صاحب بن عباد واقفی بزرگ در عرصه فرهنگ وتمدن اسلامی

از ویکی خیر
پرش به: ناوبری، جستجو

مؤلف:محمد حسین ریاحی

چکيده

اين نوشتار برآن است که با توجه به تحولاتي که درقرن چهارم هجري درايران به وجود آمد و دولت آل بويه گام‌هاي ارزشمندي در تعميم و توسعه تشيع برداشت به نکاتي از جمله شيوه‌هاي صاحب بن عباد درگسترش اين مذهب اشاره کند که يکي از مهم‌ترين آنها توجه اين وزير دانشمند و شخصيت موثر، به موضوع وقف و توسعه آن بوده است. درحقيقت اموري مانند وقف درشهرهاي بزرگ آن دوره خاصه بلاد شيعه نشين راه را براي تحقّق افکار معنوي صاحب و امرا و وزراي بويه‌اي فراهم نموده و هموار کردن اين راه باشيوه‌هايي ازجمله وقف به توسعه فرهنگ و تمدن اسلامي درسده مذکور و پس از آن موثر و کارساز بوده است. کليدواژه‌ها: وقف، تشيع، ايران، آل بويه، صاحب بن عباد.

مقدمه

از آنجا که جامعه ايراني در توسعه و اعتلاي دين مبين اسلام از همان قرن اول هجري نقش قابل ملاحظه‌اي را ايفا نمود و در رشد فرهنگ و تمدن اسلامي بسيار تأثيرگذار بود، بدين جهت ابناي اين سرزمين از جهات مختلف در خدمت به اين آيين از هيچ کوششي دريغ نکردند. تقريبا از زمان فتح ايران به دست اعراب مسلمان تا اوايل قرن چهارم هجري تسلط خلافت بر اين سرزمين به ويژه مناطق مرکزي آن محسوس بود. با روي کار آمدن دولت‌هايي چون صفاريان، آل ‌زيار و به ويژه آل بويه به نحوي تمرد از مرکزيت بغداد آغاز و با استيلاي دولت بويه‌اي با گرايش به تشيع اين مسأله جدي و قابل ملاحظه بود خصوصا اين‌که مرداني کاردان، دانشمند و مدير مانند ابن عميد و ابن عباد به منصب وزارت دست يافتند، از جمله آنها صاحب بن عباد است. وي به نوشته عمده منابع علاوه بر برخورداري از پدري متنفذ، عالم و با کفايت و مادري شايسته و پرهيزکار، خود استعدادي وافر داشت و به زودي مراحل و مراتب ترقي چه از لحاظ آشنايي با دانش‌ها و علوم و يا از حيث مديريت و صدارت را پيدا نمود و بدين صورت نزديک به دو دهه به عنوان شاخص‌ترين شخصيت پس از امراي بويه‌اي، وزيري قدرتمند و توانا، سکان‌دار امور بود. علاوه بر ايفاي مسائلي که در حوزه وزارت بر عهده وي بود به تلاش‌هاي فرهنگي، علمي و ديني نيز دست زد به طوري که برخي از محققين تاريخ و مستشرقين که در باب تحولات و رشد فرهنگي قرن چهارم هجري مطالبي نگاشته‌اند، اين دوره را شکوهمندترين و والاترين مقاطع در اعصار تمدن اسلامي ذکر کرده و از دلايل آن را، وجود وزراي دانشمند و با درايتي مانند صاحب بن عباد دانسته‌اند. يکي از اصلي‌ترين اموري که ابن عباد موفق به انجام آن گرديد راه‌هايي بود که انجام آن علاوه بر اين که متضمن رشد فکري و فرهنگي جامعه بود به توسعه و تبليغ تشيع اماميه کمک قابل ملاحظه‌اي کرده است. ارائه اطلاعات از ناحيه بسياري از نويسندگان خاصه مورخين به شيوه‌هاي متعددي که صاحب در پيشبرد مقاصد شيعه در ايران کمک کرده نمايانگر ايمان و اعتقاد وي به اين مذهب و معتقدات وي مي‌باشد که در اين مقاله سعي بر آن گرديد تا به زواياي متعددي از آن از جمله موضوع تلاش به توسعه وقف از ناحيه او بپردازيم و به چگونگي رشد تشيع به واسطه شيوه‌هاي او پاسخ گوييم.

تولد و محيط خانواده

صاحب بن عباد به سال 326 ق متولد شده است. تولد اسماعيل، شادماني و شعف بسياري درخانواده عباد برانگيخت. به طوري که بزرگان و مردم اصفهان پدر اسماعيل را که به ابوالحسن نيز معروف بود به خاطر اين واقعه تبريک و تهنيت بسيار گفتند. درآن زمان خانواده عباد در يکي از نواحي اطراف اصفهان به نام طالقان جي يا طالقانچه (که امروز طالخونچه ناميده مي‌شود) سکوت داشتند. البته درمحل تولد او اقوال متعددي نقل شده است که ازميان آنها صحيح‌ترين همان است که ذکر شد و ثعالبي که از معاصران و نزديکان صاحب است براين گفته تصريح نموده است، همچنين ابن شهر آشوب و ابونعيم نيز با ثعالبي موافقت دارند. [۱] درآن زمان خانواده عباد در يکي از نواحي اطراف اصفهان به نام طالقان جي يا طالقانچه (که امروز طالخونچه ناميده مي‌شود) سکوت داشتند. البته درمحل تولد او اقوال متعددي نقل شده است که ازميان آنها صحيح‌ترين همان است که ذکر شد و ثعالبي که از معاصران و نزديکان صاحب است براين گفته تصريح نموده است، همچنين ابن شهر آشوب و ابونعيم نيز با ثعالبي موافقت دارند. [۲] درآثار متعددي که درباره شخصيت صاحب بن عباد مطالبي نقل شد، کنيه ابوالقاسم ذکر شده است، با توجه به اين که صاحب داراي فرزند ذکوري نبوده است و تنها يک فرزند دختر داشته، محتمل است اين کنيه را درکودکي به او داده‌اند و آن جهت تبرک و تيمن به رسول مکرم اسلام (صلّي الله عليه و آله) بوده است. اين احتمال هم وجود دارد که صاحب، خود کنيه ابوالقاسم را به دليل علاقه به کنيه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله) يا هر دليل ديگر انتخاب نموده باشد.

تربيت و تحصيلات

پدر اسماعيل نيز از بزرگان آل بويه و از صاحب منصبان آن عصر به شمار مي‌رفت. ابوالحسن عباد بن عباس دانشمندي فرهيخته و شيفته دانش وفضليت بود، او از تقوا و پرهيزکاري و تلاش در امور خير و نيکوکاري بهره‌اي وافر داشت و سياستمداري زيرک و متدين محسوب مي‌شد و بدين واسطه مردم به او الشيخ الامين مي‌گفتند او را دوست مي‌داشتند. عباد در برخي از علوم صاحب نظر بود و از علماي اصفهان و بغداد، درعلوم حديث، احکام و کلام، مطالب بسيار فراگرفته بود، به طوري که مقدسي مي‌نويسد: درکتابخانه صاحب بن عباد کتابي از تأليفات پدرش عباد را ديدم که دراحکام قرآن نوشته بود. [۳] اسماعيل بن عباد (صاحب) پس از چندي که از محضر اساتيد و علماي اصفهان استفاده نمود برآن شد از آن شهر مهاجرت کند و به ري که درآن روزگار از مراکز مهم علمي و ادبي مشرق زمين و دنياي اسلام به شمار مي‌آمد برود. حاکميت آل بويه شيعي مذهب و نيز وجود امثال ابن عميد وزير، باعث گرديد که صاحب در اوان جواني به حلقه درس ابن عميد پيوسته و در پرتو تربيت آن استاد و کوشش‌هاي خود فنون ادب را تکميل و در فن کتابت و انشا و سرودن اشعار به مقامي والا نايل شود. پيشرفت و تبحر صاحب در علوم بدانجا رسيد که درعنفوان جواني کتابي به نام «واقف و الابتداء» تأليف نمود. اقدام وي در تأليف وکتابت، تعجب و توجه بسياري را برانگيخت تا آنجا که ابوبکر انباري از دانشمندان آن دوران که او نيز کتابي به همين نام نوشته بود، نامه‌اي به صاحب نگاشته و ضمن اعتراض به او گفته بود: «همانا من پس از آنکه هفتاد کتاب مربوط به موضوع را بررسي کردم و به آنها مراجعت نمودم توانستم کتاب وقف و ابتدا را بنگارم، حال تو که جواني کم سن و سال هستي چگونه به خود اجازه دادي که کتابي به همين نام تأليف کني؟» صاحب درپاسخ به فرستاده ابوبکر گفت: به استادت بگو من نيز همان هفتاد کتابي را که تو بررسي کردي ملاحظه کردم و جز آنها کتاب تو را نيز نگريستم پس به تأليف کتاب خودم پرداختم». [۴] صاحب درسال 347 ق، درابتداي پذيرفتن مقام نويسندگي مؤيد الدوله، به همراه او و وزيرش، ابوعلي بن ابوالفضل کاشاني، به بغداد رفت و از ايام اقامت کوتاه خويش در بغداد بهره‌اي وافر برد. او درآن شهر به حضور دانشمندان بسياري شتافت و از دانش و ادب آنان کمال استفاده را نمود و با برخي به مناظره پرداخت. صاحب تمامي خاطرات و حوادث بغداد را در اثري به نام روزنامجه ثبت مي‌نمود. از جمله بزرگاني که او در اين شهر با آنان ديدار و مصاحبت داشت مي‌توان به: ابوسعيد حسن بن مرزبان سيرافي، ابوزکريا محيي بن علوي، ابوبکرمحمد بن يعقوب مقسم، قاضي احمد بن کامل، مهلبي، قاضي ابوسائب و ابن شمعون صوفي اشاره داشت. [۵]

