سرمایه داران بدون سرمایه

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

در واقع، هر مؤسسه تأمین مالی خرد که برای خود ارزش قائل است، تارنمایی دارد که در آن تعدادی داستان از مشتریان موفق تأمین مالی خرد آورده شده است که از فرصتی غیر معمول برای ثروتمند شدن استفاده کرده اند. این ادعاها واقعی هستند: ما با تعدادی از این مشتریان دیدار کردیم. در شهر کانتور، در ایالت آندرا پرادش، با یکی از مشتری های اسپاندانا دیدار کردیم که کسب و کار بسیار موفقی در گردآوری و تفکیک زباله بنا نهاده بود. این زن کار خود را از گردآوری زباله شروع کرده بود که در سلسله مراتب اجتماعی و اقتصادی هند پایین ترین مرتبه ای است که می توان یافت. او با نخستین وام خود از اسپاندانا توانست وامی را که با نرخ بهره ای فلج کننده از نزول خواری گرفته بود پرداخت کند. او می دانست کسانی که زباله ها را از او می خرند پیش از فروش به بازیافت کننده ها آن ها را تفکیک می کنند. زیرا ممکن است در میان زباله ها تکه های فلز و تنگستن که در لامپ های حبابی استفاده می شود، پلاستیک جات و مواد آلی برای کمپوست و غیر آن یافت شود که هر یک از آنها به بازیافت کننده متفاوتی داده می شود. با امکان تنفسی که نخستین وام برای او فراهم کرده بود، تصمیم گرفت برای به دست آوردن پول اضافی، خودش زباله ها را تفکیک کند. با وام دوم و پس انداز از نخستین وام، یک گاری خرید تا به او در گرد آوری زباله بیشتر، کمک کند و به دلیل اینکه اکنون لازم بود تفکیک بیشتری انجام شود، موفق شد همسرش را نیز با خود همراه سازد که پیش از این بیشتر وقت خود را صرف می گساری می کرد. آنها با همکاری یکدیگر درآمد قابل توجهی کسب و پس از دریافت سومین وام، خرید زباله را از دیگران آغاز کردند. هنگامی که او را ملاقات کردیم، در راس شبکه بزرگ گردآوران زباله جای داشت؛ اکنون نه خودش و نه همسرش دیگر زباله گردآوری نمی کردند. او را که به کاری تمام وقت مشغول بود، این گونه دیدیم: بر روی تکه ای فلز لم داده بود؛ هوشیار، اما کمی بد اخم.

نهادهای تأمین مالی خرد داستان هایی از موفق ترین وام گیرندگان را تبلیغ می کنند، اما کارآفرینانی هم وجود دارند که حتی پیش از دسترسی به تأمین مالی خرد، موفق بوده اند. در سال ۱۹۸۲، ژو آیهوا[۱]، یکی از بهترین دانش آموزان دبیرستان در روستای خود در منطقه شائوکسینگ در استان ژجیانگ در چین بود. پدر و مادر او دهقان بودند و تقریبا مانند هر فرد دیگری، پول نقد بسیار کمی داشتند. این دختر بسیار باهوش بود، از این رو، اهالی روستا تصمیم گرفتند او را به مدت یک سال به مدرسه محلی طراحی مد (اگر چه نه دقیقا به این معنا، چرا که هنوز هر کسی لباس مائو را می پوشید) بفرستند. ایده این بود که او در نهایت در بنگاه های شهر و روستا که به تازگی راه اندازی شده بود، نقش رهبری را بر عهده گیرد (این موضوع مربوط به سال های اولیه سیاست آزادسازی چین بود). اما هنگامی که او پس از کارآموزی بازگشت، بزرگان محلی با او به سردی برخورد کردند؛ او دختر بود و گذشته از آن تنها بیست سال داشت. بنابراین بی تعارف بدون کار به خانه فرستاده شد.

