بررسی، بازنویسی وترجمة وقف نامه آقا رستم روز افزون سردار مدنی (قرن 10 ه ق)

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

مهدی رحمانی کفشگری

چکيده

مقالة حاضر، بررسي و بازنويسي و ترجمة وقف نامه‌اي است از دورة صفويه که يکي از سرداران جنگي مازندران به نام آقارستم روزافزون تدوين کرده است. اهميت اين وقف نامه به سبب قدمت آن است که به قرن دهم هجري برمي‌گردد و همين امر محقق را وادار کرده است که با چاپ آن، به احياي اين سند قديمي بپردازد. وي نخست با معرفي خاندان روزافزون و نقش آنها در خطة گيلان، اطلاعاتي مفيد و اجمالي از اوضاع و شرايط گيلان در قرن دهم به دست مي‌دهد. سپس صورت اصلي وقف نامه را که به زبان عربي است به همراه ترجمة فارسي آن ذکر مي‌کند. کليدواژه‌ها خاندان روزافزون، آقا رستم روزافزون، وقف نامه‌هاي زمان صفويه

مقدمه

نقش سند در بررسي تحولات تاريخي غير قابل انکار است. اگر بخواهيم تحليلي نزديک به واقع از تحولات و وقايع تاريخي داشته باشيم، ناچاريم به اسناد به جاي مانده از آن زمان رجوع کنيم. از جمله اسنادي که به ما در شناخت و تحليل رويدادهاي تاريخي ياري مي‌رساند، وقف نامه است. در وقف نامه هاي قديم اطلاعاتي نهفته است که شايد در اسناد ديگر موجود نباشد. در اين نوشته برآنيم تا يک سند وقف نامه مربوط به اوايل قرن دهم هجري در مازندران را معرفي و بازنويسي نماييم. واقف يک سردار و حاکم مازندراني است که از يکي از خاندان‌هاي معروف عصر خويش بوده است. در ابتداي اين نوشته خاندان واقف معرفي مي‌شوند و در ادامه، بازنويسي وقف نامه به همراه سجلات آن ارائه مي گردد. از آنجايي که اصل وقف نامه به زبان عربي بوده است، لذا به فارسي برگردانده شد. خاندان »روزافزون«  مازندران در قرن نهم و دهم هجري دستخوش منازعات و درگيري‌هاي خاندان‌هايي چون: سادات کيا، سادات مرعشي، سادات بابلکاني، روزافزون و ...، براي حکومت بر اين سرزمين بوده است. خاندان »روزافزون« در طي چند دهه حضور در صحنة سياسي، نقشي مهم در تحولات سياسي بخشي از مازندران ايفا کرده است. رئيس اين طايفه مير(کيا) فخرالدين نام داشت که سپهسالارِ سيد علي (از خاندان سادات مرعشي) پسر سيدکمال الدين بود. در تاريخ سيد ظهيرالدين نوشته شده که اين طايفه اصلاً از اهل رودبار هستند، ولي صاحب التدوين اين طايفه را از مردمان سوادکوه مي‌داند. بعد از »کيا فخرالدين« رياست طايفه به اسکندر روزافزون رسيد. وي در خدمت سيد مرتضي پسر سيد علي بود و به خاطر نسبت خويشاوندي که از طرف مادر با سيد مرتضي داشت به مقامات عالي دست يافت. پس از مرگ سيد مرتضي، بهرام پسر اسکندر روزافزون، امين و محرم سيد محمد پسر سيد مرتضي شد و سپهسالاري ناحية شرقي تيجنه‌رود به وي واگذار گرديد. او عاقبت به دست سادات بابلکاني به قتل رسيد. بعد از بهرام برادرش علي ـ پسر اسکندر ـ رئيس طايفه شد. اولين اقدامي که توسط او صورت گرفت، قتل سيد شمس‌الدين بابلکاني بود. اما خود نيز به وسيلة نزديکان سيد شمس‌الدين کشته شد. بعد از علي، آقارستم روزافزون رياست طائفه را بر عهده گرفت. آقارستم روزافزون در اواخر قرن نهم و اوايل قرن دهم (897ـ917 ق) در نواحي سوادکوه، ساري و بارفروش [۱]

