مراتب تقوا (قرآن)

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

در فرهنگ قرآن تقوا به معنای احساس مسولیت و انجام عمل از روی اخلاص و پرهيز از هر گونه گناه و عصیان می‌باشد.

مراحل و معانی تقوا

حقیقت تقوا

قرآن هر عملى را كه از روح اخلاص و ایمان و نیت پاك سرچشمه گرفته باشد بر اساس" تقوى" مى‌داند: •«... ان اکرمکم عند الله اتقـکم...:اى مردم، بى ‌ترديد ما همه (افراد نوع) شما را از يك مرد و زن (آدم و حوّا) آفريديم، و يا هر فرد شما را از يك پدر و مادر خلق كرديم، و شما را قبيله‌هاى بزرگ و كوچك قرار داديم تا همديگر را بشناسيد (پس در ميان شما برترى نژادى نيست بلكه) مسلّما گرامى‌ترين شما در نزد خدا پرهيزكارترين شماست همانا خداوند بسيار دانا و آگاه است.» [۱]

بررسی تفسیری آیه مذکور

اسلام با"عصبیت جاهلیت " در هر شكل و صورت مبارزه كرده است، تا مسلمانان جهان را از هر نژاد و قوم و قبیله زير پرچم واحدى جمع‌ آورى كند، نه پرچم قوميت و نژاد، و نه پرچم غير آن، چرا كه اسلام هرگز اين ديدگاه‌هاى تنگ و محدود را نمى‌ پذيرد، و همه را موهوم و بى اساس مى‌شمرد حتى در حديثى آمده كه پیامبر (ص) در مورد عصبيت جاهليت فرمود:دعوها فانها منتنه!:" آن را رها كنيد كه چيز متعفنى است"!. [۲] اما چرا اين تفكر متعفن هنوز مورد علاقه گروه زيادى است كه خود را ظاهرا مسلمان مى ‌شمرند و دم از قرآن و اخوت اسلامی مى‌ زنند؟معلوم نيست! چه زيبا است جامعه‌اى كه بر اساس معيار ارزشى اسلام" إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ‌" بنا شود، و ارزش‌هاى كاذب نژاد و مال و ثروت و مناطق جغرافيايى و طبقه از آن بر چيده شود، آرى تقواى الهى و احساس مسئوليت درونى و ايستادگى در برابر شهوات، و پايبند بودن به راستى و درستى و پاكى و حق و عدالت اين تنها معيار ارزش انسان است و نه غير آن. هر چند در آشفته بازار جوامع كنونى اين ارزش اصيل به دست فراموشى سپرده شده، و ارزشهاى دروغين جاى آن را گرفته است.در نظام ارزشى جاهلى كه بر محور" تفاخر به آباء و اموال و اولاد" دور مى‌ زد يك مشت دزد و غارتگر پرورش مى ‌يافت، اما با دگرگون شدن اين نظام و احياى اصل والاى‌ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ‌ محصول آن انسان هايى همچون سلمان و ابوذر و عمار ياسر و مقداد بود.و مهم در انقلاب جوامع انسانى انقلاب نظام ارزشى آن، و احياى اين اصل اصيل اسلامى است.اين سخن را با حديثى از پيامبر گرامى اسلام (ص) پايان مى‌دهيم آنجا كه فرمود:كلكم بنو آدم، و آدم خلق من تراب، و لينتهين قوم يفخرون بآبائهم او ليكونن اهون على اللَّه من الجعلان:" همه شما فرزندان آدميد، و آدم از خاك آفريده شده، از تفاخر به پدران بپرهيزيد، و گرنه نزد خدا از حشراتى كه در كثافات غوطه ‌ورند پست‌ تر خواهيد بود"!.چنان كه ديديم، قرآن بزرگترين امتياز را براى تقوى قرار داده و آن را تنها معيار سنجش ارزش انسانها مى‌ شمرد.در جاى ديگر تقوى را بهترين زاد و توشه شمرده، مى‌ گويد:" وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى‌" [۳] .و در جاى ديگر لباس تقوى را بهترين لباس براى انسان مى ‌شمرد وَ لِباسُ التَّقْوى‌ ذلِكَ خَيْرٌ [۴] .و در آيات متعددى يكى از نخستين اصول دعوت انبیاء را" تقوى" ذكر كرده، و بالآخره در جاى ديگر اهميت اين موضوع را تا آن حد بالا برده كه خدا را" اهل تقوى" مى‌شمرد، و مى‌گويد: هُوَ أَهْلُ التَّقْوى‌ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ [۵] .قرآن،" تقوى" را نور الهى مى‌داند كه هر جا راسخ شود، علم و دانش‌ مى ‌آفريند وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ‌ [۶] .و نيز" نيكى" و" تقوى" را قرين هم مى‌ شمرد، وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‌.و"عدالت" را قرين" تقوى" ذكر مى‌كند: اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‌.قرآن هر عملى را كه از روح اخلاص و ایمان و نیت پاك سرچشمه گرفته باشد بر اساس" تقوى" مى شمرد، چنان كه در آيه ۱۰۸ سوره توبه در باره مسجد قبا كه منافقان مسجد ضرار را در مقابل آن ساختند مى‌ فرمايد:لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‌ مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ‌:" مسجدى كه از روز نخست بر شالوده تقوى باشد شايسته ‌تر است كه در آن نماز بخوانى". [۷] از مجموع اين آیات به خوبى استفاده مى‌شود كه" تقوى" همان احساس مسئوليت و تعهدى است كه به دنبال رسوخ ايمان در قلب بر وجود انسان حاكم مى‌شود و او را از" فجور" و گناه باز مى‌ دارد، به نيكى و پاكى و عدالت دعوت مى‌كند، اعمال آدمى را خالص و فكر و نيت او را از آلودگي ها مى ‌شويد.هنگامى كه به ريشه لغوى اين كلمه باز مى‌ گرديم نيز به همين نتيجه مى‌ رسيم، زيرا" تقوى" از" وقاية" به معنى كوشش در حفظ و نگهدارى چيزى است، و منظور در اين گونه موارد نگهدارى روح و جان از هر گونه آلودگى، و متمركز ساختن نيروها در امورى است كه رضاى خدا در آن است. [۸]

