وقفنامه مسجد چهارمنار یزد(مسجد خضرشاه)

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو
   این صفحه در حال ویکی سازی است

رضا افخمی [۱] -حسین مسرّت

چکیده

سید امیر جلال الدّین خضرشاه از عارفان سلسله مرشدیه و از دولتمندان یزد در سال 849 ق، مسجد جامع و خانقاه ابواسحاقیه را در محلّه چهارمنار یزد بنیان می‌گذارد و برای تأمین مخارج مسجد و به ویژه خانقاه آن، زمین، باغ، مزرعه، قنات، دکّان و دیگر املاک معمول را بر آن وقف می‌کند که گزارش کامل آن همراه با شرح مصرف هر کدام در وقفنامه درج است. بنا بر سواد وقفنامه که نخستین تحریر آن به سال 902 ه.ق است، این مکان شامل: جماعت‌ خانه، بقعه، مسجد و خانقاه برای مرشدان و مسلمانان بوده است و موقوفات زیادی در شهرهای اردکان، تفت و یزد داشته که می‌باید صرف هزینه تحصیل طلّاب علوم دینی، پذیرایی مسافران، خادم، خطیب، مؤذّن، روشنایی مسجد و پختن آش گندم برای فقرا شود. متن نهایی و پیراسته وقفنامه که در این نوشتار به آن می‌پردازیم، بر پایه سه نسخه خطّی و یک نسخه چاپی سامان یافته است. کلید واژه‌ها: وقفنامه، مسجد خضرشاه، خانقاه، مرشدیه، یزد، اردکان.


مقدمه

به سال 849 ق سید امیرجلال الدّین خضرشاه بن غیاث الدّین علی یزدی [۲] که از عارفان سلسله مرشدیه یزد و از مردان دولتمند و صاحب آثار خیر فراوانی در شهر یزد بوده و کتاب‌های تاریخ یزد بدان اشاره کرده‌اند که از آن جمله‌اند: باغ و مزارات و مصلّی و عیدگاه جدید، [۳] در محلّه چهارمنار [۴] و در کوچه بهروک [۵] که اکنون بدان کوچه بُندون (Bondun) یا بُندان یا بُندار می‌گویند. [۶] بنای مسجد و خانقاهی را نهاد که بنا بر نوشته وقفنامه آن به نام مسجد جامع و خانقاه ابواسحاقّیه خوانده شده است، گزارش این مسجد در سده 9 ق چنین است: «مرتضی اعظم، امیر جلال الدّین خضرشاه - ادام الله سیادته - ساخته و در عمارات و بقاع الخیر، اهتمام تمام به جای آورد و دست ارادت به خلفای مرشدی [۷] داده و به کسوت شیخ مرشد درآمده و در کوچه مذکور در جنب دولتخانه [۸] خود [۹] ، مسجد جدید بنا فرموده و در میان مسجد، پایابی به نهر کیفرامرز [۱۰] حفر کرده و جماعت خانه ساخته و بر یسار مسجد، حظیره‌ای به جهت مدفن خود پرداخته و قبر حفر فرموده و در جنب حظیره، چمنی به غایت مروّح ساخته و در پیشان چمن، بقعه مروّح ساخته موسوم به مرشدیه و علما و اهل الله و درویشان، غالب اوقات در آن بقعه ساکن باشند و در صبح و شام نقّار مرشدی [۱۱] می‌زنند و بنای این مسجد در سنه تسع و اربعین و ثمانمائه بوده. امّا هنوز اتمام نیافته، به خیر و زودی تمام گردد. ان‎شاءالله» [۱۲] مستوفی به افقی در سال 1112 ق در تکمیل نوشته‌های کاتب یزدی می‌آورد: «مزارع بهادین آباد، حوالی اردکان و بسیار حقّابه و باغات و اراضی در اهرستان و تفت قهستان خریده بر مسجد مزبور وقف فرموده و حاصل آن‌ها را که قریب پنجاه و پنج تومان می‌شود در وجه وظیفه طلبه علوم و مرسوم حفّاظ مقرّر کرد و به سبب دخل جمعی از اولاد آن جناب که خود را متولّی شرعی می‌دانند و تمامی حاصل به مصارف غیر مقرّر صرف می‌نمایند، مسجد رو به خرابی آورده و چراغش خاموش مانده و سیادت پناه میر عسکر خضر شاهی که خود را از جمله اولاد سید مومی الیه می‌داند به امر تولیت اشتغال دارد» [۱۳] و پس از آن در حدود سال 1260 ق در شرح موقوفات مسجد آمده است: «خارج بلده به مقام محلّه چهارمنار... مسجدی با روح و نشاط است. موقوفات بسیار داشته. آنچه باقی مانده، الحال در دست عالی جناب آقا محمّد حسن، خلف عالی جناب غفران مآب آخوند ملاّ مهدی طبسی الاصل یزدی المسکن است.» [۱۴] سپس به شرح چند موقوفه آن که باقی مانده می‌پردازد: «مزرعه بهاء الدّین آباد، توابع قصبه اردکان، نه روز شبان – مداخل آن یکصد و پنجاه و پنج تومان و دو هزار دینار است. میاه اهرستان، بیست و دو جرّه و اراضی هفت قفیز – مداخل آن پانزده تومان است. اراضی قصبه تفت، دو قفیر – مداخل آن دو تومان است. میاه وَرِی تفت دو جرّه – مداخل آن دو تومان است. مصارف – بعد از وضع وجوه دیوانی املاک و رقبات و حقّ التولیه، صرف تعمیر مسجد و مواجب خادم و وظیفه خطیب و مؤذّن و روشنایی مسجد و آنچه فاضل آید، در آشخانه مسجد صرف نمایند.» [۱۵] اکنون که سال 1393 ش است، روشن نیست از آن همه موقوفات که در وقفنامه‌ها آمده، چه بر جای مانده است که نیاز به بررسی اسناد موجود در سازمان اوقاف و امور خیریه یزد دارد. بنا بر نوشته ایرج افشار، مسجد نامبرده مرکّب از ایوان، صحن تابستانی و گرمخانه بوده است [۱۶] و آنچه در زمان نگارش کتاب یادگارهای یزد (سال 1353 ش) به چشم وی خورده، به قرار زیر است: «1- سراسر محراب از کاشی‌های معرّق (83×115سانتی متر» عصر تیموری پوشیده شده است. 2- بدنه سمت شرقی منبر از کاشی معرّق و بلندی آن 147 با عرض 192 سانتی متر است. 3- در محراب گرمخانه، یک قطعه سنگ مرمر به اندازه 60×55 امّا بی هیچ نوع ظرافتی، مورّخ 1294 نصب است و به اطرافش دوازده امّام نقر گردیده. 4- در این مسجد یک قطعه قالی بافت سال 1350 قمری به اندازه 40 / 7×25 / 4 متر به طرح سجّاده‌ای (خانه خانه) و با نقوش درخت و بوته وجود دارد. در دوره آن صورت موقوفات مسجد و نیز در چهار گوشه‌اش این عبارت انگلیسی Dedicoted to the Masjid chahar monar of yazd بافته شد. عبارت فارسی بافته شده آن چنین است: «1350- وقف مؤبّد شد این قالی بر مسجد خضر شاهی به محلّه چهار منار یزد، سه ربع از منال از مزرعه مشاع بهاباد الدّین اردکان و بیست و دو جرّه یکهری (کذا) از قنات اهرستان و ده قفیز زمین واقفه شکر باغ در اهرستان که واقفین متولیان اولاد مرحمتشان واقف مقیم اردکانند و ده نفر نظّار ساکن یزد، حاجی سید محمّد رضا میبدی، ملتمس دعا، کارخانه ثابتی رضا 202. تمامی یک در باغ و عمارات معروف به باغ چشمه سورمه واقعه در تفت و تمامی دوازده جرّه قنات وری تفت. تاریخ شهر محرّم 1350.» از پایاب واقع در مسجد، آب مشهور به «آب بریده» می‌گذرد.» [۱۷] امّا و بر پایه متن وقفنامه‌های موجود و مفاد تاریخ جدید یزد، روشن می‌شود که این مجموعه شامل: مسجد جامع (مسجد امیر خضر شاهی)، خانقاه ابواسحاقیه و بقعه مرشدیه بوده است.