بذل و بخشش دوران کودکي، زمينه تبديل به واقفي بزرگ

مادر صاحب نيز در رشد و نمو شخصيت او تأثيري بسزا داشته است و حکايتي نقل شده که تأثير تربيتي خانواده و به ويژه مادر او را در‌آينده‌اش مشخص مي‌کند و همين نوع روش‌ها در جهت دادن به فرزندان و تبديل آنها به کساني که بتوانند با تمام وجود جامعه را به سوي تعالي و رشد و شکوفايي ببرند مشخص مي‌نمايد و از آنها واقفاني بزرگ مي‌سازد،آمده است که: مادر او هر روز يک درهم ويک دينار به وي مي‌داد و به صاحب مي‌گفت اين پول را به اولين مستمندي که ديدي ببخش و بدين ترتيب صاحب از ابتداي زندگي خويش با فضايل و ملکات اخلاقي آشنا شد. او اين روش را در زندگاني پربارش هرگز ترک ننمود به گونه‌اي که تا آخرين لحظات عمر خود هر روز اين کار را انجام مي داد. [۶]

علت اشتهار به صاحب

اسماعيل بن عباد داراي دو لقب مشهور است، يکي صاحب که سه علت را براي آن نقل نموده اند. اول اين که برخي نوشته‌اند اين لقب را به اين دليل به اسماعيل دادند که او هميشه همراه و مصاحب مؤيد الدوله يکي از حاکمان آل بويه بود و از کودکي تا امارت و پادشاهي مؤيد الدوله، با وي مؤانست و مجالست داشت. ابتدا کتابت و سپس وزارتش را عهده دار گرديد و بدين لحاظ مؤيد الدوله او را به لقب صاحب ملقب گردانيد. [۷] دليل دوم اين که کساني مانند مرحوم بهمنيار اين لقب رابه دليل همراهي و مصاحبت اسماعيل با عضدالدوله دانسته‌اند. [۸] و عده‌اي ديگر نيز بر اين باورند که او را بدين جهت صاحب لقب داده‌اند که با استادش، ابن عميد رابطه بسيار نزديکي داشته و در مواقع بسيار نزد او حضور داشته و به صحبت او پرداخته و همراهي استاد را برهرکاري مقدم داشته است، براين اساس مردم ري او را صاحب بن عميد خطاب کرده و رفته رفته به صاحب مشهور شده است. [۹] به نظر مي‌رسد که از دلايل ذکر شده، گفته نخست بيشتر مقرون به صحت باشد، زيرا عضدالدوله دوسال از صاحب بزرگ‌تر بوده و درچهارده سالگي نيز به فارس رفته است، بنابراين مصاحبت صاحب با وي که بيشتر درکودکي و در اصفهان و احتمالاً مدتي در ري بوده است، نمي‌تواند سبب اطلاق لقب صاحب بر وي گردد. و نيز اسماعيل هنگامي که براي بهره‌گيري از جلسات درس ابن عميد، به محضر او وارد شد حدود شانزده سال داشت درحالي که بيش از پنجاه سال از حيات استادش مي‌گذشت و بعيد به نظر مي‌رسد که جواني شانزده ساله در مدت سه الي چهار سال چندان با استاد خويش مؤانست داشته باشد که وي را صاحب بنامند. از سوي ديگر درباره گفته اول مدارک بيشتري وجود دارد. وصابي که از معاصران صاحب بوده است تصريح نموده که لقب صاحب را مؤيد الدوله به دليل انسي که اسماعيل بن عباد با وي داشت، به او داده است. [۱۰] در نهايت آن که لقب صاحب پس از مرگ وي، بر وزراي بعدي نيز اطلاق شده و اين نشان مي‌دهد که لقب صاحب، لقب سياسي بوده و حال آن که اگر از مصاحبت اسماعيل با ابن عميد پديد آمده بود لقبي ادبي محسوب شده و به عنوان لقب وزراي بعدي که گروهي سياستمدار بودند قرار نمي‌گرفت. از القاب ديگر اسماعيل بن عباد کافي الکفاه (بي نيازکننده بي نياز کنندگان) بوده است. اين لقب را نيز مؤيد الدوله به او داد. زيرا در دوران کتابت و وزارت صاحب، کفايت و لياقت زيادي از او مشاهده نمود. بنابراين لقب مذکور هم، لقبي دولتي بوده و از شوون سياسي صاحب حکايت مي‌کند.