تحت حکمراني ميرشمس‌الدين (از خاندان سادات مرعشي) به فتح‌هاي چشگيري رسيد و بعد از فوت ميرشمس‌الدين، نواحي اشاره شده را مطيع خود ساخت. از آنجايي که علي آباد [۲] از لحاظ جغرافيايي تقريباً نقطة مرکزي اين شهرها بوده است، بين سال‌هاي 900ـ914 ق مرکز قدرت آقارستم روزافزون بوده است. [۳] آقارستم به همراهي سيد شمس‌الدين، مير عبدالکريم را با قشوني که از ناحيه گيلان به مدد آورده بود شکست داد. پس از چندي در ناحية لاهيجان هم مداخله کرد و منطقة رستمدار را مطيع خود ساخت. در اين حين برخوردي نيز بين او و پادشاه صفوي رخ داد. بدين نحو که پس از آگاهي از پيشرفت بديع الزمان ميرزاي صفوي در مازندران ـ که از طرف استراباد شروع کرده بود ـ پس از کمي درگيري، عقب‌نشيني اختيار کرد. اسکندربيگ ترکمان نيز در کتاب تاريخ عالم‌آراي عباسي، به اختلاف بين آقارستم روزافزون و حکومت صفوي اشاره مي‌کند و مي‌نويسد : »آقا رستم روزافزون که به تغلّب بر ولايت مازندران استيلا يافته بود، نسبت به ملازمان سُدّة اقبال شاهي خلاف ورزيده ...«  [۴] وي سرانجام در سال 915ق به سلطان احمد خان لاهيجاني پناهنده شد و کمي بعد در سال 917 درگذشت. آقا محمد روزافزون پسر رستم، بعد از پدر املاک موروثي را متصرف شد و در سال 932 »ميرشاهي« حاکم ساري را از مازندران بيرون کرد. در اين برهه از زمان نيز تنشي بين اين خاندان و پادشاه وقت صفوي به وجود آمد. ميرشاهي که تحت حمايت شاه طهماسب قرار داشت پس از اخراج از ساري جهت احقاق حق خويش به دربار وي رفت و از او فرمان ملک موروثي را دريافت نمود، اما در سال 933ق در بازگشت بين راه در قصبة دماوند، غلام محمد روزافزون وي را ترور کرد و کشت. شاه طهماسب در پاسخ به اين اقدام، سردار خويش دورميش خان را براي دستگيري محمد روزافزون فرستاد. محمد جهت حفظ جان خويش متواري شد و در نهايت در سال 939 ق پس از مدت‌ها سرگرداني درگذشت. بدين ترتيب دودمان روزافزون با مرگ وي منقرض شد. [۵] مير تيمور مرعشي در کتاب خود تاريخ خاندان مرعشي به خاندان روزافزون اشاره مي‌کند و از اختلاف شديد اين خاندان با حاکمان مرعشي بر سر قدرت سخن مي گويد. البته شايد به خاطر منتسب بودن وي به اين خاندان تا حدي جانبدارانه به تشريح اين وقايع پرداخته باشد. [۶] آنچه نگاشته شد، تنها جهت شناخت بيشتر خاندان روزافزون بوده است. با نگاهي به خاندان روزافزون مي‌توان ديد که چگونه خانداني که زماني بخش‌هاي زيادي از مازندران را به تصرف خويش درآورده بود، در مدتي کوتاهي تمام اين مناطق را از دست داد. شايد عمده دليل آن، درگيري‌هاي متعدد با ديگر خاندان‌ها و نيز درک صحيح نداشتن از واقعيات سياسي آن روز بوده است؛ به‌ويژه که سلسلة قدرتمند و نوظهوري چون صفويه بر سر کار آمده بود. حکومت صفوي اجازه نمي‌داد حکومت‌هاي مستقل محلي در نقاط مختلف ايران از جمله مازندران به حيات خويش ادامه دهند، مگر اينکه از حکومت مرکزي فرمان حکمراني را بگيرند. قطعاً با وجود درگيري‌هاي رخ‌داده ميان اين خاندان و عمّال صفويه، چنين فرماني هيچ‌گاه صادر نشد.