گزارش کار

امّا وقفنامه‌ای که در سطور بعد، متن کامل آن بر اساس سه نسخه خطّی و یک نسخه چاپی موجود تقدیم می‌شود، داستانی شیرین دارد. در سال 1380 ش، آقای دکتر جلال گلشن یزدی که سال‌هاست ساکن آمریکاست، در یکی از سفرهای تابستانی خود به زادگاهش، سواد وقفنامه‌ای بزرگ را در اختیار این جانب (مسرّت) گذارد که تاریخ مندرج در آن 902 ق بود. وی بیان داشت، چون سال‌هاست این وقفنامه به امانت نزد من است و عمرها به کس وفا نخواهد کرد و روشن نیست در آینده چه خواهد شد، این وقفنامه در اختیار تو باشد تا به هر کجا که صلاح دانستی، بسپاری یا اهدا کنی. در سال 1381ش که آقای میرزا محمّد کاظمینی، بنای گنجینه‌ای از اسناد و نسخ خطّی را داشت و بنا شد آن را بعداً وقف آستانه امامزاده جعفر(علیه السلام) یزد بنماید، این جانب (مسرّت) بهتر آن دید که آن نسخه را برای حفظ و نگهداری بدان جا بسپارد، امّا در نظر داشت که روزی آن را بازخوانی و چاپ نماید، تا بخشی از تاریخ اجتماعی، فرهنگی و حتّی مکان‌های تاریخی یزد روشن شود. این بود که ابتدا تصویری از نسخه نامبرده تهیه شد و سپس در بررسی‌ها متوجّه شدیم که دو نسخه دیگر از آن در کتابخانه وزیری و سازمان اوقاف و امور خیریه یزد، هر دو به سال 1286 ق موجود است، پس نگارندگان نسخه موزه کاظمینی را اصل قرار دادند (به دلیل قدمت) و با مقابله با دو نسخه دیگر و متن چاپی که به لطف آقای حق شناس به دست نگارندگان رسید، به متن موجود دست یافتند که امید است راهگشای پژوهندگان تاریخ و فرهنگ یزد باشد. آقای حق شناس از قول آقای جلال مهینی بیان می‌دارد که نسخه اصلی وقفنامه بر روی پارچه بوده و در اردکان وجود داشته است و بعدها به کتابخانه وزیری یزد داده شد، امّا جستجو برای دست یابی به متن اصلی در کتابخانه وزیری حاصلی نداشت. به گفته آقای حق شناس، نسخه چاپی بر اساس همان نسخه اصلی رونویس و چاپ شده است. امّا در پایان نسخه چاپی، عبارت رونوشت از دادگاه شعبه یک یزد دیده می‌شود. مشخصّات سه نسخه خطّی و یک نسخه چاپی به قرار زیر است: 1- وقفنامه مسجد خضرشاه، نسخه خطّی گنجینه (موزه) میرزا محمّد کاظمینی در یزد، مورّخ 902 ق ]تاریخ آن حقیقی نیست و از روی نسخه 902 ق رونویس شده و گویا از عهد قاجار باشد[، به خطّ نسخ، به ابعاد 295×20 سانتی متر (با علامت اختصاری: موزه). 2- صورت وقفنامه مسجد خضرشاهی. در مجموعه خطّی کتابخانه وزیری یزد، به شماره 1687، (صص 105-126). مستند به تاریخ سوم ذی قعده 1286 ق ]امّا و به احتمال زیاد این تاریخ نسخه اصلی است و نسخه حاضر گویا از سده 14 ق باشد[ به خطّ شکسته نستعلیق تحریری زیبا، بی تاریخ. (با علامت: وزیری). 3- رونوشت وقفنامه مسجد میر خضرشاهی در اداره کلّ اوقاف و امور خیریه استان یزد، ش 1396 م، آرشیو 178، مستند به تاریخ سوم ذی قعده 1286 ق، تایپ شده، بی تاریخ [۱۸] ، ((با علامت: اوقاف) این نسخه پر از اغلاط تایپی است. 4- وقفنامچه مسجد میر خضرشاهی واقع در محلّه چهارمنار یزد، یزد: بی‌نا ]چاپخانه گلبهار، 1327ش، جیبی، 38 ص[. (با علامت: چاپی).

اهمیت وقفنامه نامبرده

>تاریخی >ادبی >نتیجه

تاریخی

این وقفنامه به غیر از این که سندی تاریخی درباره یکی از مکان‌های مذهبی و آثار تاریخی یزد است، دارای اطّلاعات تاریخی - اجتماعی و ارزنده‌ای از سده‌های 9 و 10 ق در شهر یزد، اماکن، باغ‌ها و نام‌ها به ویژه نام برجستگان سلسله مرشدیه ایران در حوالی یزد و شیراز است و می‌تواند از لحاظ سلسله نسب برخی خاندان‌های یزدی سودمند باشد.

ادبی

وقفنامه دارای مقدمه‌ای آراسته به ترکیبات بدیع و زیبای فارسی و عربی همراه شده که تا حدّی نثر متکلّفانه را تداعی می‌کند. مؤلّف به غیر از تمسّک جستن به آیات قرآنی و عبارات عربی، از اشعار فارسی و عربی هم سود جسته است و در متن نیز بهره‌ور از سجع‌های زیبای فارسی و عربی شده است.

نتیجه

بنابر آنچه که آمد، نتیجه گرفته می‌شود، وقفنامه نامبرده یکی از وقفنامه‌های مهم در عصر خود بوده و می‌باید نسخ دیگری داشته باشد که در هر قرن به وسیله بزرگان شهر تأیید و ممهور می‌شده است. زیرا تمام نسخه‌های موجود استنساخی است و کهن‌ترین نسخه هنوز بدان دسترسی حاصل نشده است. توضیح آن که، برخی اسامی خاص ناخوانا بود و بین عبارات تأییدکنندگان خطّ تیره – نهاده شد. مرور کننده نسخه موزه هر جا که نتوانسته آن را با اصل برابری دهد، کلمه کذا گذاشته است. عبارت داخل [] را نسخه موزه ندارد. مصححان از خانم مریم عظیم که زمینه دست یابی به نسخه اداره اوقاف را فراهم کرد، تشکّر می‌کنند.



صورت وقفنامه مسجد میر خضرشاهی، واقع در محلّه چهار منار یزد

اِعتصَمتُ بِاللهِ العَلی اَحسَنُ وَ اَشرَفُ کَلامی که کریمه حروف و کلماتش از روی صور و معانی، مستلزم حقایق و معارف حضرت ربّانی باشد که از جماعت خانه قلب انسانی که منظر عنایات یزدانی و غرفه هدایا از شاهراه افواه و دهنه دهان و السنه لسان به ارکان کشور نطق و بیان در مضمار ظهور و اظهار در آیند و از به وادی اَیادِی و مراحل اَنامِل چابک دستان خطّه تحریر و تسطیر خضر آیین خیمه شعور و اشعار را بر مَنَصّات بروز در استره حضور تکیه زنند و واقفان خبیر و ناقلان بصیر که صفحات صحایف ضمیر منیرشان به نقوش عقل سلیم و رأی مستقیم تصویر یافته، صدر هر کتاب با فصل الخطاب بروز هر مظهر مفاخر و معان و درّ و لَآلی آن زیب و زینت دهند و صنایع افراد و ذرایع ترقّی و تصاعد بر شوامخ و اوج فصاحت و قصر بلاغت دانند. بدایع حمد و سپاس، آفریدگاری است که افراد کاینات و اصناف موجودات، خواه خبردانان شارع یافت و هوشمندی و خواه بی خبران کنج غفلت و بی هوشی، چنانچه مقتضی رحمت ]رحمانیت[ عبودیت او را گردن ]انقیاد نهاده‌اند که: «اِن کُلُّ[ مَن فِی السَّمواتِ وَ الاَرضِ اِلاّ اتِی الرّحمنِ عَبداً (مریم: 93) یسَبِّحونَ لَه بِالخَفی وَ اَلاِعلانِ یقَدِّسونَ لَه بِالغُدُوِّ وَ الآصالِ» حکیمی که چون نقش بند قدرت و چهره گشای ارادتش جهت تکریم در ضمن «لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ فی اَحسَنِ تَقویم» (تین: 4) نهال سرو مثال بنی آدم را انتصاب قامت بخشید و در مکتب عَلَّمَ آدَمَ الاَسماءَ درس خواندند، ذاکران صوامع «لا یعصَونَ اللهَ ما اَمَرَهُم» که سجّاده عصمتشان بر دوش کونین و آثار طاعتشان بر گوش ثقلین افتاده، به سجده سر نهادند [۱۹] و دعوی «نَحنُ نُسَبِّحُ» (بقره: 30 و 32) از سر نهادند و ابجد «لا عِلمَ لَنا» (بقره: 30 و 32) از سر گرفتند. قدسیان، آگه از اطوار علومند، ولی همه در مکتب علمش الف و با خوانند. «وَ لِلّهِ یسجُدُ مَن فِی السّمواتِ وَالاَرضِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ ظِلالُهُم بِالغُدُوِّ وَ الآصال» (رعد: 15) و جوامع درود و صلاتی که مسامع ساکنان محافل و مجامع انس و ذاکران خلوت قدس از نشر نوافع [۲۰] آن معنبر گردد، فدای روضه منوّر و خوابگاه معطّر برگزیده ای که ماهیچه رایات رسالت آیات مقام کمال و تکمیل به القاب محمودش موشّح و معلّی و مثال اقبال و اجلال او به توضیح رفیع جسیم «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ» (قلم: 4) مزین و محلّی صیغه لغت افضالش مشتق از مصدر «کُنتُ نَبیاً وَ آدَمُ بَینَ الماءِ وَ الطّینِ» و بیان وصف کمالش مستفاد از معانی «ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجالِکُم وَلکِن رَسولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبیین» (احزاب: 40)

هنوز آدم، میان آب و گل بود که او شاهنشه اقلیم و دل بود

بادو بر آل اولاد و عترت و اصحاب او که آستان هدایت آشیان ایشان منوّر [۲۱] به اشعه لمعات «اَصحابِی کالنُّجومِ» ربایندگان گوی سباقت در مضمار علوم «عَلَیهِم سَلامُ اللهِ ما به نیت وَ بَقیت فِی صَفَحاتِ ألاعوامِ وَ الدُّهورِ المَساجِدُ وَالمَعابِدُ وَ تُلیت عَلی [۲۲] المَنابِر وَ اَلمَقابِرِ اَسامِیهِمُ الشَّریفَهٌ وَ اَلقابُهُم اَلمُنیفَهٌ دَفعاً لِلمُعانِدِ وَ طَلَباً لِلمَقاصِدِ وَ الفَوائِدِ».


امّا بعد بر رأی اولوالالباب که اقطاب عالم صور و معانی‌اند و از فیض فضل حضرت ربّ الارباب از تختگاه «آتَیناهُ الحِکمَة وَ فَصلَ الخِطاب» (ص: 20) بهنصیب اوفرو اوفی [۲۳] محظوظ و بهره مند گشته [۲۴] پوشیده نماند که مؤسّس وبنیان [۲۵] ایجاد و مُرصّص و منشی عالم کون و فساد و ممهّد قواعد احوال و اوضاع معاش و معاد افراد عبّاد که چابک دست قدرتش، سقف این گنبد لاجورداند و درا «به غیرِ عَمَدٍ تَرَونَها» (رعد: 2) بر افراخت. بناء ذات انسانی که فی الحقیقة، مطلع انوار صنع ربّانی و مظهر آثار لطف یزدانی و مجمع کمالات جسمانی و روحانی است، از دو جوهر جسم و روح پرداخت و اسالیب ایادی و آلاء و افانین مواهب و نِعّما در شأن ایشان ارزانی فرمود و بر بسی [۲۶] مخلوقات تفضیل نهاد که: «وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلناهُم فی البَّرِ وَ اَلبَحرِ وَ رَزَقناهُم مِن اَلطَیباتِ وَ فَضَّلناهُم عَلی کَثیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضیلاً» (اسراء: 70) و بواطن و ظواهرشان به دُرَرِ [۲۷] وَ لَآلی عقل و علم و نطق و حکمت و رأی و رویت زیب و زینت بخشید و چون عقل که اشرف جواهر است، دائماً اقتضاء طلب [۲۸] کمالات و استدعاء اصلح [۲۹] هرگونه کمالات می‌کند، کما قالَ اَلنّاظِمُ جَزاهُ [۳۰] اللهُ خَیراً:

عقل، هرگز خطا نیندیشد عقل را جز صلاح، نبود کار

با من و تو بلا نیندیشد عقل را در صلاح هرزه مدار

لاجرم شکر چنین منحی و نعمی کریمه بر ذمّت همّت هر صاحب کمال که لوح خیال از شکل محال و بال خالی باشد و به نقوش حسن مآل، حالی لازم و واجب است که بر فحوای نصّ قویم «لَئِن [۳۱] شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم» (اسراء: 70) وظائف آن را به تقدیم رساند.