صاحب در مقام وزارت

نهاد وزارت در قرون اوليه اسلامي جايگاه مهم و قابل توجهي در سياست‌گذاري‌هاي خلفا، سلاطين و امرا به حساب مي‌آمد و وزير در بسياري از ادوار نقش تعيين کننده و اساسي داشت. به ويژه با روي کار آمدن خلافت عباسي اين مقام رشد و قدرت قابل ملاحظه‌اي يافت به خصوص تأثير رجالي از خاندان‌هاي ايراني در اين موضوع چشم‌گير بوده است که در اين مسأله مي‌توان برامکه و خاندان نوبختي را مثال زد. در دولت ساماني نيز که از سلسله‌هاي دانش‌دوست و پاي‌بند به ارزش‌هاي ديني بود وزيران در تدبير مسائل سياسي کشور و حتي ترويج امور فرهنگي تأثيرگذار بودند. تأسيس دولت آل‌بويه و پيشرفت آن باعث توسعه قلمرو و تحت پوشش قرار دادن مناطق مهمي از ايران به ويژه ايران مرکزي توسط امراي اين سلسله گرديد. آنچه که در کارنامه بويه‌ايان و دولت‌هاي مجاور آنان در اين دوران بوده و بسياري از محققان تاريخ و مورخان آن را تأييد مي‌کنند درخشش علم و دانش و پرورش دانشمندان و در حقيقت فروغ تابناک فرهنگ و تمدن اسلامي است. که از عوامل مؤثر اين کارنامه درخشان وجود وزيران شايسته دين‌دار و عالم از جمله ابن عباد است. از جمله تلاش‌هاي صاحب بن عباد در حين صدارت گام‌هايي است که براي ترويج و رونق مذهب شيعه برداشته، برخي وزارت هيجده ساله صاحب و حيطه قدرت وي در مناطق تحت نفوذش را عاملي بر توسعه تشيع در مناطقي مانند اصفهان، ري و قزوين قلمداد کرده‌اند. [۱۱] ابوالفضل بن عميد، وزير رکن‌الدوله به سال 359 ق در ري درگذشت و فرزندش ابوالفتح که کم‌تجربه و مغرور بود جانشين پدر گرديد. شش سال بعد در سال 365 ق که رکن‌الدوله بيمار شد و مرگ خود را از نزديک مي‌ديد از ري به اصفهان، مقر حکومت و وزارت مؤيدالدوله و صاحب، رفت. عضدالدوله نيز از فارس به اصفهان آمد. در اين شهر فرزندان خود را به ولايت‌عهدي خود برگزيد، پس به ري بازگشت و در محرم سال 366 ق در آن شهر درگذشت و مؤيدالدوله، برادر او، جانشين وي گرديد. ابوالفتح پسر ابن عميد، که مقام وزارت مؤيدالدوله را در دست داشت به دليل برخي عملکردها و سوءاستفاده‌ها مورد خشم امير بويه‌اي واقع و برکنار گرديد. [۱۲] مؤيدالدوله با شناختي که از صاحب بن عباد داشت و تجربه‌اي که از همراهي با او در مدتي طولاني به دست آورده و توانايي‌هايش در کشورداري و اداره امور را مشاهده کرده بود، وزارت را به وي تفويض نمود. مؤلف «وفيات الاعيان» ضمن ستايش صاحب و اين‌که او در فضايل و مکارم نادر دهر و اعجوبه عصر بود شعري را بدين مضمون از ابوبکر خوارزمي در مورد وي آورده است که در حق صاحب گويد: صاحب بن عباد شيرخواره پستان وزارت و پرورده کنف او و بچه آشيانه اوست. [۱۳] اين امير بويه‌اي پس از واگذاري وزارت به ابن عباد دست او را در ترتيب دادن کارها باز گذاشت به گونه‌اي که صاحب مي‌توانست در خزانه به هر نحو که شايسته مي‌دانست تصرف کند و در همه مسائل رأي خويش را به کار بندد. در اين مدت صاحب مسافرت‌هايي را به واسطه اموري چون فتوحات و برخي مأموريت‌هاي سياسي به شهرهايي مانند همدان، گرگان و خراسان داشت و با تدابير خويش همواره باعث ترقي و رونق دولت شيعي آل‌بويه گرديد. در شعبان سال 373 ق مؤيدالدوله از دنيا رفت. پس از وفات مؤيدالدوله بزرگان دستگاه آل‌بويه به مشورت نشستند که چه کسي را فرمانروا قرار دهند، زيرا مؤيدالدوله جانشيني براي خود انتخاب نکرده بود. صاحب بن عباد اظهار داشت فخرالدوله بزرگ‌تر خاندان آل‌بويه است، بنابراين او را دعوت کرد و به عنوان امير بويه‌اي انتخاب شد. [۱۴] از هنگامي که فخرالدوله، حاکم شد تا وفات صاحب بسياري مواقع اين وزير دانشمند همراهي و مصاحبت فخرالدوله را نموده و در سفرهاي جنگي و غيره همراه او بود. از جمله مي‌توان سفر به گرگان، طبرستان ]مازندران[، بغداد و اهواز را بر شمرد که اين سفرها موفقيت‌هايي را عايد دولت بويه‌اي نمود. خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد بايد توجه داشت که صاحب منصب و وزارت را در جامعه‌اي عهده‌دار بود که اکثريت آن مذهب سنت داشتند. طبعاً در اظهار رفض تقيه مي‌کرد و مي‌کوشيد تا عقيده خويش را بيشتر در حب اهل بيت (عليهم السلام) نشان دهد. با اين حال اظهار تبرّي وي از دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) نشان مي‌دهد که او تنها به تولّي پاي‌بند نبوده بلکه تبرّي را نيز باور داشته است. اين اعتقاد، جز از آنِ يک شيعه امامي نمي‌تواند باشد، گرچه زيديان جارودي نيز در عصر نخست نزديک بر اين باور بودند. آنچه از برخي از منابع به دست مي‌آيد آن‌که او گرچه به ظاهر خود را معتدل نشان مي‌داد، اما در بسياري از مواقع عقايد امامي خود را به ويژه در رد شيخين ابزار مي‌کرد. [۱۵] در وصف اقتدار صاحب در وزارت، نويسندگان گذشته و حال مطالب زيادي نگاشته‌اند حتي مرگ او نيز نمايانگر عظمت او بوده است. کرمر در توصيف آن مي‌نويسد: ‍]فخرالدوله[ احترامي عميق به وزيرش داشت. مرگ صاحب جنبش بزرگي در ري پديد آورد و اين شهر شاهد نمايش بزرگي از اندوه و ماتم بود، ]امير[ پيشاپيش تابوت راه مي‌رفت و بر آن مي‌گريست، هيچ يک از وزيران آل‌بويه چنين استقلال و قدرتي نداشتند. [۱۶] با بررسي شواهدي که از منابع تاريخي به دست مي‌آيد اين که صاحب در مقام وزرات و با استفاده صحيح و به جا از موقعيت خود به توسعه فرهنگي کمک فراوان نمود و با نفوذي که داشت اموال بسياري را جهت پيشبرد اهداف معنوي نثار و از خود برجاي گذاشت تا پشتوانه‌اي در اين راه باشد.

ابن عباد پشتوانه عالمان و شاعران جهان اسلام به ويژه شيعي

يکي از ويژگي‌هاي صاحب بن عباد عنايت و احترام و بها دادن به علما و انديشمندان بوده است و به ويژه اين‌که بسياري از دانشمندان و ادبا و شعراي جهان اسلام در آن زمان از مواهب او بهره‌مند شده‌اند خاصه کساني که به نحوي در جهت فضايل و معارف اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه و آله) تلاش و کوشش داشته‌اند. و اين جز با مقررکردن پشتوانه‌هاي مالي و وقف ميسر نبود. مجالس علمي و محافل فرهنگي در عصر صاحب و به واسطه اقدامات وي توسعه يافت و در اين جهت سعي وافر به پذيرايي شايسته مي‌نمود. «دوران صاحب، پربرکت‌ترين دوراني بود که بر اهل علم و ادب گذشت. گاه با مقرب ساختن اهل فضل و گاه با تشويق و ترغيب آنان به نشر آثار گران‌بهاي خود، تا آنجا که بازار علم و دانش رونق گرفت، دانشوري و دانش‌پروري رواج يافت و دانش‌پژوهان و دانش‌اندوزان بي‌شمار گشتند. صاحب در برابر هر اثر نفيس و رساله شيوا، بدره‌هاي زر و کيسه‌هاي سيم نثار کرد، و در اثر جود سرشار و کرم بي‌انتها و نوال بي‌کرانش، پانصد شاعر او را ثناخوان و مديحه‌سرا گشتند، که قصائد آنان زينت‌بخش دواين و فرهنگ رجال است.» [۱۷] مؤلف روضات به نقل از ابوالحسين فارسي نحوي مي‌نويسد: از صاحب شنيدم در يکي از عصرهاي ماه مبارک رمضان به مجلس ابن عميد وارد شدم، ديدم گروهي از فقها و متکلمان در حضور وي به مناظره پرداخته و همچنان ادامه داشت تا موقع افطار رسيد آن گاه مجلس تعطيل شده حاضران اجازه مرخصي گرفتند. رفتن حاضران بر من ناگوار آمد زيرا موقع افطار بود و ابن عميد هم با آن موقعيت و ثروتي که داشت مي‌توانست همه آنها را افطاري دهد همان ‌وقت تصميم گرفتم هرگاه من به مقام او نائل گردم چنان عملي که از او سر زد از من اتفاق نيفتد. به همين مناسبت اوقات ماه مبارک رمضان هرگاه کسي پس از عصر به مجلس او حضور مي‌يافت بدون افطار از خانه او خارج نمي‌شد. [۱۸] از عوف بن حسين تميمي نقل کرده‌اند او گفت روزي وارد خزانه خلعت‌هاي صاحب شده در ثبت حسابات که در اختيار دوست من بود و سمت کتابت آنها را داشت چنان ديدم که هشتصد و بيست عمامه خز به امر صاحب به علويان، فقها و سرايندگان داده علاوه بر خلعت‌هايي که به خدم و حشم خود حواله کرده بود. [۱۹] صله‌هايي که صاحب جهت اهل دانش و به ويژه علماي شيعه مقرر نموده بود زياده از صدهزار دينار در سال بوده به ويژه در شهرهايي مانند بغداد، نجف و کربلا و نيز در هر سال پنج هزار دينار مخصوصا براي فقها و ادباي بغداد مي‌فرستاد. و بدين مناسبت نيز سيد رضي در اشعاري که در مرثيه صاحب سروده او را در مرتبه اعلاي سخاوت دانسته است. [۲۰] خانه صاحب بن عباد در اصفهان محل آمد و شد شعرا، و ادبا و انديشمندان عصر بود و استقبال اين وزير بويه‌اي به گونه‌اي بود که مطالب مندرج در آثار نويسندگان انعکاس اين موضوع را نشان مي‌دهد. مؤلف معجم‌الادباء مي‌نويسد: هنگامي که شعرا ديدند کالاي شعرشان را ابن عباد به بهاي بيشتري مي‌خرد نتايج افکار خود را به حضرت او هديه مي‌کردند. ثعالبي شمار شاعران و فضلاي زمان را که بر درگاه او گرد آمده بودند از شاعران و فضلاي دربار هارون‌الرشيد بيشتر مي‌داند و شاعران دربار رشيد را در ديگر دربارهاي خلفا و ملوک همتايي نبود، در حضرت صاحب نيز در اصفهان و ري و جرجان کساني بودند چون ابوالحسن سلّامي و ابوسعيد رستمي و ابوالقاسم زعفراني و ابوالعباس ضبي و قاضي جرجاني و ابوالقاسم بن العلاء و بديع همداني و ابوالعلاء اسدي و ابوسلف خزرجي و ابواحفص شهروزي و ابوالفياض طبري و جز ايشان کساني را که نامشان را نشنيده‌ام يا از خاطره برده‌ام و نيز کساني چون سيد رضي موسوي و ابواسحاق صابي و ابن حجاج و ابن سکره و ابن نباته و غير ايشان که ياد کردنشان به درازا مي‌کشد براي او مدايح مي‌فرستادند. [۲۱] موارد متعدي که از منابع تاريخي و ادبي بيان گرديد براين صحه مي‌گذارد که نه تنها صاحب واقفي بزرگ بود بلکه حيات پربرکت خويش را نيز وقف ترويج تشيع و فرهنگ راستين اسلامي نموده بود. نوشته‌هاي صاحب در باب اهل بيت (عليهم السلام) چه بسيار افراد و يا شخصيت‌ها و يا موسساتي که با پشتوانه‌هاي مالي و توسعه وقف به کمک ميراث معنوي و مکتوب مي‌شتابند که تلاش‌هاي بي وقفه صاحب نيز در اين باب ستودني است و داراي ابعاد مختلفي مي‌باشد. همان طور که ذکر شد او زندگي خويش را نيز درجهت توسعه دانش‌ها و تحقق اهداف معنوي به کار گرفت که ذکر مواردي از آن شايسته است: تأليفات و آثار قلمي صاحب بن عباد را مي‌توان به سه دسته تقسيم نمود:

الف: تأليفات و کتاب‌هايي که در حال حاضر از او بر جاي مانده است.

ب: کتاب‌هايي که در دست نيست ولي در تواريخ اسم و عنوان و بعضي مطالب آن ذکر گرديده است.

ج: آثار و کتبي که مفقود گرديده و در بعضي منابع و تواريخ تنها نامي از آنها برده شده است. هر چند تأليفاتي که از صاحب نام برده شده بالغ بر پنجاه مجلد يا بيشتر بوده ليکن در اينجا از آن تعداد نام برده مي‌شود که درباره فضايل، مناقب و عظمت خاندان پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله) و امام علي (عليه السلام) و فرزندان ايشان (عليهم السلام) است. درباره آنچه موجود است مي‌توان از اين آثار ياد نمود:

1ـ «الابانه عن مذهب العدل بحج القرآن و العدل». از مضامين آن به دست مي‌آيد که صاحب آن را در دوران جواني نوشته است و محتواي آن در باب تمام اصول دين و ذکر اسماء و صفات خدا و اقوال فِرق مختلفه اسلام و رد آنها و دفاع از تشيع و اصول آن است. نسخي از آن در عراق، خاصه در کتابخانه «ميرزا محمد تهراني» در سامرا و نيز کتابخانه «شيخ هادي کاشف الغطاء» در نجف وجود دارد. [۲۲]

2ـ «ديوان صاحب بن عباد». اين اثر مشتمل بر اشعار بسياري است که او سروده و با ابياتي از يکتايي خداوند و حمد او آغاز و پس از آن اشعاري در راستاي مدح پيامبر (صلّي الله عليه و آله) و خاندان پاک او خصوصاً امام اميرالمؤمنين علي (عليه‌السلام) در آن مندرج است. نسخه‌هاي خطي متعددي از اين اثر در کتابخانه اياصوفياي استانبول و نيز يکي از کتابخانه‌هاي کشور هند موجود است. [۲۳] 3ـ «کتاب التذکره». هر چند اين اثر در باب اصول دين است اما مطالب نسبتا مفصلي درباره تفضيل امام اميرالمؤمنين‌(عليه السلام) نسبت به خلفا، درج شده است و بنابر نوشته مرحوم اديب حبيب‌آبادي، نسخه‌اي خطي از اين اثر به خط شرف‌الدين مازندراني (متوفي 1055 ق) موجود است. [۲۴] 4ـ «رساله فضايل عبدالعظيم حسني». صاحب، اين کتاب را در جواب شخصي که از او در باب نسب و اعتقاد و دانش حضرت عبدالعظيم سئوال نموده بود تأليف و به تفصيل بحث کرده و ثواب زيارت او را بيان نموده است. [۲۵]

5ـ «عنوان المعارف و ذکر الخلائف في التاريخ». در اين اثر صاحب بن عباد به شرح حال پيامبر (صلّي الله عليه و آله) و زندگاني علي بن ابي‌طالب (عليهما السلام)‌ و ساير ائمه (عليهم‌السلام) و خلفا تا خليفه المطيع بالله عباسي پرداخته است. اين کتاب در سال 1372 ق در نجف اشرف طبع شده است. [۲۶] اما برخي آثار صاحب که به طور مستقل وجود ندارد ليکن از لابلاي بعضي تأليفات و متون به نقل از وي آمده است، عبارتند از:

1ـ «نهج السبيل في تفضيل علي عليه‌السلام». صاحب بن عباد در اين کتاب درباره فضيلت و برتري امام الموحدين علي بن ابي‌طالب (عليهما السلام) مطالبي را آورده است. آقا بزرگ طهراني نيز از اين اثر ياد کرده است. [۲۷]

2ـ «الانوار». اين کتاب نيز در بيان فضيلت، امامت و امارت حضرت علي (عليه‌السلام) است. سيدرضي‌الدين علي بن طاووس در کتاب «اليقين في امره اميرالمؤمنين» از اين کتاب مطالبي را نقل کرده است. [۲۸] از ديگر تأليفات صاحب بن عباد که دسته سوم آنها قلمداد مي‌شود مؤلفاتي است که تنها نامي از آن باقي مانده که از جمله در باب موضوع امامت و اثبات حقانيت امام علي (عليه السلام) مي‌توان کتاب «الامامه» را ياد نمود. برخي مانند ياقوت از اين کتاب تحت عنوان «کتاب في تفضيل علي بن ابي‌طالب» ياد نموده است. [۲۹] همچنين مؤلف «النقض» او را داراي کتابي در «امامت دوازده معصوم» دانسته که در جايي ديگر نامي از اين اثر برده نشده است. [۳۰]

دفاع از مباني تشيع و التزام به حق‌گويي به ويژه در اشعار

اين واقف بزرگ و وزير دين پرور اموالي را وقف و بذل شعراي حقيقت‌گو و راست انديش مي‌نمود و علاوه بر حمايت قاطع و قابل توجهي که ابن عباد از ادبا و شعراي مدافع حقوق اهل بيت (عليهم‌السلام) داشت اشعار او نيز در اشاعه تفکر شيعي و ستودن فضايل و مناقب خاندان پيامبر (صلّي الله عليه و آله) در آثار مختلف و منابع متعدد ديده مي‌شود. عمادالدين طبري عالم برجسته شيعي در قرن هفتم در باب گام‌هاي ادبي صاحب جهت اهل بيت پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله) آورده است: «و از خواجگان سلف آن دولت ]آل‌بويه[ که صاحب کافي را بود هيچ‌کس را نبودي و وي را ده هزار بيت بود، بعضي در منقبت اهل بيت و بعضي در باب تبري از اعادي ايشان.» [۳۱] چه در آثار علماي متقدم و چه متأخر شيعه نمونه‌هايي از اشعار صاحب ديده مي‌شود که در آن به دفاع از حق و مقام امام علي بن ابي‌طالب (عليهما السلام) و فرزندانش اشاره دارد از شيخ صدوق و سيد رضي گرفته تا نويسنده الغدير و مؤلف اعيان‌الشيعه. از جمله موضوعات مهمي که در اشعار صاحب مد نظر قرار گرفته يکي واقعه غدير و ديگري حادثهکربلا است و نيز سعي نموده وفاداري و عشق خود را با بيان نام علي (عليه‌السلام) تا قائم آل محمد (صلّي الله عليه و آله) نشان دهد. برخي شعرهاي وي در مدح ساير ائمه طاهرين (عليهم السلام) نيز معروف است از جمله مي‌توان به اشعار او در مدح امام علي بن موسي الرضا (عليهما السلام) اشاره نمود. [۳۲] مناسبت دارد اينجا پاره‌اي از سروده‌هاي ابن عباد و تأثيرگذاري آن درج گردد. با توجه به جوّ اصفهان و شيوع ناصبي‌گري در قرون اوليه هجري در اين شهر، اشعار زيادي که صاحب در حب اهل بيت (عليهم‌السلام) سروده حاکي از اصرار او در ترويج چنين عقايدي در ميان عامه مردم و نيز علماي شعر و ادب است.