وقف نامه آقارستم روزافزون

آقارستم روزافزون در اواخر حکومت خود در سال 914، قرية فوريجا [۷] ، يکي از قراي بلوک [۸] علي‌آباد را وقف امام‌زاده يوسف (ع)، مشهور به »يوسف رضا« نمود. علي‌آباد که در آن زمان بلوکي از اعمال [۹] ساري محسوب مي‌گشت، از شرق به ساري، از غرب به بارفروش، از شمال به گيلخواران. [۱۰]

و از جنوب به سوادکوه محدود بوده است. قرية فوريجا که هم اکنون نيز به همين نام مشهور است، در فاصله هشت کيلومتري از مرکز شهرستان قائم‌شهر واقع شده است. مقبرة امام‌زاده يوسف رضا (ع)، که به قول مشهور از نوادگان امام موسي کاظم (ع) ميباشد، در مرکز همين شهر واقع شده است. مرحوم منوچهر ستوده در کتاب خود از آستارا تا استراباد اذعان دارد که در طومار متوليان دوران حکومت صفوي، از اين امامزاده ياد شده و توليت آن در آن تاريخ با مولانا مرتضي بوده است. [۱۱] اين امام‌زاده در گذشته داراي بنايي بسيار قديمي بود که در ابتداي حکومت رضاشاه تخريب شد و زمين‌هاي آن را دولت تصرف کرد. سپس در اندک‌زماني بيمارستان شير و خورشيد در آن ساخته شد؛ از اين رو اکنون محل اصلي دفن امام‌زاده معلوم نيست و تنها بنايي جديد با سبک معماري امروزي، نشان‌دهندة وجود اين امام‌زاده است. همچنين درخت چناري قديمي(حدوداً 300 ساله) که در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده در داخل بناي جديد وجود دارد و رابينو نيز در کتاب خويش مازندران واستراباد به آن اشاره کرده است. اصل سند اين وقف نامه برجاي نمانده است، اما در سال 1269 ق سوادي از آن تهيه شده و به تأييد علماي بزرگ وقت مازندران رسيد. متأسفانه اين سواد نيز به دست نيامد، ولي در سال 1335 سوادي از روي آن سواد توسط ادارة اوقاف محل تهيه گرديده که در اين بازنويسي از آن استفاده شده است. متن وقف نامه به زبان عربي مغلق اما زيباست؛ لذا هم از اين حيث و هم از لحاظ قدمت تنظيم اولية سند، در ميان اسناد به‌جامانده از مازندران کم نظير است. اطلاعاتي که از اين سند به دست مي آيد عبارت است از: واقف: آقارستم روزافزون ابن علي روزافزون؛ رقبه و محل وقوع : شش دانگ قرية فوريجا واقع در بلوک علي‌آباد از آبادي‌هاي ساري؛ مصرف: جهت مقبره و مسجد امام‌زاده يوسف بن موسي الکاظم (ع) واقع در بلوک علي‌آباد؛ نوع سند: رونوشت وقف‌ نامه؛ تاريخ تحرير سند: 10 ربيع الاول 914. از جمله اطلاعاتي که اين سند به ما مي‌دهد اين است که محمد روزافزون پسر آقارستم در حيات پدر، شايد هم به دستور وي، زيارتگاه و مسجد اين امام‌زاده را بنا کرد. نيز واقف، توليت موقوفه را به درويش علي مي‌دهد. اين که چرا واقف توليت موقوفه را به يکي از دراويش مي‌سپارد بر ما معلوم نيست. به نظر مي‌آيد وي به خاطر اعتماد و حسن نظري که به اين خاندان داشت و جهت حفظ موقوفه از تباه شدن، توليت را به آنان سپرده است. همچنين در اين سند بعضي از مناصب آن زمان نام برده شده است؛ مانند: والي، حاکم، قاضي، امير، وزير، مفتي و محتسب. 1. سربرگ سند

