گزارش سفر به اندونزی: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «هادی ربّانی ==چکيده== نويسنده به همراه چند تن از پژوهشگران و اهل قلم، سفري ع...» ایجاد کرد) |
جز («گزارش سفر به اندونزی» را محافظت کرد ([ویرایش=تنها مدیران] (بیپایان) [انتقال=تنها مدیران] (بیپایان))) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۶ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۱۰:۰۲
محتویات
چکيده
نويسنده به همراه چند تن از پژوهشگران و اهل قلم، سفري علمي و فرهنگي به کشور مالزي و اندونزي داشته است. در اين سفر ضمن بازديد از مراکز علمي ـ فرهنگي، با شخصيتهاي علمي ـ مذهبي نيز ديدار کردهاند. نويسنده در اين نوشتار، گزارشي از مشاهدات خود را به قلم آورده است. گزارش سفر به مالزي در شماره گذشته به چاپ رسيد. در اين قسمت گزارش سفر به اندونزي آمده است. در اينجا ذکر اين نکته ضروري مي نمايد که در اندونزي به موضوع وقف اهميت فراواني داده شده و موقوفات بيشتر در زمينه آموزش، مساجد، بيمارستانها و ... است.
1
امروز جمعه 26 شهريور 1389 صبح ساعت چهار به سمت فرودگاه حرکت کرديم. مالزي سه فرودگاه دارد. يکي از اين فرودگاه ها به شرکت هواپيمايي ايرشيا (air shia) اختصاص دارد. اين شرکت با کم کردن هزينههاي جاري، بليطهاي خود را ارزانتر ميفروشد. به همين دليل مشتري بيشتري نسبت به شرکتهاي هواپيمايي ديگر دارد. ساعت پنج صبح به اين فرودگاه رسيديم. سالنهاي آن بسيار شلوغ و پر ازدحام بود. بليطهايي را که اينترنتي خريداري کرده بوديم، از طريق باجههاي ديجيتالي موجود در سالنها کارت پرواز دريافت کرديم. نماز صبح را در فرودگاه خوانديم . مسير سالن انتظار تا محل سوار شدن به هواپيما را پياده طي کرديم. اين کار براي کم کردن هزينههاست. باران شديدي ميباريد. مسير حرکت زير فضاي مسقفي بود که براي محفوظ ماندن از باران ايجاد شده بود تا مسافران از خيس شدن بارانهاي شديدي که در مالزي ميبارد در امان بمانند. مسير نسبتا طولاني بود. در محل سوار شدن هواپيما چترهايي در اختيار مسافران قرار گرفت تا هنگام بالا رفتن از پلههاي هواپيما از باران محفوظ بمانند. پرواز تا اندونزي دو ساعت طول کشيد. هواپيما يک ربع تأخير داشت. خدمات هواپيما فقط در قبال دريافت هزينه انجام ميگرفت. فرودگاه اندونزي نسبتا قديمي و با سقفهاي کوتاه بود. فقط مسافران پرواز ما در فرودگاه تردد داشتند. زود مهر خروج در پاسپورتها خورد. چهار نفر از همراهان از جمله بنده با مشکل ورود روبه رو شديم. حدود يک ساعت ما را معطل کردند. از ظاهر برخورد آنان احساس کردم رشوه ميخواهند. ميگفتند اخيراً از ايرانيها مواد مخدر يافتهاند، به همين دليل ورود ايرانيها را بيشتر کنترل ميکنند. بالاخره وارد شهر جاکارتا شديم. از طرف دفتر مؤسسه آل البيت (عليه السلام) و جامعة المصطفي نمايندگاني به فرودگاه آمده بودند که نزد آنها برويم. تصميم بر اين شد که به مؤسسه آل البيت (عليه السلام) برويم. فرزند حجت الاسلام والمسلمين سيد فارس حسيني مسئول نمايندگي مؤسسه آل البيت (عليه السلام) از فرودگاه ما را به محل مؤسسه برد. حجت الاسلام والمسلمين حسيني سيد خوش اخلاق و مدير مؤسسه در بدو ورود به مؤسسه ضمن خوشامد گويي از دوستان خواست تا به استراحت بپردازيم.
>کالج اسلامي >مسجد استقلال >موسسه آل البيت عليهم السلام
کالج اسلامي
بعد از ظهر با آقاي فاضلي مسئول کالج اسلامي در اندونزي جلسه داشتيم. ايشان براي ديدار دوستان به مؤسسه آل البيت (ع) آمده بود. خلاصهاي از مطالب طرح شده توسط ايشان در ذيل ميآيد: دو سال پيش اگر کسي با گذرنامه ايراني به اينجا ميآمد دستش را ميبوسيدند، ولي در يکي دو سال اخير اتفاقاتي افتاده است که به سمت و سوي ديگري رفته است. تا اين که امروز صبح در فرودگاه شاهد بوديد که چگونه با برخي از شما برخورد کردهاند. در خصوص ماجراي قرآن سوزي که مدتي بود مطرح بود، ما بايد برخورد بهتري ميکرديم. در اندونزي پس از اين ماجرا، به مسيحيان تعرض شده است و در يکي دو روز گذشته، مسلمانان دو سه نفر از مسيحيان را کشتهاند و گروهي نيز زخمي شدهاند. اينجا را واتيکان دوم ميگويند. حال چگونه ميتوان اين مسأله را جمع کرد؟ واقعاً تبديل به معظلي شده است. آمدن جمع شما در اين موقعيت بسيار حساسيتزاست که نکند اين گروه با پوشش گردشگر در ارتباط با مسائل جاري آمدهاند. بزرگ ترين روزنامه و انتشارات اندونزي که بزرگترين کشور اسلامي است، در اختيار مسيحيان قرار دارد. اندونزي دو ميليون شيعه دارد. بعد از تحريمهاي دوم، انتقال پول از ايران به اندونزي بسيار مشکل شده است. برخي از منابع مالي ارسالي از ايران برگشت خورده است و خوب است که بلوکه نشده است. در اندونزي از نظر وجود آزادي، دو ساعته ميتوان مجوز نشر کتاب گرفت، ولي قوانيني در دست تصويب است که مجوزهاي ما ممکن است به سمت مميزي برود. در اين جا هيچ محدوديتي براي فعاليتها مذهبي وجود نداشته است، ولي به مرور ما داريم اين فضاها را از دست ميدهيم. فرصتها از دست رفته و محدوديتها در حال ايجاد شدن است. اندونزي 370 سال در زير سلطه استعمار بوده است. 92 سال است که از سلطه استعمار رهايي يافته است. اندونزي در استعمار هلند بوده است. شيعه سال گذشته در اينجا از ليست سياه (blach list) خارج شد. در اين کشور هفده هزار دانشگاه و ده هزار حوزه علميه وجود دارد. آمريکا در اينجا دو تا سه هزار کارمند نظامي دارد. اندونزي 240 ميليون جمعيت دارد. در مجموعههايي که در اينجا کار ميکنند، کالج اسلامي از قديميها است. کالج ما دوازده سال است که فعاليت دارد. از مقطع کارشناسي تا دکتري دانشجو داريم. عربها پول ميدهند کار ميگيرند. ما پول ميدهيم، ولي کار نميگيريم. ويژگي دوم، جنسمان را به قيمت نميفروشيم. جمع شما اگر با هماهنگي ميآمديد، استفادههاي بيشتري ميشد کرد. سي دارالقرآن داريم و در سال آينده چند برابر خواهد شد. پنج مدرسه علميه داريم با هشت صد طلبه. کالج در سال آينده هزار دانشجو خواهد داشت. زبان کالج انگليسي است و زبان مدارس علميه عربي است. در اينجا برجهاي بيش از 25 طبقه را سيزده ماهه ميسازند. مديران اين برجها چيني هستند و از کارگران اندونزي بيشترين کار را ميکشند.