لو شقَّ عن قلبي يُري وسطه سطران قد خطّاً بلا کاتب

العدل و التوحيد في جانبٍ و حبّ أهل البيت في جانبٍ

اگر قلبم به دو نيمه شود، دو مصرع خواهد شد که کاتبي ننوشته است. عدل و توحيد در يک طرف و محبت اهل بيت در طرف ديگر. [۳۳] نابذتهم ]النواصب[ و لم ابل ان قــيل قــد ترّ فضا

يـــا حــبّذا راضـي لمــن نـــابذکم و أبــعضا

ناصبي‌ها را ترک کردم و پروايي ندارم که مرا رافضي بخوانند. بسيار خرسندم از اين‌که مرا رافضي بنامند، کساني که شما (ائمه عليهم‌السلام) را واگذارده، نسبت به شما بغض و کينه دارند. [۳۴] صاحب در جايي ديگر و در اشعاري نام دوازده جانشين پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله) را آورده و بدين صورت علاوه بر نشان دادن اعتقادات قلبي و مذهب خويش نسبت به آنان اداي احترام نموده است. [۳۵] بـمحمّد و وصيّه و ابنيهمـا و بعابد و بباقرين و کـاظم

ثمّ الرّضــا و محمّد ثـم ابنه و العسکري المتقي و القائم

ارجو النجاه من الواقف کلّها حتي اصير الي النعيم دائم

اشعار و نوشته‌هاي صاحب و عملکرد وي باعث شد که علي‌رغم اقتدار و وزارت به دليل جوّ ناصبي‌گري مورد طعن و سرزنش قرار گيرد. در زماني که او در اصفهان بود، مردم متعصب اين شهر نسبت به گرايشات او حساسيت خاصي داشتند. يک بار وقتي مردي همسرش را به جرم ارتکاب زنا به باد کتک گرفت، آن زن با توسل به قضا و قدر مي‌گفت که تقصير او نيست. خدا چنين خواسته است. مرد که عصباني شده بود گفت: زنا که داده‌اي! حالا عذر بدتر از گناه مي‌آوري! زن فرياد زد واي بر تو سنت را ترک کردي و به مذهب صاحب بن عباد گرايش پيدا کردي، مرد کمي تأمل کرده، شلاق را انداخت و از زن پوزش خواسته، گفت، معلوم مي‌شود تو سني پاک و حقيقي هستي [۳۶]

شيخ صدوق اشعاري از ابن عباد نقل کرده که حاکي از امامي مذهب بودن صاحب و نيز علاقه او به ائمه اطهار (عليهم‌السلام) از جمله امام علي بن موسي الرضا (عليهما‌السلام) است. او در شعري چنين مي‌گويد:

والله والله حلفه صدرت من مخلص الولاء معنوس

به خدا سوگند! به خدا سوگند! که از يک مخلص به مقام ولايت که چتر حمايت آن را بر سر دارد، صادر شده است. در شعر ديگري نيز که از او روايت کرده‌اند برائت خود را از تيم و عدي و نيز عثمان اعلام مي‌دارد. صاحب در اين دو بيت، ولايت خود را نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) و شخص امام رضا (عليه‌السلام) تأييد مي‌کند و در ضمن همين قصايد، اصرار خود را در نشر تشيع و کوبيدن ناصبي‌ها که در آن زمان در برخي شهرهاي ايران از جمله اصفهان قدرتي داشته‌اند، اعلام مي‌دارد، از جمله اشعاري را سروده که ترجمه آن چنين است: «چون ديدم که کار دشمنان شما واژگون شده و پرچم ايشان در هنگام سرنگوني است، هويدا کردم حق را در ولايت شما. و حق ولايت شما هيچ‌گاه نقصان‌پذير نباشد [۳۷] » غديريه صاحب نيز مشحون از بدايع ادب و معنوي است و روح بلند صاحب را در اتصال به اين جريان ثابت مي‌کند. فرازهاي اين اشعار وابستگي عميق و تعهد شاعر را نسبت به ولايت اثبات مي‌کند. در جايي آورده است: ـ اي پادشاه دين، اي هم‌ريشه رسول، اي که دوستيت از جانب حق فرض و قطعي است. ـ جايگاهت بر کوکب قرقدين پيداست و مجد و عظمتت از ستاره سماک پرتوافکن. ـ شمشيرت بر گردن دشمنان قلاده زرين بسته، قلاده‌اي که زرگر ماهر نتواند بست [۳۸] نگرشي بر ديوان صاحب بن عباد که خود اديبي ممتاز و شاعري متبحر بود حکايت از آن دارد که بيش از نيمي از اشعار وي در ستايش خاندان نبوت بوده است. برخي را بر اين اعتقاد است که اين شيوه او در کنار گذاشتن مخالفان اهل بيت (عليهم‌السلام) و نزديک کردن شيعيان و معتزليان فضاي مذهبي ري را تغيير داده است و با توجه به گزارش مقدسي در باب حنابله ري در قرن چهارم پس از آن شاهديم که اثري از حنابله که نوعا تنومندترين سنّيان در برخورد با شيعه بودند يافت نشده است. [۳۹] نويسنده‌اي مانند ابوحيان توحيدي که معاصر صاحب بوده و سعي در مذمت، عيب‌جويي و عيب‌گويي او و ابن عميد داشته با اين حال برخي جنبه‌هاي علم و اخلاق ابن عباد را ستوده و از صفاتي مانند گشادگي ميدان سخنوري او، فصاحت بيان و استواري قلب و شدت قدرت و قوت او سخن گفته است. [۴۰] آنچه درآثار متعدد ذکر شده صله‌هاي فراون و مقرر نمودن پشتوانه‌هاي مالي در توسعه ميدان ادبيات متعهدانه بي تأثير نبوده است. آثاري که علما و بزرگان شيعه تقديم صاحب نمودند. بسياري از دانشمندان مسلمان به ويژه علماي شيعه با توجه به تشويق‌ها و تکريم‌هاي که از ناحيه صاحب متوجه آنان بود آثار خود را به نام او نوشته و به وي تقديم مي‌نمودند که از جمله مي‌توان به مواردي، اهدا شده از ناحيه دانشمندان و ادباي شيعه اشاره نمود:

1ـ عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، از محمد بن علي بابويه قمي معروف به شيخ صدوق، نويسنده انگيزه خود از تقديم اين کتاب را دو قصيده‌اي مي‌داند که صاحب درباره مقام و عظمت امام علي بن موسي الرضا (عليهماالسلام) سروده و براي وي فرستاده بود. [۴۱]

2ـ کتاب رجال، از حسين بن علي بن بابويه برادر شيخ صدوق، بنا به نوشته «روضات الجنات» مؤلف اين کتاب به دعاي حضرت ولي عصر (عليه السلام) متولد شده است. [۴۲]

3ـ تاريخ قم، از حسن بن محمد قمي، نويسنده اين کتاب، اثر خود را به صاحب هديه کرده و معتقد است نزد صاحب چيزي گزيده‌تر از تصنيفي در اخبار شهر قم و اهل آن نيافته است. [۴۳]

4ـ ديوان المعمور في مدح صاحب المذکور، اثر مذکور از مهذب‌الدين محمد بن علي حلي مزيدي معروف به ابوطالب الخيمي است که به صاحب تقديم شده است. [۴۴] اين موارد نيز نشانه‌هايي از عالم پروري و تکريم ارباب فضل از ناحيه صاحب بن عباد است.

تکريم و تقويت سادات

تنها فرزند صاحب دختري بود که نامش ذکر نشده و فقط از او به عنوان «بنت صاحب بن عباد» ياد گرديده است. او از زنان فاضله شيعه و از کساني بود که از محضر پدرش علوم و فنون ادب را فرا گرفت. صاحب علاقه‌اي مفرط به اين دختر داشت و از سوي ديگر محبت شديدش به خاندان عصمت و طهارت باعث گرديد دختر خود را به يکي از سادات علوي به نام ابوالحسين علي بن الحسين معروف به اخو المسمعي بدهد. [۴۵] صاحب، نوه خويش را به احترام پدرش عبّاد نام نهاد تا نام نيک پدرش در اذهان و خاطره‌ها بماند. اطرافيان و شعراي درگاه صاحب نيز به مبارکي تولد نواده‌اش اشعار بسياري سرودند که پيام اصلي تمام آن ابيات انتساب خانواده‌اش به رسول خدا (صلّي الله عليه و آله) و اهل بيت (عليهم‌السلام) بود. زيرا آنان مي‌دانستند که آنچه سرور و شعف بيش از حد صاحب را به ارمغان آورده اين موضوع است. خود صاحب نيز در اين رابطه اشعاري به عربي دارد که ترجمه فارسي قسمتي از اين اشعار چنين است: حمد مي‌کنم خداي را براي مژده‌اي که در شامگاه رسيد، زيرا خداوند نوه‌اي به من بخشيد که نوه پيامبر(صلّي الله عليه و آله) است. خوشا، پس خوشا به پسري از نژاد هاشم، که فرزند پيامبر، علوي، حسني و صاحبي است. [۴۶] اين پاره تن اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) است که اصل و فرع آن پاک و پاکيزه و تار و پود آن تمام است. [۴۷] صاحب بن عباد از تکريم و احترام به سادات غفلت نمي‌کرد به طوري که يکي از چهره‌هاي برجسته سادات قم در قرن چهارم ابوالحسن موسي بن احمد است که مورد احترام مؤيدالدوله، فخرالدوله و عضدالدوله بوده است وقتي در سال 371 ق از سفر حج بازگشت صاحب نامه‌اي به او نوشت و او را به معاودت از حج خانه خداي تعالي و مراجعت به شهر و منزل خود تهنيت گفت. [۴۸] همچنين عبارتي که صاحب براي خاتم خود برگزيده نشانه‌اي ديگر بر ارادت او به تکريم اهل بيت (عليهم السلام) و مکتب تشيع است. بر (انگشتر) خاتم او عبارت «شفيع اسمعيل في الاخره محمد و العتره الطاهره» نقش بسته بود. [۴۹] صاحب از اين وصلت همواره مشعوف بود و بدين جهت همواره سپاسگزار خداوند و در شکر اين نعمت صدقات و اموالي را بخشيده است.