آرم شير و خورشيد

وزارت معارف و اوقاف و صنايع مستظرفه ادارة کل اوقاف، نمرة 93 ثبت دفتر سواد وقف نامه رستم روزافزون راجع به کل شش دانگ قرية فوريجا من اعمال ساري مازندران به مصرف خيرات و مبرّات به توليت درويش علي، و بعد فوته با اکبر ابن متصف [ ؟ ] صلح و امانت و ديانت به شرح ذيل: مورخة 914، به تاريخ 13/ ح لر[؟] / 1335 نمرة 643 2. متن سند آقا رستم المدعوّ »روزافزون« زاد الله توفيقه، و جعل اليُمن و الإقبال في کل حالٍ رفيقَه، و نوّر الله مضجع والده العظيم الشأن الرفيع المکان، قدوة أعاظم الأمراء في زمانه، ملاذ أفاخم الکبراء في أوانه، عديم المثل و النظير في عهده و دورانه، المستريح بجِوار رحمة الله، الملک الولي، زين الامارة و المغفرة و الدين آقا علي الروزافزون، لمّا تأمَّلَ معني الآيات و الرّوايات، علم أنّ هذه الدنيا متاع، و أنّ الآخرة هي دارُ القرار، و أنّ أسني المثوبات و أعلي القربات ما بقيت آثارُه علي تکرُّر الليالي و الأيام، عملاً بقوله سبحانه و تعالي: مَن ذا الّذي يُقرضُ اللهَ قرضاً حسناً فيُضاعِفَه له أضعافاً کثيرة«؛ و قال رسولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلّم): إذا مات ابنُ آدمَ انقطع عملُه إلّا عن ثلاث: صدقة جارية و علم يُنتَفَع به و ولد صالح يَستغفر له. و لا شکَّ أنّ الصّدقة الجارية مفسَّرةٌ بالوقف. فوَقَفَ و تصدَّق و حَبَس بِنيّة جازمة و عزيمة صادقة علي مصالح عمارة المشهد و المسجد اللَّذَين بناهما الحضرةُ المؤيَّد الأميرُ الکبيرُ قدوةُ الشُّهّار[؟]، زَينُ الأمَم، اعتماد السلاطين في النسم[؟]، اختيار الخواتين في العجم، وليّ الأيادي و النِّعَم، مُغرِّس شجرة النّجد والعُلي والکرم، شمس الإمارة و الإيالة و الدين، آقا محمد بن حضرت الواقف (أدام الله تعالي ظلالَ الوالد فوق مقبرةِ الشريف) الإمام الهمام قدوة أهل الإسلام يوسف بن حضرت الإمام الکامل العالم الزاهد البارع الشهيد سَمِيّ نبيّ الملک الحميد، مقتدي الأولياء الکاملين، أکمل أولاد سيّد المرسلين، واسطة فيوض ربّ العالمين، الموفَّق بتوفيقات ملک الحاکمين، الإمام الهمام التّمام أبي إبراهيم موسي الکاظم (عليه و علي آبائه أفضل التحية و السلام). و علي العلماء و الصلحاء و الأتقياء و القرّاء و الفقراء و المساکين و الصادرين والواردين في هذا المسجد و المشهد الشريف جميع ما هو حق حضرت الواقف المتصدِّق (تقبَّلَ الله مِنه) و مِلکِه و في يده و في تصرّفه بلا مانع و مُنازع؛ و ثبت مِلکيّتُه بوجهٍ شرعيٍّ. و ذلک جميع القرية المدعوّة بفوريجا الواقعة بمازندران في بلوک الموسوم بعلي‌آباد من أعمال بلدة السّاري حدودها و حدود أراضيها إلي أراضي قرية ديوکلاتجة، و إلي أراضي قرية تلاردشت التي في تصرّف رستم المدعوّ کلاوت، و ملوک رستمان، و إلي أراضي السيد ظهير المدعوّ بملاز ولد غرّ فرهاد القاسم، و إلي أراضي السيد حسين کيا و فرهاد قاسم المذکور، مع ساير التوابع و اللواحق و الحدود و الحقوق و الأراضي العامرة و الغامرة و العيون والقنوات و الآبار و الأودية و الباغات و البساطين و الأشجار المثمرة و الکُرُم و الطّواحين و البيوت و السقوف و الأبواب و الأخشاب و مراعي الأنعام و المناقر و المنابر، و کلّ ما هو من توابع القرية المحدودة، وقفاً صحيحاً شرعياً مؤبَّداً مخلَّداً علي أن يبدأ المتولّي بعد حصول رِبحِه و منافعه أوّلاً بعمارة ما يحتاج إليه الموقوف و لابدّ فيه يسعي عامراً، ثم ما بقي منه إلي عمارة المسجد و المشهد الشريفَين من تطمين السطح و تجصيص الجدران و إصلاح الأبواب و الأغلاق، و سائر ما يحتاج إليه في الحال و لابدّ منه يسعي عامراً ينتفع به الناس؛ ثم يصرف إلي ما يحتاج إليه في الفرش و الحصير و البواري؛ ثم يصرف الي الدهن الذي يستصبح فيه من الشحم و غيره؛ ثم يصرف إلي موائد الفقراء و العلماء والصلحاء و المساکين و الصادرين و الواردين