احساس مسئوليت

منظور از" تقوا" كه در آیه ذیل ذكر شده همان احساس مسئولیت درونى است كه انسان را به سوى تحقيق و بررسى درباره دین وامی دارد: •«لیس علی الذین ءامنوا وعملوا الصــلحـت جناح فیما طعموا اذا ما اتقوا وءامنوا وعملوا الصــلحـت ثم اتقوا وءامنوا ثم اتقوا...:بر كسانى كه ایمان آورده و عمل‌ هاى شايسته كرده ‌اند گناهى نيست درباره آنچه (پيش از تحريم، از شراب و میته و محصول قمار ) چشيده ‌اند در صورتى كه (پس از تحریم) تقوا ورزيده و (به اصل دین اجمالا) ايمان آورده و عمل‌ هاى شايسته كنند، سپس تقوا ورزيده و (به احکام دين تفصيلا) ايمان آورند، و باز تقوا ورزيده و كار نيك كنند (احكام دين را كامل و نيكو انجام دهند) و خداوند نيكان و نيكى‌ كنندگان را دوست دارد.» [۹]

منظور از تقوا در تفسیر نمونه

منظور از" تقوا" كه نخستين بار ذكر شده همان احساس مسئولیت درونى است كه انسان را به سوى تحقيق و بررسى درباره دین و نگاه كردن در معجزه پیامبر (ص) و جستجو درباره حق مى‌كند و نتيجه آن ایمان و عمل صالح است، و به تعبير ديگر تا مرحله‌اى از تقوا در وجود انسان نبوده باشد به فكر تحقيق و جستجوى حق نمى‌افتد، و بنا بر اين نخستين بار كه در آيه فوق سخن از تقوا به ميان آمده اشاره به اين مرحله از تقوا است و اين منافات با آغاز آيه كه مى‌ گويد" لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‌ ..." ندارد، زيرا ايماندر آغاز آيه ممكن است به معنى تسليم ظاهرى بوده باشد ولى ايمانى كه بعد از تقوا به وجود آيد ايمان واقعى است.و دومين بار كه سخن از تقوا به ميان آمده اشاره به تقوايى است كه در درون جان انسان نفوذ مى‌كند و اثر آن عميق‌تر مى‌گردد و نتيجه آن ايمان مستقر و ثابتى است كه عمل صالح جزء آن است، لذا در جمله دوم پس از ذكر ايمان سخنى از عمل صالح به ميان نيامده تنها مى‌فرمايد: ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ... يعنى اين ايمان به قدرى نافذ و ثابت است كه نيازى به ذكر عمل صالح در تعقيب آن نيست.و در مرحله سوم كه گفتگو از تقوا مى‌كند منظور تقوايى است كه به مرحله عالى خود رسيده به طورى كه علاوه بر دعوت به انجام وظائف حتمى، دعوت به احسان يعنى كارهاى نيك نيز مى ‌كند حتى كارهايى كه از واجبات نيست.خلاصه اينكه هر يك از اين سه تقوا اشاره به مرحله‌اى از احساس مسئوليت و پرهيزگارى است،" مرحله ابتدايى"،" مرحله متوسط"، و" مرحله نهايى" و هر يك قرينه‌اى در خود آيه دارد كه به اتكاى آن مى ‌توان مقصود را دريافت. بر خلاف احتمالاتى كه بعضى از مفسرين در تفاوت اين سه تقوا و سه ايمان داده‌اند كه فاقد قرینه و شاهد است. [۱۰]

