کار آفرینی اجتماعی چیست؟

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

کارآفرینی اجتماعی فرآیندی است که به واسطه ی آن شهروندان به منظور بهسازی زندگی توده ها، به برپایی نهادها یا دگرگون سازی آنها می پردازند تا راه حل هایی را برای مشکلات اجتماعی، مثل فقر، بیماری، بیسوادی، تخریب محیط زیست، تجاوز به حقوق بشر، و فساد ارائه دهند. پژوهشگران، متخصصان، و بشردوستان آن را به گونه های مختلف توصیف می کنند، مانند تخصص، رشته، و جنبش. تعریفی که بیش از تمامی تعاریف نقل شده است توسط گرگ دیز[۱]ارائه شد، شخصی که اغلب از او به عنوان پدر آموزش کارآفرینی اجتماعی یاد می شود. دیز از نظرات ژان ببتیس سی[۲]و ژوزف ای. شومپیتر[۳]بهره می جوید، اقتصاددانانی که ادعا کردند کار آفرینان ظرفیت تولید جامعه را بهبود می بخشند و "نابودی خلاقانه[۴]" را فراهم می آورند که تغییرات اقتصادی را دامن می زنند. دیز بر این عقیده است که کارآفرینان اجتماعی، با ایجاد آمیزه هایی جدید از افراد و منابع که بطور قابل توجهی توانایی جامعه را در بررسی مسائل افزایش می دهند، همین کار را در رابطه با تغییرات اجتماعی انجام می دهند. او می گوید که کارآفرینان اجتماعی ارزشی عام را به وجود می آورند، فرصت های جدیدی را دنبال می کنند، نوآوری و سازگاری دارند، جسورانه عمل می کنند، منابعی را که تحت کنترل ندارند بهبود می بخشند و حسی قوی از مسئولیت را بروز می دهند. دیز دو مکتب فکری متمرکز بر توسعه و نو آوری تشکیلات اقتصادی را در ایالات متحده شناسایی کرده است. اولی بر راهبرد سازمانی، تولید در آمد، و برنامه ریزی مالی به عنوان مهم ترین بخش های تشکیلات اقتصادی کاملا مستحکم، تأکید دارد، در حالی که دومی بر بینش های اکتشافی تمرکز می نماید. برخی پژوهشگران تعریفی جامع را که دربردارنده ی انواع مختلفی از رفتارهای دگرگون سازی است، پشتیبانی می کنند؛ برخی دیگر از این عبارت برای معرفی صرف افرادی که دارای خلاقیت های غیر معمول، شهامت و سرسختی هستند و نتیجه ی کار آنان تغییرات نسبتا وسیعی[۵]را ایجاد می کند، استفاده می نمایند. علی رغم نبود تعریفی عامه پذیر، این عبارت کارساز بودن خود را آشکار ساخته است، زیرا بر اساس شناخت های تثبیت شده ای درباره ی کارآفرینان بسط می یابد، لیکن آن ها را به طرق جدید بکار می برد. با نشان دادن این که چگونه ویژگی های کارآفرینی برای طرح مسائل عمده قابل انعطاف هستند، خط سیرهای رفتاری و شیوه های تحلیلی جدیدی برای آن دسته از افرادی که مشتاقانه در صدد رفع این مسائل هستند، برقرار شده است. کارآفرینان اجتماعی همواره وجود داشته اند، اما در گذشته آنان را آرمان گرا، بشردوست، نوع پرست، اصلاح طلب، روحانی، یا فقط رهبر کبیر می نامیدند. شهامت، شفقت، و بصیرت آنان مورد توجه بود، اما جنبه های عملی فضائل آنان ندرت، مورد