في هذا المسجد و المشهد المذکورَين حِسبةً لله تعالي في کل يوم مرَّتين: مرّة بالطعام المطبوخ باللحم والدُّهن و الأرز کما هو المعتاد في الولاية المذکورة في أول ورود النّهار، و مرّة بالخبز و الإدام من الخلّ و الدِّبس و الجبن و غير ذلک في حال ورود الضيف. و يرتّب في کل عيد من عيدين و في کل ليلة من الليالي المتبرکة و رمضان أزيد من موائدهم في الأيام. و لا يمنعون من المائدة أن حضروا وقت بسطها. و قد شرط ـ لا زال عمرُه أطولَ الأعمار ـ توليةَ هذا الوقف للدرويش الأعزّ الصالح المسمّي درويش علي بن المرحوم المبرور درويش تاج الدين المشهدبان؛ ثم لأولاده الذکور؛ ثم لأولاد أولاده الذکور بشرط أن يکون المتولي صالحاً أميناً أکبرهم في السّنّ. و من لم يتّصف بصفات الديانه و الأمانة، فلا حقَّ له في التولية. فسبيل المتولّي أن يقوم بخدمة الصادرين و الواردين النازلين فيهما، و إيصال المائدة کما شرح إلي العلماء و الشعراء والصلحاء و المساکين، و ضبط محصولات الموقوف و تعمير الموقوف عليه. و صار القرية المحدودة بحقوقها و حدودها وقفاً صحيحاً شرعياً مؤبَّداً مخلَّداً مشتملاً بجميع الشرايط و الأرکان بحيث لايُباعُ ولايوهَبُ و لايُرهَنُ و لايُؤجَر، و لايُملَکُ بوجهٍ من التّملّکات، و لا يُتلَف بأنواع الإتلافات. و قد حَکَم بصحّة ذلک حاکمٌ من حکّام الإسلام، و قاضٍ من قضاة الأيام. و لايحلّ لوالٍ و لا حاکمٍ ذي شَوکةٍ و لا قاضٍ و لا أميرٍ و لا وزيرٍ و لا مُفتٍ و لا محتسبٍ و لا لأحدٍ يُؤمِن بالله واليوم الآخر تغييرُ هذا الوقفِ، و لا تبديلُه عن نَسَقه المسطورة، و إزالته عن رقمه المزبورة، و لا إبطاله منه بنوع تأويل في إبطاله، أو إبطال غيره من قيوده بقولٍ أو فعلٍ أو شهادة أو تزکية أو فتوًي، أو أعان مغيِّراً أو مبدِّلاً، فعليه لعنةُ الله والملائکه و النّاس أجمعين. ولا يَقبل اللهُ منه صَرفاً و لا عدلاً ولا فريضة و لا نَفلاً، و جَعَلَه من الأخسرين أعمالاً الذين ضلّ سعيُهم في الحيوة، و عجّل الله في الدنيا عقوبتَه، و في الاخرة فضيحتَه. فَمَن بدّله بعدَ ما سَمِعَه فإنَّما إئمُه علَي الّذين يُبدّلونه إنّ الله سميعٌ عليمٌ. وکُتب ذلک في العاشر من شهر ربيع الأول سنةَ أربعَ عشرَ و تِسعِمائةٍ مِن الهجرة النبوية المحمدية. والحمد لله ربّ العالمين، و أختم بالصلوة علي محمد و آله و أولاده أجمعين. 3. سجلات سند 1. قد جَرَتِ الوقفُ المذکور علي النَّمط المذکور [ ؟ ]، و صحَّ لديّ و اطّلعتُ بما فيه. حرّره قوامُ الدين عبد الصمد الحسيني؛ 2.شَهِد بما فيه. حرّره العبد الفقير الحقير شيخ حسين ابراهيم؛ 3.ذلک الکتابُ لا ريبَ فيه. حرّره العبد محمد إسماعيل عبد الجبار؛ 4.هذا مطابقٌ لأصله الذي يلوح منه آثارُ الصدق و الصواب، و أنا أقل الطّلّاب و أنا الخاطي الراجي (محل مهر جناب مستطاب آقائي آقا شيخ حسين سلّمه الله تعالي »عبده حسين بن صفرعلي«)، (محل مهر جناب مستطاب آقائي آقا شيخ محمدحسن سلّمه الله تعالي )، (محمدحسن بن صفرعلي). 5.هذا مطابقٌ لأصله الذي قابلتُه بالنفس الخاطية کالنعل بالنعل[ ؟ ]، و أنا الخاطي الراجي (محل مهر جناب مستطاب آقائي آخوند ملا حسين علي پيشنماز ) الواثق بالله إنني عبده حسينعلي. 6.هذا مع أصله مطابق و مضمونه معه موافق، و أنا الآبق (محل مهر) عبده محمد حسين الحسيني. (محل مهر جناب مستطاب آقائي آقا سيد ابوتراب) الواثق بالله الغني عبده ابوتراب الحسيني. 7.هذا و أصله سِيّانِ، کما قُوبِل بمحضري و مسمعي، و أنا الجاني الفاني (محل مهر حضرت مستطاب اجلّ آقاي حجة الاسلام مدّ ظله) عبده محمد بن محمدمهدي، (محل مهر جناب حاجي رئيس سلّمه الله تعالي) عبده الراجي محمد الحسيني. 8.(محل مهر جناب آقائي آقا سيد صادق سلمه الله تعالي) عبده صادق بن علي الحسيني، (محل مهر جناب حاجي آقا ميرزا) الراجي حسين‌علي؛ 9.