تقوا و جلب محبت خدا (قرآن)
از جلوههای تقواپیشگی جلب محبت خداوند میباشد.
سبب جلب محبت خدا
تقوا، بستر جلب محبت خداوند است: بلی من اوفی بعهده واتقی فان الله یحب المتقین. آری، کسی که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری پیشه نماید، (خدا او را دوست میدارد زیرا) خداوند پرهیزگاران را دوست دارد. [۱] .. ان الله یحب المتقین. خداوند پرهيزگاران را دوست دارد! [۲] .. ان الله یحب المتقین. خداوند پرهيزگاران را دوست دارد! [۳] یـیحیی خذ الکتـب بقوة وءاتینـه الحکم صبیـا• وحنانـا من لدنا وزکوة وکان تقیـا. ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوت بگیر! و ما فرمان نبوت (و عقل کافی) در کودکی به او دادیم! [۴] و رحمت و محبتی از ناحیه خود به او بخشیدیم، و پاکی (دل و جان)! و او پرهیزگار بود! [۵] «حنان»، مصدر و به معنای شفقت و مهربانی است. [۶]
دیدگاه علامه طباطبایی
بلی من اوفی بعهده و اتقی فان الله یحب المتقین، این آیه شریفه، کلام یهود را رد نموده و آنچه را که با کلام خود لیس علینا فی الامیین سبیل [۷] نفی میکردند را اثبات میکند، آنها میگفتند: امیین تسلطی بر ما ندارند، آیه مورد بحث میفرماید خیر، شما امتیازی بر امیین ندارید و تقدم و تسلط حق هر کسی است که تقوا داشته باشد، و کلمه اوفی، فعل ماضی از مصدر باب افعال یعنی ایفاء است و ایفای عهد به معنای تتمیم آن و حفظ آن از بهانه و نقص است و توفیه که مصدر باب تفعیل است به معنای بذل و بخشش بطور کامل و وافی است و استیفاء که مصدر باب استفعال است به معنای گرفتن بطور کامل و وافی است. و مراد از عهد خدا بطوری که آیه بعدی میفرماید: ان الذین یشترون بعهد الله. [۸] آن پیمانی است که خدای عزّوجلّ از بندگان خود گرفته است که عبارت است از: تنها او را بپرستند و به او ایمان آورند و یا مراد از آن، مطلق عهد است که عهد خدا هم یکی از مصادیق آن است. و جمله: فان الله یحب المتقین، از قبیل بکار بردن کبری در جای صغری، به منظور کوتاه گویی است. (خواننده عزیز توجه داشته باشد که این دو کلمه از اصطلاحات علم منطق است، علمی که در تعریفش گفتهاند: آلتی است قانونی که مراعات آن ذهن را از خطای در فکر حفظ میکند و دو کلمه مذکور دو رکن برهان است، در اولی اثبات میشود که فلان چیز مصداق فلان عنوان است، مثلا عالم متغیر است و در دومی اثبات میشود که بطور کلی هر متغیری حادث و مسبوق به عدم است و از آن صغری و این کبری نتیجه گرفته میشود که عالم حادث است). و تقدیر کلام چنین است، بلی من اوفی بعهده و اتقی، فان الله یحبه، لانه متق و الله یحب المتقین (بلی کسی که به عهد خود وفا کند و پرهیزکار باشد، خدا دوستش میدارد، برای اینکه چنین کسی مصداق عنوان متقی است و خدا بطور کلی متقیان را دوست میدارد، پس آن شخص وفادار را دوست میدارد) و منظور این است که به یهودیان بفهماند کرامت و احترام آدمی در درگاه خدا به ادعا نیست و شما با گفتن: لیس علینا فی الامیین سبیل، صاحب کرامت نمیشوید بلکه تنها کسی در نزد خدا کرامت دارد که خدا دوستش بدارد. در نتیجه مفاد کلام چنین است: کرامت الهیه و محترم بودن در درگاه خدا آن قدر مبتذل و آسان نیست که هر کس خود را به صرف خیال منتسب به خدا کند، و یا به آن برسد و یا هر متکبر و فریبکاری انتساب خود را کرامت پنداشته و نژاد خود و یا دودمانش را به ملاک همین انتساب خیالی تافته جدا بافته بداند، بلکه رسیدن به کرامت الهی شرایطی دارد و آن وفای به عهد و پیمان خدا و داشتن تقوا در دین خدا است، اگر این شرائط تمام شد کرامت حاصل میشود، یعنی آدمی مورد محبت و ولایت الهی قرار میگیرد، ولایتی که جز بندگان با تقوای خدا کسی به آن نمیرسد و اثر آن نصرت الهیه و حیات سعیدهای است که باعث آبادی دنیا و صلاح باطن اهل دنیا و رفعت درجات آخرتشان میشود. [۹]
منبع
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «جلب محبّت خدا».