فَشُکراً اِذا اُوتیتَ فاضِلَ نِعمَةٍ فَلَم اَرَ مِثلَ الشُّکرِ حارسَ نِعمَةٍ وَ صَبراً اذا نَابتکَ [۳۲] نَائِبةُ الدَّهرِ

وَلا ناصِراً عِندَ الکَریهَةِ کالصَّبرِ و افضل و اصلح [۳۳] هر نوع حالات بنی آدم، آنکه به دیده بصیرت بداند و ببیند که این دنیا [۳۴] فانی و ناچیز خواهد بود و مزرعه و مجری عقبی باقی که: «الدُّنیا مَزرِعَةُالآخِرةِ» چنانچه ناظم رَوَّحَ اللهُ رُوحَهَ می‌فرماید:

وَ ما هذه الدّنیا بِدارِ اقامَة وَلکِنَّها دَارُ ابتلاءٍ وَ حَسرَةٍ

وَ مَنزلِ اَمنٍ مِن طَوارِقِ [۳۵] مِحنَةٍ وَ مَرتَعُ هَمٍّ وَ اشتِکاءٍ وَ عَبرَةٍ

مواهب‌ها عاریهٌ مُستَرَدَّهٌ [۳۶] وَ ارباب‌ها رَهنُ المُنَی وَالمَنیةِ [۳۷] و از سر قوّت روحانی، کسر شهوات و آرای شیطانی کند و ترک و تجرّد از مموّهات عاریه نموده، همم عالیه خویش را به جانب تهیه اسباب نعیم دارالبقاء معطوف گرداند و به گوش هوش از مبشّر غیب نداء:

بهر تو در باغ خلد، هشت سرادق زدند سدره نشین شو که هست، روح قدسرهبرت

بر نهمین چرخ زن قبّه خرگاه را بر خس دنیا مبند همّت کوتاه را

شیوه و مطلوب از این مقدّمات آنکه، چون عالی جناب نِقابَت مَآب فَضایل اِکتساب دولت قُباب، مولانا و مُرتضی اَعظم مُجتَبی عالی قَدر اکرمُ اَقدمُ، غامَرُ مَعانی مبانی الخَیراتِ الباقیهِ مِنَ المَسجِدِ الجامِع وَ اَبو اِسحاقیه آمِرُالاَکابِرِ وَ الاَصاغِرِ وَ الاَعالی مِنَ الساداتِ وَالمَوالی عَلی سُلوکِ مَناهِجِ المَبَرّاتِ الجاریه، مَورِدُ آیاتِ المَکارِم وَ المَعانی فی صَفَحاتِ الاَیام، مَظهَرُ آثارِ العِزِّ والتمکینِ بَین الاَنام، اَلمُوَفَّق مِن عِنداللهِ، جلالُ الحَقِّ وَالمُلکِ وَالدّین، غیاثُ الاِسلام وَالمُسلمینِ، خضرشاه ابنُ مولانا وَ مُرتَضی اَعظَمُ سَعیدٌ مُجتَبی، اَقدَمُ اَحسَبُ اَنسَبُ شَهیدُ مَولی اعاظِم النُّقباءِ اَولی المراتبِ و المناصِبِ فی زمانه الواصِلُ اِلی رَحمَةِ الله وَ غُفرانِهِ غیاثُ الحَق وَ الدّین، قُطبُ الاسلامِ وَ جَمالُ المُسلِمین عَلی بنُ مَختومٍ اَعظَمُ سَعیدٌ مُولانا وَ مُرتَضی اَعدلُ [۳۸] أحکَمُ ]اقدم[ شَهیدٍ مَلاذُ القُضاة والنُّقباء والأحکام العَلائی ناصِبُ رَایاتِ شَریعَةِ جَدَّهِ سَیدِ المُرسَلینَ فی اَوانِ حَیاته الفائِزُ باسالیبَرَحمَةُ اللهِ فی رَوضاتِ جَنانِهِ [۳۹] ، قُطبُ الحَقِّ وَالدّینِ، مَسعودُ بنُ المَخدوم المَولی المُرتَضی الاَقدَمُ السَّعیدُ النِّحریرُ الاَقدَمُ الافضَلُ الشَّهیدُ، صاحبُ آیاتِ التَّصنیفِ وَ التألیف، مَلجاءُ القُضاةِ والعلماءِ المتأخرینِ، الواصلُ الی رحمه الله ربِّ العالمین، جَمالُ الحَقِّ وَالدّینِ، حَسنُ الحُسینی البخاری [۴۰] ، اَعلی اللهُ تَعالی فی الانتصاب أعلامَ الخَیراتِ وَالمبرّاتِ را شوق الهی که اکسیر سعادت نامتناهی است، رفیق گشت [۴۱] و بر فحوای مقدّمات مزبوره مشروحه، کاربند شده، همم عالیه خویش را به صَوب اِعدادِ زادِ یومِ [۴۲] التّنادِ، معطوف و مصروف گردانید از این جهت که فرموده‌اند: «اَلعاقِلُ یفتَخِرُ بِالهِمَمِ العالیةِ لا بِالرِّمَمِ [۴۳] البالیه وَ [۴۴] حَسبةً للهِ تَعالی وَ طَلَباً لِمَرضاتِهِ و هَرباً عَن عُقوباتِهِ و تَرَقیاً [۴۵] لِمَثوباتِهِ [۴۶] و تَرقُّباً الی اَعلی مَدارجِ جَزاء حَسناتِهِ» کَما قالَ صادقُ الامینُ وَ هُوَ اصدَقُ الصادقین [۴۷]