(محل مهر جناب آقائي آقا ميرزا محمود پسر جناب آقاي رئيسي سلمهما الله ) عبده الراجي محمود الحسيني، (محل مهر جناب مستطاب نجل ازکي آقاي آقا محمد علي سلمه الله تعالي) محمد بن محمدعلي، (‌محل مهر جناب مستطاب نجل ازکي الجليل [ ؟ ] آقاي آقا شيخ جعفر سلمه الله تعالي) عبده الراجي محمد بن محمد جعفر؛ 10.هذا مطابقٌ لأصله. حرّره الأقلّ (محل مهر) عبده الراجي علي‌اصغر. 4. ترجمة سند خداوند بر توفيقات آقارستمِ روزافزون بيفزايد و برکت و دولت را در همه حال رفيق و همراه او قرار دهد و مقبرة پدرش، آقا عليِ روزافزون را منوّر کند. پدري که عالي‌مقام و بلندجايگاه، پيشواي بزرگان امرا در روزگار خود، پناهگاه بزرگوارترين بزرگان در زمان خويش، بي همتا در عهد خود، برخوردار از آسايش در جوار رحمت الهي، پادشاه و ولي‌نعمت و ماية زينت حکومت و بخشش و دين بود. هنگامي که وي [=آقارستم روز افزون] در معناي آيات و روايات انديشيد، دريافت که نفع و سود اين دنيا گذراست و يقيناً آخرت خانة ابدي است؛ و اينکه روشن‌ترين پاداش‌ها و عالي‌ترين تقرّب به خدا عملي است که آثار و برکاتش با گذر شب‌ها و روزها باقي بماند. به گفتة خداوند منزه و بلندمرتبه: آن کسي که به خداوند قرض نيکو مي‌دهد، خداوند برکتش را چندين برابر مي‌کند. رسول خدا [ص] فرموده است: هنگامي که انسان مي‌ميرد، عملش قطع مي‌شود مگر در سه مورد: صدقة جاريه و دانشي که ديگران از آن بهره گيرند و فرزند نيکوکاري که برايش طلب بخشش و آمرزش کند. و ترديدي نيست که صدقة جاريه به وقف تفسير گرديده است. پس وقف نمود و صدقه داد و با نيت قاطع و ارادة راست و درست جهت مصرف و مخارج تعمير و مرمت مقبره و مسجد حبس کرد که هر دو را آن بزرگوار تأييدشده و فرمانده بزرگ، پيشواي ناموران و زينت امت‌ها، مورد وثوق و اعتماد شاهان و سلاطين در تغيير و رخصت، و برگزيدة پادشاهان در غير عرب، و صاحب نيکي‌ها و نعمت‌ها و بخشش‌ها، پايه‌گذار بزرگي و عظمت و بلندي و بخشش، خورشيد حکومت و سياستمداري و دين، جناب آقا محمد فرزند جناب واقف بنا نهاده است، که خداوند متعال پايدار فرمايد ساية پدر و پسر را بر روي آرامگاه با برکت و پيشواي بزرگ و امام و پيشواي مسلمانان، يوسف فرزند حضرت امام صاحب عمل و کردار بي‌عيب و رسا و کاملِ دانا و پاک و پرهيزگار و عارف بر امور، هم‌نام پيامبر خداوند ستوده، پيشواي اولياي صاحب کمال، کامل‌ترين فرزندان آقاي رسولان، واسطة برکات پروردگار، تأييد شده به توفيقات الهي، امام بزرگوار ابو ابراهيم [[موسي کاظم [ع]]] که بر او و پدرانش برترين سپاس و درود باد. تمام آنچه را جناب واقف [از اين مال] ذي‌حق است، وقف بر عالمان و دانشوران و نيک‌انديشان و پرهيزکاران و قاريان قرآن و نيازمندان و محتاجان اعم از مسافران و مراجعان و واردين در اين مسجد و بارگاه و آستان با برکت و بزرگ مي‌باشد. خداوند متعال از واقف قبول فرمايد. اين ملک بدون مانع و منازع است و به شيوة شرعي به عنوان ملک واقف ثبت بوده است. اين ملک شامل تمام قرية موسوم به فوريجا است که در مازندران، بلوک علي آباد، يکي از روستاهاي شهر ساري، واقع شده است. حدود قرية فوريجا و حدود زمين‌هايش به اين زمين‌ها متصل است: به زمين‌هاي روستاي ديو کلاتچه و به زمين‌هاي دهستان موسوم به کلاردشت که در تصرف رستم معروف به کلاوه قرار دارد، و نيز به بلوک رستمان و به زمين‌هاي سيد ظهير که به ملاز ،پسر بزرگ فرهاد قاسم معروف است؛ و نيز به زمين‌هاي سيد حسين و کيا فرهاد قاسم مذکور. با کليه و جميع توابع و ملحقات و همة حدود و حقوق و زمين‌هاي آباد و مزروعي و سرچشمه‌هاي آب و قنات‌ها و چاه‌هاي آب و رودها و دره‌ها و باغ‌هاي درختان و بستان‌ها و درخت‌هاي ميوه‌دار وغيره و درختان انگور و آسياب‌ها و خانه‌ها و سقف‌ها و درها و تخته‌ها و چراگاه چهارپايان و مکان گاوها و جاي نصب روشنايي، و تمام چيزهايي که از متعلقات اين روستاست وقف نمودم