مسجد استقلال
بعد از جلسه براي بازديد از مسجد استقلال به سوي اين مسجد حرکت کرديم. بيش از نيم ساعت با ماشين راه بود. خيابانها بسيار شلوغ و پر ترافيک بود. موتور سواران نيز بسيار تردد داشتند. پشت چراغ قرمزها چند رديف اوّل را موتور سواران تشکيل ميدادند. همچنين در پشت چراغ قرمزها گروهي فقير مشغول گدايي از رانندگان بودند. در مسير که ميرفتيم از کنار ساختمانها و برجهاي بزرگ و بزرگراهها گذشتيم. نکتهاي که در مسير رفتن توجهمان را جلب کرد، گروهي زن و مرد بودند که به صورت انفرادي در کنار خيابان ايستاده بودند و دستشان را به صورت عدد يک يا دو به رانندهها نشان ميدادند. ابتدا فکر کرديم اين افراد فقير هستند و درخواست کمک ميکنند. پس از پرس و جو دريافتيم وارد منطقهاي که ميشديم از محلها پرترافيک است و قانون اينجا ميگويد ماشينهاي کمتر از سه سرنشين نميتوانند وارد اين منطقه بشوند و اگر تخلف کنند، بايد جريمهاي سنگين بپردازند. افرادي که در کنار خيابان ميايستند با علامت دست ميگويند ما يک نفر يا دو نفر هستيم که حاضريم در ماشين بنشينيم، تا رانندگان بتوانند وارد محدوده ترافيکي بشوند و کارشان را به انجام برسانند و تا زمان نياز در محدوده ترافيکي در ماشين بمانند و در قبال آن هزينه اندکي در حدود نفري هزار و پانصد تومان بگيريند. در قبال اين کار رانندگان مبلغي در حدود پنجاه هزار تومان جريمه نميشوند. به مسجد استقلال رسيديم و با ماشين وارد پارکينگ مسجد شديم. ظاهر مسجد اصلاً به مسجد نميخورد و بيشتر به ساختمان آپارتماني و طبقاتي ميماند. وارد مسجد شديم و از تعدادي پله بالا رفتيم و از طريق سالني وارد محوطه اصلي مسجد شديم که يک طبقه از حيات مسجد بالاتر بود. مسجد بسيار بزرگ و با عظمتي بود و گنبدي بزرگ بر فراز آن قرار داشت. ستونهاي مسجد استيلي بود و چهار طبقه سه طرف مسجد را فرا گرفته بود. تعداد اندکي نمازگزار در اين مسجد بسيار بزرگ مشغول خواندن نماز بودند. برخي از نمازگزاران را خانمها تشکيل ميدادند. حجاب خانمها زماني که وارد مسجد ميشدند، تعجب ما را برانگيخت. برخي از آنان بدون پوشش سر وارد مسجد ميشدند و با مقنعهها و روپوشهايي که در مسجد قرار داشت، خود را ميپوشاندند و پس از خواندن نماز، پوشش خود را در ميآوردند و در مکان مخصوص قرار ميدادند. دوستاني که براي تجديد وضو به اين قسمت مسجد رفته بودند، گفتند در کنار دستشوييها تعدادي هم حمام قرار داشت. خانمهايي که براي وضو گرفتن وارد ميشدند، پوشش سر خود را بر ميداشتند و پس از گرفتن وضو به سبک اهل سنت، پوشش سر خود را ميگذاشتند و خانمهايي هم که حجاب نداشتند، به همان صورت وضو ميساختند و بعد وارد مسجد ميشدند و از پوششهاي موجود در مسجد براي خواندن نماز استفاده ميکردند. اين مسجد به مناسبت رهايي اندونزي از استعمار هلند در شصت سال قبل ساخته شده است. اندونزي سيصد سال مستمعره هلند بوده است و به دليل روحيه حلم و بردباري که دارند پس از رهايي از استعمار کينه استعمارگران را به خود نگرفتهاند. نود سال است که اندونزي از استعمار رهايي يافته است. پس از خواندن نماز از مسجد بيرون آمديم. رو به روي مسجد کليساي بزرگي قرار داشت که مي گويند چهارصد سال پيش ساخته شده است. نماي ظاهري آن از معماري کهني برخوردار بود. مسجد استقلال نه تنها از معماري سنتي و اسلامي برخوردار نبود، داخل آن نيز هيچ گونه معماري اسلامي نداشت. قسمتهايي از آن استيل و بخشهايي نيز سيماني بود. خيابانها بسيار شلوغ و پر ترافيک بود. تا به محل سکونت باز گرديم مقداري در ترافيک بوديم.
موسسه آل البيت عليهم السلام
پس از رسيدن به مؤسسه آل البيت (عليه السلام) با حجت الاسلام والمسلمين سيد فارس حسيني مدير مؤسسه در اندونزي جلسه داشتيم. وي بيش از پنج سال است که در جاکارتا مستقر است و به صورت سنتي مؤسسه آل البيت (ع) را اداره ميکند. ساختمان مؤسسه در سه طبقه قرار دارد. طبقه اوّل حسينيه است که سقف نسبتاً بلندي دارد و گرداگرد آن را قفسه کتاب فرا گرفته است. در اين مکان مراسمهاي مختلف مذهبي با حضور شيعيان انجام ميگيرد. طبقه دوم چند اتاق قرار دارد که به عنوان دفتر کار و محل سکونت ميهمانان استفاده مي شود. طبقه سوم نيز خانواده حاج آقاي حسيني سکونت دارند. يکي از فعاليتهايي که حاج آقاي حسيني در اينجا انجام ميدهد و ما در بدو ورود شاهد آن بوديم، تحت پوشش دادن گروهي يتيم در مؤسسه است. اين افراد نوجواناني هستند که تحت پوشش فعاليتهاي مؤسسه قرار گرفتهاند و در برنامههاي آموزشي مؤسسه شرکت ميکنند. دفتر مؤسسه آل البيت (ع) محل آموزش آنان است و در خانه ديگري که براي آنان گرفتهاند، سکونت دارند. نکاتي را که حاج آقاي حسيني در اين جلسه طرح کرد به صورت خلاصه ميآورم: شيعيان سه مسجد در جاکارتا دارند و در اندونزي حدود يکصد هزار نفر ميشوند. اين تعداد در برابر جمعيت 240 ميليوني اندونزي بسيار اندک به شمار ميآيند. در اندونزي سه ميليون نفر از سادات هم حضور دارند. يکي از خصلتها و ويژگيهاي اخلاقي مردم اندونزي خندان بودن آنهاست. دارا و ندار همه ميخندند. اوايلي که من اينجا آمده بودم گروهي را جمع کردم و براي آنها کلاس گذاشتم. بعد از مدتي ديدم به مرور تعداد آنان کم ميشوند. به من گفتند حاج آقا شما نميخنديد. مردم اينجا از افرادي که اخمو باشند و نخندند خوششان نميآيد. من هم تغيير رويه دادم و شروع کردم به خنديدن و مثل خود آنها شدم. بعد از مدتي ديدم کلاسم خيلي شلوع شد. البته ناگفته نماند آن قدر ميخنديدم که مدتي فکم درد ميکرد. اين روحيه و خصلتي است که اينجا وجود دارد و اين را شما به عنوان راهآور سفرتان به ايران ببريد. مشکلي که امروز در فرودگاه براي شما به وجود آمد، دو علت ميتواند داشته باشد: يکي اين که در ماه گذشته از حدود 110 ايراني در فرودگاه اينجا مواد مخدر گرفتهاند و اين مسأله باعث شده است که در فرودگاه نسبت به ايرانيها با حساسيت برخورد بکنند. مسأله ديگر مقابله به مثلي است که در ايران با مسافران اندونزي در فرودگاه ايران ميشود. در ماههاي گذشته حتي برخي از طلاب درس خوانده اندونزي براي زيارت به ايران رفتهاند که در فرودگاه برخورد مناسبي با آنها نشده است و حتي به بعضي يک هفته بيشتر ويزا نداده اند. آنها پس از بازگشت به کشورشان اين مسأله را به دولتيان منتقل کردهاند و آنان نيز با ايرانيان مقابله به مثل ميکنند. پس از جلسه با حاج آقاي حسيني، خسته بوديم و به استراحت پرداختيم. مسائلي که امروز صبح در فرودگاه پيش آمد واقعا براي ما تعجب برانگيز بود. يکي از همراهان گفت مأمور کنترل پاسپورت گير داده بود و در نهايت روي کاغذي نوشت صد دلار و او گفته بود دلار ندارم. بعد به فارسي گفته بود پول ايراني. او باز هم گفته بود ندارم. دو نفر از همراهان قبل از من به اتاق مأموران امينيتي اندونزي که در کنار باجههاي کنترل پاسپورتها رفته بودند. پاسپورت مرا هم به آنجا دادند. داخل اتاق رفتم ببينم چه خبر است. همراهان گفتند دارند پاسپورتها را کنترل ميکنند که جعلي نباشد. سه مأمور در اتاق بود. داشتند پاسپورتها را با هم مقايسه ميکردند که تفاوتي از آن در بياورند و يا با ذره بيني صفحات پاسپورت را چک ميکردند. اين کار خيلي به درازا کشيد. به همراهان گفتم ظاهراً اينها دنبال پول هستند. پس از يک ساعت به آنها گفتيم ميخواهيم با مسئول بالاترتان صحبت کنيم. به انگليسي مسلط بودند و راحت صحبت ميکردند. پاسخ دادند ما مشغول انجام وظيفه هستيم. بعد از چند لحظه ورق برگشت. يکي از آنها گفت چقدر پول همراه داريد. يکي از همراهان پولهاي يکي از جيبهايش را بيرون آورد. دويست دلار در آن بود. مأموري گفت با اين دويست دلار ميخواهيد وارد اندونزي بشويد. گفتيم ما اينجا خرجي نداريم. راننده آمده سراغمان و ميهمان هستيم. شماره حاج آقاي حسيني مسول دفتر آل البيت(ع) را گرفتند تا با او صحبت کنند. قبل از آن حاضر نبودند با او سخن بگويند. با حاج آقاي حسيني تلفني صحبت کردند و پس از کپي گرفتن از پاسپورتها و انگشت نگاري و تصوير برداري اجازه خروج دادند.