دعوت به حق تقوى

تقوای کامل و شایسته، سفارش خداوند به مؤمنان: •«یـایها الذین ءامنوا اتقوا الله حق تقاته...:اى كسانى كه ایمان آورده‌ايد، از خدا آن گونه كه شايسته پرواى اوست پروا كنيد، و هرگز نميريد مگر در حالى كه مسلمان باشيد.» [۱۱] ‌در اين آيه نخست دعوت به تقوی شده است تا مقدمه‌اى براى دعوت به سوى اتحاد باشد، در حقيقت دعوت به اتحاد بدون استمداد از يك ريشه اخلاقى و عقيده ‌اى بى اثر و يا بسيار كم اثر است، به همين دليل در اين آيه كوشش شده است تا عوامل ايجاد كننده اختلاف و پراكندگى در پرتو ایمان و تقوى تضعيف گردند، لذا افراد با ايمان را مخاطب ساخته و مى‌گويد" همگى از خدا بپرهيزيد و حق تقوى و پرهيزگارى را انجام دهيد".در اينكه منظور از" حق تقوى" چيست؟ در ميان مفسران سخن بسيار است اما شک نيست كه حق تقوى آخرين و عالي ترين درجه پرهيزگارى است، كه پرهيز از هر گونه گناه و عصیان و تعدى و انحراف از حق را شامل مى‌گردد، و لذا در تفسير"در المنثور" از پیامبر (ص) و در تفسیر عیاشی و معانی الاخبار از امام صادق (ع) نقل شده كه در تفسير" حق تقوى" فرمودند:"ان يطاع فلا يعصى و يذكر فلا ينسى (و يشكر فلا يكفر):" يعنى" حق تقوى" و پرهيزگارى اين است كه پيوسته اطاعت فرمان او كنى، و هيچگاه معصيت ننمايى، همواره به ياد او باشى، و او را فراموش نكنى، و در برابر نعمت هاى او شكرگزار باشى و كفران نعمت او ننمايى".بديهى است انجام اين دستور همانند همه دستورات الهى بستگى به ميزان توانايى انسان دارد بنا بر اين آيه فوق با آيه ۱۶ سوره تغابن كه مى‌گويد فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ‌" تا آنجا كه توانايى داريد پرهيزگارى پيشه كنيد" هيچگونه منافاتى ندارد و گفتگو در باره تضاد اين دو آيه و نسخ يكى بوسيله ديگرى به كلى بى اساس است.البته آيه دوم در حقيقت بيان قید و به اصطلاح تخصیص در آيه اول است و آن را مقيد به مقدار توانايى انسان مى‌ كند و از آنجا كه ظاهرا در ميان قدما گاهى كلمه" نسخ" بر" تخصيص" اطلاق مى‌شده ممكن است منظور كسانى كه آيه دوم را ناسخ آيه اول دانسته‌اند همان" تخصيص" بوده باشد. [۱۲]