وقف صحيح شرعي ابدي و هميشگي. متولي بايد پس از حصول درآمد و منافع ابتدا به تعمير و عمران و آبادي موقوفه بپردازد. سپس آنچه از درآمد باقي ماند، براي تعمير مسجد و مقبره بزرگ و متبرک مصرف شود؛ از قبيل: محکم و استوار کردن سطح و کف بناها و گچ‌اندود کردن ديوارها و اصلاح و تعمير درها و تهية وسيلة بستن درها و تمام چيزهايي که در آن حال نياز باشد و لازم است در تعمير آنچه مردم از آن بهره مي‌برند کوشش بسيار کند. سپس براي چيزهايي که مردم به آن نياز دارند؛ از قبيل: فرش و حصير و بوريا صرف شود. آنگاه براي روغني که جهت نور و روشنايي بدان نياز است از قبيل پيه و غيره صرف شود. سپس جهت نيازمندان و عالمان و نيکوکاران و نيازمندان مسافر و مراجعان و واردشوندگان به اين مسجد و زيارتگاه شريف، تنها براي رضاي خداوند متعال صرف تهية سفرة اِطعام شود. در هر روز دو بار سفره اندازند: يک بار با غذاي تهيه‌شده با گوشت و روغن و برنج؛ چنان‌که در منطقة مذکور مرسوم است در اول ظهر و وقت غذا، و يک بار نيز با نان و خورش مثل سرکه و دوشاب و شيرة انگور و غير از آنها از خورش‌هاي ديگر در وقت رسيدن مهمان. و در هر عيد از دو عيد اسلامي و در هر شب از شب‌هاي مبارک ماه رمضان زيادتر و بيشتر از ايام معمولي ترتيب داده شود؛ و اگر [کساني بي دعوت] در وقت انداختن سفره حاضر شدند، از سر سفرة طعام منع نشوند. واقف که عمرش طولاني باد، شرط نمود توليت اين موقوفه براي درويش بزرگوار و صالح و نيکوکار درويش علي فرزند مرحوم مبرور درويش تاج الدين مشهدبان باشد. سپس براي فرزندان ذکور وي و سپس براي فرزندان فرزندان ذکورش، به شرطي که متولي فردي صالح و امين و از لحاظ سن بزرگ‌ترين فرزندان ذکور باشد. و کسي که متصف به اوصاف دينداري و درستکاري نباشد، حق توليت ندارد. و راه و روش متولي هميشه اين باشد که در خدمت مسافران و زوّار مسجد و مقبره باشد و به گستردن سفره غذا جهت عالمان و نيازمندان و پرهيزگاران ـ به طوري که شرح داده شد ـ بپردازد. همچنين جمع‌آوري محصول و تعمير و مرمّت بر عهدة اوست. پس اين قرية محدودشده با حقوق و متعلقاتش، وقفي است صحيح، شرعي، ابدي و هميشگي که شامل تمام شرايط لازم است، به گونه‌اي که هرگز فروخته، بخشوده و به اجاره و رهن داده نمي‌شود. به ملکيت کسي درنمي‌آيد و به هيچ نوع از انواع تملکات به تملک کسي در نمي‌آيد و به هيچ نحوي تلف نمي‌شود. يکي از حاکمان اسلام و يکي از قضات روزگار بر درستي اين وقف حکم داده است. پس هيچ کسي اعم از والي، حکمران، صاحب قدرت و نفوذ، قاضي، امير، وزير، مفتي، محتسب و کسي که به خداوند يکتا و روز رستاخيز ايمان دارد مجاز نيست اين موقوفه را تغيير دهد و يا شرايطي که در متن نوشته شده را عوض کند و يا آنچه را نوشته شده از بين ببرد و يا وقف را به گونه‌اي که از آن ابطال برداشت شود باطل کند و يا يکي از شروطش را به گفتار يا کردار يا گواهي دادن يا پاک کردن و فتوي دادن و يا مساعدت به تغيير و تبديل باطل کند. پس هر که مرتکب اين امر شود، لعنت خداوند و فرشتگان و جميع انسان‌ها بر او باد و خداوند متعال از او عمل خالص و سره را نپذيرد و نيز اعتقاد به عدل و اعمال واجب و مستحب او را قبول نکند و خداوند او را از لحاظ عمل و کردار در زمرة زيان‌ديده‌ترين انسان‌ها قرار دهد. همانان که کوشش آنان در دنيا تباه است و خداوند در اين دنيا عذابشان و در آن دنيا رسواييشان را تسريع مي‌فرمايد. پس کسي که وقف را پس از آن که وقفيت و شرايط آن را شنيد تغيير دهد، گناهش بر عهدة کساني است که آن را تغيير مي‌دهند. حقيقتاً خداوند دانا و شنواست. اين وقف نامه در روز دهم از ماه ربيع الاول سال نهصد و چهارده پس از هجرت نبي اکرم (ص) حضرت محمد مصطفي [ص] نگاشته شده است. ستايش مخصوص پروردگار جهانيان است و با درود بر محمد و همة خاندان و اولادش به پايان مي‌رسانم.