توجه قرار می گرفت. بدین ترتیب، ممکن است که مردم درباره ی تعالیم اخلاقی سنت فرانسیس[۶]مطلع باشند، اما درباره ی این که چگونه پیروان سنت فرانسیس مترقی ترین فرقه ی مذهبی زمان خود شدند، چیزی نمی دانند. خردسالان می آموزند که فلورانس نایتینگل[۷]به سربازان زخمی خدمت کرد، اما نمی دانند که او اولین دانشکده ی تخصصی پرستاری را بنیان نهاد و ساخت و ساز بیمارستان را متحول ساخت. از گاندی به خاطر تظاهرات مقاومت بدون خشونت یاد می شود، اما در باره ی ایجاد حزب سیاسی نامتمرکزی که هند را در انتقال موفقیت آمیز حکومت به دست مردم توانمند ساخت چیزی گفته نمی شود. هر کسی می داند که مارتین لوتر کینگ[۸]بر روی پله های عمارت یادبود لینکلن اظهار داشت، "رؤیایی در سر دارم[۹]"، اما کمتر کسی میداند که آسا فیلیپ راندولف[۱۰]و بایارد راستین[۱۱]آن راهپیمایی را در واشنگتن هماهنگ کردند تا کینگ بتواند با آخرین سخنرانی خود نهایت تأثیر گذاری را داشته باشد. خواننده ی موشکاف تاریخ می تواند دست پنهان کارآفرینان اجتماعی را در ایجاد جنبش ها و نهادهای مختلفی که ما آنها را بدیهی می شماریم، تشخیص دهد. با این وجود، از قرن هفدهم به بعد جوامع بر سرعت اصلاحات گسترده ی ساختاری افزودند، و بدین طریق افراد بسیار زیادی فرصت کارآفرینی را به دست آوردند. این تغییرات در اروپا آغاز شد، جایی که برای قرن ها، انحصارطلبان سلطنتی، کلیسا، فئودال ها، و انجمن ها، فعالیت های تجاری را ممنوع و از نوآوری ها جلوگیری کرده و مردم را به زمین و قلمروهای کلیسا پای بند ساخته بودند. نه تنها حد ناچیزی از تجارتی مستقل در هیچ مقیاسی وجود نداشت، بلکه افراد آزادی یا انگیزه ای برای راه اندازی تشکیلات اقتصادی خود نداشتند. همانطور که رابرت هیل برونره[۱۲]در نشریه ی The Worldly Philosophers می گوید، در فرانسه قرن هفدهم، دکمه سازان به خاطر امتحان کردن دکمه بر روی پارچه دستگیر شدند، و هزاران بازرگان به اعمال شاقه فرستاده شدند، استخوان هایشان در زیر چرخ ها خرد گردید و حلق آویز شدند صرفا بدین خاطر که پارچه های قلمکار چاپی را برای فروش وارد کرده بودند. عواملی که شیوه ی قدیمی زندگی در اروپا را واژگون کرد - رشد جمعیت، شهرنشینی، و تراکم – ساختارهای سنتی را وادار کرد تا برخی کنترل ها را بر فعالیت های تجاری و اجتماعی رها سازند. در عصر روشنگری، باورهای جدید مذهبی و فلسفی، به ویژه ظهور لیبرالیسم سیاسی و نظریه ی حقوق طبیعی - حقوق مربوط به "حیات، آزادی، و دارایی [۱۳]" در فرمول معروف جان لاک[۱۴]مبنایی اخلاقی و مفهومی را برای دموکراسی و اقتصاد مدرن فراهم ساختند. این انگاره ها به تعیین حدود بخش جدیدی از جامعه کمک کرد، یعنی، بخشی خصوصی که در آن افراد می توانستند الگوهای تولید را به منظور بهره مندی از منافع تشکیلات اقتصادی خود بازسازی نمایند.