«مَن بنی مَسجداً و لَو مِثلَ فَحصِ

[۴۸] قَطاهٍ بَنی له بَیتاً فی الجنَّه». به خارج دارالعباده [۴۹] یزد در محلّه چهارمنار به موضع کوچه بهروک مشهوراً، مسجدی جامع [۵۰] ساخت که از صفاء ظاهرش استدلال می‌توان بر تصفیه باطن جناب بانی از کدورات جسمانی وَفَّقَهُ اللهُ تَعالی لِدَرکِ الآمالِ وَ نَیلِ الأَمانی و ایضاً بنائی به اسم اعلیحضرت [۵۱] مقدّسه منوّره قُطبِ أقطابِ الدُّنیا سُلطانِ الاصفیاء وَ الاولیاء صاحبِ آیات الکَشف و الکرامات ناصِبِ رَایاتِ أسرار الملکوتیه [۵۲] فِی اعلی المَقاماتِ، مُرشِدِ الآفاقِ، السُّلطانُ ابو اسحاق، معروف و مسمّی گشت به ابو اسحاقیه «اَعطاه اللهُ الجَزاءَ الأوفَی فِی الجَنَّهِ الباقیهِ» بدان مقرون گردانید و به ایوان کیوان مبانی آن بر افراخت. و هم چنین در اهرستان دارالعباده مذکوره به قرب باغ مشهور به ساباط، خانقاهی دیگر به اسم همان حضرت مقدَّسه منوَّره مرشدیه، مشهور به ابو اسحاقیه استحداث فرمود: «اللّهُمَّ نَظّم بانی‌ها سِمطَ مَن اُوتِی کتابُهُ بِیمینِهِ فَهُوَ فی عِیشَةٍراضیةٍ فِی جَنَّةٍعالیةٍ» و مسجد مذکور را محلّ اقامة جمعه و جماعات و موضع اداء صلوات از فرایض و مندوبات [۵۳] در سایر ایام و لیالی به تخصیص در جمعات و ابو اسحاقیه مشار الی‌ها [۵۴] را وقف فرمود بر فقرا و مساکین و [۵۵] صادرین و واردین از اهل اسلام که به صفت صلاح و سداد و سمت تقوی و رشاد متّسم [۵۶] و موصوف باشند و دست حسن اعتقاد به معاطف اذیال جلال و کمال حضرت مقدّسه منوّره مشار الی‌ها زده و محلّ و مرکز اعلام دولت فرجام سعادت نظام آن حضرت باشد، وقفی [۵۷] صحیح و شرعی مصرّح منجز متنفد [۵۸] و هم چنین از سر صدق نیت و صفاء طویت و روی اخلاص، وقف فرمود بر مبانی مذکوره اعنی مسجد مذکور [۵۹] و بنایین مذکورین مشهورین به ابو اسحاقیه آنچه از اَحبّ وَ اَنفُس املاک و اساس او بود و در تحت تصرّف شرعی او بود، مُقتَضیاً نصّ کَلامِ اللهِ القَدیمِ حَیثُ قالَ جَلَّ شأنُهُ «لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون» (آل عمران: 92) و آن جملگی نصف [۶۰] کامل شایع از اصل دو حمّام است. متّصل یکدیگر، یکی به رسم رجال و یکی به رسم نساء واقع به داخل دارالعباده یزد به محلّه شهرستان معروف و مشهور به حمّام شهرستان که به این اسم مستغنی است از ذکر حدود و اوصاف با سایر توابع و مضافات شرعیه و عرفیه داخله و خارجه از اتون و گلخن و قدور و غیر ذلک از منضّمات و جملگی حانوتی به رسم خبّازی واقع به محلّه شهرستان مذکور به قرب مدرسه ضیائیه به حدّ خانه مهتدی [۶۱] مشهوراً و به حدّ باغچه خانه بینوکی [۶۲] معروفاً و تصرّف عالی جناب واقف مشار الیه و حدّ حوانیت وقف مدرسه ضیائیه مذکور با توابع و مضافات و لواحق و منسوبات شرعیه و عرفیه و جملگی و تمامی [۶۳] مستراحی واقع به محلّه مذکوره به جنب حمّام موصوف منعوت محدود به حمّام از سه جانب و به طریق با توابع و لواحق و جملگی عمارت مستحدثه در عرصه باغی مشجّر واقع به دستکره قنوات تفت و نصیری به موضع اهرستان به قرب باغ [۶۴] ساباط، محدود به ابو اسحاقیه مذکور. و به باغ سلغرشاهی [۶۵] مشهوراً که تعلّق به خالصات شریفه [۶۶] دارد و به باغ جلال آباد تعریفاً و به طریق با توابع و مضافات شرعیه و عرفیه از اصطبل و آهنگ و بیقو غیر ذالک از ملحقّات و جملگی عمارت مستحدثه [۶۷] در [۶۸] باغی بعضی مشجّر واقع به قنوات تفت و نصیری مذکور به موضع خلف آسیا کلغر مشهوراً محدود به طریق و مدخل آسیای مذکور و باغچه و خانه مرتضی اعظم افتخارالسّادات سید عماد الدّین بن مرتضی اعظم سعید سید غیاث الدّین سید حیدر و به باغ محمود بن محمّد شاه علی شاه از دو جانب و به باغ چهار صفّه سید عماد الدّین مذکور و سکّه منسدة الاسفل با توابع و مضافات به بسط هفت قفیز به مساحات معهوده [۶۹] نزد ارباب و ملاّک [۷۰] به طرقی که میان ایشان متعارف است و جملگی عمارت مستحدثه در عرصه [۷۱] باغی [۷۲] واقع به موضع مذکور معروف و مشهور به باغ بیق مع دو آهنگ و اصطبل به حدّ طریق «به موضع مذکور معروف» [۷۳] از دو جانب و به حدّ باغ خلف طاحونه امیر حمزه [۷۴] مشهوراً و به طریق منسدة [۷۵] الاسفل به شارع با توابع و مضافات و لواحق و منسوبات. و جملگی باغی واقع به موضع مذکور مشهور به باغ دولت شاهی به حدّ باغ عَلیک مشهوراً و به حدّ باغ متصرّف خالصه شریفه و به باغ امیر عبوکه [۷۶] مشهوراً و طریق و باغ محمود ابن تاج الدّین منصور و باغ کمال نجم طحّان و مدخل با توابع و مضافات شرعیه و عرفیه بسط آن هشت قفیز به مساحت معهوده [۷۷] و جملگی باغی واقع به موضع مذکور مشهوراً به باغ شکر به حدّ خانه مسمّاه قیمه بنت محمود سانیجی و به باغ محمّد شاه علی تفتی و به باغ کمال نجم طحّان و باغ شمس محدود و به طریق از دو جانب با مضافات از اصطبل و آهنگ و غیر ذالک بسط آن پانزده قفیز و جملگی باغی واقع به دستکره قنات مذکور به موضع کوچه ازدار که بعضی مشجّر است و بعضی سادج [۷۸] محدود به طریق از دو جانب و به باغ شیخ الاسلام اعظم سلطان احمد بن شیخ الاسلام اعظم سعید تقی الحقّ والدّین شیخ دادا محمّدا [۷۹] و به باغ فرزند حبیب [۸۰] واقف، مرتضی اعظم رکن الحقّ و الدّین و به طریق بسط آن هفت قفیز با توابع و مضافات شرعیه و عرفیه داخله و خارجه. و جملگی قطعه زمین ساذج [۸۱] واقع به قنات ده آباد به موضع قنات بادام مشهوراً به حدّ طریق از دو جانب و به باغ صاحب اعظم خواجه شرف الدّین علی بن صاحب اعظم خواجه کمال الدّین حسین و به باغ خالصه شریفه با توابع و مضافات بسط آن هفت قفیز به مساحت معهوده [۸۲] متعارفه میان ملاّک و جملگی قطعه زمین ساذج [۸۳] به موضع مذکور به حدّ باغ علی محمّد و به حدّ باغ وقفی و به طریق با توابع و مضافات و لواحق و منسوبات [۸۴] به بسط دو قفیز و جملگی چهار دانگ و نیم مشاع از مزرعه بهاءالدّین واقع به ناحیه سفلی مدینه میبد که به این اسم مستغنی است از بیان حدود و اوصاف با سایر توابع و مضافات از ابنیه و اقصبه و اراضی و قنوات و انهار و اشجار و غیر ذالک از آنچه شرعاً و عرفاً تابع آن جمله دانند، وقفی صحیح شرعی مؤبّد مخلّد که نفروشند و نبخشند و به رهن نکنند و زیاده از سه سال به اجاره ندهند، نه در عقدی واحد، نه در عقود متعدّده. و شرط فرمود واقف مذکور «اَعلی اللهُ شَأنَهُ ما تَعاقَبَ الأعوامُ وَ الشُّهور» که از محاصیل موقوفات مذکوره [۸۵] بعد از عمارت رقبات آنچه ضروری باشد، متولّی به عمله مسجد مذکور ابتداء نموده، امامی که بر وفق شرع قویم و نهج دین مستقیم، شغل امامت را شاید، بلکه اولویت ]را[ ملاحظه کرده تعیین گرداند که در سایر ایام و لیالی به امر امامت در صلوات خمس مفروضه به تخصیص شام و خفتن و صبح قیام نماید و مرسوم و حقّ السّعی او دو سال مبلغ سیصدو شصت دینار آقچه فضّی عراقی جاری در ممالک، معین و مقرّر گشت که هرکس مباشر و متصدّی شغل تولّیت باشد، بدو رساند. و خطیبی ایضاً که به مقتضای شرع شریف، شغل منیف خطابت را شاید معین کرده باشد [۸۶] که در ایام جمعات به امر خطابت و امامت نماز جمعه قیام نماید و حسب المقدور وظایف و لوازم این خطیب جسیم به جای آورد و حق السّعی و مرسوم او را هر ساله ششصد دینار آقچه فضّی عراقی موصوف تعیین به وجه شرع شریف گرفته، بدو رسانند. و هم چنین واعظی معین گردانند [۸۷] که از بحار علوم دینیه به نصیب اوفرو اوفی [۸۸] محظوظ و بهره مند گشته به تخصیص در تفاسیر کلام القدیم که هر هفته یک روز پنج شنبه به شغل وعظ شریف قیام نماید و اهل اسلام را به طاعات و عبادات حضرت خالق البریات و واهب العطیات، ترغیب و تحریض نماید و بدانچه مبین نیل درجات سنیه و مقامات علیه تواند بود، ارشاد فرماید و هر سال مبلغ یک هزار و دویست دینار آقچه نو طلعم فضّی عراقی، حقّ السّعی را مقرّر گشته بدو رسانند و چیزی از آن قاصر نگردانند الاّ به ضرورتی که شرع متین و دین مبین مجوّز آن باشد. و ایضاً دو نفر حافظ کلام الله معین و مقرّر گشت که در صبح و شام به تلاوت کلام ربّانی و فرقان سبحانی مشغول گردند به تخصیص در ایام جمعات. هنگام آنکه ندای هدایت نمای غوایت [۸۹] زدای «یا اَیها الّذینَ امَنوا اِذا نُودِی لِلصَّلوةِ مِن یومِ الجُمُعَةِفَاسعوا اِلی ذِکرِاللهِ وَ ذَروُا البَیعَ» (جمعه: 9) به گوش هوش ایشان رسد [۹۰] و هر سال مبلغ ششصد دینار آقچه عراقی موصوف منعوت بدیشان رسانند، هریک را سیصد دینار حقّ السّعی و اجرت ایشان را. و باز هر سال مبلغ سیصدو شصت دینار آقچه عراقی موصوف مبین به وجه شرع مطهّر مقرّر گشته به جهت اجرت و حقّ السّعی مؤذّنی حَسَنُ الصُّوت که به شرایط این شغل شریف متّصف باشد و متولّی او را تعیین کند و بدان قیام نماید و هم چنین مبلغ سیصد و شصت دینار عراقی مذکور معین و مقرّر است مرسوم و حقّ السّعی کسی که به شغل خادمی و فرّاشی مسجد و خانقاه مذکورین قیام نماید و به وظایف و لوازم آن مشغول گردد و به تعیین متولّی. و مبلغ سیصد و شصت دینار آقچه موصوف مذکور منعوت به مصالح روشنایی از دُهن البرز و پیه گداخته و شمع، جهت مسجد و خانقاهین مذکورین مصرف گردانند و مبلغ یک هزار و دویست دینار آقچه موصوف به وجه فرش مسجد و خانقاهین مذکورین از زیلو و حصیر و محفوری و بوریا و آنچه فرش را شاید و در هر موسم لایق حال باشد و متولّی مصلحت داند و غبطه [۹۱] و صرفه در آن باشد، مصروف گردانند. و هر سال مقدار دو هزار من آرد گندم نیکو پسندیده و به وزن چهارصد به وجه آش فقرا و مساکین در ابو اسحاقیه چهار منار به موضع کوچه بهروک که مبین گشت، مصروف گردانند بعد از روزهای سه شنبه در ابو اسحاقیه اهرستان، مقدار دومن آرد گندم [۹۲] موصوف به آش فقرا و مساکین صرف کنند و هرسال مبلغ یک هزار و هشتصد دینار آقچه فضّی عراقی موصوف منعوت به مایحتاج طبخ از هیمه و حوائج و غیره صرف کنند. و این شروط و نصوص را به تقدیم رسانیدن، مفوّض و مرجوع برای متولّی است و تولّیت این شغل شریف به نفس نفیس [۹۳] خویش مفوّض فرمود مادام که صفحات اوراق لیالی و ایام و جریان شهور و اعوام به نقوش وجود مبارکش مزین باشد. «اللّهُمَّ اجعَل اَمدادَ اَعمارِهِ مَقرونَةً بِالخُلودِ اِلی یومِ المَوعودِ» و [۹۴] بعد از آن به اولاد عظام خویش «طَوّلَ اللهُ اَعمَارَهُم فی ظِلِّ الوالدِ ذُکوراً ابداً ما تَوالدوا وَ تَناسَلوا بَطناً بَعدَ بَطنٍ وَ عَقَباً بَعدَ عَقَبٍ» و اگر «عَوذاً بِاللهِ تَعالی» مبانی مذکوره انهدام یابدو از موقوفات مذکوره استحداث توان استحداث نمایند، اگر قابلیت داشته باشد و وفا کند، به آن و الاّمصرفش فقرا و مساکین و ارباب استحقاق باشد و آنچه زیاده از مصارف معینه مذکوره باشد، از آن متولّی باشد، یا متولّیان میان ایشان بالسویه بلا توفیر و عقیبت از آن یکی. ثابت و واضح و مبین گشت در محکمه علّیه دارالعباده یزد «حَماها اللهُ تَعالی عَنِ الآفاتِ وَ البلیاتِ» نزد متصدّی شرعیات امور و ناظم مصالح جمهور که صدر این کتاب به سجلّ شریفش موشّح و مُحلّی خواهد گشت «اَعلَی اللهُ تَعالَی فِی الخافِقینَ شَأنَهُ [۹۵] قَد وَقَعَ فَوقَ الفَرقَدَینِ مَحلُّه و مَکانُهُ مِهاداً [۹۶] مَولانا و [۹۷] مُرتَضی اَعظَم افتخارُ السّاداتِ وَ المَوالی وَ القُضاهِ المُتَشَرِّعینَ قطبُ المِلَّةِ وَ الدّینِ «شَهِدنا وَ اللهِ تَعالی شَأنُهُ» [۹۸] مَولانا وَ مُرتَضی اَعظَم قُدوةُ القُضاةِ وَ الاَفضَلِ جَلالُ المِلَّةِ وَ الدّین، مُحمّدِ بن مولانا مُرتَضی اعظمُ مغفورُ، قُطبُ المِلَّةِوَالدّینِ الحسینی «رَفَعَ اللهُ شَأنَهُ». [۹۹] و برادر اعیانی کاتب این حروف، مولانا جمال الدّین یحیی ابن مولانا قوامُ الدّین مسعودُ بن مولانا جمالُ الدّین یحیی الحسینی طالَ عُمرُهُ ]«شَهد به اَدامَ اللهُ تعالی مَعالِیه»[ که جملگی املاک محدوده موصوفه موقوفه تا زمان انشاء وقف، حقّ [۱۰۰] ملک اعلی جناب واقف بانی مشارالیه بود «تَقَبَّل اللهُمَّ [۱۰۱] مَبَرّاتِهِ وَ حَسَناتِهِ» بی منازعی و مخاصمی مقتضی به شریعت غرّاء بر این جمله ترتیب یافت و حکم جزم بر صحّت این جمله فرمود و به اشهاد شرعی مقول علیه مَوثوقٌ به مؤکّد است «فَمَن بَدَّلَهُ بَعدَ ما سَمِعَهُ فَاِنَّما اِثمُهُ عَلَی الَّذینَ یبَدِّلونَهُ» (بقره: 181) و ایضاً بر [۱۰۲] مباشران اوقاف و حکّام و ارباب تغلّب [۱۰۳] و استیلام حرام فرمود که به نوعی از انواع تغییر و تبدیل کنند و یا تصرّفی و دخلی سازند به غیر از شرع و شرط واقف ]در وقف واقف مذکور حسب المسطور عمله تعیین [۱۰۴] فرمود.[ «وَاللهُ [۱۰۵] اَلهادی اِلی الصَّلاحِ وَ السَّدادِ وَ بِجَمیعِه وَقَعَ الاَشهادُ» فی الثانی عَشَرَ مِن شَهرِ ذی القَعدهِ الحَرامِ عَن مَیامِنِ بَرَکاتِه لِسَنتةِ خمسٍ و خمسینٍ وَ ثَمانِ مِائهٍ وَالسَّلام عَلَی مِن اتَّبَع الهُدی» بِشَهادَةِ [۱۰۶] العَبد حَرَّرهُ فقیرُ محمود بن [۱۰۷] بالنحه ]؟[ سمنانی، محلّ مهر- بِالمُسنَدِ [۱۰۸] اِلی جِنابِ الواقفِ البانی [۱۰۹] المُشار الیه اَعلی الله هذا [۱۱۰] لِعَبدِ الضَّعیفِ محمِّدِ بنِ مَسعودِ بن یحیی. اَلمُلَقَّب به قطبِ الحُسینی حَسُنَ عَواقِبُه الشّاهدُ بِمَضمونِهِ حَررّه فَتحُ الدّین [۱۱۱] بن محمَّد بِالنحه ]؟ [۱۱۲] السمنانی - عَلی جَمیع ما تَضَمَّنَهُ الصَّحیفَةُ و به اِقتَرَنَشَهادةُ الفَقیرِ بَعدَ مَا سَمِعَ مضامین‌ها شِفاهاً مِن جِنابِ الواقِفِ المُتَبَرِّع العالی شَأنُهُ الاقرارُ بِکُلِّها جَزاهُ اللهُ خَیراً لِجَزاءٍ حَررّه العبدُ الفَقیرُ ابو اسحاقِ بنِ نظامِ بنِ منصور حامداً مصلّیاً علی نبیه-. بر اقرار حضرت سیادت مآبی گواه است، حَرَّره العبدُ قنبرُ جهانشاهی (وی بانی بازار حاجی قنبر در زیر تکیه امیر چقماق و حاکم یزد بود.) – محلّ مهر– شَهدَ به ما فیهِ حَرَّره الجانی غیاثُ الدّین بنِ تاجِ الدّینِ [۱۱۳] سمنانی، محلّ مهر – آنچه از این صحیفه محرّر و مزبور گشته و مصاق [۱۱۴] و منسوب است به این کاتب از اوقاف مشروعه [۱۱۵] و شروط منصوصه صحیح است، حَرَّره العَبدُ اَصغَرُ عِبادِ اللهِ الغَنی خضرُ بنُ علی بنِ مسعودِ بنِ الحسن الحسینی المُرشدی اَحسَنَ اللهُ عواقِبَهُ و تَجاوَز عن سیئاتِهِ، شهد الفَقیرُ القُرشی سِرُّ الله [۱۱۶] ابو سعیدٍ عَطاءُ اللهِ المُرشِدی – اِعتَرَفَ بِه اَعلی الله تَعالی شَأنَ سیادَتِهِ وَ الفَقیرُ المُرشِدی صَنَعَ اللهُ القُرشی – و ایضاً شَهدَ الفقیرُ القُرشی مسعودُ بنُ عطاءِ اللهِ المُرشِدی – به موجبی که در صدر مسطور شده، حضرت سیادت مآبی – اَعلی اللهُ شَأنَهُ – اقرار شرعی فرمود، حَرَّره اَلعَبدُ مسعود بن محمّد بن حیدر (منقه) به موجب مسطور گواه شد، حرّره العبدُ الضَّعیفُ مُرشِدُ بنُ مابر [۱۱۷] شاه - بِشهادة [۱۱۸] العَبدِ الضَّعیفِ اَصغرِ عِبادِاللهِ الصَّمَدِ العَلی بنِ حسینِ بنِ محمودِ بنِ محمّدِ بنِ الحسن الحسینی اَعلی اللهُ تَعالی و العَبدِ الضَّعیفِ شَمسِ الدّینِ رُکنِ الدّینِ شَمسِ الدِّینِ نمقه – به اقرار عالی جناب سیادت مآبی استظهاری – اَعلی اللهُ تَعالی شَأنُهُ جد [۱۱۹] لا حصر الواهب [۱۲۰] حَرَّره العَبدُ محمّدُ بنُ مُسعودِ بنِ محمّدِ بنِ احمد شاه ]سمنانی[. عَلی اِعترافِ الواقفِ المُشار الیه. اَعلی اَللهُ تعالی ]شَأنه[ به ما فیه، شَهِدَ العَبدُ الضَّعیفُ الحُسِینُ بنُ محمَّدِ بنِ محمَّدِ الحسین [۱۲۱] الحسینی سمنانی [۱۲۲] حامِدُ اللهِ تَعالی – الشاهِدُ بِمَضمونِهِ العَبدَ الدّاعی فَتحَ اللهِ بنِ احمَدِ بنِ محمودِ العَرسو ندی [۱۲۳] - بِشَهادةِ العَبدِ الضَّعیفِ حسین قُلی [۱۲۴] الجیلانی [۱۲۵] - عَلی اِعترافِ المُرتَضی الأعظَم الواقِفِ المُشار الیه – اَعلی اللهُ تَعالی شَأنَهُ وَ تَقَبَّلَ حَسَناتِهِ به جمیعِ ما اُضِیفَ [۱۲۶] اِلیه بَطنُهُ یشهَدُ العبدُ الفقیرُ [۱۲۷] اِلی اللهِ [۱۲۸] الغنی فتحُ اللهِ بنُ علی بنِ عبدِاللهِ المکّی [۱۲۹] السرابی [۱۳۰] ، وَفَّقَه الله لِمُرضاتِهِ [۱۳۱] - و العَبدُ غیاثُ الدّین محمَّد –بِشَهادةِ العبدِ مُعینِ الدّینِ محمودِ جلال الدّینِ وَ العبدِ الضَّعیفِ کمال اسال [۱۳۲] خود نیز بدین صفت [۱۳۳] گواه است، حرّره مَعالٍ [۱۳۴] جمال الدّین. بر اقرار جناب سیادت پناهی اعلی اللهُ تَعالی شَأنَهُ گواه است، حرَّره مَعینُ الدّینِ محمودُ محمَّدُ الرَّضوی و العَبدُ الحقیرُ محمّد خضر شاه – عَلی اِقرارِ المَولی المُرتَضی الأعظَمِ الواقفِ اَعلی اللهُ شَأنَهُ، یشهَدُ الفقیرُ اِلی اللهِ الغنی [۱۳۵] مُطَهّرِ بنِ اِسحق بن موقوفِ الحموی اَصلحَ اللهُ اَحوالَه – یشهَدُ علی اقرارِ الواقفِ المُشار الیه مَدَّ اللهُ ظِلالَهُ وَ تَقَبَّلَ اللهُ حسناتِهِ، حَرَّره العبدُ الاضعَفُ المَحتاجُ الی رَحمةِ اللهِ الغنی سَلامُ اللهِ بنُ ضَیفِ اللهِ بنِ فتح اللهِ خوارزمی – علی اعترافِ الواقفِ المَخدومِ المُشار الیه مَدَّاللهُ تَعالی ظِلالَهُ و تَقَبَّل حسناتِهِ یشهَدُ العبدُ الضَّعیفُ المُحتاجُ الی رحمةِ اللهِ الغنی، سَلامُ اللهِ بنِ مُرتضی بنِ لُطفِ [۱۳۶] اللهِ تعالی و العبدُ خِضرُ [۱۳۷] بنُ میقاهٍ تَخلَّد جلالُه [۱۳۸] - عَلی اعترافِ المَولَی المُرتضی الاعظَمِ الواقفِ المُشار الیه – اعلی اللهُ تعالی فِی الخافقینَ شأنَهُ وَ تَقَبَّلَ حَسَناتِهِ وَ تَجاوَزَ عَن سَیئاتِه، شَهدَ العَبدُ الضَّعیفُ المُحتاجُ الی رَحمَةِ اللهِ المَلِکِ الصَّمَدِ العَبدِ محمّدِ بنِ سر افروز محمّد –«به موجبی که مسطور گشته، عالی حضرت سیادت، اقرار شرعی فرمودند: حَرَّره العَبدُ الفقیرُ الضَّعیفُ ملکشاه ابن حتی ]؟[ علی محمّد الرَّضوی [۱۳۹] » شَهدَ علی اقرارِ المَرتَضی الاعظمِ الواقفِ العَبدُ الفقیرُ الی ]رَحمة[ اللهِ المَلِکِ الغنی نعمةُ اللهِ بنِ اسمعیلِ بنِ سعیدِ الدّین حسینٍ صَلُحَ حالُهُ – بر اقرار عالی جناب سیادت پناهی مخدومی گواه است، حرَّره العبدُ تاجُ الدّینِ جلال الدِّینِ غیاثُ الدّینِ –بشهادة العبدِ اختیار [۱۴۰] بنِ حاجی [۱۴۱] غیاثِ الدّین گلچینی – ]قُویلَ مَعَ أصلهِ ظَهراً وَ بَطناً وَ متناً وَ حاشیاً اِلاّ ما زاغَ عنه البَصَرُ[ – هُوَ المالکُ المُلوکِبِالاستحقاق.