2
امروز شنبه 27 شهريور به دو مرکز خريد رفتيم. يکي مرکزي بسيار مدرن و در ده طبقه به نام «پاسارايا» بود. هر طبقه اختصاص به يک نوع وسيله داشت. طبقهاي براي وسايل دستي، طبقهاي براي لباسهاي کودکان، طبقهاي براي کفش، طبقهاي براي کتاب، طبقهاي براي لباسهاي محلي، مرکز خريد بسيار شيک و بزرگي بود. البته قيمت اجناس نيز نسبتا بالا بود. همراهان نتوانستند خريد چنداني بکنند. پس از آن به محل خريد ديگري به نام «تنه آبان» رفتيم که در منطقهاي مستضعف نشيني قرار داشت. در محلي که از تاکسي پياده شديم، کنار خيابان را دستفروشان بسياري که روي گاري بساط کرده بودند تشکيل ميدادند.
>مراسم تشرف به اسلام
مراسم تشرف به اسلام
مسجدي در همان نزديکي بود. رفتيم نماز بگذاريم تا بعد براي خريد برويم. مسجد جامع نام داشت که به تاريخ 1223 قمري بنا شده بود. مسجدي بزرگ و با سقفي کوتاه. براي وضو ساختن به دستشويي رفتيم. همه توالتها به صورت ايستاده بود. وضو ساختيم و به داخل مسجد آمديم. جمعيت بسياري در مسجد خوابيده بودند. نماز را که خوانديم، امام جماعت جمعيت حاضر در مسجد را فرا خواند تا به نزديک محراب بروند. وقت نماز جماعت نبود، تعجب کرديم چه مراسمي در حال برگزاري است. ما نيز جلو رفتيم. مراسم اسلام آوردن جواني مسيحي به دين اسلام بود. امام جماعت يگانگي خدا و شهادتين را به او تلقين کرد و او هم تکرار کرد و نام احمد را براي او برگزيد. بعد هم از او درخواست کرد که از گذشتهاش توبه کند. بعد نيز مقداري دعا کرد. امام جماعت به زبان محلي سخن ميگفت. در لابلاي صحبتهايش هم گفت تازه مسلمان بايد ختنه شود. پس از تمام شدن مراسم تشرف به اسلام، همه ايستادند تا با تازه مسلمان مصافحه کنند. حدود سي نفر حضور داشتند. ما هم در صف ايستاديم و با او مصافحه کرديم و عکس گرفتيم. پس از نمازگذاري در مسجد براي خريد به مرکز خريد نوساز در همان نزديکي به نام «تنه آبان» رفتيم. اين مرکز خريد در هفت هشت طبقه قرار داشت و از طريق راه روهاي تو در تو به هم وصل ميشد. مغازه هافوق العاده کوچک و اجناس در برابر مغازهها چيده شده بود و جمعيت بسياري در حال خريد بودند. معلوم بود مرکز خريدي است براي افراد متوسط جامعه. همراهان اندکي خريد کردند. قيمتها نيز مناسب بود. پس از خريد به مؤسسه آل البيت (ع) باز گشتيم. اطراف مرکز خريد همه دستفروش بودند و موتور سه چرخهاي بسياري مشغول جا به جايي مسافر بودند. ظاهرا طبقه متوسط و پايينتر از متوسط در جامعه اندونزي بسيار است. نهار را در مؤسسه خورديم و اندکي استراحت کرديم. برنامه بعدمان رفتن به منطقه «چپاوي» بود. اين مکان در نود کيلومتري شمال جاکارتا قرار دارد و منطقهاي کوهستاني و خوش آب و هوا است. کالج اسلامي ويلايي در اين منطقه دارد که اردوهاي علمي ـ تفريحي اش را در آن برگزار مي کند. بعد از نماز مغرب و عشا با دو ماشين به اين منطقه حرکت کرديم. حدود سه ساعت طول کشيد تا به ويلا برسيم. قسمتي از مسير را در بزرگراه بوديم که چهار بانده بود. وسايل نقليه بسياري در حال تردد بودند و در برخي مکانها نيز ترافيک بود. بعد وارد جادهاي فرعي شديم. مسير کوهستاني و سرسبز بود و به سمت بالا در حرکت بوديم. در اطراف جاده مغازهها و دستفروشهاي بسياري وجود داشتند. چند جا براي خريد توقف کرديم. ميوههاي بسياري روي گاريها و مغازههاي رو به خيابان به ره گذاران عرضه مي شد. گاري دستيهاي فراواني نيز در حال فروش غذا بودند. برخي از گاري دستيها بيش از چهل نوع خورشت عرضه مي داشتند. خريدار روي نيمکتي مينشست و پس از پرداخت مبلغي، اندکي برنج در بشقابي دريافت مي کرد و ميتوانست از انواع مختلف خورشتها که در برابر او قرار داشت بخورد؛ ماهي، مرغ، ميگو و انواع غذاهاي محلي ديگر. خانوادههايي نيز دسته جمعي روي نيمکتهاي کنار گاري دستيها نشسته و مشغول خوردن غذا بودند. از مسير جاده باريک و کوهستاني که فقط دو اتومبيل ميتوانستند در آن تردد کنند، گذشتيم و به ويلا رسيديم. ويلايي با سه هزار متر مربع و دو مجموعه ساختمان و مسجدي در داخل آن. مسجد قبلاً رو به کوچه براي عموم باز بوده است، ولي اکنون درب بيروني آن مسدود شده است. در يکي از ساختمانها مستقر شديم؛ سالني همراه با دو خواب و آشپزخانه. محوطه بسيار زيبا، با درختان گوناگون و گلها تزئين شده بود و استخري در ميان آن قرار داشت. پس از استقرار در ويلا در تاريکي شب با دو سه نفر از دوستان تني به آب استخر زديم؛ استخري نه خيلي بزرگ و کم عمق. هواي خنک فضاي سر سبز ويلا بسيار مطبوع بود. سر و صداي تعدادي گوسفند نيز که در گوشهاي از ويلا نگهداري ميشد به گوش ميرسيد. به اتفاق برخي از همراهان شب را در بيرون از ساختمان در سکوي مقابل آن خوابيديم. در کنار ويلاي محل سکونت ما ويلاي ديگر قرار دارد که متعلق به يک بازرگان ايراني است که سالهاست در اندونزي ساکن است. ويلاي محل سکونت ما نيز قبلاً متعلق به او بوده که آن را واگذار کرده است.
3
امروز يکشنبه 28 شهريور، صبح با برآمدن آفتاب در باغ ويلا قدم زديم. مسيرهاي زيبايي در محوطه ايجاد کردهاند و درختان را بر روي ستون هايي چوبي نهادهاند. با گرمتر شدن هوا اندکي شنا کرديم. دوستان گوسفند کوچکي را از نزديکي محل سکونت به مبلغ سي هزار تومان خريداري و ذبح کردند. نهار چلو گوشت داشتيم. بعد از ظهر پس از استراحت با دو تن از همراهان در خيابان اصلي روستا قدم زنان مسيري را به سمت کوه رفتيم. کوه سرسبز و پوشيده از درخت بود. خيابان روستا فقط ظرفيت رفت و برگشت دو ماشين را داشت. موتورهاي بسياري که اغلب جوانان بر آنها سوار بودند در روستا تردد داشتند. خانههاي روستا که در دو طرف خيابان قرار داشت اغلب کوچک و بسيار ساده بود و درهايشان به سوي خيابان باز ميشد. زنان و مردان فراواني هم در مقابل خانههايشان نشسته و ما را مينگريستند. و بعضا با ديدن ما ميخنديدند. در کنار خانههاي کوچک، بعضا ويلاهاي بزرگي نيز به چشم ميخورد. هوا بسيار با طراوت شده است. بعد از ظهر باران شديدي باريد. محوطه ويلا را نيز آب فرا گرفت. بخصوص آب به داخل خانه سرايدار ويلا هم رفت. پياده روي ما پس از بند آمدن باران بود که هوا بسيار خنک و با طراوت بود. مي گفتند زمين در اين منطقه ارزان است و حتي به مبلغ متري ده هزار تومان نيز به فروش ميرسد. در مسيري که ميرفتيم، شاليزارهايي را هم ديديم که برنج نشا کرده بودند. يکي از بوميان محلي گفت اين جا نان گير نميآيد و غذاي رايج مردم در صبح و ناهار و شام برنج است. اکنون که اين سطرها را مينويسم نزديک نه شب است. منتظر ماشين هستيم تا به جاکارتا برگرديم. از ظهر ماساژري به ويلا آمد و همه دوستان را به نوبت ماساژ داد. همه از شيوه ماساژ او راضي بودند. حدود نيم ساعت هر کس را ماساژ داد و نفري چهار هزار تومان دريافت کرد. بسيار خسته شده بود. البته در ميان ماساژ هر کس، استراحتي هم ميکرد. ماساژ در اندونزي، امري رايج است. در بازگشت به جاکارتا مسيرها خلوتتر بودند و زودتر به شهر رسيديم.
