱، اسماعیلیان، قم.
  21. [htpp://lib.eshia.ir/10133/3/298/%D9%88%D9%83%D9%8A%D9%81 امام خمینی، کتاب الطهاره، ج۳، ص۲۹۸.]
  22. بیّنه/سوره۹۸، آیه۱.
  23. حج/سوره۲۲، آیه۱۷.
  24. سید محمد موسوی عاملی، مدارک الأحکام، ج۲، ص۲۹۶، مؤسسه آل البیت.
  25. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۳۰، ص۳۵، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  26. ابوالقاسم خوئی، التنقیح، ج۳، ص۳۹، دارالهادی، قم.
  27. آقا ضیاء، شرح تبصره، ج۴، ص۳۷۵، مؤسسه نشر اسلامی، جامعه مدرسین قم.
  28. امام خمینی، کتاب الطهاره، ج۱، ص۵۵۷.
  29. محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۲۸، دارالعلم للملایین، بیروت.
  30. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۶، داراحیاء التراث العربی، بیروت
  31. http://lib.eshia.ir/10088/21/286/%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%AC%D8%AF
  32. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۷، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  33. حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۳۹، چاپ سنگی.
  34. محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۲۸، دارالعلم للملایین، بیروت.
  35. انفال/سوره۸، آیه۳۵.
  36. اسراء/سوره۱۷، آیه۱.
  37. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۱، ص۲۶۵، مؤسسة الوفاء، بیروت.
  38. توبه/سوره۹، آیه۱۸.
  39. شیخ یوسف بحرانی، حدائق الناضره، ج۷، ص۲۷۹، مؤسسه نشراسلامی، جامعه مدرسین قم.
  40. شیخ یوسف بحرانی، حدائق الناضره، ج۷، ص۲۸۰، مؤسسه نشراسلامی، جامعه مدرسین قم.
  41. محمد کاظم خراسانی، کفایة الاصول، ج۱، ص۵۴، علمیه اسلامیه، تهران.
  42. حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۲، ص۴۳۳، چاپ سنگی.
  43. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۳، ص۵۰۴، موسسه آل البیت، بیروت.
  44. محقق حلی، شرایع الاسلام، ج۲، ص۳۳، دارالأضواء، بیروت.
  45. شهید ثانی، مسالک الأفهام، ج۳، ص۸۰، مؤسسه معارف اسلامی.
  46. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۸، ص۳۵۰، مؤسسة الوفاء، بیروت.
  47. مقدس اردبیلی، مجمع الفائده والبرهان، ج۷، ص۵۲۱، مؤسسه نشر اسلامی، مدرسین قم.
  48. حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۳۹، چاپ سنگی.
  49. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۷، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  50. زمر/سوره۳۹، آیه۱۸.
  51. شیخ طوسی، مبسوط، ج۲، ص۴۷، مرتضویه تهران.
  52. حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۳۹، چاپ سنگی.
  53. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۷، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  54. ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۳۶۴، دار صادر، بیروت.
  55. ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۵، دار صادر، بیروت.
  56. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۳۱، دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
  57. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱ ۵، مؤسسة الوفاء، بیروت.
  58. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۹، ص۱۱، مؤسسة الوفاء، بیروت.
  59. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص۲۰_۲۲، مؤسسة الوفاء، بیروت.
  60. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۵۲، ص۵۳، مؤسسة الوفاء، بیروت.
  61. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۵۸، ص۶۰، مؤسسة الوفاء، بیروت.
  62. شیخ مفید، اختصاص، ج۱، ص۱۶۴ ۱۸۰.
  63. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۱، ص۲۰۹، مؤسسة الوفاء، بیروت.
  64. شیخ طوسی، التبیان، ج۵، ص۲۰۱، دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
  65. قطب الدین راوندی، فقه القرآن، ج۴، ص۵۲۶، چاپ شده در ینابیع الفقهیه.
  66. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۸، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  67. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۸، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  68. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۹، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  69. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۹، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
  70. آقا ضیاء، شرح تبصره، ج۴، ص۳۷۶، مؤسسه نشر اسلامی، جامعه مدرسین قم.
  71. سید محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ج۳، ص۴۹.