ژی آیهوا نمی خواست بیکار بنشیند. تصمیم گرفت کاری انجام دهد، اما پدر و مادرش فقیرتر از آن بودند که به او کمک کنند. بنابراین یک بلندگو قرض کرد و در روستا به راه افتاد و اعلام کرد حاضر است در برابر هزینه ۱۵ یوان (معادل ۱۳ دلار برابری قدرت خرید به دختران جوان لباس دوختن بیاموزد. او ۱۰۰ کارآموز جذب کرد و با پولی که گردآوری شد، یک چرخ خیاطی دست دوم و مقداری پارچه مازاد از کارخانجات دولتی محلی خرید و شروع به تدریس کرد. در پایان دوره، او هشت نفر از بهترین کارآموزان خود را نگه داشت و کسب و کاری راه اندازی کرد. زنان هر روز صبح با چرخ های خیاطی بر پشت خود که پدر و مادرشان برای آنها خریده بودند) از راه می رسیدند و شروع به برش و دوخت و دوز می کردند. در ابتدا در خانه ژی آیهوا کار می کردند اما با گسترش کسب و کار و ماهر شدن ژی آیهوا و استخدام افراد بیشتر به ساختمانی نقل مکان کردند که او از دهداری روستا اجاره کرده بود.

در سال ۱۹۹۱، او آنقدر از سودهای کسب و کار خود پس انداز کرده بود که توانست شصت چرخ خیاطی خودکار به قیمت ۵۴ هزار یوان (معادل ۲۷ هزار و ۶۰۰ دلار برابری قدرت خرید) سفارش دهد. کل سرمایه ثابت او در مدت هشت سال بیش از صد برابر رشد کرده بود. حتی اگر نرخ تورم را سالانه ۱۰ درصد در نظر بگیریم، نرخ رشد واقعی سالانه ۷۰ درصد بدون تورم، ستایش برانگیز است. او اکنون کارآفرینی ریشه دار شده بود. مدتی نگذشت که قراردادهای صادراتی به او پیشنهاد شد و او در حال حاضر به میسی[۲]، بنتون</ref> Benetton </ref>، جی. سی. پنی[۳]و دیگر خرده فروشان عمده جنس می فروشد. در سال ۲۰۰۸، او نخستین سرمایه گذاری خود را در املاک و مستغلات به مبلغ ۲۰ میلیون یوان (معادل 4.4میلیون دلار) انجام داد چرا که خودش می گوید مقداری پول بلااستفاده دارد که بیشتر مردم ندارند.

البته ژی آیهوا موردی معمولی نیست؛ او دارای روشن بینی خاصی بود و اهالی روستایش او را به مدرسه فرستادند. با این حال، هیچ کمبودی در داستان های موفقیت آمیز درباره کارآفرینی فقرا وجود ندارد. قطعا به هیچ عنوان کمبود کار آفرین نیز نداریم. در مجموعه داده های هجده کشوری ما، به طور میانگین، ۵۰ درصد از فقیر ترین افراد (کسانی که با کمتر از ۹۹ سنت در روز زندگی می کنند) در مناطق شهری در یک کسب و کار غیر کشاورزی فعالیت می کنند. حتی در میان روستاییان بسیار فقیر، بسیاری از آن ها از ۷ درصد در ادیپر تا بالغ بر ۵۰ درصد در اکوادور (با میانگین ۲۰ درصد)- در یک کسب و کار غیر کشاورزی مشغول به کار هستند، به علاوه تعداد زیادی نیز به اداره یک مزرعه می پردازند. در همان کشورها در میان افرادی که کمتر فقیر هستند، تعداد کارآفرینان تقریبا مشابه است. این موضوع را با کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی و توسعه[۴]مقایسه کنید که به طور میانگین ۱۲ درصد از نیروی کار، خود را خویش فرما توصیف می کنند. صرفا بر پایه مشاغل اعلام شده، می توان اینطور بیان کرد که به نظر می رسد بسیاری از گروه های درآمدی در کشورهای فقیر، از همتایان خود در جهان در حال توسعه کارآفرین تر هستند و تعداد فقرای کارآفرین نیز کمتر از دیگران نیست. این مشاهده ای است که تاران خانا[۵]استاد دانشکده بازرگانی دانشگاه هاروارد را برای نوشتن کتاب «میلیاردهای کارآفرین»[۶]برانگیخت.[۲۴۳]

