طهارت
از آن جهت كه دین اسلام يك برنامه كامل براى زندگی بشر بوده و تمام جنبههاى حيات مادی و معنوى او را در نظر دارد و از جهتى بهداشت يكى از ابعاد مهم زندگى بشر است، اسلام عزيز نسبت به مسأله طهارت و بهداشت عنايت شايانى دارد.
طهارت در قرآن
قرآن مجید در اين باره مىفرمايد: «رِجالٌ يُحِبُّونَ انْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ المُطَّهِّرين مردانى كه دوست دارند، پاكيزه باشند و خداوند پاكيزگان را دوست دارد. [۱] از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم: «طهارت نيمى از ايمان است». (الطهور نصف الايمان).
از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم: «طهارت كليد نماز است».(مفتاح الصّلاة الطّهور.)
از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم: «دين بر پايه نظافت بنا شده است».(بنى الدّين على النّظافة.)
از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم: «چه بد بندهاى است بنده كثيف». (بئس العبد القاذورة.)
يكى از عرفا فرموده: لازم است كه صاحبان بصیرت هوشيار بوده از اين ظواهر بفهمند كه اصل ایمان آبادى و عمران قلب و اندرون است و بدانند كه منظور حضرت رسول از جمله طهارت نصف ایمان است اين است كه اصلاح ظاهر با نظافت و طهارت آن بوسيله ريختن آب نصف ايمان است و نصف ديگر آن اصلاح باطن بوسيله اعمال صالح و اخلاق پسنديده است.
طهارت در فقه
پاك شدن، حالتى معنوى كه در نتیجه وضو ، غسل یا تیمم ،براى انسان حاصل مىشود.
مراتب طهارت
طهارت چهار مرتبه دارد:
۱. پاك نمودن و نظافت ظاهر از چرك و نجاست و كثافات.
۲. پاك نمودن اعضاء و جوارح بدن از جرائم و گناهان.
۳. تطهير قلب از رذايل اخلاقى.
۴. تطهیر اندرون از غير خدا «يعنى عدم توجه به مخلوق در تمام شئون زندگى».
البته اين مرتبه آخر مخصوص انبیاء و صدّیقین است.
و بايد توجه داشت كه در هر مرتبهاى طهارت نيمى از عملى است كه با آن طهارت انجام مىشود. اين مراتب كه براى طهارت ذكر شد در واقع مراتب و درجات ايمان هستند و هر مرتبهاى در حدى مخصوص به خود قرار دارد و هيچ بندهاى به طبقه بالا نمىرسد مگر طبقات پايينتر از آن را طى كرده باشد. بنابر اين هيچ كسى به طهارت اندرون از غير خدا و اصلاح آن به وسيله شناخت و كشف جلال و عظمت او نمىرسد مگر خود را از اخلاق ناپسند خالى كرده و با اخلاق پسنديده اصلاح نمايد و هيچ كسى به اين مرتبه نمىرسد مگر از طهارت جوارح و اعضاء از گناهان و اصلاح آنان با اطاعت و عبادات فارغ شده باشد.
منبع
كتاب اخلاق، آيت الله عبدالله شبر (ره)، صفحه۴۷.