بعد از تأدیه مراسم حمد و سپاس آفریدگاری که متن صحیفه صحیحه وحدانیت ذات بی چونش به حاشیه دوام و بقا [۱۴۲] محشّا و محلّی است و از اضافت و نسبت و جهت موت و فوت و فنا مبرّا و محلّی و تبلیغ درود و صلوات متمم خانقاه نبوّت و رسالت که: چهل روز از آن سبب گل آدم سرشته شد تا قصر دین به خشت وجودش شود [۱۴۳] تمام و آلُ و أولادُ و عترتُ و اَصحاب او عَلیهمُ التَّحیهُ وَ السّلامُ اِلی یومِ القیام. بر ارباب دانش و بینش که مقصد آفرینش از ایشان محصّل می‌شود. پوشیده نماند که سر رشته تزاید امداد فضایل و کمالات به از ازدیاد تعاطی در آن باب پیوسته و هر نفس از نفوس بشری که در شغلی شروع نماید، قیاس ما بذل مجهود نسبت با اقامت بر مساعی او در آن قضیه مادّه آن عمل متضاعف و متصاعد گردد، چنانچه صغار به مرتبه کبار برسد و از کبار مستحق حمد و مستجلب ستایش و مدح کما قالَ امیرُ المؤمنینَ علی بنُ ابی طالبٍ علیه الصَّلوهُ و السَّلام: «الایمانُ یبدُو [۱۴۴] نُکتَةً بَیضاءَ فی القَلبِ کَلَّما ازدادَ الایمانُ ازدادَ ذالکَ البیاضُ فاذا استَکمَلَ العَبدُ الایمانَ ابیضَّ القَلبُ کلُّه» معنی آن است [۱۴۵] که بوارق اشراقات نور ایمان، نکته سپید در قلوب پیدا کند و هرگاه اناری انوار ایمان در مشکوه دل‌ها صفت تزاید یابد به حکم الایمانُ یزیدُ وَ ینقُصُ زیاده گردد و به استکمال آن [۱۴۶] تمام دل بنده [۱۴۷] مؤمن نورانی شود و به سلام خلوص [۱۴۸] عقیدت و صفاء طویت و نقاء سریرت به اعلی درجات فضیلت و کمال برسد. لاجرم چون عالی جناب سیادت مآب مولانا و مرتضی اعظم واقف بانی مشار الیه در متن سَمّی فی شَأنِهِ الآیهُ الکریمَهُ عِلماً وَ حِلماً عَبداً [۱۴۹] مِن عبادِنا آتیناهُ رَحمَةً مِن عندِنا وَ عَلَّمناهُ مِن لَدُنّا علماً اَعنی اعلی اللهُ تَعالی لِازدیادِ مَبانی المبرّاتِ شَأنَهُ جَلالَ الدّینِ و الدّولِ خَضراءَ بَواطِنِ خویش به مآثر [۱۵۰] کمالات انسانی و فضایل نفسانی آراسته به مقتضای: «وَ مَن ارادَ الآخرهَ وَ سَعی لَها سعی‌ها وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَاؤلئکَ کانَ [۱۵۱] سَعیهُم مَشکوراً» (بنی اسرائیل: 19) اعنّه همّت عالیه را به صَوبِ ازدیادِ ابنیه خیرات و بسطِ سِماط و صدقات معطوف فرمود [۱۵۲] و خانقاهی در جنب مسجد جامع مذکور و متّصل به ابواسحاقیه مذکوره که واقع اند به محلّه چهار منار به کوچه بهروک، اضافه ابنیه کثیر البرکات گردانید و وقف فرمود با منازل و مساکن مساکین و فقرا و ابناء السّبیل و طوائف اهل صلاح و سداد و جمعی که درزی صوفیان صافی اعتقاد باشند. و چون همّت عالی اقتضاء ازدیاد مبرّات نمود، وجه آش فقرا و مساکین را هر روزه مقدار ده من آرد گندم به وزن مذکور معین و مقرّر فرمود که به توفیق الله تعالی [۱۵۳] و کمال عنایت و امداد حضرت سلطان زمان و خاقان الاوان و حُسنِ رعایته، اَللّهُمَّ خَلِّد سَلطَنَتَهُ علی مَفارِقِ اَهلِ الاِسلامِ الی یوم القیام [۱۵۴] ، هر روزه مقدار مقرّر معین موصوف به آش فقرا و مساکین و ابناء السَّبیلِ وَ مَن هُوَ مِن هِذِه القَبیلِ از محاصل [۱۵۵] و [۱۵۶] موقوفات مذکوره مصروف گردد و واقف و ساعیان و معاونان را مستلزم نیل درجات و درک مثوبات باشد و بر ذروه [۱۵۷] سعادت دو جهانی مدرّج نمایند «وَ ذالکَ فَضلُ اللهِ یؤتِیهِ مَن یشاءُ اللهُ ذُو الفَضلِ العَظیم» وَ اتَّفقَ تَحریرُ ذالکَ فی جُمادی الثانی سَنةَ اثنینَ وستینَ وَ ثمانِ مَأتِهٍ هجریةٍ، حَرَّره العَبدُ الفَقیرُ الجانی [۱۵۸] اصلی محمّدُ بنُ مسعود المُقَلَّب به قطبِ الحسنی.


بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم اَلحَمدُ لِمَن وَفَّقَ الواقفینَ مِن مُخلِصی عبادهِ رصینِ [۱۵۹] مَبانِی الحَسناتِ المَرضیه وَ دَلَّهُم عَلی مَناهِجِ السَّعاداتِ الأبَدیه و الصَّلوهُ التّامَّةُ علی مَن اُیدَ بِالمُعجِزاتِ الواضِحَةِ وَ الآیاتِ الباهِرَةِالعَلِّیة البَهیة و عَلی آله و [۱۶۰] اَصحابِهِ وَ عِترَتِهِ ذَوِی المَناقِبِ وَ المَراتِبِ السَّنیة. وَ بَعدُ فَقَد [۱۶۱] ثَبُتَ ما فی هذِه الوَثیقَهِ الشَرعیهِ [۱۶۲] بَحذافیرِه به اعترافِ جناب الواقِفِ المُشار الیه طَیبَه [۱۶۳] اَعلَی اللهُ تَعالی شَأنَهُ وَ لا زالَ رَوضُ آمالِ ذَوی الحَاجاتِ رَواءَ أفضالِهِ خَضراءَ به جمیعِ ذالکَ بِمَحضَرٍمِنّی به صریحِ لَفظِهِ وَ فَصیحِ نُطقِهِ [۱۶۴] حَکَمتُ بِصِحَّةٍ وَ مَشروعیةٍ مُلزماً [۱۶۵] ایاه وَ أشهَدتُ به مَسئولاً حَرّره درویشُ بنُ [۱۶۶] محمّدِ بنِ محمودِ التَّبریزی حامِدُ اللهِ مُصَلّیاً علی نبیه مُتوکّلاً عَلی اللهِ.

]]شعر[[


]زَواهِرُ عَقدٍ نَظمَتُهُ بِذالحِجَی حَمدُ اللهِ ذِی العِزِّ وَ العُلی

]مُوَفِّقِ اَخیارِ العبادِ بِجودِه وَ اَنهی[ لَآلٍ نَظَمتُ [۱۶۷] سِلکَ حَمدِه

]امامِ جَمیعِ الانبیاءِ محمَّدِ وَ بَعدُ فَما[ لاحَت لوایحُ صِدقِهِ

تَیمُّنٌ عندی به اعترافِ مُوَفّقٍ بِه فَأشهَدَتُهُ غبَّ الثُّبوت[ اُولی النُّهی

لیوشِّحَ حُسنَ البَیانِ لِمُنضِّدِ فراید[ مُسَهِّلِ سبیلِ [۱۶۸] الخَیرِ مِن کُلِّ مَرصَدِ

لِتَأسیسِ بُنیانِ المَبَرَّه المُسعَد [۱۶۹] صَلاتَ صَلواتٍ رَوَّحَت [۱۷۰] روحَ اَحمَدِ

رَسولِ اللهِ العالَمینَ مُمَجَّدِ علی صَفحَهِ السَّفَراء الصَّحیح المُسَدَّد

بِه اِخضَرَّ رَوضاتُ الجلالِ المُؤید ثِقاتٍ یؤَدّی حَقَّهُ کُلَّ مَشهِدِ

]حَرَّره الحَسنُ بنُ علی بنِ ابراهیمَ حامِدُ اللهِ[ مُصَلِّیاً علی نَبیه.

بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم اِثرَ إشراقِ جَوامِعِ الدِّینِ المُستبینِ أصابَهُ مَراتِبُ الحقِّ المُبینِ اَشّعهُ [۱۷۱] أنوارِ مَحامِدٍ عَن وِفقِ عُبّادِ عِبادِهِ الطّاعهُ وَ الحَسَناتُ و الوُقوفُ علی مَواقِفِ السَّعدِ وَ الخَیراتِ وَ غِبُّ تَعَطُّرِ خیاشِیمِ [۱۷۲] اُولی الأقبالِ وَ السَّعادةِ نَفَحاتُ صَلواتِ مَطالعِ الأسماء وَ شَرِقِ الصِفاتِ الّذی لولَم یتلالأ اِشراقُ ذاتِهِ مِن سَماءِ القِدَمِ لِمَعیبِ [۱۷۳] المِسدَعاتِ الی الابَدِ فی عِشقِ العَدَمِ مُدَبِّرٍ وَ تَجلّی به اعتراف مَن تَزینَ وَ تحلّی و تجلّی به صدقهِ وَ فَصُحَ مِنهُ الخلا بِأمرِ قَوادمها الی فَوارقها علی النَّمطِ المَزبورِ النَّهجِ المَسطورِ فیها و الزَّمَدِ شهدا به علی مَرضی المِلَّهِ السَّمحا عُقیبَ المَسئلَهِ مُتَوَکِّلاً علی الله [۱۷۴] هُوَ الحَمدُ للهِ الَّذی وَفَّقَ خُلّصَ عِبادِهِ اَلموقوفِ عَلی مَواقِفِ الأحسانِ وَ الصَّلواةُ عَلی سَیدِ الرُّسُلِ و هادِی السُّبلِ محمَّدٍ المَبعوثُ علی الأِنسِ وَ الجّانِ وَ عَلی آلِهِ و أصحابِهِ نُجومِ سَماءِ الاِیقانِ وَ العرفانِ وَ بَعدَ وَضحٍ لَدی وَضحٍ بَینَ لَدی اِعترافِ مَن تَصَدّی الوَقفَ المَشروحَ والسَّبیلَ المَشروعَ بِالشُّروطِ المَذکورَهِ وَ النُّصوصِ المزبورَهِ بوجهٍ یستوعِبُ الشَّرعَ الشَّریفَ وَالدِّینَ المُنِیفَ فَارضَیتُ بِالخَیراتِ وَالاشهادِ، حَرَّره فَضلُ اللهِ یعقوبُ ابنُ عَبدالکریمِ حامِدِ اللهِ مُصَلّیاً نبّیهُ مُسَلِّماً وَ الیه ما عاقَبتِ الأمورُ ]در ظهر وقفنامه نوشته شده[ بِسمِ اللهِ اَلحَمدُ للهِ الواقِفِ علی الضَّمائِرِ المُطَّلِعِ علی السَّرائِرِ وَ الصَّلواةُ و السَّلامُ علی سَید الأوائِلِ وَ الأواخِرِ وَ عَلی آله وَ صَحبِهُ المُؤمِنینَ بالبواطِنِ و الظَّواهر. امّا بَعدُ فَقَد اتَّضَحَ مَضمونُ هذِه الوَثیقَةِ [۱۷۵] الشَّرعیةِ عِندی فَزَینتُ عَلیهِ مُقتَضی الشَّریعه، حَرَّره حسینُ بنُ مُعینِ الدّین الشّافعی حامِدُ اللهِ مُصَلّیاً علی نَبیهِ محمّدٍ وَ آلِهِ وَ علی صَحبِهِ اَلحَمدُ لِلهِ الَّذی وَقَفَ [۱۷۶] عبادَه المؤمنینَ فی مَواقِفِ التَّعَبُّدِ [۱۷۷] وَ الأحسانِ وَ فتحَ عَلی وُجوهِهِم أبوابَ البِرِّ وَ الأمتنانِ وَ الصَّلواةُ عَلی محمَّدٍ المَبعوثِ بِأفضَلِ مُلکٍ و اشرَفِ اَدیانٍ وَ علی آلِهِ الَّذینَ هُم هُداةُ أفرادِ الاِنسانِ. وَ بَعد چون عنایت ازلی و هدایت لم یزلی قرین حال و رفیق آمال مرتضی اَعظَم مُجتَبی اَحسَب أنسَب أکرمُ خُلاصَةِ أربابِ السَیادةِ نِقاوَةٌ أصحابِ السَّعادهِ مُمَهِّدُ قوانینِ الخَیراتِ مُشَیدُ أساطین [۱۷۸] المَبرّاتِ الفائقُ بِاجراء الخَیراتِ وَ اِنشاءِ الحَسَناتِ عَلی الأکفّاءِ والأشباهِ امیرُ جَلالِ المِلَّهِ والدّینِ خضر شاه بن جَناب مَغفرت آثار مُرتَضی اَعظَم سَعید مُجتبی اَقدمُ حَمیدٌ عُمدةٌ السّیادة [۱۷۹] العِظامِ فی زَمانِهِ قُدوةُ الأکابِرِ الفِخامِ فِی أوانِهِ الفائزُ بأسالیبِ رَحمة اللهِ الوَلی امیرُ غیاثِ المِلَّةِ والدّینِ علی بنُ جنابِ مَعالی [۱۸۰] انتسابِ مغفرَت قُباب مَرتَضی اَعظَم مَغفور مُجتَبی اَنسَب مَبرورٌ مَلاذُ السّادَةِ ذَوی الأحترامِ فی عصرِه فَعّالُ الصَّواحِبِ الکِرامِ [۱۸۱] فی دَهرِ [۱۸۲] اَلمُختَصِّ بِعنایةِ اللهِ امیر جَلالِ المِلَّهِ و التَّقوی و الدّین خضر شاه واقف مشار الیه در ضمن شد از خاصّه [۱۸۳] اموال و خالص املاک خود و وقف کرد و تصدّق نمود و تسبیل فرمود: «ابتغاءً لِوَجهِ اللهِ الکَریمِ وَ طَلَباً لِثَوابِهِ الجَسیم» جمیع آسیا و باغچه خانه و گنبدی و خانه خرابه و فضاء این حوله [۱۸۴] بر سبیل اتّصال واقع به خارج دارالعباده یزد به محلّه در کیوان به کوچه دبّاغ خانه [۱۸۵] قرب دروازه قطریان محدود به کارخانه خواجه جمال نجم الدّین محمّد بن خواجه حاجی فخر الدّین احمد بن خواجه مجد الدّین حسین دامغانی و به کارخانه استاد قطب الدّین بن احمد بن ضیاء الدّین موتاب و به خانه حاجی غیاث الدّین بن [۱۸۶] قطب الدّین بن حسین اردکانی و خانه استاد قطب الدّین بن احمد مذکور. و به طریق ]مدخل[ با تمام توابع منسوبات را بر مسجد جامع که واقع است به خارج دارالعباده یزد ]به[ محلّه چهار منار به کوچه بهروک مدعو به مسجد امیر خضرشاهی که در ضمن مذکور گشته و بر خانقاه واقع به جنب مسجد مذکور معروف به ابو اسحاقیه که در ضمن تعین یافته با توابع که متولّی آن وقف آنچه از املاک [۱۸۷] مذکوره محدوده [۱۸۸] حاصل شود، به عمله شرعیه مسجد و خانقاه مذکورین و مصالح آن به حسب رأی خود صرف نماید. و شرط کرد واقف مذکور در صدر که املاک مذکوره را زیاد از سه سال به اجاره ندهند [۱۸۹] ]نه[ به یک عقد و نه به عقود متعدّده و تا عقدی منقضی [۱۹۰] نشود، ابتدا عقدی دیگر [۱۹۱] نکنند، وقفی صحیح شرعی مُؤَبَّد مَخَلَّد اِلی اَن یرثَ الارضَ وَ مَن عَلیها وَ هُوَ خَیرُ الوارثینَ و واقف مذکور تولیت آن وقف را تفویض نمود به نفس خود مادام الحیوه [۱۹۲] و بعد از این [۱۹۳] به اولاد عظام خود بر این جمله اشهاد شرعی واقع شده [۱۹۴] و حَرَّره فِی الرّابِعِ و العشرینَ مِن شهر رَمضانَ المُبارک سَنةَ اثنینِ وَ تِسعمائِهٍ هجریةٍ نَبویةٍ صَلّی الله علیهِ وَ آلِهِ وَسَلَّم. بِشَهادَةِ [۱۹۵] العَبدِ الفَقیرِ الی اللهِ حَبیبِ اللهِ الشیخِ الاسلامِ الشّافعی – به اعترافِ الواقفِ [۱۹۶] الواقفِ به جمیعِ ما فی هذِه الصَّحیفةِ الحَصیصة [۱۹۷] شَهدَ العَبدُ الضَّعیفُ فَتحُ اللهِ بنُ شَهابِ الدّینِ بنِ عفیفِ الیزدی عَفَی اللهُ عَنهُم وَ غَفِرَ لَهُم– هُوَ اللهُ حَسبی وَ نِعمَ الوکیلُ وَقَفتُ عَلی ما وَقَفَ المُوَفَّقُ المُوافِقُ لِأصحابِ الخیراتِ وَفَقَّهُ اللهُ تَعالی لِاِزدیادِ المَبرّاتِ وَ ها أنا الفقیرُ اِلی الله أبو السَّعاداتِ نورُ اللهِ بنُ شُکرِ اللهِ عَفی عَنهُما [۱۹۸] آمین وَ آلهِ أجمَعینَ – شَهدَ به اعترافِ الواقِفِ المَوَفَّقِ بِمَضمونِهِ ]محمّد بن[ نور الله الشَّریفُ المُلَقَّبُ تقی [۱۹۹] حَسُنَ حالُهُ [۲۰۰] فیما بَقی – به شهادت العَبدِ الضَّعیفِ حَسَنِ بنُ مَنصورِ الشَّریفِ – به شهادتِ العَبدِ الأقَلَّ نعمةِ اللهِ اَشرَفِ الحُسینی – بشَهادهِ العَبدِ الضعیف حسن بن منصور الشریفِ –بِشهادهِ العبدِ الاقَلِّ نعمةِ اللهِ اُشرفِ الحسینی بَشهادهِ العبدِنعمةِ اللهِ سَید نظامِ الدِّین – وَ اَنَا علی ذالکَ مِنَ الشّاهدینَ ابنُ نِعمةِ اللهِ رُکنُ الدّینِ الحسینی عفی اللهُ عنهما – هُوَ، هوَ علی اعتِرافِ الواقِفِ المذکورِ به جمیعِ ما سَطُرَ فیهِ بِشَهادةِ [۲۰۱] العَبدِ الفَقیرِ محمَّدِ بنِ سَعدِ الدّینِ غیاثِ الدّینِ الشّافعی، عَفَی اللهُ تَعالی عَنهُم وَ غَفَرَلَهُم – شَهَدتُ بذالکَ العَبدَ فَتحَ اللهِ بنِ عزیز اللهِ الحُسینی غَفَرَ لَهُم یشهَدُ علی ذالکَ تُرابُ اقدام [۲۰۲] محمَّدُ بنِ عبد السَّلام بنِ [۲۰۳] احمد الأمامِ وأبنُهُ المُفتَقَرُ اِلی اللهِ عَطاءُ الله. العَبدُ بِشَهادةِ [۲۰۴] لُطفِ اللهِ ابنِ ضیاء الدّینِ نیشابوری – ]ظاهِرُ الطِّباقِ لِأصلٍ هُوَ فَرعُ أصلٍ حَرَّرهُ مهر صراط عَلی حَقٍّ نَمسِکُهُ[. قُوبِلَ هُوَ حاکٍ عَن أصلِهِ عَلی ما هُوَ ظاهِرُ الحالِ به ملاحظهِ ثِقَتَینِ ثُلثَینِ عِندی وَ لُوحِظَ فی ذالکَ ظاهِرُهُ وَ باطِنُهُ وَ مَتنُهُ وَ هامِشُهُ وَ ذالک فی سَنَةِمِائةٍ وَ ألفٍ، مهر آخوند ملاّ عبد النّبی – بِسمِ الله قُوبِلَ به ما هُوَ حاکٍ عَن اصله الخ محکمه حاجی احمد آخوند – ذا قُوبِلَ بِأصلِهِ سیانِ [۲۰۵] ظَهراً وَ بَطناً وَ مَتناً وَ هامشاً الّا ما زاغَ عنه البَصرُ – فی سنه 1183 [۲۰۶] ثلاثٍ و ثمانینَ وَ مِأئهٍ بَعدَ الفٍ، حَرَّره – هُوَ الواقفُ علی السَّرائِرِ وَ الضَّمائِرِ طابِقَ أصلِهِ مهر – ذامعَ اصلِهِ الأصیلِ مطابِقٌ مهر – وَضَحَ وَ صَحَّ طِباقُهُ وَ کَتَبَ سَوادَ الاصلِ الاصیلِ وَ انا الضَّعیفُ، مهر الشَّریف علی اکبر – قَد وَضَح مُقابِلةُ، مهر – قَد صَحَّ طِباقُهُ مَعَ اَصلِ لِمُقابِلَةِ مَن أثِقُ بِهِ مهر- این سواد مطابق سوادی است که آن سوادی است که آن سواد مطابق اصل است. محکمه مهر محمّد تقی – مهر المتوکّل علی الله عبده محمّد باقر – مهر عبده زین العابدین الموسوی – ایضاً این سواد مطابق سوادی است که جمعی از علما و اعلام شهادت بر مطابق بودن آن اصل داده‌اند، مهر محمّد باقر بن مرتضی الحسینی – مهر محمّد بن الله علی ولی الله – مهر العبد المذنب محمّد جعفر – مهر یا امام حسن.