وجود تعداد بسیار زیاد صاحبان کسب و کار در میان فقرا شگفت آور است. از آن گذشته، به نظر می رسد همه چیز در حال جنگ بر ضد فقرایی است که می خواهند کارآفرین شوند. آنها (بنا به تعریف) سرمایه شخصی کمتری و همان طور که در فصول ۶ و ۷ دیدیم، دسترسی کمی به بیمه های رسمی، بانک ها و سایر منابع مالی ارزان قیمت دارند. نزول خوارها، که منبع اصلی تأمین مالی ناهمبسته [۷]هستند (اعتبار تجاری نمونه ای از تأمین مالی هم بسته است ، زیرا به خرید کردن چیزی منوط شده است و به همین دلیل از آن نمی توان برای پرداخت دستمزد استفاده کرد) از کسانی که نمی توانند به اندازه کافی از دوستان یا خانواده قرض کنند، نرخ های بهره ماهانه ۴ درصد یا بیشتر را دریافت می کنند. نتیجه اینکه، فقرا کمتر قادر به سرمایه گذاری مورد نیاز برای اجرای یک کسب و کار مناسب هستند و نسبت به هرگونه ریسک اضافی که از کسب و کار ناشی می شود، آسیب پذیرتر هستند. این واقعیت که آنها هم چنان مانند همتایان ثروتمندترشان به کسب و کار می پردازند، اغلب به عنوان نشانه ای از روحیه کارآفرینی آنها تفسیر می شود.

این واقعیت که حتی پس از پرداخت نرخ های بهره بسیار بالا، فقرا هنوز به اندازه کافی درآمد کسب می کنند تا وام های خود را باز پرداخت کنند، باید به این معنی تلقی شود که آنها به ازای هر روپیه که سرمایه گذاری کرده اند، درآمد بیشتری کسب می کنند (مشاهدات ما نشان می دهد بسیار نادر است که آنها بدهی خود را نپردازند. در غیر این صورت وام دریافت نمی کردند. این بدان معنی است که نرخ بازده سرمایه گذاری نقدی در کسب و کار آنها به میزان قابل ملاحظه ای بالا است. پنجاه درصد در یک سال، یا در همین حدود، مقداری است که بسیاری از آنها پرداخت می کنند و این مقدار کامل بیش از میزانی است که می توان با سرمایه گذاری در شاخص سهام داو جونز کسب کرد (به ویژه در این روزها، اما حتی میانگین بازده بلندمدت حدود ۹ درصد در سال است).

البته همه افراد وام نمی گیرند. احتمالا تنها معدود کارآفرینانی وام می گیرند که کسب و کار با بازدهی بالا دارند و سایرین با بازدهی بسیار پایین وام نمی گیرند. با این حال، پروژه ای که در سریلانکا انجام شد، مورد متفاوتی را نشان می دهد. تعدادی از صاحبان کسب و کارهای کوچک - مغازه های خرده فروشی، تعمیرگاه ها، کفاشها و مانند آنها - برای شرکت در یک قرعه کشی دعوت شدند. برندگان (دو سوم آنها کمک مالی به ارزش ۱۰ هزار روپیه (معادل ۲۵۰ دلار برابری قدرت خرید) یا ۲۰ هزار روپیه (معادل ۵۰۰ دلار برابری قدرت خرید) دریافت می کردند.[۲۴۴]

این کمک های مالی با توجه به استانداردهای جهانی ناچیز بودند، اما انصافا در مقایسه با درآمد این کسب و کارها زیاد بودند؛ چرا که برای بسیاری از آنها ۲۵۰ دلار کل سرمایه اولیه ای بود که کسب و کار خود را با آن آغاز کرده بودند. برندگان قرعه کشی کمک مالی، هیچ اجباری به مصرف بهینه پول نداشتند. بازده ۲۵۰ دلار نخست برای یک کسب و کار ... ولی بیش از ۶۰ درصد در سال بود. در ادامه آن همین آزمون با کسب و کارهای کوچک در مکزیک تکرار شد. [245] بازده آن آزمون حتی بالاتر از این بود و به ۱۰ الی ۱۵ درصد در ماه رسید.