4
امروز دوشنبه 29 شهريور، صبح به بازديد «آن چال» رفتيم. اين منطقه در ساحل جاکارتا قرار دارد و از مراکز تفريحي اين شهر است. با دو تاکسي به اين منطقه آمديم. از مسيري که ميرفتيم پل دو طبقهاي قرار داشت که بسيار طولاني و از روي خيابانها ميگذشت و ورودي و خروجيهاي متعددي داشت. پس از رسيدن به اين مجموعه، ابتدا به بازديد از آکواريوم رفتيم. اين آکواريوم بسيار زيبا، بزرگتر از آکواريوم شهر کوالالامپور در کنار برجهاي دوقلو بود. داخل آن نيز بسيار زيبا تزئين شده بود. انواع و اقسام جانداران دريايي در داخل آکواريومها در حرکت بودند. در بخشي نيز گونههاي مختلف عروس دريايي و انواع مرجانهاي مختلف در آکواريومها به نمايش درآمده بود. تنوع و زيبايي اين بخش، توجه بازديد کنندگان را بيشتر جلب ميکرد. بخش ديگر، تونلي بود که با قرار گرفتن بر روي ريل متحرک، انواع جانداران دريايي را در سه طرف تماشا کرديم. در جاي جاي ديگر آکواريوم، ابتکاراتي به کار برده شده بود که جلب توجه ميکرد. در مکانهايي نيز بازديد کنندگان در برابر برخي قسمتها که براي عکس گرفتن اختصاص داشت، عکس ميگرفتند. ساختن چنين آکواريومي هزينه چنداني ندارد و از جاذبههاي مناسب براي گردشگري ميتواند باشد. در اين مجموعه، شهر بازي و شهر آبي و تله کابين نيز وجود داشت که گردشگران ميتوانستند از آنها نيز استفاده کنند. فرصت کافي براي رفتن به همه آنها نداشتيم. براي خوردن ناهار به ساحل مجموعه رفتيم. رستوران بسيار بزرگي که انواع و اقسام ماهي و ساير جانوران دريايي مانند خرچنگ و... داشت، رفتيم. پس از انتخاب نوعي ماهي، آن را برايمان پختند. ناهار را در کنار ساحل خورديم. خرچنگها زنده زنده با نخ دست و پايشان بسته شده بود و گاهي از درون ظرفهاي مخصوص بيرون ميافتادند. مشتريان با انتخاب آنها، برايشان پخته ميشد. خرچنگهاي بسيار بزرگي ديديم که با دست و پاي بسته در ميان جعبههاي بزرگي قرار داشت. خانمي يکي از اين خرچنگهاي زنده را انتخاب کرد و براي طبخ بردند. ظاهرا مشتريان خرچنگها بيشتر چينيها بودند. محل پذيرايي از مشتريان در کنار ساحل بود. خانوادههايي دسته جمعي در کنار هم غذا ميخوردند. يکي دو مورد از اين خانوادهها را ديديم که فش فشه روشن کرده و دست ميزدند. ظاهرا جشن تولد يکي از آنان بود. هر يک از خانوادهها حدود بيست نفر ميشدند که پس از خوردن ناهار به صورت ايستاده دست ميزدند و فش فشه روشن کرده، عکس ميگرفتند. جالب توجه بود که برخي از خانمهاي اين خانوادهها با پوشش کامل اسلامي بودند و برخي نيز پوششي در سر نداشتند. در رستوران نمازخانهاي قرار داشت که نماز را آنجا خوانديم. اين مکان حدود ده متر فضا داشت. پيش از ما چند خانم با پوشش کامل اسلامي ـ مقنعهاي که کاملاً سر و تا کمر آنها را پوشانده بود و پوشش ديگري که کمر تا روي پاهاي آنان را پوشانده بود ـ مشغول خواندن نماز بودند. منتظر بوديم تا نمازشان تمام شود و ما نماز بخوانيم. آنان پس از خواندن نماز، پوشش دو تکهاي که دربرداشتند از خود جدا ساختند و در کنار نمازخانه در محلي که بدانها اختصاص داشت، قرار دادند. نمازمان که تمام شد، يکي دو خانم بدون پوشش منتظر بودند پس از ما نماز بگذارند. آنها هم پس ورود به نمازخانه پوششها را بر تن کردند و به نماز ايستادند. برنامه بعدمان رفتن به سفارتخانه ايران و ديدار با سفير و رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي ايران بود. با دو تاکسي به راه افتاديم. ما را اشتباهي به سفارت پاکستان بردند. ظاهرا ايراني و عراقي و پاکستاني را يکي ميشمارند. از آنجا به سفارت ايران آمديم. ساعت سه بعد از ظهر با آقاي فروزنده سفير و آقاي رباني رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در اندونزي قرار ملاقات داشتيم. به سفارت ايران آمديم. خلاصهاي از مطالب طرح شده در جلسه را در ذيل مي آورم. ابتدا آقاي فروزنده اين نکات را طرح کرد: اندونزي از مجموعههاي ناشناخته کشورهاي اسلامي است. تنوع خاصي در اين کشور وجود دارد. علاقهمندان بسياري در اين کشور نسبت به اسلام وجود دارد. فضاي کار فراواني هم در همه عرصهها وجود دارد. اين فضاها قابل بررسي است. فعاليتهاي رقيب و مخالف هم بسيار است. غيبت ايرانيها در اينجا کاملاً مشهود است. فرهنگ اسلامي از ابعاد مختلف در اين کشور قابل بررسي است. با اهميتي که اين کشور دارد، نميدانم چرا اين مسئله کم مورد توجه قرار گرفته است.
>سنت هاي حسنه در اندونزي
سنت هاي حسنه در اندونزي
يکي از سنت هاي حسنه در مالزي مراسم Open house است که از روز عيد فطر آغاز مي شود و به مدت يک ماه ادامه مي يابد. در اين مراسم درب خانه مقامات عالي و بزرگان خانواده ها به روي عموم باز است و همه مي توانند به ديدار آنان بروند. اهل خانه نيز از ميهمانان پذيرايي مي کنند. در اين مراسم به ديدار رئيس جمهور رفتيم. وزير امور خارجه نيز بدون هيچ گونه محدوديتي وارد خانهاش شديم. اهل خانه پذيرايي ميکردند. ما با عيال رفته بوديم. يکي يکي وزرا و رئيس مجلس را ديديم. همه وارد ميشدند و توسط اهل خانه پذيرايي ميشدند. مراسم ديگري دارند با عنوان «حلال تو حلال» در اين مراسم قبل از ماه مبارک رمضان خانوادهها گرد هم جمع ميشوند و از يکديگر حلاليت ميطلبند. اين هم سنت ديگر خوبي بود که ما اينجا ديديم. عيد فطر در اينجا رنگ و بوي ديگري دارد. علاوه بر در برداشتن بخشي از فرهنگ و سنت ما، چيزهايي ديگري نيز دارد. «لِباران» اصطلاحي است در اينجا که مردم در جاکارتا کار کنند و بروند درآمدشان را در تعطيلات عيد فطر در روستاي خود خرج کنند. ماه مبارک رمضان در اينجا بسيار باشکوه است. حتي رستورانها باز است، ولي کسي روزه خوري نمي کند. من مادري را ديدم که فرزندانش را به رستوران برده است. بچهها غذا ميخوردند و مادر خانواده در حالي که روزه بود, کنار آنها نشسته بود. البته چينيها و توريست ها هم اينجا هستند که روزه نميگيرند. من توصيه ميکنم که براي ديدن اينجا بايد بيش از اين فرصتي را که شما اختصاص دادهايد در نظر بگيريد تا بتوانيد شناخت بهتري بيابيد و براساس آن بتوانيد برنامهريزي بکنيد. در سال 1994 در سفري که به همراه آقاي هاشمي رفسنجاني به مالزي رفته بوديم، آقاي ماهاتير محمد گفت ايرانيهايي را که در دوبي سرمايهگذاري ميکنند ميتوانيم به کوالالامپور بياوريم. براي اين کار امکاناتي هم به آنها اختصاص بدهيم. با اين برنامهريزي الآن توانستهاند بيش از شصت هزار ايراني را به مالزي بکشانند. در اندونزي حدود 100 تا 150 نفر ايراني حضور دارند. در مقابل اين تعداد حدود شصت نفر زنداني ايراني در زندانهاي اينجا داريم. قبل از ماه مبارک رمضان يک وانت لوازم خوراکي و ساير لوازم مورد نياز را براي زندانيان فرستاديم. قبلاً صحبت شده بود که ميان ايران و اندونزي پرواز مستقيم ايجاد شود که برخي گفتند ايرانيها ميآيند اينجا و به جزاير ميروند و اين کار نشد. اين عده به سوريه ميروند و با پروازهاي آنجا که بازرسي آسانتر است، مواد مخدر را به اينجا ميآورند. اخيراً يک نفر جانباز که پاي مصنوعي داشته است، 1600 کيلو مواد مخدر به اينجا آورده است و دستگير شده است. اين برخورد زشت در فرودگاه با جمع شما، حاصل اين خرابکاري ايرانيان است. اگر