منابع و مآخذ

1. رابينو، هـ . ل. مازندران و استراباد. ترجمة غلامعلي وحيد مازندراني. تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1365.

2. ترکمان، اسکندربيگ. تاريخ عالم‌آراي عباسي. زير نظر ايرج افشار. تهران: امير کبير. سوم 1382.

3. شايان، عباس. مازندران. تهران: علمي، 1364.

4. ستوده، منوچهر. از آستارا تا استراباد. ج 4.

5. مرعشي، ميرتيمور. تاريخ خاندان مرعشي. به تصحيح منوچهر ستوده. تهران: اطلاعات، 1364.

6. دهخدا، علي اکبر. لغت‌نامة دهخدا. ج 2 و 3. تهران: مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372.

7. آرشيو اسناد سازمان اوقاف و امور خيريه

پانویس

  1. بابل کنونی.
  2. قائم شهر کنونی.
  3. مازندران، استراباد، ه ل رابینو، ص216.
  4. تاریخ عالم آرای عباسی، اسکندر بیگ ترکمان، ص38و39.
  5. مازندران>، عباس شایان، ص253و254.
  6. تاریخ خاندان مرعشی، میر تیمور مرعشی، ص8.
  7. این قریه هم اکنون نیز به همین نام موجود است.
  8. جایی که مشتمل بر چندین قریه وده بود (لغت نامه دهخدا، جلد 3، ص4329).
  9. به اعمال البلد«یعنی: توابع بلد که تحت حکم آن ومنسوب آن هستند(همان، ج2، ص2535).
  10. شهرستان جویبار کنونی.
  11. از آستارا تا استر اباد، منوچهر ستوده، ج4، ص234.