ايجاد مؤسسات معنوي، فرهنگي و اقدامات عمراني (احداث و وقف مساجد و کتابخانه‌ها و ساير نهادها)

آثار و فعاليت‌هاي صاحب تنها در بيان و کتاب و ارائه راه و تدوين سياست نبود بلکه براي پيشبرد اهداف معنوي خود خاصه در ترويج تشيع گام‌هاي استواري در زمينه‌هاي عمراني و فرهنگي برداشته است. برخي مورخان متقدم از جمله مؤلف «رساله محاسن اصفهان» بناي مسجد جامع صغير اصفهان که مسجد جورجير نيز ناميده شده است را به صاحب بن عباد نسبت داده‌اند. [۵۰] نويسنده «احسن التقاسيم» هم از ويژگي‌هاي اين مسجد به ويژه ظرافت مناره آن سخن گفته است. [۵۱] مترجم محاسن اصفهان در اين باب مطالبي آورده است و مي‌نويسد: «بناي آن فرموده کافي الکفاه صاحب بن عباد، و به فضيلت ارتفاع مکان و استحکام نهاد آن و صلابت گل، مسجد عتيق از او غريق حيا و خجل، و مناري که مهندسان عالم و مقدران بني آدم، اجماع و اتفاق کرده‌اند، بر آن‌که کشيده‌تر به قدّ، و تمام‌تر به مدّ،... و هيچ دقيقه‌اي از دقايق صنعت، فرو نگذاشت.» [۵۲] ابن عباد در ايام وزارت خود کتب نفيسه بسياري گرد آورده بود که براي هيچ يک از وزيران و شهرياران ]در عالم اسلام[ اتفاق نيفتاده بود. [۵۳] مطلبي به نقل از صاحب آمده که پس از مطالعه کتاب «الاغاني» اثر را ستوده و از تعداد کتاب‌هاي کتابخانه خود سخن گفته و آن را مشتمل بر يکصد و هفده هزار دانسته است. [۵۴] در باب کتابخانه‌هايي که صاحب ايجاد کرد برخي از مورخين مطالبي نگاشته‌اند به نوشته مرحوم استاد جلال‌الدين همايي، صاحب بن عباد در دو شهر اصفهان و ري که از مراکز مهم فرهنگي و سياست آل‌بويه بوده است دو کتابخانه عظيم ايجاد کرد که بعدا قسمت عمده‌اي از کتابخانه اصفهان به کتابخانه مسجد جامع اين شهر انتقال يافته است. [۵۵] اما کتابخانه صاحب ]در ري[ يکي از کتابخانه‌هاي مهم عالم بوده، متولي آن ابومحمّد الخازن عبدالله بن حسن اصفهاني نام داشته است. [۵۶] مقدسي، جغرافي‌دان و سياح پرآوازه قرن چهارم هجري، يکي از کساني است که استفاده فراوان و بهره بسياري از اين دارالکتاب برده است او براي تکميل آگاهي و دانش خويش به منابع رسمي و کتابخانه‌هاي آن دوران همانند کتابخانه صاحب در ري مراجعه مي‌نمود. وي نقشه‌هاي دقيق جغرافيايي را که منسوب به ابوزيد بلخي بوده در آنجا ديده است. [۵۷] همچنين در باره مقايسه کتابخانه صاحب با کتاب‌هاي موجود در کتابخانه‌هاي اروپا در آن زمان آمده است: مهم‌تر از همه آن ‌که، ميزان کتاب‌هاي موجود در کتابخانه صاحب در ري، که با قرن دهم ميلادي مقارن بوده است، را برابر مجموع کتاب‌هاي موجود در سراسر اروپا برآورد کرده‌اند. [۵۸] ازکتابخانه‌هاي وقفي ايراني که در عظمت بي نظير بوده و صاحب بنيان‌گذار آن بود همين کتابخانه ري بوده است به طوري که ياقوت حموي دراين باره از دعوت ملک نوح بن منصور ساماني از صاحب به عنوان وزارت ياد مي‌نمايد اما او به دليل اهتمام خاصي که به کتابخانه وقفي خود در ري داشته از اين موضوع امتناع مي‌نمايد. [۵۹] تاريخ وقف اين کتابخانه سال 385 ق همان سال وفات صاحب ذکرشده است. [۶۰] گنجينه نفيسي که به همت صاحب بن عباد در ري پديد آمد با تهاجم غزنويان به اين شهر دست‌خوش حريق گرديد از جمله عواملي که باعث آتش زدن اين کتابخانه عظيم و ارزشمند شد وجود منابع و نوشته‌هاي شيعي در آن بوده است و اين موضوع کوشش شخص صاحب را در مورد حفظ و اهتمام نسبت به اين آثار نشان مي‌دهد به طوري که از ابوالحسن بيهقي نقل شده که من در کتابخانه صاحب رفتم بعد از آن که سلطان محمود بن سبکتکين آن را آتش زده بود به علت آن‌که کتب روافض در آن بسيار است، پس کتب کلاميه را با بعضي از کتاب‌هاي ديگر آن خارج نمود، و باقي را سوزانيد، در آن وقت، دفتر آن را يافتم، ده مجلد بود. [۶۱] با توجه به توصيفي که از اين دارالکتاب در منابع يافت مي‌شود مي‌توان استنباط کرد که بيشترين آثار و تأليفات علمي آن دوران را در خود جاي داده بود و دانشوران و نويسندگان بسياري از آن گنجينه ارزشمند علوم بهره مي‌بردند و در پرتو آن کتاب‌ها و نوشته‌هاي علمي ـ تحقيقي گوناگون به تأليف رسيد. [۶۲] در مورد تعداد کتاب‌هاي اين کتابخانه مدارک و ارقام مختلفي به چشم مي‌خورد. 217 هزار، 206 هزار، 140 هزار، 117 هزار و 100 هزار از ارقامي است که گفته شده است، به هر روي مي‌توان گفت اين کتابخانه از تعداد بسياري کتاب و بيش از 100 هزار جلد اثر بهره داشته است، ديگر آن‌که مي‌توان برخي اختلافات فوق‌الذکر را بدين سبب دانست که هر کدام مربوط به دوره خاصي از زندگي صاحب باشد، زيرا بديهي است که با گذشت زمان و به تدريج تعداد کتاب‌هاي موجود در کتابخانه افزايش مي‌يافت، فهرست نامه کتاب‌هاي موجود در کتابخانه مشتمل بر 10 جلد مي‌گرديد و براي حمل آنها 400 شتر نياز بوده است. [۶۳] همان‌طور که آمد به جز کتابخانه صاحب در ري، کتابخانه او در اصفهان نيز به کتابخانه جامع اين شهر انتقال يافته است. [۶۴] و شخصيتي مانند ابوالعباس ضبي (متوفي 398 ق) که از بزرگان شيعه و قائم مقام صاحب بن عباد بوده بر آن نظارت داشته است. [۶۵] با توجه به قرائن و برخي مستندات تاريخي مي‌توان چنين نتيجه گرفت که يکي از مقاصد صاحب در گردآوري چنين آثار و کتبي ترويج فرهنگ و علوم اسلامي و به ويژه معارف تشيع بوده است. از ديگر آثار صاحب احياء و ترميم شهر قزوين پس از ويراني آن بوده است که مسلما مستلزم پشتوانه‌هاي مالي و موقوفات بسياري بوده است. در سال 373 ق قزوين را آباد ساخت و براي آن هفت دروازه و دويست و شش برج قرار داد و اصل شهر را به 9 محله تقسيم کرد که هر محله به نام خود معروف بود و بناي شهر در سابق بر صد و بيست برج بود. [۶۶]

ابن عباد، بارها مردم و شهر شيعه‌نشين قم را مورد محبت قرار داده و در حق آنها احسان بي‌اندازه مي‌نمود. از جمله دستورات صاحب اين بود که خراج مردم آن شهر را که به ده قسط گرفته مي‌شد بر دوازده قسط مقرر داشت و اين موجب رفاه و آسايش عامه گرديد. [۶۷] همچنين موضوع آب‌رساني به اين شهر با ايجاد کاريز باعث اين گرديد تا جوي‌هاي آب بر خارج و داخل شهر روان گردد. [۶۸] با توجه به نوشته‌هاي تاريخ قم بايد ميزان موقوفات و پشتوانه‌هاي مقررشده درآن زمان جهت اين شهر که همواره مقري براي محبان اهل بيت (عليهم السلام) و پايگاهي براي شيعيان و سادات محسوب مي شد، قابل اعتنا بوده باشد.