به منظور معنا بخشیدن به نیروهای رها شده به واسطه ی این تغییرات تاریخی، علم ثروت، یعنی اقتصاد، پدیدار شد. متنی اساسی در این رابطه، ثروت ملل[۱۵]توسط آدام اسمیت[۱۶]، در ۱۷۷۶ منتشر شد. این مصادف با آغاز شکل گیری ایالات متحده بود، کشوری که بیش از هر جای دیگری لیبرالیسم اقتصادی را در مرکز گفتمان خود قرار می دهد.

مورخین به یک رویدادی که در دوره ی رنسانس وقوع یافت به عنوان یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ معاصر اشاره کرده اند: ایجاد شرکت سهامی با مسئولیت محدود. این نوآوری حقوقی، به اشتراک گذاری سرمایه را جهت ایجاد شرکت هایی که عملا بدون حد می توانستند رشد یابند، برای سرمایه گذاران امکان پذیر و جذاب ساخت. به منظور درک این مفاهیم، در نظر بگیرید که در ایالات متحده امروزه، اگرچه99.7 درصد از کل شرکت ها کمتر از پانصد کارمند دارند، اما در صد ناچیزی از شرکت ها تقریبا نیمی از کارکنان حقوق بگیر کشور را بالاتر از این حد در استخدام دارند. شرکت های سهامی رشد یافته بی اندازه قدرتمند شده اند. سیصد شرکت چند ملیتی تقریبا یک چهارم ثروت جهان را تحت کنترل دارند. مدیران آنها بیشتر اوقات تصمیماتی را اتخاذ می کنند که برخلاف منافع بلند مدت عمومی و حتی سهامداران خود آنها است، همانطور که بحران مالی اخیر نشان داده است، برخی این بی مسئولیتی ها را به عنوان پیامد غیر قابل اجتناب ناشی از ساختار حقوقی شرکت می دانند. به عنوان مثال، پروفسور حقوق، جوئل باکان[۱۷]، در کتاب خود تحت عنوان "بنگاه[۱۸]"، می گوید مادامی که شرکت سهامی از وضعیت حقوقی شخصیتی برخوردار است، تحت تأثیر فشارهای اجتماعی و قانونی که متضمن رفتار صحیح از سوی مردمان واقعی است، مثل همدلی، عدم رضایت، و تهدید زندان، قرار نمی گیرد. او می گوید، "برخلاف انسان که در آن حضور دارد، شرکت سهامی به شیوه ای منحصر به فرد در بند منافع خود می باشد و از درک احساس نگرانی واقعی برای دیگران در این زمینه عاجز است." (امروزه، بسیاری از کارآفرینان اجتماعی با پیشینه هایی در حقوق و مالیه تلاش می کنند تا این قواعد و ساختارهای انگیزشی را به منظور تأمین مسئولیت اجتماعی بیشتر از سوی شرکت های سهامی، تغییر دهند.) هنگامی که تجارت (کسب و کار توسعه یافت، نهادها ایجاد شدند تا جریان سرمایه را سرعت بخشند، آموزش مدیریت و کسب و کار را فراهم آورند، شرکت ها را برای عملکرد بهتر پاداش دهند، دانش کسب و کار را در سراسر جامعه گسترش دهند، راه اندازی های کسب و کار را تسهیل بخشند، و در برخی کشورها، فعالیت های مالی و تجاری را تنظیم و کنترل نمایند. این نهادها و مقررات شامل قوانین ضد تراست، بورس سهام، مدارس بازرگانی، شرکت های حسابداری، کمیسیون اوراق بهادار و مبادلات سهام، پوشش خبری کسب و کار، و در سال های اخیر، سرمایه گذاری مخاطره آمیز، هستند.

تأثير ظهور کارآفرینی تجاری چه بود؟ ویلیام جی. بامول[۱۹]، اقتصاددان، گفته است که تخمین زده می شود که درآمدهای سرانه در اروپا طی دهه ۱۷۰۰، ۲۰ یا ۳۰ درصد و طی دهه ۱۸۰۰، ۲۰۰ تا ۳۰۰ درصد افزایش داشته است. و تخمین محافظه کارانه طی دهه ۱۹۰۰ این است که درآمد سرانه در اقتصاد بازار آزاد ۷۰۰ درصد افزایش یافت ظهور کسب و کارهای مدرن، ثروت جدید (حجیم شدن طبقه ی متوسط)، آسایش جدید (ماشین لباسشویی، روشنایی برق، حمل و نقل سریع تر)، الگوهای جدید زندگی (هفته کاری ۴۰ ساعته، زمان تعطیلات، بازنشستگی)، و مشکلات متعدد جدید شامل جابجایی جمعیت، نابودی آداب و رسوم سنتی، سوءمدیریت نیروی کار، فجایع زیست محیطی، و تداوم بهره برداری ناعادلانه از منابع انرژی و کانی های ارزان - بسیاری از علل توسعه ی نادرست که برای بیشتر نقاط جهان، از ویرجینیای غربی، تا کنگو، و تا عراق، همچنان مشکل آفرین است. رابطه ی نزدیک بین دو نوع کارآفرینی در این واقعیت مشهود است که بسیاری از رایج ترین نمونه های کارآفرینی اجتماعی ایالات متحده در واکنش نسبت به مشکلات ایجاد شده به واسطه موفقیت های تجاری وقوع یافتند و با نوع دوستی کارخانه داران و دستمزدهای جمع شده کارکنان آنها تأمین سرمایه گردیدند. موج فعالیت خلاق شهروندی ایالات متحده را بین ۱۸۸۰ و ۱۹۲۰ در نظر بگیرید، زمانی که این کشور به سرعت در حال تغییر شکل از شهرهای متوسط و مزارع کوچک و خودکفا به جامعه ی مصرف کننده ی صنعتی بود. میلیون ها مهاجر و آمریکاییان روستایی به شهرهایی سرازیر شدند که بیش از ظرفیت خود گسترش یافتند - موقعیتی که از بسیاری جهات با مهاجرت عظیم روستاییان به شهرها که امروزه در سرتاسر کشورهای در حال توسعه ی جهان وقوع می یابد، قابل مقایسه می باشد.