برنامه ای دیگر که براک[۸]، یک مؤسسه تأمین مالی خرد، در بنگلادش طراحی کرد و اکنون در شماری از کشورهای در حال توسعه الگوبرداری شده است، نشان میدهد هنگامی که کمک به درستی صورت گیرد، حتی فقیرترین فقرا قادر به اداره موفق کسب و کارهای کوچک هستند و این کسب و کارهای کوچک می تواند زندگی آنها را تغییر دهد. برنامه به گونه ای طراحی شده بود که به کمک هم ولایتی ها، فقیرترین افراد در میان آنها را شناسایی می کرد و هدف قرار می داد؛ افرادی که زندگی بسیاری از آنها به سخاوت دیگران وابسته بود. نهادهای تأمین مالی خرد، نوعا به این قبیل مشتریان قرض نمی دهند، چرا که این افراد را از راه اندازی کسب و کار و باز پرداخت منظم وام خود ناتوان می بینند. براک برای اینکه آنها شروع به کار کنند، برنامه ای طراحی کرد تا به آنها یک دارایی (جفتی گاو، تعدادی باز، یک چرخ خیاطی و غیره)، و یک کمک هزینه مالی کوچک برای چند ماه به عنوان سرمایه در گردش و برای اطمینان از اینکه به فروختن دارایی وسوسه نمی شوند و بسیاری پشتیبانی های دیگر داده شود جلسات منظم، کلاس های سوادآموزی و تشویق به اندکی پس انداز در هر هفته. در حال حاضر انواع متفاوتی از این برنامه ها در شش کشور، با استفاده از سنجش های کنترل تصادفی شده انجام می گیرد. ما در یکی از این بررسی ها که با همکاری مؤسسه تأمین مالی باندان</ref> Bandhan </ref>در بنگال غربی انجام می گرفت، شرکت داشتیم. پیش از آغاز برنامه با خانوارها دیدار کردیم و از هر یک از خانواده هایی که انتخاب شده بودند، داستان هایی از بحران و ناامیدی شنیدیم. شوهر یکی میخواره بود و مرتب همسرش را ضرب و شتم می کرد؛ دیگری در تصادف کشته شده و خانواده جوانی را پشت سر باقی گذاشته بود؛ بیوه ای که فرزندانش او را ترک کرده بودند و غیره. اما پس از دو سال، تفاوت قابل توجه بود: در مقایسه با سایر خانوارهای بسیار فقیری که برای مشارکت انتخاب نشدند، سودبرندگان، از حیوانات و سایر دارایی های تجاری به میزان بیشتری برخوردار بودند؛ آنها با احشام و دیگر حیوانات، درآمد بیشتری به دست آوردند، اما در مقابل ساعات بیشتری را نیز صرف کار می کردند و درآمد بیشتری از کار برای دیگران به دست می آوردند. مجموع مخارج ماهانه آنها ۱۰ درصد افزایش یافته بود؛ در میان این مخارج، هزینه های موادغذایی بیشترین افزایش را داشت و احتمال کمتری می رفت که شکایت کنند چیز کافی برای خوردن ندارند. شگفت انگیز تر، نگاهشان به زندگی بود که به نظر می رسید تغییر کرده است. اکنون شیوه ای که آنها برای توصیف سلامتی، شادمانی و وضع اقتصادی خود به کار می گیرند، بسیار مثبت تر از گذشته بود. آنها بیشتر صرفه جویی می کردند و احتمال آن که مایل به وام گرفتن باشند، افزایش یافته بود- آنها اکنون برای وام گیری از نهادهای تأمین مالی واجد شرایط هستند و در مورد مدیریت دارایی احساس اعتماد به نفس می کنند.

البته با هر معیاری که نگاه کنیم، این کار نیز آنها را ثروتمند نساخت- از نظر شاخص های مصرفی، آنها پس از دو سال، تنها ۱۰ درصد داراتر شدند و این افراد همچنان فقیر هستند. اما به نظر می رسد که با هدیه اولیه و پشتیبانی های انجام شده، چرخه مطلوب آغاز شده است: به نظر می رسد حتی مردمی که زیر بار مشکلات شدید گرفتار آمده بودند، توانستند بار زندگی خود را به دوش بکشند و راه رهایی از فقر شدید را بیابند.[۲۴۶]

پانویس

  1. Xu Aihua
  2. Macy's
  3. JC Penney
  4. Organization for Economic Co-operation and Development (OECD)
  5. Tarun Khanna
  6. Billions of Entrepreneurs
  7. Untied
  8. BRAC