پرواز مستقيم از ايران انجام شود، کنترل بهتري ميشود کرد. من فکر ميکنم مواد مخدر شيشه که توليد لابراتور آن بزرگ نيست، احتمالاً در سوريه توليد ميکنند و از آنجا ميآورند. ظاهرا مواد مخدر شيشه را براي مصرف گردشگران خارجي که به اندونزي ميآيند وارد ميکنند. در اينجا با مواد مخدر خيلي شديد برخورد ميشود و اخيرا هم مجازات آن تشديد شده است. استعداد اعتياد در اينجا فراوان است. به همين دليل خيلي شديد برخورد ميکنند. برخي از ايرانيهاي زنداني ميگويند که ما را به عنوان گردشگر آوردهاند و مواد مخدر را در وسايلمان جاسازي کردهاند. ما چندين نامه نوشتهايم که اين هشدار به ايرانياني که از ايراج خارج ميشوند داده شود تا در دام اين شيادان نيفتند. جانبازي را که گرفتهاند عکسش را در فرودگاه نصب کردهاند و اخيرا هم تجهيزات هشدار دهندهاشان را براي کشف مواد مخدر مجهّزتر کردهاند. برخي از ايرانيان براي پناهندگي اينجا مي آيند و به نمايندگيهاي سازمان ملل مراجعه ميکنند. بعضيها هم با کشتيهاي شکسته، بسته راهي استراليا ميشوند که کشتياشان در مسير ميشکند. اينها را بر ميگردانند و ما هم برشان مي گردانديم به ايران. موقعيت اقتصادي ما از يک جهت خوب است و از جهت ديگري زمينههايي وجود دارد. حدود هشت صد نهصد ميليون دلار تبادل داريم. ارتباطات را از طريق شرکتهاي دبي انجام ميدهيم. دنبال اين هستيم که ارتباطات بانکي مستقلاً انجام گيرد. بازار خوبي براي کشور ما هست و بايد ديد با مسأله تحريمها چه کار ميشود کرد. عضو اپک بودهاند ولي اخيرا به دليل توليد محدود که صرف مصرف داخل مي شود خارج شدهاند. رواج اسلام و پايه هاي فکري اسلامي در جنوب شرق آسيا که در سيطره تمدن چيني قرار داشته است، را سادات يمن که به اندونزي آمده اند، بنا نهاده اند. از طريق ايران نيز ارتباطاتي بوده است، ولي ريشههاي آن خيلي قوي نيست. تأثيرگذاري فرهنگ هند و بودائيسم را حتي در رقصها و رنگها ميتوان ديد. دورهاي هم تحت تأثير فرهنگ استعمارگري غربي قرار داشتهاند و در پرتو تسامح فرهنگ هندي، مجموعهاي محلي و بومي توليد شده است و ارتباط فکري با مصر و الازهر دارند. الازهر در اينجا شعبه دارد. اندونزي حدود سه تا پنج ميليون سيد دارد که سني هستند. اما مهم است که تضاد زيادي با شيعه ندارند و نميتوانند آنان را زود متقاعد کنند که شيعه رافضي است. گرايشات وهابي-گري و سلفي گري هم در اينجا وجود دارد. دانشجوياني به مدينه ميروند و تحصيل ميکنند و به عنوان استاد به اينجا بر ميگردند. تعريف کننده سياست در اينجا احزاب هستند. چهار پنج حزب فعال وجود دارد و اغلب گرايش مذهبي دارند و در فعاليت آزادند. وزير و وکيل هم دارند. در ادامه جلسه آقاي رباني رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي در ايران مطالبي را طرح کرد. خلاصهاي از سخنان وي چنين است: مالزي و اندونزي شباهتهايي با هم دارند. در اندونزي ريشههاي سنتي قويتر است. در مالزي جامعه ترکيبي است از هندي، چيني و مسلمان. در اينجا جامعه يک دست مسلمان بودهاند. هلنديها بيشتر دنبال منافع اقتصادي خود بودهاند و کمتر به مسائل فرهنگي توجه داشتهاند. حدود هفت هشت ميليون طلبه دارند. در اندونزي در چند چيز اوّل هستند: يکي تحزّب اسلامي است. حزبهايي که دويست سال قدمت دارند. نگاه اخلاقي و عرفاني عميق به دين دارند. عرفاني که از هند با بوديسم به اينجا آمد و سريع جا افتاد. سلفي گري در اينجا هست، ولي به دليل انعطافي که دارند به آن شدت و حدّت نيست. در اندونزي متفکراني داريم که در غرب تحصيل کردهاند و به کشورشان بازگشتهاند. برخي از متفکران اسلامي آنان تحت تأثير ايران هستند. آثار سيدحسين نصر و شريعتي و مطهري در اينجا ترجمه شده است. اينجا حوزههاي بکري که هنوز سرک کشيده نشده زياد است. مالزي جلوي دوربين بوده و از آنجا فراوان گزارش به ايران منتقل شده است و ايرانيان زياد رفت و آمد داشتهاند، ولي در اندونزي چنين نبوده است: «نهصت العما»، شصت و پنج ميليون عضو دارد که براي حفظ نسبتهاي اسلامي شکل گرفته است و عقايدشان به ما نزديک است. صد ميليون نفر در قالب دو حزب در اينجا حضور دارند: در يکي شصت ميليون و در ديگر چهل ميليون نفر که با هم خوب هستند و با تسامح با يکديگر برخورد ميکنند. بحث نوانديشي در اينجا بيشتر در دانشگاهها و در ميان تحصيلکردگان غرب مطرح است و در ميان سنتيها جايي ندارد. در اندونزي متفکر در حوزههاي گوناگون وجود ندارد. در اين زمينهها بسيار سطحي هستند و بيشتر در حوزه ترجمه فعال اند. در اينجا اصلاً فلسفه رواج ندارد و عرفان بيشتر رايج است و آن هم به دليل رواج بوديسم است. خرافات و جن و ... نيز در اينجا بسيار رواج دارد. در ادامه جلسه سفير نکات ديگري را طرح کرد: مساجد و نمازجمعهها در ماه مبارک رمضان مملو از جمعيت است و شب تا صبح ذکر ميگويند. عيال ما ميگفت اينها که سني هستند چطور اين قدر عبادت ميکنند. تعجب کرده بود. بسيار معتقد و سنتي هستند. رئيس جمهور دو شب در ماه مبارک رمضان ما را دعوت کرد. در يک جلسه سياسي صحبت کرد و در شب ديگر ذاکر و عالم آورده بودند که سخنراني و موعظه کردند. قاري هم از قم آمده بود. همه را با خانواده دعوت کرده بودند. جواني آمد همه را موعظه کرد. رئيس جمهور هم نشسته بود. با عيال صحبت بود که اگر ايران بود، حتما بايد مقام عالي سياسي در هر جمعي سخن بگويد. در تصوف عام حتي مخالف خانقاه هم هستند و بيشتر با مساجد سر و کار دارند. سنت بوديسم با تفکر شيعي کمترين اختلاف را دارد. به جز مسائل توحيد، در مسائل سلوکي با شيعه ارتباط بسيار قوي دارند. در اين زمينه فراوان جاي کار هست. صوفيگري در اين منطقه بيشتر تحت تأثير اين مسئله است و با صوفيگري به معناي اصطلاحي آن تفاوت دارد. با دانشگاههاي اندونزي تفاهم نامه داريم که تبادل دانشجو داشته باشيم. ولي از طرف دولت ما استقبالي نشده است و دانشجو معرفي نميشود. اينجا هم به تجار معرفي نشده است و هم به دانشجويان. اينها ماهاتير محمد را ندارند که بسترهاي لازم را براي توسعه فراهم آورد. زمينه تبادل دانشجو وجود دارد. هزينه جاري ماهانه دويست دلار و سالانه دو سه هزار دلار براي دانشگاه است. سطح دانشگاههايمان يکي است. فقط در ايران فکر برتر داريم که در اينجا نيست. و الاّ قلههاي دانشگاهي قبل از انقلاب را بعد از انقلاب پايين آورديم و در سطح، آموزش عالي را گسترش داديم. در ايران هوش و زکاوت بيشتر است. پس از جلسه مشترک با سفير و رازيزن فرهنگي که در اتاق سفير برگزار شد، به اتاق رايزن فرهنگي در سفارت رفتيم. سفير ايران بسيار صميمي و گرم با همراهان برخورد کرد و به نظر آمد ضمن اين که خيلي سالخورده نيست، انسان پخته و فهيمي است. ميگفت در آمريکا تحصيل کرده است و به کشورهاي مختلف سفر کرده است. از مجموع صحبتهايش بر ميآمد که از سياستهاي کلان جمهوري اسلامي در خارج از کشور راضي نيست. مدت دو ماه است که به اندونزي آمده است و قبلاً در يکي از کشورهاي آفريقايي سفير بوده است. به اتاق آقاي رباني رايزن فرهنگي جمهوري اسلامي ايران رفتيم. وي نيز انساني بسيار خاکي و با تجربه به نظر آمد. دو سال است که در اندونزي خدمت ميکند. ضمن استقبال گرم از حضور همفسران ميگفت به جز وي دو نفر