سکنه ی جدید شهر ناگزیر به فراگیری نحوه تبدیل گروه های مردمی به قدرت های سیاسی بودند به طوری که آن ها بتوانند شرایط ناراحت کننده ی کارخانه های محلات زاغه نشین آمریکا را تغییر دهند. در همین دوره، یعنی عصر اصلاح طلبی، بود که بشردوستان روشنفکر به تجربه ی "نیکوکاری علمی[۲۰]" روی آوردند، که هدف آن دگرگون سازی شرایطی بود که موجد فقر می شد، نه این که صرفأ راحتی را برای فقرا فراهم آورد و وجدان اغنیا را آسوده سازد. در این دوره بسیاری از سازمان هایی که در آمیختگی آمریکایی را می سازند، ایجاد شد: ارتش رستگاری[۲۱]، اتحادیه ی شهری[۲۲](آژانس خدمات اجتماعی غیر حزبی)، باشگاه های خیریه ی لیون[۲۳]، سازمان پیشاهنگی دختر و پسر[۲۴]، سازمان های خیریه ی کمک به معلولین، بیسوادان، و سابقه داران[۲۵]، انجمن اولیاء و مربیان[۲۶]، انجمن ملی پیشرفت رنگین پوستان[۲۷]، شهرک اجتماعی Hull House، جامعه ی خیریه ی بین المللی روتاری[۲۸]، انجمن مسیحی زنان جوان[۲۹]، اتحادیه ی زنان رأی دهنده[۳۰]، اتحادیه های کارگری متعدد و صدها سازمان دیگر این چنینی.

ایالات متحده تا حدی غیر عادی بود که شهروندان خودسازمان یافته ی آن تقریبا از شروع برپایی کشور به طرح و بررسی مشکلات می پرداختند. تا آنجا که در دهه ی ۱۸۳۰، الکسی دوتوکویل[۳۱]نوشت که آمریکایی ها ظاهر گرایشی بی همتا به برپایی انجمن داشتند. با توجه به افزایش ناگهانی کارآفرینی اجتماعی این روزها در نقاط مختلفی چون برزیل، هند، تایلند، و آفریقای جنوبی، دیگر روشن نیست که ایالات متحده در این رابطه استثناء باشد. آنچه که واضح می باشد این است که آمریکایی ها ذی نفعان قوانین و نگرش های بسیار مطلوب برای کارآفرینی اجتماعی بودند - قوانینی که مستقیما در قانون مصارف خیریه ی انگلستان ۱۶۰۱، که به تعریف نقش های شهروندان در اصلاح مشکلات اجتماعی پرداخت، قابل ردیابی می باشند. قانون اساسی ایالات متحده تصریح می کند که کلیه اختیارات صریحأ داده نشده به ایالت ها یا به دولت فدرال به مردم داده می شود. فرض خودمختاری شهروند قدرتمند و قانون غیر انتفاعی ایالات متحده، انحرافاتی از معیار جهانی بودند. بسیاری از کشورها تا دهه ی ۱۹۹۰، قوانین مشابهی را برقرار نساختند. در فرانسه، که نقطه ی مبنای دوتوکویل بود، سازمان های خصوصی خدمات اجتماعی تحریم بودند. هجوم فعالیت های شهروندی که آمریکایی ها یک قرن پیش، زمانی که با تغییر و تحولی ژرف و رنج آور مواجه شدند، آنرا تجربه کردند، مشابه تغییرات جهانی امروزه است.

پانویس

  1. Greg Dees
  2. Jean-Baptiste Say
  3. Joseph A. Schumpeter
  4. creative destruction
  5. Transformational change
  6. St. Francis
  7. Florence Nightingale
  8. Martin Luther King Jr
  9. I have a dream
  10. Asa Philip Randolph
  11. Bayard Rustin
  12. Robert Heilbroner
  13. life, liberty and property
  14. John Locke
  15. The Wealth of Nations
  16. Adam Smith
  17. Joel Bakan
  18. The Corporation
  19. William J. Baumol
  20. scientific charity
  21. Salvation Army
  22. Urban League
  23. Lion Clubs
  24. Boy and Girl Scouts
  25. Goodwill Industres
  26. Parent-Teacher Association - PTA
  27. National Association for Advancement of Colored People - NAACP
  28. Rotary International
  29. Young Women's Christian Association - YWCA
  30. League of Women Voters
  31. Alexis de Tocqueville