صاحب در جايگاه تعليم و تدريس

ابن عباد نه تنها از هر راهي از جمله با وقف درتوسعه معنويت و رفاه جامعه کوشش نموده بلکه خود با تمام وجود اوقاتش را وقف پيشبرد جامعه و فرزندان آن کرده و با ارتقاء استعدادها، زمينه‌سازي براي رشد تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري بوده است. با توجه به مقام علمي صاحب و تأليفات بسيار وي، او در تدريس تربيت شاگردان نيز مساعي بسيار نموده، بيش از يازده قرن است که ايوان جنوبي مسجد جامع عتيق اصفهان را صفه صاحب مي‌نامند، مؤلف «گنجينه آثار تاريخي اصفهان» در اين مورد مي‌نويسد: آنچه که از منابع تاريخي به دست مي‌آيد اين که با توجه به مراتب علمي و معنوي صاحب بن عباد، وي به تدريس و تعليم شاگردان در مسجد جامع اشتغال داشته است و ايوان جنوبي مسجد هنوز به نام «صفه صاحب» معروف است و معلوم مي‌شود صاحب اسماعيل بن عباد در بنايي که سابقا در محل اين ايوان سلجوقي وجود داشته به تدريس مي‌پرداخته است. ولي در هر صورت با توجه به تحولات ساختماني و تغيير و تبديل‌هايي که به عمل آمده، اکنون نمي‌توان سبک ساختمان ايوان صاحب را به درستي تمام تعيين نمود. [۶۹] صاحب بن عباد چه در سفر يا در حضر و يا مأموريت‌هاي سياسي و حتي جنگي نيز از امور علمي و تعليم و آموزش غفلت نمي‌کرد، از ابونصر بن خواشاده آورده‌اند که مي‌گفت: بر کسي غبطه نخوردم مگر بر صاحب ابوالقاسم بن عباد. ما با مؤيدالدوله براي نبرد با خراسانيان در بيرون شهر گرگان بوديم. در پايان يکي از روزها، صاحب به سراي خود، که در داخل شهر بود، روان تا مجلسي براي اهل علم ترتيب دهد. عنان از دست هشته و اسب آرام آرام راه مي‌رفت. وجوه و بزرگان ديلم را ديدم، همه از اميرزادگان که گرداگرد مرکب او مي‌دويدند. [۷۰] تعدادي از دانش آموختگان محضر علمي صاحب و مجازين از وي عبارتند از: حافظ ابوبکر احمد بن موسي بن مردويه اصفهاني (متوفي 416 ق)، ابوطيب طبري، ابوعلي حسن بن قاسم رازي، ابو محمد جعفر بن احمد ايلاقي قمي، ابوالحسن محمد بن جعفر کوفي معروف به ابن نجار مورخ شيعي و مولف تاريخ کوفه، ابوالعلا محمد بن علي بن حسن همداني رازي، ابوبکر بن علي ذکواني و قاضي عبدالجبار. [۷۱]

نتيجه گيري

وقف همواره درتوسعه فرهنگ و تمدن اسلامي نقش مهم و موثرداشته است و واقفان درتحقيق اهداف ارزشمند و معنوي معارف اسلامي و تحقق احکام قرآني تأثيري بسزا، سازنده و پويا ايفا کرده‌اند. دراين راستا با درخشش تمدن اسلامي به ويژه درقرن چهارم هجري که با روي کارآمدن دولت هاي شيعه در مناطق مهم از جهان اسلام محقق گرديد، شخصيت‌هايي فرهيخته، معنوي و کاردان اثرگذاري قابل توجهي داشته‌اند که از جمله آنها صاحب بن عباد است. اسماعيل بن عباد بن عباس نه تنها وزيري دانشمند و دين‌دار بود بلکه واقفي بزرگ در اين عرصه محسوب بوده است، اقدامات سازنده او با توجه به موقعيتي که به دست آورد آن گونه سازنده محسوب شده که بسياري از محققين تاريخ به ويژه مستشرقيني که تمدن اسلامي را توصيف کرده‌اند به نقش افرادي مانند صاحب اشاره ويژه‌اي داشته‌اند. با روي کار آمدن دولت شيعي آل بويه و استقلال کامل ايران از نفوذ خلافت عباسي، نقش وزرايي مانند ابن عميد و صاحب بن عباد در توسعه فرهنگي شيعي به انحاء مختلف محسوس و قابل ملاحظه است که از جمله شيوه‌هاي صاحب درعصر وزارتش دراين مسأله موثر بوده است. صاحب علاوه بر ايفاي مسئوليت سياسي و امور مملکتي با توسل به تلاش‌ها و راهکارهايي چون وقف و پشتيباني مادي و معنوي دانشمندان، ادبا و شعراي جهان اسلام به ويژه شيعي، تبليغ و ترويج عقايد شيعي از طريق نوشته‌ها و اشعار، تدريس و تعليم و نيز فعاليت‌هاي فرهنگي و عمراني از جمله تأسيس کتابخانه‌ها، مدارس و ايجاد رفاه وآباداني به خصوص درشهرهاي شيعه نشين گام‌هاي ارزنده‌اي را درحمايت از توسعه فرهنگ و تمدن اسلامي خاصه تشيع اماميه برداشته است، بي شک نقش صاحب در عصر درخشش مسلمانان ستودني و ماندگار است و از لابلاي منابع تاريخي و ادبي مي‌توان به کارسازي و تأثيرگذاري اين وزير دانشمند شيعي پي برد.

منابع

1. آل بويه واوضاع زمان ايشان، علي اصغر فقيهي، انتشارات صبا، تهران(1357).

2. احياي فرهنگي درعهد آل بويه،کرمر، جوئل.ل، ترجمه: محمدسعيدحنايي کاشاني، مرکز نشر دانشگاهي، تهران(1375).

3. اعيان الشيعه، سيد محسن امين العاملي، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت،بي تا.

4. الغدير، عبدالحسين اميني، ترجمه: محمد باقر بهبودي، کتابخانه بزرگ اسلامي، تهران(1362).

5. الذريعه الي تصانيف الشيعه، آقا بزرگ طهراني، دارالاضواء، بيروت(1403ه ق).

6.النقض، عبدالجليل رازي قزويني، به اهتمام سيد جلال الدين محدث ارموي، بي نا، تهران: بي تا.

7. احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسي، ترجمه: علينقي منزوي، شرکت مولفان و مترجمان ايران، تهران(1361).

8. پيشوايان معرفت (نام آوراني از حوزه علمي، معنوي اصفهان قرن اول تا نهم هجري)، محمد حسين رياحي، وسپان، اصفهان(1390).

9. تاريخ تشيع درايران، رسول جعفريان، ج 1، انصاريان، قم(1375).

10. تاريخ دانشگاه‌هاي بزرگ اسلامي، عبدالرحيم غنيمه، ترجمه: دکتر نورالله کسايي، يزدان، تهران(1363).

11.تاريخ علوم اسلامي، جلال الدين همايي، نشرهما، تهران(1363).

12. تاريخ قم، حسن بن محمد قمي، ترجمه: حسن بن علي بن عبدالملک قمي، تصحيح: جلال الدين طهراني، توس، تهران(1361).

13. تمدن اسلامي درقرن چهارم، آدام متز، ترجمه: علي رضا ذکاوتي قراگوزلو، اميرکبير، تهران(1362).

14. حيات علمي درعهد آل بويه، غلامرضا فدايي عراقي، انتشارات دانشگاه تهران(1381).

15. ره آورد ايام (مقالات اصفهان شناسي)، محمد حسين رياحي، انتشارات سازمان فرهنگي، تفريحي شهرد اري اصفهان(1385).

16. روضات الجنات، محمد باقر خوانساري، ترجمه: محمدباقر ساعدي خراساني، اسلاميه، تهران(1397 ق)

17. شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ابن الفلاح عبدالحي ابن عماد حنبلي، دارالفکر، بيروت(1399 ق).

18. عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ابي جعفرعلي بن محمد صدوق، ترجمه وتحقيق و تصحيح: اکبر صفدري قرويني، انتشارات مرتضوي، تهران(1383).

19. صاحب بن عباد، احمد بهمنيار، به کوشش: ابراهيم باستاني پاريزي، انتشارات دانشگاه تهران(1383).

20. کتاب محاسن اصفهان، مفضل بن سعد بن حسين مافروخي، تصحيح: سيد جلال الدين حسين طهراني، تهران، بي تا.

21. کامل بهايي، حسن بن علي بن محمد طبري (عماد الدين)، تحقيق و تصحيح: اکبر صفدري قزويني، انتشارات مرتضوي، تهران(1383).

22.گنجينه آثار تاريخي اصفهان، لطف الله هنر، ثقفي، اصفهان(1350).

23. گزيد، الاغاني، ابوالفرج اصفهاني، ترجمه: محمدحسين مشايخ فريدني، علمي و فرهنگي، تهران(1368).

24. مجالس المومنين، قاضي نورالله شوشتري، انتشارات اسلاميه، تهران(1377).

25. مشاهير زنان اصفهان، محمدحسين رياحي، اداره کل ارشاد اسلامي استان اصفهان(1375).

26. معجم الادباء، ياقوت حموي، داراحياءالثرات العربي، بيروت(1408 ق).

27. معجم الادباء، ياقوت حموي، ترجمه و پيرايش، عبدالحمد آيتي، سروش، تهران،(1381).

28. مزارات اصفهان، سيد مصلح الدين مهدوي، تصحيح و تعليق: دکتر اصغرمنتظر القائم، انتشارات دانشگاه اصفهان(1382).

28. معجم المؤلفين، عمروضا کحاله، موسسه الرساله، بيروت (1414 ق).

29.محاسن اصفهان(ترجمه)، حسين بن محمد آوي، به اهتمام: عباس اقبال آشتياني، مرکز اصفهان شناسي و خانه ملل(1385).

31. وزير دين پرور، سعيد بابايي(حائري)، سازمان تبليغات اسلامي، تهران(1383).

32.وقف و ساختار کتابخانه‌هاي اسلامي، يحيي محمود ساعاتي، ترجمه: احمد اميري شادمهري، بنياد پژوهش‌هاي آستان قدس رضوي، مشهد(1374).

33. وقيات الاعيان و ابناء الزمان، ابوالعباس شمس الدين احمد(بن خلکان)، تحقيق: احساس عباس، دارصادر، بيروت(1397 ق).

34. هدية العباد (شرح حال صاحب بن عباد)، عباسعلي اديب، صغير، اصفهان (1375).

35. هدية العباد (شرح زندگاني صاحب بن عباد)، عباسعلي اديب، تحقيق و تعليق: نصرالله شاملي و عليرضا بناييان، مرکز اصفهان شناسي و خانه ملل(1385).

پانویس

  1. هرچند درباره محل تولد صاحب بن عباد اختلافاتی وجود دارد وبرخی نیز از متولد طالقان، ری ویا اصطخر ذکر کرده اند(آثاری چون وفیات الاعیان معجم البلدان ویا شدارت الذهب) ولی مورخان که از نظر زمانی به او نزدیک تر بوده ویا در حیطه قلمرو او زیسته اند، آن را طالقان اصفهان دانسته اند(مانند ذکر اخبار اصفهان، محاسن اصفهان و...) همچنین ر.ک: مقاله نگاهی بر آثار واحوال صاحب بن عباد از نگارنده اثر حاضر، مندرج در فصلنامه حوزه اصفهان، س1، ش3، ص145.
  2. هرچند درباره محل تولد صاحب بن عباد اختلافاتی وجود دارد وبرخی نیز از متولد طالقان، ری ویا اصطخر ذکر کرده اند(آثاری چون وفیات الاعیان معجم البلدان ویا شدّرات الذهب) ولی مورخانی که از نظر زمانی به او نزدیک تر بوده ویا در حیطه قلمرو او زیسته اند، آن را طالقان اصفهان دانسته اند(مانند ذکر اخبار اصفهان، محاسن اصفهان و...)همچنین ر.ک: مقاله نگاهی بر آثار واحوال صاحب بن عباد از نگارنده اثر حاضر، مندرج در فصلنامه حوزه اصفهان، س1، ش3، ص145.
  3. اعیان الشیعه، ج3، ص410.
  4. وزیر دین یرور، ص30.
  5. ر.ک: هدیة العباد، ونیز: ره آوردایام، ص262.
  6. مشاهیر زنان اصفهان، ص14.
  7. هدیة العباد، صص18-20؛ معجم الادباء، ج6، ص253.
  8. شدّرات الذهب، ج3، ص112.
  9. صاحب بن عباد شرح احوال وآثار، ص32؛ وزیر دین پرور، ص22.
  10. تاریخ تشیع در ایران، ج1، ص412.
  11. آل بویه واوضاع زمان ایشان، ص220و221.
  12. وقیات الاعیان وانباء الزمان، ج1، ص228.
  13. پیشوایان معرفت، ص114.
  14. اعیان الشیعه، ج3، ص1341.
  15. احیای فرهنگ در عهد آل بویه، ص356.
  16. الغدیر، ج7، ص91.
  17. روضات الجنات، ج2، ص163.
  18. معجم الادباء، ج6، ص269.
  19. هدیة العباد(شرح حال صاحب بن عباد)، ص109.
  20. معجم الادباء، ج1، ص341.
  21. معجم المولفین، ج1، ص367؛ هدیة العباد(شرح حال صاحب بن عباد)، ص159و160.
  22. هدیة العباد(شرح حال صاحب بن عباد)، ص63؛ الغدیر، ج7، صص103-113.
  23. هدیة العباد(شرح حال صاحب بن عباد)، ص162.
  24. روضات الجنات، ج2، ص176.
  25. هدیة العباد(شرح حال صاحب بن عباد)، ص168.
  26. الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج24، ص418.
  27. هدیة العباد(شرح حال صاحب بن عباد)، ص172.
  28. معجم الادباء، ج6، ص260.
  29. النقض، ص211.
  30. کامل بهایی، ص70.
  31. هدیة العباد(شرح حال صاحب بن عباد)، صص46-52؛ روضات الجنات، ج2، صص176-184.
  32. احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ص367.
  33. عیون الاخبار الرضا(علیه السلام)، ج1، مقدمه.
  34. تاریخ تشیع در ایران، ج1، ص412و413.
  35. روضات الجنات، ج2، ص174.
  36. عیون الاخبار الرضا(علیه السلام)، ج1، مقدمه.
  37. هدیة العباد(شرح حال صاحب بن عباد)، ص51.
  38. الغدیر، ج7، ص82.
  39. تاریخ تشیع در ایران، ج1، ص399.
  40. معجم الادباء، ج1، ص302.
  41. عیون الاخبار الرضا(علیه السلام)، ج1، مقدمه.
  42. روضات الجنات، ج2، ص172.
  43. تاریخ قم، مقدمه.
  44. هدیة العباد(شرح حال صاحب بن عباد)، ص178.
  45. حیات علمی در عهد آل بویه، ص384؛ مشاهیر زنان اصفهان، ص118.
  46. هدیة العباد(شرح حال صاحب بن عباد)، ص25و26.
  47. همان، ص29.
  48. تاریخ قم، ص22.
  49. محاسن المومنین، ج2، ص449.
  50. کتاب محاسن اصفهان، ص86.
  51. احسن التقاسیم، ج2، ص580.
  52. ترجمه محاسن اصفهان، ص90.
  53. گزیده الاغانی، ج1، مقدمه.
  54. هدیة العباد(شرح زندگانی صاحب بن عباد)، ص187.
  55. روضات الجنات، ج2، ص196.
  56. تاریخ علوم اسلامی، ص46.
  57. احسن التقاسیم فی معرفة الاقاسیم، ج1، ص6؛ تمدن اسلامی در قرن چهارم، ج2، ص13.
  58. تاریخ دانشگاه های بزرگ اسلامی، ص22.
  59. معجم الادباء، ج16، ص259.
  60. وقف وساختار کتابخانه های اسلامی، ص43.
  61. معجم الادباء، ج1، ص312.
  62. ره آورد ایام، ص273.
  63. وزیر دین پرور، ص184.
  64. تاریخ علوم اسلامی، ص146.
  65. کتاب محاسن اصفهان، ص85.
  66. صاحب بن عباد، ص70.
  67. تاریخ قم، ص145.
  68. همان، ص6.
  69. گنجینه آثار تاریخی اصفهان، ص30.
  70. معجم الادباء، ج1، ص314.
  71. مزارات اصفهان، ص291.