رعایت تقوا به اندازه توان

سفارش خدا به انسان‌ها، برای رعایت تقوا به اندازه توان شان: •«فاتقوا الله مااستطعتم...:پس تا توانيد از خدا پروا كنيد و (دعوت‌ ها و اوامر او را) بشنويد و اطاعت نماييد و (از جان و مالتان) انفاق كنيد كه براى خودتان بهتر است و كسانى كه از بخل نفس شان مصون گردند آنها همان رستگارانند.» [۱۳] خداوند متعال نخست دستور به اجتناب از گناهان مى‌دهد (چرا كه تقوا بيشتر ناظر به پرهيز از گناه است) و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنيدنى كه مقدمه اين اطاعت است و از ميان طاعات بخصوص روى مساله انفاق كه از مهمترين آزمايش‌هاى الهى است تكيه مى‌ كند و سرانجام هم مى‌گويد سود تمام اينها عائد خود شما مى شود. بعضى از مفسران" خيرا" را به معنى" مال" تفسير كرده‌اند كه وسيله نيل به كارهاى مثبت است همان گونه كه در آیه وصیت نيز به همين معنى آمده است:كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ‌:" بر شما مقرر شده هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد اگر خيرى از خود به يادگار گذاشته وصيت به طور شايسته براى پدر و مادر و نزديكان كند" [۱۴] .جمعى نيز خير را به معنى گسترده ‌اى تفسير كرده، و آن را قيد" انفاق" ندانسته، بلكه به كل آيه مربوط مى‌ دانند و مى‌ گويند: منظور اين است اطاعت تمام اين اوامر به سود شما است، (اين تفسير مناسبتر به نظر مى‌ رسد).ذكر اين نكته نيز لازم است كه دستور به تقوا به مقدار توانايى هيچ منافاتى با آیه ۱۰۲ سوره آل عمران ندارد كه مى ‌گويد: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ‌:" آن گونه كه حق تقوا و پرهيزكارى است از خدا بپرهيزيد" بلكه اين‌ هر دو مكمل يك ديگرند، چرا كه در يك جا مى‌گويد:" تا آنجا كه در توان داريد تقوا پيشه كنيد" و در جاى ديگر مى‌گويد:" حق تقوا را اداء كنيد" مسلم است ادا كردن حق تقوا به مقدار قدرت و توانايى انسان است، زيرا تکلیف ما لا یطاق معنى ندارد، هدف اين است كه انسان آخرين كوشش خود را در اين طريق به كار گيرد.بنابراين كسانى كه آيه مورد بحث را ناسخ آيه سوره آل عمران دانسته‌اند در اشتباه‌اند.و در پايان آيه به عنوان تاكيدى بر مساله انفاق مى‌فرمايد: و آنها كه از بخل و حرص خويش مصون بمانند رستگار و پيروزند" (وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌). [۱۵]

متقیان در مجلس معصیت

حضور متقین در مجالس معصیت: •«وما علی الذین یتقون من حسابهم من شیء ولـکن ذکری لعلهم یتقون:و از حساب (عمل و کیفر) آنان بر عهده كسانى كه پروا پيشه دارند چيزى نيست، و لكن يادآورى و پندى است، شايد بپرهيزند.». [۱۶] آميزش با گناهكاران و حضور در مجلس معصیت، خطر وقوع در معصيت را براى انسان افزايش مى‌دهد، اما اگر افراد با تقوا براى نهی از منکر در جلسات آنها شركت كنند و به اميد پرهيزكارى و بازگشت آنها از گناه، آنان را متذكر سازند مانعى ندارد و گناهان آنها را بر چنين اشخاصى نخواهند نوشت، زيرا در هر حال قصد آنها خدمت و انجام وظيفه بوده است‌.مقصود از تقوا در جمله‌" وَ ما عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ" تنها پرهيز از خصوص همنشينى با نامبردگان نيست، بلكه مقصود پرهيز از همه گناهان است، به خلاف تقوايى كه در جمله‌" لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ" است كه مقصود از آن پرهيز از خصوص گناه مزبور است، ممكن هم هست مقصود از تقواى اولى،" اصل تقوا" و مقصود از دومى" کمال آن" و يا مقصود از اولى اجمال و از دومى تفصيل آن باشد. و بنا بر احتمال اخير، ذكر" خوض كنندگان" به عنوان ذكر يكى از مواردى است كه فعلا منطبق با آن كلى و مجمل است.البته ممكن است براى آيه، معناى ديگرى هم كرد، و آن اين است كه: مراد از تقواى اول،" تقواى مؤمنين" و مراد از دومى" تقواى خوض كنندگان" باشد و تقدير كلام چنين باشد:" و ليكن خوض كنندگان را تذكر دهيد، باشد كه از اين عمل ناپسند بپرهيزند". [۱۷]

دوری متقین از جهنم

بركنارى از آتش دوزخ مخصوص" اتقى" است: •«وسیجنبها الاتقی:و به زودى از آن هر پرهيزكارتر به دور داشته مى‌شود (و اما تقىّ مطلق و شقىّ مطلق يعنى فاسق نيز از آن دورند زيرا اشقى نيستند).». [۱۸] در این آیه خداوند متعال می‌فرماید: بركنارى از آتش دوزخ مخصوص" اتقى" است (با تقوى‌ ترين مردم) يعنى در مجموع مى‌خواهد فقط حال دو گروه را بيان كند: گروه بى ايمان بخیل، و گروه مؤمنان سخاوتمند و بسيار با تقوى، از اين دو گروه فقط دسته اول وارد جهنم مى‌شوند و دسته دوم وارد بهشت، و به اين ترتيب اصلا از گروه سوم يعنى مؤمنان گنهكار سخنى به ميان نيامده است.به تعبير ديگر" حصر" در اينجا" حصر اضافی " است، گويى بهشت فقط براى گروه دوم و جهنم تنها براى گروه اول آفريده شده است با اين بيان پاسخ اشكال ديگرى كه در ارتباط با" تضاد" آيات مورد بحث، و آیات آينده كه نجات را مخصوص" اتقى" مى‌كند نيز روشن مى‌شود.سپس سخن از گروهى مى‌گويد كه از اين آتش شعله ‌ور سوزان بركنارند، مى‌فرمايد:" به زودى با تقواترين مردم از اين آتش سوزان دور داشته مى‌شود" (وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى‌). [۱۹]

مقتدای پرهیزکاران

درخواست رسیدن به اوج مرتبه تقواپیشگی، از اوصاف بندگان خالص خدا: •«وعباد الرحمـن... والذین یقولون... واجعلنا للمتقین امامـا:و بندگان (واقعى خداى) رحمان كسانى‌اند كه بر (روى) زمین با آرامش و فروتنی راه مى‌روند، و چون نادانان آنها را (به گفتار ناروا) طرف خطاب قرار دهند آنها سلام (سخنى مسالمت‌آميز و دور از خشونت ) گويند.و آنان كه مى‌گويند: پروردگارا، براى ما از همسران و فرزندان‌مان روشنى ديدگان (نسل‌هاى صالح و پاك و متّقى) عطا كن و ما را بر پرهيزكاران (در مسابقه به سوى ایمان يا رهبرى در اصول و فروع و معارف) پيشوا گردان.». [۲۰] [۲۱] درخواست الگو و مقتدای پرهیزکاران شدن از سوی «عباد الرحمن» ـ که خود از ایمان و تقوای بالایی برخوردارند ـ حکایت می‌کند که آنان خواستار بالاترین مرتبه تقواپیشگی‌اند تا برای الگو و مقتدا شدن دیگر تقواپیشگان شایسته باشند. در روايات متعددى مى‌خوانيم كه اين آيه درباره علی (ع) و ائمه اهل بیت (ع) وارد شده، و يا در روايت ديگرى از امام صادق (ع) مى‌خوانيم كه:" منظور از اين آيه مائيم".بدون ترديد ائمه اهل بيت (ع) از روشن ترين مصداق‌هاى آيه مى‌باشند، اما اين مانع از گسترش مفهوم آيه نخواهد بود كه مؤمنان ديگر نيز هر كدام در شعاع‌هاى مختلف امام و پيشواى ديگران باشند.بعضى از مفسران از اين آيه چنين استفاده كرده‌اند كه تقاضاى رياست معنوى و روحانى و الهى نه تنها مذموم نيست، بلكه مطلوب و مرغوب نيز مى‌باشد [۲۲]

منبع

فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «مراتب تقوا».

پانویس