ديگر در رايزني وي را کمک ميکنند که هر دو کارمند محلي هستند. يکي از آنها فرزند حاج آقاي حسيني است که مسئول نمايندگي مؤسسه آل البيت(ع) است؛ يعني ميزبان ما. دو اتاق در سفارت دارند. با حجم مناسبات کاري فراواني که در اندونزي وجود دارد، گلايهمند بود که چگونه ميتوان با اين امکانات کارکرد و بيشتر مشغول امور جاري و روزمرّه هستند. وي نيز از زمينههاي کاري فراوان در اين کشور و بسترهاي مناسب براي کار بخصوص کار فرهنگي تأکيد داشت. آقاي رباني نيز بر خصلتهاي اخلاقي موجود در مردم کشور اندونزي تأکيد داشت که تحت تأثير سنّت بوديسم بودهاند و انسانهايي با تسامح هستند. ميگفت در دو سالي که در اينجاست، تا به حال نديده است کسي در خيابان با ديگري دعوا کند و يا در خيابان کسي بوق بزند. وجود اين خصلت در مردم اينجا زمينههاي رشد براي فعاليتهاي وهابيان و گروههاي تندرو و بنيادگرا را از بين ميبرد و بستر مناسبي براي فعاليت ماست و ما هم که سرمايهگذاري لازم را براي فعاليت در اين کشور پهناور با وجود بسترهاي لازم نميکنيم. وي از همراهان دعوت ميکرد به دليل مناسب نبودن زمان سفر و مصادف بودن آن با تعطيلات عيد فطر، وقت مناسب ديگري را براي اين کار اختصاص بدهيم تا بتوانيم شناخت بيشتري از اين کشور بزرگ دريابيم. پس از پايان ديدار با رايزن فرهنگي، به محل سکونت بازگشتيم. آقاي حسيني همکار محلي آقاي رباني که با ما به نزد پدرش در مؤسسه آل البيت(ع) باز ميگشت، ميگفت ماهانه دويست دلار حقوق دريافت ميکند. وي نيز در ميان صحبتهايش ميگفت در اندونزي نسبت به مالزي ظواهر شرع از سوي مسلمانان کمتر رعايت ميشود. وي ميگفت خانم هايي که در اينجا حجاب را به صورت کامل رعايت ميکنند و فقط چشمهايشان ديده ميشود، متأثر از بنيادگراها و وهابيان هستند. شب به محل خريدي که در نزديکي محل سکونتمان بود رفتيم. ساختمان هشت طبقه و بسيار مجلل. هر طبقه اختصاص به فروش کالاهاي خاصي داشت. يک طبقه کتاب، يک طبقه کيف و کفش، يک طبقه اسباب بازي و لباسهاي کودکان و ... . در هر طبقه فروشگاههاي بسيار بزرگي قرار داشت. ضمنا کالاها بسيار لوکس و قيمتها نيز بسيار گران بود. برخي از همراهان اندکي خريد کردند. از فروشگاه که خارج مي شديم, ماشين-هاي لوکس و مدل بالايي را ديديم که در مقابل درب ورودي فروشگاه توقف مي کردند. خدمتکاراني با احترام در ماشين را باز مي کردند تا سرنشينان خودروها پياده شوند و براي خريد وارد فروشگاه شوند. به نظر آمد اين مرکز خريد به قشر مرفه جاکارتا اختصاص دارد.
5
>مؤسسه فرهنگي اسلامي
مؤسسه فرهنگي اسلامي
امروز سه شنبه 30 شهريور اول صبح به ديدار آقاي حکيم الهي نماينده مقام معظم رهبري (مد ظله العالي) در اندونزي رفتيم. وي مدت سيزده سال است که در اينجا مستقر است و فعاليت ميکند. از ديگران شنيدهايم که او تجربيات بسياري در حوزه فعاليتهاي خود در اندونزي دارد و بسيار موفق عمل کرده است. ساعت نه در محل کار وي حضور يافتيم. مخفف «مؤسسه فرهنگ اسلامي»، ACC است. در آغاز جلسه معارفهاي از دوستان انجام گرفت. در ذيل خلاصهاي از صحبتهاي او را ميآورم: از شيعيان اينجا گروهي هستند که براي ديدن جمکران به ايران ميروند. کساني که از اندونزي به ايران رفتهاند و مشهد را ديدهاند، آن را بهتر از مراکز تفريحي ايران ميدانند. يکي از اساتيد دانشگاه اينجا که به ايران رفته و مشهد را ديده بود، پس از بازگشت ميگفت اگر کسي به ايران برود و مشهد را نبيند، مثل کسي است که به اندونزي بيايد و جزيره «بالي» را نبيند که از مراکز مهم ديدني اينجا است. اندونزي کشوري است سرزمين «عجايب». برخي ميگويند هند کشور عجايب است، ولي ما ميگوييم اينجا کشور عجايب است. براي ديدن اينجا بخصوص در ماه ربيع الاول، اگر توانستيد بعدا در فرصت بيشتري بياييد. اينجا فرهنگ و سنتي دارند که واقعا محل بررسي دارد. آلمانيها و اروپاييهايي به اينجا ميآيند و مدتها ميمانند و سوژههاي خاص خود را دنبال ميکنند. يکي از عجايب هفتگانه جهان در اندونزي است. معبدي در اينجا وجود دارد که هفت هزار سال سابقه دارد. «معبد بژبُود» براي بوداييهاست که از سراسر جهان در روز مشخصي جمع ميشوند و مراسم خاصي به جا ميآورند؛ مثل مراسم حج ما. سيصد کلمه از زبان فارسي وارد زبان مالايي شده است. مالزي هفده هزار جزيره دارد. پنج هزار آن مسکوني است. جزاير ديگر چون با جزر و مد زير آب ميروند، فصلي از آنها استفاده ميشود. حدود ده تا جزيره بسيار بزرگ است. دو تا از استانهاي مالزي در يکي از اين جزاير است. يکي از اين جزاير «جاوه» نام دارد که معروف است. جنگلهاي متراکمي در اندونزي وجود دارد که محل تنفس کره زمين است که ميگويند اگر خراب شود، تنفس کره زمين مخدوش ميشود. مرکز ديگر تنفس زمين در آمازون قرار دارد. مردم منطقه از قديم مسلمان بودهاند. طبق روايتي، ورود اسلام به اين منطقه در صدر اسلام بوده است. در زمان حضرت علي (عليه السلام) اسلام به اينجا وارد شده است. روايت ديگر ورود اسلام به اينجا، هشت قرن پيش است. مسيحيت که منافع زيادي در اين جا دارد، سعي کردهاند وجهه اسلام را خراب کنند. فيليپين زماني همهاش مسلمان بودهاند. الان نيمي از آن مسلماناند. مسيحيان سعي کردهاند در مقابل هر مسجد کليسايي بسازند. سنگاپور که اغلب مسيحي شدهاند. کليساي مقابل مسجد استقلال در اينجا چهار صد سال سابقه دارد. در اين منطقه به هر کجا برويد، عشق مردم به اسلام زياد است. حتي مسيحيان نيز در عيد فطر جشن ميگيرند. کساني هم که به اسلام اعتقادي ندارند، بغض به اسلام ندارند. بر عکس ايران در مراسمهايي که در ربيع الاول گرفته ميشود، گاهي صد هزار نفر جمع ميشوند. طول اندونزي به ميران هشت ساعت با هواپيما مسافت است؛ به مقدار مسافت تهران تا مالزي. جزيرهاي وجود دارد که به آدم خوارها معروف است که روي درخت متولد ميشوند و روي درخت هم زندگي ميکنند و ميميرند. چندي بيش خبرنگاري را گرفتند و خوردند. خود دولت هم اينها را نگه داشته است براي جاذبههاي گردشگري. مناطقي وجود دارد که ايرانيان سيصد چهارصد سال پيش وارد آنجا شدهاند. اکنون هم نامهاي ايراني دارند. در ايام محرم براي عاشورا مراسم دارند. در اين منطقه سه ميليون سيد وجود دارند که از فرزندان امام صادق (عليه السلام) هستند. سادات اندونزي شجره دارند. مؤسسهاي وجود دارد به نام «رابطة العلوية» که سيدها را پوشش ميدهند و اين شجره نامهها را آنها برايشان صادر ميکند. خانمهاي سيده را «شيريفه» و آقايان سيد را «حبيب» ميگويند. قبل از انقلاب شيعه در اندونزي نبوده است و اگر بوده مخفي بوده است که آيت الله حکيم مبلغي را به اين جا فرستاده است و به تعداد انگشتان دست شيعه شده بوده اند. بعد از انقلاب فعاليتهايي در اينجا آغاز شد. حدود دويست مؤلف با ما مرتبط هستند. حدود دو هزار عنوان کتاب به زبان مالايي به چاپ رسيده است. برخي از کتابها تا بيست چاپ منتشر شده است. تيراژ کتاب معمولاً در اينجا سه هزار جلد است. کتابهاي ما با تيراژ ده هزار هم چاپ شدهاند و مکرر هم چاپ شده است. همه کتابها را ما چاپ نکردهايم. مراکز ديگر هم نقش داشتهاند. برخي از کتابها تا تيراژ صد هزار هم چاپ شده است. کتاب شبهاي پيشاور به مالايي ترجمه و چاپ شده است. خلاصهاش هم چاپ شده است. البته کتابهاي ما با مميزي در اينجا چاپ ميشود و ما سعي ميکنيم مسائل مشکل-دار آنها را حذف کنيم. دو مرکز انتشاراتي داريم «الهدي» و «چيتر». کتابهاي مهم مانند تفاسير و ... را مرکز چاپ ميکند و کتابهاي اخلاقي و اجتماعي را بيروت چاپ ميکند. کتاب هايي که از مهد کودک تا دانشگاه و از علما تا عوام را پوشش مي دهد. سازمان سيا سال گذشته گزارشي درباره شيعيان جهان داده بود. آمار مربوط به اندونزي يک درصد بود که دو ميليون و پانصد هزار نفر ميشود. اينها شيعههاي ملتزم هستند ولي علاقمندان به تشيع خيلي بيشتر از اينهاست. رسم الخط تا قبل از استقلال پنجاه سال پيش غربي بوده است. بعد از استقلال، «لوکارنو» زبان قبيله خودش را اجباري کرد. در اينجا بيش از بيست زبان داريم و بيش از سيصد لهجه. البته زبانهاي قويتري هم بوده است ، ولي «لوکارنو», زبان قبيله خودش را مسلط کرده است. من پنج دوره سفير در اينجا ديدهام: سفرا اول با حرارت بودهاند که وضيعت را تغيير بدهند، ولي بعد به اين نتيجه ميرسند که ممکن نيست. تا حالا دو ايراني که براي تجارت آمده اند، ناموفق بوده اند. يکي از آنها سه بار تاکنون ورشکست شده است. حتي پروازهاي مستقيم به ايران ايجاد نشده است. چون اينجا مشکل اشتغال وجود دارد، ولي مسائل اينجا با مالزي تفاوت دارد. تا پانزده سال پيش از اين، وضع اقتصادي خوب بود. ولي از پانزده سال پيش اوضاع اقتصادي اينجا به هم خورد. از هزار دانشگاه برتر جهان، چهار تا از آنها اينجاست. اين جا فساد اداري زياد است. با پنجاه دلار ميتوان مدرک دکتري گرفت. ولي اعتباري ندارد. کارمندان محلي ما اينجا همه مدرک دکتري دارند. ايرانيها اين جا را نميپسندند. دو دانشجو بيشتر نداريم. مشکلاتي هم که ايرانيها در اينجا ايجاد ميکنند تيتر اول روزنامهها ميشود. ما گزارشهايي را منعکس کردهايم. حتي ما با پرواز مستقيم مخالفت کردهايم. همين ديروز کسي را داشتيم که آمده بود درخواست پناهندگي داشت. ما سواد فکري و فرهنگي مان با دانشگاههاي اندونزي و مالزي قابل مقايسه نيست. در اينجا حتي مدرک خلباني که با جان انسانها سر و کار دارد، خريداري ميشود.
تجربه من در اين سالها اين است که اينجا خوب مديريت ميکنند. ويترين خوبي درست ميکنند. ايران از هر جهت از اينها جلوتر است، ولي ويترين خوبي نداريم. در اينجا حتي بيمارستانهايشان بسيار مجهز است، ولي پزشکهاي حاذقي ندارند. ما براي معالجه حتي به ايران ميرويم. در مالزي بيمارستاني دارند ميسازند که بزرگترين بيمارستان جهان باشد، تا مثل دانشگاه هم مرکزي را ايجاد کنند تا بتواند ديگران را جذب کنند.
آقاي احمدينژاد در سفر اول که به اينجا آمد گفت درهاي ايران باز است. تاجر فرش پاکستان هفته اول رفت ايران. در فرودگاه آنقدر اذيت کردند. هشتاد نفر بودند ويزا ميخواستند. پاسبان خواب آلوده اي به استقبال آنان رفت. گفتند رئيس جمهورتان ما را دعوت کرده است اين چه برخوردي است با ما ميکنيد؟ رئيس جمهور در دانشگاه سخنراني کرد در حضور وزير و ... . دانشجويي گفت ميخواهم به ايران بروم و درباره عاشورا تحقيق بکنم. رئيس جمهور گفت به جاي يک بورس، دو بورس ميدهيم. شش ماه من و سفير پيگيري کرديم، ولي به هيچ نتيجهاي نرسيدم. تا من رفتم قم و با هماهنگي کالج اسلامي زمينهاي را فراهم کرديم. سونامي که اينجا آمد دويست هزار نفر کشته شدند. هر چه به ايران گفتيم کمکي نکردند. روزنامهها هر روز نوشتند چه کشوري چقدر کمک ميکند. بوداييها درمانگاه زدند و پنج هزار يتيم گرفتند و بردند. از اينجا کمکهايي را جمع کرديم. ما حداکثر بيست هزار دلار ميخواستيم. اين وضع باعث آبروريزي در اينجا شد. بعد از دو ماه تازه گفتند ما بايد چه بکنيم؟ الآن متأسفانه ايرانيها وضع خوبي در اينجا ندارند. بعضي با پاسپورت جعلي ميآيند و کارهايي که ميکنند باعث آبروريزي است. اسلامي که مردم در اينجا دارند اسلام ساده و بسيط است. يکي از روشنفکران اينجا ميگويد نه مسلمانان مسلمان واقعياند، نه مسيحيانمان. آمريکاييها هم سعي ميکنند که همين اسلام را الگو قرار دهند و ترويج کنند. اسلامي که با تسامح بيش از حد برخورد ميکند. و اينها به ما ميگويند شما در اسلامتان خيلي سفت هستيد. تصوف در اينجا بيشتر به معناي اخلاقي است. کتاب وصيتنامه امام (ره) به نام «وصيت صوفي» چاپ شده است؛ يعني وصيت اخلاقي. مردم اينجا از نظر اخلاقي به اسلام نزديکتر، صبور و خوش خو هستند و از نظر مناسکي ايران به اسلام نزديکتر است. در اينجا دعوا و تصادف بندرت پيدا ميشود. خيلي قانعاند. با چيز جزئي زندگي ميکنند. همه چيز را ساده ميگيرند. اينجا وزير با دنپايي بدون جوراب بيرون ميآيد و من ديدهام. رئيس جمهور را نديدهام او نيز همين طور است. ساده ميآيند و ميروند و بدون تکلّف هستند. اين ساده زيستي را فضيلت هم نميدانند، بلکه خوي و خصلتشان اين است. الان برويد مقابل کاخ، يا مجلس. راحت ميتوانيد برويد داخل و مسئولان را ببينيد. تعارف را جدي ميدانند، اهل تعارف نيستند. بسيار ساده و بيتکلّف زندگي ميکنند. داخل خانهها بدون تشريفات و راحت هستند. حزب محمديه 150 دانشگاه دارد. کساني که در دانشگاه کار اجرايي دارند، شرطش اين است که حقوق نگيرند؛ به غير از اساتيد که درس ميدهند. برخي از اين دانشگاه ها چهل هزار دانشجو دارند و هر کس فعاليت سياسي بکند اتوماتيک خارج ميشود. حقوق يک استاد دانشگاه حداکثر پانصد دلار است. با اين که اين حقوق کم است واقعاً راضي هستند. نرخ بيسوادي با اين که خيلي فقيرتر از ايران هستند، پايينتر از ايران است. مهريه عقدهايي که ما ميخوانيم ثروتمندانشان 000/140 تومان است. حتي با يک انگشتر يا با ده هزار تومان مهريه عقد ميشود. در اينجا ده شبکه تلويزيوني وجود دارد. دو تا دولتي است و مابقي در دست بخش خصوصي است که بيشتر در دست مسيحيان است. اقتصاد در اينجا در دست چينيهاست؛ مسيحي يا بودايي. حکومت در دست مسلمانان است. پر تيراژترين روزنامهها در دست مسيحيان است. پر رونقترين کتابفروشيها نيز در دست آنهاست. شبکه هاي تلويزيونها و راديوها هم در دست مسيحيهاست؛ چون مسلمانان از نظر اقتصادي ضعيف هستند، اين امورات در دست غير مسلمانان است. مسلمانان بسيار از نظر اقتصادي ضعيف هستند. افتخار ميکنند که با يک خارجي ازدواج کنند و بشدت تحت تأثير غرب هستند. کتابهاي غربيها به روز ترجمه ميشود. اصالتي که مسلمانان ما دارند، در اينجا وجود ندارد. اندونزي صد هزار مستخدمه فقط در پاکستان دارد. سيصد چهارصد هزار در خليج فارس مستخدمه دارند که از دوازدهسالگي به کشورهاي ديگر ميروند و اينها واقعا مشکلات خاص خود را دارند. بچه ها از خانواده-شان دور ميشوند و... . کشتي شير از استراليا به ساحل اندونزي مي آيد و در آنجا تبديل به لبنيات ميشود و داخل ميآيد. اينجا ميتواند پايگاه دام دنيا شود، ولي فقط مصرف ميشود. اگر يک هفته درهاي جهان به اينجا بسته شود، واقعا بيچاره ميشوند. در اينجا ماهواره و اينترنت هيچ گونه محدوديتي ندارد. هر CD به هر شکل توليد و توزيع ميشود. دولت هيچ کنترلي ندارد. حتي بر مواد غذايي و کيفيت غذا هيچ کنترلي نيست. بر خلاف مالزي که اين مسائل را مديريت کرده است. روزنامه Compast بزرگترين روزنامه قبلاً چهارصد هزار تيراژ داشته است.