بِسمِ اللهِ تَعالی ذا السواد أصلُهُ حَرَّره الجانی، مهر یا امام حسن. از جمله موقوفات مسجد مزبور است: اعیان مفصّله مرقومه به نهج مسطور، باغ موسوم به باغ سورمه چشم واقع در قصبه تفت به بسط سه قفیز مع عمارات آن تقریباً – میاه قَنوه وَرَی قصبه تفت، 12 جرّه و میاه اهرستان از جمله هفت نهر و چهار دانگ، 22 جرّه. تحریراً فی سوم شهر ذی قعده الحرام سنه 1286 یک هزار و دویست و هشتاد و شش، مهر اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، مهر الشریف علی اکبر – مهر العَبدِ الأحقَرِ علی اکبر – مهر عبدِهِ الرّاجی محمّد تقی الشریف.

  1. عضو هیأت علمی دانشگاه یزد.
  2. این شخص غیر از شمس الدین محمد حضرشاه و فرزند قطب الدین خضرشاه استکه در همان زمان میزیسته اند و آثار متعددی در یزد داشته اند و در تواریخ یزد احوالشان مذکور است.(یادگار های یزد،ج2،ص250)
  3. یادگارهای یزد،ایرج افشار،یزد:نیکو روش و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی،چاپ دوم،1374،ج2،ص250.
  4. محله چهار منار از محلات قدیمی یزد است.نام قدیمی آن موضع کوه بهروک بوده است.وجه تسمیه جدید آن به مناسبت وجود چهار منار دو مدرسه مقابل هم(معروف به مدرسه چهار منار) بوده است که به دستور شمس الدین محمد بن رکن الدین در سر کوچه بهروک ساخته شد(تاریخ جدید یزد،ص88) (در سال 78) و موجب آبادی آن محله گردید.یک حد این محله رودخانه خشکی است و پلی بر روی آن زده وآن را پل چهارمنار نام گذارده بودند(جامع مفیدی،ج3،ص678). محله چهارمنار از محلات معروف خارج از حصار و محل باغ های دوره شهر بوده است و قسمتی از آن به نام کوچه بهروک موسوم بوده است.مولف جامع مفیدی گفته است :«کوچه بهروک که اکنون به چهار منار اشتهار یافته»(جامع مفیدی،ج1،ص187)(یادگارهای یزد،ج2،ص239).
  5. نام کوچه بهروک به عنوان سکه بهروک و کوی بهروک در جامع الخیرات [ص139] به مناسبت آثاری که شمس الدین محمد در اینجا ایجاد کرد مکرر آمده است و آن را ظاهر یزد دانسته (یادگارهای یزد،ج2،ص249).
  6. همان،صص251-252.
  7. مراد،خلفای سلسله مرشدی از متصوفه ای است که به شیخ مرشد،یعنی شیخ ابواسحاق کازرونی معتقد بودند(یادگارهای یزد،ج2ص250)
  8. اصطلاحی برای خانه های اعیان از قبیل آن که امروزه دولت منزل می گویند(یادگارهای یزد،ج2،ص250)
  9. [9]
  10. [10]
  11. [11]
  12. [12]
  13. [13]
  14. [14]
  15. [15]
  16. [16]
  17. [17]
  18. [18]
  19. [19]
  20. [20]
  21. [21]
  22. [22]
  23. [23]
  24. [24]
  25. [25]
  26. [26]
  27. [27]
  28. [28]
  29. [29]
  30. [30]
  31. [31]
  32. [32]
  33. [33]
  34. [34]
  35. [35]
  36. [36]
  37. [37]
  38. [38]
  39. [39]
  40. [40]
  41. [41]
  42. [42]
  43. [43]
  44. [44]
  45. [45]
  46. [46]
  47. [47]
  48. [48]
  49. [49]
  50. [50]
  51. [51]
  52. [52]
  53. [53]
  54. [54]
  55. [55]
  56. [56]
  57. [57]
  58. [58]
  59. [59]
  60. [60]
  61. [61]
  62. [62]
  63. [63]
  64. [64]
  65. [65]
  66. [66]
  67. [67]
  68. [68]
  69. [69]
  70. [70]
  71. [71]
  72. [72]
  73. [73]
  74. [74]
  75. [75]
  76. [76]
  77. [77]
  78. [78]
  79. [79]
  80. [80]
  81. [81]
  82. [82]
  83. [83]
  84. [84]
  85. [85]
  86. [86]
  87. [87]
  88. [88]
  89. [89]
  90. [90]
  91. [91]
  92. [92]
  93. [93]
  94. [94]
  95. [95]
  96. [96] »
  97. [97]
  98. [98]
  99. [99]
  100. [100]
  101. [101]
  102. [102]
  103. [103]
  104. [104]
  105. [105]
  106. [106]
  107. [107]
  108. [108]
  109. [109]
  110. [110]
  111. [111]
  112. [[112]
  113. [113]
  114. [114]
  115. [115]
  116. [116]
  117. [117]
  118. [118]
  119. [119]
  120. [120]
  121. [121]
  122. [122]
  123. [123]
  124. [124]
  125. [125]
  126. [126]
  127. [127]
  128. [128]
  129. [129]
  130. [130]
  131. [131]
  132. [132]
  133. [133]
  134. [134]
  135. [135]
  136. [136]
  137. [137]
  138. [138]
  139. [139]
  140. [140]
  141. [141]
  142. [142]
  143. [143]
  144. [144]
  145. [145]
  146. [146]
  147. [147]
  148. [148]
  149. [149]
  150. [150]
  151. [151]
  152. [152]
  153. [153]
  154. [154]
  155. [155]
  156. [156]
  157. [157]
  158. [158]
  159. [159]
  160. [160]
  161. [161]
  162. [162]
  163. [163]
  164. [164]
  165. [165]
  166. [166]
  167. [167]
  168. [168]
  169. [169]
  170. [170]
  171. [171]
  172. [172]
  173. [173]
  174. [174]
  175. [175]
  176. [176]
  177. [177]
  178. [178]
  179. [179]
  180. [180]
  181. [181]
  182. [182]
  183. [183]
  184. [184]
  185. [185]
  186. [186]
  187. [187]
  188. [188]
  189. [189]
  190. [190]
  191. [191]
  192. [192]
  193. [193]
  194. [194]
  195. [195]
  196. [196]
  197. [197]
  198. [198]
  199. [199]
  200. [200]
  201. [201]
  202. [202]
  203. [203]
  204. [204]
  205. [205]
  206. [206]