جلسه با آقاي حکيم الهي در فضايي بسيار صميمي برگزار شد. وي سيزده سال است که در اينجا مستقر است. خانوادهاش به ايران بازگشته است. خود او هم در نظر دارد در آينده نزديک به ايران برگردد. تسلط فراواني به منطقه و فرهنگ و زمينه فعاليت خود پيدا کرده است و به گفته ديگران نيز واقعا موفق عمل کرده است. در هر صورت قصد بازگشت دارد.
هنگام خداحافظي از او پرسيدم آيا مسأله وقف و موقوفات هم در اندونزي وجود دارد. ضمن پاسخ مثبت به اين پرسش گفت: در اندونزي به موضوع وقف اهميت فراواني داده ميشود و موقوفات بيشتر در زمينه آموزش، مساجد و بيمارستانها و... است. پس از جلسه به مؤسسه آل البيت(ع) برگشتيم. خيابانها بسيار شلوغ و پر ترافيک است. زمان زيادي را در ترافيک بوديم. موتور سواران بسياري در خيابانها در تردد هستند بويژه در چهار راهها پشت چراغ قرمزها چند رديف موتور ميايستند و پس از سبز شدن چراغ دسته جمعي حرکت ميکنند. موتورها هم همه مثل هم است. ظاهرا هوندا 70 است. موتور سواران همه کلاه بر سر دارند. ماشينهاي مدل بالا در خيابانها در ترددند. شيشه اغلب ماشينها دودي است. فقر و نداري در کنار وجود ساختمانهاي بسيار بلند و خيابانها و پلهاي بسيار، در گوشه و کنار شهر به چشم ميخورد. شهر جاکارتا هيجده ميليون جمعيت دارد و يکي از بزرگترين و شلوغترين شهرهاي جهان به شمار ميرود. جاکارتا برخلاف تهران توسعه آن افقي است. به غير از ساختمانهاي دولتي و مراکز تجاري که در ساختمانهاي بلند قرار دارند و بيشتر در دو طرف دو خيابان اصلي شهر جاي دارند، مابقي شهر را خانههاي ويلايي و کم سطح تشکيل ميدهند. به همين دليل وسعت و گستردگي شهر جاکارتا بسيار بزرگتر از تهران است که ساختمانهاي بلند مرتبه و برجهاي فراواني براي سکونت در آن وجود دارد. حاج آقاي حسيني مسئول مؤسسه آل البيت (ع) ميگفت دختران بسياري در اندونزي وجود دارند. ميتوان گفت در برابر هر مرد چهار خانم قرار ميگيرد. به همين دليل است که خانمهاي زيادي از اندونزي به عنوان خادمه جهت کارکردن به کشورهاي ديگر ميروند. اکنون که اين يادداشت را مينويسم ساعت يک بعد از ظهر است. امروز ظهر نهار را ميهمان آقاي حاج آقاي حسيني در مؤسسه آل البيت (ع) بوديم. خانوادهاش که در طبقه سوم مؤسسه ساکن است غذاي بسيار لذيذي پخته بود. برنج همراه با رشته و مرغ و خورشت بادمجان. حاج آقاي حسيني اين چند روز پذيرايي بسيار خوبي از همراهان کرد. يکي از دوستان از خونگرمي و مهماننوازي آقاي حسيني و بخصوص نهار امروز آقاي حسيني را که ديد، گفت ما بايد به تشيع دوباره ايمان بياوريم. واقعا روحيات و خلقيات کسي ميتواند وسيله جذب ديگران باشد. پس از خوردن نهار و استراحت به فرودگاه خواهيم رفت تا به مالزي برويم. اندونزي با ايران 30/2 دقيقه اختلاف دارد. البته در نيمه دوم سال اين اختلاف 5/3 ساعت ميشود. در مالزي اين اختلاف ساعت در نيمه اوّل 5/3 ساعت و در نيمه دوم سال که يکي دو روز ديگر آغاز ميشود، 5/4 ساعت ميشود. نکته جالب توجهي که امروز در محوطه «مؤسسه فرهنگ اسلامي» ديدم، دو خانم جواني بودند که براي خريد کتاب از کتابفروشي مؤسسه آمده بودند. پس از بيرون آمدن از کتابفروشي سوار موتور شدند که بروند. راننده کلاه بر سرداشت و حجاب او معلوم نبود که پوشش دارد يا نه. ولي راکب آن پوشش کامل اسلامي داشت. يکي از همراهان، صحنه دو خانم موتور سوار با پوشش اسلامي را سوژه مناسبي ديد. از آنان اجازه خواست تا عکس بگيرد. راننده پايين آمد و کلاه خود را برداشت. معلوم شد پوششي بر سر نداشته است. در کنار دوستش که محجبه بود با موتور عکس انداختند. دوستمان گفت خانمي که حجاب اسلامي او کامل بود گفت اگر ميخواهيد من هم پوششم را بردارم تا عکس بگيرد که به او گفتم نه. مسأله حجاب و دينداري در اندونزي واقعاً نکته قابل مطالعه است. به ظواهر شريعت، بويژه حجاب، اغلب تقيدي نيست. ولي به هنگام نماز از پوشش سر و حجاب کامل اسلامي استفاده ميکنند. در ظاهر چنين ديديم که افراد با حجاب اسلامي در مالزي نسبت به اندونزي بيشترند. نکته ديگري که بدان بايد اشاره کنم ظاهر ساده و بدون آلايش خانمها و آقايان و حتي جوانهاست. خودآرايي در خانم ها به چشم نميخورد؛ حتي در خانمهاي جوان. در پسرها نيز قيافههاي نخراشيده و نتراشيده و اجق وجق نديديم. بعد از ظهر ساعت چهار آماده حرکت به فرودگاه شديم. دو سه ساعتي بود که باران شديدي باريده بود. گفتند هنگامي که باران ميبارد ترافيک شديد ميشود. بايد زودتر به سمت فرودگاه حرکت کنيم. با دو ماشين به فرودگاه آمديم. يک ساعت در راه بوديم. پسر حاج آقاي حسيني که در سفارت ايران در اندونزي کار ميکند به نمايندگي از سفارت همراه ما آمده تا اگر مشکلي در خروج پيش بيايد کمک کند. او کارت سياسي بر سينه زده بود و تا محل ورود به سالن انتظار پرواز ما را همراهي کرد. وي به هنگام ورود ما به جاکارتا نيز همراه بارانندهاي از طرف پدرش به فرودگاه آمده بود تا ما را به مؤسسه آل البيت (ع) ببرد. فرزند حاج آقاي حسيني نيز خوش مشربي و خونگرمي را از پدرش به ارث برده است. او در سفر به شمال جاکارتا، همراه ما بود. پدرش ميگفت از جمع شما خوشش آمده است. با وي خداحافظي کرديم و قرار گذاشتيم در ايران او را ببينيم. اکنون که اين يادداشتها را مينويسم ساعت هشت شب است. در فرودگاه جاکارتا هستيم. تشريفات ورودي انجام گرفته است و در سالن انتظار نشستهايم که اعلام کنند سوار هواپيما شويم. ساعت 30/8 به وقت کوالالامپور پرواز داريم.